زندگی و زمانه شهید آیت الله صدوقی / 11 تیر 1361؛ عروج فقیه فداکار ایران

از چندین هفته قبل از شهادت آقا جوانی در حدود 25 ساله با لباس بسیجیان در مسجد آقا پیدا شده بود و زاهدانه به مسجد رفت و آمد می نمود این برخورد او باعث می شد کسی به او مشکوک نشود. روز دهم ماه مبارک رمضان سال 1360 با روز جمعه همزمان شد. آیه الله صدوقی غسل جمعه نمود و به طرف مسجد ملااسماعیل حرکت کرد. خطبه های نماز جمعه را خواند و سپس به نماز ایستاد چون نماز تمام شد یکی از پاسداران آقا کفشهای آقا را جلو پایش جفت کرد و قبل از اینکه آقا پایش را در کفش کند یکباره همه چیز عوض شد. جوان منافق از پشت سر به آقا هجوم آورد و گردن آقا را گرفت و سخت به عقب کشید. ناله ای از آقا برخاست و ناگاه صدای انفجار مهیبی در فضای مسجد پیچید! شور و غوغا هم مسجد را فرا گرفت، آقا از پشت به زمین افتاد، پهلو و کمرش دریده و متلاشی شده و بدینسان پیر خسته دل 75 ساله جام وصال نوشید «ای خوشا با نعش خونین در لقای یار رفتن».

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران

زادگاه

یزد شهر عالمان دین پیشه زادگاه اوست. شهری تاریخی با مردمی اصیل و فرهنگی که در طول تاریخ عالمان فرزانه ای را تقدیم نموده است. از جمله این صاحبان اندیشه و عمل می توان به حاج شیخ عبدالکریم یزدی معروف به آیه الله مؤ سس (بنیانگذار حوزه علمیه قم) و آیه الله سید محمد کاظم یزدی صاحب کتاب «عروه الوثقی» اشاره کرد.

تولد و نیاکان شهید صدوقی

روز هشتم ماه صفر 1327 قمری فرزندی در خانه میرزا ابوطالب به دنیا آمد که مایه چشم روشنی اهل خانه شد و لبخند شکر و رضا را بر لبان میرزا ابوطالب نشاند. پدر نام او را «محمد» گذاشت و وجودش را به نام مبارک رسول گرامی اسلام تبرک نمود.

میرزا ابوطالب خود فرزند میرزا محمد رضا کرمانشاهی و او فرزند آخوند ملامحمد مهدی کرمانشاهی بود. آخوند ملا محمد مهدی به دلیل افشاگری و ستم ستیزی اش توسط فتحعلی شاه قاجار از کرمانشاه به یزد تبعید شد. او در این شهر امور دینی مردم را به دست گرفت و پس از فوت او فرزندش میرزا محمدرضا کارهای پدر را دنبال نمود و اداره امور شرعی مردم را به عهده گرفت.

آیه الله صدوقی در هفت سالگی پدرش را از دست داد و در نه سالگی مادر را و بدینسان در اولین مراحل حیات دو یاور خود را از دست داد. با از دست دادن پدر پسر عمویش میرزا محمد کرمانشاهی سرپرستی او را به عهده گرفت.

تحصیل

آیه الله صدوقی تحصیل را از مکتب خانه های قدیم آغاز کرد و از همان ابتدا هوش سرشارش موجب اعجاب همگان بود در سن 13 سالگی وارد مدرسه عبدالرحیم خان یزد شد و به کسوت اهل علم و روحانیان در آمد. مقدمات علوم اسلامی را تا لمعه (شهید اول) و قوانین الاصول (میرزای قمی) فراگرفت پس از آن به اصفهان رفته و در مدرسه علوم دینی امام صادق چهار باغ ساکن شد اما بروز برخی مشکلات از جمله کبود امکانات و شدت سرما و یخ بندان آن سال او را مجبور به بازگشت به یزد کرد و تحصیل در حوزه علمیه اصفهان بیش از یکسان نپایید.

حدود سال 1348 بود که با دختر عموی خود «میرزامحمد کرمانشاهی» ازدواج نمود. در سال 1349 روانه شهر قم شد تا تحصیل را ادامه دهد. در حوزه پرعظمت قم دانش و امانتداری او مورد توجه بزرگان قرار گرفت و آیه الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی در قسمتی از کارها از او کمک گرفت. یکی از کارهای او تقسیم شهریه حاج شیخ عبدالکریم بود.در آن زمان رسم چنین بود که افراد وجیه و سرشناس شهریه را تقسیم می کردند تا پرداخت شهریه به بزرگان محترمانه صورت گیرد و این انتخاب خود نشان دهنده شخصیت اوست. حافظه ای قوی داشت به طوری که در روز عده زیادی را شهریه می داد و نام و مقدار پرداختی را شب یادداشت می کرد و تمام افراد و مبالغ را کاملا به خاطر داشت.

استادان

شهید صدوقی در ایام حیات پر برکت علمی خویش از استادانی بهره گرفته است که به ذکر نام آنان این اوراق را متبرک می نماییم.
1. امام خمینی (س)؛ حضرت امام رضوان الله علیه از کسانی بود که معاصر تاثیرپذیری فراوانی از این شخصیت برجسته قرن داشته است و چنین است که امام نیز در زمره استادان شخصیت اوست.

2. آیه الله شیخ عبدالکریم یزدی

3. آیه الله سید صدر الدین صدر

4. آیه الله سید محمد تقی خوانساری

5. آیه الله سید محمد حجت کوه کمره ای

از جمله استادانی که شهید صدوقی در یزد از محضرشان بهره برده است می توان از: سید علی محمد کازرونی که ایشان از این استاد فرزانه با عنوان سید الاستاد یاد می کرد و نیز آقا شیخ غلامرضای فقیه خراسانی که از روحانیان خدوم و نیک سرشت آن دیار بوده، یاد کرد.

تدریس و شاگردان

شهید صدوقی علاوه بر تلاش های ارزشمندی که در حوزه انجام می داد تحصیل و تدریس علوم اسلامی را در اولویت زندگی خودش قرار داده بود و در مسند تدریس از استادان برجسته و ارزشمند حوزه به حساب می آمد او در مدت تدریس شاگردان فراوانی را تربیت کرد که به ذکر نام چند نفر از آنان بسنده می کنیم:

1. استاد علامه محمد تقی جعفری تبریزی

2. متفکر شهید مرتضی مطهری

3. شهید قدوسی

4. آیه الله جنتی

5. آیه الله فاضل لنکرانی

6. آیه الله صانعی

7. آیه الله سید هاشم رسولی محلاتی.

دوران مبارزه و اندیشه های سیاسی

روح شهید صدوقی یک روح ناآرام و پرخروش بود، سستی و آسوده طلبی در شخصیت او محلی نداشت او برای تلاش، خدمت و مبارزه آفریده شده بود مبارزه او از زمان رضاخان آغاز شد. دسیسه های رضاشاه ضربه های سهمگینی بر تشکیلات مذهبی و حوزه های علمیه زد و از این رهگذر سختی های فراوانی را بر روحانیان و اقشار مذهبی هموار کرد در این جو یاس و ناامیدی شهید صدوقی چهره پرنشاط و مقاوم حوزه بود که در جلسات؛ روح امیدواری و مقاومت را در روحانیان حوزه می دمید و این خصوصیتی بود که بسیاری از عالمان آن زمان توجه داشتند و در شرح زندگی آن بزرگ مرد بیان شده است.

در سال 1320 رضاخان در راه خروج از ایران در اطراف قم ماشینش خراب می شود و بدون اجازه وارد باغ ایشان می شود و آیه الله صدوقی با بی توجهی و اعتراض او را از باغ بیرون می کند. این شجاعت و جسارت ایشان به محمد رضا پهلوی می رسد و در زمان سلطنت روزی در عبور از یزد قصد انتقام گرفتن از ایشان را داشت اما خدا نخواست و او از نفوذ آن روحانی تلاشگر یزد هراسید و از این کار صرف نظر کرد.

پس از آن هر روزی از زندگیش به گونه ای با مبارزه گره خورده بود و این پیوند تا پایان عمرش ادامه یافت و شهادت نقطه جدائی این مبارزه با ورود حضرت امام به مبارزه به صورت جدی و منسجم ادامه یافت و وارد مرحله جدیدی شد و او در همه این مراحل با امام خمینی (س) ارتباطی تنگاتنگ و سعی در اجرای نظر ایشان داشت.

در حمایت از گروه فداییان اسلام از هیچ کاری فروگذار نبود به طوری که سید عبدالحسین واحدی برای پنهان شدن به خانه او پناه می برد و ایشان او را دو روز پشت آینه دیواری اتاق پنهان می کند و او را از دست ماءموران رژیم نجات می دهد.

با رسیدن سال 1330 و فوت رهبر مذهبی یزد عالم پرهیزگار و عابد پاک طینتی آقا شیخ غلامرضا فقیه خراسانی با درخواست مردم و توصیه حضرت امام و بزرگان ایشان به یزد هجرت می کند و در آنجا نیز مبارزات را ادامه می دهد و چنان وسیع و فراگیر عمل می کند که تمامی استان یزد و بخشی از مناطق دیگر ایران به صحنه مبارزان علیه رژیم کشیده می شوند. از آن پس در اکثر مقاطع مهم علما و روحانیان یزد به همراه شهید صدوقی اعلامیه می دادند و یا شهید صدوقی خود به تنهایی به افشاگری می پرداخت.

در پانزدهم خرداد در مبارزه با مظاهر فساد و تمدن غرب، کشف حجاب، تبدیل تاریخ شمسی با تاریخ شاهنشاهی که مورد اعتراض بسیاری از روحانیون بود و همچنین جشن های هنر و در خیلی از وقایع سیاسی و اجتماعی آن روز این پیر روشن ضمیر یزد؛ صدوقی بزرگ بود که به میدان می آمد فریاد می زد. اعلامیه می داد و شجاعانه حرف خود را می زد. در اوج حرکت های انقلاب خروشی فزونتر یافته بود و از هیچ تلاشی فروگذار نبود. در آن زمان در حدود 70 سال عمر داشت اما برای همدردی با تبعیدیان به آنان سرمی زد و یا فرزندش حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد علی صدوقی را به عنوان نماینده می فرستاد تا از مبارزان دربند دلجویی کند. مقام معظم رهبری حضرت آیه الله خامنه ای که در آن ایام در ایرانشهر تبعید بودند از این روحیه ایشان چنین یاد می کند: «این کار (سرزدن به تبعیدیان) از روحانی ارزشمند، محترم و معمری مثل ایشان خیلی نادر و کم نظیر بود. علمای شهرستان ها خیلی به این کار نمی پرداختند که راه بیفتند و به دید و باز دید تبعیدی ها بروند اما ایشان این کار را کردند و از تعقیباتی که ممکن است داشته باشد هرگز هراسی نکردند.»

پس از پیروزی انقلاب نیز تلاش خستگی ناپذیر ایشان ادامه یافت تا اینکه در پی درخواست مردم با حکم حضرت امام به امامت جمعه یزد منصوب شدند. حکم حضرت امام چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمین آقای صدوقی دامت افاضاته

پس از اهداء سلام و تحیت در این موقع حساس که لازم است مسائل اجتماعی و سیاسی اسلام گوشزد ملت شود مقتضی است جنابعالی در یزد اقامه نماز جمعه نموده و مردم را به وظائف شرعی و ملی آنان آشنا فرمایید از خداوند تعالی عظمت اسلام و مسلمین را خواهانم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی

جلوه های ویژه نستوه کویر

در وجود گرانب های شهید محراب آیه الله صدوقی زیبایی های گرد آمده بود که ذکر آن مسئله آموز است.

1. صداقت و پاکی: درون و برونش یکی بود آنچه می خواند و می دانست عمل می کرد، قرآن کتابی بود که هیچگاه از او جدا نمی شد. شب ها بدون استثنا برای نماز شب بر می خاست، ادب و متانت او کم نظیر بود و روزهای عید مردم و مسئولان به دیدارش می شتافتند و او بدون استثنا برای همه بر می خواست و این کار را نه از روی اکراه و بی میلی که با نشاط و اشتیاق انجام می داد.

2. مطیع امام: مقام رهبری در این باره می فرمایند: «او تسلیم و مطیع امام بود، فکرش عقیده اش و عملش در جهت و در خط فکر و عقیده و عمل امام بود و هیچگونه راءی و فکری را بر رای و فکر امام ترجیح نمی داد. به همین دلیل بود که از اول انقلاب تا آخر مواضع ایشان یک مواضع صد در صد صحیح و دوست بود ...»

3. روح رهبری: قاطعیت، بررسی زوایای هر کار در ابتدای تصمیم گیری، اراده و ایستادگی در مرحله عمل و شجاعت که از ارکان مهم رهبری است در شهید صدوقی جمع بود.

4. همگان با جوانان: او به جوانان بها می داد، جذب می کرد و سپس به تربیت آنها می پرداخت، هنر او با اینکه یک عالم با تقوا و مسن و پرتجربه بود تحمل احساسات پرشور و گاه بی تجربه جوانان و این تلفیق بسیار مشکل برای ایشان کار ساده ای بود. در حدود 45 سالگی به یزد رفت اما چنان با جوانان دبیرستانی و دانشجویان صمیمی بود که «مسجد حظیره» محل اقامت نماز ایشان داری یک نماز جماعت متشکل از جوانان شد. و این چیزی بود که بسیاری از مساجد و امام جماعت ها نداشتند.

5. شجاعت و دریادلی: او چون خود ساخته بود از مرگ نمی هراسید و چون از مرگ نمی هراسید وظیفه اش را انجام می داد و هیچ چیز او را از هدفش جدا نمی کرد. مقام معظم رهبری فرمودند:

«بنده از تبعید برمی گشتم از طریق یزد آمدم رفتم مسجد ایشان (آیه الله صدوقی) دیدم مثل اینکه اینجا جزء محیط اختناق کشور ایران نیست توی مسجد اعلامیه هایی زده بودند خیلی آزاد همه می آمدند می خواندند ... و یا طریقه ساختن کوکتل مولوتف یا نارنجک دستی که اینها زده بودند پشت شیشه مسجد نیروی انتظامی جرات نمی کرد برود اینها را بکند. در منبرها به طور صریح بر علیه مقامات سخن می گفتند. این روحیه شجاعانه آیه الله صدوقی مردم یزد را هم شجاع کرده بود.»

6. آگاهی سیاسی: همیشه گامی جلوتر از حوادث بود. آنچه را دیگران در آینه نمی دیدند او در خشت خام می دید و هر جریانی که می خواست سدی در مقابل نظام و انقلاب باشد در نطفه خفه می کرد.

7. خستگی ناپذیری: «آدمی نبود که بگوید حالا بالاخره کار خودمان را کردیم برویم گوشه ای بنشینیم چشمش را عمل کرده بودند اما با آن حال به جبهه رفت و در آن هوای داغ در میان رزمندگان اسلام بود و براستی حضور مستمر او در جبهه خود حکایتی غیر قابل توصیف است.

8. مردم داری و مستضعف نوازی: اهل حواله دادن و سرگردان کردن مردم نبود و آنها را در بند تشکیلات و تشریفات گرفتار نمی کرد. مردم در نظرش صاحبان اصلی انقلاب بودند و طبقه مردم ارزشمندترین آنها. او می گفت: ناراحتی من این است که توی خانه در بست هستم و نمی توانم با مردم تماس بگیرم، این برای من زندگی نیست که از مردم جدا و بریده باشم.

خدمات اجتماعی، مذهبی و عمرانی

او از پیروان «مکتب شمع» بود و از شاهدان بزم «سوختن» و «ذوب شدن». می خواست بسوزد و روشنگر باشد. سختی ها را به جان می خرید تا «تن ها» از اسارت فقر رهائی یابند. از زندگی انگلی می گریخت و طلبکارانه در اجتماع راه نمی رفت بلکه تلاش می کرد تا از سفره دیگران نخورد و گره ای را از زندگی خود و همنوعانش باز کند. اگر بخواهیم خدمات اجتماعی، مذهبی و عمرانی آن بزرگ را بر شماریم در حوصله این مختصر نیست و ما به مختصری در این باب بسنده می کنیم. او در بنا و تعمیر 18 مسجد شریک خیر شد و موفق به تاسیس و تعمیر 19 مدرسه علوم اسلامی گردید. سازمانهای خیریه و بیمارستان و خدمات اجتماعی فراوانی را از خود به یادگار گذاشت. برای نشر فرهنگ اهل بیت علیه السلام تلاش می کرد از جمله هزینه چاپ کتاب «تشیید المطاعن» را که در اثبات حقانیت اهل بیت علیه السلام است به عهده گرفت. برای تحصیل علوم اسلامی خواهران مکتبه الزهراء تاسیس کرد و برای تربیت جوانان در رژیم طاغوت با همکاری روحانی وارسته و خدوم یزد مرحوم سید علی محمد وزیری «گروه فرهنگ علوی» را اداره می کردند. بنیاد صدوق قم با بیش از 220 هزار متر مربع از خدمات ارزشمند اوست. از جمله اقدامات دیگر ایشان تاءسیس صندوق قرض الحسنه ولی عصر، سازمان خیریه پزشکی سید الشهداء، مرکز تحقیقات اعصاب و روان، بنیاد مسکن یزد و صندوق خیریه امام رضا علیه السلام است.

مهم اینست که او توفیق الهی را با ذوق لطیف و فکر بلند همراه نمود و آثار خیریه فراوانی را به یادگار نهاد برای نمونه مدرسه علمیه ای در شیراز ساخت و علت این کار این بود که: زمانی بهائیان اقدام به خرید خانه های اطراف خانه علی محمد باب کردند تا بتوانند مرکز بزرگی برای تبلیغات فرقه گمراه خود به وجود آورند ایشان برای درهم شکستن این توطئه خانه ای مناسب را در آن محله به قیمت گزافی خرید و به حوزه علوم اسلامی تبدیل کرد. آری این ظرافتها و تلاشهای کم نظیر در زندگی عالمان دین کم نیست.

شهادت و پرواز

سازمان منافقین در راستای هدف پلید از بین بردن نخبگان نظام ترور آیه الله صدوقی را در دستور کار قرار دادند. آنها چندین بار او را مور سوء قصد قرار دادند. بار اول شخصی که خود را در لباس طلبگی در آورده بود قصد ترور ایشان را داشت که ماموران او را با اسلحه و مواد منفجره دستگیر کردند. مرتبه دوم موتور سواری در تهران به آقا حمله کرد که با محافظان شهید صدوقی درگیر شد و با تیراندازی پاسداران از مهلکه گریخت. مرتبه سوم در تهران به اتومبیلش یورش بردند و ناکام ماند.

در آخرین روزهای حیات آیت الله صدوقی که 75 سال سن داشت، ضعیف و رنجور شده بود. روزی می گفت: آیه الله مدنی را شهید کردند، آیه الله دستغیب را شهید کردند ولی می ترسم من در بستر بمیرم و توفیق شهادت را نیابم مدتها بود در تعقیبات نمازها از خداوند طلب شهادت در راه خودش را می نمود.

از چندین هفته قبل از شهادت آقا جوانی در حدود 25 ساله با لباس بسیجیان در مسجد آقا پیدا شده بود و زاهدانه به مسجد رفت و آمد می نمود؛ این برخورد او باعث می شد کسی به او مشکوک نشود. روز دهم ماه مبارک رمضان سال 1360 با روز جمعه همزمان شد. آیه الله صدوقی غسل جمعه نمود و به طرف مسجد ملااسماعیل حرکت کرد. خطبه های نماز جمعه را خواند و سپس به نماز ایستاد چون نماز تمام شد یکی از پاسداران آقا کفش های وی را جلو پایش جفت کرد و قبل از اینکه آقا پایش را در کفش کند یکباره همه چیز عوض شد. جوان منافق از پشت سر به آقا هجوم آورد و گردن آقا را گرفت و سخت به عقب کشید. ناله ای از آقا برخاست و ناگاه صدای انفجار مهیبی در فضای مسجد پیچید! شور و غوغا هم مسجد را فرا گرفت، آقا از پشت به زمین افتاد، پهلو و کمرش دریده و متلاشی شده و بدینسان پیر خسته دل 75 ساله، جام وصال نوشید «ای خوشا با نعش خونین در لقای یار رفتن».

روز شنبه بر جنازه آیت کویر نماز خواندند و در میان انبوه جمعیت تشییع جنازه انجام گرفت و در خانه ابدی خویش قرار گرفت. حضرت امام در پیام تسلیت ایشان فرمودند:

«اینجانب دوستی عزیز که بیش از سی سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک می کردم از دست دادم و اسلام خدمتگذاری متعهد را و ایران فقیهی فداکار و استان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد ...»

روانش شاد و یادش جاودانه و راهش پر رهرو باد.