سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌‌ و جنبش‌ دانشجویی‌

سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ ایران‌ با استراتژی‌ مبارزه‌ مسلحانه‌ در شهریور 1344 به‌ وسیله‌ سه‌ تن‌از دانشجویان‌ پیشین‌ دانشگاه‌ تهران‌ به‌ نامهای‌ محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن‌ و علی‌اصغربدیع‌زادگان‌ که‌ فعالیتهای‌ جبهه‌ ملی‌ و نهضت‌ آزادی‌ آنان‌ را قانع‌ نکرده‌ بود، برای‌ براندازی‌ رژیم‌شاهنشاهی‌ بنیانگذاری‌ شد.
حنیف‌نژاد در سال‌ 1317 در تبریز به‌ دنیا آمد و در رشته‌ مهندسی‌ ماشینهای‌ کشاورزی‌دانشگاه‌ تهران‌ تحصیل‌ کرد. وی‌ در دوران‌ تحصیل‌ با جبهه‌ ملی‌، انجمنهای‌ اسلامی‌ دانشجویان‌ وسپس‌ نهضت‌ آزادی‌ همکاری‌ کرد. حنیف‌نژادبه‌ همراه‌ دیگر اعضای‌ نهضت‌ آزادی‌ در بهمن‌1341 به‌ علّت‌ مخالفت‌ با رفراندم‌ شاه‌، دستگیر و به‌مدّت‌ 7 ماه‌ در زندان‌ بود و پس‌ از آزادی‌ اززندان‌ به‌ دانشگاه‌ برگشت‌ و تحصیلات‌ خود را در سال‌ 1342 به‌ پایان‌ رساند. حنیف‌نژاد دردوران‌ دانشجویی‌، سنگ‌ بنای‌ انجمن‌ اسلامی‌ دانشکده‌ کشاورزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ را گذارد.وی‌ پس‌ از پایان‌ تحصیلات‌ در دوران‌ خدمت‌ سربازی‌ به‌ مطالعه‌ مبارزة‌ مردم‌ کوبا، الجزایر وویتنام‌ پرداخت‌ و سپس‌ با گردآوری‌ دوستان‌ دانشجوی‌ خود، هسته‌ اول‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌را تشکیل‌ داد.
سعید محسن‌ در سال‌ 1318 در زنجان‌ به‌ دنیا آمد. وی‌ ضمن‌ تحصیل‌ در رشته‌ تأسیسات‌دانشگاه‌ تهران‌، در سالهای‌ 1339 ـ 1342 از فعالین‌ جنبش‌ دانشجویی‌ در جبهه‌ ملّی‌، انجمن‌اسلامی‌ دانشجویان‌ و نهضت‌ آزادی‌ بود.
او در دوران‌ دانشجویی‌ چندبار به‌ زندان‌ افتاد؛ از جمله‌ یک‌ بار در واقعه‌ اول‌ بهمن‌ 1340 ویک‌بار پس‌ از قیام‌ 15 خرداد 1342. سعید محسن‌ همانند حنیف‌نژاد پس‌ از پایان‌ تحصیلات‌ به‌سربازی‌ رفت‌ و سپس‌ در جریان‌ تأسیس‌ سازمان‌ مجاهدین‌ شرکت‌ کرد.
علی‌اصغر بدیع‌زادگان‌ در سال‌ 1317 در اصفهان‌ متولد شد و در رشته‌ شیمی‌ دانشگاه‌ تهران‌تحصیل‌ کرد. در دانشگاه‌ با فعالیت‌ جبهه‌ ملّی‌ و نهضت‌ آزادی‌ و مسائل‌ سیاسی‌ آشنایی‌ پیدا کرد.بدیع‌زادگان‌ پس‌ از پایان‌ تحصیلات‌ به‌ خدمت‌ سربازی‌ رفت‌ و در کارخانه‌ اسلحه‌سازی‌ تهران‌مشغول‌ به‌کار شد و در عین‌ حال‌ استاد شیمی‌ دانشگاه‌ تهران‌ بود. وی‌ در جریان‌ تأسیس‌ سازمان‌مجاهدین‌ خلق‌ همکاری‌ کرد و در سال‌ 1349 در پایگاههای‌ الفتح‌ فلسطین‌ آموزش‌ چریکی‌ رافرا گرفت‌ و به‌صورت‌ مخفی‌ با مقادیری‌ اسلحه‌ و مهمات‌ به‌ ایران‌ بازگشت‌ و تا شهریور 1350که‌ دستگیر شد از فعالین‌ سازمان‌ بود.
بنیانگذاران‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ بلافاصله‌ پس‌ از تأسیس‌، دست‌ به‌ اقدام‌ علنی‌ نزدند تا هم‌بتوانند مبانی‌ فکری‌ و ایدئولوژیک‌ خود را تدوین‌ کنند و نیز به‌ کادر خود، آموزش‌ عمیق‌ فکری‌ وعقیدتی‌ بدهند.
محمد عسگری‌ زاده‌، دانشجوی‌ رشته‌ مدیریت‌ بازرگانی‌ دانشگاه‌ تهران‌، ضمن‌ توضیح‌چگونگی‌ شروع‌ فعالیت‌ خود دربارة‌ انگیزه‌های‌ کار سیاسی‌ خود چنین‌ می‌گوید:
«..در بدو شروع‌ بکار، فعالیتهای‌ من‌ از حد مطالعه‌ و تشکیل‌ جلسات‌ مذهبی‌ تجاوزنمی‌کرد و کم‌کم‌ در اثر مطالعات‌ بیشتر هدفها جنبه‌ سیاسی‌ به‌ خود گرفت‌ و چون‌ در اثربرخورد باجامعه‌ وادارات‌ و دستگاههای‌ دولتی‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ بودم‌ که‌ فساد و فحشاو بی‌عدالتی‌ و ظلم‌ موجود در جامعه‌، از طریق‌ وعظ‌ و خطابه‌ از بین‌ نخواهد رفت‌ و ازطرفی‌ مبارزات‌ آوارگان‌ فلسطینی‌ جهت‌ به‌دست‌ آوردن‌ سرزمینهای‌ خود و همچنین‌جنگهایی‌ که‌ در کشورهای‌ مختلف‌ از قبیل‌ الجزایر به‌ منظور آزادی‌ و استقلال‌ رخ‌ داده‌،این‌ فکر را در ما تقویت‌ و تثبیت‌ کرد که‌ در ایران‌ منحصراً از طریق‌ زور و انقلاب‌می‌توان‌ فحشا، فقر و بی‌عدالتی‌ را از بین‌ برد و یک‌ حکومت‌ اسلامی‌ برقرار نمود..»
محمد بازرگانی‌، دانشجوی‌ مدرسه‌ عالی‌ بازرگانی‌ و از افراد کادر مرکزی‌ سازمان‌ نیزمی‌نویسد:
«..ایدئولوژی‌ ما اسلام‌ بوده‌ و هدف‌ نهایی‌ آن‌ پیشبرد هدفهای‌ عالیه‌ اسلامی‌ و راه‌رسیدن‌ به‌ این‌ هدف‌ در شرایط‌ فعلی‌ مبارزه‌ مسلحانه‌ بوده‌ که‌ قصد عملی‌ کردن‌آن‌ را داشتیم‌...»
علی‌ باکری‌ نیز ضمن‌ اشاره‌ به‌ مبارزة‌ گروههای‌ سیاسی‌ طی‌ سالهای‌ 41 ـ 1340 و ناکامی‌ آنهااظهار می‌دارد:
«... وقایعی‌ که‌ در مورد نهضت‌ نفت‌ و حکومت‌ مصدق به‌وقوع‌ پیوست‌ باعث‌گردید این‌ فکر تثبیت‌ شده‌ در من‌ به‌وجود آید که‌ رژیم‌ ایران‌ مانند بسیاری‌ ازرژیمهای‌ دیگر جهان‌ وابسته‌ به‌ امپریالیسم‌ آمریکا و انگلیس‌ است‌ و برنامه‌هایش‌در جهت‌ حفظ‌ منافع‌ خود و امپریالیسم‌ می‌باشد. بنابراین‌ ملت‌ همیشه‌ تحت‌فشار سیاسی‌، فقر و بدبختی‌ و فساد می‌باشد و عامل‌ اصلی‌ اینگونه‌ درماندگیها رارژیم‌ فعلی‌ می‌دانیم‌. بنابراین‌ با توجه‌ به‌ زمینه‌هائی‌ که‌ از قبل‌ داشتیم‌ بوجودآوردن‌ یک‌ جامعه‌ دمکراتیک‌ و ایجاد وضع‌ عادلانه‌ هدف‌ و انگیزة‌ من‌ بود...»
در مجموع‌ از دیدگاه‌ کادر مرکزی‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ که‌ عمدتاً دانشجو و فارغ‌التحصیل‌دانشگاه‌ بودند، وجود فقر، نابرابری‌ و بی‌عدالتی‌، ظلم‌ و ستم‌ در جامعه‌ و نیز وابستگی‌ دولت‌ایران‌ به‌ امپریالیسم‌ غرب‌ باعث‌ شده‌ بود که‌ این‌ افراد برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مساوات‌ و برابری‌،آزادی‌ و استقلال‌ دست‌ به‌ تشکیل‌ سازمان‌ مذکور بزنند و از آنجا که‌ احساس‌ می‌کردند رژیم‌ شاه‌از طریق‌ مسالمت‌آمیز قابل‌ اصلاح‌ نیست‌ به‌ مبارزه‌ مسلحانه‌ رو آوردند.
به‌ لحاظ‌ فکری‌، اعضای‌ سازمان‌ مجاهدین‌ ضمن‌ حضور در سخنرانیهای‌ مسجد هدایت‌ وحسینیه‌ ارشاد، کار مطالعاتی‌ بر روی‌ انقلابهای‌ کوبا، چین‌، روسیه‌ و الجزایر، نظریات‌سوسیالیستی‌ و مارکسیستی‌، تاریخ‌ ایران‌، قرآن‌، نهج‌البلاغه‌ و سایر متون‌ مذهبی‌ را در برنامه‌ خودقرار دادند. همچنین‌ آثار آیت‌الله طالقانی‌، مهندس‌ مهدی‌ بازرگان‌ و به‌ویژه‌ دکتر علی‌ شریعتی‌مورد توجه‌ آنان‌ قرار گرفت‌.
از دیدگاه‌ آنها همانطور که‌ مهندس‌ بازرگان‌ و دکتر سحابی‌ توانستند به‌ برخی‌ از باورهای‌دینی‌، لباس‌ علمی‌ بپوشانند، چنین‌ روشی‌ رامی‌ توان‌ دربارة‌ اصول‌ دین‌ و چارچوب‌ اعتقادی‌اسلام‌ نیز به‌ کار گرفت‌.
از سوی‌ دیگر افکار آیت‌الله طالقانی‌ و آثارش‌ نظیر «مالکیت‌ در اسلام‌» ، «حکومت‌ اسلامی‌»و تفسیرهای‌ وی‌ از قرآن‌، مجاهدین‌ را به‌ این‌ باور ترغیب‌ کرد که‌ اسلام‌، دین‌ عدالت‌ اجتماعی‌ وسازگار با مقتضیات‌ اجتماعی‌ هر عصری‌ است‌ و همچنین‌ آثار دکتر شریعتی‌، روح‌ مبارزه‌ سیاسی‌براساس‌ افکار اسلامی‌ را در آنان‌ تقویت‌ کرد.
اندیشه‌های‌ مجاهدین‌ خلق‌ به‌ تدریج‌ از افکار و جهان‌ بینی‌ معلمین‌ اولیه‌ آنان‌ فراتر رفت‌.آنان‌ در توسعه‌ اندیشه‌های‌ خود و متأثر از اندیشه‌های‌ مارکسیستی‌ رایج‌ در میان‌ جریانهای‌رادیکال‌ مخالف‌ رژیم‌، به‌ تدریج‌ در تبیین‌ و تلفیق‌ برخی‌ از نظریات‌ پرطرفدار مارکسیسم‌ درقالب‌ باورهای‌ اسلامی‌ تلاش‌ کردند. به‌ این‌ ترتیب‌ ردپای‌ نظریه‌های‌ مارکسیستی‌ در زمینه‌های‌تکامل‌ اجتماعی‌، تضاد دیالکتیک‌، ماتریالیسم‌ تاریخی‌ و برخی‌ دیگر از مقولات‌ در اندیشه‌های‌مجاهدین‌ پدیدار شد و به‌ تدریج‌ پررنگتر و متداول‌ گردید.
سازمان‌ مجاهدین‌ در ارزیابی‌ مشکلات‌ جامعه‌ ایران‌، نظریات‌ فدائیان‌ خلق‌ را با پوشش‌اسلامی‌ تکرار می‌کرد. از دیدگاه‌ این‌ سازمان‌، ایران‌ زیرسلطه‌ امپریالیسم‌ آمریکا قرار داشت‌.انقلاب‌ سفید، ایران‌ را از جامعه‌ای‌ فئودالی‌ به‌ جامعة‌ بورژوازی‌ کاملاً وابسته‌ به‌ امپریالیسم‌ غرب‌تبدیل‌ کرده‌ و کشور را در معرض‌ خطر امپریالیسم‌ فرهنگی‌، نظامی‌، اقتصادی‌ و سیاسی‌ قرار داده‌بود. همچنین‌ رژیم‌ پهلوی‌ فقط‌ با ایجاد خفقان‌ و تکیه‌ بر ارعاب‌ و تبلیغات‌ حکومت‌ می‌کند وتنها راه‌ از بین‌ بردن‌ اختناق، توسل‌ به‌ مشی‌ مبارزة‌ مسلحانه‌ و خشونت‌بار است‌.
سازمان‌ مجاهدین‌ همانند مارکسیستها در کنار مبارزه‌ با امپرالیسم‌، پی‌گیر جامعه‌ بی‌طبقه‌ درایران‌ و جلوگیری‌ از استثمار فرد بود؛ با این‌ تفاوت‌ که‌ نظام‌ بی‌طبقه‌ توحیدی‌ را تبلیغ‌ می‌کرد.
به‌ هر حال‌ نظر مجاهدین‌ آنقدر به‌ مارکسیستها نزدیک‌ شد که‌ رژیم‌ شاه‌ آنها را «مارکسیستهای‌اسلامی‌» نامید. سازمان‌ مجاهدین‌ در پاسخ‌ اعلام‌ کرد هرچند که‌ مارکسیسم‌ را به‌ عنوان‌ روش‌پیشرفته‌ تحلیل‌ اجتماعی‌ پذیرفته‌ است‌ اما ماتریالیسم‌ را مردود می‌داندو اسلام‌ را سرچشمه‌ تفکّرو ایدئولوژی‌ خود می‌شناسد. همچنین‌ علّت‌ نزدیکی‌ اسلام‌ به‌ مارکسیسم‌ را به‌وجود دشمن‌مشترک‌ و اهداف‌ مشترکی‌ همچون‌ عدالت‌ اجتماعی‌ و فرهنگ‌ مبارزه‌ اعلام‌ کردند.
پس‌ از دستگیری‌ رهبران‌ اولیه‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ در سال‌ 1350، گرایش‌ به‌ مارکسیسم‌گسترش‌ بیشتری‌ پیدا کرد و نهایتاً در سال‌ 1354 در جزوه‌ای‌ با عنوان‌ «بیانیه‌ اعلام‌ مواضع‌ایدئولوژیک‌» اعلام‌ کردند فلسفه‌ انقلابی‌ راستین‌ را در مارکسیسم‌ باید جستجو کرد نه‌ در اسلام‌.زیرا مارکسیسم‌، ایدئولوژی‌ رستگاری‌ و رهایی‌ طبقه‌ کارگر است‌؛ اما ایدئولوژی‌ اسلام‌ متعلّق‌ به‌طبقه‌ متوسط‌ است‌.
پس‌ از این‌ واقعه‌، سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ به‌ دو جناح‌ رقیب‌ تقسیم‌ شد: مجاهدین‌ مسلمان‌که‌ به‌ اصول‌ اسلامی‌ وفادار ماندند و مجاهدین‌ مارکسیست‌ باهمان‌ عنوان‌ قبلی‌.

فعالیتها و عملکرد سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌
مؤسسین‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ پس‌ از گفتگوهای‌ اولیه‌، شناسایی‌ و جذب‌ نیروها و تشکیل‌سلولهای‌ کوچکی‌ در قزوین‌، تبریز، مشهد، اصفهان‌، شیراز، کرمانشاه‌، کرمان‌ و بانه‌ در سال‌ 1347با تشکیل‌ کمیته‌ مرکزی‌ به‌ بررسی‌ روستاها و چگونگی‌ امکان‌ فعالیت‌ سیاسی‌ و مبارزاتی‌ در آنجا،برنامه‌های‌ آموزشی‌ و چگونگی‌ تشکیل‌ خانه‌های‌ تیمی‌ پرداختند.
در طی‌ سال‌ 1347 پس‌ از تکمیل‌ مطالعات‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ با اجرای‌ برنامه‌اصلاحات‌ ارضی‌ امکان‌ آغاز مبارزه‌ در روستاها فراهم‌ نیست‌ و شهرها برای‌ انجام‌ عملیات‌مناسبتر هستند. از این‌رو کمیته‌ مرکزی‌ با افزایش‌ تعداد نیروهای‌ خود نسبت‌ به‌ تشکیل‌ گروههای‌فنی‌، اطلاعات‌، تبلیغات‌، تدارکات‌، تسلیحات‌ و الکترونیک‌ پرداخت‌ و زمینه‌ را برای‌ تدارک‌مبارزه‌ مسلحانه‌ آماده‌ کرد. تعلیم‌ فنون‌ ورزشی‌ کشتی‌ و جودو، رانندگی‌ با خودرو وموتورسیکلت‌ و سایر آموزشهای‌ عمومی‌ در برنامه‌ کار قرار گرفت‌. از طرف‌ دیگر با برقراری‌ارتباط‌ با دفتر نمایندگی‌ سازمان‌ آزادیبخش‌ فلسطین‌ در دوبی‌ نسبت‌ به‌ اعزام‌ اعضای‌ سازمان‌ به‌پایگاههای‌ الفتح‌ برای‌ کسب‌ آموزشهای‌ نظامی‌ اقدام‌ شد.
در خرداد 1349 یک‌ گروه‌ سه‌ نفره‌ با تهیه‌ شناسنامه‌ و گذرنامه‌ جعلی‌ از طریق‌ دوبی‌ به‌ لبنان‌رفتند. متعاقب‌ آن‌ 6 نفر دیگر با همین‌ روش‌ به‌ دوبی‌ رفتند تا از آنجا به‌ اردوگاههای‌ چریکی‌الفتح‌ در لبنان‌ بروند؛ اما پلیس‌ دوبی‌ آن‌ 6 نفر را به‌ گمان‌ اینکه‌ قاچاقچی‌ هستند دستگیر و به‌زندان‌ انداخت‌ و قصد داشت‌ آنان‌ را به‌ تهران‌ بازگرداند و به‌ مقامهای‌ انتظامی‌ ایران‌ تحویل‌ دهد.مجاهدین‌ خلق‌ وقتی‌ از این‌ موضوع‌ باخبر شدند و نتوانستند اعضای‌ زندانی‌ را آزاد کنند، طرح‌ربودن‌ هواپیما را ریختند. سه‌ نفر از اعضا سازمان‌ به‌ عنوان‌ مسافر سوار هواپیما شدند و پس‌ ازحرکت‌، مسیر هواپیمارا به‌ طرف‌ بغداد منحرف‌ کردند. بعد از ورود به‌ بغداد مقامهای‌ عراقی‌ به‌آنان‌ ظنین‌ شدند و با اعمال‌ شکنجه‌ سعی‌ کردند تا هویت‌ اصلی‌ آنان‌ را بفهمند. سرانجام‌ بامیانجیگری‌ مقامهای‌ فلسطینی‌، مجاهدین‌ موفق‌ شدند خود را به‌ پایگاه‌ فلسطینیها در اردن‌برسانند. ساواک‌ یک‌ سال‌ بعد، از هویت‌ هواپیماربایان‌ و تشکیل‌ یک‌ گروه‌ چریکی‌ آگاه‌ شد؛اما هنوز اطلاع‌ دقیقی‌ از چگونگی‌ این‌ سازمان‌ نداشت‌. متعاقب‌ این‌ جریان‌، سازمان‌ مجاهدین‌،10 نفر دیگر را از تهران‌ به‌ اردن‌ فرستاد تا در اردوگاههای‌ الفتح‌ آموزش‌ نظامی‌ ببیند. روند اعزام‌به‌ اردوگاههای‌ نظامی‌ افراد تا سال‌ 1357 ادامه‌ داشت‌.
به‌ لحاظ‌ عملیاتی‌ پس‌ از واقعه‌ سیاهکل‌ توسط‌ فدائیان‌ خلق‌، مجاهدین‌ خلق‌ وادار به‌ شتاب‌در اجرای‌ عملیات‌ نظامی‌ شدند تا آنان‌ متوجه‌ شوند در پیشقراولی‌ نبرد مسلحانه‌ تنها نیستند. ازاین‌رو عملیات‌ خود را از مرداد 1350 برای‌ قطع‌ سیستم‌ اصلی‌ برق سراسری‌ و برهم‌ زدن‌جشنهای‌ 2500 ساله‌ شاهنشاهی‌ طراحی‌ کردند.
مجاهدین‌ خلق‌ برای‌ تهیه‌ اسلحه‌ و دینامیت‌ به‌ فردی‌ بنام‌ شاه‌ مراد دلفانی‌، از اعضای‌ سابق‌حزب‌ توده‌ که‌ در سالهای‌ 1341 ـ 1342 با ناصر صادق (از اعضای‌ کادر مرکزی‌ سازمان‌) آشنایی‌داشت‌، مراجعه‌ کردند. دلفانی‌ پس‌ از آزادی‌ از زندان‌ با ساواک‌ همکاری‌ داشت‌ و اطلاعاتی‌ را دراختیار ساواک‌ قرار داد.
ساواک‌ نیز با همان‌ شیوه‌ای‌ که‌ فدائیان‌ خلق‌ را دستگیر کرد، به‌ شناسایی‌ سازمان‌ مجاهدین‌پرداخت‌ و در شهریور 1350 قبل‌ از بمب‌گذاری‌ برق، در طی‌ مدت‌ کوتاهی‌ 69 تن‌ از اعضا یاهواداران‌ سازمان‌ مجاهدین‌ را دستگیر کرد. از این‌ افراد 24 نفر دانشجو، 27 نفر مهندس‌، 4 نفرکارمند دانشگاه‌، 4 نفر دبیر دبیرستان‌، 3 نفر حسابدار، 4 نفر استاد دانشگاه‌، 2 نفر بازاری‌ و یک‌ نفرراننده‌ قطار بودند. به‌ این‌ ترتیب‌ از ترکیب‌ افراد کاملاً مشهود است‌ که‌ بیش‌ از 90 درصد افراد،دانشجویان‌ دانشگاهی‌ بودند.
12 نفر از دستگیر شدگان‌ از جمله‌ حنیف‌نژاد، سعید محسن‌ و بدیع‌زادگان‌ محکوم‌ به‌ اعدام‌شدند و بقیه‌ به‌ محکومیتهای‌ حبس‌ ابد و زندانهای‌ طولانی‌ محکوم‌ شدند. پس‌ از این‌ واقعه‌،اعضای‌ باقیمانده‌ از جمله‌ رضا رضایی‌، کاظم‌ ذوالانوار و بهرام‌ راستین‌ که‌ هر سه‌ دارای‌تحصیلات‌ دانشگاهی‌ بودند با تشکیل‌ کمیته‌ مرکزی‌ به‌ تجدید ساختار سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌پرداختند. با قتل‌ رضایی‌ و دستگیری‌ ذوالانوار در سالهای‌ 50ـ1351، تقی‌ شهرام‌، 25 ساله‌ وفارغ‌التحصیل‌ ریاضی‌ از دانشگاه‌ تهران‌ و مجید شریف‌ واقفی‌، مهندس‌ برق و 24 ساله‌ ازدانشگاه‌ آریامهر که‌ هر دو از دوران‌ دانشجویی‌ با سازمان‌ مجاهدین‌ در ارتباط‌ بودند به‌ کمیته‌مرکزی‌ راه‌ یافتندو به‌ جذب‌ افراد جدید پرداختند. بسیاری‌ از تازه‌واردها از دانشجویان‌ و نیز ازعلاقه‌مندان‌ به‌ کنفرانسهای‌ حسینیه‌ ارشاد، مدرسه‌ علوی‌ و مسجد هدایت‌ بودند.
در سال‌ 1352 سازمان‌ مجاهدین‌، سلولهایی‌ در اصفهان‌، شیراز، مشهد، قزوین‌، کرمانشاه‌،زنجان‌ و تبریز ایجاد کرد و روابط‌ خود را گسترش‌ داد. جهت‌ دریافت‌ کمکهای‌ مالی‌ با بازاریان‌در ارتباط‌ بود. همچنین‌ با نهضت‌ آزادی‌، انجمن‌ اسلامی‌ دانشجویان‌، کنفدراسیون‌ دانشجویان‌ایرانی‌، جبهه‌ ملی‌، فلسطینیها، دولت‌ لیبی‌ و جمهوری‌ دموکراتیک‌ یمن‌ و...در ارتباط‌ بود.
سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ نشریات‌ پیام‌ مجاهد و جنگل‌ و دیگر انتشاراتش‌ را در آمریکا، اروپاو هندوستان‌ در دسترس‌ هزاران‌ دانشجوی‌ ایرانی‌ می‌گذاشت‌. در درون‌ زندان‌ نیز از طریق‌جلسات‌ گفت‌وشنود، اعتصاب‌ غذا، مبادله‌ نامه‌ها به‌ داخل‌ و خارج‌ زندان‌ فعالیت‌ داشتند.همچنین‌ در زندان‌، افراد جدیدی‌ از گروههای‌ کوچک‌ مسلمان‌ را که‌ به‌ زندان‌ افتاده‌ بودند جذب‌کردند، از جمله‌ گروه‌ حزب‌الله که‌ در دانشکدة‌ هنرهای‌ زیبای‌ دانشگاه‌ تهران‌ تشکیل‌ شد، گروه‌والفجر که‌ دانشجویان‌ شیعه‌ بلوچستانی‌ در دانشگاه‌ تهران‌ آن‌ را بنیان‌ گذاشتند، گروه‌ ابوذر که‌ دردبیرستانهای‌ نهاوند ایجاد گردید و گروه‌ ولی‌عصر که‌ با ابتکار دانشجویان‌ دانشگاه‌ مشهد سازمان‌یافت‌ و اداره‌ شد.
در طی‌ سالهای‌ 1351ـ1354 سازمان‌ مجاهدین‌ دست‌ به‌ یک‌ سلسله‌ کارهایی‌ در جهت‌مبارزه‌ با رژیم‌ شاه‌ زد. در اردیبهشت‌ 1351، یک‌ هفته‌ پس‌ از اعدام‌ اولین‌ گروه‌ از مجاهدین‌، به‌یک‌ پاسگاه‌ پلیس‌ در تهران‌ حمله‌ کردند. سپس‌ دفتر مجله‌ «این‌ هفته‌» را که‌ به‌ اشاعه‌ فرهنگ‌غرب‌ و تخریب‌ روحیه‌ خلق‌ متهم‌ شده‌ بود، منفجر کردند. همچنین‌ در بهار 1351 به‌ مناسبت‌بازدید نیکسون‌، رئیس‌ جمهوری‌ آمریکا از ایران‌، در دفتر اداره‌ اطلاعات‌ آمریکا، انجمن‌ ایران‌ وآمریکا، دفاتر پپسی‌کولا، جنرال‌ موتور، شرکت‌ نفت‌ دریایی‌ و هتل‌ اینترنشنال‌، بمبهایی‌ را منفجرکردند. اتومبیل‌ ژنرال‌ هارولد پرایس‌، رئیس‌ هیئت‌ مستشاری‌ آمریکا را در ایران‌ به‌ گلوله‌ بستند؛اما موفق‌ به‌ کشتن‌ او نشدند. همچنین‌ بمبی‌ را در آرامگاه‌ رضاشاه‌ منفجر کردند. در 12 مرداد1351 به‌ نشانه‌ اعتراض‌ به‌ ورود ملک‌حسین‌، پادشاه‌ اردن‌ به‌ ایران‌ یک‌ بمب‌ در سفارت‌ اردن‌منفجر کردند.
مجاهدین‌، چند روز بعد سرتیپ‌ طاهری‌، رئیس‌ اطلاعات‌ شهربانی‌ را در نزدیکی‌ خانه‌اش‌ باضرب‌ گلوله‌ کشتند. در شهریور ماه‌ نیز در مراکز سازمان‌ دفاع‌ غیرنظامی‌، نمایشگاه‌ صنایع‌ نظامی‌،کلوپ‌ شاهنشاهی‌، فروشگاههای‌ کوروش‌ و فردوسی‌ و اسلحه‌خانه‌ پلیس‌ قم‌ بمب‌گذاری‌ کردند.در پایان‌ همین‌ ماه‌ با پلیس‌ تهران‌ به‌ درگیری‌ مسلحانه‌ پرداختند که‌ تعدادی‌ از آنان‌ دستگیر ومحاکمه‌ شدند.
در سال‌ 1352 دوبار با پلیس‌ به‌ زدوخورد خیابانی‌ پرداختند و در ساختمانهای‌ هواپیمایی‌پان‌امریکن‌، کمپانی‌ نفت‌ شل‌، سینما راویوسیتی‌، هتل‌ اینترنشنال‌ و سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌بمب‌گذاری‌ کردند و سرهنگ‌ لویز هاوکینز را به‌ قتل‌ رساندند. در اواخر همین‌ سال‌ به‌ یکی‌ ازمراکز پلیس‌ در اصفهان‌ حمله‌ کردند. همچنین‌ در دانشگاه‌ صنعتی‌ آریامهر با همکاری‌ فدائیان‌خلق‌، اعتصابی‌ را سازمان‌ دادند. در ادامه‌ این‌ عملیاتها در سال‌ 1352 به‌ نشانه‌ اعتراض‌ به‌ بازدیدپادشاه‌ عمان‌ از تهران‌ و اعلام‌ همبستگی‌ با مردم‌ ظفار در جنگ‌ با پادشاه‌ عمان‌، در ساختمان‌بانک‌ عمان‌، جلوی‌ سفارت‌ انگلستان‌ و نیز دفتر هواپیمایی‌ پان‌امریکن‌، بمب‌هایی‌ منفجر کردند.در فروردین‌ سال‌ 1353 به‌ مناسبت‌ دومین‌ سالگرد اعدام‌ اولین‌ دسته‌ مجاهدین‌ در صدد انفجاردفتر گارد در دانشگاه‌ تهران‌ برآمدند. چهارم‌ خرداد 1353 در سالگرد اعدام‌ دسته‌ دوم‌ مجاهدین‌،در سه‌ ساختمان‌ شرکتهای‌ چند ملیتی‌ بمب‌ منفجر کردند. در اوایل‌ تیرماه‌، پس‌ از اینکه‌ پلیس‌برای‌ شکستن‌ اعتصاب‌ کارکنان‌ کارخانه‌ لندرور در تهران‌ به‌ زور متوسل‌ شد، مجاهدین‌ درنزدیکی‌ پاسگاه‌ ژاندارمری‌ و پنج‌ کارخانه‌ دیگر که‌ شایع‌ بود با اسرائیل‌ ارتباط‌ دارند، بمب‌ منفجرکردند.
در اوایل‌ تیر 1353 به‌ مناسبت‌ بازدید کیسینجر، وزیر خارجه‌ آمریکا از تهران‌، در دفتر کمپانی‌Itt و یکی‌ دیگر از دفاتر نمایندگی‌ شرکتهای‌ آمریکایی‌، بمب‌ منفجر کردند. در ماههای‌ بعد دردانشگاه‌ آریامهر تظاهراتی‌ ترتیب‌ دادند. در بهمن‌ 1353 پاسگاه‌ ژاندارمری‌ لاهیجان‌ را با بمب‌منفجر کردند و در اسفند ماه‌ سرگرد زندی‌پور، از متصدیان‌ زندان‌ را کشتند. در اردیبهشت‌ 1354به‌ تلافی‌ اعدام‌ نُه‌ زندانی‌ سیاسی‌، دو مستشار آمریکایی‌ و یک‌ افسر نیروی‌ هوایی‌ ایران‌ را ترورکردند.

سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ در سالهای‌ 1354 ـ 1357
بعد از اعلام‌ «بیانیه‌ تغییر مواضع‌ ایدئولوژیک‌» در سال‌ 1354، شکافی‌ عظیم‌ در میان‌ اعضای‌سازمان‌ مجاهدین‌ ایجاد شد. اکثریت‌ مجاهدین‌ به‌ مارکسیسم‌ رو آوردند و اقلیتی‌ از آنها تحت‌عنوان‌ مجاهدین‌ مسلمان‌ به‌ اصول‌ مذهبی‌ پافشاری‌ کردند. البته‌ جدایی‌ و انشعاب‌ مجاهدین‌،ناگهانی‌ و غیرقابل‌ انتظار نبود، زیرا کسانی‌ نظیر تقی‌ شهرام‌ و بهرام‌ آرام‌ چنین‌ مباحث‌ایدئولوژیکی‌ را مطرح‌ و بر روی‌ آن‌ پافشاری‌ می‌کردند. بسیاری‌ از کسانی‌ که‌ به‌ مارکسیسم‌گرویدند، از افراد مسلمان‌ متعصب‌ و معتقد به‌ اصول‌ توحید بودند؛ مانند روحانی‌ و حق‌شناس‌ که‌در تیم‌ ایدئولوژی‌ اصلی‌ و اولیه‌ عضویت‌ داشتند یا پوران‌ بازرگان‌، همسر حنیف‌نژاد، که‌ ازمعتقدین‌ به‌ مذهب‌ بود.
سرخوردگی‌ مجاهدین‌ از پشتیبانی‌ روحانیون‌ از آنان‌، ناتوانی‌ جذب‌ روشنفکران‌ جدید که‌گرایش‌ به‌ مذهب‌ نداشتند و نیز شتاب‌ در عضوگیری‌ و اطاعت‌ کورکورانه‌ از کادر رهبری‌ سازمان‌که‌ به‌ مارکسیسم‌ روآورده‌ بودند، از جمله‌ دلایل‌ گرایش‌ به‌ مارکسیسم‌ ذکر شده‌ است‌. البته‌ در طی‌سالهای‌ تشکیل‌ تا 1354، تعدادی‌ از روحانیون‌ از جمله‌ آیت‌الله طالقانی‌، آیت‌الله منتظری‌،لاهوتی‌ و هاشمی‌ رفسنجانی‌ به‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ کمک‌ کردند و همین‌ موضوع‌ باعث‌دستگیری‌ آنان‌ در سال‌ 1354 شد. همچنین‌ اعتراض‌ چند تن‌ از علمای‌ حوزة‌ علمیه‌ قم‌ به‌محاکمه‌ و محکومیت‌ مجاهدین‌ و نیز برگزاری‌ مجلس‌ ختم‌ برای‌ اعدام‌ شدگان‌ از طرف‌روحانیون‌ قابل‌ توجه‌ است‌، اما در مجموع‌، مواضع‌ فکری‌ سازمان‌ مجاهدین‌ به‌ گونه‌ای‌ بود که‌امکان‌ اتحاد را ضعیف‌ می‌کرد و به‌ویژه‌ امام‌ خمینی‌ پس‌ از بررسی‌ چند کتاب‌ مجاهدین‌ خلق‌ ازتأیید آنان‌ خودداری‌ کرد.
پس‌ از اعلامیة‌ مواضع‌ ایدئولوژیک‌ سال‌ 1354، مجاهدین‌ مارکسیست‌ با حفظ‌ آرم‌ سازمان‌ وتغییر علائم‌ و نشانهای‌ گذشته‌، حذف‌ آیات‌ قرآن‌ و تاریخ‌ پیدایش‌ سازمان‌ و نیز افزودن‌ مشت‌گره‌ خورده‌ به‌ نشانه‌ وابستگی‌ به‌ طبقه‌ کارگر، آرم‌ جدیدی‌ را برای‌ خود تهیه‌ کردند. نشریه‌«جنگل‌» را به‌ جای‌ «مجاهد» به‌ عنوان‌ ارگان‌ سازمان‌ منتشر کردند و هر سه‌ ماه‌ یکبار نیز نشریه‌«قیام‌ کارگر» را انتشار دادند.
مجاهدین‌ مارکسیست‌ با سازمان‌ فدائیان‌ خلق‌ دربارة‌ ادغام‌ دو سازمان‌ مارکسیست‌ به‌ گفتگونشستند ولی‌ به‌ زودی‌ با توسل‌ به‌ این‌ دلایل‌ که‌ سازمان‌ فدایی‌ هنوز با ریشه‌های‌ کاسترویی‌ خودپیوند دارد و از محکوم‌ کردن‌ سوسیال‌ امپریالیسم‌ شوروی‌ خودداری‌ می‌کند و با عوامل‌ مشکوکی‌مانند حزب‌ توده‌ و جبهه‌ ملّی‌ رابطه‌ پنهانی‌ دارد، گفتگو را قطع‌ کردند. فدائیان‌ خلق‌ نیز مجاهدین‌مارکسیست‌ را به‌ پذیرش‌ کورکورانه‌ مائوئیسم‌ و مدعیان‌ دروغ‌پرداز طرفدار طبقه‌ کارگر وفرصت‌طلب‌ متهم‌ کردند.
مجاهدین‌ مارکسیست‌ از طرف‌ دیگر به‌ تسویه‌ حساب‌ با برخی‌ از اعضای‌ برجسته‌ سازمان‌ که‌بر روی‌ اصول‌ اسلامی‌ پافشاری‌ داشتند، پرداختند. از جمله‌ مجید شریف‌ واقفی‌ و مرتضی‌صمدیه‌ لباف‌ را ربودند. شریف‌واقفی‌ را به‌ شهادت‌ رساندند و لباف‌ را نیز زخمی‌ کردند و در دام‌پلیس‌ انداختند.
مجاهدین‌ مارکسیست‌ در ادامه‌ فعالیتها به‌ نفوذ در کارخانه‌ها و کارگران‌، برقراری‌ ارتباط‌نزدیکتر با سازمان‌ آزادیبخش‌ فلسطین‌، مبارزین‌ ظفار، جمهوری‌ دموکراتیک‌ یمن‌ ومارکسیستهای‌ وابسته‌ به‌ کنفدراسیون‌ دانشجویان‌ ایرانی‌ پرداختند.
مجاهدین‌ مسلمان‌ نیز دچار اختلاف‌نظر و پراکندگی‌ شدند. کادرهای‌ دستگیر نشده‌ در تهران‌و شهرستانها برای‌ حفظ‌ سازمان‌ فعالیت‌ کردند. لطف‌اللهمیثمی‌ گروهی‌ را که‌ پس‌ از انقلاب‌«نهضت‌ مجاهدین‌ مسلمان‌» نام‌ گرفت‌، رهبری‌ کرد. در اصفهان‌ گروه‌ مهدیون‌، در همدان‌ گروه‌شیعیان‌ راستین‌، در تبریز گروهی‌ بنام‌ «فریاد خلق‌ خاموش‌ نشدنی‌ است‌»، در زنجان‌ و مشهد به‌نام‌ «مجاهدین‌» فعالیت‌ می‌کردند. همچنین‌ گروههای‌ کوچک‌ دیگری‌ مانند منصورون‌، فلق‌،حدید، فجر اسلام‌، موحدین‌، مقداد، ابوذر، فلاح‌ و...به‌ صورت‌ پراکنده‌ تشکیل‌ شدند. برخی‌ ازگروهها ازچند نفر که‌ نوعاً در یک‌ شهرستان‌ گرد هم‌ می‌آمدند، فراتر نمی‌رفتند و برخی‌ شامل‌نیروهای‌ جدید و برخی‌ نیز از بقایا و تکه‌پاره‌های‌ مجاهدین‌ بودند که‌ تغییرایدئولوژی‌ نداده‌ و برسر مواضع‌ اسلامی‌ باقی‌ مانده‌ بودند.
در زندان‌ قصر نیز مجاهدین‌ به‌ رهبری‌ مسعود رجوی‌ به‌ تجدید سازمان‌ و فعالیت‌ پرداختند.
اقدام‌ به‌ بمب‌گذاری‌ در دفتر حزب‌ رستاخیز، حمله‌ به‌ پلیس‌، افراد ساواک‌، ساختمانهای‌دولتی‌ و مراکز متعلق‌ به‌ انگلیس‌ و آمریکا، از جمله‌ کارهای‌ مجاهدین‌ مسلمان‌ در این‌ دوران‌است‌...
در طی‌ دورانی‌ که‌ مجاهدین‌ مسلمان‌ تلاش‌ می‌کردند از مارکسیستها فاصله‌ بگیرند، بخشی‌ ازروحانیون‌، خواهان‌ برخورد تند با مارکسیستها بودند و برخی‌ همچون‌ آیت‌الله طالقانی‌، آیت‌الله منتظری‌، لاهوتی‌، مهدوی‌ کنی‌ و هاشمی‌ رفسنجانی‌ رأی‌ به‌ جدایی‌ از مارکسیستها و خاتمه‌ یافتن‌«اتحاد استراتژیک‌» دادند. طی‌ فتاوای‌ معروفی‌ که‌ در اوایل‌ سال‌ 1355 از طرف‌ روحانیون‌ صادرشد، زندگی‌ اشتراکی‌ با مارکسیستها پایان‌ یافت‌. رهبری‌ مجاهدین‌ در زندان‌ به‌ویژه‌ مسعودرجوی‌، به‌ صدور این‌ فتوا اعتراض‌ داشتند؛ در عین‌ حال‌ خود را حداقل‌ برحسب‌ ظاهر ملزم‌ به‌رعایت‌ آن‌ می‌دیدند. پس‌ از این‌ گروهی‌ از مجاهدین‌ به‌ انتقاد از مسعود رجوی‌ پرداختند و از آن‌فاصله‌ گرفتند. از جمله‌ شهید محمدعلی‌ رجایی‌ و عزت‌الله سحابی‌ که‌ به‌ طور کلی‌ از آنان‌ جداشدند.
در هر حال‌ انشعاب‌ سال‌ 1354، اختلافهای‌ موجود و درگیری‌های‌ گروههای‌ مختلف‌ سازمان‌مجاهدین‌، ضربات‌ مهلکی‌ را بر این‌ سازمان‌ وارد کرد. ساواک‌ در طی‌ مدت‌ زمان‌ کوتاه‌ پس‌ ازانشعاب‌ توانست‌ تعداد زیادی‌ از افراد و گروههای‌ پراکنده‌ مارکسیست‌ و مذهبی‌ وابسته‌ به‌سازمان‌ مجاهدین‌ را به‌ تدریج‌ شناسایی‌ کند و از بین‌ ببرد؛ به‌ طوری‌ که‌ از اواسط‌ سال‌ 1355دیگر عملاً سازمانی‌ وجود نداشت‌.
از طرف‌ دیگر انشعاب‌ در سازمان‌ مجاهدین‌ باعث‌ شد که‌ برخلاف‌ دوره‌های‌ قبل‌ که‌ عمدتاًفعالیتهای‌ سیاسی‌ دانشجویی‌ به‌ صورت‌ مشترک‌ انجام‌ می‌شد و در حقیقت‌ یک‌ اتحاد استراتژیک‌بین‌ نیروهای‌ مارکسیست‌ و مذهبی‌ در مقابله‌ با شاه‌ وجود داشت‌، برنامه‌های‌ مشترک‌ خاتمه‌ یافت‌و با بدبینی‌ شدیدی‌ که‌ بین‌ مارکسیستها و مذهبیها شکل‌ گرفت‌، روند چندگانگی‌ نیروهای‌ سیاسی‌در دانشگاهها، زندانهاو جامعه‌ اتفاق افتاد و به‌ طرف‌ مرزبندی‌ دقیق‌ نیروها رفت‌. گروههای‌مسلح‌ مذهبی‌ هم‌ که‌ شکل‌ گرفتند برخلاف‌ قبل‌، از همکاری‌ با نیروهای‌ مارکسیست‌ پرهیزداشتند. زیرا معتقد بودند آنها به‌ لحاظ‌ اعتقادی‌ با مااختلاف‌ دارند و در بین‌ راه‌ به‌ ما خیانت‌می‌کنند و از پشت‌ خنجر می‌زنند.