سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران و ساختار نظام بين الملل

در مطالعه سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران عمدتا مى توان از سه روش استفاده كرد: روش نخست, از منظر نظام بين الملل يا سطح كلان; روش دوم, با توجه به متغيرهاى داخلى از جمله باورها, ارزش ها و تصاوير ذهنى سياست گذاران و روش سوم, بررسى رفتار سياست خارجى ايران در يك رابطه تعاملى ساختار ـ كارگزار.
در مقاله حاضر, ضمن بيان مفهوم ساختار نظام بين الملل, چگونگى تإثيرگذارى سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران بر نظام بين المللى, عمدتا در مواردى كه در چالش با نظام بين الملل است, مورد بررسى قرار مى گيرد.


مقدمه
در مطالعه سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران عمدتا مى توان از سه روش استفاده كرد: در روش نخست سياست خارجى ايران از منظر نظام بين الملل يا سطح كلان مورد توجه قرار مى گيرد. در اين صورت رفتار سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران, صرفا در چارچوب ساختار نظام بين الملل و فرآيندهاى آن قابل مطالعه است و رفتار سياست خارجى تابعى از ساختار و فرآيندهاى نظام بين الملل محسوب مى شود. در اين زمينه مى توان از ديدگاه هاى مك كلاند, مدلسكى, روزكرانس و كاپلان استفاده كرد. در روش دوم, مطالعه سياست خارجى ايران با توجه به متغيرهاى داخلى از جمله باورها, ارزش ها و تصاوير ذهنى سياست گذاران صورت مى گيرد و ديدگاه هاى دانشمندانى, مانند ريچارد اسنايدر و ژوزف فرانكل در اين روش قابل استفاده هستند. در روش سوم, رفتار سياست خارجى ايران در يك رابطه تعاملى ساختار ـ كارگزار مورد مطالعه قرار مى گيرد. در اين رابطه, از يك طرف ساختار نظام بين الملل به صورت امكان و محدوديت بر رفتار سياست خارجى ايران اثرگذار است و از سوى ديگر رفتار سياست خارجى ايران مى تواند به دو صورت سازگارى و ناسازگارى بر نظام بين الملل موجود تإثيرگذار باشد.
در مقاله حاضر ضمن بيان مفهوم ساختار نظام بين الملل, چگونگى تإثيرگذارى سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران بر نظام بين الملل عمدتا در مواردى كه در چالش با نظام بين الملل مى باشد, مورد بررسى قرار مى گيرد.

ساختار نظام بين الملل
بر اساس تعريف دسلر, ساختار نظام بين الملل عبارت است از قواعد و منابع. وى معتقد است قاعده در اصلى ترين مفهومش ((دريافت چگونگى عمل كردن يا ادامه دادن تحت شرايط خاص اجتماعى مى باشد)).2 كوهن نيز در مطالعه روابط بين الملل از اصطلاح ((قواعد بازى)) در روابط ميان دولت ها استفاده مى كند. وى قواعد بازى را نوعى زبان يا وسيله ارتباطى ميان دولت ها مى داند كه داراى دستور زبان و ادبيات خاص خود است. از ديدگاه كوهن, ((قواعد بازى)) با توجه به ((ميزان صراحت يا عموميت, پايدارى يا متغير بودن, كاربرد جهانى يا محدود, تضعيف يا تحكيم موقعيت جغرافيايى و كاربرد آن در زمان جنگ و صلح متغير است.3 وى درباره رابطه قواعد و حقوق بين الملل مى گويد:
قواعد بر حقوق برترى دارند. حقوق يك مورد خاص از قواعد است, وقتى آنها با قواعد مخاصمه, نه با قواعد حقوقى, برخورد مى كنند, يك راهنماى عملى براى رفتار را ايجاد مى كنند. حقوق ذاتا با قواعد تباين ندارد, بلكه حقوق آن دسته از قواعد است كه به ميزانى از رسميت دست يافته و به ثبات و پايدارى رسيده است. به همين دليل وقتى اوضاع و احوال متحول مى شوند, ممكن است منسوخ گرديده و مقررات نرمش پذيرى با رسميت كمتر جانشين آنها شوند.4
ماكس وبر قوانين, مقررات و قراردادهاى اجتماعى را يك نوع قاعده مندى و هنجار تلقى مى كند كه به صورت ((منطقى و هدفمند)) براى تإمين خواسته ها و اهداف و منافع مردم تدوين مى شود.5 در اين حالت مى توان گفت, قواعد نقش هنجارهاى جامعه ملى را در سطح بين الملل ايفا مى كند. مهم ترين كاركرد قواعد, مى تواند جلوگيرى از مخاصمات, تسهيل همكارى مسالمتآميز, تنظيم روابط ميان دولت ها و الگوى راهنماى كنش دولت ها باشد. بر اين اساس قواعد در برگيرنده محدوديت ها و امكانات است; از يك سو, برخى از رفتارها را تحديد و تحريم مى سازد و از سوى ديگر, انجام دادن بعضى از رفتارها را تجويز و حمايت مى كند.
هالستى در بحث حقوق بين الملل معاصر و چگونگى تنظيم روابط ميان دولت ها دو دسته از قواعد را بيان مى دارد:
حاكميت, برابرى حقوقى, مصونيت هاى ديپلماتيك و عدم مداخله در امور داخلى كشورهاى ديگر, قواعد بنيادين اين جامعه هستند; اما تعدادى ((قواعد)) كمتر رسمى نيز در اين زمينه وجود دارد كه دولت ها روابط متقابل خود را چگونه بايد هدايت كنند; اين قواعد عبارتند از: ممنوعيت هاى مربوط به جنگ تجاوزكارانه, هنجارهاى نوظهور در خصوص مقابله با تروريسم بين المللى و هواپيماربايى, جنبه هايى از حقوق بشر, اصل تعيين سرنوشت خود و شايد نوعى اجماع در اين مورد كه نبايد اجازه داد زشت ترين اشكال نابرابر همچنان در جهان باقى بماند.6
هنجارها نيز به ايجاد و برقرارى نظم بين المللى يارى مى رسانند. واژه ((نرم)),7 از زبان لاتين و يونانى, به معناى مقياس است, به اين مفهوم كه هر جزئى كه بخواهد در يك شبكه كلى تر قرار بگيرد بايد با آن شبكه ((جور)) و مقياسش با آن متناسب باشد))8; به عبارت ديگر, كه هنجار يا مفهوم مقياس به عنوان يك قاعده رفتارى عمل مى كند كه نه فقط افراد براى انجام دادن كارها بايد از آن پيروى كنند, بلكه رفتار كارگزاران با آن سنجيده مى شود. ((هنجارها در برخى از موارد به قوانين حقوقى تبديل مى شوند و خاصيت نهادى به خود مى گيرند و يا ناشى از آداب و رسوم هستند و يا ريشه در هر دو دارند)).9 از ديدگاه كوهن, ((هنجار يك اصل عمومى از حق رفتار است كه طبق آن (يك) جامعه از كليه اعضاى خود انتظار دارد تا خود را با آن تطبيق و هماهنگ نمايد))10: بهترين بيان هنجارهاى اساسى پنج اصل همزيستى مسالمتآميز يا ((پنجاشيلا))11 است; اين پنج اصل عبارت است از ((منع تجاوز دو جانبه, عدم مداخله دو جانبه در امور داخلى يكديگر, برابرى و نفع دو جانبه, همزيستى مسالمتآميز)).12 از ديدگاه مورگنتا سه نوع هنجار يا قاعده رفتارى را مى توان بيان كرد:
اخلاق, رسوم و قانون...هر قاعده رفتارى دو عنصر دارد: فرمان و ضمانت اجرا. هيچ فرمان خاصى مختص هنجار خاصى نيست, ((قتل نفس مكن)) مى تواند فرمان اخلاق, رسوم يا قانون باشد, ضمانت اجراست كه اين سه نوع قاعده رفتارى را از يكديگر متمايز مى كند.13
به طور كلى هنجارها را مى توان بر حسب ميزان آگاهى از هنجار, ميزان درونى شدن هنجار, مدت زمان پايدارى و استمرار, تعداد افراد پيرو, ميزان الزامى بودن و رسمى بودن تقسيم بندى كرد.14
با توجه به نظرهاى بيان شده, ساختار نظام بين الملل را مى توان در برگيرنده قواعد و هنجارها ذكر كرد كه در شكل دهى به ساختار نظام بين الملل نقش اساسى را ايفا مى كند و در اين مفهوم, تإثير رفتار سياست خارجى ايران مطالعه مى شود.

سياست خارجى ايران و ساختار نظام بين الملل
جمهورى اسلامى ايران در سياست خارجى خود داراى نظام ارزشى برگرفته از دستورها و مبانى اسلامى است. اهميت ارزش ها در اين است كه مى تواند مبناى بسيارى از رفتارها و ايستارها در سياست خارجى گردد و دلايل و توجيه بسيارى از اهداف و كنش ها را در اختيار سياست گذاران قرار دهد. وقتى تعداد زيادى از ارزش ها در يك شبكه روابط ((على)) و مرتبط با هم قرار مى گيرند, در واقع يك نوع ارتباط, پيوستگى و تقدم و تإخر را نشان مى دهند كه در آن صورت صحبت از نظام ارزشى مى شود. 15 نظام ارزشى موجود در سياست خارجى ايران مبناى رفتارهاى سياست خارجى آن است. اين نظام ارزشى در برخى موارد با قواعد و هنجارهاى بين المللى سازگارى و همگرايى دارد و در بعضى از زمينه ها با آنها تعارض پيدا مى كند. اگر مهم ترين خصلت سياست خارجى ايران را در اسلاميت و انقلابى بودن آن بدانيم, ايران اسلامى در سياست خارجى خود, رسالت, تعهد و نقش خاصى قائل است كه آن را در چالش با ساختار نظام بين الملل قرار مى دهد.
تحليل انقلاب اسلامى ايران در سطح كلان نشان مى دهد كه انقلاب ايران اساسا در تعارض با نظام بين الملل رخ داد و ارزش ها و هنجارهايى را مطرح كرد كه با منافع قدرت هاى حامى حفظ وضع موجود تعارض داشت. برخى از اين ارزش ها عبارتند از: استقلال, آزادى, عدالت, حق تعيين سرنوشت, همبستگى و اتحاد مستضعفان, بيدارى مسلمانان, حقانيت ملت هاى محروم, حق طلبى, همكارى, هميارى و از طرف ديگر, مبارزه عليه قدرت طلبى, غارتگرى, زور گويى, انحصارطلبى, پايگاه خارجى, تجاوز, امپرياليسم, استعمار, جهالت, تفرقه و اختلاف.16 ايران اسلامى با طرح اين ارزش ها در سياست خارجى خود, تلاش كرده تا افكار عمومى ملل محروم و مستضعف جهان سوم را جهت تغيير و تحول در نظام بين الملل تحت تإثير قرار دهد و ارزش هاى مطرح شده را تبديل به هنجار سازد. اين ارزش ها مى تواند به طرق زير در الگوهاى رفتارى و هنجار ظاهر شود.

1. تبليغ
درباره ((تبليغ)) تعريف واحدى وجود ندارد. در دائره المعارف آمريكايى آمده است: ((تبليغات شامل هر تلاش منظم به منظور اثرگذارى روى افكار در مقياس وسيع عمدتا از طريق ابزارهاى نمادين مى باشد)).17
ايران اسلامى, صدور انقلاب و تبليغ ارزش هاى اسلامى را در راستاى وظايف و تعهدات خود مى داند18 و از اين طريق تلاش كرده تا بر تصاوير ذهنى مخاطبان و الگوهاى رفتارى تإثيرگذار باشد. الگوهاى مفهومى رفتار نيز در ارتباط با دو مفهوم افكار عمومى و تبليغات است. افكار عمومى در معناى عام آن ((بيان يك حالت ذهنى است كه تصور مى كند فلان حكم درست است, اما مى پذيرد كه چنين قضاوتى ممكن است خطا باشد. در معناى خاص, افكار عمومى, حكم جمعى يك جامعه معين درباره يك موضع يا يك مسإله است)).19
تبليغات مى تواند به گسترش و اشاعه الگوهاى مفهومى رفتار از طريق رسانه هاى گروهى كمك كند و بسيارى از ارزش ها و الگوهاى رفتارى را تغيير دهد. مهم ترين ويژگى تبليغ تكرار كردن يك ارزش, موضوع يا پديده و رفتار است. از آن جا كه ذهن انسان در اثر تكرار يك موضوع, بيشتر تحت تإثير قرار مى گيرد, ارزش هاى مطرح شده در سياست خارجى ايران و تكرار آنها از طريق مجارى اطلاع رسانى و تبليغاتى, زمينه آگاهى و اطلاعات افكار عمومى ملل محروم را افزايش داده و بر ميزان تإثير پذيرى آنها از ارزش ها و هنجارهاى مورد نظر ايران مى افزايد.

2. الگو و سرمشق بودن
((يك الگو چيزى است كه ساخته مى شود تا براى ساختن نمونه هاى ديگر سرمشق قرار گيرد)).20 الگوها مى تواند آرمانى يا واقعى باشد. ((الگوهاى آرمانى آن الگوهاى رفتارى است كه انتظار مى رود; الگوهاى واقعى همان هايى هستند كه اشخاص بر آورده مى كنند)).21 الگويى كه ايران اسلامى براى دولت ها و ملت هاى جهان سومى دارد, مى تواند زمينه ساز الگوى رفتارى و هنجارى جديد باشد. انقلاب ايران براى ملل تحت ستم به عنوان يك الگو محسوب مى شود. در اين انقلاب, ملت ايران توانست نظام استبدادى و دست نشانده را سرنگون و حكومت اسلامى را به جاى آن مستقر كند. اين رخداد بزرگ در پرتو اراده, باورها و ايستارهاى مذهبى مردم شكل گرفت. انقلاب اسلامى ايران بازتاب گسترده اى را در وراى مرزهاى خود داشته و در ايجاد اعتماد و بيدار سازى ملل تحت ستم نقش موثرى را ايفا نموده است. با پيروزى انقلاب تسليم شدن در برابر رفتارهاى ظالمانه در چارچوب تقدير و قضاى الهى مورد سوال واقع شد و حركتى جديد جهت بازگشت به اسلام اصيل آغاز گشت. از ديدگاه استمپل ((از نظر تاريخى, مهم ترين پيامد انقلاب, ممكن است اثبات ظهور مذهب به عنوان يك نيروى مهم سياسى باشد)).22 با پيروزى انقلاب و تإسيس نظام اسلامى, الگوى پيوند دين و سياست بر مبناى اسلام اصيل تحقق يافت و در ساحت فكر و انديشه بيانگر امكان سازش ميان وحى الهى و عقل انسانى بود.23
گراهام فولر مى گويد: ((براى كليه كسانى كه خواهان تشكيل حكومت اسلامى در كشور خود هستند, آيه الله خمينى به دليل موفقيتش يك الگوى اجتناب ناپذير ايدئولوژى و انقلاب است)).24 نيكى كدى نيز درباره نظام جمهورى اسلامى ايران مى نويسد: ((در خارج از ايران, هيچ حكومتى وجود ندارد كه بر پايه جنبش اسلامى مردم باور به قدرت رسيده باشد و بسيارى از اهداف آن جنبش را تحقق بخشيده باشد)).25 بارى روزن در مقايسه حكومت هاى اسلامى مى گويد: حكومت عربستان سعودى كه ريشه در يك جنبش احياگرانه اسلامى دارد در حال حاضر سياست هاى حكومتى آن به صورت نمايشى تلقى مى گردد. در پاكستان نيز حكومت براى كسب شهرت از اسلام استفاده مى كند. قذافى نيز به صورت روز افزونى به سمت سكولاريسم حركت كرده است.26
در ايران اسلامى, نظام حكومتى بر اساس اسلام بنيان گشت و ايدئولوژى اسلامى مبناى سياست خارجى آن قرار گرفت. دكمجيان مى نويسد: ((هيچ حكومتى در محيط عربى ـ اسلامى, به جز ايران, نمى تواند مدعى اساس الهى مشروعيت خود شود)).27 اين حكومت وامدار رهبرى فرزانه اى است كه در همه ابعاد, الگو براى مسلمانان و آزادانديشان است. رهبرى كه توانست در برابر همه موانع و تهديدات مقاومت كند و پيش قراول همه حركت هاى ملل محروم و ستمديده عليه نظام موجود شود.
اهميت (امام) خمينى اين بود كه فراتر رفتن را امكان پذير ساخت; عملى كه او را سزاوار نام امام كرد, امام كسى است كه چيزها را از نظم خود خارج ساخت, امام يعنى همين امكان به همين دليل بود كه (امام) خمينى توانست نقشى ايفا كند كه خواست خود او بود و عنوان امام را به خود اختصاص دهد.28
الگوى رفتارى و سرمشق شدن ايران تنها به ظاهر رفتار مربوط نمى شود, بلكه جنبه هنجارى آن نيز حائز اهميت است; هنجارى كه از آن به عنوان راهنما و دستورالعمل استفاده مى شود. در اين حالت, هنجار معيارى است كه بر اساس آن رفتار اجتماعى ملل تحت ستم شكل مى گيرد و در اثر تكرار الگوهاى رفتارى, كنش اجتماعى آنها ظاهر مى شود.
انقلاب اسلامى و سياست حمايت از ملل محروم و جنبش هاى اسلامى در روند رويدادهاى جهان اسلام موثر بوده است. در اين زمينه مى توان از سه عامل به هم پيوسته درباره قدرت نفوذ متقابل جنبش هاى اسلامى و سياست خارجى ايران نام برد:
1ـ جنبش هاى اسلامى به عنوان تشديد كننده قدرت و ابزار چانه زنى; 2ـ جنبش هاى اسلامى به عنوان ابزار شناخت و قانونى ساختن; 3ـ جنبش هاى اسلامى به عنوان منابع هدف و جهت استراتژيك.29
از آن جا كه جنبش هاى اسلامى در ميان ملل محروم از محبوبيت برخوردار است مى تواند در مقابل رژيم هاى نامحبوب به رويارويى برخيزد و منبع فشارى بر سياست داخلى آن كشورها باشد. سرشت اسلامى بودن دولت ايران موقعيت بهترى را در اختيار اين جنبش ها قرار مى دهد و از طرفى آنها مى توانند قدرت چانه زنى ايران را در برابر دولت هاى نامحبوب افزايش دهند. همچنين از سوى ديگر, شناسايى و مشروع شمردن عملكرد جنبش هاى اسلامى از سوى ايران به ويژه پس از جنگ سرد, اين فرصت را در اختيار جنبش هاى اسلامى قرار داده كه خود را قطب غير غربى جديدى معرفى كنند. اين قطب جديد در اثر بومى بودن و اصالت آن, بيش از پيش تقويت شده است و تا زمانى كه ايران و جنبش هاى اسلامى آرمان هاى همسان و ايدئولوژى بنياد گرايانه را دنبال مى كنند, اين تجانس اهداف, مايه افزايش نمود ايران و تقويت اين كشور در سياست بين الملل مى شود و اين اتحاد و همبستگى, ايران را قادر ساخته تا مدعى رهبرى اين جنبش ها در سطح جهان شود. همچنين جنبش هاى اسلامى هدف و جهتى استراتژيك براى جمهورى اسلامى مى باشد. اين جنبش ها از يك نظر نشان دهنده يك ايدئولوژى احيا شده و پويا هستند و همبستگى ايجاد شده خود هويت خاصى به ايران داده و چارچوب مشخصى را براى رفتارها و سياست هاى آن پديد مىآورد. تلاش ايران براى گسترش روابط با ملت هاى مسلمان بازتاب اين جهت گيرى اسلامى است,30 و اين امر زمينه قدرت جنبش هاى اسلامى را نيز افزايش داده است.
با توجه به موارد بيان شده سوالى كه وجود دارد اين است كه آيا ارزش ها و سياست هاى ايران باعث ايجاد هويت جديدى در نظام بين الملل يا جهان اسلام و ارائه راه سومى گرديده است يا خير؟ و اين هويت جديدرا چگونه مى توان ترسيم كرد؟ در پاسخ مى توان گفت اگر هويت را تحت تإثير ادراكات, تصاوير ذهنى, ايستارها و تجربيات گذشته بدانيم, هويت از فرآيند تعاملى افراد با جامعه و محيط ساخته مى شود. ((هويت, پس از متبلور شدن باقى مى ماند, تغيير مى كند, يا حتى در نتيجه روابط اجتماعى از نو شكل مى گيرد)).31 در اين صورت, فعال شدن جنبش بنيادگرايى اسلامى در دو دهه گذشته را مى توان بازگشت به هويت اسلامى و متإثر از الگوهاى رفتارى ايران دانست. از ديدگاه دكمجيان, جنبش بنيادگرايى اسلامى معاصر, چه در شكل پيكارگرايانه و چه در شكل غير فعالش, داراى سه ويژگى كلى ((فراگيرندگى, چند مركزى و مداومت))32 است و در طول تاريخ اسلامى با نام هاى متعددى, مانند بازگشت به اسلام, بنيادگرايى, اصول گرايى, بيدارى, احياگرى, اصلاح طلبى و غيره خوانده شده است. اين جنبش در هر دوره اى كه موجوديت جامعه اسلامى يا وحدت و انسجام روحى آن در معرض تهديد و خطر قرار گرفته فعال شده است.33 حركت ها و جنبش هاى اسلامى, مانند نهضت ملى فلسطين, نهضت اخوان المسلمين و جماعه المسلمين در قرن بيستم همواره نمادى از احياگرى و مبارزه عليه استعمار و استبداد در جهت وحدت مسلمانان بوده اند; اما نكته مهم, ايجاد نوعى رخوت و نااميدى در حركت هاى اسلامى به خصوص در جهان عرب پس از شكست اعراب از اسرائيل در جنگ 1967 بود; به علاوه به دليل سياست سركوب رژيم هاى استبدادى واختلاف و تفرقه در ميان اين گروه ها, به تدريج روحيه و توانشان تحليل مى رفت. وقوع انقلاب اسلامى و سياست هاى آن بار ديگر روحيه اميد, جرإت و جسارت را در آنها احيا كرد. فراتر از آن, انقلاب ايران نظام توازن منطقه اى موجود را از ميان برد و با اتخاذ سياست ((نه شرقى و نه غربى)) عملا مسير جديدى را در سياست خارجى خود در پيش گرفت كه با منافع آمريكا و شوروى در تعارض بود. از ديدگاه گراهام فولر, دگرگونى نظام حكومتى در ايران, بسيارى از قواعد شناخته شده بازى صيانت نفس را براى كشورهاى حوزه خليج فارس تغيير داد. اين كشورهاى كوچك كه به لحاظ تاريخى, قواعد دفاعى خود را بر مبناى اصل ((هنگامى كه فيل ها با يكديگر مى جنگند, مرغزار همواره زيان خواهد ديد)) پى ريزى كرده بودند, مشاهده نمودند كه ايران اسلامى به جاى دورى از مجادلات بين المللى و رإى دادن به نفع قدرت هاى بزرگ و زير چتر قدرت هاى بزرگ رفتن, با اين قدرت ها به مقابله پرداخته و كسب صيانت و هويت خود را در قطع وابستگى از آنها مى داند.34 ايران اسلامى در طول دو دهه گذشته با اتخاذ راهى مستقل, على رغم موانع و مشكلات محيطى, استقلال و هويت ملى را حفظ كرد و با جهان خارج ارتباط متقابل برقرار نمود و اين سياست را كه در جهان نمى توان بدون وابستگى و اتكاى به يكى از قدرت هاى بزرگ به حيات خود ادامه داد به چالش كشيد.
در اين جا مهم ترين رفتارهاى ايران كه مى تواند مصداقى از انتخاب راه سوم در نظام بين الملل و استقلال در سياست خارجى باشد مورد بررسى قرار مى گيرد.

1. مبارزه با آمريكا
با پيروزى انقلاب اسلامى, آمريكا يكى از حافظان اصلى منافع خود در منطقه را از دست داد, دكترين دو ستونى نيكسون فرو پاشيد و توازن سيستم امنيتى منطقه اى خليج فارس از ميان رفت; فراتر از آن اين كه ايران به صورت خطرى جدى و اساسى براى آمريكا ظاهر شد كه اين امر مى توانست بر اساس تئورى دومينو خطر بالقوه اى را براى دول طرفدار آمريكا ايجاد كند. با اشغال افغانستان به دست شورى در 1979, آمريكايى ها احساس خطر بيشترى كردند و در نتيجه روابط آمريكا و شوروى وارد جنگ سرد گرديد. امريكا قرار داد ((سالت 2)) را از كنگره باز پس گرفت, بازىهاى المپيك مسكو را تحريم كرد و از صدور گندم به شوروى خوددارى ورزيد. برژينسكى نظريه ((هلال بحران)) را اعلام كرد و مركز اين بحران را ايران معرفى نمود. بر اساس نظر برژينسكى, هلالى از بحران سراسر كشورهاى اقيانوس هند را در بر گرفته كه از خاورميانه و خليج فارس آغاز و سواحل اقيانوس هند را در بر مى گيرد.35 كارتر نيز در آخرين گزارش سالانه خود به كنگره امريكا اساس سياست جديد آمريكا در خاورميانه و منطقه خليج فارس را بيان كرد كه به دكترين كارتر معروف شد; در اين گزارش كارتر اعلام نمود:
بگذاريد موضع ما كاملا مشخص باشد. هر تلاشى از طرف هر نيروى بيگانه براى در اختيار گرفتن كنترل منطقه خليج فارس به عنوان حمله به منافع حياتى ايالات متحده تلقى خواهد شد و در نتيجه با استفاده از تمام وسايل ضرورى از جمله نيروى نظامى با آن مقابله خواهد شد.36
دكترين كارتر شبيه دكترين آيزنهاور بود كه در سال 1957 در كنگره آمريكا تصويب شد. تنها تفاوت دكترين كارتر با دكترين آيزنهاور در آن بود كه به ادعاى برژينسكى در صورتى كه يكى از كشورهاى جهان آزاد مورد تهاجم خارجى و داخلى كمونيست ها قرار مى گرفت آمريكا براى كمك به آنها منتظر رهبران آنها نمى گرديد37; اما بر اساس دكترين كارتر مسووليت دفاع منطقه اى را خود آمريكا مى پذيرفت و در اين راستا, بايد يك چارچوب امنيتى جديد طراحى مى شد تا امنيت در منطقه برقرار و از نفوذ شوروى ممانعت شود و جريان صدور نفت همچنان استمرار يابد. اين چارچوب امنيتى در قالب نيروهاى واكنش سريع تشكيل گرديد. اين نيرو كار خود را با ايجاد ستاد فرماندهى در پايگاه هوايى ((مك ايل)) در اوايل مارس 1980 در ايالت فلوريدا شروع كرد و از سال 1983 عناصر تشكيل دهنده نيروهاى واكنش سريع تحت فرماندهى يك سازمان جداگانه به نام نيروهاى فرماندهى مركزى آمريكا (سنتكوم) قرار گرفت. محدوده عملياتى اين نيرو, جنوب غربى آسيا, شامل كشورهاى ايران, افغانستان, پاكستان, شش كشور عضو شوراى همكارى خليج فارس, يمن, سومالى, كنيا, اتيوپى, سودان, مصر, جيبوتى و عراق كه خليج فارس و درياى سرخ را نيز در بر مى گرفت بود. حداكثر اين نيروها 444 هزار نفر پيش بينى شده بود.38
در كنار تشكيل نيروهاى واكنش سريع, آمريكا به تقويت و توسعه و ايجاد پايگاه هاى نظامى خود در منطقه از جمله پايگاه هاى نظامى در كنيا, عمان, سومالى و عربستان پرداخت تا از اين طريق, ضعف نيروى واكنش سريع را مرتفع سازد.
در اين ميان كشور عربستان نسبت به ساير كشورها نقش اساسى ترى داشت و يكى از پايه هاى مهم سياست خارجى آمريكا در خاورميانه محسوب مى شد. در اين راستا, تقويت نظامى و پايگاه هاى نظامى عربستان در دستور كار آمريكا قرار گرفت و انواع وسايل و تجهيزات نظامى پيشرفته از جمله تانك, هواپيماهاى اف 15, سيستم موشكى و رادارهاى پرنده (آواكس) و دريايى, كشتى هاى جنگى و ناوچه هاى موشك انداز و هليكوپترهايى كه كاربرد دريايى دارند را در اختيار اين كشور قرار داد.39
آمريكا در كنار تقويت پايگاه هاى نظامى و انعقاد قراردادهاى دفاعى و نظامى با كشورهاى حاشيه خليج فارس, كوشيد تا اين كشورها را به تدريج در يك سيستم امنيتى منطقه اى وارد سازد. مهم ترين اهداف آمريكا از اين اقدامات, كنترل انقلاب ايران, برقرارى ثبات و امنيت در منطقه و تإمين منافع حياتى خود بود; در حالى كه انقلاب ايران به سرعت آثار خود را در منطقه و بر نظام بين الملل بر جاى مى گذاشت و در سياست خارجى ايران بيگانه ستيزى و در رإس آن مخالفت با آمريكا استمرار داشت. گراهام فولر معتقد است گرچه پيشينه نفوذ و سلطه آمريكا در ايران از روسيه و انگلستان كمتر است, اما تاريخ طولانى نفوذ خارجى در ايران در رابطه ايران و آمريكا تإثير منفى داشت:
آمريكا تحت تإثير ميراث خارجى در ايران مى باشد. حضور آمريكا در دوره پس از جنگ جهانى دوم بسيار گسترده تر بود, قلمرو اقتصاد, دفاع, امنيت و فرهنگ را فرا گرفت, روند غربى شدن تسريع شد و اين امر در برابر فرهنگ اسلام شيعى برخورد كرد و روحانيون موضع گرفتند.40
با انقلاب اسلامى, روابط ايران و آمريكا به سرعت تيره شد و آمريكا در برابر رفتارهاى انقلابى ايران موضعگيرى كرد. در هفتم مه 1979 سناى آمريكا طى قطعنامه اى محاكمه و اعدام هاى سريع در ايران را محكوم كرد و دولت ايران در واكنش به اين اقدام از پذيرفتن والتر كاتلر, سفير جديد آمريكا در ايران, خوددارى كرد و متعاقب آن تظاهرات گسترده ضد آمريكايى در 25 مه 1979 در اعتراض به قطعنامه سناى امريكا صورت گرفت.41 امام خمينى (ره) نيز در بياناتى فرمودند:
روابط ما با آمريكا, روابط يك مظلوم با يك ظالم است, روابط يك غارت شده با يك غارتگر است... البته سناى آمريكا ما را محكوم مى كند... آن كارى كه در ايران واقع شد كارى است كه همه قشرهاى ظالم و مستكبر با آن مخالفند.42
با اشغال سفارت آمريكا, روابط ايران و آمريكا در ايران تيره تر شد و سرانجام باعث قطع روابط دو كشور گرديد.

2.مبارزه با شوروى
با انقلاب ايران, روابط ايران و شوروى دستخوش تغييرات زيادى شد. در ابتدا موضعگيرى شوروى در قبال حوادث و رخدادهاى انقلابى در ايران چشمگير نبود و شوروىهاى در اين خصوص سكوت كردند و در عين حال محتاطانه عمل نمودند. ((فقط در پاييز 1978 كه قيام هاى واقعى در اغلب شهرهاى بزرگ ايران منجر به استقرار حكومت نظامى گرديد, نظر شوروى تغيير كرد)).43 با پيروزى انقلاب,((لفظ انقلاب اسلامى كه تا آن زمان به دقت در تفسيرهاى مسكو پنهان نگاه داشته مى شد, يكباره پديدار شد و در روزنامه هاى شوروى از آن به عنوان پيشرفت سياسى نام بردند)).44 مقامات شوروى تحولات ايران را به دقت تحت نظر داشتند و از مداخله نظامى آمريكا در ايران بيمناك بودند. برژنف در اين باره اعلام كرد: ((بايد روشن باشد كه هرگونه مداخله به ويژه نظامى در امور داخلى ايران كه در همسايگى اتحاد شوروى قرار گرفته, از نظر اتحاد شوروى تعرضى به منافع امنيتى آن خواهد بود)).45
آنچه مسلم است سقوط شاه و تضعيف آمريكا در منطقه باعث خرسندى شوروى بود, زيراخروج ايران از پيمان سنتو, انحلال دو مركز مراقبت استراتژيكى آمريكا در بندر شاه و كبكان كه شوروى دائما به وجودشان معترض بود و فرونشاندن بلند پروازىهاى نظامى ايران, كه به مسكو فضاى بيشترى براى فعاليت در خليج فارس مى داد, تغييرات مهمى بود كه به رغم اعلام عدم تعهد واقعى ايران بين شرق و غرب, نمى توانست مسكو را خوشحال نسازد. بازنده بزرگ در اين ميان جهان غرب بود.46
لئونيد برژنف نظر مثبت شوروى را درباره جمهورى اسلامى ايران اعلام داشت و مقامات شوروى سياست برقرارى روابط نزديك با ايران اسلامى را در پيش گرفتند; اما مخالفت ايران با تهاجم شوروى به افغانستان و تإكيد بر سياست ((نه شرقى و نه غربى)) اقدامات مسكور را با ناكامى مواجه ساخت. ايران ضمن محكوم كردن اشغال افغانستان به حمايت از مجاهدان افغانى پرداخت. در اين مقطع مهم ترين اهداف مسكو تشويق ايران به انجام دادن موارد زير بود:
1ـ متوقف كردن كمك به چريك هاى افغانى كه عليه رژيم وابسته به شوروى در كابل مى جنگيدند; 2ـ از سرگرفتن ارسال نفت و گاز طبيعى به اتحاد شوروى و همزمان با آن واردات بيشتر كالا از اين كشور; 3ـ افزايش تجارت ترانزيتى از ايران به اروپا از طريق اتحاد شوروى.47
در فوريه 1983 با دستگيرى سران حزب توده در ايران از جمله كيانورى رهبر حزب و منع فعاليت آن اتهام براندازى, روابط ايران و شوروى به سردى گراييد و هيجده دپيلمات شوروى از ايران اخراج شدند.48 از سوى ديگر, پيروزىهاى ايران در جنگ در سال 1982, باعث تغيير سياست خارجى شوروى و حمايت آشكار از عراق گرديد. در اين دوران, على رغم مخالفت ايران با حضور ارتش سرخ در افغانستان و نيز سركوبى حزب توده در ايران, شوروى به لحاظ مسائل منطقه اى و حفظ روابط با ايران, اقدامى انجام نداد. از ديدگاه استمپل, ((خمينى هيچ گاه سودى براى كمونيسم نداشته است;او هميشه كمونيسم را به عنوان يك نيروى شيطانى همطراز امپرياليسم ايالات متحده دانسته است)).49
به اعتقاد امام خمينى مبارزه عليه آمريكا و شوروى با هم انجام مى گرفت:
ما ايالات متحده را از ايران بيرون انداختيم تا حكومت اسلامى را برقرار نماييم. بيرون انداختن آمريكا بدين معنا نيست كه شوروى جايگزين آن شود, شعارهاى مردم ما نشان دهنده اين حقيقت است, آنان در تمام تظاهرات و مبارزاتشان فرياد مى زنند: ((نه شرقى, نه غربى, جمهورى اسلامى)). اگر روزى شوروى ما را تحت فشار قرار دهد با نيروى ايمان با همان نيرويى كه آمريكا را بيرون كرديم از عهده شوروى هم برخواهيم آمد. ما متكى به خدا و نيروى لايزال مردم هستيم.50
با به قدرت رسيدن گورباچف, روابط ايران و شوروى رو به بهبودى نهاد. گورباچف با تفكرات جديد در سياست داخلى و خارجى و تإكيد بر جهت گيرى صلحآميز و برداشت تازه در زمينه روابط بين الملل, فضاى مناسبى را براى توسعه روابط ايران و شوروى فراهم كرد.51 سياست ها و اقدامات گورباچف در سطح منطقه اى مبنى بر خروج ارتش سرخ از افغانستان و تإكيد بر برقرارى امنيت توسط كشورهاى منطقه و خروج نيروهاى بيگانه از خليج فارس, بر روابط ايران و شوروى تإثيرات مثبتى گذاشت و زمينه ساز توسعه روابط دو جانبه گرديد. در اين راستا ((در اوايل فوريه 1986 گئورگى كورنينكو, معاون اول وزير امور خارجه, به تهران سفر كرد. وى بلند پايه ترين مقام شوروى بود كه پس از سقوط شاه از ايران ديدن مى كرد.... وزير امور خارجه ايران دعوت وى, براى بازديد از مسكو را پذيرفت)).52 ملاقات ادوارد شواد نادزه, وزير امور خارجه شوروى, در فوريه 1989 با امام خمينى و ارائه پيام گورباچف و قبل از آن ارسال پيام امام به گورباچف, نقطه عطفى در ايجاد شالوده مشاركتى نزديك تر و با ثبات تر بود.53 به دنبال آن در ژوئن 1989 هاشمى رفسنجانى از مسكو ديدار كرد و نخستين گام عمده در برقرارى مناسبات دو جانبه بر مبنايى محكم برداشته شد. در اين ديدار, يك موافقت نامه مقدماتى تسليحاتى ميان طرفين به امضا رسيد و مسكو موافقت خود را به منظور تقويت ظرفيت دفاعى ايران اعلام كرد.54
با فروپاشى شوروى و از ميان رفتن خصيصه ابرقدرتى و سلطه گرى آن, زمينه مناسبى براى گسترش روابط ايران با بلوك شرق سابق فراهم گرديد و ايران اسلامى نه تنها به تقويت روابط خود با روسيه پرداخت, بلكه روابط فرهنگى و اقتصادى خود را با كشورهاى تازه استقلال يافته آسياى ميانه و ماوراى قفقاز نيز گسترش داد.55
ايران اسلامى به دليل در اختيار داشتن مرزهاى آبى خليج فارس و درياى عمان و همچنين همسايگى با تركيه توانست از اين موقعيت در جهت ايجاد خطوط مواصلاتى آسياى ميانه با جهان خارج عمل كند و راه آهن مشهد ـ سرخس ـ تجن, در اين راستا مورد بهره بردارى قرار گرفت. روابط ايران و روسيه نيز در ابعاد سياسى, اقتصادى و امنيتى رو به توسعه بوده است. روس ها در صدد بهبود شرايط روابط تجارى با همسايگان, حمايت از ثبات در منطقه مجاور, دفاع از منافع حياتى روسيه و متحدان هستند و ايران اسلامى نيز در صدد است از همكارىهاى روسيه جهت برقرارى ثبات و امنيت منطقه و ايجاد نوعى توازن در مناسبات منطقه اى استفاده كند. در حال حاضر از روابط دو كشور به عنوان اتحاد استراتژيك ياد مى شود, زيرا هر دو كشور على رغم وجود اختلافات, در موارد توسعه ناتو به شرق, حفظ صلح و ثبات در منطقه, جلوگيرى از نفوذ قدرت هاى خارجى و جلوگيرى از سلطه شركت هاى خارجى و چند مليتى بر منابع نفت و گاز منطقه, داراى اشتراك منافع هستند.56 سفر ايگور سرگيف, وزير دفاع روسيه, در دى 1379 به ايران و سفر خاتمى, رئيس جمهورايران, در اسفند 1379 به روسيه نمادى از تقويت روابط دو كشور محسوب مى گردد.

3. مخالفت با حضور قدرت هاى خارجى در منطقه خليج فارس
ايران و سيستم امنيتى منطقه اى
با انقلاب اسلامى ايران و از ميان رفتن سيستم توازن منطقه اى و حضور مستقيم آمريكا در منطقه, تحولاتى در چگونگى ايجاد ثبات و امنيت منطقه ايجاد گرديد. جمهورى اسلامى ايران همواره خواستار سيستم دفاعى و امنيتى منطقه اى بدون دخالت و حضور نيروهاى بيگانه بوده و همواره با حضور قدرت هايى مانند آمريكا و شوروى مخالفت كرده است و در طول جنگ ايران و عراق, على رغم تشديد جنگ و مين گذارى در آب هاى خليج فارس و بروز جنگ نفتكش ها, در ايجاد ثبات و امنيت در منطقه تلاش كرده است.57 با خاتمه جنگ و پذيرش قطعنامه 598 از جانب ايران, ايجاد امنيت منطقه اى براساس اين قطعنامه مى توانست اميد ساز باشد, زيرا بر اساس بند هشتم قطعنامه از دبيركل سازمان ملل درخواست مى شد تا با مشورت ايران و عراق و ساير كشورهاى منطقه, راه هاى افزايش امنيت و ثبات را در منطقه بررسى كند; در حالى كه با تهاجم نيروهاى نظامى عراق به كويت در سال 1990, زمينه حضور نظامى دولت هاى متحد در منطقه بيشتر شد و با جنگ خليج فارس فصل جديدى جهت برقرارى امنيت در منطقه خليج فارس گشوده شد و آمريكا در صدد اعمال سيستم امنيتى منطقه اى تك قطبى گرديد كه در آن آمريكا نقش اصلى را ايفا كند. درباره ويژگى هاى اين سيستم مى توان گفت:
در اين سيستم اساسا يك كشور قدرتمند مسووليت امنيت تعدادى از كشورهاى كوچك و داوطلب را در محدوده يك منطقه حياتى كه در عين حال با تحولات غير قابل پيش بينى روبه روست بر عهده مى گيرد. در مقابل, كشورهاى متحد نبايد از هيچ نوع حمايت سياسى, مالى و اساسى به آن قدرت دريغ ورزند تا كشور مذكور بتواند در صورت بروز هر نوع تهديدى به عنوان ضامن خارجى امنيت آنها با دست بسيار باز عمل كند. سيستم مذكور در سه سطح به هم مرتبط مى شود كه عبارتند از: اتحاد ميان كشورهاى منطقه, انعقاد قراردادهاى امنيتى دو جانبه ميان هر كشور منطقه و قدرت اصلى و به طور كلى تإسيس يك مركز فرماندهى منطقه اى فراگير و شبكه دفاعى مشترك بين قدرت اصلى و متحدان منطقه اى.58
در راستاى اتحاد ميان كشورهاى منطقه, طرح امنيتى ((شش به علاوه دو)) مطرح گرديد. در اين راستا در ششم مارس 1991, شش كشور عضو شوراى همكارى به علاوه مصر و سوريه بر همكارى بر اساس پنج اصل زير توافق كرد:
1ـ عمل كردن مطابق با اساسنامه اتحاديه عرب و منشور ملل متحد;
2ـ ايجاد نظم نوين عربى بر اساس اقدامات مشترك عربى;
3ـ تلاش براى حل نزاع اعراب و اسرائيل بر اساس قطعنامه هاى سازمان ملل;
4ـ تإكيد بر همكارىهاى اقتصادى بين دولت هاى عرب;
5ـ در نظر گرفتن حاكميت دولت هاى عرب در وراى ماهيت و منابع اقتصادى آن دولت ها. 59
در بيانيه دمشق در مارس 1991 پيش بينى گرديد كه از سربازان مصرى و سورى كه در آزاد سازى كويت شركت داشته اند, ((هسته يك نيروى صلح عربى را در جهت حفظ امنيت و آرامش دولت هاى عرب خليج فارس و نمونه اى كه كارآيى ترتيبات دفاعى جامع عربى را تضمين خواهد كرد تشكيل دهند)).60 از نظر آمريكا هر گونه ترتيبات امنيتى در منطقه با همكارى آمريكا امكان پذير بود. بوش در ششم مارس 1991 چهار مسإله را مورد توجه قرار داد كه عبارت بودند از:

الف) تلاش جمعى براى ايجاد ترتيبات امنيتى مشترك در منطقه توسط دولت هاى خاورميانه با همكارى آمريكا; ب) كنترل تكثير تسليحات تخريب جمعى; ج) حل منازعه اعراب و اسرائيل بر اساس قطعنامه هاى 242, 338, گسترش آزادى اقتصادى و تإمين رفاه براى تمامى مردم منطقه.61
بيانيه دمشق به دليل مخالفت ايران و ناسازگارى ميان منافع اعضاى گروه ((شش به علاوه دو)), در عمل با موانع متعددى مواجه گرديد و وزراى خارجه گروه شش, در شانزدهم جولاى 1991 در نشست كويت مجبور به تجديد نظر گرديدند و در طرح نهايى آن بيان شد كه ((هر كشور عضو شوراى همكارى خليج فارس در صورت تمايل مى تواند خدمات نيروهاى مصرى و سورى را در سرزمين خود به كار گيرد)).62 متعاقب عدم كفايت و ناكارآيى طرح ((شش به علاوه دو)), دولت هاى عضو شوراى همكارى به منظور تإمين ثبات و امنيت در كشور خود اقدام به انعقاد قراردادها و موافقت نامه هاى دو جانبه با كشورهاى بزرگ پرداختند; از اين رو در نوزدهم سپتامبر 1991 كويت پيمان دفاعى ده ساله با آمريكا منعقد كرد و ساير كشورهاى شورا هم به اقدامات مشابه دست زدند. در يازدهم فوريه 1992 يادداشت همكارى امنيتى كويت و انگلستان امضا شد. به علاوه در هجدهم آگوست 1992 موافقت نامه ده ساله ميان فرانسه و كويت جهت آموزش هاى مشترك و مبادله متخصصان امضا شد. قطر در 23 ژوئن 1992 يك قرارداد دفاعى با آمريكا امضا كرد; علاوه بر اين, همكارى و خريد تسليحات نظامى قطر از فرانسه در فوريه 1993 به توافق نهايى رسيد. بحرين نيز در 22 اكتبر 1991 موافقت نامه همكارىهاى دفاعى با امريكا امضا كرد و عمان تلاش نمود روابط نزديك خود با غرب را همچنان حفظ كند. در عربستان گرچه حساسيت در مورد حضور خارجيان در اين كشور وجود دارد, ولى بقاياى حضور قدرت هاى متحد در عربستان همچنان باقى است و اين كشور با موافقت نامه آموزشى پانزدهم ساله با آمريكا موافقت كرده است.63 در اين فضاى ايجاد شده كشورهاى شوراى همكارى درصد قابل توجهى از توليد ناخالص ملى خود را صرف خريد تسليحات كردند; براى مثال:
در حالى كه ايران تنها 2/4 درصد توليد ناخالص ملى خود را در سال 1993 صرف هزينه هاى نظامى كرد, عربستان سعودى 1/13 درصد, كويت 1/12 درصد, عمان 3/15 درصد و امارات متحده عربى بيش از ده درصد توليد ناخالص ملى خود را در آن سال به هزينه هاى نظامى اختصاص دادند.64
از ديدگاه ايران امنيت منطقه خليج فارس صرفا با همكارى كشورهاى حاشيه خليج فارس بدون حضور قدرت هاى بيگانه امكان پذير است و تشكيل يك سيستم امنيتى جمعى كه نشإت گرفته از دول منطقه باشد مى تواند جايگزين مناسبى براى طرح هاى ارائه شده, باشد.
اين سيستم كه هيچ قدرت خارجى به جز كليه كشورهاى منطقه در آن شركت ندارند چارچوبى را فراهم مىآورد كه از طريق آن امنيت به عنوان يك عامل غير قابل تفكيك بر مبناى اعتماد متقابل و حل منازعات از طريق مبادلات و همكارىهاى بيشتر سياسى, فرهنگى, اقتصادى و نظامى در ميان همه كشورهاى مورد بحث شكل مى گيرد.65
جمهورى اسلامى ايران به دليل داشتن مرز طولانى, موقعيت استراتژيك و اشراف بر تنگه هرمز نقش موثرى را در امنيت منطقه ايفا مى كند.66 نظام امنيت منطقه اى در خليج فارس بدون ايران امكان پذير نيست و از طرفى ايران نمى تواند بدون شركت موثر به آن ملحق شود.
ايران اسلامى از ابتدا با طرح هاى امنيتى پيشنهادى كه متضمن حضور نيروهاى بيگانه از جمله آمريكا و شوروى بوده مخالفت كرده است. ايران در مقابل طرح ((شش به علاوه دو)), خواستار ايجاد سيستم منطقه اى متشكل از شوراى همكارى به علاوه ايران و عراق گرديد.67
از سوى ديگر, با خاتمه جنگ خليج فارس و دوران بازسازى اقتصادى, ايران تلاش كرد تا مناسبات خارجى خود را بر اساس سياست اعتماد سازى با دولت هاى شوراى همكارى برقرار سازد.
اين تلاش براى بهبود روابط هنگامى به اوج خود رسيد كه آقاى دكتر ولايتى, وزير امور خارجه ايران, در اواسط سال 1995 طى مصاحبه هاى متعددى اعتماد سازى را اصل محورى در روابط ايران و كشورهاى خليج فارس اعلام نمود; همچنين آمادگى امضاى پيمان عدم تجاوز با كشورهاى منطقه از جانب ايران را مطرح ساخت.68
در اين راستا شيخ حمدبن خليفه آل ثانى, امير قطر, نيز در دسامبر 1995 اظهار داشت :
عقيده ما در قطر هميشه بر اين بوده كه ايران و عراق دو كشور مسلمان خليج فارس هستند و منزوى كردن و ناديده گرفتن آنها در زمان مباحث منطقه خليج فارس يا خاورميانه غيرممكن مى باشد.69
فرآيند اعتماد سازى دربر گيرنده ارائه برخى مفاهيم مشترك در موضوعات منطقه است, مهم ترين هدف اعتماد سازى كاهش و زدودن سوء تفاهمات ميان دول منطقه است ومى تواند شامل اقدامات رفع تهديدهاى سياسى و نظامى, كاهش بحران و منازعات, كاهش تسليحات, ارتباط مستقيم و مذاكرات دو و چند جانبه گردد. در عين حال اقدامات اعتمادسازى به معناى از ميان بردن تمامى تعارضات نيست, بلكه زمينه هاى تعارض را كاهش داده و معيارهاى حل مسالمتآميز تعارضات موجود را در اختيار طرفين قرار مى دهد. بر اين اساس ايجاد اعتماد مترادف با سازش, واگذارى امتياز و توافقات يك جانبه نيست, بلكه بر كاهش عدم اعتماد و تبيين هر چه بيشر اهداف مبتنى است. پيامد اوليه سياست اعتماد سازى مى تواند كاهش جو التهاب در منطقه خليج فارس بوده و تا حدى ترديدهاى امنيتى را از ميان بردارد.

نتيجه
در مقاله حاضر تلاش شد تا چگونگى تإثيرگذارى رفتار سياست خارجى ايران بر ساختار نظام بين الملل بيان گردد. بدين منظور در ابتدا ساختار نظام بين الملل به مفهوم قواعد و هنجارها مورد بررسى قرار گرفت و سپس بيان شد كه ايران اسلامى در سياست خارجى خود تلاش كرده تا از طريق طرح ارزش هايى همانند استقلال, آزادى, همبستگى ميان مستضعفان و مبارزه با قدرت طلبى و امپرياليزم, افكار عمومى ملل محروم و مستضعف جهان را تحت تإثير خود قرار داده و عمدتا از طريق صدور انقلاب, تبليغات و سرمشق قرار گرفتن براى ملل محروم, اين ارزش ها را به هنجار تبديل سازد و در عمل از طريق مبارزه با آمريكا و شوروى سابق و مخالفت با حضور نيروهاى خارجى در منطقه خليج فارس نه تنها هويت جديدى را به حركت هاى جهان سومى مخالف ساختار نظام بين الملل موجود اعطا كند, بلكه پيش قراول استقلال طلبى و راه سوم در نظام بين الملل موجود گردد.

پى نوشت ها
1. استاديار روابط بين الملل دانشگاه باقرالعلوم(ع).

2. David Dessler. What's at Stake in The Agent- Structure Debate ? International Organization, vol 43, N.3 (Summer 1989) P.454.

3. ريموند كوهن, قواعد بازى در سياست بين الملل, ترجمه مصطفى شيشه چى زاده (تهران: سفير, 1370) ص93.
4. همان, ص 31.
5. فرامرز رفيع پور, آناتومى جامعه (تهران: شركت سهامى انتشار, 1378) ص 210.
6. كى, جى, هالستى, مبانى تحليل سياست بين الملل, ترجمه بهرام مستقيمى و مسعود طارم سرى (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى, 1373) ص 641.

7. Norm

8. فرامرز رفيع پور, پيشين, ص 180.
9. چالمرز جانسون, تحول انقلابى بررسى نظريه پديده انقلاب, ترجمه حميد الياسى (تهران: اميركبير, 1363)ص55.
10. ريموند كوهن, پيشين, ص 155.
11. اين واژه سانسكريت به معناى پنج اصل است. اين اصطلاح در دين بودا براى رفتار و اخلاق عمومى كه پنج اصل دارد به كار مى رود... در سال هاى اخير اين اصطلاح براى نشان دادن سياست خارجى كشور هند به كار رفته است كه داراى پنج اصل اساسى مى باشد: 1ـ احترام به حاكميت و تماميت ارضى كشورها; 2ـ عدم تجاوز; 3ـ عدم مداخله در مسائل و امور داخلى كشورها; 4ـ اعمال برابرى در روابط بين الملل و احترام متقابل; 5ـ همزيستى مسالمتآميز با حكومت هاى مختلف. ((غلامرضا على بابائى, فرهنگ علوم سياسى (تهران: شركت نشر و پخش ميس,1369) ص124ـ123)).
12. ريموند كوهن, پيشين, ص 155.
13. هانس. جى. مورگنتا, سياست ميان ملتها, ترجمه حميرا مشيرزاده (تهران: دفتر مطالعات سياست و بين المللى, 1374) ص 369.
14. فرامرز رفيع پور, پيشين, ص 208.
15. همان, ص270.
16. درباره بحث ارزش هاى با جهت مثبت و منفى در انقلاب اسلامى ر.ك: مهدى محسنيان راد,انقلاب, مطبوعات و ارزشها (تهران: سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى, 1375) ص 303 ـ 418.

17.The Encyclopedia Americana, Vol. 22 (Newyork: Grolier Incorporated 1985) P. 656.

18. در اسلام هدف از تبليغ ارشادگرى و هدايت مخاطبان است و با تبليغات سودجويانه متفاوت است.
19. عبدالحسين نيك گهر, مبانى جامعه شناسى (تهران: رايزن, 1373) ص 186.
20. همان, ص 155.
21. همان, ص 166.
22. جان دى. استمپل, درون انقلاب ايران, ترجمه منوچهر شجاعى (تهران: نگارش 1377) ص427, درباره تإثير انقلاب ايران بر جهان اسلام, ر. ك:

23. Nikki R. Keddie, Iran and the muslim world , Resistance and Revolution (New york: new york University press ltd, 1995) pp. 112 126; Esposito, The Iranian Revolution, Its Global Impact (Miami: Florida International . university press, 1990)

23. نعمت الله باوند, ((نگاهى به مبانى تاريخى و نظرى انقلاب اسلامى)), جرعه جارى (تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى, 1377) ص 28.
24. گراهام فولر, قبله عالم, ژئوپلتيك ايران, ترجمه عباس مخبر (تهران: نشر مركز, 1377) ص 109.
25. بارى روزن, انقلاب ايران: ايدئولوژى و نمادپردازى, ترجمه سياوش مريدى (تهران: مركز بازشناسى اسلام و ايران, 1379) ص 45.
26. همان, ص 45 و 46.
27. هراير دكمچيان, اسلام در انقلاب, جنبش هاى اسلامى در جهان غرب (بررسى پديده بنيادگرائى اسلامى), ترجمه حميد احمدى (تهران: كيهان, 1362) ص268.
28. ليلى عشقى, زمانى غير زمانها, امام, شيعه و ايران, ترجمه احمد نقيب زاده (تهران: مركز بازشناسى اسلام و ايران, 1379).
29. هوشنگ امير احمدى, ((ايران و خليج فارس, ديدگاهها و مسائل استراتژيك)), ترجمه جميشد زنگنه, مجموعه مقالات چهارمين سمينار خليج فارس (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى, 1372) ص 490ـ491.
30. همان, ص 491ـ492.
31. پتر. ل. برگر و توماس لوكمان, ساخت اجتماعى واقعيت (رساله اى در جامعه شناسى شناخت), ترجمه فريبرز مجيدى (تهران: شركت انتشارات علمى و فرهنگى, 1375) ص 236.
32. هرايردكمجيان, پيشين, ص 8.
33. همان, ص 17. درباره بنيادگرايى و احياگرى اسلامى ر. ك:

Dilip Hiro, Islamic Fundamentalism (London : Palsdin Grafton Books, 1989);Shireen T. Hunter <ed>The Politics of Islamic Revivalism, Diversity and Unity. (Bloomington: Indiana University Press 1988).

34. گرام فولر, پيشين, ص 101ـ102.
35. برژينسكى, اسرار سقوط شاه و گروگان گيرى, ترجمه حميد احمدى (تهران: نراقى, 1362) ص191ـ192.
36. ژان ژاك سروان شرايبر, تكاپوى جهانى, ترجمه عبدالحسين نيك گهر (تهران: نشر نو, 1362) ص 111.
37. جميله كديور, رويارويى انقلاب اسلامى ايران و آمريكا (تهران: اطلاعات, 1379) ص 208.
38. اسماعيل سحرابى, ((علائق استراتژيك و هدفهاى آمريكا در خليج فارس و تقويت نظامى كشورهاى عرب منطقه)), مجموعه مقالات خليج فارس (تهران: مركز مطالعات خليج فارس, بى تا); شروود كورديير, نيروهاى واكنش سريع آمريكا, ترجمه و تنظيم همايون الهى (تهران: قومس, 1369) ص 105ـ225.
39. همان, ص 340ـ341.
40. گرام فولر, پيشين, 288.
41. بارى روبين, جنگ قدرتها در ايران, ترجمه محمود مشرقى (تهران: آشتيانى, 1363) ص 204 و 205.
42. صحيفه نور, ج 5, ص 55ـ56.
43. هلن كارردانكوس, نه صلح نه جنگ, امپراتورى جديد شوروى يا حسن استفاده از تنش زدايى, ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى (تهران: البرز, 1368) ص 231ـ232.
44. همان, ص 235.
45. الهه كولايى, ((اتحاد جماهير شوروى و انقلاب اسلامى ايران)), جرعه جارى, ص 200.
46. كارر دانكوس, پيشين, ص 238.
47. نيكى كدى و مارك گازيوروسكى, نه شرقى, نه غربى, ترجمه ابراهيم متقى و الهه كولايى (تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامى, 1379) ص 76ـ77.
48. همان, ص 59.
49. جان دى. استمپل, پيشين, ص 303.
50. صحيفه نور, ج22, ص 264.
51. ر.ك: مارى مندراس و ديگران, شوروى گورباچف, ترجمه عباس آگاهى (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1370) ص 7ـ22.
52. نيكى كدى, پيشين, ص 80.
53. شيرين طهماسب (هانتر), ((ايران, روسيه و جمهوريهاى جنوبى شوروى سابق)), فصلنامه گفتگو, ش 12 (تابستان 1375) ص 58.
54. گرام فولر, پيشين, 212ـ 213.
55. ر.ك: مهرداد محسنين, ((روابط ايران با آسياى مركزى و قفقاز)), مجله سياست خارجى, سال نهم, شماره اول (بهار 1374) ص 165 -184.
56. خليل شير غلامى, ((بررسى امكان اتحاد استراتژيك بين ايران و روسيه)), فصلنامه امنيت ملى, سال اول, ش3 (بهار 1379) ص 151ـ152.
57. سخنرانى هاشمى رفسنجانى, مجموعه مقالات ششمين سمينار خليج فارس (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى, 1375) ص 4.
58. امين صيقل, ((مفهوم امنيت در خليج فارس از نظر ايالات متحده)), ترجمه امير سعيد الهى, مجموعه مقالات چهارمين سمينار خليج فارس (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى, 1373) ص 140.
59. هاليس راسمارى, امنيت خليج فارس, ترجمه حاكم قاسمى (تهران: دانشگاه امام حسين7 1372) ص60ـ61.
60. همان, ص 61.
61. ر. ك: همان, ص 81.
62. همان, ص 63.
63. همان, ص 69ـ73.
64. پيروز مجتهد زاده, ((ديدگاههاى ايران در رابطه با درياى خزر, آسياى مركزى, خليج فارس)), اطلاعات سياسى ـ اقتصادى, سال نهم (مرداد و شهريور, 1374) ص 8ـ15.
65. امين صيقل, پيشين, ص154ـ155.
66. ر. ك: پيروز مجتهدزاده, كشورها و مرزها در منطقه ژئو خليج فارس, ترجمه و تنظيم حميدرضا ملك محمدى (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى, 1372) ص 85ـ115.
67. هوشنگ امير احمدى, ((ايران و خليج فارس, ديدگاهها و مسائل استراتژيك)), ترجمه جمشيد زنگنه, مجموعه مقالات چهارمين سمينار خليج فارس, ص 499.
68. منصور رحمانى, ((اقدامات اعتمادساز و همگرايى منطقه اى)), مجموعه مقالات هشتمين همايش بين المللى خليج فارس (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين المللى, 1377) ص 441.
69. لورنس جى, پاتر,(( اقدامات اعتماد سازى در خليج فارس)), مجموعه مقالات ششمين سمينار خليج فارس, ص159.