سيدحسن آيت و نقد مواضع دکتر مظفر بقائي

تحولات سالهاي 1341 و 1342، بسياري از نيروهاي حزب زحمتكشان را كه با انگيزههاي مذهبي وارد صوف اين تشكيلات شده بودند، در مقابل مواضع رسمي بقائي قرار داد. اسامي عدهاي از اين افراد را در فصل پيش نام برديم، اما بدون ترديد برجستهترين منتقد خط مشي بقائي در اين زمان، سيدحسن آيت بود. آيت از سال 1339 در تشكيلاتي به نام كانون تشيع كه توسط فرهنگ نخعي  شكل گرفته بود فعاليت ميكرد، به روايت آيت كانون براي مقابله با نهضت آزادي تشكيل شده بود. نخستين انتقاد رسمي توسط آيت و در آذرماه 1342 ضمن ارسال نامهاي مفصل در نود و چهار صفحه- كه در بخش ضمائم اين دفتر كاملاً نقل شده است- صورت گرفت، تا آنجائي كه راقم اين سطور اطلاع دارد، اين نخستين نقد تحليلي مواضع بقائي از سوي كادرهاي جوان حزب زحمتكشان ملت ايران است. اين نامه كه خطاب به «رهبر ارجمند حزب زحمتكشان ملت ايران» نوشته شده، گوشههايي از اوضاع واحوال سياسي ايران و مواضع آيت در برابر آن را بيان ميدارد. طبق اين نامهايت از سالها پيش از نهضت ملي ايران، با بقايي و مواضع او آشنايي داشت، ليكن بعد از حوادث 28 مرداد فعاليتهاي او به نفع بقايي آغاز گرديد. در دوره بعد از حوادث 15 خرداد، بقايي؛ آيت را فردي «كج فكر» لقب داد و فعاليتهاي او را سمپاشي تلقي ميكرد و حتي لغت «مخرب» هم به القاب او اضافه شد.  آيت از ديد عناصر قديمي حزب فردي «جوان»، «نپخته» و «احساساتي» شناخته ميشد، ليكن خود او نوشت غرضش از نوشتن نامه چيزي جز «پيشرفت و اعتلاي حزب» نيست. 
عضويت آيت در حزب از سال 1339، يعني زمان بازداشت بقايي رسماً آغاز شد، زمانيكه جبهة ملي دوم شديداً فعال شده بود و بسياري از جوانان به آن پيوسته بودند. اين امر در حالي اتفاق ميافتاد كه آيت ميدانست بقايي «در دورة پانزدهم به كابينههاي قوام و حكيمي و ساعد رأي اعتماد» داده است. او ميدانست بقايي «به دولت هژير آنهم پس از قيام درخشان آيتالله كاشاني بر عليه دولت و استيضاح تاريخي عباس اسكندري» كه در آن موضوع شكنجة زندانيان سياسي را مطرح كرده بود، رأي اعتماد داده است. او ميدانست كه بقايي «مدتي صندوقدار حزب جناب سهامالسلطان بيات»، يعني حزب اتحاد ملي بوده است، ليكن همة آنها «و بسياري مطالب ديگر را... در قبال خدمات درخشان و فداكاريهاي بينظير» او «در راه پايهگذاري و ادامة نهضت ملي ايران و در طريق مبارزه با ديكتاتوري ناچيز» ميدانست. 
او به بقايي انتقاد كرد كه اعتراض عليه «آزادي كشيها و قانون شكنيها» در دورة دوم حكومت مصدق توسط بقايي انجام گرفت و پرسيد چرا در دورة اول زمامداري او، قبل از سي تير، مصدق مورد اعتراض قرار نگرفت.  ليكن بلافاصله خاطرنشان ساخت هدف او به رخ كشيدن اشتباهات گذشتة بقايي نيست.
آيت نوشت از سالهاي 35 تا 1338، در دانشسرايعالي، دانشگاه تهران و كوي دانشگاه، او تنها فردي بوده است كه از حزب زحمتكشان در دانشگاه دفاع ميكرد و «سرسختانه با مخالفين حزب زحمتكشان مبارزه ميكرد.» اين در حالي بود كه از اعضاي رسمي حزب فعاليتي ديده نميشد. «حال آنكه طرفداران دكتر مصدق (بدون اينكه اكثر از چگونگي جريانات آگاهي داشته باشند) تحت عنوان انجمن اسلامي و به رهبري مهندس بازرگان فعاليتي داشتند. البته نه فعاليت سياسي، بلكه آقاي بازرگان تحت عنوان دين عدهاي را دور خود جمع كرده بود.» و البته گاهي در برخي مسايل صحبتهايي ميكرد كه همينها «بعدها هستة اوليه جبهة جديد ملي را در دانشگاه تشكيل دادند.»  آيت ادامه داد «با گذشت زمان و تغييراتي كه در اوضاع بينالمللي رخ داد [و] محيط را براي مبارزات جديد آماده ساخت»، باز هم بقايي «پرچم مبارزه را قبل از همه» برافراشت: «من هم تا آنجا كه مقدورم بود از ابتداي شروع مبارزه بدون هيچگونه تظاهر و ريايي به اين مبارزه كمك ميكردم. مبارزات كوبنده و ابتكارات بديع جنابعالي باز شما را مركز ثقل توجه مردم قرار داد. اوضاع كم كم به طرفي ميرفت كه تصور ميشد حق دارد به حقدار ميرسد و اميد فراواني بود كه مبارزات مردم اين بار تحت رهبري جنابعالي به ثمر برسد. ولي هيئت حاكمه و آن سياستهاي خارجي كه جنابعالي را به حق براي خود خطرناك ميدانند، مهرههاي ديرينه را با طمطراق وارد ميدان كردند.»  در ادامه آيت فعاليتهاي جبهة ملي دوم را مورد حمله قرار ميدهد.
آيت تعداد اعضاي حزب را متناسب با دورة فعاليتهاي آن نميدانست و به هميندليل درصدد كشف علل ركود و بهم ريختگي حزب برآمد. او با عناصر ناراضي مثل منتظر، معصومي، اخباري و بزرگنژاد وارد گفتگو شد. از محتواي سخنان بقايي چنين برميآمد كه او آيت را متأثر از محمدعلي يوسفيزاده ميدانست.  از آنجا كه وضع حزب به شدت درهم ريخته بود و ثمره آنچه حكومت ميكرد فحش و ناسزاي افراد حزبي به يكديگر بود، آيت تصميم گرفت نيروهايي را كه جذب كرده است وارد آنجا نكند. در اين تدبير عباس ديوشلي نيز با او هم رأي بود. از اين زمان آيت فعاليت خود را «در كانون تشيع كه از مدتها پيش بهمنظور تقويت حزب و مقابله با دار و دسته مهندس بازرگان تشكيل داده» بود و «تا حدودي هم در پيشبردن مقاصد خود موفق شده» بود متمركز نمود. در اين راه اعضاي حزب به او كمكي نكردند. قوانيني، كه آيت از او كمك خواسته بود، كانون را تخطئه كرد. او گمان ميبرد كه قصد كانون تشيع مبارزه با اهل تسنن است:
ما توانستيم با كوشش فراوان اكثريت هيئت اجرائيه اين كانون يعني 5 نفر از 9 نفر را از طرفداران جنابعالي تشكيل بدهيم. كار اين كانون تا به جايي رسيد كه توانست در حدود صد نفر دانشجو را جلب كند. (اكثر اين دانشجويان در اثر تبليغات ما متمايل به حزب زحمتكشان شدند و هم اكنون بسياري از آنان مستقيم و غيرمستقيم با ما همكاري ميكنند.) و حتي ما توانستيم در موقع درگذشت حضرت آيتالله كاشاني مجلس ختمي براي ايشان برگزار كنيم و رياست اين كانون را هم از آقاي فرهنگ نخعي، كه كانون در منزل او تشكيل شده بود، بگيريم و به آقاي دكتر صادقي، كه از طرفداران آيتالله كاشاني بود، بدهيم. 
آيت از برخي اعضاي هيئت اجرائيه حزب كه به دستور بقايي منصوب شده بودند، بهويژه حسين بنكدار، به شدت انتقاد كرد. او بقايي را مورد سرزنش قرار داد كه چرا به مخالفين اعتنايي نميكند و در دفاع از هيئت اجرائيه ميگويد: «من كه دكتر بقايي هستم اين عده را منصوب كردهام و من هم نه اشتباه ميكنم و نه تحت تأثير اطرافيان قرار ميگيرم زيرا اگر كسي از اطرافيان ميتوانست مرا تحت تأثير قرار دهد، او خودش دكتر بقايي ميشد.»
آيت سپس از فعاليتهاي بنكدار «مخبر شمارة 1» كه از «توطئههاي» عميق حزبي «پرده» برميداشت، ياد ميكند و اينكه چگونه بنكدار به بقايي گزارش دلخواه ميداد و پاداش خود را هم ميگرفت.  او سپس از نخستين كنگرة حزب در اصفهان سخن به ميان آورد كه پس از آن افراد شايسته و لايق از ورود به حزب باز ماندند. آنگاه براي مثال او از عدم فعاليت دكتر عمراني و «كنارهگيري و انزواي عدهاي ديگر مثل مهندس عباس مزدا و دكتر گوشهگير»  ياد كرد. آيت خاطرنشان ساخت در مهر 1331 هنگاميكه خليل ملكي از حزب انشعاب كرد، يكي از جرايد حزب توده با مقالهاي تحت عنوان «طوفان در استكان آب» حزب زحمتكشان را به مسخره گرفت. آيت ادامه داد اگر آن روز اين تعبير به دليل كثرت اعضاي حزب مصداقي نداشت، امروز مصداق پيدا كرده است: «در عرض دو سال و نيمي كه من با افراد حزب سر و كار داشتهام كمترين نسبتي كه افراد به يكديگر دادهاند، نسبت جاسوسي و دزدي و خيانت بوده است. آيا جنابعالي به عنوان رهبر حزب نبايد به اين مسائل بذل توجهي بفرمائيد؟» 
در ادامه از ضربات خليل ملكي و حسين خطيبي به بقايي بحث گرديد و تذكر داده شد آن ضربات در اثر بيتوجهي به انتقاد دوستان انجام گرفته است.  آيت با اينكه از قتل افشارطوس يادي نموده، ليكن نظر خود را دربارة آن اعلام نكرده است. ظاهراً او قتل افشارطوس را كار خطيبي ميدانست كه با آن عمل به بقايي ضربه زده است.
آيت در كنگرة نخست حزب در اصفهان (مرداد 1341) پيشنهاداتي براي استراتژي حزب ارائه داده بود كه مورد توجه واقع نشد. مهمترين بخشي كه در يادداشتهاي آن زمان او آمده به اين شرح است:
اكنون ببينيم سرانجام وضع موجود به چه خواهد انجاميد و ما با چه نيرويي ميتوانيم به مبارزه با اين اوضاع برخيزيم و آيا نيروي ما قابل مقايسه با نيروهاي فساد هست؟ آيا امكان آنكه ما حكومت را در دست گيريم وجود دارد؟ و مهمتر از آن اگر حزب زحمتكشان ملت ايران حكومت را در دست گرفت، امكان موفقيت دارد يا نه؟ و در صورت عدم موفقيت چه خواهد شد و در هر حال در چه صورت ما موفق خواهيم شد و شرايط موفقيت ما كدامند و چه راهي را ما بايد در آينده انتخاب كنيم؟
با وجود آنكه طرفداران و كسانيكه از وضع موجود منتفع ميشوند، هنوز داراي قدرت فراوان هستند، هنوز ولو به ظاهر ارتش را در اختيار دارند، پول فراوان در اختيار دارند و قدرتهاي خارجي هم بعضي طرفدار و بعضي هم فعلاً از ترس كمونيزم و نيز از بيم به خطر افتادن منافعشان از دست زدن به اقدام قاطع دراين خصوص تاكنون خودداري ورزيدهاند، ولي با وجود تمام اينها بايد گفت كه وضع موجود قابل دوام نيست و زمان زيادي هم تا سقوط قطعي آن باقي نمانده است. آنچه اهميت دارد آن است كه بعد از سقوط وضع موجود چه خواهد شد و چه وضعي پيش خواهد آمد و ديگر اينكه علت آنكه اين دستگاه با وجود تمام پوسيدگياش تاكنون بر سر كار باقيمانده چيست... 
آيت آيندة ايران را از دو حال خارج نميديد: «يا تجزيه شدن و مآلاً افتادن به چنگ كمونيستها و يا اينكه تنها دستة صلاحيتدار يعني حزب زحمتكشان ملت ايران كشور را از اين ورطة هولناك نجات بخشد، راه ديگري وجود ندارد...»  او ادامه ميدهد حزب نتوانسته است نيروي قابل توجهي براي رسيدن به هدف گردآوري كند و به همين دليل «ناچار هستيم منتظر شرايط بينالمللي شويم.»  در همين زمينه آيت معتقد بود «ما در صورتي موفق خواهيم شد كه قائمبالذات باشيم و يك دستة متشكل قوي داخلي كه خواه ناخواه قدرتهاي خارجي نيز بر روي آن حساب خواهند كرد به وجود آوريم كه اين دسته هم بتواند ما را به قدرت برساند و هم موقعي كه به قدرت رساند ما را حفظ كند و در غير اين صورت شكست ما قطعي است.» 
آيت پيشنهاد ميكند طرحي به منظور جلب فرهنگيان، كارگران، كشاورزان و كارمندان دولت و ساير طبقات «در خصوص استفاده از نيروي عظيم مذهبي» فراهم آيد: «مسئله مذهب و استفاده از نيروي عظيم مذهبي از مسائلي است كه بايد مورد توجه كامل حزب قرار گيرد.»  اين نكته از نظر آيت چنان مهم بود كه با وجود گذشت حدود 18 ماه از برگزاري نخستين كنگره حزب آن را با حروفي درشت و برجسته در معرض ديد بقايي گذاشت. او ضرورت تشكيل نيرويي با توجه به مذهب را مورد تأكيد قرار داد، زيرا نيروي مذهبي «بدون شك بزرگترين نيرو است» و از اين نيرو ميتوان استفادههاي فراوان برد:
 [نيروي مذهبي] با اندك واقعبيني ميتواند تكيه گاهي بزرگ براي اصلاح امور اجتماعي باشد. نيرويي كه اكنون به علت نداشتن سازمان و رهبري مناسب قسمت عمدهاش به هدر ميرود و از قسمت زيادي از آن سوءاستفاده ميشود و درست در جهت عكس هدفهاي دين مقدس اسلام به كار برده ميشود. در صورتي كه اگر به طرز صحيح سازمان يابد و رهبري شود ميتواند به نيروي شكست ناپذيري تبديل شود كه منشأ خير بسيار عظيم گردد. اين همه تظاهرات عظيم مذهبي كه در ماههاي سوگواري و ايام مذهبي و يا در درگذشت علماي بزرگ ميشود، اين همه پول و انرژي كه صرف ساختمان مساجد و امور مذهبي ميگردد به سان نهر عظيم و خروشاني ميماند كه چون كنترل نميشود آن استفادهاي كه بايد از آن عايد نميگردد و بعضي اوقات موجب تخريب نيز ميشود. ولي وقتي همان رود را بهوسيلة بستن سد مهار كرديم ميتوانيم حداكثر استفاده را از آن بنمائيم. تاريخ گذشتة ايران اين مدعا را به خوبي اثبات كرده است. در جريان ملي شدن صنعت نفت اين نيروي مذهبي بود كه كلية مردم را به حركت درآورد و آن نهضت عظيم را ايجاد نمود. حسن نهضتهاي مذهبي در سادگي و بيغل و غش بودن آن است. 
آيت در ادامه خاطرنشان ساخت از عنصر مذهب به جز در نهضت ملي بهطور شايسته استفاده نشده است: «در حاليكه احزاب مخالف ما از اين نيرو به خوبي استفاده ميكنند و اكنون جمعيت نهضت آزادي با وجودي كه گردانندگان آن در باطن اعتقادي به مذهب ندارند، از اين نيرو حداكثر استفاده را ميبرند و مسجد هدايت را سنگر خود قرار دادهاند و بدين وسيله جمع كثيري را به طرف خود جلب كردهاند.» حزب زحمتكشان كه نسبت به آنان «وضع مساعدتري» دارد تاكنون از اين نيرو استفاده نكرده است. آيت معتقد بود در مرامنامة حزب بايد به اجراي قوانين مذهبي اشاره شود تا ضمن پيوستن عدهاي به حزب، «در آينده هم از حربة دين بر عليه ما استفادهاي نتوانند بكنند. همين اصلاحات ارضي را مطابق قوانين اسلاميشديدتر و بهتر از اين ميشود انجام داد كه صداي كسي هم در نيايد و همين حال را دارد بسياري امور ديگر. ما بايد از نيروي روحانيون حداكثر استفاده را بكنيم. بيشتر با آنها و مردم متدين مراوده داشته باشيم يقيناً به موفقيت ما كمك شاياني خواهد كرد. ما هنوز چوب بعضي مقالات ضدمذهبي خليل ملكي را ميخوريم. بايد در آينده شديداً از چنين اموري بپرهيزيم.» 
كلية موارد فوق حدود يكسال و نيم پيش براي ارائه در نخستين كنگرة حزب زحمتكشان در اصفهان آماده شده بود. آن كنگره در ابتداي دولت اسدالله علم و پيش از غائله انجمنهاي ايالتي و ولايتي در اصفهان برگزار شد.
در برابر آيت، «دوست گرامي جناب آقاي ديوشلي و جناب آقاي نيرومند» ديدگاهي ديگر داشتند: «آقاي ديوشلي ميگفتند دين از سياست جداست و روحانيون هم نوكران انگليس بوده و هستند و هيچگاه هم وارد ميدان نخواهند شد، و از من كه ميگفتم اين فكر يك فكر استعماري است ناراحت شده بودند و حتي اين جمله را توهيني نسبت به خود تلقي كردند.» آيت نوشت پيش از اين، در سال 1336، نامهاي به آيتاللهالعظمي بروجردي نوشته و هشدار داده كه دستگاه بعد از رحلت وي اقدامات ضد مذهبي آغاز خواهد كرد و از او خواسته بود به فكر علاج قبل از واقعه باشد. اما به دليل فقدان كادر ورزيده سياسي و تشكيلاتي كارها به كندي پيش ميرفت. 
آيت در ادامه شكست فدائيان اسلام را به دليل «روشهاي غيرصحيح و نسنجيده»، در عين داشتن حسن نيت، عنوان كرد كه «به علت عدم درك شرايط و مقتضيات اعمالي انجام دادند كه سرانجام منجر به نابودي خود آنها و ضررهاي بزرگ به دين شد.» اما گروهي ديگر هم به ديد او وجود داشتند كه داراي سوءنيت بودند و «منظور حقيقي از تشكيل آنها دين نبوده است، بلكه دين پردهاي بوده است بر روي نقشههاي شوم و پليد آنها.» از نظر آيت مصداق اين گروه نهضت آزادي و مهندس بازرگان بودند.  آيت ورود خود به حزب زحمتكشان پس از درگذشت آيتالله بروجردي و تأسيس «كانون تشيع» را به منظور تأثيرگذاري بر حزب زحمتكشان دانست تا در خصوص استفاده از مذهب براي فعاليت و اهداف سياسي چارة اساسي انديشيده شود. آيت انتظار داشت نظر به «علاقهاي » كه به بقايي و «حزب زحمتكشان» دارد و حزب را «تنها جمعيت با صلاحيت براي نجات ايران» ميداند، «در خصوص استفاده از اين نيرو چاره بينديشد.» ليكن بعد از آنكه دريافت «چنين نقشه و طرحي در بين نقشهها و طرحهاي حزب زحمتكشان» و بقايي نيست درصدد برآمد عضو حزب شود تا شايد از آن طريق بتواند تأثيري در حزب بگذارد. به مطالب آيت در سخنرانياش در كنگرة حزب «توجهي نشد و دستههاي ديگر بخصوص طرفداران آقاي مهندس بازرگان با صلاحيت كمتر استفاده خيلي بيشتر ميبردند.» 
آيت در جريان مبارزة روحانيون با لايحة انجمنهاي ايالتي و ولايتي همراه با سيد محمود كاشاني به حضور بقايي رسيد و خواستار همكاري او با روحانيون شد. ليكن بقايي از اين همكاري امتناع ورزيد  و حتي از توزيع اعلاميههاي آنان در محل سازمان نگهبانان آزادي جلوگيري كرد. در زمان رفراندوم ششم بهمن 1341، بقايي افراد حزبي را از مخالفت و شركت در حوادث منع كرد. كندي رئيس جمهور امريكا، «بر خلاف انتظار جنابعالي كه اميد فراواني بدو بسته بوديد و زياد روي او تكيه ميكرديد»، «پيروزي اعليحضرت را در رفراندوم تبريك گفتند و يك بار ديگر حماقت مردم بلند قد و كوتاه فكر ايالات متحده آمريكا را اثبات كردند.» آيت خاطرنشان ساخت در قبال حوادث فيضية قم حزب زحمتكشان «در سكوت مرگبار فرو رفته بود» و ادامه داد «حزبي كه خود گيج است و نميداند چه كار بايد بكند چطور دم از رهبري مردم ميزند.»
در ادامه در مورد دستگيري امام خميني سخن به ميان آمده است. بقايي «قبل از دستگيري آيتالله خميني» آرزو ميكرد كه «دولت حماقت كند و ايشان را دستگير كند. آيا ميتوانيد بفرمائيد كه چه نقشهاي بعد از دستگيري ايشان داشتيد؟ آن نقشه كجا رفت و چطور شد و بعد از آنكه به قول جنابعالي دولت حماقت كرد و آيتالله خميني را دستگير كرد، چه نتيجه مثبتي عايد ملت ايران شد؟» 
در حوادث 15 خرداد، حزب زحمتكشان، به گفته آيت، تنها تماشاگر اين صحنه «فجيع و در ضمن با شكوه» بود. او نقل كرد كه ديوشلي گفته است قيام 15 خرداد عظيمتر از 30 تير بود «ولي متاسفانه بينقشه بود و رهبري نداشت.» سيدحسن وحيدي گفته بود «اگر مردم تحت رهبري ما بودند، ما با چهل نفر كشته موفق ميشديم.» از قول بقايي هم نقل كرد «اگر مردم 500 قبضه اسلحه داشتند موفق ميشدند.» آنگاه آيت همه را سرزنش كرد كه «گويا اينان فراموش كرده بودند كه مردم هيچگاه از اول تاريخ تاكنون در منزل كسي نرفتهاند كه بيايد و آنها را رهبري كند و اين كار معقول هم نيست. اين رهبر است كه بايد با نشان دادن نقشه و ابراز فداكاري مردم را متوجه خود كند.»  بعد از ماجراي 15 خرداد بود كه بقايي صراحتاً عنوان كرد هيچ نقشهاي براي آينده ندارد و نميداند چه بايد بكند؟ 
آيت خاطرنشان ساخت بعد از 15 خرداد و به هنگام مهاجرت علما به تهران، عدهاي مثل وحيدي به تخطئة روحانيون پرداختند و وحيدي «آيتالله شريعتمداري را عامل سازمان امنيت معرفي ميكردند. در صورتي كه ايشان تا آنجا كه من اطلاع دارم با ما دشمني نداشت و بعد از آيتالله خميني هم كسي بود كه بيش از ساير روحانيون مبارزه كرده بود.» 
آيت اعلامية بقايي خطاب به مراجع را نقطه عطفي در تحولات حزب دانست ليكن در آن اعلاميهها «از شخصي كه ملت ايران او را به حق باعث تمام فجايع و خيانتها و جنايتها ميدانند» ناميبرده نشده بود. اين شخص از نظر آيت، شاه بود؛ كسي كه تا در مملكت باشد امكان كوچكترين اصلاحي وجود ندارد و در واقع شاه «خمير ماية فساد» است.  آيت خاطرنشان كرد نهضت آزادي و بازرگان و آيتالله طالقاني با اينكه «زمينة مناسبي در بين روحانيون نداشتند» از آن خيزش عظيم دفاع كردند، ولي با اينكه «روحانيت نسبت به ما نه تنها نظر نامساعدي نداشت بلكه نظر مساعدي هم داشت، گذشته از آن در تمام نهضت آزادي شخصيتي كه حتي قابل مقايسه با جنابعالي باشد وجود نداشت»، از اين مهم كوتاهي شد. 
آيت استدلال كرد مبارزة بقايي عليه مصدق به دليل اينكه «با حمايت دربار شاه كه به حق مورد تنفر ملت بوده و هستند» توأم شده بود، به همين دليل نميتوانست مورد حمايت مردم قرار گيرد. او ادامه داد «علت مخالفت عدة كثيري از مردم با جنابعالي آن است كه جنابعالي را طرفدار شاه و دربار ميدانند و چون تمام جنايتها و خيانتها را از ناحية دربار ميدانند نسبت به جنابعالي بدبين هستند. متأسفانه جنابعالي هم بدون جهت به اين سوءظن مردم دامن زديد.» 
در اين نامه نگرش خوشبينانه آيت به بقايي حيرتانگيز است. بقايي صراحتاً در عصر 28 مرداد گفته بود «ما و شاه انتقام انگلستان را پس ميداديم.»  بنابراين بقايي نميتوانست مردي باشد كه «حتي به اذعان سرسختترين» دشمنانش «مردي پاك و درست و شجاع» است. آيت شگفتزده شده بود از اينكه بقايي خود را «در رديف يك شخص فاسد و كثيف و مورد نفرت ملت قرار» داده است.  او حتي از برخي رفتارهاي سياسي بقايي احساس خجالت ميكرد:
من وقتي ميخواهم دورة شاهد را به عدهاي نشان دهم از نشان دادن بعضي شمارههاي 28 مرداد بدانها ناراحت و خجلتزده ميشوم. شايد اشتباه محاسبة جنابعالي نسبت به شاه بود كه تصور ميكرديم كه جناب سپهبد زاهدي را ميتوانيد با «پس گردني» از مسند صدارت به زير بكشيد و حال آنكه حقيقت غير از اين بود. و همين اشتباه محاسبه باعث شد كه بزرگترين ضربتها و رنجها را تحمل كنيد و ملت ايران نيز اكنون در زير چكمههاي ديكتاتوري ناله كنند. 
او ادامه داد بقايي از گذشته عبرت نگرفته است و كماكان سعي ميكند شاه را تبرئه كند و مرتكب «معصيت بيلذت» شده است:
من هنوز نتوانستهام هيچ دليلي براي بعضي اظهارات و نوشتههاي جنابعالي نظير اين جملاتي كه در ذيل نقل ميشود بيابم: تا آنجائي كه من اطلاع دارم و قرائن بسياري هم دارم شاه واقعاً ميخواهد انتخابات آزاد باشد و اين نكتهاي است كه من ميتوانم صراحتاً به آقايان بگويم.  
آيت چنين ادامه ميدهد:
البته من نميگويم چرا مانند نهضت آزادي به شاه حمله نميكنيم كه بعد مانند آنان ناچار به انكار باشيم. ولي لااقل بايستي مانند نشريات اخير خودمان اين موضوع را مسكوت ميگذارديم. من در سياست معتقد به حمله نيستم و معتقدم اگر كاري واقعاً فوايدش بيشتر از مضارش باشد بايد انجام داد و همچنين اين مطلب را نيز قبول دارم كه زبان سياست با زبان عمومي مردم فرق دارد و روح مطلب در همين زبان سياسي و غيرسياسي است كه متأسفانه ما نتوانستهايم هنوز به عدهاي اين مطلب را تفهيم كنيم. 
در ادامه آيت با نقل برخي سخنان بقايي نوشت اينها از آن نوع مطالبي است كه بايد رويش سرپوش گذاشت: «شاهنشاها براي ما جاي بسي مسرت است كه ميبينيم تحت توجهات شاهنشاه برنامههاي اصلاحي مخصوصاً تقسيم اراضي كشاورزي ادامه دارد.»  آيت از تقاضاي بقايي از علم مبني بر كنارهگيري از نخستوزيري انتقاد كرد.  با اين وجود، او بقايي را «كاوه»اي ميدانست كه بايد رسالت نجات مردم ايران را عهدهدارشود:
پس از قرنها مجدداً جامعه ما احساس ميكند كه احتياج به يك كاوه دارد كه با برافراشتن درفش خود مردم را از دست ضحّاك زمان برهاند. و چون جامعه احتياج به چنين كاوهاي را با تمام وجود خود احساس ميكند، خواهناخواه چنين كاوهاي پيدا خواهد شد همانطور كه آيتالله خميني پيدا شد. آن عده از مردم كه عميق فكر ميكنند و تاريخ معاصر را به خوبي مطالعه كردهاند و از مقتضيات زمان به خوبي آگاهند و غرض و مرضي هم ندارند، بدون استثنا چشم انتظارشان به شما دوخته شده و آن كاوه را در وجود شما جستجو ميكنند. 
در واقع، به زعم آيت حتي ظهور «آيتالله خميني» نيز پاسخگوي نياز زمانه نيست و او هنوز چشم به راه «كاوهاي» در كسوت دكتر مظفر بقايي كرماني است. آيت در ادامه از بقايي ميخواهد مانع مأيوس شدن مردم از خود شود: «اجتماع امروز ما به مردان عمل و در ضمن باايمان احتياج دارد.»  كه مصداق آن از نظر آيت بقايي است. راه حل مسئله اين است:
اكنون به علت آنكه جبهة ملي و ساير دستهها ميدان مبارزه را ترك كردهاند ميدان بلامنازع به دست ما افتاده است و ما ميتوانيم با كمي جنبيدن و ابتكار به خرج دادن رهبري مردم را به دست گيريم و سنگرها را قبل از آنكه ديگران به فكر تسخير آن بيفتند تسخير كنيم. بايد از طريق نشر اعلاميهها و جزوات و نامههاي خصوصي و تماسها و بحثهاي شخصي با روحانيون و وعاظّ و دانشجويان و مؤثرين آنان را روشن كنيم و رهبري خود را به آنان بقبولانيم و نگذاريم آنان به دام دستههاي ديگر بيفتند. بايد از روي نقشه در هيئتها و انجمن ها و مدارس رسوخ كنيم و خلاصه اكنون فرصت مناسب براي تشكيل يك حزب واقعي و قوي و جلوگيري از هدررفتن نيروي مردم است. مشروط بر آنكه ضعف تشكيلاتي خود را برطرف كنيم و از ترديد و دودلي بپرهيزيم 
لذا، آيت پيشنهاد ميكند يك تشكيلات مخفي ايجاد شود تا آن «تشكيلات قوي مخفي» در صورت توقيف افراد شناخته شده به فعاليت ادامه دهد:
در تعقيب پيشنهادهاي قبلي در خصوص ايجاد يك جمعيت مذهبي در كنار حزب مجدداً پيشنهاد مزبور را تكرار مينمايم و اصولاً ما ميتوانيم هيئتهاي متعدد مذهبي و غيره تشكيل دهيم و از آن طريق به مبارزات خود ادامه دهيم. مثلاً ميتوانيم از وضعي كه در اثر تقديم لايحه استخدام به مجلس در بين كارمندان ايجاد شده استفاده كرده و مستقيم و غير مستقيم به تشكل آنان پرداخته و آنان را وارد مبارزه كنيم. مسلماً امكانات ما در اين مورد از آقاي محمد درخشش كمتر نيست. 
همچنين:
كليه افراد حزب و بخصوص افرادي كه در رأس قرار دارند از تظاهر بههر عملي كه مغاير ظواهر سنن و شعائر مذهبي و ملي باشد بههر نحوي از انحا خودداري شود. اين خيلي مضحك است كه حزب ما مثلاً مرجعيت آيت الله خميني را اعلام كند ولي بعضي اوقات آزاد است كه هر گونه ميخواهد رفتار كند، چه از نظر شرعي و چه از نظر اخلاقي تجسس و دخالت در زندگي خصوصي افراد كاري مذموم و ناپسنديده است ولي تظاهر به بعضي اعمالي كه با ظواهر مذهب و شعائر مورد قبول اكثريت مردم مغايرت داشته باشد بهويژه از طرف عدهاي كه سمت رهبري دارند مذموم تر و ناپسنديده تر است. اميددارم كه به خصوص اين پيشنهاد مجمل و سربسته حمل بر عدم نزاكت و تجاوز از حد نشود. 
اين توصيه جديدي به بقايي نيست. حتي حسين خطيبي نيز در زمان تبعيد بقايي چنين توصيههايي به وي ميكرد. براي نمونه، خطيبي به بقايي چنين نوشت:
خوردن مشروب را در انظار حتي محارم نزديكتان ترك كنيد. در اينجا اين موضوع انعكاس نامطلوب پيدا كرده است. دشمنان شايع كردهاند روزي دو بطر مشروب ميخوريد و حال آنكه در يك نيمه مصاحبه براي رفع شبهه... چندي قبل گفتم حتي سيگار را ترك كردهايد. حالا نبايد مجال توسعه اين انتشارات را به دشمنان داد. 
پاسخ بقايي به نامه مفصل آيت بسيار مختصر است و در قالب يازده سئوال گنجانيده شده. از اين يازده سئوال چنين مستفاد ميشود كه بقايي خط مشي ترسيمي توسط آيت را يكسره مورد انكار قرار داده و تلويحاً او را به تخطي از مشي حزب و عدول از مرامنامه متهم نموده است:
آقاي آيت
از جزوهاي كه نوشتهايد متشكرم. آن را يك بار در همان موقع خواندم و منتظر فرصتي بودم كه با دقت بيشتر مطالعه كنم و اين فرصت دير به دست آمد كه موجب تأخير شد. قسمتي از مطالب جزوه با توجه به زاوية ديد شما صحيح است. قسمتي ديگر محل تأمل و بحث ميباشد. ولي در هر حال از تذكرات خالصانه شما ممنونم.
براي اينكه زمينة بحث آينده روشن بشود، بهتدريج از شما سئوالاتي خواهم كرد. فعلاً خواهش ميكنم به سؤالات ذيل جواب بدهيد:
1- رهبر يك حزب چه صفاتي بايد داشته باشد؟
2- حد متوسط صفات يك عضو حزب چيست؟
3- در اجراي دستورات دستگاه رهبري يك حزب افراد تا چه درجه آزادي عمل ميتوانند داشته باشند؟
4- افراد حزب تا چه حد مجاز به فعاليتهاي سياسي خارج از هدف هستند؟
5- ما مرامنامة حزب را تا چه حد ميتوانيم قبول داشته باشيم؟
6- به كساني كه از حزب ما به ناحق طرد شدهاند اشاره كردهايد. اسامي آنها و علت ناحق بودن طردشان را ذكر كنيد.
7- كساني كه اغراض شخصي در امور حزبي به كار ميبرند، كيستند و غرضشان چيست؟
8- در اجراي پيشنهاد شماره 8 خودتان اقلاً ده نفر را از اعضاي شعبة تهران كه صلاحيت انتشار داشته باشند، معرفي بفرمائيد.
9- نتيجة مبازرات آقاي فلسفي بر ضد بهائيها به كجا رسيد؟
10- نظر قطعي شما راجع به حوادث 15 خرداد پارسال چيست؟
11- نظر شخصي شما راجع به حضرت آيت الله شريعتمداري چيست؟

اعضاي مذهبي و نقد تشكيلات حزب زحمتكشان
پيشتر توضيح داديم يكي از مهمترين ادوار فعاليتهاي حزب زحمتكشان مربوط به حوادث بعد از پانزده خرداد سال 1342است، ايندوره با اين كه از نظر كمي يكي از ادوار افول تلاشهاي اين تشكيلات مهم به شمار ميآيد، ليكن از نظر حوادثي كه در تحولات سالهاي آتي بسيار مهم ارزيابي ميشوند اين تشكيلات بهطور كيفي نقش غير قابل انكاري ايفا كرد. نخستين اقدام در اين دوره تشكيل اولين كنگرة حزب در اصفهان بود، اين كنگره انتقادات زيادي از رهبر حزب يعني دكتر مظفر بقائي كرماني در پي آورد. اين انتقادات بي سابقه بود، عرف بر اين بود كه در اين حزب رهبر از هرگونه انتقادي مصون به شمار آيد و در واقع اين تشكيلات فقط كلوپي براي اجراي منويات شخص بقائي باشد. از نقطه نظر تشكيلاتي هميشه هستهاي از وفادارترين نيروها به رهبري بهطور قاطع و به شكلي كه تا اينجاي اين رساله ديديم اعمال قدرت ميكرد. در اين هستهها هميشه ياران بسيار نزديك بقائي دور هم گرد ميآمدند و با آنان در امور مهم مشورتهاي لازم صورت ميگرفت. اين گروه از همان ايامي كه بقائي در فرانسه به تحصيل مشغول بود، دور هم گرد ميآمدند و يكي از كليدي ترين اعضاي آن دكتر عيسي سپهبدي بود كه در فرازهاي متعدد زندگي سياسي بقائي نقش بسيار اساسي در تصميمگيريهاي او بر عهده داشت. حزب زحمتكشان حزبي نخبه سالار بود، به حركت مردم فقط تا جائي باور داشت كه به تحكيم مواضع اين تشكيلات مدد رساند و گرنه با هرگونه حركت جمعي مخالف بود، حتي اگر اين تحركات زير نظر نزديكترين ياران بقائي انجام ميشد.
بقائي هرگونه حركت مردمي را در راستاي منافع شوروي ارزيابي ميكرد و بر اين باور بود كه در ايران اين گونه حركات قابل پيشبيني نيست، حتي اگر بهعنوان دفاع از شخص وي صورت گرفته باشد. در او ذهنيتي بيمارگونه نسبت به فعاليتهاي شوروي در ايران ديده ميشد و عمده ترين وجه تلاشهايش اين بود كه حتيالامكان از بروز هرگونه شورش اجتماعي جلوگيري شود، اما اگر اين شورشها روي ميدادند وي راه چاره را در اين ميديد كه بين گردانندگان آنها نفوذ كند و حركات دستهجمعي را از درون با تباهي مواجه سازد. تلاش او براي اين منظور جنبة ديگري نيز داشت و آن اين بود كه وي ميخواست گروههاي مورد نظر خود را از نزديك شناسائي كند، نقاط قوت وضعف آنان را ارزيابي نمايد و اگر با مواضع وي تطبيق ميكردند آن را در مسير اهداف خود سوق دهد و در غير اين صورت آن را از درون متلاشي سازد. در اوايل دهة چهل اوضاع و احوال به گونهاي خاص جريان داشت: از اواخر دهة سي شمسي برخي از طرفداران حزب كه داراي انگيزههاي مذهبي بودند تجمعي به نام كانون تشيع تشكيل داده بودند. فلسفة وجودي تشكيلات اين بود كه با استفاده از نيروي مذهبي، مردم را در مسير مورد نظر حزب هدايت نمايند، بهعبارت بهتر تحولات را در مسير مورد نظر حزب سوق دهند. اين تشكيلات به مواضع بقائي در مورد دفاع و حمايت از كودتاي بيست و هشتم مرداد انتقاد داشت و از ديدگاههاي وي در اين زمينه كه كودتا را قيام ملّي ميخواند، انتقاد به عمل ميآمد و بالاتر اين كه نوك تيز حملات آنان متوجه شاه بود و نه نخستوزيراني كه از طرف او منصوب ميشدند.
كانون تشيع بيشتر نيروهاي جواني را كه اصفهاني بودند دور يكديگر جمع ميكرد، اينان از نقطه نظر سياسي متأثر از ديدگاههاي حزب بودند اما اينك تلاش ميكردند حزبي را كه با بنبست سياسي و ايدئولوژيك مواجه شده بود، از اين وضع رها نمايند و فصلي جديد در تاريخ فعاليت آن بگشايند. حزب زحمتكشان به دليل مواضع دستگاه رهبري آن نميتوانست با اقبال مردم، دانشجويان و اقشار گوناگون اجتماعي رو به رو شود، به ويژه اين كه شخص بقائي در دفاعيات خود در دورة شريفامامي به صراحت ياد آوري كرده بود بارها تاج و تخت شاه را در مراحل گوناگوني كه با مشكلات زيادي مواجه بود؛ نجات داده و نوك تيز حملات را از شاه متوجه رجال دسته دوّم كشور كرده است. دست اندر كاران كانون تشيع از بقائي ميخواستند اينك براي پيشبرد اهداف حزب مستقيماً به شاه حمله كند و دست از انتقاد از رجال و نخستوزيران بردارد زيرا اينك مردم متوجه شدهاند مانع بهبودي اوضاع شخص شاه است و نه نخستوزيراني كه آلتدست وي هستند. منتقد اصلي مواضع رسمي حزب و شخص بقائي در اين مقطع تاريخي، سيدحسن آيت بود.
اما شواهد نشان ميدهد كه انتقاد از عملكرد دستگاه رهبري حزب زحمتكشان منحصر به آيت نبود، بلكه كساني كه با انگيزههاي مذهبي به حزب پيوسته بودند، همه به نوعي عليه مواضع رسمي بقائي واكنش نشان ميدادند. به واقع اين مرحله از فعاليتهاي حزب با انتقاد از عملكرد بقائي در فاصلة كودتاي بيست و هشتم مرداد ماه سال 1332تا دورة نخستوزيري علي اميني شكل گرفت. تودههاي هوادار و بسياري از اعضا معتقد بودند حزب زحمتكشان حتي در قياس با گروههائي مثل نهضت آزادي حداقل يك گام به عقب است، و با وصف اين كه در صفوف آن نيروهاي مذهبي فراواني ديده ميشوند، اما دستگاه رهبري هيچ گاه از اين نيروها براي نيل به اهداف سياسي خود بهره نگرفته است. از آغاز دهة چهل پيشنهاد ميشد در الگوي فعاليتهاي حزب تغيير و تحولي اساسي صورت گيرد و بايد با صرف حداقل نيرو به حداكثر نتيجه دست يافت. منتقدين بر اين باور بودند گرچه در كارنامة حزب به زعم آنان نكات مثبتي ديده ميشود، اما اين امر براي ادامة حيات در آينده به هيچ وجه كافي نيست. گفته ميشد حزب برخلاف دستههاي ديگري مثل گروههاي چپ و يا ملّي در اروپا و امريكا چندان طرفداري ندارد و به همين دليل زمينه سازي مناسب براي جلب حمايت دانشجويان در خارج كشور بسيار اساسي قلمداد ميشد. شخصي گمنام كه موضعي درست شبيه موضع سيدحسن آيت دارد، در اين دورة تاريخي نامهاي مهم به بقائي نوشت و تذكر داد جبهة ملّي و حزب توده در خارج كشور طرفداران زيادي دارند و بر خلاف اين دو؛ حزب زحمتكشان در جلب هواداران ناكام بوده است.
گفته ميشد در داخل كشور نيز وضع به همين منوال است، اينك ديگر وضعيت حزب به قدري آشفته است كه حتي اطلاق باند و گروه نيز بر آن انطباق نميكند، جايگاه و پايگاه اجتماعي حزب بسيار آشفته است و بهعبارتي هيچ گونه پايگاه اجتماعي نه در بين مردم دارد و نه گروههاي روشنفكر و سياستمداران و يا روحانيون. برخي از تودههاي هوادار و يا اعضاي صادق حزب كه به اعماق شعارهاي بقائي واقف نبودند و هنوز به او اميدواري داشتند، حتي وي را با اميني و اقبال نيز قابل مقايسه نميدانستند؛ به همين دليل بسيار افسرده خاطر بودند. گفته ميشد با اين كه غير از اعضاي حزب هميشه عدهاي دور بقائي جمع ميآيند، اما اين تعداد با طرفداران اقبال نيز كه مردي منفور است قابل قياس نيست، زيرا بديهي است طبيعت كار سياسي اقتضا ميكند هميشه عدهاي دور فردي جمع آيند؛ به اين افراد نبايد خيلي بها داد، زيرا به همان سرعت كه جمع ميشوند به همان سرعت نيز پراكنده ميگردند. اما مسئله اين است كه در مورد طرفداران بقائي حتي اين افراد نيز قابل توجه نيستند و براي هيچ كاري نميتوان روي آنان حساب باز كرد. توصيه ميشد حزب نيروهاي معتقد و مؤمن به راه خود را گرد آورد؛ حتي اگر تعداد اينان اندك باشد: « اگر در تمام ايران حزب زحمتكشان امروز صد نفر عضو حزبي واقعي وجود داشته باشد مسلماً در آينده پيشرفت بزرگي نصيبش خواهد شد.»
نخستين گام اين بود كه بايد مشكل عدم اعتماد بين نيروهاي حزبي برداشته شود، به نظر منتقدين اين مشكل در نوع تشكيلات حزب نهفته بود. از همان بدو تشكيل اين حزب شخصيت و قدرت تصميمگيري و اظهار نظر از نيروهاي حزبي سلب شده و بهعبارتي آنان صرفاً مجري احكام و دستورات رهبري حزب بودند. سران و رهبران حزب عادت كرده بودند حتي در پيش پا افتاده ترين امور براي اعضا تعيين تكليف نمايند و بهعبارتي تودههاي حزبي نميدانستند در مقاطع حساس چه بايد بكنند و چگونه ابتكار عمل را در دست گيرند. اين امر حس خلاقيت و ابتكار را در افراد حزبي نابود كرد، شخصيت سياسي و اجتماعي آنان گرفته شد؛ حال آنكه اعضا علي القاعده بايد بتوانند مشكلات خود را در موارد مقتضي حل و فصل نمايند و بايد بتوانند در موارد ضروري راهحل ارائه كنند در حاليكه در حزب هميشه عكس اين موضوع روي داده و اتفاقات هميشه در خلاف اين مسير بوده است.
عمدهترين ايراد اين بود كه حزب هيچ گونه ايدئولوژي مشخصي ندارد و در طول سالهائي كه از تأسيس آن ميگذرد، معلوم نشده از نقطه نظر ايدئولوژيك مواضع آن چيست و چه سمت و سوئي دارد و اهداف اساسي آن چيست؟  در واقع حزب طبق مقتضيات روز حركت كرده و به تناسب اوضاع و احوال مواضع مقطعي اتخاذ كرده و بعد از فروكش كردن بحرانها و آرام شدن فضاي سياسي كشور فعاليتهاي حزبي عملاً به بوتة تعويق افتاده است. اين وضعيت ادامه پيدا ميكرد تا زمانيكه بحراني جديد ظهور نمايد و بار ديگر از سوي رهبري حزب لازم ديده شود مجدداً اعضا در صحنههاي سياسي حضور يابند. اين امر در زمرة دلايلي بود كه نارضايتي ها را در آغاز دهة چهل در بين تودههاي حزبي دامن ميزد. بههر حال در چنين حال و هوائي بود كه بالاخره براي نخستين بار از بدو تشكيل حزب كنگرهاي در اصفهان تشكيل شد. به نوشته منتقد گمنام، از اين كنگره چيزي جز نارضايتي احساس نميشد و البته اين نارضايتي در صفوف نيروهاي جواني بود كه داراي انگيزهاي مذهبي بودند و ديگر قالب سابق فعاليتهاي حزبي آنان را راضي نميكرد. همانطور كه پيشبيني ميشد، در اين كنگره فقط و فقط شخصيت سياسي شخص بقائي بود كه بر هر چيزي سيطره داشت و با اينكه اين گردهمائي در مقطعي حساس از دوره پهلوي تشكيل ميشد، تبليغات بر اخذ استراتژي غلبه يافت. به نوشته منتقد ناراضي عضو حزب، اين كنگره يك نتيجه داشت و آن اين كه دامنة اختيارات بقائي افزايش پيدا كرد، مقولهاي كه نارضايتي هاي زيادي بر انگيخت. گفته ميشد اين حجم اختيارات وسيع باعث تشديد و تعميق فاصلة بين رهبري و تودههاي حزبي ميشود، اما طرفداران اختيارات بر اين باور بودند كه گويا اگر اين اختيارات افزايش پيدا كند، زير ساية وحدت رهبري و قدرت آن؛ بين طرفداران و اعضاي سادة حزب نوعي تفاهم برقرار خواهد شد. به نوشته اين شخص گمنام پيشنهاد ميشد زمينههاي برگزاري كنگرههاي بعدي فراهم شود و سياستهاي حزب در ابعاد مختلف تبيين گردد.
در اين دوره بين دو دسته از اعضا اختلاف وجود داشت: عدهاي كه به همان تلاش در چارچوب هاي پذيرفته شدة قبلي باور داشتند و عدهاي ديگر كه معتقد بودند حزب بايد تكليف خود را در برابر جنبشي كه در حال وقوع و نوك تيز آن متوجه حمله به اقدامات كابينة علم بود روشن سازد. گروه دوّم بيشتر انگيزههاي مذهبي داشتند حال آن كه گروه نخست گروهي غير مذهبي بودند و بر همان اساس گذشتة حزبي دور هم گرد ميآمدند. نويسنده نامه خاطرنشان كرد فلسفة وجودي حزب زحمتكشان فقط و فقط در قالب مبارزه با كمونيسم خلاصه ميشد، از ديد اعضاي قديمي مهمترين خطري كه ايران را تهديد ميكند، اين مقوله است، بههمين دليل حتي فعاليتهاي آزاديخواهانهاي كه جريان داشت از ديد آنان مشكوك تلقي ميشد؛ زيرا طبق اين باور تنها و تنها اردوگاه كمونيسم ميتوانست از هرگونه حركت آزاديخواهانه و يا جنبش اجتماعي و سياسي بهرهبرداري نمايد. نويسنده مورد نظر ما كه موضعي تقريباً شبيه سيدحسن آيت داشت، ادامه ميدهد اين عده البته از كلية ابزارهاي لازم براي رسيدن به مقصود بهرهبرداري ميكردند و از ديد آنان تنها ملاك وحدت ملّي و استقلال ايران وجود شخص شاه بود.
حقيقت اين بود كه خود شاه نيز به اين مقوله باوري نداشت، وي حقيقتاً خود را در موقفي نميديد كه وجودش ضامن استقلال و تماميت ارضي كشور تلقي شود. شاه همه چيز را در تحليل نهائي به توطئههاي انگليس فرو ميكاست و بر اين باور بود كه وي تا وقتي شاه ايران است كه آنان اجازه دهند، شاهد مثال واضح ما كتاب وي تحت عنوان پاسخ به تاريخ و نيز خاطرات ويليام سوليوان و آنتوني پارسونز آخرين سفراي آمريكا و انگليس در ايران تا پيش از انقلاب است كه بارها و بارها خاطر نشان كردهاند شاه هميشه از آنان ميپرسيد مگر چه كرده است كه آنان ميخواهند وي را از تخت سلطنت به زير كشند؟!
تودههاي حزبي از اين گلايه داشتند كه چرا اعضا و هواداران و حتي اعضاي كميتة مركزي در تصميمگيريهاي حساس چندان دخالت داده نميشوند و نظرات كميتههاي ايالتي حزب در زمينههاي گوناگون تأثيري ندارد؟ در حقيقت آنان به اين امر معترض بودند كه چرا بايد هر چه رهبر حزب دستور ميدهد به بوتة اجرا گذاشته شود و چرا دستورات او بايد بي چون و چرا اجرا گردد، زيرا «مسلماً هر چقدر رهبر حزب عالي فكر كنند و هر چقدر رهبريشان در سطح مافوق عالي باشد باز هم قادر نيستند راههاي مبارزه را آنطور كه جلسات مشاوره به دست ميدهد بهدست بياورند. حضرت رسول اكرم(ص) در اكثر مشكلات با سران اسلام جلسة مشاوره تشكيل ميدادند، پس نفع اينكار مسلم است كه حتي خدا نيز در اين باره توصيه نموده است.»  نويسنده كه معلوم است فردي مذهبي است از احزاب كمونيست به ويژه حزب كمونيست ايتاليا و فرانسه مثال آورده كه چگونه رهبري حزب نظرات تودههاي حزبي و واحدهاي مختلف حزبي را از نقاط مختلف كشور مورد توجه قرار ميدهند، نويسنده توصيه كرده بود حزب براي پاسخ به پرسش چه بايد كرد و تدوين استراتژي آينده بايد از اين الگوها استفاده نمايد و هميشه «موقعيت و امكانات» را مورد توجه قرار دهد. مهمتر اين كه «ممكن است در زمان حاضر و با ممكنات و مقدورات مملكتي و وضع جهاني مبارزه علني براي حزب امكان نداشته باشد، اين مسئله قابل مطالعه است كه آيا ميشود به يك مبارزة نيمه مخفي دست زد و با توجه به اين كه مبارزات نيمه مخفي حتماً ابزار و وسائل مجهزي ميخواهد كه بايستي قبلاً تدارك ديده شود»،  آيا تدبيري براي آن روز انديشيده شده است؟ براي اين منظور شقوق مختلفي قابل اجرا دانسته ميشد، مثلاً اين كه:
عدهاي از علاقهمندان به روزنامه شاهد و دوستداران مرحوم زهري ظاهراً راه خود را از آقاي دكتر بقائي جدا نمايند، نه اين كه در صف مقابل قرار گيرند، بلكه بهعنوان دوستان كم حوصله و رفقائي كه ديگر قدرت تحملشان را از دست دادهاند، در عين علاقهمندي به حزب و آقاي دكتر روش خشنتري نسبت به دستگاه در پيش ميگيرند، يعني روزنامة شاهد را مخفيانه منتشر مينمايند (البته در دو صفحه) كه سر تا پا تشريح و توصيف اوضاع كنوني مملكت است و براي اينكار من فكر كردهام كه يك دستگاه پليكپي و يك ماشين تايپ تهيه و به كرمان فرستاده شود تا نشريه هر ماه يك مرتبه تهيه و به تهران ارسال گردد تا در آنجا توزيع شود ( البته دستگاه مملكتي بايستي فكر كند كه اين نشريه در تهران و بدون موافقت حزب و جناب آقاي دكتر تهيه ميشود) يا اقدام ديگري مشابه اين اقدام كه ميتوان آنرا تحت عنوان نيمه مخفي قلمداد نمود.
اين موضع بسيار جالب توجه بود، حزب ديگر در بين مردم و روشنفكران آبروئي نداشت، از سوي ديگر خطراتي كه ناشي از به قول آنان خطر انقلاب كور بود، كشور را تهديد مينمود؛ در اين شرايط كسي سراغ بقائي نميرفت او آزمايشهاي مكرر خود را پس داده و معلوم بود كه به چيزي مثل تغيير وضع موجود رضايت نميدهد. از سوي ديگر اين تشكيلات بايد كاري ميكرد تا آب رفته را به جوي باز گرداند، اين امر جز از راهي كه نويسنده نامه ترسيم كرده بود، نميتوانست محقق شود. بقائي بايد در صحنه حضور ميداشت، راهحل قضيه اين بود كه وي تغيير استراتژي ميداد و در درون صفوف حزب مشتي ناراضي را علم ميكرد تا عليه وي موضع گيرند و نوك تيز حمله را متوجه مسئول اصلي اوضاع كشور يعني شاه نمايند تا مسئولين طراز اوّل به اين نتيجه برسند كه حتي حزب زحمتكشان نيز به صفوف مخالف پيوسته است و با اين ترفند از دستگاه حاكمه امتيازي به دست آورند. تأكيد بر نيمه مخفي شدن فعاليتهاي حزب در خور تأمل زياد است، حزب چگونه ميتوانست به اين امر مبادرت ورزد در حاليكه در وفاداري آن به رژيم سلطنتي هيچ گونه ترديدي وجود نداشت؟ منظور از اين كه شايد شرايطي پيش آمد كه مبارزة مخفي ضرورت پيدا كرد چه بود؟ مگر قرار بود حزب زحمتكشان مبارزهاي را سامان بخشد كه لازم بود به اين رويكرد روي آورد؟ معلوم است كه چنين نبود، هدف اين بود كه حربه از طرف مقابل گرفته شود و به ضد خود تبديل شود. دليل ديگر امر شايد در شرايط جهاني آن روز نهفته بود، در اين دوره انواع مبارزات چريكي مسلحانه از سوي گروههاي شبهنظامي چپگرا در امريكاي لاتين، آسيا و افريقا روي ميداد، آيا منظور نويسنده اين بود كه شايد خطري مشابه ايران را نيز تهديد نمايد و در آن صورت لازم است شرايط براي مبارزة مخفي مهيا گردد؟ جزئيات امر بر ما نامكشوف است، اما آن چه مسلم است اين است كه تحولي اساسي در رويكرد برخي اعضاي رده پائين حزب احساس قابل مشاهده بود.
مشكل اساسي اين بود كه بين توده‎هاي حزبي و رهبران آن شكاف و فاصله وجود داشت. انتقاد ميشد اعضاي حزب زحمتكشان از حزب خود خبري ندارند و حزب نيز از آنان بيخبر است، بههمين دليل انگيزهها از دست ميرود و نوعي حالت سستي بر اعضا غلبه پيدا ميكند. از ديد نويسنده، اين افرا د مثل آبي كه در گودال ميماند و گنديده ميشود به دليل عدم تحرك از اجتماع بيزار ميشوند، «اصولاً انضباط و ديسيپلين حزبي يكي از خواستههاي هر فردي است، ما ايرانيها تقريباً از لحاظ روحي شباهت زيادي به مردم آلمان داريم، دلمان ميخواهد به ما دستور بدهند، از ما كار و فعاليت بخواهند و اصولا خاصيت رهبر پذيري و ديگر رهبر در ما خيلي زياد است، از اين خاصيت روحي بايد استفاده شود، همة افراد حزب دلشان ميخواهد تشكيلات حزب مثل يك كارخانة برق باشد، نيروي اصلي و دستور از كارخانه به لامپها برسد و لامپها روشنائي بدهند و اطراف را منور نمايند.»  اعلام شد با وضعي كه وجود دارد اعضاي جديد نميتوان جذب كرد و از سوي ديگر اعضاي قديمي هم پراكنده ميشوند و با اين مشكلات حزب آينده‎اي نخواهد داشت.
توصيه ميشد به جاي اين كه حزب در مسائل سياسي كشور مداخله كند، بايد پيش و بيش ازهمه مشكلات داخلي خود را حل و فصل نمايد. بايد مسائل دروني حزب حل شوند، افراد بار ديگر جمعآوري شوند و برنامههاي كوتاه مدت براي نجات كشور از وضع موجود تدوين گردد: «براي اجراي برنامة فوق حزب بايستي سعي كند كه اولاً افراد بسيار فعال و با استعداد، افرادي كه هر كدامشان ارزش دهها نفر را دارند و ميتوانند هستة مركزي با قدرتي ايجاد نمايند، در تهران جمعآوري شوند و از هر كدام به نسبت استعداد و توانائي فكريشان استفاده گردد.» بيشتر توجهات بايد معطوف به تشكيلات تهران ميشد و حتي افراد فعال شهرستاني بايد به تهران آورده ميشدند. حزب از نظر نفوذ و تشكيلات سياسي به هم ريخته بود و سنخيتي با تحولات اجتماعي نداشت و البته هر كس ميدانست كه با اين وضع در كشور منشاء اثري نخواهد شد. از بقائي خواسته شد اقداماتي براي تغيير اساسنامه حزب انجام دهد، زيرا اين اساسنامه مربوط به زماني است كه افراد دسته دسته وارد حزب شوند، اما «امروزه بايستي حداقل در مرحلة اوليه به دنبال عضو دويد.»
نويسندة نامه دو مورد از اقدامات حزب را فداكارانه و اصولي خوانده بود، يكي «در مورد حضرت آيتالله خميني و ديگري در مورد كاپيتالاسيون.»  اين اقدامات دو گام بسيار اساسي به شمار ميروند و حتي «بايستي آن را به فداكاري تعبير نمود» اما بايد ديد مخالفيني مثل جبهة ملّي، حزب توده و امثالهم كه چنين اقدامي نكردند؛
بعدها از نظر تودة مردم كه ظاهر بينند، امتياز منفي نسبت به حزب زحمتكشان ميگيرند يا خير؟ البته اين قبيل اقدامات شايد براي يك حزب يك گام بزرگ لازم باشد اما بايستي ديد كه در مقابل چه امتيازي به دست ميآيد، پس آيا بهتر نيست كه حزب به برنامة تقويت خود و تشكيلات ريزي بپردازد وپس از نيرومند شدن به اين قبيل اقدامات متوسل گردد.
مهمتر اين كه؛ «در هر صورت بايستي در نظر گرفت سياست خارجي و دستگاههاي دولتي روي حزب وشخصيتي حساب ميكنند كه از نفوذ بيشتري در اجتماع برخوردار باشد و بايستي هميشه ما در نظر داشته باشيم كه حزب زحمتكشان حزبي است نه يك دسته يا گروهي كه مثلاً در هفتهاي يكي دوبار گرد هم آمدن آنانرا كافي ميدانست ، حزبي است كه بايستي راهي را پيدا نمايد كه بتواند نظرياتش را در مورد مسائل امروزي مملكت حداقل در اختيار افرادش بگذارد، حزبي است كه ميخواهد زمام امور مملكت را در دست گيرد، پس بايستي به افراد وانمود نمايد و نشان بدهد كه برنامه ما فلان چيز است، اگر ما دولت را تشكيل بدهيم مسلماً با پياده كردن برنامة حزبمان وضع مملكت چنين و چنان خواهد شد.»
در اينجا بود كه نويسنده جملات اصلي خود را ذكر كرد، او خاطر نشان نمود كه بود و نبود حزب زحمتكشان در شرايط فعلي يكي است؛ بنابراين «جناب آقاي دكتر بقائي اگر بخواهند مثل تا حالا حزبي داشته باشند فقط به اسم حزب، كه البته بايستي رويه سابق را ادامه دهند و منتظر هم بمانند كه چه موقع در دنيا بين قدرتهاي بزرگ تضادي به وجود ميآيد (آن هم در مملكت ما) كه ايشان براي مبارزه تازهاي قد علم نمايند.»  اما به گمان نويسنده اين انتظار شايد مدتهاي مديدي به طول انجامد. پس بهترين راه اين است كه حزب ديد خود را در مورد مسائل سياسي هر روز تازه تر نمايد و از قبل زمينه را به گونهاي فراهم سازد كه با خواستههاي جامعه انطباق داشته باشد. براي اين منظور حزب به جاي زور آزمائي با «زعماي به ظاهر مسلط بر امور امروز مملكت» بايد نيرويش را صرف توسعة تشكيلات و دستگاههاي خود نمايد تا در موقعيت مناسب بتواند به مبارزه ادامه دهد؛
ممكن است در جواب من گفته شود كه امروز حتي موقعيت براي گسترش و نوسازي و بنيان گذاري حزب زحمتكشان مساعد نيست، ولي من ممكن است سؤال كنم اگر حزب توده هم در موقعيت ما بود، همين طور دست روي دست ميگذاشت؟ حزب توده امروز نميتواند كوچكترين قدي عليالظاهر حتي در توسعة تشكيلاتش بردارد براي اين كه هر كجا چند نفر حتي مظنون به تودهاي جمع شوند، فوري وسيلة دستگاهها تعقيب و متلاشي و سركوب ميشوند، ولي اگر براي حزب؛ داشتن كلوب منع است آيا دستگاههاي انتظامي حتي از اجتماع چند نفر در منزل رهبر حزب جلوگيري ميكنند؟ اگر يكي از افراد حزب چند نفر از رفقاي حزبي را بنا به مصلحتي به خانهاش دعوت نمايد، آيا همان رفتاري كه با افراد تودهاي ميشود با آنها هم ميشود؟ مسلماً نه، پس حزب ميتواند در يك اوضاع بهظاهر نامساعد براي مبارزه مثل موريانه كمكم لانه بسازد، به حدي كه حتي يك زمان جلوگيري از فعاليتهاي آن براي همين دستگاههاي امروزي هيئت حاكمه غير ممكن باشد، لذا نبايد موقعيت مساعد امروز را از دست داد، زيرا ممكن است فردا همين موقعيت هم فراهم نباشد.
در اين نامه ياد آوري شده بود كه حزب بايد در مرحلة اوّل نيروهايش را در تهران ارزيابي كند و كساني را كه از شهرستان به تهران آمده و مشغول كار هستند و سابقة طرفداري از حزب دارند، شناسائي نمايد و شغل آنانرا نيز مشخص سازد. منظور اين بود كه بايد حزب براي برنامههاي آتي خود از نيروهايش برآورد صحيحي بهعمل آورد تا در موارد مقتضي آنان را سازماندهي نمايد. اين افراد بايد موظف ميشدند هر چند وقت يك بار در خانة خود جلسات حزبي برقرار نمايند و به اين ترتيب ارتباط از هم گسيختة تشكيلاتي را بار ديگر احياء ميكردند تا در شرايط لازم بتوانند فعاليت منضبط را از سر گيرند. در مرحلة بعدي بايد در مدارس، دانشگاهها، كارخانهها، بين اصناف و ديگران نيز رخنه بهعمل ميآمد و شرايط لازم براي ادامة فعاليتها مساعد ميشد.  نويسنده اين نامه شناخته شده نيست، اما از لحن و مضمون آن ميتوان پي برد كه وي از نزديكان و محارم نزديك بقائي بود، زيرا نقاط ضعف حزب را كاملاً و به صورتي عريان در معرض ديد كسي قرار ميداد كه به انتقاد ناپذيري شهره بود. از سوي ديگر وي داراي گرايشات مذهبي بوده است و بر اين باور كه از مقوله مذهب بايد به مثابة ابزاري براي نيل به قدرت بهرهبرداري كرد. اين نامه نوعي آسيب شناسي حزب زحمتكشان براي هرگونه فعاليتي در آينده بايد تلقي شود، نامه در سال 1343 يا بعد از آن نوشته شده، زيرا در آن به كاپيتولاسيون اشاره گرديده و نيز ساير شواهد و قرائن هم نشاندهندة تاريخ تقريبي تحرير نامه است.