سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دوران سازندگی
شرایط داخلی پس از جنگ، ضرورت تحول در اولویت بندی اهداف سیاست خارجی بر اساس تأمین نیازهای اقتصادی و توسعه کشور را خاطر نشان میکرد. نابسامانیهای ناشی از جنگ و ضرورت بازسازی مناطق جنگی و سازندگی کشور، ایران را به اتخاذ سیاستهای همکاریجویانه با سایر کشورها ترغیب میکرد. تأمین هزینههای مالی بازسازی نیازمند افزایش درآمدهای نفتی بود. این مهم علاوه بر بازسازی صنایع و تأسیسات نفتی، از طریق بهبود روابط با کشورهای تولید کننده نفت و همچنین افزایش سطح همکاری با کشورهای خارجی در راستای تأمین منابع ارزی از آنها مقدور بود.
بدین ترتیب تأمین نیازهای توسعهای ایران (بازسازی و سازندگی) نیازمند تغییراتی در اهداف و رویکردهای سیاست خارجی بود تا از این طریق نیازهای ارزی برنامه اول و دوم توسعه کشور با همکاری کشورهای جهان تأمین شود. بنابراین عوالم مؤثر داخلی، موجب تحول در جهتگیری سیاست خارجی ایران شد و سیاست خارجی ایران در مواجه با مسائل و نابسامانیهای ناشی از جنگ با اتخاذ رویکرد عملگرایی تلاش کرد تا میان اصولگرایی اسلامی (منظور همان اصول و اهداف سیاست خارجی ایران مندرج در قانون اساسی به انضمام اصول سه گانه عزت، حکمت و مصلحت) و تأمین نیازهای توسعهای توازن بر قرار نماید. این امر بیانگر آغاز دوران تنشزدایی در سیاست خارجی ایران بود. دوران تنشزدایی در حالی آغاز شد که واقعگرایان انقلابی در رقابت با آرمانگرایان انقلابی دست بالا را داشتند. آنها بر خلاف آرمانگرایی انقلابی که در دهه نخست انقلاب، تفوق مواضع ایدئولوژیک را بر ملاحظات اقتصادی در عرصه سیاست خارجی دنبال میکردند؛ سعی در برقراری توازن میان آن دو داشتند.
ضمن آنکه در مسیر، اصول و اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی با تعابیر، تفاسیر و قرائتهای واقعگرایانه انقلابی دنبال میشد و همچنان در سر لوحه سیاست خارجی ایران جای داشت. بدین ترتیب دروان تنشزدایی که با تقلیل و کاهش اختلافات در روابط با کشورها همراه بود، در صدد ایجاد «تعادل» در عرصه سیاست خارجی بود که این مهم حاصل برقراری موازنه میان اصول اعتقادی و نیازهای توسعه ایران بود. از نتایج اولیه این سیاست، تعدیل محیط بینالمللی در مقابله با ایران، و سازگاری اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایرانبا محیط بینالمللی بود. این ایام مقارن با تحولات ساختاری نظام بینالمللی بود.
پایان جنگ سرد، فروپاشی شوروی و پایان نظام دو قطبی و هم زمان با آن شکلگیری نظام بینالمللی در حال گذار جزء عوامل تأثیرگذار بینالمللی محسوب میشود که تسریع بخش تحول جهتگیری سیاست خارجی ایران بود. تمایل امریکا در استقرار نظام بینالمللی تک قطبی تحت لوای دکترین نظام نوین جهانی با هدف انزوای ایران وایجاد محدودیت و فشارهای بینالمللی جهت اخلال در روند توسعه اقتصادی ایران، دولت سازندگی را به سوی اتخاذ هر چه بیشتر سیاستهای همکاریجویانه در عرصه بینالمللی سوق میداد. ایران در دوران سازندگی در صدد ایجاد زیر ساختهای تمدن بزرگ اسالمی بود، لذا بطور مشخص دو هدف بلند مدت استراتژیک را دنبال میکرد: در عرصه اقتصاد، استراتژی توسعه صادرات و در عرصه سیاست خارجی، استراتژی چند جانبهگرایی (دیپلماسی چند جانبهگرایی). هدف نخست، یعنی استراتژی توسعه صادرات تنها در پرتو استراتژی چند جانبهگرایی دست یافتنی بود. بنابراین سیاست خارجی دوران سازندگی در تلاش برای تحقق اهداف مزبور اقدام به بهبود، گسترش و تعمیق روابط با کشورهای جهان و سازمانهای منطقهای، بینالمللی و جهانی نمود. در این زمینه تحولات ساختاری نظام بینالملل مورد ملاحظه هر چه بیشتر قرار میگرفت.
تغییرات نظام بینالمللی که تغییر رفتار دولتها را در پی دارد؛ در اوایل دهه 90 م موجبات واکنش و ابتکار عمل سیاست خرجی در قبال جایگزینی نظام بینالملل درحال گذار با نظام دو قطبی شد. یارگیری کشورهای ذی نفوذ مناطق استراتژیک جهان توسط قدرتهای بزرگ، تشدید روند منطقهگرایی و شکلگیری ائتلافها که به عنوان عمدهترین ویژگیهای نظام بینالملل در حال گذار تقلی میشوند، در سیاست خارجی در دوران سازندگی در پرتو استراتژی چند جانبهگرای و در استخدام استراتژی توسعه صادرات به طور جدی مورد توجه قرار گرفته بود. ایران از طریق یارگیری، مشارکت فعالانه در ائتلافها و گسترش همکاریهای دو جانبه و منطقهای هم در پی تأمین نیازهای توسعهای خود (در راستای استراتژی توسعه صادرات) بود و هم از آنها در مقابله با سیاستهای مهار ایران و یک جانبهگرایی استفاده میکرد. تا بدین وسیله ضمن افزایش نفوذ بینالمللی از اهرمهای فشار و قدرت چانهزنی نیز برخوردار شود. بدین ترتیب کوششهای عملگرایانه دولت سازندگی به گونهای که نه آنقدر بر اصول اعتقادی و مواضع انقلابی پای فشارد تا بدین طریق تأمین نیازهای توسعه ایران به مخاطره افتد و نه آنقدر به تأمین منابع ملی ایران و نیازهای اقتصادی میاندیشد که برای تحقق آن امور مجبور به عدول از اصول و اهداف انقلاب اسلامی (اصولگرایی اسلامی) شود؛ منجر به گسترش روابط با کشورهای جهان به استناد دو سه کشور (امریکا، اسرائیل و افریقای جنوبی تا پیش از 1373) شد.