سید ابوالحسن رفیعی قزوینی از منظر آیت الله سید رضی شیرازی

مرحوم علامه طباطبایی، مرد خوش فكری بود و آرای خاصی داشت، اما اختصاص مرحوم رفیعی فهم كلمات ملاصدرا بود، در فهم حكمات ملاصدرا شاید یگانه باشد.

آیت الله سید رضی شیرازی از اساتید مبرز فلسفه و عرفان اسلامی در عصر حاضر است. وی مدت فراوانی را از محضر درس علامه رفیعی قزوینی كسب فیض نموده و تالیفات متعددی را نیز در حوزه فلسفه و عرفان اسلامی به رشته تحریر درآورده است. گفت و گویی كه پیش رو دارید در ایام سالگرد وفات علامه رفیعی قزوینی صورت گرفته است و این هفته با مدتی تأخیر در اختیار خوانندگان محترم قرار می گیرد.
جناب استاد، در آغاز گفت و گو از نحوه آشنایی خودتان با مرحوم رفیعی قزوینی بفرمایید و این كه چه سال هایی خدمت ایشان می رسدید؟
عرض شود كه من چون می خواستم فلسفه بخوانم و قبلا هم منظومه و اشارات را خوانده بودم،‌ علاقمند بودم كه اسفار بخوانم و شوق شدیدی داشتم به خواندن اسفار، شنیدم كه آقای رفیعی قزوینی كه در قزوین هستند، استاد این كتاب و سایر كتب فلسفی هستند، لذا به عشق زیارت ایشان و به عشق تلمذ، خدمت ایشان به قزوین رفتم و به تنهایی منزلی اختیار كردم و با توجه به اینكه تنهایی برایم بسیار دشوار بود، در آنجا ماندم و عصرها به درس اسفار ایشان می رفتم و اسفار را از ابتدا تازمانی كه خدمتشان در قزوین بودم،‌ خواندم. بعد ایشان تقریبا نیمه انتقالی به تهران پیدا كرد- در حقیقت انقال كامل نبود، رحله الشتاء و الصیف بود – او بیشتر زمستان ها در تهران بود و من زمستانها كه در تهران بودند باز همه به درس اسفار ایشان می رفتم و درس دیگری هم خدمتشان می خواندم كه فصوص الحكم بود. ولی آن چه بیشتر ادامه داشت، درس فلسفه و به خصوص اسفار بود، ایشان در مدت زمستان در قزوین آن اشتغال علمی كه در تهران داشتند، را نداشتند. چون تهران وسیع تر بود و ارتباطشان با طلاب و اهل علم در تهران بیشتر بود، لذا شوقشان این بود كه هنگام زمستان در تهران باشند. ایشان در تهران دو درس می گفت، یكی در درس خارج فقه و اصول و دیگری درس اسفار. بنده به هر دو درس ایشان می رفتم و آن چه را كه من از حواشی اسفار نوشته‌ام و چاپ شده است،‌ به نام اسفار عن الاسفار، بیشترین استفاده من از دروس ایشان بوده است، البته من از درس میرزا مهدی آشتیانی و اساتید دیگر هم استفاده كرده‌ام،‌ اما بیشتر كار من در اسفار نشأت گرفته از محضر درس مرحوم رفیعی قزوینی است و یك اجازه اجتهاد هم از ایشان دارم، چون ایشان همان طور كه عرض كردم،‌ یك درس فقه هم داشت. هنگامی كه درس فقه می گفت، بحث و گفت و گو در خلال آن فراوان بود، ایشان هم چون از فعالیت های علمی من كاملا با خبر بودند، یك اجازه اجتهاد مفصلی برای من نوشتند.

بنابراین شما بیشتر از درس فلسفه ایشان استفاده كرده اید تا فقه.
بله، همینطور است. درس فقهی ایشان در حقیقت یك درس حاشیه ای بود، اما درس متن و اصل، درس اسفار بود.

روش تدریس ایشان چگونه بود؟
می توانم بگویم كه كم نظیر بود، باید عرض كنم چیز عجیبی بود این مرد و من تعجب می كردم از قدرت او، شما چاپ سنگی اسفار را ندیده اید، چاپ های سنگی دارای صفحات بزرگ است، ایشان نصف هر صفحه را تدریس می كردند و نصف صفحه را به صورت كامل از خارج می گفتند. یعنی بدون این كه به كتاب مراجعه كند، تمام این نیم صفحه را از خارج می گفت، بعد كه ما می آمدیم برای تطبیق روی سطح و روی كتاب، كلمه به كلمه حرف هایی كه می گفت از خارج، روی كتاب تطبیق می شد. لذا حافظه اش و قدرت علمی  قدرت بیانش كم نظیر بود. من استاد زیاد دیده‌ام، در بیان و حافظه و قدرت علمی،‌ ایشان كم نظیر بود.

شما شخصیت علمی ایشان را چگونه تحلیل می كنید؟
ایشان مجتهد بود و اجازات اجتهادی داشت. از اساتیدش و درس خارج فقه هم می گفت، اما تسلطش بیشتر در فلسفه بود، البته به عرفان هم تسلط داشت،‌ اما برای ما درس عرفان نمی گفت، فلسفه می گفت و میل هم نداشت كه برای ما عرفان بگوید و هر چه اصرار كردیم كه عرفان بگوید،‌ قبول نكرد و همان فقه و فلسفه را تدریس می كرد.

علت اینكه ایشان تمایلی به تدریس عرفان نداشتند چه بود؟
این امر دلایل زیادی دارد كه گفتن آن ضرورتی ندارد، اجمالا می توانم بگویم كه در عرفان مسائلی هست كه ذوق عموم آنها را نمی پذیرد.

البته استاد جلال الدین آشتیانی در برخی آثار خود بیان كرده اند كه وجه عرفانی مرحوم رفیعی قزوینی خیلی محل توجه نیست.
من به شما عرض می كنم كه محل توجه است، اما خود ایشان ابراز نمی كرد. من عقیده‌ام این است، چون نمی خواست وارد این كار بشود. البته میرزا مهدی آشتیانی در عرفان خیلی بالاتر از مرحوم رفیعی قزوینی بود،‌ اما مرحوم رفیعی خیلی خوددار بود، اصولا در درس هم شخص كتوم و خودداری بود و به مقداری كه اقتضای زمان و مكان و مستمع بود،‌ سخن می گفت.

جنابعالی در مقدمه اسفار عن الاسفار ذكر كرده اید كه از چند نفر متأثر بوده اید،‌ یكی مرحوم رفیعی ثزوینی كه پیشتر هم به آن اشاره فرمودید ویكی علامه شیرازی. آیا منظور شما از علامه شیرازی، همان میرزا محمد علی حكمی شیرازی است؟
بله ایشان مرد ملایی بود،‌ اما منظم نبود. یعنی نظم تدریسی نداشت، اما مرحوم رفیعی قزوینی یك نظم تدریسی خاصی داشت، یعنی به هنگامی كه نیم صفحه اسفار را درس می گفت، اگر كسی از خارج به درس گوش می داد، دیگر احتیاج به این نداشت كه آنچه شنیده با متن تطبیق كند. بنابریان فقط فقیه یا فیلسوف بودن او مهم نیست،‌ بلكه قدرت فوق العاده تدریس او نیز بسیار مهم است، من ندیده‌ام استادی مانند او در قدرت تدریس، به همین دلیل بود كه من تهران را رها كردم و برای تحصیل خدمت ایشان به قزوین رفتم و در آن جا ساكن شدم،‌ اگر چه زحمات فراوانی برای من داشت و من همه این زحمات را تحمل كردم تا روزی كه یك درس خدمت ایشان فرا بگیرم، چون بیشتر از یك درس هم ایشان نمی گفت و ما عصرها خدمت ایشان می رفتیم. البته من چند ماه آن جا ماندم و بعد ناچاراً به تهران بازگشتم.

فكر می كنم در همان دوره، مرحوم علامه طباطبایی هم به تدریس اسفار اشتغال داشتند، به نظر شما درس اسفار ایشان با درس مرحوم رفیعی قزوینی چه تفاوتی داشت؟
باید خدمت شما عرض كنم كه حساب مرحوم علامه طباطبایی با مرحوم رفیعی قزوینی جداست. مرحوم طباطبایی، مرد خوش فكری بود و آرای خاصی داشت، اما اختصاص مرحوم رفیعی فهم كلمات ملاصدرا بود، در فهم حكمات ملاصدرا شاید یگانه باشد. مرحوم آقای طباطبایی اختصاصش به آرای خاصی بود كه داشت،‌ من چون پیش ایشان درس نخوانده‌ام، درست نمی توانم در مقام مقایسه برایم و حرف حق را آن گونه كه هست،‌ بیان كنم؛ البته من برای مرحوم علامه طباطبایی احترام فراوانی قائلم،‌ به خصوص عقیده‌ام در معنویات به ایشان بسیار بیشتر از علمیات ایشان است.

یكی از شاگردان مرحوم رفیعی،‌ شخصی است به نام شیخ محمد علی جولستانی كه متاسفانه در زمان ما خیلی از ایشان یاد نمی شود، در حالی كه كسان زیادی از درس ایشان استفاده كرده اند و گویا خود جنابعالی هم به درس ایشان می رفته اید، خالی از لطف نیست توضیحی هم درباره ایشان بفرمایید.
بله، همان گونه كه اشاره كردید، من خودم خدمت ایشان تحصیل كرده‌ام. پیش ایشان منظومه خوانده‌ام، او مرد فاضلی بود، اما متأسفانه بیان خوبی نداشت و عرفیاتش هم خوب نبود، چون عرفیات چیزی است غیر از علمیات؛ به هر حال هر صنفی یك عرفیاتی دارد،‌ مرحوم جولستانی فرد فروافتاده ای بود و خیلی هم وارسته بود، من قسمت زیادی از منظومه را پیش ایشان خواندم و انصافا ً به خیلی چیزها مسلط بود، در عین حال به درس مرحوم سید ابوالحسن رفیعی هم می رفت. البته نه از باب احتیاج، بلكه از این جهت كه اطلاع بیشتری نسبت به مسائل پیدا كند والا خیلی همه احتیاج به حضور در درس مرحوم رفیعی نداشت، چون درس مرحوم رفیعی بسیار گیرا بود و از نظر بیان بسیار جذاب، كسانی كه حتی قبلا هم اسفار خوانده بودند، دوست داشتند كه در درس ایشان حاضر شوند.

می خواستم كمی هم درباره آثار مرحوم رفیعی صحبت كنم، چون وقتی با تنی چند از شاگردان ایشان صحبت كردم یا این كه مطالب چاپ شده درباره ایشان دیدم، به این مطلب برخوردم كه عده ای معتقدند مرحوم رفیعی در برخی مسائل فلسفی و یا حتی فقهی مثلا ً‌درباره مسأله اتحاد عاقل و معقول، دارای نوآوری هایی بوده است. آیا شما با این نظر موافق هستید؟
من درباره این رساله ای كه ذكر كردید نمی توانم نظر بدهم، چون من غوری در این رساله نكرده‌ام و اطلاع خاصی ندارم، چون بیشتر از درس اسفار ایشان استفاده كرده‌ام و هر چه درس گفته اند از اسفار، من خدمتشان خوانده‌ام، اما از آنچه شما گفتید، اطلاع ندارم، چون همان طور كه قبلا ً هم عرض كردم، چه در تهران و چه در قزوین بیشتر از درس اسفار ایشان بهره می بردم.

بعضی از شاگردان مرحوم رفیعی بیان می كنند كه گویا ایشان درس تفسیر قرآن هم داشته اند، آیا شما از این درس اطلاع داشتید و یا احیاناً شركت كرده بودید در درس تفسیر ایشان؟
بله، ایشان ذوق تفسیرش بسیار خوب بود، یعنی خلط می كرد ذوق ادبی را به ذوق فلسفی و به بسیاری از قرآن كریم با ذوق فلسفی وارد می شد و كمتر كسی این كار را می تواند بكند، مگر آن كه اطلاعات وسیعی داشته باشد. لذا این گفته شما صحیح است و من هم گاهی كه قزوین بودم، جهت شنیدن تفسیر به مجلس ایشان می رفتم و شب های دوشنبه كه تفسیر می گفتند، من هم گاهی شركت می كردم، البته حرف هایی كه آن جا برای عوام در قالب تفسیر می گفت، بسیار سنگین بود، اما عده ای هم از اهل فضل پای منبر ایشان بودند و استفاده می كردند.

از شاگردان مرحوم رفیعی چه كسانی با شما هم دوره بودند؟
مرحوم محمد رضا ربانی و آقای حسن زاده آملی. این دو نفر از افراد ثابت بودند. البته خیلی های دیگر هم بودند كه الان در خاطرم نیست. مثلا ً آقای مهدوی كنی هم بودند، عرض كردم چون ایشان مكان ثابتی نداشتند، كمتر در تهران توقف داشتند و لذا شاگردان ایشان هم ثابت نبودند، اما وقتی به تهران می‌آمدند، همه جمع می شدند، من خودم هر وقت تهران تشریف می آوردند، رهایشان نمی كردم، حتی به قزوین هم كه رفتند، با تحمل زحمات فراوان برای استفاده از محضرشان به آن جا رفتم.

نحوه رفتار مرحوم رفیعی قزوینی با شاگردانشان چگونه بود؟
خیلی مودب و متین بودند و با شاگردان مودب، خیلی مودب رفتار می كردند. من هر وقت به مجلس ایشان وارد می شدم، به تمام قد قیام می كردند و احترام می كردند به بنده، ما هم فقه خدمت ایشان خواندیم و هم فلسفه، اما در بحث فلسفی ساكت بودیم، اگر چه در مباحث فقهی دائما اشكال می كردیم.

جنابعالی غیر از كتاب اسفار عن الاسفار كه فرمودید، در بقیه آثارتان تا چه میزان متأثر از مرحوم رفیعی قزوینی هستید؟
من شرح كامل منظومه و اصول اعتقاد و ... را نوشته‌ام، تأثر من از ایشان، تأثر فقهی نبوده است، بلكه فلسفی بوده است، یعنی مرحوم رفیعی مرد این راه بود و این كتاب های فلسفی را بسیار خوب بلد بود، مثلا ًفصوص الحكم را خیلی خوب درس می گفت و انصافا بسیار منظم و مرتب تدریس می كرد.

با توجه به این كه فرمودید مرحوم رفیعی قزوینی به فصوص الحكم تسلط بالای داشتند و آن را به احسن وجه تدریس می كردند، سؤالی در ذهنم ایجاد شد كه اساساً نگاه ایشان به پدیده ای چون محی الدین بن عربی چگونه بود؟ با توجه به همه مخالفت هایی كه با محی الدین بوده است.
باید عرض كنم كه اهل علم هیچگاه قدح دینی در كسی نمی كنند، قدح علمی ممكن است بكنند وكاری به مساله دین ندارند و همیشه وجهه نظرشان به وجهه علمی است و كاری ندارند كه مثلا ملاصدرا نماز شب می خوانده یا نمی خوانده، از ملاصدرا كتاب های مختلفی وجود دارد كه باید خوانده شود تا نظر او آشكار گردد یا درباره محی الدین هم همین طور، من از مرحوم رفیعی قدح یا ذمی نسبت به محی الدین نشنیده‌ام، البته ندیده‌ام كه مدح آن چنانی هم بكند، اما تقدیس علمی زیاد می كردند از او.

تسلط مرحوم رفیعی به ادبیات عرب و ادبیات فارسی چگونه بود؟
ادبیات عرب ایشان بسیار عالی بود، همچنین در ادبیات فارسی هم تسلط فراوانی داشت، اشعار فارسی و عربی زیادی را از حفظ بود، اما خیلی از محفوظات خود را بیان نمی كرد و بروز نمی داد و اطلاعات خود را در این زمینه ها خیلی كمتر مصرف می كرد، چون می دانید عده ای بر این عادتند كه اگر میدانی پیدا شود، به جهت این كه خودی نشان دهند، معلومات خود را به رخ بكشند، اما مرحوم رفیعی به هیچ وجه به این سبیل نبود و بسیار خوددار و متعفف بود، بنابراین به اندازه لازم حرف می زد و بحث می كرد و خودنمایی نمی كرد،‌ انسانی بود كه در راه ریاضت و سیر سلوك بود، لذا فارغ از جنبه فلسفی، دارای عرفانی عملی بود، نه فقط عرفان اصصلاحی و علمی، یعنی عارف عملی بود.

با توجه به همین قسمت از بیان شما درباره سیر و سلوك مرحوم رفیعی،‌ می خواستم سؤال كنم كه در این مسیر ایشان از خدمت چه كسانی استفاده كرده بودند؟
اساتید عرفانی ایشان در تهران بودند، به خود من گفته بودند كه در خیابان سید نصرالدین، شخصی هست كه با او ارتباط سیر و سلوكی داشته اند كه متأسفانه نام آن شخص در خاطرم نیست.

آیا از ایام وفات مرحوم رفیعی هم چیزی در خاطرتان هست؟
من در ایام وفات ایشان در قزوین نبودم و بعدا به قزوین رفتم ودر فاتحه ایشان شركت كردم و آنچه در ذهنم هست، این است كه پسرشان به ایشان نماز خواندند.