شخصیت شناسی آقای منتظری

عده زیادى از کسانى که به جریان آقاى منتظرى پرداخته اند علل و عوامل بروز این جریان را در مقابل انقلاب، ناشى از شخصیتى ایشان و ناتوانى این روانشناختى در فهم متشابهات تاریخى مى دانند.
مى گویند که از مشکلات بزرگ انسان ها و جوامعى که دچار دگرگونى و انقلاب شده اند این است که پیوسته در معرض بازگشت به دوره ى پیش از انقلاب قرار گرفته و به سوى حق هدایت شده اند. پیوسته در معرض بازگشت به باطل و دوره ى جاهلیت قرار دارند. قرآن کریم در آیه ى 7 سوره آل عمران ناتوانى در فهم متشابهات را یکى از دلایل اصلى بازگشت به دوره جاهلیت، براى کسانى که دلشان میل به باطن دارد و هنوز از علم وایمانى راسخ برخوردار نیستند؛ چنین انسانهایى در تاویل حقایق و فهم واقعیت مشکلات جدى دارند. اگر چه مى پندارند هر آنچه مى گویند حقیقت است و حقیقت جز گفته، اعتقادات، باورها، و پندارهاى آنها نیست؛ اما از آنجائیکه از راسخ در علم و خردمند واقعى نیستند، پندارهاى آنها ثمره اى جز ایجاد شبهه، فتنه گرى و فراهم آوردن زمینه براى بازگشت جامعه به دوره جهل و جاهلیت ندارد، چون چنین وسوسه هایى همیشه در انسانها و جوامع در حال دگرگونى وجود دارد لذا در آموزه هاى قرآنى خداوند پیوسته ما را دعوت مى کند به اینکه از او بخواهیم میل به باطن و وسوسه هاى نفسانى را پس از هدایت، از دل ما دور کند و نپنداریم که چون در معرض دگرگونى هاى حق مدارانه قرار گرفته ایم، راه بازگشت به دوره جهل براى همیشه به روى ما بسته است.
وقتى در ایران پدیده عظیم انقلاب اسلامى منجر به تاسیس نظام جمهورى اسلامى شد به اقتضاى شان نزول هر انقلابی، همان وسوسه هاى بازگشت به دوره ى پیش از انقلاب نیز از آفات بزرگى بوده که «جامعه انقلابی» و «نیروهاى انقلابی» در معرض آن قرار گرفتند علل اصلى ابتلاء به این آفت ها نیز به فهم نیروهاى انقلابى و تاویل متشابهات مربوط به نظریه هاى انقلابى بر مى گردد. انقلاب ها دو مرحله دارند: 1- مرحله نفى رژیم کهنه و پوسیده 2- مرحله تاسیس نظام مطلوب
اگر مفهوم انقلاب را به اشتباه بسیارى از تحلیل گران، فقط در مرحله ى نفى نظام کهنه و پوسیده ندانیم و باور کنیم که شان حقیقى انقلاب(به معناى دگرگونى بنیادی) عموماً در مرحله تاسیس نظام مطلوب بروز مى کند آنگاه به راحتى اسیر متشابهات و تحلیل هاى سطحى در فهم پدیده ى انقلاب نخواهیم شد. در مرحله تاسیس نظام مطلوب بروزمى کند، آنگاه به راحتى اسیر متشابهات و تحلیل هاى سطحى در فهم پدیده ى انقلاب نخواهیم شد. بدیهى است که در مرحله نفى رژیم پیشین یا نظام کهنه و پوسیده، اختلاف و تشتت و پراکندگى و تفرقه، بندرت توانایى ایجاد ر خنه در حرکت هاى انقلابى دارند. زیرا، شانى براى اختلاف در این مرحله وجود ندارد. در مرحله نفى رژیم کهنه و پوسیده ممکن است همه ى جریانها، گروه ها، احزاب، افکار، اندیشه، بینشها و گرایشها (به هر دلیلى به مخالفت نظم کهنه شده اند) تمایلى به بقاى آن رژیم نداشته باشند. بنابراین در ساقط کردن آن رژیم ممکن است کم و بیش، همپاى دیگر جریانات مردمى به صحنه بیایند و خواستار دگرگونى وضع موجود باشند. اما، انقلاب به مفهوم دگرگونى بنیادى بوده و دگرگونى بنیادى صرفاً با از هم پاشى نظم پوسیده و کهنه محقق نمى شود. دگرگونى بنیادى در حقیقت در تاسیس نظم جدید، مهندسى اجتماعى و فکرى این نظم، آرمانها، اهداف و سازمانها و نهادهایى که باید این آرمانها و اهداف را عینیت بخشند و در نهایت روشهاى رسیدن به این آرمانها متجلى است.
اگر اختلافى در یک جامعه انقلابى بروز مى کند عموماً به همین مرحله تاسیس نظم جدید، اشکال، گرایشها و پایه هاى بنیادین آن و حتى ممکن است در شیوه هاى پیاده کردن چنین نظمى برگردد. با این تفاصیل، نه مى توان ادعا کرد که هر جریانى یا گروه یا شخصیتى (که در مرحله ى فروپاشى رژیم کهنه) در صحنه مبارزات بوده است به اعتبار اینکه نظم جدید مبتنى بر باورهاى آنها شکل نگرفته، از صحنه انقلاب کنار نهاده شدند و نه کسانى که در مرحله ى فروپاشى نظم کهنه به مبارزره پرداخته اند مى توانند ادعا کنند که در مرحله تاسیس نظام جدید انحصاراً باید نظریات آنها توجه شود. این مرحله کمینگاه ظهور اختلافات است و عامل تعیین کننده نیز آرمانها، انگیزه ها، باورها و اعتقادات مردم مى باشد. نظام جدید وقتى مى تواند متحقق شود که مبتنى بر این آرمانها و انگیزه ها باشد.
بنابراین، انقلابها را نمى توان بر اساس حجم نیروهاى موثر در مرحله فروپاشى نظم کهنه و پوسیده و شعارها و اهداف آنها شناخت. بلکه، انقلابها را باید براساس آرمانها و انگیزه هایى که بر اساس آن نظم جدید پایه ریزى مى شود، تحلیل کرد. در یک جامعه انقلابى از جنبه ى عقلى و تاریخی، مردم در تاسیس نظم جدید تمایل به بینش و گرایش خاصى دارند. این بینشها و گرایشها و رهبران آنها به هر دلیلى مى توانند محل رجوع و اقبال مردم قرار گیرند. به صرف چنین تمایلى نمى توان ادعا کرد که انقلاب به انحصار گروه و جریان خاصى در آمده است. زیرا این حق طبیعى رهبران هر جریان و مشربى است که برنامه ها، اهداف و انگیزه هاى خود را در تاسیس یک نظم مطلوب براى مردم بیان کنند و این حق طبیعى و اجتماعى مردم است که از میان برنامه هاى مطرح شده به بعضى از آنها تمایل نشان دهند. این تمایل بى تردید منشاء تاسیس نظم جدیدى خواهد بود که در جامعه شناسى سیاسى از آن تحت عنوان نظم انقلابى امکانات و فرصتهاى کافى براى اعلام برنامه هاى خود و جذب تمایل مردم را داشتند. لیکن اگر از ناحیه ى مردم اقبالى به آنها نشان داده نشد تاوان این ناتوانى را نباید از نظم مردمى و انقلابى ورهبران و پیروان آن و مردمى که بدان تمایل نشان داده اند، گرفت. از نظر علمى، انقلاب اسلامى ایران و جمهورى اسلامى این قاعده مستثنى نبود. در شرایط نفى رژیم کهنه بى تردید بسیارى از گروهها، جریانات، باورها، گرایشها و بینشها با انگیزه هاى متفاوت و با اهداف و برنامه هاى مختلف در صحنه ى مبارزات حاضر بودند و کم و بیش به نسبت نفوذ و پذیرشى که در میان مردم داشتند. توانستند اهداف، برنامه ها و آرمانهاى خود را تشریح نمایند. مردم به هر دلیلى (که جاى بحث آن در این مقاله نیست) به رهبرى امام خمینی(ره) و آرمانها واهداف و الگوى نظم سیاسى ایشان تمایل نشان دادند. در حالیکه در کنار الگوى نظم سیاسى پیشنهادى امام خمینى یعنى حکومت اسلامی، دهها الگوى دیگر نیز پیشنهاد و معرفى شد. اما مردم در شعارهاى خود و در بسیارى از راهپیمائیها و نشست ها، الگوى آرمانى امام خمینی(ره) را پذیرفتند و نظام جمهورى اسلامى بر پایه ى همین تمایل مردمى در ایران شکل گرفت و توانست آراى مطلق مردم را انتخاب بخود اختصاص دهد.
با تاسیس نظام جمهورى اسلامى شرایط مطلوب براى رفتن به سوى آن الگوى آرمانى اى که نوشته ها و در بسیارى از چیزهاى دیگر این نظام نسبت به رژیم کهنه شاهنشاهى و نسبت به همه ى الگوهاى مطرح شده در جامعه یک نظام مردمى تشخیص داده شد و شرایط براى تاویل تفسیر و تحلیل آن فراهم گردید. از همان ابتدا شخصیتها، جریانات و گروه هایى (بدلیل عدم همسازى این انتخاب مردمى با آرمانهاى خود) شروع به مخالفت کردند. عده اى با قلم، عده اى با قدم و عده اى با اسلحه بخشى از این مخالفتها ناشى از گرایشهاى عقیدتی، بخشى دیگر ناشى از حب و بغض ها، عده اى هم بخاطر از دست دادن منافع و عده اى هم بخاطر بدست نیاوردن منافع و عده اى هم به هر دلیلى، تحمل پاره اى از مسائل و مباحثى راکه دامنگیر انقلابات بزرگ اجتماعى هست، نداشتند و در مراحلى از صحنه انقلاب خارج یا گوشه نشین شدند و یا به مقابله و مخالفت برخاستند.
در تاریخ، نمونه هاى چنین شرایط و مخالفت خوانى ها با دگرگونیهایى که توسط انبیاء به وجود آمده بود به عدد انفاس خلایق وجود دارد. بطورى که شدت این خلع و لبس ها حتى به جایى مى رسید، کسانیکه روزى در رده دشمنان خونى انقلابیون و بینش انقلابى و شرایط انقلابى بودند در رده طرفداران انقلاب قرار گرفتند و برعکس، کسانیکه مال، جان و عمر خود را فداى انقلاب و نظام سیاسى ناشى از آن کرده بودند در ردیف گوشه گیران، کنار کشیده ها، مخالفین و حتى معاندین آن قرار گرفتند. بحث با در خوب و بد بودن این خلع و لبس ها نیست، بحث این است که این وقایع یک امر طبیعى و تاریخى در فهم جوامع در حال دگرگونى است و به ذات وخصلت انسان برمى گردد. وقتى نظم انقلابى انبیاء در معرض چنین مسایل و مباحثى قرار مى گیرد نباید تصور کرد که بروز چنین حوادثى براى انقلاب اسلامى چنین مسایل و مباحثى قرار مى گیرد نباید تصور کرد که بروز چنین حوادثى براى انقلاب اسلامى یک شرایط استثنائى ناشى از عدول انقلابیون یا نظام انقلابى از آرمانها و اهداف اصلى آن بوده است. روشنگرى در تحلیل این گونه حوادث لازمه ى عقل و پرهیز از قشرى گرى در تحلیل و تبیین نظامهاى انقلابى است. متفکر سیاسى و اجتماعى در تبیین و شناخت چنین شرایطى که براى انقلابات مردمى پیش مى آید در معرض علل و عوامل متفاوتى قرار دارد که باید به عنوان شرایط و عوامل لازم به آن توجه کند. قبل از احصاء این شرایط و عوامل نباید داورى کند. این خصلت هر نظام انقلابى است که در معرض چنین آفاتى قرار دارد. به تعبیر متفکر شهید مرتضى مطهری(ره) وظیفه ى رهبرى و پیروان این نهضت ها است که پیشگیرى کنند واگر احیاناً آفت نفوذ کرد با وسایلى که در اختیار دارند و باید در اختیار بگیرند آفت زدایى نمایند. (مرتضى مطهری، نهضتهاى اسلامى درصد ساله....، ص 89)
استاد مطهرى درست گفته اند که اگر در یک نهضت به آفتها توجه نشود یا در آفت زدایى سهل انگارى شود، قطعا آن نهضت عقیم و یا به ضد خود تبدیل خواهد شد و اثر معکوس خواهد بخشید. آن متفکر بزرگ دیگرى اشاره مى کند که از نوع تغییر جهت دادن اندیشه یا انحراف یافتن سیر اهداف، آرمانها و انگیزه هاست.
آفت بزرگ همه نهضت هایى که اهداف آنها مبتنى بر انگیزه هاى مادى نیست و در آن ادعا مى شود که همه چیز براى خدا آغاز شده و ادامه خواهد یافت این است که وقتى نهضتى به ثمر رسید و نوبت سازندگى و اثبات آن شد و در این مرحله به طور طبیعى پاى تقسیم غنائم هم به میان خواهد آمد. در این مرحله حفظ اخلاص به مراتب مشکل تر از مرحله ى مبارزه و نفى رژیم کهنه است. به تعبیر مرحوم مطهری، اگر تا این مرحله انقلابات اجتماعى از بیرون مورد تهدید هستند در اینجا تهدیدات به درون منتقل مى شود. براى اثبات این نظریه نمونه هاى فراوانى از تاریخ، على الخصوص از تاریخ اسلامى و حتى از تاریخ تحولات درون معاصر سرزمین ما مى توان مثال آورد. اگر پذیرفتیم که انقلاب اسلامى ایران یکى از بزرگترین دگرگونیهاى سیاسى و اجتماعى در تاریخ تحولات مکتب اسلام از یکطرف و کشور ما از طرف دیگر است باید بپذیریم که در شناخت آفت هایى که ممکن است در معرض آن ها قرار گیریم باید اندیشه اى به وسعت اثرات عمیق این انقلاب داشته باشیم. تفسیر سطحى علل و عوامل پیروزى این انقلاب بهره گیرى از قالبهاى معمول فهم نظریه هاى انقلاب و نظام هاى مربوطه که عمدتاً تحت تاثیر مبادى و مبانى فرهنگ اروپایى هستند و با فرهنگ ها، باورها و ارزشهاى جامعه ما سازگار نیستند. ابزارهاى مناسبى که براى درک اثرات این انقلاب نخواهد بود. حتى شناخت آفت هایى را که در طول این دو دهه گرفتار آن بودیم، نیز باید با توجه به جامعه شناختى آفت هایى را که در طول این دهه گرفتار آن بودیم، نیز باید با توجه به جامعه شناختى خاص خود مورد تحلیل قرار دهیم.
در میان همه ى آفت هایى که انقلاب اسلامى به خاطر عظمتش در مقابل آن قرار دارد، خروج شخصیت ها و جریاناتى که در ابتدا مدافع و نظریه پرداز انقلاب بوده ولى بعدها به مخالفین سرسخت نظام انقلابى تبدیل شدند. در این دو دهه انقلاب اسلامی، به ندرت مورد تجزیه و تحلیل علمى و تاریخى قرار گرفته است. اگر چه از جنبه سیاسى و حتى روانشناختى به بعضى از آنها پرداخته ایم لیکن براى درک علل و عوامل حقیقی، بیش از آنچه که تصور مى کنیم باید به آن پرداخته شود. تردیدى نداریم که شرایط این پرداختن باید شرایط منصفانه اى باشد بدور از احساسات شعار ها و حتى جوسازیهاى فکرى و اجتماعى که معمولا در اینگونه مواقع به راه مى افتد و بازده آنهم چیزى جز گم شدن دلایل و انگیزه هاى اصلى نیست. نباید تصور کرد که پرداختن به این مسایل سودى براى جامعه و نظام ما ندارد. اتفاقاً شاید کسى یا جریاناتى باشند که نپرداختن به آن را بهتر از پرداختن علمى بدان مى پسندند. حتى بدشان نمى آید که اگر قرار است به این مسایل پرداخته شود سطوح شعارى و احساساتى مباحث آن، غلبه بر سطوح علمى و تاریخى آن داشته باشد. با این تفاصیل در نظر داریم که به یکى از مباحث بزرگى که در دهه اول انقلاب، شرایط سختى براى نظام جمهورى اسلامى ایجاد کرد و هنوز هم اثرات این شرایط از فضاى جامعه خارج نشده است یعنى به جریان آقاى منتظرى بپردازیم و معتقدیم که نپرداختن به این موضوع اساسى یا بد پرداختن به آن؛ خیانت به تاریخ این مرز و بوم خواهد بود. مخصوصا وقتى مشاهده مى شود که از گوشه و کنار تحت عنوان مصاحبه، نشر خاطرات، تحلیل و غیره، مباحثى مطرح مى شود که منطبق با حقایق تاریخى نیستند.
اگر چه واقعه ى خروج آقاى منتظرى از جرگه ى رهبران و نظریه پردازان انقلاب اسلامى در نهایت نتوانستند خللى در فرآیند تحول تاریخى نفوذ انقلاب اسلامى ایجاد کند، اما نمى توانیم سوالاتى را که این خروج بر حوزه ى نظریه پردازى نظام جمهورى اسالمى سالها مبارزه و رنج زندان و دفاع عقیدتى از حوزه سیاست و حکومت دینى را که برخود هموار کرده بودند، به ناگهان به عنوان یک چهره ى مدافع از صحنه سیاست هاى نظام و دفاع از نظریه انقلاب نه تنها خارج شدند، بلکه بعنوان یک مخالفت بر علیه ساختارها، نهادها، سازمانها و بینش ها و گرایشهایى که خود، یکى از پایه گذاران و نظریه پردازان آن بودند، مبارزه کردند؟ آقاى منتظرى به هر تعبیری، یکى از شخصیتهایى بود که در جایگاه مذکور قرار داشت؟ چه دلیلى باعث شد که ناگهان به یک مخالفت تبدیل شود؟ به این سوال و لواحق و لوازم آن از زوایاى مختلفى هم تا کنون پاسخ داده شده و هم مى توان پاسخ گفت. به اعتقاد ما، علمى ترین و تاریخى ترین روش براى نقد جریان آقاى منتظرى روش درون فهمى است. این روش مبتنى بر بررسى دلایل و استدلالهایى است که در پاسخ به علل و عوامل خروج ایشان از جرگه ى نظریه پردازان نظام جمهورى اسلامى ارایه مى شود. با توجه به حضور مستمر ایشان در تمامى جریانهاى انقلاب تا به رابطه ى با علل و انگیزه هاى خروج از انقلاب اسلامی، وجود دارد.
همانطوریکه ایشان در «خاطرات منسوب» گفته اند «واقعیات تاریخ را اگر انسان نگوید به تاریخ و در حقیفت به نسل آینده خیانت کرده است» (خاطرات، ص 387) هدف این مقاله در پرداختن به جریان آقاى منتظرى گفتن واقعیات تاریخ به نسل هاى آینده است. براى پرهیز از شبهه تهمت و افتراء در تفسیر هر مبحثى از علل و عوامل پیدایش این جریان، به دیدگاه ها، نوشته ها و عملکردهاى ایشان ارجاع داده مى شود. در این مقاله، ابتدا شقوق مختلف علل و انگیزه هاى پیدایش جریان آقاى منتظرى را بر اساس دیدگاه ها و نظریاتى که تا کنون مطرح شده و یا امکان علمى و تاریخى تبیین چنین انگیزه هایى هست بررسى کرده و سپس به تبیین و تحلیل این انگیزه و عوامل در عملکرد نظرى و اجرایى ایشان خواهیم پرداخت.

روانشناسى شخصیتى و ناتوانى در فهم متشابهات تاریخی
عده زیادى از کسانى که به جریان آقاى منتظرى پرداخته اند علل و عوامل بروز این جریان را در مقابل انقلاب، ناشى از شخصیتى ایشان و ناتوانى این روانشناختى در فهم متشابهات تاریخى مى دانند. پیروان این نظریه، نه تنها در تحلیل جریان آقاى منتظرى، بلکه در فهم بخش اعظمى از تاریخ، علل فراز و فرود شخصیتها و جریانات را به عوامل شخصیتى رهبران این جریانات تاویل مى کنند و معتقدند که وجود خصلتهایى چون:
1- عدم استقلال فکرى و بى ارادگی
2- عدم بینش سیاسی
3- عدم شناخت دقیق مکتب
4- عدم باور قلبى به آرمانهاى رهبران اصلى
5- عدم همخوانى حرف و عمل
6- سادگى و لادگى
7- عدم پایبندى به اصول و ارزشها
8- لجبازى
9- داشتن تعصبات خانوادگی، فامیلی، قومى و قبیله ای
10- تکبر و خود بینى و خود محورى
و انگیزه هایى شبیه به این ها باعث مى شود که شخصیتها با وجودیکه در ابتداى راه وارد مبارزات یک نهضت مى شوند و ممکن است جانفشانیهاى زیادى هم بکنند اما در وسط راه بدلیل تصادم این خصلتها با جریانات انقلاب و تضاد بین انگیزه هاى روانشناختى با انگیزه هاى جامعه شناختى و منافع شخصى و فامیلى با منافع مردم و جامعه، به مرور زمان به یک مخالف سرسخت تبدیل مى شوند. البته پیروان این دیدگاه براى اثبات نظریات خود به اندازه کافى دلیل تاریخى دارند. بعنوان مثال ظهور جریانهایى در مقابل پیامبر عظیم شان اسلام مثل منافقان صدر اسلام و همچنین ظهور جریانهایى در مقابل پیامبر عظیم شان اسلام مثل منافقان صدر اسلام و همچنین ظهور جریان، «ناکثین، مارقین و قاسطین» را در حکومت امیر المومنین على (ع) نمونه هاى بارز چنین شخصیتهاى متزلزلى مى دانند که ضربات آنان بر پیکر اندیشه ى اسلامى و انقلاب پیامبر (ص) پوشیده نیست. جنگ و خونریزى در جهان اسلام، به شهادت رسیدن امامان معصوم و دیگر بزرگان دین، حکومت ننگین دودمان اموى و عباسى و به دنبال آن تبدیل امامت به خلافت و سلطنت شاهان زور مدار در جهان اسلام را بازتاب شبه افکنی، فتنه گری، پندارگرایى و تزلزل نتوانستند بین آن انگیزه هاى شخصى و خانوادگى و قبیله اى با منافع عموم مسلمانان و جامعه ى اسلامى تعادل برقرار کنند و عجیب هم این است که این افراد و جریانات منتسب به آنها براى توجیه همه ى انگیزه هاى شخصى خود و جریان خود متوسل به آیات و روایات و سیره بزرگان دین مى شوند.
این دیدگاه به عنوان یک دیدگاه معرفتى و تاریخی، (صرفنظر از شیوه تحلیل و منابعى که براى اثبات خود از آن استفاده مى کند) یک دیدگاه مهم در فهم جریانهاى تاریخى است و نتایج قابل توجه اى نیز به همراه دارد که نمى توان از آن صرفنظر کرد. لذا در فهم جریان آقاى منتظرى تعدادى از محققین و مورخین به این روش معتقد بوده و تلاش کردند از این زاویه علل وانگیزه هاى خروج ایشان را از جریان موافق انقلاب تحلیل کنند. به عنوان نمونه به «رنج نامه» اثر مرحوم حاج سید احمد خمینى مى توان اشاره کرد. در این کتاب، سطح تحلیل شناخت جریان آقاى منتظری، به روانشناسى شخصیتى و ناتوانى ایشان در فهم متشابهات و مشهورات تاریخى گرایش دارد. از مفاد نوشته های «رنج نامه» برمى آید که نویسنده معتقد است، ناتوانى شخصیتى آقاى منتظرى باعث شد، علیرغم اینکه وى اهل منطق، فلسفه، اصول و فقه بود اما مفاد و منابع اصلى یا به تعبیر منطقیون، مبادى اولیه و اصول موضوعه ى داوریهاى تاریخى اش را مبتنى بر مشهورات و متواترات نماید. بر همین اساس، قیاس هاى ایشان قبل از اینکه برپایه برهان بنا شده باشد، مبتنى بر مغالطه است. البته در این مسئله که آیا نمونه هایى از روشهاى مغالطه اى را مى توان در کتاب خاطرات منسوب به ایشان و نامه نگاریهاى دوران مسئولیت دید مى توان تحقیقات قابل توجه اى انجام داد.
در روش مغالطه، معمولا از مفاهیمى چون «همه مى دانند» «معروف هست»، «همه مى گویند»، «شکى نیست»، «مطرح هست»، «همیشه همینطور بوده»، زیاده به من مى گویند»، «همه شنیده ام»، «افراد زیادى از من این سوال را کرده اند»، «در این اواخر آنقدر به من مراجعه مى شود به دیگران مراجعه نمى شود» و اصطلاحاتى از این قبیل فراوان استفاده مى شود، در حقیقت پیروان روش مغالطه تلاش مى کنند با استفاده از این اصطلاحات و تعابیر، طرف هاى مقابل خود را تحریک، تطمیع، مجاب یا اقناع نمایند. آن ها با استفاده از این مفاهیم، از یک طرف تلاش مى کنند خودشان را عالم، آگاه و بیگانه مرجع رجوع مسایل مردم و از طرف دیگر طرف مقابل را ناآگاه، غیر قابل دسترسی، کانالیزه شده و غیره نشان دهند. در ای »روش به ندرت در کسب اخبار و اطلاعات به منبع و مرجع خبر اشاره مى شود و صرفاً به شنیده ها و گفته ها استناد مى شود. به تعبیر مرحوم استاد مطهرى «دانستن فن مغالطه نظیر شناختن آفات و میکروبهاى مضره و سمومات است که از آن جهت لازم است تا انسان از آنها احتراز جوید و یا فکر کسى خواست او را فریب داده و مسموم کند فریب نخورد و یا اگر کسى مسموم شده باشد بتواند او را معالجه کند. (مرتضى مطهری، آشنائى با علوم اسلامی، جلد 3، 2، 1، ص 117).
این یکى از نظریه هایى است که مى توان در تحلیل جریان آقاى منتظرى بکار گرفت و بدیهى است که نتایج خاص خودش را دارد. پیروان این نظریه، هیچگاه نقش آقاى منتظرى را در جریان انقلاب انکار نکردند و معتقدند که ایشان همانند بسیارى از اساتید و افاضل حوزه قم، با آغاز نهضت امام وارد مبارزه شد و فعالیت هاى زیادى کرد، چنانکه در زندگى نامه او آمده است: از زمانى که آیت الله العظمى امام خمینی، پرچم سرخ تشیع را حسین گونه به دست گرفت و جهت سرنگونى اریکه ظلم آفرین و ستم زاى شاهنشاهى شجاعانه قد برافراشت، آیت الله منتظرى همواره همراه و در پشت سر ایشان حرکت مى کرد و در جریان قیام 15 خرداد 1342، همه جا فریاد خویش را به طرفدارى از این تجسم اسلام راستین و دستاوردهاى تشیع و این فرزند برومند امام حسین بلند کرد. (مصطفى ایزدی، 1359، ص 32).
آقاى منتظرى در راه پشتیبانى از نهضت امام بارها به زندان و تبعید کشیده شد و چند بار مورد شکنجه قرار گفت و زجرها و رنجهایى را تحمل کرد. حتى پرده گوش او به علت شکنجه پاره شد. با این وجود از مبارزه باز نایستاد و همراه مبارزان و مجاهدان راه اسلام در تدوام نهضت و حمایت از امام، مقاومت و پایدارى ورزید. صلابت و مقاومت او در برابر رژیم خون آشام شاه در حوزه قم در محافل روحانى در آن روز، ستودنى و در خور توجه و اهمیت بود. این واقعیت را نمى توان انکار کرد که حضور او در صحنه مبارزه و پایدارى و استوارى او در برابر دشمنى هاى رژیم شاه، به طلاب جوان مبارز، روحیه داده و گرمى مى بخشید. همراهى مالى او با خانواده زندانیان سیاسى و نیز به مبارزان روحانى براى چاپ و پخش اعلامیه ها و دیگر فعالیت هاى سیاسی، نقش به سزایى در پیش برد نهضت داشت. امضاى او در کنار امضاى دیگر اساتید و طلاب سلحشور و پاکباخته حوزه قم در اعلامیه ها و تلگرام ها، سم پاشى مخالفان و راحت طلبان را که پیوسته در بوق و کرنا مى دمیدند که مشتى طلاب جوان به دنبال خمینى راه افتاده اند و کارهاى بچه گانه مى کنند، خنثى مى کرد و فعالیتهاى سیاسى حوزه را وزانت و اهمیت مى بخشید، با این وجود و على رغم این خصوصیت هاى قابل تحسین، از جنبه ى دیگر پیروان این نظریه معتقدند، آقاى منتظرى خصلت هاى روانشناختى خاص داشت که علاقه مندان و دوستان را که از نزدیک نسبت به وى شناخت داشتند همواره نگران و ناراحت مى ساخت و همین خصلت ها نیز در نهایت ایشان را در مقابل منافع و مصلحت هاى اجتماعى انقلاب نسبت به منافع شخصی، خانوادگى و قبیله اى قرار داد. مهمترین این خصلت ها در مباحث زیر طبقه بندى و تشریح شده است:

1- عدم استقلال شخصیت سیاسى و اجتماعی
از زندگى نامه ى ایشان اینگونه استنباط مى شود که آقاى منتظرى از دوران طلبگى تا به امروز، از جنبه ى استقلال فکرى وسیاسى قابل نقد بود و به ندرت توانسته است روى پاى خود بایستد و بدون تکیه بر دیگران امور خود را پیش ببرد. او همیشه شخصیتى بوده که بدون تکیه بر دیگران توانایى حل مسایل مهم را نداشته است. پیروان این نظریه مطالعه ى زندگى حوزه ى و علمى و سیاسى آقاى منتظرى را مستمسک اثبات دیدگاههاى خود تلقى مى کنند و به نمونه هایى نیز از زندگینامه ایشان در متونى که طرفداران وى به چاپ رسانده اند اشاره مى کنند.
بنابر این آنچه در زندگینامه او نوشته اند در دوران طلبگى همراه دو تن از شهروندان روحانى خود براى تحصیل علوم اسلامى به قم مى روند و ده ماهى در قم مى مانند، لیکن آنگاه که آنان حوزه قم را ترک مى کنند، آقاى منتظرى تا آن پایه به آنان وابسته بوده است که نمى تواند بدون آنان در قم زیست کند و به تحصیل ادامه دهد. ناگزیر به همراه آنان به نجف آباد بر مى گردد! در این باره آورده اند:
پیرو پیشنهاد، تشویق و ترغیب حاج شیخ احمد ریاضی، همراه دو نفر از علماى نجف آباد به نامهاى حاج شیخ ابراهیم ریاضى و حاج شیخ غلامحسین منصور به قم رفته و در قم تحت سرپرستى آن دو بعضى کتب مقدماتى را خوانده است و بعد که آنها قم را ترک نموده و در نجف آباد ساکن شدند. منتظرى قدرت باقى ماندن در قم را نیافت و به نجف آباد بازگشت......... (مصطفى ایزدی، 1359، ص 33)
آقاى منتظرى در شرایطى قم را ترک مى کند که بنا بر آنچه در خاطراتش آورده است آقاى حاج شیخ عبدالکریم حائرى به توصیه حاج شیخ ابراهیم ریاضى دستور داده بودند که مبلغ ده تومان به عنوان شهریه به صورت اقساط، به او بدهند در صورتى که پس از بازگشت از قم در حوزه اصفهان تنها دو قرآن در ماه شهریه مى گرفت.
آقاى منتظرى آنگاه که با اسناد شهید مرتضى مطهرى آشنا شد نیز به شدت از او تاثیر پذیرى داشت و دیدگاه هاى او را به کار مى بست. به گونه اى که آقاى مطهرى با یک جمله مى توانست راى و نظر او را تغییر دهد. چنانچه خود او در خاطراتش آورده است: من ازدواج را مانع تحصیل مى پنداشتم. لذا به طور کلى ذهن خود را از آن منصرف مى کردم. تا اینکه پس از آشنایى و رفاقت کامل با مرحوم شهید مطهرى...... یک روز مرحوم مطهرى صحبت از ازدواج کرد و گفت: تجرد امر غلطى است تصمیم بگیریم براى سال تحصیلى مزدوج شویم. من وضع بد اقتصادى را به عنوان مانع ذکر کردم. ایشان گفتند خدا رزاق است....... بالاخره من به طرف نجف آباد و مرحوم مطهرى به طرف مشهد و هر دو به قصد ازدواج حرکت کردیم. من به قرار عمل کردم ولى ایشان عمل نکردند و عذرهایى را ذکر کردند..... (خاطرات، ص 55).
آن روز که در خدمت آیت الله بروجردى بود نیز تحت تاثیر ایشان قرار داشت و از اندیشه هاى ایشان الهام مى گرفت. تا آنجایى که چون آیت الله بروجردی- بنابر دید او – ضد بهایى بود، او نیز به فعالیتهایى بر ضد آنها دست زد. او در این مورد چنین مى نویسد: مرحوم آیت الله بروجردى خیلى ضد بهایى بود...... خلاصه آیت الله بروجردى با بهایى ها خیلى بد بود..... در همان ایام من براى نماز و تبلیغ دینى مى رفتم به نجف آباد، چون نجف آباد بهایى زیاد داشت، من از آیت الله بروجردى راجع به معاشرت و خرید و فروش و معامله با بهایى ها سوال کردم....... بعد براى اینکه این نوشته اثر عمیق ترى در میان مردم بگذارد آقاى حاج انصارى را از قم دعوت کردیم..... آن وقت کارى که من کردم این بود که تمام طبقات و اصناف نجف آباد را دعوت کردم و همه علیه بهایى ها اعلامیه دادند...... بعد این قضیه را ما به اصفهان کشاندیم و خطاب به مردم اصفهان در جهت مبارزه با بهائیت اعلامیه دادیم و حکم آیت الله بروجردى را پخش کردیم..... (خاطرات، ص 57) بعد که با حضرت امام آشنا شد، مطلقاً تحت تاثیر شخصیت، شیوه ى مبارزه و مرام و مشرب سیاسى ایشان قرار مى گیرد. ندر مرحله اى نیز آقاى ربانى شیرازى تکیه گاه آقاى منتظرى به شمار مى آمد. در دوران نهضت امام بیشترین فعالیتهاى سیاسى و مبارزاتى آقاى منتظرى ریشه در همراهى او با آقاى ربانى داشت. بسیارى از موضع گیرى هاى سیاسى او در واقع موضع آقاى ربانى و طرح او مى باشد. نگارنده نیز بیاد دارد در آن دوران، وقتى طومارى را براى امضا نزد آقاى ربانى پاى آن بود بى چون و چرا امضاء مى کرد.
اما اگر نبود مى گفت طومار را ببرید پیش آقاى ربانى امضا کنند بعد پیش من بیاورید ما چون این اخلاق آقاى منتظرى را به دست آورده بودیم، همیشه طومار را نخست نزد آقاى ربانى مى بردیم و از او امضا مى گرفتیم و سپس نزد آقاى ربانى به حدى ریشه دار بود که شبکه مهدى هاشمى سالیان درازی، تلاش گسترده اى کرد که او را از آقاى ربانى جدا کند و سرانجام نیز جدا کرد. وقتى آقاى منتظرى از آقاى ربانى برید، به آقایان مهدى و هادى هاشمى وابسته شد و این شبکه ایشان را گام به گام تحت تاثیر قرار داد و نه تنها ایشان را از آقاى ربانى شیرازى جدا کردعه بلکه مرحله به مرحله میان او و دیگر چهره هاى انقلابى و حتى شخص امام شکاف پدید آوردند و به مرز خروج از نظام وا داشتند.

2- سادگى و لادگى
سادگى و لادگى را یکى دیگر از خصلت هاى روانشناختى آقاى منتظرى در ناتوانى درک متشابهات تاریخى و پناه بردن به مشهورات و متواترات، بجاى محسوسات، مجربات و معقولات ذکر کرده اند. این خصلت باعث گردید که وى دست به کارهایى بزند که مشکل آفرین و درد ساز باشد. پیروان این دیدگاه براى اثبات نظریات خود دلایل زیادى در دست دارند و بدان استناد مى کنند. به عنوان نمونه: به نامه ى مورخ 15 صفر 1392 به امام خمینى ره و مصاحبه ى تیرماه 1359 درباره منافقین مى توان اشاره کرد. آقاى منتظرى در نامه به امام خمینى مى نویسد:
بسمه تعالى
15 صفر 1392
حضرت آیت الله العظمى مدظله العالى
پس از تقدیم سلام و تهنیت به عرض عالى مى رساند که چنانچه اطلاع دارید عده زیادى از جوان هاى مسلمان و متدین گرفتارند و عده اى از آنان در معرض خطر اعدام قرار گرفته اند. تصلب آنان نسبت به شعائر اسلامى و اطلاعات عمیق و وسیع آنان بر احکام و معتقدات مذهبى معروف و مورد توجه آقایان و روحانیون واقع شده است و بعضى از مراجع و جمعى از علماى بلاد اقداماتى براى تخلص آنان کرده اند و چیزهایى نوشته شده و بجا و لازم است که از طرف حضرت عالى نیز جهت تقویت و حقظ دماء آنان چیزى منتشر شود. این معنى در شرایط فعلى ضرورت دارد. چون مخالفین سعى مى کنند آنها را منحرف قلمداد کنند. البته کیفیت آن بسته به نظر حضرت عالى است. در خاتمه از حضرت عالى ملتمس دعاى خیر مى باشم. ح-ع-م
سپس در مصاحبه با روزنامه جمهورى اسلامى مى گوید:
من قبل از اینکه این زندان اخیر که 5/3 سال زندان من طول کشید بروم. با آقایانى که منتسب به سازمان مجاهدین خلق هستند از نزدیک تماس نداشته ام و از دورا دور علاقه هم داشتم.... و کتابهایشان را هم مطالعه نکرده بودم.... ولى بعد که به زندان رفته و سه سال و نیم طول کشید من هم کتابهاى آقایان را مثل کتابهاى شناخت و تکامل و راه انبیا و..... این سرى کتابها را من نگاه کردم. اقتصاد به زبان ساده و هم با افراد آنها زیاد برخورد داشته ام در زندان.......... خلاصه دیده ام که این کتابهاى آقایان زیر بناى کمونیستى محض است و به قول بعضى از رفقا همان مساله اى که مارکسیست ها دارند اینها طرح کرده اند و مى توان گفت که پلى بود که جوان ها از این مسیر به طرف مارکسیست ها دارند اینها طرح کرده اند و قبول کرده اند و پذیرفته اند. منتهى چیزى که هست لفظ خدا را در بالا گذاشته اند و مى توان گفت که پلى بود که جوان ها از این مسیر به طرف مارکسیست بروند.... گناه من این است که قبل از زندان نتوانستم بخوانم، در زندان که خواندم، دیدم افکار و التقاطى و انحرافى است. (روزنامه جمهورى اسلامی، 1359، شماره 311).
سوال اصلى در این دو مطلب متناقض این است که چگونه شخصیتى که برمسند مرجعیت قرار گرفته و هر کلمه از گفته ها و نوشته هاى او مى تواند براى مردم حجیت داشته و تکلیف آور بوده و ایجاد مسئولیت کند، اینگونه بى پروا و بدون تفحص و تحقیق و صرفاً بر اساس مشهورات گفته ها و شنیده هاى دیگران، واکنش مثبت و منفى نشان مى دهد؟ آیا به قول، فعل، فتاوى و ادعاهاى چنین کسى که با مسایل ساده برخورد مى کند و متوجه ى جایگاه خود نیست و تحت تاثیر گفته ها و شنیده هاى دیگران، بدون مطالعه و تحقیق احکام و فتاوى متناقض صادر مى کند، مى توان اعتماد کرد و آنها را مبناى عمل اجتماعى دینى و سیاسى قرار داد؟ مسئله برخورد با شهید محمد منتظرى نمونه ى بارز دیگرى براى این سادگى و لادگى تلقى مى شود و نشان مى دهد که ایشان در تصمیم گیریها قبل از اینکه تابع محسوسات، مجربات و معقولات باشد تابع، مشهورات و متواترات بوده و بدون تفکر و ارزیابى ابتدا عمل و اقدام مى کند و سپس با دیدن ضایعات چنین اقداماتى در پى توجیه و تفسیر آن بر مى آید:
آقاى منتظرى با سادگى عجیبى با صدور اطلاعیه ى زیر این شرایط را فراهم مى سازد:
بسمه تعالی
برادران و خواهران گرامی، ملت مسلمان درباره فرزندم شیخ محمد على منتظرى سومین بارى است که براى آگاهى ملت مسلمان درباره فرزندم شیخ محمد على منتظرى مى نویسم.
از ابتداء مبارزات ملت ایران به رهبرى حضرت آیت الله العظمى امام خمینى مدظله در متن مبارزات قرار داشت و در این راه چقدر زندان و شکنجه و آوارگى تحمل نمود و در داخل و خارج کشور دائماً براى پیشبرد انقلاب تلاش مى کرد و به شهادت دوستان نزدیکش گاهى بیشتر روزهاى متوالى از خواب و خوراک و استراحت باز مى ماند و در اثر همین شیوه و بعلاوه ضربه هاى روحى مداوم و نابسامانیهاى حاکم برجو ایران پس از پیروزى انقلاب دچار نوعى بیمارى عصبى و کوفتگى شدید اعصاب شده و تصور مى کند که با دست زدن به کارهاى بى رویه و جنجال آفرین، به مقصد و هدف خود دست خواهد یافت.
کنترل و مهار کردن و معالجه او همواره فکر مرا مشغول کرده و تا کنون چند مرتبه دست به اقداماتى زده ام و حتى اخیراً مدتى وى را براى معالجه اجباراً در قم نگه داشتم ولى متاسفانه اقدامات من سودى نبخشید و در این میان عده اى سوء استفاده کرده او را تحریک مى کنند تا دست به کارهاى جنجالى بزند و خوراکى براى تبلیغات دشمنان گردد.
من از دولت و نیز همه دوستان و علاقمندان و افراد مسلمان تقاضا دارم اگر مى توانند با اینجانب تشریک مساعى نموده تا بلکه او را حاضر به معالجه و استراحت نمایند به امید این که این عنصر پر تلاش و فعال پس از سالها تحمل رنج و زحمت، به یارى خداى متعال بهبود یابد و بار دیگر به صحنه مبارزات بازگشته خدمتگذار این کشور گردد.
(روزنامه کیهان، سه شنبه 27 شهریور 1358).
نامه مذکور گویا تر از آن است که شبهه اى براى نقد آن وجود داشته باشد. اما عجیب تر از همه، داوریهاى آقاى منتظرى نسبت به محمد منتظرى در کتاب »خاطرات» و بطور کلى حذف نامه ى مذکور از آن کتاب است. در حالیکه کم اهمیت ترین نامه هاى ایشان در پیوست کتاب خاطرات وجود دارد اما از این اطلاعیه که ضربات سختى به نیروهاى انقلابى در آن شرایط حساس وارد کرده بود ردپایى در خاطرات وجود ندارد، چرا؟
اگر سادگیها و لادگیهاى برخورد با جریان انقلاب بطور کلى نادیده بگیریم. از زوایاى دیگرى نیز مى توان مباحث متعددى را دراثبات ساده نگرى ایشان مطرح کرد.
نگارنده هنوز فراموش نکرده است (و آقاى منتظرى نیز در بخشى از خاطرات خود به این مساله اشاره کرده است) وقتى ایشان پس از آزادى از زندان در 27 آذر 1357 براى دیدار حضرت امام (ره) به فرانسه سفر مى کنند و در فرودگاه پارس محاصبه اى با بى بى سى انجام مى دهند که بى دقتى و بى توجهى در بکارگیرى پاره اى از تعابیر واصطلاحات در همین مصاحبه نزدیک بود دردسرهایى براى انقلاب و »آرمانهاى امام ایجاد کند. ایشان در این مصاحبه گفتند: دهاتى ها با چوب و چماق به هوادارى از رژیم شاه به مردمى که بر ضد شاه تظاهرات مى کنند، هجوم بردندو مردم را مى کشتند. ایشان در سخن چنین برداشت کردند که شاه در میان روستائیان که در آن تاریخ عمده ترین اقشار ملت ایران بودند، از پایگاه وسیعى برخوردار است و مى تواند با استفاده از روستائیان که هنوز به او وفادار هستند با مخالفان خود مقابله کند. به دنبال این مصاحبه، شهید محمد منتظری، سخت عصبانی، ناراحت و نگران شد و در آن چند روزى که آقاى منتظرى در فرانسه به سر مى برد به خبرنگاران رخصت نداد که بدون کنترل به او نزدیک شوند و با او مصاحبه کنند. این جمله محمد را هنوز به یاد دارم که به دنبال اشتباهى که در فرودگاه پاریس از آقاى منتظرى سر زد و براى برخى از رسانه هاى غربى چند روزى خوراک تبلیغاتى فراهم آورد، گفت: فکر مى کنید که او مانند آقاى خمینى است که اگر در اقیانوس رسانه هاى جهانى قرار بگیرند و یکسال تمام یک ریز حرف بزند، ده ها سوژه به دست آنها مى دهد که مى تواند خوراک تبلیغاتى یک سال آنها فراهم سازد. یک داشنجوى ایرانى در نوفل لوشاتو به من گفت من در ذهن خود از آقاى منتظرى یک خمینى ثانى ساخته بودم لیکن وقتى او را دیدم یکباره ساخته ذهن من فرو ریخت و آنگاه که سخنان او را شنیدم، بى اختیار این مثال معروف به یادم آمد، «پسته بى مغز اگر لب وا کند رسوا شود.»
پشتیبانى بى چون و چراى آقاى منتظرى از یک عنصر فاسد بنام مهدى هاشمى که در این راه تا سر حد بى آبرویى و بى اعتبارى خویش پیش رفت را مى توان اوج ساده گرایى و ناپختگى فکرى و ناتوانى در درک مسائل سیاسى و اجتماعى دانست که در این رابطه به نامه اى که به امام درباره مهدى هاشمى مى نویسد مى توان اشاره کرد:........... من سید مهدى را از وقتى که بچه بود با مرحوم محمد هم بحث و به درس مکاسب من مى آمد مى شناختم و پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است. من تمام خصوصیات او را مى دانم او مردى است مخلص اسلام و انقلاب و حتى شخص حضرتعالی، هم خوش استعداد و هم خوش درک است و خوب صحبت مى کند و خوب مى نویسد و در عقل و تدبیر و مدیریت به مراتب از رئیس سپاه و وزیر اطلاعات با همه کمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوا هم از آنان کمتر نیست.
پرونده ى مهدى هاشمى و گروه وى و اظهارات ضد و نقیض آقاى منتظرى و بیت و دفتر ایشان درباره ى وى نشان مى دهد که همان سادگى در برخورد با جریان منافقین که ناشى از عدم آگاهى و علم ایشان از باورها و عقاید و سیاستهاى این گروه بود در اینجا نیز نمایان شده است زیرا نمونه اى از اقدامات و اتهامات مهدى هاشمى که عبارت بود از:
1- قتل جهان سلطان آقایی
2- قتل رمضان مهدى زاده
3- قتل آیت الله سید ابوالقاسم موسوى شمس آبادی
4- قتل حجت الاسلام شیخ قنبر على صفر زاده
5- قتل مهندس امیر عباس بحرینیان
6-7-8- قتل عباس على حشمت و دو فرزند بى گناهش به نام هادى همایون و سعید
9- خارج کردن بیش از 280 قبضه سلاح و مهمات و اموال از سپاه انقلاب اسلامى و جاسازى واختفاى آنها
10- ایجاد شبکه نفوذ در ارکان ها و ادارات مختلف و سرقت اسناد و مدارک طبقه بندى شده
11- ایجاد سوءظن و بدبینى میان مسئولان نظام جمهورى اسلامى به وسیله نشر اکاذیب و افترا و تهمت در قالب اطلاعیه و شب نامه بى نام و نشان و با عناوین جعلى
12- تاسیس اداره سپاه خود مختار و مستقل لنجان سفلى و تغذیه تدارکاتى و تسلیحاتى آن و ایجاد درگیرى با کمیته انقلاب اسلامى محل که منجر به کشته و زخمى شدن دهها نفر گردید.
13- ریختن گرد سرطان زا در چاى آقاى ربانى املشى و مبتلا کردن او به سرطان بنا بر اعتراف مهدى هاشمى در واپسین ساعت هاى زندگى خود، پیش از اعدام و.....
کفایت مى کرد که ایشان به روش همیشگى (اقدام قبل از تفکر و آگاهی) عمل نکند و با احتیاط بیشتری، فارغ از احساسات، متواترات و مشهورات اطرافیان به این قضیه نگاه کند تجربه ى آقاى منتظرى در جریان منافقین و اقرارى که بعداً در مصاحبه ى روزنامه جمهورى اسلامى کردند و گفتند که «گناه من این است که قبل از زندان نتوانستم بخوانم، در زندان که خواندم، دیدم افکار، استقاطى و اغرافى است» باید به اندازه کافی، ایشان را متوجه مى کرد که قبل از علم و آگاهی، اظهار نظر و اقدام نکنند که چشم و گوش و دل در پیش خدا مسئول است. آقاى منتظرى بى تردید باید مى دانست که خداوند همیشه شرایطى مثل زندان دوره شاه برایش فراهم نمى کند تا دریک جا آرام بدور از وسوسه ى اطرافیان و بمباران و گفته هاى و شنیده ها، گناه دیگرى مثل تبلیغ و تایید منافقین مرتکب نگردد. لیکن مى بینیم که ساده اندیشی، خوش باورى و وابستگى خانوادگى و عاطفى مانعى بود که او در نامه خود به امام، چنین فردى را (که حداقل اتهام قتل مرحوم شمس آبادى را به گردن داشت (و خود آقاى منتظرى در خاطرات خود این مسئله را تائید و آنرا ناشى از اشتباه و زیاده روى در تنبیه آن مرحوم دانست) متدین، متقی، مدیر و مدبر معرفى نمى کرد.
در کنار مسایل مذکور دهها نامه، سخنرانی، اظهار نظر و نوشته هاى دیگر وجود دارد که اگر چه آقاى منتظرى تمایلى به بحث پیرامون آنها در خاطرات خود نداشته است اما نشان مى دهد که روانشناختى شخصیتى وى یکى از عوامل اصلى ضربه و لطمات سنگینى بود که از ناحیه ایشان بر فرآیند دگرگونى انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى وارد آمد.

3- تقابل منافع شخصى و خانوادگى با منافع اجتماعى (عدم همخوانى حرف و عمل)
از دیگر دلایلى که در روانشناختى شخصیتى آقاى منتظرى و کنار رفتن ایشان از نظام ولایت فقیه ذکر مى کنند تضاد شدیدى است که بین دیدگاه و اعتقادات با عمل و اقدامات ایشان وجود دارد. باور عمده ى کسانى که شناخت نزدیکى از ایشان دارند و در معرض اقدامات وى بوده اند بر این است که آقاى منتظرى آنچه را عقیده دارد و بر زبان مى آورد، خلاف آنرا عمل مى کند، مثلاً شعارهاى مبتنى بر پایبندى به قانون، عدالت و رعایت حقوق مردم و امثال ذالک، صرفاً در حد شعار بوده و اگر هم اراده اى براى اجراى آن وجود داشت شعاع اجراى آن نباید متوجه ایشان، خانواده و نزدیکان و یاران ایشان مى گردید. در اثبات این خصلت به قدر کافى نامه ها و نوشته ها و اظهار نظرهایى که ایشان در طول تصدى مسئولیتهاى زیادى را که بعهده داشته اند، وجود دارد. بعنوان مثال آقاى منتظرى در اعتراض به دستگیرى «دامادش»! آقا هادی، در نامه اى به امام در تاریخ 19/10/65 مى نویسد:......... و بالاخره داماد من با همه شکنجه ها و زندان هاى سابق و خدمات فعلى او و نقش کنترل کننده او در بیت من و نسبت به قهدریجان، پس از پخش دستور حضرت عالى به اطلاعات و دستور نسبت به سپاه قهدریجان و با وجود دو فرزند مخلصش که بارها در جبهه ها با خطر مرگ مواجه شده اند و چندین روز با علف بیابان در کردستان عراق گذراندند. او بالاخره احضار و بازداشت شد..... قبل از پخش دستور حضرتعالى به عنوان حمایت از من به نام احضار و بازداشت شد.... قبل از پخش دستور حضرتعالى به عنوان حمایـت از من، با نام طلاب بدون توهین به هیچ مقامى اعلامیه منتشر شد و فرضا او هم مطلع یا شریک بوده، این هم شد جرم موجب مجازات؟! و فرضاً مجرم هم بود، خداوند نسبت به محارب مى فرماید: »الا الذین تابوا من قبل عن تقدروا علیه فاعلمو ان الله غفور الرحیم». او هم به حضرتعالى نامه نوشت و هم رسماً از برادرش تبرى جست. چرا براى حیثیت افراد ارزش قائل نیستیم؟ شب گذشته شنیده شد. بنا دارند آقا سید هادى را تبعید کنند. آقا سید هادى نزد حضرتعالى خوب یا بد، مثل فرزند من و کمک زندگى من و مورد اعتماد من است و براى من تبعید او قابل تحمل نیست. علاوه بر این که نسبت به او و خانواده اش ظلم است علاوه بر این بچه هایى که متهم نیستند و فرضاً اعلامیه پخش کرده اند وجهى براى ماندن آنان در زندان نیست....
همانطورى که در این نامه مشاهده مى شود. انتظار آقاى منتظرى این است که چون آقاى هادى هاشمى داماد وى بود ه و داراى سوابقى در خدمت به بیت ایشان مى باشد و فرزندانش در جبهه در معرض خطر بوده اند، از جرمهایى که خود آقاى منتظرى در قانون اساسى و در فتاوى فقهى براى دادگاهها و مراجع قضایى آنها را جرم تلقى کرده است. مبرا شود.
البته مشخص نیست ایشان چرا بودن در بیت خود یا نسبت فامیلى داشتن با خود و یا رفتن بچه هاى داماد خود به جبهه را امتیازى براى فرار از مجازات تلقى کرده اند؟! اما طلب چنین خواسته ها و امتیازاتى براى ارکان وابسته به جریان و بیت آقاى منتظرى حقیقتى است که نمى تواند از چشم پژوهشگران تاریخ نادیده انگاشته شود.
بدرستى طبق کدام یک از موازین قانونی، احضار داماد آقاى منتظرى به دادگاه نادرست است؟ آیا آقاى منتظرى این حق ویژه را فقط براى خود و خانواده خود قایل هستند که اگر اتهامى متوجه ى آنها شد به استناد اینکه:
1- متهم داماد، پسر، نوه، نورچشمى و هوادار آقاى منتظرى است!
2- دو فرزند مخلص دارد که بارها در جبهه با خطر مرگ مواجهه شده و چند روز با علف بیابان گذرانده باشند. !
3- اگر آقاى منتظرى تشخیص داده باشد که این عمل جرم است!
4- اگر متهم براى فرار از مجازات اعلام برائت کرده باشد!
5- اگر مورد اعتماد آقاى منتظرى باشد!
6- اگر تبعید و مجازات آنها براى ایشان قابل تحمل باشد.
و دهها اگر دیگر که با انگیزه هاى شخصى موافق باشد نه با منافع اجتماعی، مى توانند از مجازات فرار کنند. یا این حق متعلق به همه ى ملت ایران است؟ آیا مى توان سوال کرد در حساسترین دوران انقلاب که آقاى منتظرى مسئولیت هاى بنیادینى چون:
الف: انتخاب اعضاى شوراى عالى قضائى و نصب قضات
ب: برخورد با متهمین به احتکار با توجه به اوسع بودن نظر ایشان نسبت به نظر ایشان نسبت به نظر امام در مسئله ى احتکار و ارجاع این مسئله به فتاوى ایشان
پ: مسئله ى تعزیرات
ت: حکم مفسد فى الارض با توجه به اینکه ایشان نقس مفسد فى الارض بودن را حکم اعدام داراى موضوعیت مى دانستند در حالیکه امام این مسئله راکافى نمى دانستند. همچنان که ایشان عقیده داشتند که محارب هم از مصادیق مفسد است و مفسد کسى است که به طور کلى وضع اجتماعى جامعه را به هم مى زند.
ث: رسیدگى به اموال جزیره کیش
ج: تعیین صلاحیت اعضاى شوراى عالى قضایى
چ: تعیین صلاحیت ائمه جمعه
ح: تعیین نماینده ولى فقیه در سپاه
خ: تعیین ائمه جمعه و قضات خارج از کشور
د: تعیین نمایندگان ولى فقیه در دانشگاهها براى نظارت بر دانشگاهها که توسط اعضاى ستاد انقلاب فرهنگى آقایان دکتر عبدالکریم سروش و دکتر على شریعتمدارى و دو نفر دیگر به ایشان پیشنهاد شد و ایشان علمایى چون آقایان جنتی، محفوظى محمدى گیلانى را براى این کار تعیین کردند.
ذ: تعیین شوراى مدیریت حوزه علمیه قم
و دهها مسئولیت کلیدى و حساس دیگرى را که بعهده داشته اند، آیا اگر کسى یا کسانى به احکام اعدامى صادره بر اساس فتاوى ایشان گله مى کرد همان امتیازى که بعداً ایشان براى خود و خانواده خود تقاضا مى کنند آیا براى آنها وجود داشت؟
بى تردید اذهان تاریخى ملت ایران از یاد نبرده است که بسیارى از اعدامهایى که آقاى منتظرى در نوشته ها على الخصوص در خاطرات خود تاوان آنرا از امام گرفته اند و نظام جمهورى اسلامى را براى این اعدامها به زیر سوال برده اند بر اساس فتاوى خود ایشان و توسط قضایى که بوسیله خود ایشان نصب شده یا بوسیله شورایى که ایشان تعیین کرده بودند، نصب شده بودند انجام پذیرفته است. فصل هفتم خاطرات ایشان که مربوط به بخشى از مسایل سالهاى 1357 ش تا 1363 ش است بهترین سند براى اثبات ادعاهاى مذکور مى باشد.
کفایت مى کند خوانندگان محترم به پیوست هاى شماره 75 تا 82 خاطرات مراجعه نمایند تا تفاوت بین باورها، اعتقادات و شعارها را با عمل درک کنند. بعنوان نمونه فقط به یکى فتاوى ایشان در حکم مفسد فى الارض که بى تردید بر اساس آن ممکن است عده اى به پاى اعدام رفته باشند و بعدها همین اعدامها را آقاى منتظرى به امام و نظام نسبت دادند اشاره مى شود.
پیوست شماره 76 [خاطرات] ارجاع حکم مفسد فى الارض به نظر معظم له، مورخه 9/5/66 خوانندگان عنایت داشته باشند که تاریخ صدور این فتوا قبل از جریان اعدام منافقین در زندان است که مستمسک پاره اى از خاطرات آقاى منتظرى به امام و نظام نسبت دادند اشاره مى شود.
حضرت آیت الله العظمى امام خمینى دام عزه
اعدام شخص مفسد که در نظر مبارک مورد احتیاط است به نظر آیت الله منتظرى جایز است و این مساله در محاکم قضایى مورد احتیاج است. اگر اجازه مى فرمایید در مراجع قضایى طبق نظر ایشان عمل شود.
ادام الله عمر کم الشریف
عبدالکریم موسوى اردبیلى
بسمه تعالى
مجازید طبق نظر شریف ایشان عمل نمایید. 9/5/66
این فتاوى به اندازه کافى تفاوت احتیاطات و نوع دیدگاه امام را در برخورد با حقوق مردم، على الخصوص در مسئله ى اعدام مفسد و محارب با دیدگاه آقاى منتظرى که تا روز برکنارى از قائم مقامى رهبرى بخش عظیم مسایل اقتصادی، اجتماعى و قضایى کشور بر اساس فتاوى ایشان عمل مى شد، نشان مى دهد و جاى بحث باقى نمى گذارد.
گناه نابخشودنى امام از دید آقاى منتظرى این است که همانند او با شعار قانون مدارى به قانون شکنى دست نمى زد و از جایگاه رهبرى بهره بردارى ناروا نمى کرد.
گناه نابخشودنى امام از دید آقاى منتظرى این است که همانند او با شعار قانون مدارى به قانون شکنى دست نمى زد و از جایگاه رهبرى بهره بردارى ناروا نمى کرد و به دست داشتن در چندین قتل و آدمکشى و جنایت دیگر به اعدام محکوم شد، چشم داشت آقاى منتظرى از امام این بود که پا روى حق و قانون بگذارد و پشت به مردم کند خون انسانهاى بیگناهى را که به دستور مهدى هاشمى کشته شده بودند، پایمال کند و بساط خانى هزار فامیلى و نهاد فرا قانونى رازنده سازد و فرزندان، بستگان و نور چشمان و فتنه آفرینان بیت را از هر گونه احضار، بازداشت، بازجویى و پیگرد قانونى مصون و مستثنى اعلام کند و مهدى هاشمى را مورد عفو قرار دهد تا حکومت عدل على از دیدگاه آقاى منتظرى در کشور بر پا شود و استوار گردد. از این رو، به امام چنین پیام داد:
1- سید مهدى هر چه بود و شد بالاخره بیست سال سنگ اسلام و انقلاب و امام را به سینه زد.
2- او از خیلى از کسانى که مورد عفو امام قرار گفتند بدتر نیست و مادر پیر او و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحمند و خانواده و بیت آنان مورد احترام است.
3- او نه مرتد است و نه محارب و نه مفسد و بلاخره به انقلاب و امام اعتقاد کامل دارد، هر چند در سلیقه خطا کار باشد و هست.
4- او هنوز طرفداران زیادى از حزب اللهى ها و جبهه بروها و افراد انقلابى دارد و اعدام او در روح آنان اثر بدى برجاى مى گذارد.
5- اعدام او سبب مى شود که در شهرهاى مختلف، افراد خوب را به اتهام ارتباط با او خراب و منزوى سازند و قطعا حضرتعالى به این امر راضى نیستند.
6- اعدام او پیروزى بزرگى براى دشمنان و سوژه طلبان مى باشد.
7- و بالاخره آنچه گفته شده نه به خاطر علاقه شخصى است که من فعلاً هیچ علاقه شخصى ندارم بلکه فقط از نظر مصالح اسلام و آینده انقلاب است و این که اعدام و خونریزى بالاخره بسا کدورت و خون در پى دارد. اعدام همیشه میسر است ولى کشته را نمى توان زنده کرد.
ناهمگونى حرف و عمل و تقدم منافع شخصى و فامیلى بر منافع و مصالح ملى و اجتماعى تنها به موارد ذکر شده محدود نیست. پیروان این نظریه براى اثبات ادعاهاى خود در ضعف روانشناسى شخصیتى آقاى منتظرى و عدم همسازى حرف و عمل ایشان در این روانشناختى به مواردى چون:
الف- سوء استفاده از بیت المال و صرف آن در امور شخصى و خصوصى (على الخصوص، اختصاص میلیون ها تومان از وجوهات و سایر منابع ملى براى چاچ و پخش اعلامیه ها تاسیس «وب سایت» شخصى و غیره) علیرغم شعارهایى که براى دعوت مسئولین به عدم سوء استفاده از بیت المال داده مى شود.
ب- تخصیص میلیونها تومان از حقوق طلاب و فقرا به لیبرالها و کسانیکه سرسازگارى با باورها و اعتقادات مردم و نظام جمهورى اسلامى ندارند.
پ- عدم تحمل حتى کمترین انتقاد از ناحیه ى حتى اساتید خود، علیرغم شعارهاى زیادى که در انتقاد پذیرى داده مى شود و موارد دیگرى اشاره مى کنند که در جاى خود بدان پرداخته خواهد شد.

4- خود محورى و خود بزرگ بینی
از دیگر خصلت هایى که در روانشناسى شخصیتى انسان هاى ساده ذکر کرده اند این است که خود را از عالم و آدم عاقل تر، داناتر و کاردانتر مى پندارند و بر این باورند که براى اسلام نیز از همه بزرگان و پیشوایان دلسوزتر و با اخلاص تر مى باشند. با مطالعه در زندگى خوارج مى بینیم که آنها نه تنها خود را از امام على (ع) خردمندتر و مصلحت اندیش تر مى پنداشتند بلکه بر این باور بودند که نسبت به اسلام نیز شناخت بیشتر و دقیق ترى دارند عده اى معتقدند که وقتى آقاى منتظرى به قائم مقامى منصوب شد، به این باور رسید که در همه امور لشکری، اقتصادی، قضایی، سیاسى، نظامى و غیره از همه مسولان کاردان تر، با تجربه تر و داناتر است. از این رو برخورد لازم مى دید که در همه امور کشور دخالت کند و نظر دهد. آنگاه که یکى از مسئولان با او دیدار مى کرد، منتظرى بى درنگ دست به کار مى شد که او را در جهت اداره وزارتخانه، کارخانه، اداره یا نهادى را که مسئولیت آن را بر عهده دارد، راهنمایى کند و شیوه رتق و فتق امور را به وى بیاموزد و بدین گونه همه مشکلات کشور را یکجا و یک شبه حل کند و اوضاع اجتماعى واقتصادى و سیاسى را سامان بخشد. دخالت او در همه امور کشور تا آن پایه بود که مایه تعجب برخى از ارادتمندان و علاقمندان او قرار مى گرفت. آقاى هادى هاشمى گفته بود این دخالت آقاى منتظرى در همه شئون و امور کشور تا آنجا بود که یک بار آقاى هاشمى رفسنجانى به شوخى به آقاى منتظرى گفت: تنها مانده است که شما درباره روستاى ما(بهرمان) اظهار نظر کنید! آقاى منتظرى نه تنها بر آن بود مسئولان کشور را براى اداره امور، آموزش و رهنمود دهد، بلکه به این باور رسیده بود که امام را نیز او باید راهنمایى کند و امام وظیفه مند است که پیشنهادات و نظریات او را مو به مو به اجرا در آورد! (نمونه هاى زیادى در این رابطه در خاطرات ایشان وجود دارد).
این خود بزرگ بینى تا آنجا او را به بیراهه کشانده بود که وقتى در مى یافت که یکى از مسولان، دیدگاه و نظریات او را به کار نبسته و به اجرا در نیاورده است، سخت خشمگین مى شد ودر دیدار دیگرى که با آن مسئولان دست مى داد. سخت بر او مى تاخت که چرا به دستورات من عمل نکردی؟ این فشارها و پرخاش روى مقامات قضایى و اطلاعاتى بیشتر و شدیدتر بود. آقاى منتظرى در شعار از استقلال دستگاه قضایى و قضات محترم سخن مى گفت. لیکن در عمل انتظار داشت بنابر سیاست و ریاست و تاکتیک او مسائل امنیتى و ضد جاسوسى را پى بگیرند و به انجام برسانند. در صورتى که در مسائل اطلاعاتی، کوچکترین اطلاع و آگاهى نداشت. این چشم داشت و انتظار نابجا کشمکش و ناخرسندى میان او و مسئولان را روز به روز افزون مى ساخت. مسئولان کشور از فشارها و برخوردهاى نامناسب او به امام گله و شکایت مى کردند. امام نیز جز بردبارى و شکیبایى گریزى نمى دید. آقاى منتظرى از این که مى دید مسئولان نظام به دستورات و نظریات او بها نمى دهند نسبت به آنان، ذهنیت پیدا مى کرد وبه دنبال دستاویزى بود که بر ضد آنان به کار بگیرد و آنان را به زیر سوال ببرد. به عنوان نمونه مى توان به نامه هاى مورخ 9/7/67 ایشان به آقاى میر حسین موسوى نخست وزیر وقت اشاره کرد.
این نامه که در فضاى حمله ى منافقین، عملیات مرصاد و تهاجم مجدد عراق به خاک میهن ما پس از پذیرش قطعنامه 598 نوشته شده است. سطح دخالت وسیع در همه ى امور کشور، نا آگاهى از اوضاع اجتماعى و سیاسى و از همه مهم تر عصبانیت در تصمیم گیرى ها و نوشته ها را نشان مى دهد. اینجا بود که شبکه حاکم بر بیت او که از دیر باز براى او داشتن آقاى منتظرى به کارشکنى و مخالفت با جمهورى اسلامى سرگرم توطئه بودند از این فرصت بهره بردارى هاى فراوانى مى کردند و با دادن گزارش هاى نادرست و پى در پى او را بر ضد نظام جمهورى اسلامى بر مى انگیختند و آتش اختلاف را بیش از پیش شعله ور مى ساختند و عناصر شیاد، بازیگر و کسانى که داراى سوء پیشینه بودند به نامه پراکنى و شکایت علیه مسئولان وا مى داشتند. آقاى منتظرى آن یاوه گویى ها و دروغ پردازیها را مى گرفت و بر ضد نظام جمهورى اسلامى مطرح مى کرد.
براى آگاهى از این خصلت به برخى دیگر از اظهارات ایشان اشاره مى شود:
..... من خودم یکى از پایه هاى اصلى نظام بودم.... هر کسى ادعا کند که از من انقلابى تر است بى خود کرده. هیچ کس چنین ادعایى نمى تواند بکند، من از همه کس بیشتر به این انقلاب خدمت کرده ام..... خمینى را من خمینى کردم من به اتفاق یک دو نفر دیگر او را مرجع کردیم. هر کس بگوید [او] از من انقلابى تر است، دروغ گفته است.....
منتظرى در حد خودش فردى است که مستقل وداراى فکر و نظر و استاد برخى مسئولین بالاى نظام و علماى حوزه علمیه قم و شهرستان ها بوده است. منتظرى به حمدالله و منه نه دین خود را از دست داده و نه عقل خود را و نه معلومات خود را و معمرین حوزه علمیه قم هم به یاد دارند زمانى که مرحوم امام فقط چند شاگرد منظومه و اسفار داشتند، من بهمراه مرحوم شهید مطهرى بودیم که ایشان را وارد صحنه فقه و اصول حوزه کردیم و به افراد معرفى کردیم. هر چند من چندان خوش ندارم کسى از من تعریف کند...... (سخنرانى آقاى منتظرى در قم در تاریخ 23/5/75)
این روش اگر چه در اغلب نامه هاى دوران مسئولیت ایشان آشکار است ولى در خاطرات منسوب به ایشان نمود و عینیت بیشترى دارد بطوریکه خواننده در تمام فصول این خاطرات از دوران طلبگى تا به امروز جز آقاى منتظرى و اعمالى که مطلقاً درست بوده نه از اساتید نه از مبارزان و نه از بزرگان دین و کشور جلوه چندانى نمى بیند. انسان وقتى این انقلاب اسلامی، تا روزى که دیده از جهان فروبست قرار مى دهد به حقایق زیادى مى رسد. اما من هیچگاه خود را ندید از خود سخن نگفت، به دفاع از خویش برنخاست، نقشى براى خود در نهضت و انقلاب باور نداشت. از اینکه گفته شود انقلاب ایران، آزادى ملت و استقلال کشور با همت والاى خمینى کبیر به دست امده است، سخت آزرده خاطر مى شد، بارها در سخنرانى هاى خود روى این موضوع تاکید کرد که این انقلاب و دستاوردهاى آن از جانب بار نشانده است آنگاه که مردم در حضور او شعار دادند: توطئه چپ. و راست، کوبنده اش روح الله است. با لحنى پرخاشگرانه آنان را از این شعار بازداشت و اظهار داشت کوبنده توطئه ها شما مردمید، روح الله کى یه در دورانى که در نجف اشرف در تبعید به سر مى برد پیوسته با جو سازى ها، شایعه پراکنى ها، دروغپردازى ها و نارواگویى هاى یک دست و برنامه ریزى شده تحجر گرایان و باندهاى مرموز آن حوزه روبرو بود، از روزى که وارد نجف شد تا آن روزى که از عراق هجرت کرد، محافل ارتجاعى و باندهاى وابسته به سازمانهاى جاسوسى بر ضد او جو سازى کردند. به او تهمت زدند. علیه او شب نامه پخش کردند و اهالى نجف و مردم عراق را نسبت به او بدبین کردند. به گونه اى که بازارى هاى نجف آنگاه که در کوچه و خیابان نجف او را مى دیدند از او رو برمى گرداندند، به او سلام نمى کردند، پشت سر او نماز نمى خواندند. نگازنده شاهد وناظر بود که برخى از مردم نمازشان را فرادا مى خواندند. نگارنده شاهد و ناظر بود که برخى از مردم نمازخوان نجف به مسجد شیخ انصارى مى آمدند و در حالى که نماز جماعت امام برپا بود نمازشان را فرادا مى خواندند. طلاب وفادار به امام راتوده اى و کمونیست مى پنداشتند، ظرفى را که برخى از این طلاب از ان آب خورده بودند آب مى کشیدند، برخى از انها صریحا گفته بودند اگر مردید نمى گذاریم شما در گورستان مسلمانان دفن کنند و بسیارى از موارد دیگر، انسان وقتى آن موارد را در مقابل پاره اى از ادعاهاى آقاى منتظرى مى گذارد متوجه ى تفاوت ها خواهد شد.
با این وجود، امام هیچ گاه به دفاع از خود برنخاست، به دروغ پردازى و ناروا گویى ها پاسخ نداد، آنگاه که دو تن از اساتید بزرگ حوزه نجف، یکى از شب نامه هایى را که بر ضد امام منتشر شده بود برداشتند و به حضور امام رفتند و به او عرض کردند یا به ما اجازه دهید نسبت هاى ناروایى را که در این شب نامه به شما داده اند، تکذیب کنیم و به دفاع از شما برمى خیزیم و یا شخصاً از خود دفاع کنید، امام پاسخ داد: »دیگر مجالى براى دفاع ازخود نمانده است. اگر مجالى باشد باید از اسلام دفاع کرد.»
و به این پیمان تا لحضه اى که دیده از جهان فروبست وفادار و پایبند بود و همه توان خود را در دفاع از اسلام به کارگرفت. چون از خود رسته و بندهاى خودخواهى دچار است، نمى تواند از اسلام دفاع کند و به فکر مردم باشد. او مى دانست خود پسندى به خرد انسانى آسیب مى رساند و اندیشه را از کار مى اندازد. او به خوبى آگاهى داشت که خود بینى بیمارى خطرناک و بى درمانى است ک انسان را به هلاکت مى کشاند. از امام صادق روایت است:........... حضرت عیسى اعلام کرد به اذن خدا به مداواى بیماران پرداختم و آنان را مداوا کردم. پیسى و جذام را به اذن خدا علاج کردم و مرده را زنده کردم، لیکن در مداواى احمق ناتوان ماندم. از او پرسیدم اى روح خدا احمق کیست؟ پاسخ داد: آن کسى که به خود و دیدگاهش مغرور است، آن که همه خوبى ها را در خود مى بیند حق را براى خود مى داند و براى هیچ کس علیه خویش حقى نمى پذیرد. این همان احمقى است که براى مداواى او راهى نیست..... (رى شهری، دانشنامه، ص 330، برگفته از الاختصاص و بحارالانوار)
امام علی(ع) عناصر از خود راضى و خود بزرگ بین را از اینگونه مى شناساند:...... نادان کسى است که به خاطر ناآگاهی، خود را دانا مى داند، نظر خود بسنده مى کند، از عالمان دورى مى گزیند و از آن عیب جویى و هر کسى را که با او مخالفت مى کند خطا کار مى خواند..... (پیشین ص 332، برگرفته از تحف العقول و بحار الانوار).
آرى انسان آنگاه که بیمارى «عجب» و غرور و خود بزرگ بینى دچار شد، تنها به خود مى اندیشد، حتى اسلام را در خود خلاصه مى کند و تضعیف خویش را تضعیف اسلام مى پندارد و اینجاست که خرده مى گیرد: چرا مصاحبه اى را که به ضرر من و بیت من و مدارس من بود اجازه دادید پخش شود؟
فصل هفتم خاطرات منسوب به آقاى منتظرى مملو از مسئولیت هاى است که در نظام جمهورى اسلامى چه از ناحیه خبرگان و چه از ناحیه امام ره به ایشان واگذار شده بود. به اعتراف خود ایشان امام در بسیارى از مسایل حساس و حیاتى دخالت نمى کرد و مباحث را به ایشان ارجاع مى داد. مگر یک انسان چقدر تسلط برمباحث پیچیده اقتصادی، سیاسی، فرهنگى و اجتماعى دارد که در آن شرایط حساس و بحرانى انقلاب، توان حل آنها را داشته باشد. با اینهمه ما حتى نمى بینیم علیرغم این بار سنگینى که آقاى منتظرى به برکت اعتمادى که امام به ایشان کرده بود، حمل مى کرد. بخش مهمى از مسئولیت هایى را که به ایشان محول مى شد، رد کند این در حالى است که ایشان حتى در تهران حضور نداشت و مستقیما در جریان بسیارى از مسایل مهم سیاسى و اقتصادى و غیره نبود و عجیب است که در فصل هفتم خاطرات خود مى نویسد: »اساساً این سیستم اداره کشور که همه قدرت در یک نفر خلاصه یم شود هر چند آن فرد با تقواترین افراد باشد، روش صحیحى نیست و منجر به اشتباهات بزرگ مى شود.» چرا آقاى منتظرى در آن دورانى که حساس ترین مسئولیت هاى همزمان تا روز برکنارى آورده شده است.) البته بى تردید این بخش از سخنان ایشان که گفتند: »این روش منجر به اشتباهات بزرگ مى شود.»
قابل انکار نیست چون جمهورى اسلامى تاوان این اشتباهات بزرگ را حداقل در همین جریان آیت اله منتظرى دارد. اما، براستى چرا ایشان تمایل داشت در همه ى مسایل مملکت به آراى او عمل شود؟! و چرا امام علیرغم اینکه از جنبه ى علمى و سیاسى و در همه ى مسایل اجتماعى برتر از ایشان بوده و در حقیقت استاد همه ى آنهایى بود که برکت انقلاب اسلامى جز مسئولین نظام جمهورى اسلامى شده بودند، راه را براى اعمال نظریات شاگردان خود باز مى کرد؟ این هم از نکات عجیب و ناگفته ى ابعاد شخصیتى امام و تاریخ انقلاب اسلامى است. آیا امام باهوش سرشار خود آینده جمهورى اسلامى و شرایطى را که بعضى از انقلابیون دو آتشه آینده اى خواهد آمد که در آن کسانیکه همه ى امور مملکت را در دست داشته و کاستى ها وناکاستى، به طریق اولى به آنها بیشتر مربوط مى شد(چون مملکت در حساس ترین بخش مثل نگارش قانون اساسی، سیاستهاى اقتصادی، مسایل قضایى و حاتى مسایل اجرایى بر اساس نظرات، نمایندگى و فتاوى آنها هدایـت مى شد) بجاى اینکه روشها، بنشها و سیاستهاى خودشان ار اصلاح کرده و ناتوانى خود را و روش خود و جریان خود را در اداره ى امور درک کنند. دیگران را به پاس میز محاکمه خواهند کشید.
آیا امام مى دانست این جریان با توجه به شرایطى که برایش فراهم شد (و بى تردید با آن وضعى که کشور را اداره مى کردند باب طبع امام نبود.) در آینده اى نه چندان دور تاوان عملکردهاى خود را از دیگران و از همه مهمتر از نظام جمهورى اسلامى و مردم خواهند گرفت؟ بى تردید امام در آن شرایط حساس کشور ومصائبى که از هر طرف بر انقلاب تحمیل مى شود همان کارى را کرد که پیامبر اسلام در صدر اسلام با جریانهاى منحرف کرد. امام همه ى ناسزاهایى را که مى دانست پس از وى نثار او خواهد شد آنهم از ناحیه کسانى که داعیه شاگردی، پیروى بى چون و چرا از فرامین رهبرى و دستورات اسلام دارند، به جان خرید و در آخرین ماه هاى حیات عمر پربار خود تکلیف این جریان رامشخص کرد و با این عمل بقاى انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى را بیمه کرد.

5- عدم اعتقاد قلبى به باورها و عدم ثبات فکرى
از دیگر دلایلى که در روانشناختى شخصیتى جریان منتظرى مورد توجه قرار گرفته است عدم اعتقاد قلبى به باورهاى اعتقادى و عدم ثبات فکرى در مباحث علمى و نظریه هایى هست که ایشان سال ها براى اثبات این نظریه ها همه ى جریانهاى سیاسى و اجتماعى را به چالش کشیده بودند.
مى گویند آقاى منتظرى بدلیل همین خصلت روانشناخی، از یک آراى ثابت، پایدار و استوارى برخوردار نیست. دید او طبق اوضاع و شرایط و نشست و برخاست با عناصر گوناگون، دگرگون مى شود. یک روز مردم را تا آن پایه بى ارزش و بى اهمیت مى بیند که به امام پیشنهاد مى دهد «برنامه ملاقات ها را تعطیل کند» «تا بتواند به مسائل و امور مهم برسد» روز دیگر با تاثیر پذیرى از جو، مردم را العیاذ بالله «تالى تلو» خدا مى بیند تا آنجا که پیامبر اکرم و على (ع) را نیز برگزیده و منتخب مردم مى خواند و صریحاً اعلام مى کند:
«..... تحقق و خارجیت حاکمیت پیامبر و امیرالمومنین و همچنین فقیه در عصر غیبت به انتخاب مردم و پذیرش مردم وابسته بوده ومى باشد..... در سوره فتح و ممتحنه از قرآن کریم بیعت با پیامبر اکرم(ص) مطرح شده است و بالاخره حکومت ظاهرى و فرمان روایى پیامبر بر مردم بر اساس بیعت با آنان تثبیت شد......» (حکومت مردمى وقانون اساسی، ص 7و6)
آن روز که بر مسند قائم مقامى نشسته است با دلایل عقلى و نقلى ادعا مى کند که اصولا رئیس جمهور نه تنها هیچ استقلالى از حیث مشروعیت و دایره اختیارات نسبت به رهبرى ندارد، بلکه فقط عامل و کارگزار ولى فقیه است و نیز هیچ یک از قواى سه گانه مستقل از رهبرى مشروعیت ندارند و همه فرمان برند و کارگردان اصلى در مسایل مربوط به دولت شخص رهبرى است و او در واقع مسئولیت خود را به عنوان رئیس جمهور وزراء استانداران و.... تقویض و میان آن تقسیم کار مى کنند...... و از آنجا که رییس جمهور و دولتش در واقع کارگزاران و بازوى اجرایى رهبرند، طبیعى تر آن است که توسط رهبرى منصوب شوند. [ نه از طرف مردم] زیرا بار مسئولیت در اصل بر عهده رهبر است و اوست که باید افرادى را که از طرز تفکر و حتى در سلیقه سیاسی، مدیریتى هم سنخ او باشند برگزیند تا راحت تر با آن کار کند. (حکومت مردمى و قانون اساسی، ص 18و17)
و آنگاه که از قائم مقامى عزل مى شود، یکباره با 180 درجه چرخش به نقد ولایت مطلقه فقیه مى پردازند و اعلام مى کند:
لازمه ولایت مطلقه نادیده گرفتن همه این نهادهاست و این همه نیرو نیز بودجه کشور را صرف انتخابات نمایندگان مجلس و ریاست جمهورى نمودن لغو بلکه تبذیر مى باشد. زیرا مطابق تفسیر آقایان خود رهبر در مسایل تصمیم مى گیرد و براى اجرا به هر کس خواست محول مى کند و محدودیتى براى او وجود ندارد...... آقایان در تبلیغات خود پیوسته روى اصل ولایت فقیه و اطلاق ان تکیه مى کنند ولى این همه اصول متضمن حاکمیت مردم و حقوق آنان را نادیده مى گیرند.... نادیده گرفتن آزادى هاى مشروع ملت و نظریات آنان و اصرار بر تسلیم آنان به ویژه دانشمندان و متخصصیـن علوم اجتماعی، سیاسى و اقتصادى جامعه در برابر نظریات یک فرد غیر معصوم جایز الخطا موجب ناخشنودى و عصیان ملت مى شود و از آن به استبداد فردى تعبیر مى کنند....... (خاطرات فصل هفتم)
یک روز از آقاى بروجردى خرده مى گیرد که چرا گفت: «انا فى کل یوم رجل» من عرض کردم آقا با انا فى کل یوم رجل نمى شود کتاب نوشت براى اینکه یک برنامه باید از اول باشد که همه روى ان برنامه کار کنند.... (خاطرات ص 132) و روز دیگر با تمسک به این شعار بسیارى از اقدامات ناسخ و منسوخ خود و جریان خود را توجیه مى کند.
یک روز فرزند خود را روانى و مجنون و مریض و روز دیگر فیلسوف و فقیه و حکیم یک روز با فتواى حکم مفسد فى الارض و حکم محاربه، دهها نفر را به پاى اعدام مى فرستد و روز دیگر شکایت از اعدام منافقین مى کند.
عدم ثبات فکرى وعملى در سرگذشت سیاسى و اجرایى جریان آقاى منتظرى از دیدگاه هاى از متفکرین و محققین، نشان از عدم اعتقاد آقاى منتظرى به ارزشها و تفسیر با و تأویلهاى نفسانى و خود محورانه دارد. براى اثبات چنین دیدگاهى آقاى منتظرى به اندازه کافى دلیل، سند و مدرک به جاى گذاشته است که مى تواند بعنوان یک هشدار تاریخى براى همه ى کسانى که در جامعه مسئولیتى دارند به ویژه براى عالمان دینى و پیشوایان روحانى و مسئولان حکومتى و براساس فتاوى و احکام و دستورات آنها هزاران حق جابجا و نفوس انسانى زیادى در معرض تغییر و تبدیل قرار مى گیرند، مایه عبرت باشد. چگونه ممکن است که یک عالمی، فقیهى و مجتهدى که با فتواى وى احکام تعزیراتى احتکاری، مفسدین فى الارض و دهها قاضى و امام جمعه و غیره براى صدور حکم و داورى پیرامون سرنوشت و حقوق مردم به مرحله ى اجرا در آورند به راحتى از زیر بار مسئولیتى هاى ناشى از این اقدامات و دستورات و فتاوى شانه خالى کند و سپس زیر آب مبانى بنیادین همه ى این اقدامات را که از دیدگاه وى ولایت مطلقه ى فقیه بود، بزند؟! اگر وجاهت آن احکام صادره از ولایت مطلقه نادیده گرفتن همه نهادها، نیروها و اعتبارات، نادیده گرفتن آزادى هاى مشروع ملت و حکومت یک فرد غیر معصوم و جایز الخطا بوده است، چگونه آقاى منتظرى و جریان ایشان تصدى همه ى آن امورى را که در دست داشته اند و هنوز هم بخشى از آن ها را در دست دارند و بر اساس آن بر بخشى از حقوق و مصالح مردم حکومت و قضاوت کرده و مى کنند، توجیه خواهند کرد؟ مگر آقاى منتظرى در خاطرات خود تمام آن حقوق را ناشى از ابلاغ حکم ولى فقیه و حاکم مسلمین نمى دید؟ مگر یک اصل دینى مى تواند در یک دوره اى مشروع و دوره اى دیگر نامشورع باشد؟! مگر اصول و قواعد دین و احکام مبین، تابع انگیزه ها و منافع شخصى ماست که اگر روزى امور در دست ما بود و ما ولى فقیه بودیم مشروع و در غیر اینصورت نامشروع باشد؟! مگر اصول و قوائد دین و احکام مبین، تابع انگیزه ها و منافع شخصى ماست که اگر روزى امور در دست ما بود و ما ولى فقیه بودیم مشروع و در غیر اینصورت نامشروع باشد دیگرى را برگزید این گزینش نادرست است؟! علماى بزرگ اسلام در سیره فقهى خود براى تبدیل یک احتیاط به واجب یا واجب به مستجب و غیره به راحتى زیر با صدور فتوا نمى رفتند، چون مى دانستند و مى دانند، درستى و نادرستى بسیارى از اعمال مردم (به اعتبار اعتمادى که به فقیه شیعه دارند و او را در نسبت با امام زمان مى بینند) به همین فتاوى وابسته است.
چگونه کسانى مثل آقاى منتظرى که سالها به فتواى ایشان احکام قضایى و سیاسى کشور اداره شد و با این قتاوى هزاران نفر براى دفاع از کیان نظام اسلامى به جبهه مجازاتهاى سنگین دیگر شدند به راحتى مى گویند، نظرم تغییر کرد؟! و با این اعتراف از زیر بار سنگین آن همه اقدامات، خود را مبرا دانست؟! شیوه ى صدور احکام ناسخ و منسوخ از بزرگ نیز سابقه ندارد و این هم از آن مواردى است که امیدوارم محققین بى غرض و عالم به آن توجه ى ویژه نمایند و نقش ایشان را در سطوح اجرایى نظام جمهورى اسلامى تا قبل از کناره گیری، عمیق و دقیق مورد تحقیق و تحلیل قرار دهند. در اثبات تاثیر روانشناختى شخصیتى جریان آقاى منتظرى در ناتوانى فهم متشابهات تاریخی، دلایل دیگرى وجود دارد که در بخش دیگرى بدان اشاره خواهد شد. مسئله ى آقاى منتظرى در تاریخ ما، صرفنظر از نوع تحلیلى پیرامون بروز این جریان ارائه مى شود مصداق آن حقیقتى است که ریشه در فهم عمیق تاریخ دارد، نه جریان آقاى منتظرى اولین جریان تاریخى است که پس از یک دوره مبارزه و تلاش و حضور در همه ى منتظرى اولین جریان تلخى است که پس از یک دوره مبارزه و تلاش و حضور در همه ى ارکان تصمیم گیرى و اجرایى (و نظامى که خود در تاسیس آن نقش داشته اند) به نفى عملکرد هاى تاریخى خود پرداخته و تاوان ناتوانى خود را در فهم متشابهات تاریخى از اساتید، رهبران و ملت خود گرفتند و در نوشته هاى خود حسرت بازگشت به دوره پیشین را مى کشند(1) و نه آخرین جریانى خواهد بود که از این پس ممکن است از یک انقلاب یا نظام انقلابى یا از جرگه ى مردم خارج شوند و چه درست گفت امام مظلوم این ملت:
شما وظایف سنگینى دارید، اگر در حوزه ها، به وظایف خود عمل نکنید و در صدد تهذیب نقس نباشید و فقط دنبال فراگرفتن چند اصطلاح باشید و مسایل اصولى و فقهى را درست کنید در آتیه خداى نخواسته براى اسلام و جامعه اسلامى مضر خواهید بود. ممکن است – العیاذ بالله- موجب انحراف و گمراهى مردم شوید... (مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص 29).

فهرست منابع:
1- مرتضى مطهرى نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، قم، بى تا
2- نظر به اینکه در این مقاله خاطرات آقاى منتظرى از سایت Http://montazeri.com/html/books/khaterat/06/18/2001 به WORD منتقل و مورد استفاده قرار گرفته ممکن است ارجاع صفحات با صفحات وب سایت اختلاف داشته باشد.
3- مرتضى مطهری، آشنایى با علوم اسلامی، جلد 3و2و1، (بخش منطلق)، انتشارات صدرا، عم، بى تا
4- ایزدی، مصطفی، گذرى بر زندگى و اندیشه آیت الله منتظری، انتشارات: نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359
5- روزنامه جمهورى اسلامی، شماره 311، سال دوم، تیرماه 1359
6- مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، چاپ نجف

پاورقی:
1- آقاى منتظرى در جاهایى از خاطرات خود حسرت حسن برخورد ساواک، قوه قضاییه و ارگانهاى اجرایى رژیم شاه را مى خورد. ص 311، 113و....