شهلا لاهیجی: پس از اعطای حق رای به زنان خانهنشین شدم
شهلا لاهیجی: پس از اعطای حق رای به زنان خانهنشین شدم
غزل حضرتی: گرفتن حق رای توسط زنان امسال ۵۰ ساله میشود. پس از سالها کش و قوس زنان ایرانی بر سر حقوق نداشتهشان، هرچند با جمعیتی اندک، که قسمت اعظم جامعه هم شاید آنها را نماینده خود نمیدانستند، با اعتراضات مختلف و به روشهای گوناگون، سعی در گرفتن این حق داشتند. نگاه سنتی جامعه به زنانی که میخواستند تحصیلات عالی داشته باشند، میخواستند تنها شغلشان خانهداری و بچهداری نباشد، میخواستند بتوانند همپای مردان به مناصب دولتی و غیردولتی بالای جامعه دست بیابند، نگاهی منصفانه نبود، اما فعالان حقوق زنان در سالهای پیش از انقلاب، شاید بیتوجه به این مسائل همپای کشورهای همسایهای که شاید برخیشان خیلی زودتر از ما به این حق دست یافته بودند و برخیشان تا چند سال پیش به فکر چنین حقی هم نیفتاده بودند، برای دستیابی به حقی بدیهی تلاش کردند.
ارمنستان، گرجستان و آذربایجان که از هممرزان ایراناند، در سالهای بسیار پیشتر از ایران به این نقطه رسیده بودند که زنان هم نیمی از جامعه انسانی را تشکیل میدهند و تفاوتهای فیزیکیشان هم معنی تفاوت عقلانیشان با مردان نیست، زنان این سه کشور در سالهای ۱۹۱۷ و ۱۸ به حق رای دست یافتند. ایران، افغانستان، لیبی، مراکش، سودان و یمن از کشورهایی بودند که با اختلاف یکی دوساله در یک بازه زمانی به این حق دست پیدا کردند، کشورهای عربی آسیایی منطقه از کشورهایی بودند که دیرتر از بقیه به این حق رسیدند، قطر در ۱۹۹۷، عمان ۲۰۰۳، امارات ۲۰۰۶، کویت ۲۰۰۵، بحرین ۲۰۰۲. عربستان سعودی تنها کشوری است که زنانش هنوز حق رای ندارند، نه تنها در خاورمیانه که در میان همه ۱۹۶ کشور جهان.
اما آنچه زنان سال ۹۱ جامعه ایرانی را با زنان قدیم جامعه متمایز میکند، میزان آگاهی و دانشی است که با بهروز شدن جوامع و رشد و پیشرفت همهجانبه جوامع در قرن ۲۱، همه کشورها خواسته یا ناخواسته به آن تن دادند. زنان امروز تفاوتهای اساسی با زنان ۵۰ سال گذشته خود دارند، این تفاوتها را میتوان با رشد بالای ورودی زنان به دانشگاهها، کسب مدارج بالای تحصیلی نسبت به پنج دهه گذشته، کسب مشاغل در ردههای مختلف از ردههای خدماتی و کارگری گرفته تا مناصب بالای اجتماعی و حتی سیاسی. چند دهه است که زنان به پارلمان راه یافتهاند، زنان پستهای وزارت، معاونت و مشاور رییسجمهور را هم گرفتهاند، این نشان از تلاش و حمیت زنان دارد، اما هنوز مشکلاتی بر سر راه این قشر از جامعه وجود دارد، هنوز برخی بیمهریها و کملطفیها از سوی وکیلانشان که انتظاری دیگر از آنان است، بر این زنان وارد میشود، اما زنان هم شاید گمان نمیکردند به حقوقی که سالها در پیاش بودند دست یابند، خواستند و به خواستهشان رسیدند. گرچه برخی از زنان همان نسل هم این اعطای حق را در ضدیت با تلاشهایشان در جهت آگاهیبخشی به زنان میدانستند. اما زنان دهه ۹۰ ایرانی هم با این تصور که با پافشاری بر حقوق بدیهی انسانیشان به آن خواهند رسید، پیش میروند. نهادهای مدنی و تشکلهای غیردولتی امروز با وظیفه آگاهیبخشی به جمع کثیری از زنان که هنوز شاید درگیر مسائل حقوقی خود نشدهاند و تا دچار مشکل نشوند حاضر به فکر کردن دربارهشان نیستند، در میدان حاضرند. درمیان پژوهشگران این حوزه که بیشترشان سالهای دوری از حق رای را هم دیدهاند، به گفتوگو با شهلا لاهیجی، نویسنده، مترجم، ناشر و پژوهشگر حوزه زنان نشستیم. اوکه از نوجوانی به مقالهنویسی در نشریات پرداخته بود، زمانی که حدودا ۲۰ ساله بود، اعطای حق به زنان صورت گرفت و زنان وارد صفهای انتخابات شدند. او که این اعطای حق را برای جامعهای که در حال مبارزه بود درست نمیداند از کنارهگیریاش پس از این قانون میگوید.
لایحهای در هیات دولت وقت ایران به تصویب رسید. بر اساس این لایحه، زنان برای نخستین بار اجازه شرکت در انتخابات و نامزد شدن برای انتخابات را پیدا میکردند. اوضاع اجتماعی زنان ایرانی را در آن سالها و حقی که به آنها اعطا شده بود را چگونه میبینید؟
مساله حق رای زنان شاید یک واقعه نسبتا مهمی در زندگی من بود، وقتی فرمان راجع به حق رای زنان صادر شد، من به اعتراض همه فعالیتهایم را کنار گذاشتم و منزوی شدم. علتش هم این بود که من لااقل آن موقع اینطور فکر میکردم که هرگونه حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی باید توسط خود زنان گرفته شود نه اینکه به آنان اعطا شود، هنوز هم معتقد نیستم که حقوق میتواند اعطا شود. ما میگوییم حقوق یعنی حقها، حقها را کسی نمیتواند به کسی اهدا کند، بلکه آنها باید حقیقتا مورد خاص جامعه باشد و با توجه به وضعیتی که آن موقع مجموع مسائل زنان داشت ما با مسائل خیلی مهمتری روبهرو بودیم. استنباط من این بود که رای زنان هم مثل همه بساط انتخاباتهای آن دوران، چیزی صوری خواهد بود و عمیق نخواهد بود. زنان هنوز درباره خواستههای خودشان به اندیشه ننشسته بودند، بنابراین همانطور که میتوانست رای مردان در شهرهای مختلف خریداری شود رای زنان هم میشد که خریداری شود، کمی ارزانتر. آنهایی هم که به نمایندگی از زنان در مجالس ما بودند به هیچوجه نمایندگان همه زنان نبودند و خواستههای زنان را مطرح نمیکردند، به همین دلیل همه جریانات سالهای ۴۲ من را از هرگونه فعالیت اجتماعی متواری کرد، البته ما هم آن موقع کمی ایدهآلیست بودیم و فکر میکردیم عدهای باید مثل زنان شیکاگو کشته شوند، الان دیگر به آن اعتقاد ندارم، معتقدم جریانهای مدنی باید عاری از هرگونه خشونت باشند، اعتراض ولی نه همراه با خشونت. اعتراض و انتقاد به مفهوم خشونت نیست. انتقاد به معنی خشونت نیست و اگر به خشونت کشیده شود و قطرهای خون در ماجرا ریخته شود دو طرف در مقابل هم میایستند و همهچیز نابود میشود.
منظورتان این است که جامعه آن زمان خواستار حق اعطا نبود و این حق، دغدغه خاطر زنان و مردان ایران آن سالها نبود؟
به هیچوجه، نه اینکه خواستار نبود اصلا آگاهی نداشت. مساله نخواستن نبود، مساله این بود که نمیدانند چه باید بخواهند. مساله این بود که نمیدانستند چه میخواهد. حقوقی که زن برای خودش میشناخت حقوقی بود که مردش برایش آخر برج به خانه میآورد. برای اینکه بهشدت وابسته بود، درست است که در بعضی جهات برای زنان متوسط و مرفه کانالی باز بود که حقوق بیشتری درخواست کنند اما من چون در شهر کوچکتری زندگی میکردم و به چشم میدیدیم که حتی مسوولان قوه قضاییه در آن شهر مایل نیستند که زنان بدانند میتوانند حق مالکیت بگیرند. حتی یک بار که من برای زنی عریضهای نوشتم که شوهری معتاد داشت و بچههایش را آزار میداد، برای او علاوه بر حق طلاق حق ولایت درخواست کردم که دادستان شهر به من تلفن کرد و از من خواست زنان شهر را گمراه نکنم. میخواهم بگویم از حرف تا عمل تفاوت وجود داشت. اما به هر حال شاید امروز به اندازه آن موقع و به آن شدت و به آن غلبه بر ایدهآلهایم حرکت نکنم، اما در هر صورت معتقدم در صورت آمادگی جامعه برای تشکیل و روی آوردن به نهادهای مدنی این حقوق به دست میآید.
انقلاب مشارکت زنان را در عرصههای سیاسی و اجتماعی تغییر داد، این تغییرات را چگونه میبینید؟
باید ببینیم از اول انقلاب تا به امروز تعداد نمایندگان زن ما در مجلس به چه شکل بوده و چه کاری انجام دادهاند، اگر این روند را ببینیم، میبینیم نه در مجلس اول، نه در مجلس خبرگان و نه در مجالس دیگری که سرنوشت کشور را تعیین میکرده، زنان نقشی به عنوان زن نداشتند، حتی مجلس پنجم که بیشترین تعداد زنان را داشت، بیشترین قوانین ضد زن در همان دوران در مجلس تصویب شد هرچند که خیلی از آنها نمیتواند اجرا شود چون رشد اجتماعی زنان خیلی بیشتر از آن است که بخواهند آنان را اجرا کنند. اما امروز با توجه به میزان مشارکت زنان در همه امور از جنگ گرفته تا عوارض جنگ که گریبانگیر خانوادهها بود تا ریاست خانوادهها که به عهده زنان است تا رفتن به دانشگاه تا میزان نیازشان به اشتغال همه باید به این واقعیت اقرار کنند. به هر حال زنان با حضور کاملشان در جامعه میتوانند مطالبه حق کنند.
باید دید زن ایرانی در جامعه کنونی در کجا ایستاده است. چه میزان مسوولیت اجتماعی به عهدهاش است که بیشترش هم نامرئی است، زنان دارند در حال حاضرچرخ اقتصاد کشور را میچرخانند، منظورم تدبیر در اداره منزل و اداره اقتصادی خانواده است، این بخش مهمی است. این کار را در کنار اشتغال بیرون از خانه انجام میدهند. این مخصوص طبقه مرفه جامعه نیست، اینکه حتی در طبقات پایین چقدر شایع است و تا چه حد این زنان برای اداره خانوادهشان در اشتغال مشارکت میکنند. این اشتغال ممکن است خدماتی و کارگری باشد. البته تا زمانی که تولید نداریم نه مردان ما کار دارند و نه زنان ما. منظور من حضور در جامعه است.
شما زمان حق رای زن جوانی بودید، چه فعالیتهایی داشتید؟
من در آن دوران در سازمانهای زنان فعال بودم که غیردولتی بودند و برای حقوق زنان کار میکردند اما متتظر نبودند که این حقوق اعطا شود، لااقل من منتظر نبودم، من کمی ایدهآلیست بودم.
واکنش بقیه همکاران و همفکرانتان درباره این اعطای حق چه بود؟
آنها را نمیدانم چون من آنچنان بریدم و خانهنشین شدم و به مطالعات زنان پرداختم که با همه قطع رابطه کردم، چون آزرده بودم و فکر میکردم کسی همه زحمات ما را به باد داده است. نه برای اینکه حق رای دادهاند، برای اینکه تمام زحمات ما را برای آگاهیبخشی به جامعه از بین برده بودند، هرکاری میکردیم انگار که مامور حکومت بودیم، ما نمیخواستیم مامور حکومت باشیم، ما میخواستیم زنان خودشان به حقوق خودشان پی ببرند و خودشان به این نقطه برسند و به حق انسانیشان پی ببرند و اینکه با مردها تفاوتهای جسمانی دارند نه عقلانی.
تلاشهایتان در آن زمان برای آگاهیبخشی به زنان چقدر موثر واقع شد؟
من در آن زمان شروع کردم به یک سری کار خیریه و امدادی مثل رفتن به زندانها و سرکشی و کمک به زنانی که شوهرانشان در زندان به سر میبردند، مبارزه با فحشاهای سازمان یافته مثل آنچه در شهرنو تهران، شهری دیگر بود. مردانی را میدیدم که در صفهای طولانی ایستاده بودند و این شکل سازمانداده شدهاش بود، اما قسمت غمانگیز ماجرا، آنهایی بودند که داخل خانهها بودند، سرنوشتهای بسیار تلخ و دردناکی داشتند، اکثرا دخترانی بودند که مثلا در بلوچستان توسط والدینشان فروخته شده بودند و خیلی از آنها نابالغ بودند، ۱۰، ۱۲ سالشان بود، و بدتر از آن این بود که جامعه حاضر نبود این زنان را بپذیرند و شغلی به آنها بدهند، مشخص بود که جامعه نیازمند یک آموزش همگانی است نه به آن بخت برگشتگان بلکه به کل جامعه باید تفهیم کرد که اینها قربانیاند و باید به آنها امدادرسانی شود.
اوضاع زنان آن سالها، عقبماندگیشان و بیاطلاعی از اوضاع خودشان و وضع زنان دهه ۹۰ را میتوان با هم مقایسه کرد، در این مقایسه چه میبینید؟ چقدر رشد و پیشرفت بر اساس انتظارات زنان پیش رفته و چقدر جاماندگی داریم؟
اصلا قصه تفاوت پیدا کرده، هم در حقوق شخصیه و هم در احوال اجتماعی. غیر از اینکه ۵۰ سال گذشته علاوه بر آن وسایل ارتباط جمعی جهان را عوض کرده، تنها ما نیستیم، شما ببینید در آفریقا زنی میتواند رییسجمهور شود و حتی در پاکستان بسیار عقبافتاده این ظرفیت را دارد که زنی نخستوزیر و زیر امور خارجهاش شود و حتی در کشورهایی که میبینید زنان پیش از این مقامات بالا نداشتند اوضاع تغییر کرده، وضعیت دنیا عوض شده تنها ما نیستیم، البته ما هم جامعهای هستیم که دارد با زمانه پیش میرود گرچه سدهای زیادی سر راهش است، آموزش دختران و همین حضور دختران در دانشگاهها. زمانی که همسر من در دانشگاه پلیتکنیک درس میخواند تنها دو دختر در کل دانشگاه بودند اما الان میبینیم که زنان وارد رشتههایی شدند که مردانه ساختهاند و موفق هم هستند، باید ببینیم زنان چه درهایی را به روی خود باز کردهاند، زنان در چه حرفههایی وارد شدند از چه موانعی عبور کردند دیگر نمیتوانیم این را با زن ۵۰ سال یا ۱۰۰ سال پیش مقایسهاش کنیم.
بین همین زنان امروزی قرن ۲۱ هم، زنانی هنوز هستند که دغدغه مشکلات جنس خود را ندارند.
موضوع سر این است که ما وسایلی را داریم که این آگاهی را به مردم بدهیم؟ آیا من میتوانم در رسانهای جمعی چون تلویزیون این سخنان را بگویم و به زن به عنوان یک انسان بگویم که چه حقوقی دارد. جامعه و دولتمردان مکلفاند که این حقوق را به مردم بدهند. دولتمران مستخدم مردم هستند نه اربابان آنها. وقتی مردم را گدای حکومت میکنیم دست مردم پیش دولت دراز است. این روش باید عوض شود، چرخهای تولید باید راه بیفتد، زنان باید حقوق مدنیشان اصلاح شود. این دیگر خواسته زن فمینیست نیست این خواسته زن کارگری است که هرچه درمیآورد را شوهر معتادش خرج میکند و وقتی به دادگاه میرود، میگویند تو حق طلاق نداری. او فریاد میزند که قانون را عوض کنید این دیگر خواسته شیکی نیست، خواسته ضروری است نیاز بلافاصله است باید به آن توجه شود باید مدیریت جامعه بین هر دو جنس تقسیم شود این به هیچوجه برای زنان تنها نیست، برای زنان و مردان ایرانی است، برای مردانی که در دامن زنان ایرانی رشد پیدا میکنند.