شهید آیت الله مصطفی خمینی درخاطرات دوستان و یاران

چون فانی در پدر بود و واقعا دستیار و پیرو واقعی امام(س) بود، خود را فراموش کرد تا راه امام(س) درخشان باشد.


آقایی به ایمان، علم و تقواست، و مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی(ره) هم آقا بود، هم آقازاده، ملاک‌های آقایی و سیادت را حتی اگر فرزند حضرت امام(س) هم نبود، داشت، ایشان یک مظلومیت هم داشت، چرا که شخصیت علمی و فکری او تحت‌الشعاع شخصیت بزرگ امام(س) قرار گرفت، و چون فانی در پدر بود و واقعا دستیار و پیرو واقعی امام(س) بود، خود را فراموش کرد تا راه امام(س) درخشان باشد.

ذکر خاطره از عزیزان و بزرگان در عین سادگی و پیراستگی می تواند در شناخت زوایای پنهان شخصیتی آنان، برای کسانی که آن بزرگواران را ندیده و یا آشنایی نزدیکی نداشته اند کمک بسزایی باشد چرا که، دوستان چیزهایی را دیده اند که هم تلخ آن و هم شیرین،آن شنیدنی است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، آنچه پیش رو دارید فرازهایی است از خاطرات، یاران و نزدیکان آیت الله حاج سید مصطفی خمینی،حضرات آقایان، آیت الله صانعی ،آیت الله هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام ولمسلمین سیدمحمد خاتمی،
آقایی به علم و تقواست
حاج آقا مصطفی(ره) یکی از نزدیکترین افراد به امام(س) بود، چه در جریان مبارزات و چه در تبعید. ایشان فقط یک آقازاده نبود، بلکه خود یک آقا بود؛ یعنی چنین نبود که بخواهد فقط فرزند یک مرجع باشد و از موقعیت پدر استفاده کند، بلکه یک طلبه فاضل، یک دانشمند؛ در اواخر، یک مجتهد برجسته، یک مدرس و یک شخصیت علمی بود. در بینش صحیح اسلامی، آقایی به ایمان، علم و تقواست، و مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی(ره) هم آقا بود، هم آقازاده، ملاک‌های آقایی و سیادت را حتی اگر فرزند حضرت امام(س) هم نبود، داشت، ایشان یک مظلومیت هم داشت، چرا که شخصیت علمی و فکری او تحت‌الشعاع شخصیت بزرگ امام(س) قرار گرفت، و چون فانی در پدر بود و واقعا دستیار و پیرو واقعی امام(س) بود، خود را فراموش کرد تا راه امام(س) درخشان باشد. مثل یک سرباز در عرصه بود و مجالی برای عرضه خویش در مقام اثبات نداشت. شخصیت ثبوتی حاج آقا مصطفی(ره) به هیچ عنوان قابل مقایسه با شخصیت اثباتی ایشان نیست، یعنی به مراتب آن چه که بود، از آن چه که می‌نمود بیشتر و بزرگتر بود. در عین حال، مرید امام(س) بود و شاید امام(س) خصوصی‌ترین کارها را با ایشان درمیان می‌گذاشتند. امام(س) کاملا به شجاعت و شهامت ایشان نیز مراتب فضل و علم او آگاه بودند. کسی که در دامن امام(س) پرورش پیدا کرده و در کوران حوادثی که بر امام(س) گذشته بود، لحظه به لحظه حضور داشت، شخصیت علمی، سیاسی و مبارزاتی برجسته‌ای بود که عنوان نزدیکترین فرد را به امام (س) داشت. ایشان می‌توانست پس از انقلاب هم نقش عمده‌ای داشته باشد و به حق، همان گونه که امام(س) فرمودند، «امید آینده اسلام» بود، هم از حیث سیاسی برای استواری جمهوری اسلامی و هم از حیث علمی برای حوزه‌های علمیه، حاج آقا مصطفی(ره) یک فیلسوف، فقیه، اصولی و مفسر نامدار بود که وجودش می‌توانست برای اسلام و جامعة اسلامی بسیار ارزنده و مفید باشد.
(خاطرات سید محمد خاتمی، کتاب یادها و یادمانها، جلد دوم، ص 13-12)
شهادتش موجب پیروزی انقلاب شد
البته روند انقلاب به صورتی بود که قطعا به پیروزی منجر می‌شد. اگر چه کسانی که در متن آن بودند، تصور نمی‌کردند که به این زودی به نتیجه برسد، اما هدایت امام(س)، قدرت رهبری ایشان و رابطه‌ای که میان ایشان و مردم بود، نقش بسیار مؤثری در پیروزی داشت و توطئه‌ها را خنثی می‌کرد. با وجود این، بدون تردید، از جمله عوامل جنبی‌ که سبب تسریع پیروزی انقلاب شد، حوادثی بود که پس از رحلت حاج آقا مصطفی(ره) پیش آمد جامعه آماده انفجاربود. همین که خبر رحلت ایشان رسید، موجی ایجاد شد و به بهانه مجلس ترحیم ایشان، از قم به همه شهرهای کشور گسترش پیدا کرد و لحظه به لحظه هم بیشتر شد تا به صورت توفانی درآمد که تومار عمر رژیم طاغوت را در هم پیچید. یقینا، در حوادثی که پس از رحلت ایشان پیش آمد و موجب شد مردم عقده دل بگشایند و شجاعت پیدا کنند و به بهانة مجلس ترحیم حاج آقا مصطفی(ره)، دست به قیام بیش از پیش بزنند، شهادت ایشان نقشی روشنگر و برانگیزنده داشت و این یکی از عوامل نیرومند مؤثر در انقلاب به شمار می‌رود. «لطف خفی خداوند» این بود که این فاجعه به حادثه تبدیل شد دستاورد بزرگ آن پیروزی انقلاب اسلامی گردید.
(همان، ص15-14)
دلبسته اسلام بود
من یادم هست که در سال 1340 که در قم بودم، ایشان به عنوان یکی از مدرسان سطوح عالی فلسفه اسلامی، تدریس «منظومة حکمت» داشت، اسفار، رسایل و مکاسب هم تدریس می‌کرد، در حالی که شاید سی و یکی، دو سال بیشتر نداشت. در نجف هم از مدرسان نامی بود. سالیان درازی درس خارج تدریس می‌کرد. بعضی تقریرات و کتاب های فقه و اصول از ایشان به جای مانده که بعضی از آنها هم چاپ شده است. در زمینة تفسیر هم کار کرده بود و از چهره‌های متفکر در این علم محسوب می‌شد.
به واقع می‌توان گفت ایشان از نیروهای خوش فکر، مترقی و دارای درک عمیق از اسلام بود و به اسلام به عنوان یک دین نجات بخش (نه دین ظاهری) نگاه می‌کرد و قطعا مانند پدر بزرگوارش خواستار اسلام اصیل و از تحجر و قشری‌گری منزجربود. بخصوص این را در رفتار و کردار خود نشان می‌داد و هیچ یک از اعتباراتی را که ممکن است برخی از روحانیان داشته باشند، در وجود او جا نداشت. آزادگی کامل، دل نبستن به دنیا و تلاش برای فهم صحیح و عرضه درست اسلام در ایشان کاملا مشهود بود.
(همان، ص17)
چهره نامدار علمی
آثار علمی ایشان دلالت بر موقعیت علمی وی دارد؛ یک عالم درس خوانده و محقق که پیش از تبعید و پس از آن، از چهره‌های برجستة علمی به حساب می‌آمد. ایشان یک فقیه مبرز، یک فلسفه‌دان برجسته و یک مفسر پردانش و توانا و عمیق و یک سالک و یک انسان اهل معنی و اهل عرفان بودند. البته در نجف، موقعیت و مجال بیشتری برای بروز و ظهور این جنبه از شخصیت ایشان به وجود آمد. علاوه بر زمینه‌های مزبور، در زمینة عرفان هم کار کرده بود. هنگام شهادت با این که کمتر از پنجاه سال سن داشت، یکی از چهره‌های نامدار علمی و صاحب تألیفات فراوان بود.
(همان، ص18)
مستدل حرف می زد
نکتة جالبی که در سفری که با ایشان به آن برخورد کردم، عمق علمی حاج آقا مصطفی(ره) بود. حرف های ما عمدتا درباره مبارزه و مسایل سیاسی بود، اما گاهی که حرف پیش می‌آمد و مباحث فقهی، کلامی و مانند آنها مطرح می‌شد، می‌دیدم در هر مسأله‌ای که مطرح می‌شود، حاج آقا مصطفی(ره) مبانی را کاملا در دست دارد و بر اساس آنها، نظریات فقهی و عقیدتی مطرح می‌کند. بر بحث های اجتماعی هم مسلط بود و براساس آنها، موضع می‌گرفت و واضح و مستدل صحبت می‌کرد.
(خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی، جلد دوم، کتاب یادها و یادمانها، ص30-29)
 مبارزه برای تعیین سرنوشت
اگر غربت امام(س) در عراق و فشارهایی را که به ایشان وارد می‌شد در نظر بگیریم، نقش حاج آقا مصطفی(ره) در پشتیبانی امام(س) در آنجا کاملا مشهود است. در آن بحبوحه مبارزه، کمتر کسی داوطلب قدم گذاشتن در این راه بود. شجاعتی که حاج آقا مصطفی(ره) پس از دستگیری امام(س) در غیاب ایشان از خود نشان داد یا خدمات ایشان به امام(س) و نهضت در دوران تبعید همه نشان می‌دهد که ایشان نقطه اتکاء نیرومندی برای امام(س) بود تا مسیر نهضت و مبارزه را بپیمایند. امام(س) همه چیز خود را وقف مبارزه کرده بودند و هیچ چیز به اندازه مبارزه فکر ایشان را مشغول نمی‌کرد. مبارزه برای ایشان تعیین سرنوشت اسلام را به دنبال داشت. در محیطی که ایشان زندگی می‌کرد و کار و مبارزه خود را صورت می‌داد، هیچ کس به اندازه حاج آقا مصطفی(ره) در آن مقطع برایشان کارساز نبود. دوستان مبارز زیادی بودند چه در ایران و چه در نجف که از امام(س) حمایت می‌کردند، ولی حاج آقا مصطفی(ره) نقش جدی دیگری داشت. خلاصه کلام آن که سرنوشت مبارزه تا حد بسیاری به وجود ایشان بسته بود. به این دلیل بود که از او به عنوان «امید آینده اسلام» یاد کرده‌اند. (خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی، جلد دوم، کتاب یادها و یادمانها، ص31-30)
 خمینی دوم
ساواک تصور می‌کرد با کشتن حاج آقا مصطفی(ره)، دست امام(س) بریده می‌شود. شاید برخی از مأموران آنها در عراق، چنین تحلیل هایی کرده بودند و امید داشتند که پس از شهادت ایشان، به دلیل مشکلاتی که امام(س) را احاطه خواهد کرد، ایشان توان ادامه راه را از دست بدهد. بخصوص که تحمل داغ جوانی مثل حاج آقا مصطفی(ره) برای ایشان آسان نیست، آن هم با وجود سن بالا، غربت از وطن و محاصره دشمنان. ساواکی ها دیده بودند که پس از تبعید امام(س) حاج آقا مصطفی(ره) بیت ایشان را باز نگاه داشت. لذا، ایشان را تبعید کردند، اما دیدند ایشان در تبعید هم مشعل انقلاب را روشن نگه داشت. نقش فعال ایشان را در نهضت دیده بودند و چنین فکر می‌کردند. ولی بر خلاف آن چه آنها تصور می‌کردند، شهادت حاج آقا مصطفی(ره) موجب رشد و تداوم مبارزه شد.
(همان، ج2، ص31)
* پاداش صبر
چه کسی فکر می‌کرد چنین فتیله انفجاری‌ای در تاریخ منفجر شود و  تمام انبارهای ذخایر رژیم را به آتش بکشد؟ در همان موقع، دکتر شریعتی هم فوت شده بود. دکتر شریعتی چهره محبوبی، بخصوص در میان جوان ها بود، ولی با مرگ او اتفاقی رخ نداد! لذا بازتاب مسأله شهادت حاج آقا مصطفی(ره) را باید خارج از تحلیل های مادی بررسی کرد. در این قبیل مسایل، دست غیب و امدادهای الهی در کار بود. پاداش صبرهایی را که امام(س) و یارانش در آن مدت کرده بودند، و منتظر بهانه‌ای برای پیروزی بودند، خداوند چنین داد. رژیم با فضای سیاسی‌ای که ایجاد کرده بود، تصور نمی‌کرد کوچکترین حرکتی انجام شود. لذا، در اوایل حساسیتی نشان ندادند و اعتراضات را زودگذر فرض کردند اما وقتی کشته‌ها را دیدند، متوجه اشتباه خود شدند.
(همان، ص34)
خار چشم رژیم
 آیت الله حاج آقا مصطفی(ره) هم قوت درگرفتن احادیث اهل بیت(ع) و قرآن  و سنت و تحقیقات فقهاء مخصوصا پدر بزرگوارش(ع) را داشت و هم می‌توانست آنها را پیاده و اجرا کند.
دلیل بر پیاده کردنش صدماتی است که از اوایل تا اواخر زندگی متوجه او بود. اگر قدرت بر پیاده کردن و اجرا نبود و تنها قدرت بر یاد گرفتن و اصطلاحات را آموختن و نعوذبالله از آن سوء استفاده کردن بود، چرا در قم و در مرکز نور و فضیلت امروز و دیروز، دشمنان اجرای احکام الهی و دشمنان آزادی و آگاهی مردم دستور می‌دهند ظرفی را که او از آن آب آشامیده آب بکشید؟  دشمن از آن روز می‌فهمید و می‌دانست این پدر و پسر در آینده سبب نابودی ستمکاران خواهند بود چنانکه بعد هم می‌بینیم آن بزرگوار در دوران نهضت، بار مسئولیت‌ها را به دوش می‌گیرد.
(سخنرانی آیت الله صانعی، کتاب یادها و یادمانها، جلد دوم، ص43)
 مبارزی نستوه
یادم نمی‌رود 15 خرداد 1342 که دوازدهم محرم بود، وقتی جمعیت قم و شهرستان‌ها بیرون ریختند و به حساب محبوبیت و فقاهت و زهد و تقوا و اعلمیت و مرجعیت امام، جمع شده بودند؛ برای ایشان در صحن مطهر منبری گذاشته بودند، کنار آن تکیه داده بود و گاه و بی‌گاه با مردم صحبت می‌کرد. در وقتی که بسیاری از فرزندان اسلام به شهادت رسیدند و شهر قم یک پارچه آتش و خون بود، ایشان مثل پدر بزرگوارشان لطف می‌کردند برخی از مأموریت‌ها را در همان زمان با همه خطرها به بنده می‌دادند و بنده واسطه بین جنابشان و بیت مرحوم آیت الله العظمی سید احمد زنجانی بودم، که علما آنجا جمع شده بودند تا راجع به قضیه تصمیم بگیرند. مبارزاتش به جایی رسید که نظام ستمشاهی و قبل از او و سبب اصلی‌اش آمریکا و اسرائیل و صهیونیست، او را مدت‌های زیادی دور از خانه و زندگی تبعید می‌کنند.
(همان، ص44-43)
دلسوخته نهضت
او در طول اقامتش در نجف رحمت برای همگان بود، دلسوز نهضت بود، تا جایی که گاهی بر حسب آن فکر بلند، خودش به خدمت پدر می‌رسد و با پدر سخن می‌گوید، اما پدر سخنی بالاتر به او می‌گوید و جوابی پدرانه، عاطفانه و بالاتر هم به او می‌دهد، چنان که برای بنده نقل شده و شنیده‌ام، این فقیه شهید خدمت پدر بزرگوارشان امام امت(س) رسیدند، عرض کردند: آقا، شما مرتب شهریه‌ها را اضافه می‌کنید، چه خوب است که مقداری از این شهریه‌ها را برای کمک به افرادی که در نهضت و حرکت هستند، چه در ایران و چه در عراق  و چه در سایر بلاد بگذاریم. این فکر بلند شبیه فکر جابر و شبیه فکر بلند امام باقر (ع) است.
(همان، ص46)