شهید باهنر: مردم همیشه حق دارند انتقاد کنند

امامت از بطن امت برمی خیزد این تعبیر بسیار جالبی است. مساله این نیست که از بالا یک مقامی را تعیین کنند با یک ابلاغ و با کمک این ابلاغ بگویند تو رهبر مردم باش، نه، رهبری تحمیل پذیر نیست، رهبری ابلاغ بردار نیست، رهبری توصیه پذیر نیست، رهبری از درون امت می جوشد، فردی که با مردم مانوس بوده، از مردم بوده، درد مردم را احساس کرده، دشمنی را شناخته، راه را شناخته توانسته است در دل مردم جا باز کند.


اشاره: شهید باهنر پیش از آنکه دومین نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران باشد، یک اندیشمند دینی و صاحب نظر مسائل تربیتی است. تالیفات متنوع او در حوزه آموزش و پرورش و همچنین نظریات عمیقش در مورد اندیشه سیاسی مسلمین و بخصوص برداشتی که از مساله ولایت فقیه داشته است، می تواند به عنوان یکی از ارکان فکری انقلاب اسلامی مورد کنکاش قرار گیرد.


به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، آنچه در ذیل می آید، گزیده ای از آراء این شهید مظلوم در مورد جایگاه مردم در جمهوری اسلامی و نقش آنها در انتخاب مرجعیت، رهبری و دیگر ارکان نظام است که  به مناسبت سالگرد شهادت مظلومانه این شهید اندیشمند منتشر می شود.




مردم همیشه حق دارند انتقاد کنند

 

مردم در جمهوری اسلامی همیشه حق دارند بر اعمال قوه مجریه و دستگاه های حاکم نظارت کنند. مردم همیشه حق دارند انتقاد کنند، بحث کنند، خواسته های خودشان را بخواهند و در شرایط بسیار حساس، مردم باز هم در رفراندوم ها شرکت خواهند کرد و سرنوشت خودشان را به دست خودشان تعین خواهند نمود بنابراین، حق نظارت مردم و حضور و حاکمیت مردم در قانون اساسی کاملا رعایت شده است. (فروغ اندیشه، جلد1 ، ص 100 )

 

 

امامت از بطن امت برمی خیزد این تعبیر بسیار جالبی است. مساله این نیست که از بالا یک مقامی را تعیین کنند با یک ابلاغ و با کمک این ابلاغ بگویند تو رهبر مردم باش، نه، رهبری تحمیل پذیر نیست؛ رهبری ابلاغ بردار نیست؛ رهبری توصیه پذیر نیست؛ رهبری از درون امت می جوشد؛ فردی که با مردم مانوس بوده از مردم بوده درد مردم را احساس کرده دشمنی را شناخته راه را شناخته توانسته است در دل مردم جا باز کند. (فروغ اندیشه، جلد1 ، ص 66)

 

زمامداری پیامبر، نتیجه مقبولیت مردم مدینه



زمام داری در اسلام مساله تحکم و تحمیل نیست پیغمبر سیزده سال در مکه پیغمبر است اما هنوز نقش زمامدار به خود نگرفته خوب که جا می افتد و مردم او را به عنوان اینکه بتواند رهبر مردم باشد می پذیرند و بعد از مدینه وفد پشت سر وفد گروه پشت سر گروه می آیند و پیغمبر را دعوت می کنند و اعلام وفاداری می کنند و بیعت می کنند و قول وفاداری می دهند بعد به مدینه می رود و مردم وفادار به او پشت سرش از مکه حرکت می کنند. هجرت نمودار مقبولیت است و انصار نصرت شان هم نمودار مقبولیت پیغمبر. یعنی هر در خانه ای که به روی یاران پیغمبر در مدینه باز می شود، امضایی است که پای حکومت پیغمبر می کنند و هر انسان مهاجری که که از سرزمین خودش حرکت می کند و به مدینه می آید امضایی است که پای حاکمیت طبیعی و عمومی و مقبولیت پیغمبر می رسد. وقتی که این امضاها با جانشان با عمل شان با فریادشان پای حاکمیت و زمامداری پیغمبر می رسد، پیغمبر اعلام می کند ما در این شهر حکومت تشکیل می دهیم. منشور صادر می کند، قرارداد می بندد، بیت المال تاسیس می کند، ارتش ملی و محدود به وجود می آورد. یعنی درست در موقعی که مردم او را پذیرفته اند، به عنوان زمامدار و عملا اثبات کرده اند که وفادارند او زمامداری را می پذیرد. (فروغ اندیشه، جلد1 ، ص 67)

 

علی(ع) پس از مقبولیت عمومی زمام امور را به دست می گیرد

 

علی بن ابی طالب موقعی می خواهد زمام امور را به دست گیردکه موج خروشان مقبولیت عمومی از دل جامعه بجوشد و بعد از پای درآوردن خلیفه سوم دور او بریزند و فریاد بزنند که ما جز تو کسی را به عنوان زمامدار قبول نداریم آنچنان هجوم آوردند که به قول خودش نزدیک بود بچه هایم زیر پاهای مردم له شوند درست در اینطور حالتی که مقبولیت عمومی پیدا کرده می تواند رهبر باشد می تواند زمامدار باشد و الا ائمه دیگر مثلا امام حسن عسگری روحش اخلاقش معنویتش علمش تمام اینها رد سطح دیگر امامان است اما شرایط اجتماعی توطئه دشمنان و فشاری که به وجود آورده بودند امکان آنکه در بین جامعه مطرح شود و مردم او را بشناسند و بپذیرند واحاطه کنند و امامتش را به جان و دل قبول کنند به وجود نیامده. (فروغ اندیشه، جلد1 ، ص 68)

 

مرجع تقلید قابل ابلاغ دادن نیست

 

مساله مرجعیت، مرجع فتوا و تقلید بودن یک شرایطی دارد اما اگر ده نفر همه شان واجد شرایط بودند آن کسی مرجع تقلید قرار می گیرد که مردم او را انتخاب کنند و بپذیرند به عنوان مرجع و الا آن کسی که مردم دل شان با او نیست او را به عنوان رهبری قبول ندارند سلیقه او ، حرکت اجتماعی او طوری نیست که مردم بتوانند او را به عنوان رهبر و مرجع بپذیرند . مرجعیت قابل تحمیل نیست و لذا خوجوش است در شیعه مخصوصا این مساله است که اصلا مرجع تقلید قابل ابلاغ دادن نیست که بگویند یک مقامی ابلاغ بدهد که آقا مرجع تقلید است و مردم مجبورند فتوای او را عمل کنند نه جالب است که حتی در مورد امام جماعت هم همینطور است . امام جماعت در این مسجد هست اگر مردم خواستند آزادنه به او به او اقتدا می کنند نخواستند اقتدا نمی کنند . (فروغ اندیشه، جلد1 ، ص 69)

 

مساله امامت در اسلام یک طرفش مساله امت است

 

نظر من این است امام جماعت مرجعیت تقلید و غیره و غیره در اسلام نوعی انتخاب مردمی می خواهند . رای مردم در درون این پذیرش و مقبولیت هست و لذا انتخاب وجود دارد و جالب است که این انتخاب هم همراه با پیوند روحی است با پیوند قلبی است یعنی چون دوستش داریم او را پذیرفتیم چون به او عشق می ورزیدیم او را به عنوان امام و رهبر انتخاب کردیم درست . بنابراین مساله امامت در اسلام یک طرفش مساله امت است و پذیرش مردم و رای مردم و انتخاب مردم. (فروغ اندیشه، جلد1 ، ص 70)