شهید بهشتى الگوى مسؤولان

اشاره: به مناسبت هفتم تیرماه، سالگرد حادثه جانسوز شهادت «72 شهید بزرگوار نظام اسلامى‏» به محضر جناب حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجرى، از چهره‏هاى برجسته فرهنگى کشور و شهداى زنده «7 تیر» رسیدیم. مطالب ذیل پاسخ‏هاى ارزشمند ایشان به سؤالات ماهنامه «فرهنگ کوثر» است که با درود بر روح شهیدان (به ویژه شهداى هفتم تیر 1360) در دو بخش به خوانندگان گرامى تقدیم مى‏شود. «واحد مصاحبه‏»
کوثر: در آغاز از خاطرات خود راجع به هفتم تیر و شهیدان برزگوار حزب جمهورى اسلامى مطالبى بفرمائید. مهاجرى: بسم الله الرحمن الرحیم پیروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن 1357 در عین حال که پایان رژیم شاهنشاهى در ایران بود، آغاز درگیرى گروهها و جریانهاى قدرت‏طلب با همدیگر و با مردم براى کسب قدرت و مسلط شدن بر اوضاع و تصاحب انقلاب هم بود. منافقین، ملى‏گراها، چپ‏هاى وابسته به شوروى سابق و غربگراها گروه‏ها و جریان‏هایى بودند که در صدد تصاحب انقلاب بودند. خوشبختانه این مجموعه، مردم را با خودشان نداشتند. مردم با امام بودند. به همین جهت، این گروهها زیر چتر اولین رئیس جمهور، یعنى بنى صدر که جدا از رئیس جمهور شدن بناى مخالفت‏با امام را گذاشته بود، قرار گرفتند. منافقین در این مجموعه، فعال‏تر بودند و براى تصاحب انقلاب، به اقدامات خشنى از قبیل ترور و انفجار متوسل شدند. اوج این اقدامات انفجار دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى در تهران بود که در این واقعه دلخراش، آیت الله بهشتى، رئیس دیوان عالى کشور و دبیرکل حزب جمهورى اسلامى و 72 نفر از مسؤولین به شهادت رسیدند که «4 وزیر» و «27 نماینده مجلس‏» و چند معاون وزیر و چند نفر از اعضاء شوراى مرکزى حزب جمهورى اسلامى در میان آنها بودند و عده‏اى هم مجروح شدند. اکثر شهداى هفتم تیر، انسانهایى با برجتسگى‏هاى اخلاقى و معنوى و اجتماعى زیادى بودند. بسیارى از آنها سوابق مبارزاتى زیادى علیه رژیم ستم‏شاهى و در میان مردم جایگاه ویژه‏اى داشتند. عموما افراد خدمتگزارى بودند و تمام وقت و نیرویشان را صرف حل مشکلات مردم مى‏کردند که برجسته‏ترین آنها شهید مظلوم آیت الله بهشتى بودند.
کوثر: از آغاز آشنایى با شهید مظلوم بهشتى براى ما بگویید. مهاجرى: بنده با ایشان در سال 1349 هنگامى که از آلمان برگشتند، آشنا شدم. ایشان چند نفر را در حوزه علمیه قم براى یک کار علمى انتخاب کردند که یکى از آنها بنده بودم. این کار علمى تا سال 1357 یعنى پیروزى انقلاب اسلامى ادامه داشت و بعد از پیروزى انقلاب هم بنده به خواست ایشان به تهران آمدم و در خدمت انقلاب و نظام قرار گرفتم و تا هفتم تیر 1360 که روز شهادت آقاى بهشتى است، در کنار ایشان بودم.
کوثر: ویژگیهاى شخصى شهید مظلوم چه بود و این شخصیت‏براى نسل امروز، چه پیامى دارد؟ مهاجرى: بهشتى برجسته‏ترین فرد مجموعه شهداى فاجعه هفتم تیر بود، خیلى چیزها داشت که مى‏توان آنها را الگو قرار داد و بنده هم نمى‏توانم همه را بگویم چون یک نفر همه چیز را نمى‏تواند بگوید. به دلیل جامعیت آقاى بهشتى لازم است افراد مختلف گوشه‏هاى مختلف زندگى ایشان را بگویند تا جامع و کامل باشد. من تنها چند مورد را مى‏گویم. نظم اولین ویژگى شهید بهشتى است. نظم پولادین آقاى بهشتى باید الگوى همه ما باشد. ایشان آدم بسیار منظمى بودند و نظم ایشان زبان‏زد همه آشنایان و همکاران خودشان بود. بیاد ندارم هیچ وقت ایشان سر وقت‏به جلسات نیامده باشند. از همکاران ایشان در شوراى انقلاب، همکاران ایشان در حزب جمهورى اسلامى، همکاران ایشان در دیوان عالى کشور، همکاران ایشان در مجلس خبرگان قانون اساسى بپرسید، آنها همه همین را خواهند گفت. نظم ایشان همه جا آشکار بود و هیچ وقت‏خلاف نظمى در زندگى ایشان وجود نداشت. آن قدر این نظم قوى بود که گاهى بعضى‏ها را که نمى‏توانستند خودشان را با نظم ایشان همراه بکنند، آنها گله مى‏کردند که این قدر هم خوب نیست آدم منظم باشد. ولى ایشان مى‏گفتند این نظم است که کارهاى ما را سامان مى‏دهد و اى کاش همه ما این نظم را داشتیم، که اگر داشتیم وضعیت ما بسیار بهتر از این بود که الان هست. «واقع‏گرایى‏» دیگر مشخصه شهید بهشتى بود. ایشان یک انسان واقعى بود. به صورت خیلى جدى و واقعى زندگى مى‏کرد. شاید این جمله که آقاى بهشتى واقعى زندگى مى‏کرد خیلى مفهوم نباشد، این یعنى چه؟ من این جمله را با استمداد از یک حدیث از حضرت امیر (ع) توضیح مى دهم. حضرت مى‏فرماید: «لا یقیم امر الله سبحانه الا من لا یصانع و لا یضارع و لا یتبع المطامع‏» (حمکت 110، نهج البلاغه) یعنى حدود الهى را، از احکام خدا و حکومت اسلامى را فقط کسانى مى‏توانند اجرا کنند که داراى سه خصوصیت‏باشند: یک: اهل مصانعه نباشند. یعنى ظاهرسازى نکنند. دو: اهل مضارعه نباشند یعنى با مسائل، به شیوه انفعالى برخورد نکنند، قوى باشند. برخوردشان با دشمن تهاجمى باشد. سوم اینکه اهل هواى نفس و دنبال دنیا رفتن نباشند. اینها سه خصوصیت است که خیلى مهم است و واقعا این حدیث، سخن عمیقى است و جاى مطالعه دقیق و به کار بستن دارد; اما من بیشتر روى آن نکته اول مى‏خواهم تکیه کنم. «من لا یصانع‏» یعنى اهل ظاهرسازى نباشد. اگر کسى ظاهرساز باشد اهل واقع نیست، زندگى واقعى ندارد. ظاهر مى‏سازد و با آن ظاهر زندگى مى‏کند ولى خودش یک چیز دیگرى است. مردم ظاهر او را مى‏بینند، واقع او را نمى‏بینند. و این بسیار چیز بدى است. براى مثال یک کسى که شخصیتش در یک حد معمولى باشد ولى به کمک ماشین آخرین مدل به کمک محافظ و مراقب و پس‏فنگ و پیش‏فنگهایى که براى خودش درست مى‏کند، در راه رفتن‏ها و این طرف و آن طرف رفتن‏ها به وسیله اتاقهاى بزرگ و میزهاى آن‏چنانى و تجمل و امثال این‏ها خودش را بخواهد بزرگ‏تر از آنچه هست، نشان بدهد که متاسفانه الان گیریبان خیلى از ماها را گرفته است. فلان آقا مسؤول که مى‏شود و داخل اتاق مى‏نشیند، اول چیزى که براى خودش درست مى‏کند، مبل آنچنانى، میز آنچنانى، تجمل و... این که در اتاق من بسته باشد، یک منشى داشته باشم. تلفن که مى‏زنند منشى بردارد و بگوید آقا کار دارند، جلسه دارند و اگر کسى وقت ملاقات مى‏خواهد، بگوید هفته آینده! حالا ایشان کارى دارد، امروز هم مى‏تواند. همین الان هم مى‏تواند ملاقات بکند ولى براى اینکه جلوه بدهند که این آقا خیلى مهم است مى‏گوید وقتش پر است، سرش شلوغ است، کارش خیلى زیاد است، مى‏گویند امروز نه، فردا هم نه، این هفته هم نه، هفته آینده تلفن بزنید تا ببینیم آیا مى‏شود براى شما یک وقتى جور کنیم یانه! فریاد مردم هم از این چیزها خیلى بلند است که متاسفانه الان وجود دارد! کسى که این‏گونه زندگى بکند، این اهل «مصانعه‏» است. واقعى زندگى نمى‏کند، در رؤیا و خیال زندگى مى‏کند. شهید بهشتى این طور نبود. امیر مؤمنان (ع) جمله دیگرى دارند که توضیح خوبى براى همین حدیث‏است. حضرت خطاب به مردم مى‏فرمایند: «لا تخالطونى بالمصانعة و لا تکلمونى کما تکلم به الجبابرة‏» یعنى با من به مصانعه حرف نزنید. یعنى با من همان‏جورى رفتار بکنید که هستم، یک جورى با من حرف نزنید، یک جورى مرا احترام نکنید که براى جباران تاریخ، گردن‏کشها و طاغوتها کرنش مى‏کنند. من هم مثل شما مردم عادى هستم، شما هم مثل من هستید. با هم یک‏رنگ باشیم. البته خود مردم هم خیلى در این قضایا نقش دارند. یعنى اگر مردم میدان ندهند به بعضى مسؤولان که این طور عمل بکنند، آنها مى‏فهمند که نباید به این شیوه عمل بکنند. خدا در قرآن به پیامبر خطاب مى‏کند و مى‏فرماید: «قل انما انا بشر مثلکم یوحى الی‏» اى پیغمبر به مردم بگو من هم مثل شما بشر هستم با این تفاوت که به من وحى مى‏شود. غیر از این امتیاز وحى که مال پیامبر است، پیغمبر هم مثل مردم است. مثل مردم راه مى‏رود مثل مردم صحبت مى‏کند. بدن دارد، جسم دارد، حوائج دارد. معلوم است که پیغمبر هم مثل سایر مردم است، با این حال چرا خدا از پیامبر مى‏خواهد که به مردم بگوید من هم مثل شما هستم؟ یکى از دلایل آن همین است که مردم براى پیغمبر حساب جدایى به این معانى باز نکنند. البته شان پیغمبر به دلایل دیگر جداست که حساب دیگرى است، اما از این ابعاد همین است. یعنى حکومت، ما را از مردم جدا نکند. فکر نکنیم که حاکم شدیم، کسى شدیم. نه حاکم یعنى خادم. رئیس القوم خادمهم، آقاى بهشتى این طور زندگى کرد. در طول این مدتى که به هرحال حکومتى و قدرتى دست ایشان بود. رئیس قوه قضائیه و رئیس شوراى انقلاب بود، اما هیچ تفاوتى با گذشته‏اش نداشت. همانطور بود که قبلا هم بود و اگر دستور امام و ضرورت نبود، همان یک نفر راننده و یک نفر پاسدار را هم با خودش برنمى‏داشت. تازه وجود همان دو نفر همراه هم سبب نمى‏شد که ایشان خیال کند حالا که جداى از مردم است، و با مردم نباید مخالطه داشته باشد و نباید به صورت عادى با مردم زندگى کند. هرگز این طور نبود. در سخن گفتن هم همان طور که امیر مؤمنان (ع) فرمود «و لا تکلمونى کما تکلم به الجبابرة‏» خیلى عادى با مردم صحبت مى‏کرد و مردم عادى حرف‏شان را با او مى‏زدند. این طور نبود که اگر یک آقاى معمولى با او صحبت مى‏کند، بلرزد یا بترسد، نه او آن قدر محبت مى‏کرد که طرف هر طورى دلش مى‏خواست‏با او حرف مى‏زد. شهید خیلى عادى با مردم برخورد مى‏کرد.
کوثر: برخوردهاى شهید بهشتى با جریانهاى منحرف چگونه و با چه روحیه‏اى بود؟ مهاجرى: اساسا رفتارها وى گویاى اعتماد به نفس شهید بود که مى‏توان ویژگى دیگر این شخصیت‏بزرگ دانست. شهید بهشتى در حد بسیار اعلا از اعتماد به نفس برخوردار بود و قسمت دوم همان حدیث امیر مؤمنان (ع) که مى‏فرمود «نباید برخورد انفعالى کرد»، به همین بعد شخصیتى بر مى‏گردد. الان شما مى‏بینید که در برابر مظاهر تمدن غرب، ماهواره، و خیلى‏چیزهاى دیگر بعضى از این آقایان خیلى «منفعلانه‏» برخورد مى‏کنند. تا مى‏گویید ماهواره، فورا مى‏گویند با ماهواره هیچ کارى نمى‏شود کرد. دستها را بالا مى‏برند و تسلیم مى‏شوند! این‏ها برخوردى نیست که یک انسان قوى، داراى فکر و اندیشه‏اى اسلامى باید در مواجهه با مسایل از خود نشان دهد. باید تهاجمى برخورد کرد، همان برخوردى که امام مى‏کردند. امام برخوردشان با همه چیز برخورد تهاجمى بود و این اعتماد به نفس مى‏خواهد. اگر اعتماد به نفس باشد انسان برخورد قوى تهاجمى مى‏کند و اگر اعتماد به نفس نباشد در واقع برخورد «منفعلانه‏» مى‏کند. نمونه خیلى جالبى براى شما بگویم که از خاطرات بسیار آموزنده خودم از شهید بهشتى است. این خاطره‏اى که مى‏خواهم عرض کنم، چیزى است که الان متاسفانه خلاف آن را مى‏بینیم. بعضى از آقایان مسؤولان یک کارى مى‏کنند که اگر بعدا انتقادى به آنها بشود، در روزنامه‏اى یا جایى به آنها گفته مى‏شود این کار درست نبود، فورا متوسل به برزگان مى‏شوند و مى‏گویند آقا من براى این کار از رهبر انقلاب اجازه گرفتم. آقا من براى این کار از رئیس جمهور اجازه گرفتم. از بزرگان مى‏خواهند که حمایتشان بکنند. این حرفها و این کارها این سئوال را به وجود مى‏آورد که خوب آقا شما این کار را بر اساس این که حق بود کردید یا ناحق بود؟ اگر حق بود و شما انجام دادید، خوب بیایید و بگویید بر اساس حق این کار را کردم، این هم دلیلش. و اگر ناحق بود، بیایید بگویید آقا اشتباه کردم. این که بیایید به رهبر انقلاب، رئیس جمهور، رئیس مجلس یا دیگران متوسل بشوید چه چیزى را مى‏فهماند؟ این نشان مى‏دهد که شما اعتماد به نفس ندارید. اما خاطره‏اى که گفتم از شهید بهشتى نقل مى‏کنم این است که، بنده یک روز در اوج مظلومیت‏شهید بهشتى به ایشان گفتم آقا شما به امام بگویید فقط یک جمله در حمایت از شما بگویند. همه این مشکلات حل مى‏شود. این درخواست مربوط است‏به تبلیغات سوئى که بنى‏صدر و منافقین علیه خط امامى‏ها و در راس آنها آقاى بهشتى به راه انداخته بود. در آن ماجرا آقاى بهشتى در اوج مظلومیت‏بود. آقاى بهشتى در جواب من، دستشان را روى شانه‏ام گذاشتند و با اطمینان خاطر گفتند: «آقاى مهاجرى، ما امام را براى کارهاى بزرگترى مى‏خواهیم، ما براى خودمان نباید از امام مایه بگذاریم، ما اگر کارمان درست است این را ادامه بدهیم و با درستى کارمان به مردم ثابت کنیم که راهمان درست است و از این جملات هم به خودمان هراسى راه ندهیم و نلرزیم. اگر هم درست نیست که خوب کار درست انجام بدهیم. چرا از امام مایه بگذاریم؟ امام، متعلق به انقلاب است و انقلاب ایشان را براى کارهاى مهمتر و بزرگترى لازم دارد. خوب این اعتماد به نفس شهید بهشتى است که براى یک مسؤول بسیار سرمایه با ارزشى است. مسؤولان ما باید این گونه باشند. کار را بر اساس تفکر صحیح انجام بدهند. که اگر انتقادى هم شد، بتوانند جواب بدهند و بگویند این کار ما رست‏بود و به این دلیل انتقادتان وارد نیست، نه اینکه انتقاد مى‏شود، فعلا بیایند بگویند آقا من مجوز داشتم! این از یک طرف نشانه عدم اعتماد به نفس است و از طرف دیگر از سرمایه‏هاى بزرگ که براى کارهاى بزرگ به آنها نیاز هست، خرج کردن است. توصیه من این است که مسؤولان ما، مردم ما، جوانهاى ما و همه ما از شهید بهشتى در این ایام سالگرد ایشان اعتماد به نفس را بیاموزیم و واقعا متکى به خود و متکى به حق باشیم، اگر به کار خودمان تکیه کنیم، آنگاه کارى خواهیم کرد که بتوانیم از آن دفاع هم بکنیم. مورد بعدى براى الگو گرفتن از شهید بهشتى، تواضع ایشان است. شهید بهشتى ضمن اینکه صلابت در برخودر داشت، انسان بسیار متواضعى هم بود درست‏برخلاف آنچه دشمنان در باره‏اش مى‏گفتند. خیلى خوش‏برخورد و در برابر همه متواضع بود. یادم هست آن روزها که رئیس شوراى انقلاب و خیلى هم پرمشغله بود، بعد از جلساتى که هفته‏اى یک‏بار در حزب جمهورى اسلامى برگزار مى‏شد، بعضى از بچه‏هاى کم سن و سال مى‏آمدند که ایشان را ببینند و ایشان با کمال خوشرویى آنها را مى‏پذیرفتند. من یادم هست که یکى از بستگان خودمان که آن وقت‏ها حدود شاید ده دوازده سالش بود و چند سال بعد در جنگ در سن هفده هجده‏سالگى شهید شد، این نوجوان در سن ده، دوازده سالگى خیلى دوست داشت که بیاید آقاى بهشتى را ببیند، عاشق آقاى بهشتى بود. گاهى تنها و گاهى با بچه‏هاى هم سن و سالش مى‏آمد. گاهى صبر مى‏کرد جلسه که تمام مى‏شد، به من متوسل مى‏شد و مى‏گفت من مى‏خواهم آقاى بهشتى را ببینم. من هم به آقاى بهشتى مى‏گفتم آقا بچه‏هایى هستند که آمده‏اند و مى‏خواهند شما را ببینند. ایشان در عین حال که مشغول کار بودند مى‏گفتند: بیایند عیب ندارد. مى‏آمدند آقاى بهشتى را مى‏دیدند و مى‏بوسیدند و آقاى بهشتى هم با آنها با صمیمیت‏سخن مى‏گفت. یک‏بار یادم هست‏به آقاى بهشتى گفت آقا اجازه مى‏دهید من یک عکس با شما بگیرم؟ علیرغم کار و گرفتارى که ایشان داشت گفت اشکال ندارد. آن نوجوان یک دوستى داشت او را صدا زد و آمد و یک عکس یادگارى با آقاى بهشتى انداختند. چنین روحیه‏اى داشت. در نهایت تواضع بود. کسانى که با آقاى بهشتى آشنا هستند این را مى‏دانند که فرقى هم نمى‏کرد آشنا و غیر آشنا، بزرگ و کوچک، پیر و جوان، از هر قشرى، در هر سنى و در هر مشغلى که بودند آقاى بهشتى نسبت‏به آنها تواضع داشتند. نهایت تواضع را هم داشتند. یکى دیگر از خصوصیات شهید بهشتى، میدان دادن به دیگران در همه زمینه‏هاى اجتماعى و بحث و فکر و مناظره بود که بسیار چیز جالبى بود. ایشان هیچ وقت‏به خودشان به دلیل اینکه انسانى جامع و داراى ویژگیهاى عالى هستند، مغرور نبودند که حالا بنشیند توى جلسه. وقتى شاگرد ایشان مى‏آمد یا شاگرد ایشان یا یک آدم عامى یک حرفى دارد، به او بگوید آقا تو حرف نزن و فقط گوش کن! اینطور نبود. حرف همه را مى‏شنید. بارها اتفاق افتاد بنده خودم حرفهایى داشتم یا دیگرانى بودند که مطالبى داشتند، از همان اول ایشان مى‏فهمید که نظر درستى نیست ولى صبر مى‏کرد نظر را گوش مى‏کرد، تمام که مى‏شد آن وقت‏با حوصله، با متانت، با ادب جواب مى‏داد و طرف قبول مى‏کرد. آن اظهار نظر کننده هر کس بود، به خاطر این همه کرامت نفس که آقاى بهشتى نشان مى‏داد و حوصله و صبر در مقابل حرفى که از اول مثلا براى خود آقاى بهشتى مشخص بود که حرف درستى نیست آن طرف خیلى خجالت‏زده مى‏شد و خیلى فریفته آقاى بهشتى مى‏شد. عاشق ایشان مى‏شد که ایشان داراى یک چنین روحیه والا و سعه صدرى است. خوب این خیلى کم است. این خصوصیات، خیلى کم است. کم حوصله هستیم، خیلى زود به دنده طرفدارى از حرف خودمان مى‏افتیم و میدان به دیگرى نمى‏دهیم که حرفش را تمام بکند، سعه صدر نشان نمى‏دهیم. این را هم باید الگو بگیریم از آقاى بهشتى که سعه صدر نشان بدهیم و میدان بدهیم به دیگران حرفشان را بزنند و بعد ما با متانت‏حرف خودمان را در مقابل بزنیم. موارد زیاد هست ولى من به همین‏ها اکتفا مى‏کنم. ان شاء الله دیگرانى که چیزهاى بهتر و زیادترى دارند احتکار نکنند. مطالب خودشان را بگویند، اینها لازم است ویژگیهاى بزرگان باید براى الگو گرفتن در جامعه منتشر بشود.

س- نقش حزب جمهورى اسلامى و علل خصومت دشمن با آن چه بود و تجارب مثبت و منفى نیروهاى مذهبى در ایجاد یک تشکیلات بزرگ اسلامى را چگونه ارزیابى مى‏کنید؟ ج- در شرایط روزهاى اول بعد از پیروزى انقلاب اسلامى که گروههاى غیر اسلامى و حتى ضد اسلامى داراى تشکیلات بودند و تجربه‏هاى زیادى هم در کار تشکیلاتى داشتند. اعلام موجودیت «حزب جمهورى اسلامى‏» در اسفند 1357 یعنى به فاصله کمتر از یکماه بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، اقدام بسیار مهمى بود. به همین جهت، مردم استقبال زیادى کردند به طورى که مسؤولین حزب نتوانستند روى همه اعضاء، کار تشکیلاتى کنند و البته همین به یک نقطه ضعف بزرگ تبدیل شد. با این حال، اصل وجود یک تشکیلات اسلامى و اینکه این تشکیلات، در برابر چندین تشکیلات غیر اسلامى و ضد اسلامى، اعلام موضع روشن در مسائل مختلف مى‏کرد، در واقع موجب پرشدن خلا شدیدى بود که احساس مى‏شد، مثلا گروههاى چپ وابسته به شوروى سابق در اردیبهشت 1358 سعى کردند به مناسبت روزکارگر (11 اردیبهشت) با راه انداختن تبلیغات و سر و صداى زیاد و شعارهایى به نفع کارگرها، توجه قشر کارگر را به طرف خودشان جلب کنند و این‏طور وانمود کنند که مرام کمونیستى است که مى‏تواند حقوق کارگران را تامین کند. حزب جمهورى اسلامى، سریعا بیانیه داد، اعلام راهپیمایى به مناسبت 11 اردیبهشت، (روز کارگر)، کرد و نظرات اسلام در باره کارگر رااعلام کرد وجلوى فریب گروههاى وابسته را گرفت. در انتخابات و همه پرسى‏ها مثل انتخابات خبرگان قانون اساسى، همه پرسى قانون اساسى وانتخابات مجلس شوراى اسلامى در همان ماه‏ها و سالهاى اول بعد از پیروزى انقلاب، نقش عمده و اصلى را حزب جمهورى اسلامى بر عهده داشت. همین طور تشکیل نهادهاى خدمتگزار مردمى مثل: جهاد سازندگى، کمیته امداد، بنیاد مسکن و... که هرکدام خدمات زیادى به مردم کردند و مقابله با بسیارى از توطئه‏هاى داخلى و خارجى از جمله کارهاى دیگر حزب جمهورى اسلامى بود که از طریق بسیج مردم صورت مى‏گرفت. همین طور تربیت نیروهاى کارآمد براى عهده‏دار شدن مسؤولیت‏هاى مختلف در نظام جمهورى اسلامى که از اقدامات برجسته حزب جمهورى اسلامى بود و هنوز آثارش بعد از 20 سال، نمایان است. همین‏ها که گفتم، کافى بود که دشمنان اسلام و دشمنان انقلاب اسلامى با حزب جمهورى اسلامى خصومت کنند و همیشه به کارشکنى علیه این تشکیلات بزرگ و مهم اسلامى و انقلابى، مشغول باشند و کار را تا انفجار دفتر مرکزى آن و به شهادت رساندن دبیرکل و عده زیادى از افراد موثر آن بکشانند. البته در همان، ضعف‏هایى هم وجود داشت که عدم امکان سازماندهى همه کسانى که ثبت نام کرده بودند و عدم انسجام فکرى در شوراى مرکزى حزب، از جمله آنها بودند. این ضعف‏ها وقتى بیشتر نمایان شدند که بعضى از مؤسسین حزب به شهادت رسیدند و بعضى دیگر به دلیل اشتغال به کارهاى مهمى مثل: ریاست جمهورى و ریاست مجلس و رسیدن به امور مربوط به جنگ و بسیارى کارهاى دیگر، نتوانستند به حزب برسند و به تدریج‏حزب دچار رکود شد و بالاخره تعطیل شد. این، یک تجربه منفى است که در کنار آن تجربه‏هاى مثبت‏باید در نظر گرفته شود. در مجموع، قطعا کار تشکیلاتى لازم است اما باید با برنامه، نظم و استمرار باشد.
س- از اوضاع فرهنگى و سیاسى سال شصت و تجاربى که نسل جوان نسبت‏به آن نیاز دارد، آنچه لازم مى‏دانید، یادآورى کنید. ج- اگر اوضاع سیاسى سال 1360 را تا حدودى توضیح بدهم و معلوم بشود که کشور در آن مقطع در چه وضعیتى بود، خود به خود، جوانهاى امروز به این نتیجه خواهند رسید که در شرایط فعلى کشور، چقدر باید با هوشیارى کامل و با تحقیق، جستجو، علم و اطلاع، با مسائل برخورد کنند و هرگز قبل از روشن شدن همه زوایاى قضایا، به سراغ قضاوت و نتیجه‏گیرى کردن و موضع گرفتن نروند. اوضاع کشور در سال 1360 بسیار پیچیده بود. چند موضوع مهم وجود داشت که اوضاع را پیچیده کرده بود. اولین مسئله، مشکل جنگ بود که تا آن تاریخ بیش از 9 ماه بود که ایران در شرایط جنگى به سر مى‏برد و در برابر رژیم بعث عراق که این جنگ را به جمهورى اسلامى تحمیل کرده بود. ایستادگى مى‏کرد و البته بزرگتر از جنگ در همان زمان مشکل قرار داشتن بنى‏صدر در مقام فرماندهى کل قوا بود که این سبب شده بود با انیکه جنگ خودش به تنهایى مشکل بود به صورت یک مشکل مضاعف و یک مشکل چندین برابر، دربیاید. در آن شرایط جنگى ما نیازمند چیزهایى بودیم که نه تنها آنها وجود نداشت‏بلکه مشکلات دیگرى هم وجود داشت که در حقیقت آن مشکلات بعد از مشکلات جنگ قرار دارند. دومین مشکل، نفاق در جامعه بود. در جامعه ما در آن زمان با اینکه براى رویاروئى با ارتش متجاوز بعث عراق لازم بود که جامعه ما یکپارچه باشد و مردم ما هماهنگ، همدل و همسو باشند، درست‏برعکس بود، به این معنا که جامعه دچار یک دوگانگى شده بود، دچار نفاق شده بود. توى هر خانه‏اى، توى هر اداره‏اى، در هر محل کارى و هر جایى که انسان نگاه مى‏کرد، اختلاف وجود داشت، یک عده‏اى از بنى‏صدر طرفدارى مى‏کردند. یک عده‏اى از خط مقابل بنى‏صدر که خط حزب الله و خط اصیل انقلاب بود. نفاق از این نظر به وجود آمده بود که بنى‏صدر با قیافه حق به جانب و به عنوان فرزند امام و کسى که مورد تایید امام هست، خودش را در جامعه جا زده بود، خیلى از مردم را فریب داده بود و خیلى هم به همین عنوان که او رئیس جمهور است و مورد تایید امام هست، سوء استفاده‏هایى مى‏کردند و خط مقابل را که در حقیقت «شهداى هفتم تیر» سمبل‏هاى آن خط بودند (و در راس همه آنها، شهید مظلوم آیت الله بهشتى قرار داشت.) مى‏کوبیدند و به این وسیله، جامعه را با نفاق بزرگى روبرو کرده بودند. مسئله سوم آن زمان، مشکل ناهماهنگى مسؤولین مملکتى بود. مسؤولین مملکتى آن هم در یک مملکت انقلابى مثل ایران لازم بود و لازم هست که همیشه هماهنگ کار بکنند تا بتوانند با ضد انقلاب داخلى و خارجى مبارزه کنند. در آن شرایط نه تنها این هماهنگى وجود نداشت، بلکه یک حالت اختلاف شدید میان مسؤولین مملکتى وجود داشت که سبب مى‏شد هم مردم دچار نگرانى بشوند و هم ضد انقلاب چه در داخل و چه در خارج، سوء استفاده کنند. در آن روزها، بنى‏صدر و دار و دسته او که در جاهاى مختلف این مملکت نفوذ کرده بودند، یکطرف قرار داشتند و رئیس دیوانعالى کشور که شهید مظلوم آیت الله بهشتى بود. و به طور کلى مسؤولین قوه قضائیه به اضافه عده زیادى از مجلس و به اضافه نخست وزیر و تعدادى از اعضاى دولت، اینها در طرف دیگر قرار گرفته بودند. با توجه به اینکه بنى‏صدر اولا مقام ریاست جمهورى را در اختیار داشت، ثانیا فرماندهى کل قوا را در اختیار داشت، و ثالثا انسان بى‏تقوایى بود و هرچه به زبانش مى‏آمد، مى‏گفت و ملاحظاتى را اصولا رعایت نمى‏کرد و مصلحت‏اندیشى هم نمى‏کرد، هیچ چیزى جز مصلحت‏خودش را در نظر نمى‏گرفت; توانسته بود یک عده زیادى از مردم را فریب دهد و به همین وسیله، مملکت را بخصوص در آن سطح تصمیم‏گیرى، دچار تفرقه و دچار ضعف کند. اینها، مشکلات آن زمان بود. البته مشکلات دیگرى هم بود ولى اینها، اساسى‏ترین آنها بودند. روشن است که در یک چنین زمانى، در درجه اول مردم باید آگاه بشوند، نفاق از بین برود و مردم متحد بشوند، یکپارچه بشوند، یکدل، یک جهت و یکسو به یک هدف، فکر بکنند. و نیروهایشان را براى یک هدف مصرف بکنند. دوم اینکه مسؤولین همفکرى داشته باشند، با هم متحد باشند. مقامات تصمیم‏گیرى، یکجور تصمیم بگیرند و در کارشکنى در آن سطح از مملکت وجود نداشته باشد. مردم هم از مسؤولین پیروى کنند تا هماهنگ باهم بتوانند اهداف انقلاب را پیش ببرند. اینها چیزهایى بود که در آن زمان ضرورت داشت تا بشود هم مردم و هم دولت دست در دست هم آن مشکل بزرگ را که مشکل جنگ بود. حل کنند. همان‏طورى که مى‏بینیم یک چنین وضعى وقتى بعدا به وجود، آمد مشکل جنگ هم رو به حل شدن رفت. «انفجار حزب‏» سبب شد که قضایا درست‏بر عکس شود. یعنى اگر آمریکا و گروهها در آن زمان هدفشان این بود که مردم در آن حالت ناآگاهى و نفاق باقى بمانند تا آنها بتوانند نیروهاى اصیل انقلاب را کنار بزنند، این انفجار و این شهادتها سبب شد که مردم آگاه بشوند و این اثر اولش بود. اثر دوم این بود که بر اثر آگاهى مردم گروهکها منزوى شدند و باز این، درست عکس آن چیزى بود که آمریکا و گروهکها مى‏خواستند. اثر سوم، یکدست‏شدن مسؤولین درجه اول بود، یعنى مقامات تصمیم‏گیرى آن حالت تفرقه‏اى را که در گذشته داشتند، دیگر نداشتند، دیگر دوئیت وجود نداشت و همین امر، باعث موفقیتهاى زیادى شد که یکى از آنها، پیروزى‏هاى پیاپى در جنگ تحمیلى بود.
س- از آنجا که ماهنامه فرهنگ کوثر ویژه تاریخ و فرهنگ اهل بیت (ع) است، انتظار عمومى و انتظار علاقمندان اهل بیت (ع) را از این گونه نشریات، چه مسائلى مى‏دانید؟ ج- قاعدتا باید صبغه تاریخى و فرهنگى این نشریه، برجسته و غالب باشد و این بسیار مهم است که در مقطع کنونى تاریخ انقلاب اسلامى، نشریات زیادى روى مسائل تاریخى و فرهنگى اسلام بخصوص اهل بیت (ع)، کار بکنند. کم اطلاعى نسل جدید از زوایاى تاریخ اهل بیت (ع) و فرهنگ تشیع که متاسفانه به عنوان یک واقعیت تلخ، اکنون خودش را نمایان کرده ضعف نسل قبل از آنها را در تبیین صحیح و به موقع و پرجاذبه مکتب اهل بیت (ع) نشان مى‏دهد. این، خسران بزرگى است که تا حدود زیادى معلول اشتغال نسل انقلابگر به مسؤولیتهاى بعد از انقلاب است و تا حدودى هم به تلف شدن وقتها در منازعات بى‏حاصل رایج، مربوط مى‏شود. فکر مى‏کنم وجود امکاناتى از قبیل «نشریه کوثر»، مى‏تواند زمینه را براى جبران این کوتاهى‏ها، فراهم کند و لذا عزیزانى که این امکان را به برکت کریمه اهل بیت‏حضرت فاطمه معصومه (س) در اختیار دارند، باید لحظه لحظه این فرصت را غنیمت‏بشمرند و براى ترویج فرهنگ اهل بیت (ع) تلاش بکنند. این کار، از طریق بازگوئى تاریخ اهل بیت (ع) با قالبهاى جذاب، نثر روان، شعر و انواع جاذبه‏هاى هنرى، قابل انجام هست و من امیدوارم که شما عزیزان، توفیق بهره‏بردارى کامل از این فرصت و این امکانات را داشته باشید.
س- روزنامه جمهورى اسلامى در طول این سالها، مواضع ارزشمندى در دفاع از اسلام و انقلاب اسلامى داشته است، راز این توفیق را در چه مى‏دانید و براى همفکرى و پیوند نزدیکتر نشریات مکتبى چه پیشنهادى دارید؟ ج- در این سؤال، در واقع یک اظهار نظر دارید و دو سؤال. از شما به خاطر اظهار نظرى که در باره روزنامه جمهورى اسلامى کرده‏اید، متشکرم. امیدوارم همین طور باشد که شما گفته‏اید و امیدوارم این خدمت ناچیز را خداى متعال از کسانى که در روزنامه جمهورى اسلامى تلاش کرده‏اند و مى‏کنند، قبول کند. اما دو سؤالى که مطرح کرده‏اید، در باره سؤال اول یعنى راز موفقیت روزنامه جمهورى اسلامى، باید عرض کنم که این روزنامه، با نیت‏خالص و پاک، خدمت‏به دین خدا و حمایت از انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى، تاسیس شده و تا به امروز، خدا توفیق داده همین نیت در این روزنامه باقى بماند و مانع گرفتار شدن کارکنان و مسؤولان روزنامه در دام هواهاى نفسانى و هوسهاى شیطانى که یکى از آنها، غلطیدن به دام خطبازیها و جناح‏بندى‏هاست. بشود. میدانید که حضرت امام، نهضت‏خودشان را با آیه شریفه (قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فردى) شروع کردند و روى «قیام لله‏» تاکید داشتند و رمز پیروزى ایشان هم، همین بود. اگر روزنامه جمهورى اسلامى تا امروز توفیقى داشته، محصول نیت پاک مؤسسین آن و وفادارى مسؤولین و کارکنان این روزنامه به همین نیت پاک، بوده است. در خصوص همفکرى و پیوند نزدیکتر نشریات مکتبى و متعهد با یکدیگر، اعتقاد بنده این است که این کار، هم لازم است و هم شدنى و البته نتایج درخشانى هم خواهد داشت. بحمد الله در حال حاضر، نیروهاى صاحب فکر و صاحب قلم زیادى در جامعه داریم، چه در حوزه‏هاى علمیه، چه در دانشگاهها و چه در سایر اقشار، که امکان بالقوه بسیار بالایى است. آنچه که مى‏تواند این نیروها را به فعلیت‏برساند و با حد اکثر ظرفیت از آنها بهره‏بردارى کند، یک هماهنگى برنامه‏ریزى شده است. این هماهنگى اگر صورت بگیرد، علاوه بر اینکه این بهره‏بردارى صحیح، تحقق خواهد یافت، از دوباره‏کاریها و پراکنده‏کاریها هم جلوگیرى خواهد شد. به نظر مى‏رسد براى عملى شدن این خواسته، هر کس منتظر دیگرى است. چنین حالتى، همیشه یک آفت است. براى از بین بردن این آفت، یک تشکیلات فرهنگى باید دست‏به کار شود. شما که این فکر را مطرح کرده‏اید، ان شاء الله آن را دنبال هم بکنید، بلکه به نتایج مط‏لوبى منتهى شود.