شهید رجایی، در ترازوی قیاس، فردا فکر می‌کنم نوبت من و تو باشد

 
شهید رجایی، در ترازوی قیاس، فردا فکر می‌کنم نوبت من و تو باشد
مصطفی ایزدی: دوستی دارم که استاد دانشگاه است و ریاضیات درس می‌دهد. او اعتقاد دارد که همه چیز بی‌‌‌نهایت است، یعنی برای همه چیز می‌توان تا بی‌‌‌نهایت بررسی و اظهارنظر کرد. اگرچه این نظر به مقولات ریاضی و فلسفی برمی‌گردد، اما او چشم را مثال می‌زند و می‌گوید تاکنون در مورد چشم به این کوچکی چند کتاب و مقاله علمی نوشته شده؟ شاید ده‌ها هزار... و از این پس پیرامون چشم چند کتاب و مقاله نوشته خواهد شد؟ شاید صد‌ها هزار! آیا می‌توان تصور کرد که زمانی اعلام شود در موضوع چشم و چشم‌پزشکی حرف جدیدی وجود ندارد و بحث مربوط به این عضو بدن پایان یافته است؟ دوست من معتقد است که آن زمان هرگز فرا نخواهد رسید، بعد این مثال را به همه پدیده‌ها تعمیم می‌دهد. بدیهی است افرادی از دانشمندان ریاضی یا علمای فلسفه پیدا می‌شوند که در این عقیده و نظر خدشه وارد کنند و نظرات این استاد ممتاز دانشگاه را مردود بشمارند؛ بحث‌هایی که در حد راقم این سطور نیست، اما من می‌توانم نتیجه بگیرم که در موضوعات تاریخی و عناصر و پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی و تاریخی نیز به احتمال زیاد، توقفگاه یا پایان خطی وجود ندارد. به طور مثال در موضوع نهضت مشروطه ایران، در این یک قرن و اندی سال چه تعداد مقاله و کتاب و پژوهش‌های سیاسی و اجتماعی و ادبی و... نوشته شده و آیا زمانی فرا می‌رسد که بپنداریم، هیچ حرفی در مورد مشروطیت نیست که بیان نشده باشد؟ تاریخ معاصر ایران، از جمله تاریخ انقلاب اسلامی و عناصر و اشخاص متعلق به آن از این قاعده مستثنی نیست. هرچه زمان می‌گذرد، زاویه جدیدی باز می‌شود که از این زاویه می‌توان به موضوعات مربوط نگاه جدیدی انداخت و آن را واکاوی کرد. من این مقدمه را نوشتم که وقتی می‌خواهم درباره شخصی چون شهید محمدعلی رجایی مطلبی بنویسم، نکته‌سنج‌ها و ایرادگیران نگویند درباره آن شهید چه سخن تازه‌ای قابل طرح است؟ نگارنده در این نوشته به طرح پرسش می‌پردازد و پاسخ آن را از آنچه تاکنون درباره رجایی نوشته‌اند برمی‌گزیند. چه بسا خوانندگان این یادداشت، جملاتی را که بنده برای بهره‌برداری تازه از کتب منتشرشده برداشته‌ام، خوانده باشند و برایشان تکراری جلوه کند ولی ضرورت زمانه، این قلم را وامی‌دارد که گذشته را بنمایاند تا زمینه سوءاستفاده از پدیده‌های مورد احترام مردم از بین برود. هر چند که این قلم ضعیف باشد.
 
 
طرح پرسش
 
پرسش اول: یکی از پرسش‌هایی که معمولا در مورد شخصیت‌های شهید انقلاب اسلامی به ذهن می‌رسد، این است که اگر آنان در قید حیات بودند، در کجای جامعه امروز می‌ایستادند؟ اگر محمدعلی رجایی در آن حادثه شوم تروریستی، شهید نشده بود و عمرش به امروز می‌رسید، چگونه فردی بود و در معادلات سیاسی چه وضعی داشت؟ برای ارائه پاسخ بدون هیچ اظهارنظری به خاطرات برخی دوستان و همراهان شهید رجایی مراجعه می‌کنیم.
 
۱-‌ خاطره یکی از همراهان آقای رجایی: «یک شب که با آقای رجایی بودم و بحث بر سر عیادت از مهندس بازرگان بود، گفت: وقتی وارد بیمارستان شدم تا وارد اتاق آقای بازرگان شوم همینجوری که روی تخت خوابیده بود تا مرا دید نیم‌خیز بلند شد که دیدی رجایی! با من چه کردند؟ و بنای اعتراض را گذاشت. ولی من خم شدم و پیشانی او را بوسیدم و گفتم: آرام باشید. حال شما حالا مساعد این جور حرف‌ها نیست و به او مقداری آرامش دادم و گفتم به هر حال کار سیاسی پذیرفتن این تبعات را هم دارد.» بعد می‌گفت: «عده‌ای به من اعتراض می‌کنند که چرا در این شرایط حساس به عیادت آقای بازرگان رفته‌ام. ولی من به آن‌ها گفته‌ام این معلم من است و من برای او احترام قائل هستم. حساب مسائل سیاسی از این مسائل جداست.» (نقل از مصطفی رسولی)
 
۲-‌ خاطره یکی از یاران و دوستان نزدیک شهید رجایی: بعد از انتخاب آقای رجایی به ریاست جمهوری که قرار بود آقای باهنر کابینه خود را تشکیل دهد، چون آقای مهدوی کنی که در دولت آقای رجایی وزیر کشور بود پست وزارت کشور دولت شهید باهنر را نپذیرفت، حزب جمهوری اسلامی آقای سیدرضا زواره‌ای را نامزد این وزارت کرد. چون آقای رجایی با وزارت آقای زواره‌ای موافق نبود به من گفت هر چند تو بیشتر به درد حضور در نخست‌وزیری و پست وزیر مشاور می‌خوری ولی به خاطر اینکه حزب جمهوری اسلامی آقای زواره‌ای را برای تصدی پست وزارت کشور به من معرفی کرده است، من تو را به عنوان وزیر کشور مطرح و معرفی می‌کنم و با این حساب، حزب با شناختی که از تو دارد نمی‌تواند با این پیشنهاد مخالفتی بکند. من هم به ایشان گفتم نظر خود من هم این است که در نخست‌وزیری بهتر می‌توانم کار کنم لذا اجازه بدهید بروم با آقای مهدوی کنی صحبت و او را راضی کنم که پست وزارت کشور را قبول کند. ایشان پذیرفت، من هم رفتم و نظر آقای مهدوی کنی را در این مورد جلب کردم ولی هنوز نتیجه را به آقای رجایی نگفته بودم که ایشان به جلسه حزب‌الله مجلس رفت و چون از نتیجه صحبت من با آقای مهدوی کنی مطلع نبود، مرا به عنوان وزیر کشور پیشنهاد و مطرح کرد. در این جلسه چند نفر که از جناح دیگر بودند، علیه من صحبت‌هایی را مطرح کرده‌ بودند. عصر که آقای رجایی به ریاست‌جمهوری آمده به صورت خیلی سر بسته در حالی که نشان می‌داد خیلی نگران است گفت: بهزاد، امروز که من بحث تو را در جلسه مطرح کردم، بعضی‌ها صحبت‌هایی کردند که من خیلی نگران شدم. چون تا دیروز صحبت بنی‌صدر و قطب‌زاده و یزدی و این‌ها بود و فردا فکر می‌کنم نوبت من و تو باشد. من امروز از این حرف‌هایی که از این‌ها شنیدم فهمیدم می‌خواهند با تو هم همین کار را بکنند. ایشان از یکی دو نفر بیشتر اسم نبرد و از جمله نام یکی را آورد و گفت: فلانی خیلی در جلسه نامردی کرد و در مورد تو حرف‌های نامربوطی زد. بعد گفت: البته من برای تو سنگ تمام گذاشتم. هر چند ایشان نگفتند که در دفاع از من در آن جلسه چه گفته‌اند ولی بعد، از بعضی از دوستان که در آن جلسه بودند، شنیدم که گفتند آقای رجایی در جلسه حزب‌الله مجلس دفاعیه خیلی تند و محکمی از شما کرد. (از خاطرات بهزاد نبوی)
 
 
پرسش دوم
 
چند سالی است که در فضای سیاسی کشور، بعضی‌ها دوستان خود را در عرصه مدیریت کلان اداری، با شهید رجایی مقایسه می‌کنند و وانمود می‌کنند در مقام اجرا و در شئون شخصی، رفتار و کردار شهید رجایی دوباره به عرصه آمده و تاریخ خوبی‌های آن شهید تکرار شده است. به نظر می‌رسد در این مقایسه، یک اشتباه مهم رخ داده و آن بازتولید شخصیت مخلص و مبارز و رنجدیده شهید رجایی، در مواردی است که قیاس مع‌الفارق‌اند. آیا به نظر شما می‌توان فرد شایسته‌ای را که مزد رنج‌هایش را با شهادت فی‌سبیل‌الله گرفته لباس امروزی پوشاند و دم از هم رنگی و همسانی با او زد؟ برای پاسخ به این پرسش نیز به خاطرات همراهان و آشنایان رجایی مراجعه می‌کنیم.
 
۱-‌ آقای رجایی در رفاقت بسیار صمیمی بود. اهل بزم و جلسات تفریحی نبود و مایل به شرکت در جلسات جدی بود. فردی تشکیلاتی بود. بعضی‌ها روحیه حرکت‌های انفرادی دارند ولی ایشان به حرکت‌های تشکیلاتی اعتقاد داشت. فردی کاملا امین و مطمئن بود. (آیت‌الله هاشمی رفسنجانی)
 
۲-‌ از خصوصیات خوبی که آقای رجایی داشت این بود که پخته و سنجیده حرف می‌زد؛ یعنی معلوم بود روی حرفی که می‌زند قبلا حسابی فکر کرده است. لذا وقتی کار به بحث می‌کشید محکم روی نظراتش می‌ایستاد و به حرفی که می‌زد اعتقاد داشت و این‌طور نبود که مثل بعضی‌ها اول حرف بزند ولی یک ساعت دیگر آن را پس بگیرد. البته وقتی این فکر و کار درست است استدلال هم می‌آورد و به طرف هم ثابت می‌کرد. (محمود صدیقی)
 
۳-‌ آقای رجایی شخصیت مستقلی داشت. حتی پس از انقلاب با اینکه صمیمی‌ترین دوستان دوران زندانشان در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی فعالیت می‌کردند با اینکه با آن‌ها مرتبط بود و گاهی هم به دفتر سازمان سری می‌زد اما هیچ‌گاه خود را وابسته به سازمان نمی‌دید. به حزب جمهوری اسلامی هم با اینکه در راس آن شخصیت عالیقدری همچون شهید مظلوم دکتر بهشتی بود هیچ تعلقی نداشت. قبل از انقلاب هم با اینکه با نهضت آزادی مرتبط بود ولی وابستگی به آن نداشت. اصلا شخصیت ایشان به قدری فراگیر بود که با همه‌کس و همه‌جا ارتباط داشت بی‌آنکه وابستگی حزبی و گروهی داشته باشد. (ابوالفضل قدیانی)
 
۴ – شهید رجایی مقید بود در گفتارش مبالغه نکند. اینکه در سخنرانی‌ها و یا مصاحبه‌هایش گاهی اوقات بعضی ایرادات و اشکالات را می‌گرفتند به خاطر آن بود که مثلا اگر ارتش را تصدیق می‌کرد یا از سپاه تعریف می‌کرد یا از فلان ارگان ذکر خیر می‌کرد، سعی داشت ذکر خیر را به‌‌ همان اندازه که معتقد است و می‌داند بگوید نه بیشتر از آن. لذا ممکن بود این با بعضی صحبت‌هایی که دیگران بر مبنای آن عمل می‌کردند، تفاوت داشته باشد و گله‌هایی را برانگیزاند اما او درست‌‌ همان متن واقعیت را می‌گفت لذا با دقت بر زبان و گفتارش مسلط بود. آقای رجایی یک انسان وارسته، ‌پاک، خدایی، ‌با اخلاص و باتقوا و از انسان‌های نادر روزگار ما بود. (آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای)
 
۵ – نمونه مهم صداقت آقای رجایی را می‌توان در انتخابات ریاست‌جمهوری ایشان مثال زد؛ در زیر عکس معروفی که یک پیرمرد چانه‌ایشان را گرفته است، از قول آن پیرمرد نوشته بودیم که من از تو حمایت می‌کنم ولی از تو می‌خواهم که بروی اسلام را پیاده کنی. این تنها پوستر انتخابات او بود. طرح و متن این پوستر از من بود. من دیدم اگر این متن را از زبان آن پیرمرد بیاورم خیلی گیرایی دارد ولی ایشان با متن مخالفت کرد و گفت: این دروغ است چون این پیرمرد در این دیدار چیز دیگری به من گفت و مطلبش این نبود. هر چه ما با اصرار زیاد به او گفتیم این کار تبلیغی است، ایشان می‌‌گفت نه، چاپ این عکس به تنهایی و بدون متن کافی است. (کیومرث صابری فومنی [گل‌آقا])
 
۶- یک روز پس از اینکه نامه من به آقای رجایی مبنی بر تعویض استاندار زنجان رسید، وقتی ایشان را دیدم به رغم سابقه طولانی دوستی که با هم داشتیم به من گفت این حرف‌ها که شما در نامه زده‌اید نظرات شخصی شماست و ما از جایی دیگر هم اطلاعاتی داریم. در ضمن من نخست‌وزیر هستم و عزل و نصب استاندار دست آقای وزیر کشور است و از طریق ایشان باید قضیه دنبال شود. ایشان همواره از ما می‌خواست هر کجا نقصی و اشکالی می‌بینیم به ایشان تذکر بدهیم. (محمدجواد رجاییان، از دوستان دوره جوانی شهید رجایی و نماینده اسبق زنجان در مجلس)
 
نمونه‌هایی که از خاطرات همراهان و یاران شهید محمدعلی رجایی نقل شد، از کتاب «سیره شهید رجایی» تالیف دکتر غلامعلی رجایی دزفولی، از انتشارات نشر شاهد انتخاب شده است. این نمونه‌ها که مشتی از خروار است، نشان می‌دهد گفتار و رفتار محمدعلی رجایی چه در مواضع قدرت و چه در زندگی شخصی‌اش می‌تواند برای افراد صادق، بی‌ریا و کسانی که نمی‌خواهند به هر قیمتی بر کرسی مدیریت تکیه بزنند، الگو باشد در غیر این صورت، معرفی افراد با خصلت‌های سوای آنچه گفته شد به عنوان رونوشت برابر اصل شهید رجایی، دو اشکال ایجاد می‌کند، یکی تخریب شخصیت چهره‌های مقبول و خدمتگزاران واقعی مردم و دیگری رواج روش‌های ناپسند و ناامید کردن مردم از شکل‌گیری چهره‌های جدیدی که بتوانند با صداقت و سلامت بخش‌هایی از مدیریت جامعه را به دست گیرند.