عمق استراتژيك جمهوری اسلامی ايران با نگاه به چشمانداز 20 ساله
مقدمه:
مطالعه حوزه استراتژی هر چند پيشينهای بيش از چند دهه ندارد ولی گسترهای را به خود اختصاص میدهد كه میتوان آن را با بسياری از رشتههای علوم متفاوت، مقايسه نمود. اين حوزه در كشور ما نيز قدمتی طولانی ندارد، ولی با اين همه شاهد ظهور و بروز چهرهها و آثار ذی قيمتی بودهاست كه نمیتوان به سادگی آن را علمی جوان تلقی كرد. با وجود اين، حوزه علوم استراتژيك و دفاعی حوزهای نه چندان كهن است و بايد گفت كه غربيان نيز مهمترين آثار را در اين زمينه پس از جنگ جهانی دوم به رشتهتحرير در آوردهاند. انقلاب بزرگ اسلامی ايران كه تاثيرات شگرفی را در رويكردها و رهيافتهای ملی و جهانی بر جای گذاشت، متناسب با رخدادهای ويژهو عظيمیكه در اين ربع قرن با آن روبهرو بود، حوزه تعاملی وسيعی را با علوم دفاعی و استراتژيك بوجود آورد. شناخت و سنجش تهديدات نوين و فرصتهای جديد از يك سو و پيدايش زاويههای متفاوت در نگاههای انديشمندان جهانی و ايرانی در اين نوع از علوم از سوی ديگر، تحولات جديدی را در اين عرصه بوجود آوردهاست.
بی شك بايد گفت يكی از واژههايی كه به اندازه كثرت استعمالش در ابهام بيشتری فرو رفتهاست، واژه راهبرد عمق استراتژيك است و اين ابهام وقتی دوچندان میشود كه شما منابع و مطالب كمتری در خصوص تعريف، چرايی، چگونگی و عملكرد اين راهبرد در دست داشته باشيد. اين نوشتار بر آن است تا بتواند، هر چند كلی زوايای اين راهبرد را بر اساس سند چشمانداز 20 ساله كشورمان كه تنها سند در اين خصوص است، نمايان نمايد. چرا كه يكی از متدهای پيشرفت و توسعهكشورمان در سال 1440 افزايش و گسترش عمق استراتژيك كشورمان در جهت بازدارندگی دفاعی، سياسی و اقتصادی در مقابل تهاجمات دشمنان است.
با توجه به اين مطلب اصولا تهيه اسناد چشمانداز بلند مدت موضوعی است كه در سالهای اخير توجه دولتمردان اكثر كشورها را به خود جلب كردهاست تا بر اساس آن بتوانند دورنما و آينده حركتی كشور را در نگاه چندين ساله ترسيم و روند برنامهريزی كشور را در جهت تحقق اهداف مشخص شده رهنمون نمايند. خوشبختانه مراجع ذی صلاح جمهوری اسلامی ايران با توجه به عواملی همچون ضرورتها و الزامهای ناشی از آرمانهای قانون اساسی، تحولات بينالمللی و حاكميت فضای نوين اقتصادی در جهان، تحولات علمی و فناوریهای نو، نظريات علمی، شناخت امكانات و محدوديتهای محيطی، بهرهگيری از تجارب خود و ديگران و همچنين واقعيتهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سياسی كشور، سند چشمانداز در افق 1404 (2025 ميلادی) را برگزيدهاند تا كشور ايران در طی 20 سال برنامهريزی و اجرای درست، به كشوری توسعهيافته و دارای جايگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه، توام با حفظ هويت اسلامی و انقلابی و الهام بخش در جهان اسلام، همراه با تعامل سازنده و مؤثر در روابط بينالملل تبديل گردد. يكی از بندهای مهم در سند چشمانداز كشورمان، تعيين عمق استراتژيك (بهتعبير ديگر عمق حوزه نفوذ) برای تأمين امنيت در ابعاد مختلف و بازدارندگی دشمن از دست زدن به اعمال خصمانه است.
تاريخچه راهبرد عمق استراتژيك:
اگر چه اجرای راهبرد عمقبخشی استراتژيك در طول تاريخ وجود داشته است و افراد و كشورها با تصرف مناطق حساس و يا ايجاد قلعهها و دژهای مستحكم در مناطق سوقالجيشی سعی در استفاده از اين راهبرد داشتهاند، از مهمترين نمونههايی كه میتوان نام برد كه باعث تحولات بسياری در تاريخ اسلام گرديد، همانا هجرت حضرت رسول (ص) از مكه به مدينه است كه باعث قوت و توسعه اسلام در كل جزيرةالعرب گرديد. با همه اين تفاسير كارشناسان و صاحبنظران علوم راهبردی، بررسی تئوری عمق استراتژيك در ادبيات سياسی معاصر را از پايان جنگ جهانی دوم میدانند، چرا كه با پايان جنگ جهانی دوم، دو قدرت بزرگ جهانی يعنی ايالاتمتحدهآمريكا و اتحاد جماهير شوروی در صحنهبينالمللی سر برآوردند. هر دو قدرت به وضوح دريافتند كه عوامل جغرافيايی، اقمار و كشورهای همسو در مناطق سوقالجيشی جهان و نشرايدئولوژی در صحنه عملياتی، بيشترين نقش را در تحقق پيروزیها و شكستهای آينده خواهد داشت.
آمريكائیها و روسها با استفاده از تجربيات به دست آمده و دو جنگ جهانی اول و دوم و وقايع تلخ نظامیكه بر اثر استفاده نابجا از علم نصيب آلمان شده بود، توانستند عوامل ثابت ژئو پلتيكی را با عوامل انسانی و متغير علم تركيب كنند. به گونهای كه، نظريات مربوط به راهبرد عمق استراتژيك، در تدوين راهبردهای ملی و بينالمللی، دو ابر قدرت لحاظ شد و بر اساس آن، عملا علايق امريكا در حوزه اقيانوس اطلس، اروپای غربی، امريكای شمالی و جنوبی و سرزمينهای ساحل غرب و شرق اوراسيا، فزونی يافت. از سوی ديگر، اتحاد شوروی كه توانسته بود در جريان جنگ جهانی دوم سرزمينهای اروپای شرقی را به اشغال خود در آورده و تا قلب آلمان پيش برود. پس از جنگ به استحكام و تجهيز پايگاهها و نيروهای نظامی در جهت عمق بخشی استراتژيك خود پرداخت.
بيرون نرفتن شوروی از سرزمينهای اشغالی در اروپای شرقی و پشتيبانی آمريكا از كشورهای اروپای غربی و دادن كمكهای مالی به آنها، تقسيمشدن آلمان به دو بخش شرقی و غربی و گسترش ايدئولوژی ماركسيسم و كمونيسم در برابر تز كاپيتاليسم و سرمايهداری، كه در سايه عملیكردن راهبرد عمقبخشی استراتژيك صورت گرفت، منجر به برخورد منافع دو ابر قدرت گرديد و آنها را هر چه بيشتر از هم دور ساخت. شكلگيری پيمانهای نظامی ناتو و ورشو، ساخت بمب اتمی و هيدروژنی و موشكهای بالستيك قارهپيما، باعث تقويت بنيه تدافعی و تهاجمی دو قدرت بزرگ بری و بحری جهان شد و تلاش دو ابر قدرت به منظور حفظ موقعيت و گسترش قلمرو راهبردی خود رو به افزايش گذاشت. آمريكا كوشيد بر سراسر اقيانوس آرام و اطلس، پهنه اقيانوس هند و خليج فارس اعمال نفوذ كند و در اين ميان تامين امنيت خروج نفت از خليج فارس، نقش اساسی در راهبرد ملی آمريكا داشته است.
آمريكا برای عمقبخشی بر اين راهبرد ملی خود، طرحهای مختلفی را به اجرا گذاشت از جمله دكترين و طرح ترومن، طرح مارشال و پيمان ناتو، پيمان سنتو و سيتو و پيمان آسيای جنوب شرقی و. . . (نقيب زاده- 9613- ص 302) شوروی نيز در همين راستا دست به اقدامات متعددی زد از جمله پيمان ورشو، پيمان كشورهای كمونيست آسيای جنوب شرقی، اتحاد نظامی با كشورهای حاشيه آمريكا از جمله كوبا و اشغال نظامی افغانستان و. . . (نقيب زاده- 9613- ص 402)؛ اين اقدامات نشان میدهد كه كشمكش بين آمريكا و شوروی و تلاش برای توسعه عمق استراتژيك خود پايانناپذير مینمود. گسترش نفوذ اين دو ابر قدرت برای گسترش عمق استراتژيك خود حتی به كشورهای آسيای جنوب شرقی و آفريقا نيز به شكلهای مختلف گسترش يافته بود.
پس از فروپاشی شوروی و بلوك شرق، و برپائی نظام تكقطبی در جهان، باز هم از ارزش راهبرد عمق استراتژيك كم نشد و آمريكا با استفاده از موقعيت پيش آمده درصدد دستاندازی به كشورهای بلوك شرق سابق برآمد. از سوی ديگر با وقوع وقايع 11 سپتامبر و انفجار برجهای دوقلو در نيويورك، زمينه و بهانه لازم برای عمقبخشی راهبردی آمريكا در هارتلند جهان و منطقه قلب انرژی جهان (كه اهميت آن در سالهای آينده دهها برابر خواهد شد) با تصرف عراق، فراهم نمود و حضور نظامی آمريكا را در يكی از مناطق منحصر به فرد ژئواستراتژيك جهان يعنی افغانستان (برای كنترل روسيه- چين- هند و ايران) به ارمغان آورد كه اين سياست در سالهای اخير هم ادامه دارد. اگرچه با قدرت گرفتن دوباره روسيه و همچنين ظهور قدرتهای جديد جهانی همچون چين، روند بينالمللی به اين سو، سوق پيدا كرده است. در اين راستا جمهوری اسلامیايران نيز ضمن وقوف به اهميت بكارگيری اين راهبرد، توانسته تا حدی عمق استراتژيك خود را در سطح جهانی و بويژه منطقه حساس خاورميانهگسترش دهد كه به دستاوردهای مثبت آن در ادامه خواهيم پرداخت.
تعريف راهبرد عمق استراتژيك و ذكر چارچوب و شاخصههای آن:
قبل از اينكه به تعريف عمق استراتژيك بپردازيم، ذكر اين نكته ضروری است كه، تعريف راهبرد عمق استراتژيك با توجه به بعد و زمينه مورد بررسی، متفاوت است به گونهای كه تعريف عمق استراتژيك در بعد دفاعی با تعريف آن در بعد اقتصادی شايد متفاوت باشد، ولی كليت مفهومیآن يكسان است. كليت مفهومی راهبرد عمق استراتژيك عبارتست از: «هر چيزی كه نقطه قوت برای كشوری و نقطه تهديد برای كشور رقيب محسوب شود و بتواند نقش بازدارندگی را برای كشور دارنده آن، بازی كند». با اين كليت مفهومی، به تعاريف و چارچوب بندی راهبرد عمق استراتژيك در ابعاد مختلف میپردازيم:
1-عمق استراتژيك در بعد جغرافيايی و ژئواستراتژيك:
در اين بعد، عمق استراتژيك عبارتست از: «برخوردار بودن از پهنای مناسب جغرافيايی در داخل و قدرت تأثيرگذاری در محيط پيرامونی».
الف) جايگاه ايران در جهان اسلام:
از نظر فرهنگی و اعتقادی، ايران در مركزيت جهان اسلام قرار گرفته است. به طوری كه در روند تحولات آينده جهان، میتواند با بعضی از كشورهای منطقه نقش ارزندهای را ايفا كند. گستردگی تمدنی ايرانی- اسلامی و فرهنگ پارسی و ميراث گرانبهای آن و گذشته تاريخی درخشان اين سرزمين، پيوند عميق فرهنگی، فكری و جغرافيايی با كشورهای حاشيه جنوبی خليجفارس، پاكستان و كشورهای همسايه غربی يعنی عراق و تركيه تا شاخ آفريقا، منطقهای استراتژيك را به وجود آورده است كه نشان دهنده امكانات بالقوه و بالفعل برای گسترش همكاریهای دو جانبه و چند جانبه منطقهای و جهانی میباشد.
برخورداری از تاريخ و تمدنی كهن، با غنای فرهنگ اسلامی و دينی و وجود آثار تاريخی مناسب در كشور و قابليت صدور كالاهای فرهنگی و دينی به فراسوی مرزها در جهان اسلام، به جمهوری اسلامیايران جايگاه ويژهای جهت نفوذ فرهنگی- تمدنی در جهان اسلام میبخشد. جمهوری اسلامیايران با آرمانها و ارزشهای ساختاری، هنگامی از حيات تثبيت شدهای برخوردار میگردد كه بتواند به عنوان بازيگری فعال در چارچوب اصول و قواعد تعريف شده منطقهای و نظام بينالمللی به بازی خود استمرار و استحكام بخشد. بديهی است هرگونه تأثيرگذاری در منطقه منوط به افزايش حوزه نفوذ و عمقبخشی استراتژيك در جهان اسلام است.
ب) بعد جغرافيايی:
- بعد داخلی: در اين بعد به خاطر پهنای عرضی و طولی كشورمان و وجود معارضات و موانع طبيعی از جمله صحراهای بسيار و كوههای سر به فلك كشيده و. . . همه و همه نشان از عمق استراتژیك خوب كشورمان دارد كه زمينه را برای دفاع در مقابل تهاجم احتمالی دشمن بر اساس دكترين دفاعی كشورمان (جنگ نامتقارن) و همچنين برخورداری از ضريب بالای پدافند غيرعامل برای حفظ ساختارهای كشور فراهم نموده است.
- بعد خارجی: جمهوری اسلامی ايران، به لحاظ جغرافيايی در منطقهای كه محدوده توسعه ايران در سند چشمانداز افق 1404 ايران تبيين شده، قرار گرفته است. قرار گرفتن ايران در اين منطقه حساس از جهان، كه محل تلاقی و راه ارتباطی اروپا به جنوب و جنوب شرقی آسيا (محل زندگی بيش از يك سوم جمعيت جهان) و پل ارتباطی ميان سه قاره اروپا، آسيا و آفريقا میباشد و امكان دسترسی كشورهای آسيای مركزی و قفقاز به آبهای آزاد از طريقايران را فراهم نموده است. اين امر كشور ما را خواسته يا ناخواسته در متن تحولات مهم جهانی و بين المللی قرار داده است.
از سوی ديگر حساسيتهای امنيتی- سياسی حاكم بر منطقه، به ويژه نزديكی جغرافيايیايران به اسرائيل، كه امنيت آن به لحاظ استراتژيك برای امريكا و همپيمانان آن از اهميت زيادی برخوردار است باعث شده است كه عمق استراتژیك كشورمان در اين سطح، از گسترهزيادی برخوردار شود چرا كه، تهديد به حمله به اسرائيل در صورت حمله امريكا، نوعی بازدارندگی برای كشورمان در مقابل تهديدات بوجود آورده است. از سوی ديگر جمعيت كمی و كيفی سرزمينی، و برخورداری از منابع سرشار و ظرفيتهای بالقوه و بالفعل رشد و توسعه انسانی و مدنی كشورمان، ما را مركز ثقل اهرم سياست منطقهای قدرتهای بزرگ قرار داده است. به گونهای كه حتی بیطرفی ايران در خصوص مسائل منطقهای و بين المللی برای قدرتهای بزرگ رضايتبخش و قانع كننده نيست. بر اين اساس، با توجه به اين كه ايران در منطقه حساس جنوب غربی آسيا، دارای نقش و موقعيت حساسی است كه امريكا در عرصه سياستهای راهبردی خود در قبال خاورميانه نمیتواند آن را مدنظر قرار ندهد. بههر حال بديهی است، دستيابی به جايگاه هژمونيك و ايفای نقش مؤثر در منطقه خاورميانه، همواره يكی از اهداف سياست خارجی ايران بوده است.
2-عمق استراتژيك سياسی:
اين مقوله را میتوان در دو بعد داخلی و خارجی مورد بررسی قرار داد كه در ذيل به آن خواهيم پرداخت:
1-2- بعد داخلی:
در بعد داخلی عبارتست از: «راهبردی كه بتواند پشتيبانی حداكثری و مستمر مردم را از سياستها و برنامههای نظام در داخل و خارج بدست آورد.» بايد بيان نمود كه بعد خارجی و موفقيت در آن، منوط به بعد اول يعنی حمايت مردم از برنامهها و سياستهای نظام است. هر چه اين حمايت بيشتر باشد موفقيت دولتمردان كشورمان در سطح بينالمللی هم بيشتر میباشد. اهميت مردم و حمايت آنها از نظام تا حدی است كه رهبر معظم انقلاب از مردم بهعنوان عمق استراتژيك داخلی ياد میكنند. با توجه به اين نكتهدر بعد سياست داخلی عمق استراتژيك را مورد بررسی قرار میدهيم.
1-1-2- مردم:
در نظام سياسی اسلام و انقلاب اسلامیايران، مردم يكی از سه ركن اساسی نظام میباشند. ركن مهمیكه مكمل و متمم تحقق دو ركن ديگر يعنی اسلاميت و رهبری است. تجربه تاريخی ثابت كرده است كه بدون حضور مردم در صحنه سياست و پذيرش آگاهانه اسلام و حاكميت دينی و نظام ولايی، ولايت خدا و حكومت دينی محقق نمیگردد و قانون الهی اسلام ضمانت اجرايی پيدا نمیكند. همچنان كه شخصيت عظيم جهان بشريت، انسان كامل و تجسم اراده الهی و تبلور قانون اسلام يعنی حضرت علی (ع) پس از رحلت پيامبر اعظم (ص) بدون حمايت و پشتوانه مردمی، امكان تشكيل حكومت اسلامی را نيافت و تنها پس از حضور پرشور مردم و بيعت با او بود كه موفق به تشكيل حكومت اسلامی شد و به اجرای احكام الهی رسماً اقدام نمود و مجدداً به علت سستی و پيمانشكنی مردم، حكومت عدل علی (ع) به افول گراييد. بر اين اساس مردم در شكلگيری و برپايی حكومت دينی و استمرار آن نقش بسيار موثری دارند، به گونهای كه میتوان از آن به عنوان عمق استراتژیك داخلی هر نظامی ياد نمود. در اين خصوص دو اصل اساسی وجود دارد، اول پذيرش رای مردم و دوم مشاركت همه جانبه آنان میباشد كه به بررسی آنها میپردازيم:
الف) پذيرش رأی مردم:
قانون و حاكميت تشريعی الهی هيچ گاه تحميلی نيست و نمیتوان جامعه يا كسی را مجبور به پذيرش احكام دين و رهبری الهی آن نمود، و شأن انبيا الهی و كتب آسمانی در اصل دين، فقط ابلاغ پيام خدا و نشان دادن راه مستقيم انسانيت است. زعامت و ولايت و مديريت عملی رهبران الهی مختص به جامعه مؤمنين و كسانی است كه مشتاقانه هدايت و دعوت الهی را پذيرفتهاند و در حقيقت بهترين برنامه زندگی را قانون الهی دانستهاند و به آن آری گفتهاند. البته پذيرش دين و شريعت اسلام مستلزم پذيرش و قبول آثار و لوازم آن بوده و در واقع پذيرش يك مجموعه به همپيوستهو يك برنامه كامل زندگی است. برجستهترين قسمت اين پذيرش و مهمترين بخش اين مجموعه، انقياد و پذيرش ولايت الهی و حكومت دينی است و نمیتوان مدعی دينداری و مسلمانی بود، اما ولايت و حاكميت خداوند و محوريت احكام الهی را منكر شد. از سوی ديگر، امكان واگذاری حق انتخاب به مردم برای تعيين اركان نظام كه از شروع انقلاب اسلامیدر ايران، با برپايی انتخابات مختلف، ايجاد شده است، نشان از پذيرش رأی مردم در تعيين سرنوشت كشور و خودشان دارد. با توجه به اين، پشتيبانی مردم از نظام و اركان نظام كه بنوعی خودشان انتخاب كردهاند هميشه در حد بالايی خواهد بود.
ب) مشاركت عملی و همهجانبهمردم:
اقتدار و توانمندی نظام اسلامیمرهون حضور ايثارگرانه مردم در عرصههای گوناگون است، حيات طيبه و عزتمندانه، خودباوری و استقلال همهجانبه حكومت دينی در پرتو تلاش و حمايت مشتاقانه و با انگيزه عموم مردم تضمين میگردد. امام خمينی (ره) به اين حضور حماسی مردم افتخار میكرد و در مقابل توطئهها و تجاوزات دشمنان نظام، با قدرت از نظام اسلامی دفاع میكرد و به مسئولين نظام هم نقش كاربردی و مفيد حضور مردم را در پشتيبانی از سياستهای حكومت اسلامیگوشزد مینمود و میفرمود: «امروز مردم از وضع دولت مطلعاند و شما، مردم را برای پشتيبانی از خود لازم داريد، دولت بدون پشتيبانی مردم نمیتواند كار بكند و هر يك از ادارات و وزارتخانهها بايد اين مسئله را مدنظر داشته باشند كه برای خدا مردم را راضی نگه دارند. » (صحيفهامام- ج61- ص394)
مقام معظم رهبری نيز درباره مشاركت و نقش مردم در پيدايش نظام سياسی اسلام و تكيهگاه محكم و مطمئن شاكله نظام مردمسالاریدينی، ضمن بياناينكه مردم عمق استراتژیك دولت و نظام میباشند، میفرمايند: «تكيه نظام به آرای مردم يكی از ميدانهايی است كه مردم در آن نقش دارند. . . بايد با اتكا به رأی مردم كسی سر كار بيايد. بايد با اتكا به ارائه مردم نظام حركت كند.» (سخنرانی مقام معظم رهبری در سالگرد رحلت امام- 14/03/1380)
2-1-2- رهبری:
اسلام منهای رهبری جامعالشرايط و منطبق با معيارهای اسلامی، نه تنها هدايتگر جامعه محسوب نمیشود و با منافع و سلطه مستكبران تضاد و تقابلی ندارد، بلكه چه بسا با تحريف محتوايی در دين و حكومت و نظام اسلامی و به انحراف كشاندن احساسات و عواطف دينی مردم، توجيهكننده ظلم و تعدی طاغوتها و نظام طبقاتی تحميل شده به وسيله قدرتهای استعمارگر باشد. و اين همان اسلام آمريكايی، سلطنتی و شاهنشاهی است كه امام خمينی (ره) و مقاممعظمرهبری بارها به آن اشاره داشتهاند.
با توجه به اين مطلب، يكی از اركان اساسی انقلاب اسلامی، رهبری ولايت فقيه میباشد. اين اصل ساختار اصلی نظام و تداوم بخش نبوت پيامبر اعظم (ص) و امامت ائمه معصومين (ع) و ضامن حاكميت احكام الهی است. رهبری عامل بيداری و جوشش تودهها و محور وحدت و انسجام مردم بشمار میآيد. ترسيم سياستهای كلی نظام و اتخاذ تدابير و موضعگيریهای قاطعانه، سازشناپذيری در برابر توطئهها و دشمنشناسی از ويژگیهای برجسته رهبری انقلاب اسلامی است كه در دوران سخت مبارزه بيشترين نقش را در شناساندن دشمن و تعيين مسير و شيوههای مبارزه با آنان را داشته است. پس از پيروزی انقلاب اسلامی نيز رهبری حضرت امام (ره) و بعد از آن رهبرمعظمانقلاب مهمترين تأثير را در استمرار و استقامت بر اصول و ارزشهای انقلابی و لغزشزدايی، ثبات، امنيت، پيدايش نهادهای انقلاب، اقتدار حكومت، وحدت امت اسلامیو خنثیسازی نقشههای فراوان دشمنان داشته است.
3-1-2- اسلام:
انگيزه اصلی نهضت و قيام رهبری و حضور آگاهانه مردم در ميدان مبارزه خستگیناپذير و عامل اساسی مقاومت آنان در برابر همه مشكلات و نابسامانیها ،ايمان و اعتقادات مذهبی بود. اين پايبندی به آيين حياتبخش اسلام هم در دوران مبارزه با رژيم ستمشاهی با وجود زندانها، تبعيدها و شهادتها و هم در بعد از پيروزی و هم در دوران دفاع مقدس و بعد از آن معجزه آفريده است. تاريخ انقلاب اسلامی به روشنی گواهی میدهد، احزاب و گروههای سياسی كه دين اسلام وانديشههای الهی برای آنها اصالت و نقش محوری نداشت و با انگيزههای سياسی ديگری وارد ميدان مبارزه شده بودند، در دوران شدت مبارزه و رويارويی با سختیها كه نيازمند ايثار جان و مال بود، توانايی و انگيزه خود را از دست داده، ابزار دست دشمن شده يا منزوی میگرديدند. اما نيروهای مؤمن و پايبند به مبانی دينی و اسلامی، مبارزه با ظلم رژيم ستمشاهی و همين طور دفاع از نظام دينی را بر خود يك تكليف الهی و جهاد فی سبيلالله دانسته و مقاومت در برابر مصيبتها را عمل صالح و وظيفه شرعی قلمداد میكردند. بديهی است كه چنين اعتقاد و باوری، قدرتی وصفناپذير به مبارزه میدهد و ملتی شهادتطلب و مقاوم پديد میآورد كه هرگز تن به ذلت نداده، هيچگاه سلطه استكبار را نمیپذيرد. امام خمينی (ره) همواره نهضت را مبتنی بر آموزههای تحركبخش دينی دانسته و ماهيت مكتبی و اسلامی بودن انقلاب را به تصريح خاطر نشان نموده، علت دشمنی و هراس دشمنان را «اسلام» و قدرتی كه در ملت و جوانان به وجود میآورد معرفی میكردند:
«اينها از اسلام میترسند از من و تو نمیترسند، اينها از اسلام میترسند، اسلام بود كه جوانهای ما را غلبه داد بر توپ و تانك و همه چيزها؛ بر همه قدرتها ملت ما را غلبه داد. » (صحيفهامام - جلد 8 - ص 984) مقام معظم رهبری نيز بارها بر قدرت تحركآفرينی و دشمنستيزی مكتب اسلام تاكيد فرمودند و علت رويارويی استكبار جهانی با انقلاب اسلامیرا ماهيت دينی و اسلامیآن بيان كردهاند: «هدف استكبار جهانی از مواجهه با ايران اسلامیفقط اسلام است و بس و هيچ مسالهای ديگر در ميان نيست» (سخنرانی مقام معظم رهبری در جمع جوانان در مصلی تهران - 1. 2. 97) بنابراين دشمنان انقلاب اسلامی، موجوديت خويش را با توجه به گسترش و پويايی اسلام ناب محمدی (ص) در خطر نابودی میبينند و با تمام توان و با بهرهگيری از كليه امكانات به ميدان مبارزه آمدهاند. تلاش فراوان آنها خاموش ساختن شعلههای فروزان اسلام و سستكردن انگيزههای اسلامی جوانان و روحيه استكبارستيزی و شهادت طلبی ملت ايران است.
2-2- بعد خارجی:
عمق استراتژيك در بعد خارجی عبارتست از: «راهبردی كه بتواند پشتيبانی حداكثری و تضمين شده كشورها و مجامع بينالمللی را از سياستها و برنامههای دولت بدست آورد.»
1-2-2 - مجامع بينالمللی:
همانطور كه از تعريف فوقالذكر بر میآيد، در بعد خارجی تبيين عمق استراتژيك همانا بدست آوردن حداكثر پشتيبانی ضمانتدار توسط مجامع بينالمللی از برنامههای نظام در مواجهه با حوادث و اتفاقات داخلی و بينالمللی است.
بهديگر سخن، سوق دادن برنامههای مجامع بينالمللی بهسوی حمايت از سياستهای ايران در وقايع جهانی است. از جمله اين مسائل عبارتست از:
الف) فعال سازی:
يكی از سياستهای جمهوری اسلامیايران كه در راستای عمقبخشی خارجی بيان میشود و در خصوص مجامع بينالمللی است، فعالسازی اين مجامع است. بهعنوان مثال: اگر چهكنفرانس كشورهای اسلامی، دارای قدمتی چند دههای است ولی شايد بتوان گفت پس از برگزاری كنفرانس كشورهای اسلامی در ايران و در دوران رياست ايران بر آن از جنب و جوش و قدرت بينالمللی و تأثيرگذاری بالايی برخوردار شده است. و يا فعالسازی گروهكشورهای غيرمتعهدها در آژانس بينالمللی انرژی اتمی نيز اين نقش را برای كشورمان ايفا نمود.
ب) تأثيرگذاری:
از ديگر سياستهای جمهوری اسلامیايران در اين خصوص، تأثيرگذاری بر تصميمات اين مجامع در جهت تأمين منافع ملی است. از جمله در مسايل هستهای اين امر نمود يافت، ديپلماسی فعال ايران باعث گرديد كه شكاف بزرگی در جمع كشورهايT. P. N و يا كشورهای خود ساخته 5+1 بوجود آيد كه آنها را از اتخاذ تصميمات بر عليه ايران انصراف و حتی با ديدگاه فعال، زمينه را برای فروپاشی اين گروه خود ساخته بوجود آورد. اين امر در مسائل مختلف ديگر از جمله عراق و لبنان و. . . نيز وجود دارد.
ج) همگرايی:
در زمينه وحدت و مسايل مربوط به آن و احيای روحيه اخوت و برادری در ميان كشورهای اسلامی، مباحث بسياری صورت گرفته است. در اينباره حضرت امام (ره) میفرمايند: ايجاد تفرقه سياست استعماری است كه بايد با آن به مبارزه برخاست. دامنزدن به اختلافات مذهبی و فرقهای، در جهت سياست دشمنان اسلام گناهی است بزرگ. چرا كه در سايه وحدت است كه میتوان دشمنان اسلام را سركوب نمود و به مسلمانان عزت از دست رفته خويش را بازگرداند و دست ابرقدرتها را از كشورهای اسلامیكوتاه نمود و به برقراری حكومت اسلامیتوفيق يافت. (بررسی تحليل اهم مسائل سياسی روز - 1831- ص 86) اين نيروی عظيم مردمی ناشی از بيداری اسلامی، مرزهای جغرافيايی را درهم نورديد و از ايدئولوژیهای سياسی و نظامهای ملی فراتر میرود، در عين حال به عنوان يك معضل جدی در مقابل رژيمهای محافظهكار حاكم بر اين كشورها وجود دارد. اين همگرايی باعث گرديد كه از آن پس مردم و سران كشورهای اسلامی (بعضی از سران) كه از عظمت قدرت خود بیاطلاع بودند، و همه نظام را در چارچوب قسمت و تقدير الهی تفسير میكردند، با برداشتی نوين از اسلام به حركت درآمدند. اين حركت نه فقط شيعيان را شامل میشد، بلكه طرفداران اهل سنت را نيز در بر میگرفت.
د) گروههای اسلامیو انقلابی:
يكی از راههای عمقبخشی استراتژيك در بعد خارجی، حمايت از گروههای مردمی همسو است كه در راستای مخالفت با قدرتهای بزرگ به ويژه با دول متخاصم با انقلاب اسلامیايران هستند. اين گروهها هماكنون در حساسترين مناطقی كه میتواند هر آن موجوديت قدرتهای متخاصم را مورد تنش قرار دهد، ايجاد گرديدهاند. گروههای مبارز فلسطينی جهاد اسلامی و حماس كه مبارزه عليه رژيم غاصب قدس را هدايت میكنند، به گونهای عمل كردهاند كه اگر چه خواستار آزادی سرزمين خود هستند ولی با فشار همهجانبه به اسراييل، مواضع و عمق استراتژيك انقلاب اسلامی را هم تامين نمودهاند. اين امر وقتی بيشتر نمود میيابد و بعد راهبردی به خود میگيرد كه بدانيم كه اين دو گروه در جايی قرار دارند كه شايد قلب وجودی دول استكباری به ويژه امريكا در منطقه حساس خاورميانه است. از سوی ديگر گروههای لبنانی به ويژه حزباللهلبنان را هم میتوان در همين راستا ارزيابی كرد. حزبالله لبنان كه موجب وحشت رژيم صهيونيستی شده است خود الهامبخش مبارزه برای خيلی از گروههای ديگر در سطح جهانی شده است. نفوذ اين تفكر در بين مردم كشورهای اسلامی به اندازهای است كه با پيروزی حزبالله در جنگ 33 روزه، مردم اين كشورها آن را پيروزی خود تلقی نموده و جشن برپا میكردند. اين امر موجب تزلزل پايههای حكومتهای خود فروخته شده است كه سياستهای استكبار را در منطقه اجرا میكنند. از سوی ديگر وجود اين گروهها در قلب، دول استعمارگر و به ويژه امريكا، باعث نوعی بازدارندگی در جهت جلوگيری از حمله و يا تهديد جدی اين دول نسبت به انقلاب اسلامیايران شده است.
ه) حضور در مناطق حياتی دشمن:
اگر چه اين راهبرد در قسمت قبل به نوعی توضيح داده شد ولی همراهی و حتی كمك به روی كار آمدن گروههای ضد استكباری در مناطق حساس كه برای دشمن از حساسيت ويژهای برخوردار است، يكی از مقولههايی است كه میتواند عمق استراتژیك كشورمان را توسعه دهد. به قدرت رسيدن گروههای همسو در كشورهای امريكای لاتين مثل ونزوئلا و نيكاراگوئه و بوليوی كه سابقا جزء حيات خلوت امريكا محسوب میشدند، باعث گرديده است كه امريكا در اين مناطق، احساس خطر نمايد. نقش اپوزيسيونی ونزوئلا و رئيس جمهور آن در مقابل سياستهای امريكا و همكاری نزديك با ايران و تهديد اين كشور به قطع صدور نفت و مبادلات تجاری با امريكا میتواند نقش اهرم فشار ايران را در مقابل امريكا بازی كند. از سوی ديگر حضور امريكا در همسايگی كشورمان اگر چه تبعات منفی داشته است، ولی حضور نيروهای امريكايی در عراق و افغانستان و خليج فارس فلسفه دوری امريكا از نقاط بحرانی را از بين برده است و امنيت و سلامت آنها را با مخاطره مواجه نموده است. آسيبپذيری نيروهای امريكايی در اين مناطق كه میتوانند از سوی جمهوریاسلامیايران مورد تهديد و در مواقع بحرانی موجب آسيب قرار گيرند، عمق استراتژیك كشورمان را در حد اعلايی گسترده نموده است. چرا كه ديگر امريكا نمیتواند بمباران كند و از امنيت كشور و نيروهای خود مطمئن باشد، اين امر باعث بالا رفتن قدرت بازدارندگی كشورمان شده است.
و) افكار عمومی مردم كشورهای اسلامی:
يكی از راهبردهايی كه كشورها و حتی گروههای مردمی و غيردولتی برای به كرسینشاندن سياستها و خط مشیهای خود در داخل و يا در سطح بينالمللی دارند، سوار شدن بر موج افكار عمومی مردم میباشد. قدرت شگرفی كه كشورها و گروهها از آن به نحو شايستهای میتوانند استفاده كنند. جمهوری اسلامی ايران نيز، با توجه به سياستهاو خطمشیهای خود كه استفاده از قدرت شگرف افكار عمومی جهان و به ويژه افكار عمومی كشورهای اسلامی است، توانسته است عمق استراتژيك خود را به نحو گستردهای توسعه دهد. به گونهای كه رهبر معظم انقلاب اسلامی، به كرات به آن اشاره نمودهاند. ايشان در اين خصوص فرمودهاند: «استكبار میداند كه دلهای مردم در بسياری از كشورهای اسلامیاز شمال آفريقا تا شرق آسيا، با جمهوری اسلامی ايران است. و اين كشورها، عمق سياسی و استراتژيكايران اسلامیمحسوب میشود. » (سخنرانی در ديدار با مسلمانان شركت كننده در همايش مجمع جهانی اهل بيت-41. 11. 67) و يا در جای ديگری ايشان میفرمايند: «نظام اسلامیاز پشتيبانی قوی ملتهای مسلمان برخوردار است و عمق استراتژيك جمهوری اسلامیايران، ملتهای مسلمان در كشورهای مختلف هستند. » (ديدار با تشكلهای دانشجويی - 42. 7. 48)
3- عمق استراتژيك اقتصادی:
در بعد اقتصادی عمق استراتژيك عبارتست از: «نفوذ به بازارهای كشورهای منطقه و جهان و كمكردن وابستگی كشور به كالاهای استراتژيك كه میتواند مورد استفاده دشمن در تحريمها قرار گيرد (مثل بنزين) و در دستگرفتن گلوگاههای اقتصادی دشمن و استفاده از آن در مواقع ضروری. » اين تعريفی كلی از عمق استراتژيك اقتصادی است، كه اصول آن، به صورت تلويحی در سخنان كارشناسان و صاحبنظران بهآن اشاره شده است. در ذيل به تفصيل و تبيين آن بر اساس سند چشمانداز 20 ساله جمهوری اسلامیايران میپردازيم.
الف) نفوذ در بازارهای كشورهای منطقه به خصوص كشورهای آسيای ميانه و قفقاز و همچنين كشورهای عربی منطقه، با سرمايهگذاری اقتصادی فراوان در اين كشورها علاوه بر تامين منافع ملی كشورمان، رشد و توسعه اقتصادی اين كشورها را در گرو فعاليت اقتصادی با كشورمان قرار خواهد داد. اين باعث خواهد شد كه تحريمهای احتمالی دول استكباری از كارايی كمی برخوردار شود، بنابراين، ايران بايد آن قدر پيشرفت داشته باشد كه امنيت، صلح و توسعه خود را در منطقه پياده كند.
ب) جايگاه ويژه انرژی ايران در منطقه خاورميانه و دريای خزر:
وابستگی پايههای اصلی اقتصاد كشورهای توسعهيافته به انرژی نفت و گاز و نيازهای جهانی به ذخاير معدنی و هيدروكربوری موجود از يك طرف و قرار گرفتن جمهوریاسلامیايران در مركز بيضی استراتژيك هيدروكربوری جهان از خاورميانه و آسيای مركزی، كه به عنوان منبع اصلی تغذيه انرژی جهان به شمار میرود و بخش قابل توجهی از منابع نفت و گاز جهان را در خود جای داده است، از طرف ديگر، موقعيت جغرافيايی، جمهوری اسلامیايران را از لحاظ دسترسی و تسلط بر منابع نفت و گاز و راههای انتقال آن، منحصر بهفرد میكند. به گونهای كه، كشور ايران با دارا بودن بيش از 310 ميليارد بشكه نفت قابل استحصال و 72 تريليون متر مكعب گاز و با محاسبهارزش ذخاير هيدروكربوری كشور در حدود 3هزار ميليارد دلار برخوردار بودن از بركات الهی برای بيش از يكصد سالاينده، آن هم در حالی كه هنوز در پهنه گستردهای از ايران زمين (08%) عمليات اكتشافی صورت نگرفتهاست، دارای نعمتهای سرشار الهی در منطقه، بلكه در جهان است. ايران تنها كشوری است كه به هر دو حوزه نفت و گاز خليجفارس و دريای خزر دسترسی مستقيم دارد. جمهوری اسلامیايران طولانیترين ساحل را در خليج فارس دارد و بر تنگه هرمز (محل عبور 04% از نفت جهان) تسلط دارد و بزرگترين منبع انرژی جهانی را به خود اختصاص داده است و در شمال نيز به حوزهنفت و گاز دريای خزر مجاورت با واسطه دارد. (كيهان 82. 6. 68)
از سوی ديگر، دو سوم ذخاير ثابت شده نفت و يك سوم ذخاير ثابتشده گاز در خاورميانه نهفته است و وجود منابع عمده انرژی و نفت در خاورميانه موقعيتايران (عمق استراتژی) را به حدی ارتقا بخشيده است كه ايران را، هارتلند جهان بيان نمودهاند.
براين اساس، اين منطقه جزو حساسترين مناطق جهان است، به طوری كه قدرتهای جهانی در هر سطحی كه باشند، منافع خود را در اين منطقه تعريف كردهاند، امروزه اقتصاد جهانی با نفت و گاز منطقه خاورميانه و به ويژه منطقه خليج فارس و دريای خزر گره خورده است. و مصرفكنندگان انرژی در جهان به خصوص آمريكا و كشورهای غربی به انرژی اين منطقه وابستگی دارند و همين وابستگی سبب شدهكه منطقه خاورميانه را به عنوان علايق ژئو اكونوميك خود تعريف كنند. در همين راستا قدرتهای بزرگ تلاش میكنند تا با حضور بيشتر خود در خاورميانه ضمن رسيدن به اين منابع و منافع، قدرتهای رقيب خود را به چالش كشانده و به آن، شكل چالش ژئواكونوميك دهند. در اين ميان آمريكايیها همواره نگران روابط روبه رشدايران با رقبای آمريكا در بازارهای جهانی انرژی هستند.
4-عمق استراتژيك در بعد دفاعی- امنيتی:
در سند چشمانداز 20 ساله جمهوری اسلامیايران، هدف اصلی و آرمانی، تبديل ايران به قدرت برتر منطقه برشماری شده است كه هدف مورد نظر از سند مذكور، به شرح زير مبنا قرار گرفته است:
تشكيلايرانی... با ويژگیهای امن، مستقل و مقتدر با سامان دفاعی مبتنی بر بازدارندگی همهجانبه...
با توجه به مطلب فوقالذكر و ديدگاه صاحبنظران، میتوان عمق استراتژیك دفاعی را چنين تعريف كرد. عمق استراتژیك دفاعی عبارتست از: «آن راهبردی كه از توسعه و گسترش سختافزاری و نرمافزاری براساس متدها و دكترينهای نوين دفاعی با استفادهاز ابزار و ادوات نظامی بومیو استراتژيك در جهت بازدارندگی دشمن و تأمين امنيت كشور برخوردار باشد.» بر اساس اين تعريف اصول عمق استراتژیك دفاعی را به شرح زير میتوان بيان نمود:
الف: تقويت امنيت و اقتدار ملی با تأكيد بر رشد علمی و فناوری، مشاركت و ثبات سياسی، ايجاد تعادل ميان مناطق مختلف كشور، وحدت و هويت ملی و قدرت دفاعی و ارتقاء جايگاه نظامی ايران در جهان.
ب: ارتقاء توان دفاعی نيروهای مسلح برای بازدارندگی، ابتكار عمل و مقابله مؤثر در برابر تهديدات و حفاظت از منافع ملی و انقلاب اسلامی و منابع و منافع حياتی كشور.
ج: توجه ويژه به حضور و سهم نيروهای مردمیدر استقرار امنيت و دفاع از كشور و انقلاب، با بالا بردن توان كمی و كيفی بسيج.
د: تقويت، توسعه، نوسازی و بومیسازی صنايع دفاعی كشور با تأكيد بر گسترش تحقيقات و سرعت دادن به اشتغال و فناوریهای پيشرفته در جهت تبيين و پيادهسازی دكترين دفاعی كشور.
ه: اتخاذ تدابير لازم در خصوص ضربهزدن به اهداف و تأسيسات و امكانات نظامی و اقتصادی كشور متخاصم در صورت تعدی به كشور و شناخت نقاط آسيب پذير كشور متخاصم. با توجه به اصول فوق میتوان راهبردهای زير را بيان نمود.
1-توسعه همكاریها و پيمانهای دفاعی- امنيتی با كشورهای اسلامی دوست و سازمانهای بين المللی (مثل شانگهای)
موقعيت ژئوپلتيك ايران و نقش آن در منطقه خاورميانه ايجاب مینمايد كه اين كشور از زمينهها و بسترهای موجود در سطح منطقه در جهت تبديلشدن به قدرت برتر منطقه حداكثر بهرهبرداری را بنمايد، يكی از اين زمينهها انعقاد پيمانهای دفاعی- امنيتی با كشورهای دوست و نيز توسعه همكاری با سازمانهای دفاعی منطقهای است.
الزامات اين راهبرد عبارتست از:
1- تشكيل سازمان دفاعی متشكل از كشورهای همسو.
2- پيشگيری از تسری آثار منفی ناشی از بحرانهای منطقه به داخل كشور.
3- گرهزدن امنيت ايران به امنيت كشورهای منطقه.
2- تقويت بنيه دفاعی- امنيتی و پايانناپذير مردمی كشور:
بر اساس ديدگاه رئاليسم، كسب قدرت در صحنه بينالمللی برای بقای هر نظام از مهمترين راهبردهای يك كشور میباشد. بنابراين كشور ايران در كنار تعاملات منطقهای و نيز ضمن برخورداری از پيمانهای دفاعی- امنيتی در منطقه، بايد از بنيه دفاعی- امنيتی بالايی در سطح منطقه برخوردار بوده و توان دفاعی خود را با منبع پايانناپذير مردمی پايدار سازد، راههايی كه میتواند ايران را به اين قابليت برساند، در قالب الزامات زير میباشد:
الف: تمركز حداكثر برای تلاش برای كسب آمادگی بازدارندگی و دفاع همهجانبه.
ب: ايجاد سامانه مناسب جهت توسعه عمليات روانی به صورت فراگير و اقدامات لازم جهت مقابله با عمليات روانی دشمن.
ج:توسعه و گسترش پدافند غيرعامل بر كليه شئون، بخشها و برنامههای نيروهای مسلح و زيرساختهای اساسی كشور.
د: توسعه كمی و كيفی ارتش بيست ميليونی.
5- توسعه كمی و كيفی و افزايش قدرت دفاعی در ابعاد سختافزاری و نرمافزاری.
3- تقويت امنيت داخلی:
يكی از حربههايی كه دشمنان در جهت ضربهزدن به جمهوری اسلامیايران اتخاذ كردهاند و در طی سالهای اخير، آن را گسترش دادهاند، ضربهزدن به امنيت داخلی بوده است، تشكيل گروههای متخاصم مثل پژاك در مناطق كردنشين يا گروهتروريستی در بلوچستان و يا ايجاد و هدايت آشوبهای داخلی و تهييج قومگرائی و جدائی قوميتها و يا هدايت گروههای اپوزيسيون داخلی در جهت ايجاد شكاف بين دولتمردان با هم از يك سو و يا دولتمردان با مردم از ديگر سو تقويت فشارهای مختلف در جهت ضربهزدن به آستانه تحمل مردمی، . . . همه و همه در جهت ضربهزدن به امنيت داخلی كشور میباشد، كه در راهبرد استفاده از قدرت نرم دشمنان تبيين و به مرحله اجرا گذاشته شده است، الزامات اين راهبرد عبارتست از:
الف: برخورد جدی با گروههای تجزيهطلب و جداكردن آنها از متن مردم.
ب: بالابردن آگاهی مردم در جهت شناساندن توطئههای دشمنان.
ج: اتخاذ تدابيری در جهت همياری و همكاری بيشتر مردمی با دولت.
د: بالابردن آستانه تحمل مردم در شرايط سخت احتمالی.
هـ: مقابله با جنگ روانی و تهاجم فرهنگی دشمن با اتخاذ سياستهای معقول.
و: شناساندن راهبردهای دشمن و اعمال داخلی و خارجی آنها به مردم در جهت خنثیسازی سياستهای تفرقهافكنانه آنها در داخل.
ز: تقويت و توسعه كمی و كيفی بسيج، در جهت جذب آحاد مردم و هدايت آنها در جهت حفظ پايهها و اصول نظام.
نتيجهگيری:
همانطور كه در متن مقاله نيز به آن اشاره شد، يكی از اصول اساسی در جهت تبيين و پيادهسازی راهبرد بازدارندگی كه در سند چشمانداز 20 ساله كشورمان جزء اصل اساسی مبانی دفاعی كشور بيان شده است، عمقبخشی استراتژيك است كه در متن به تعاريف، شاخصهها و اصول آن به تفصيل و تحليل پرداختيم و بهراههای تحصيل آن نيز اشاراتی داشتيم، با توجه به اين بايد گفت كه با توجه به فعاليتهای بسياری كه دولتمردان و سياستمداران كشور در خصوص عمق استراتژيك كشور و توسعه و گسترش آن، انجام دادهاند اكنون جمهوری اسلامیايران از عمق استراتژیك خوبی در ابعاد مختلف برخوردار شدهاست كه میتواند بر روی تصميمگيریهای كشورهای متخاصم و افكار عمومی جهان، به ويژه مردم كشورهای اسلامینسبت به ايران تاثير بگذارد. اين بهآن معنا نيست كه اين حد از عمقبخشی مطلوب میباشد، چرا كه اگر ايران میخواهد طبق سند چشمانداز 20 ساله قدرت اول در منطقه از لحاظ علمی، فناوری و اقتصادی باشد، نياز است كه اين عمقبخشی بسيار وسيعتر و از همه مهمتر با دوامتر شود. در پايان بايد اذعان نمود كه اگر چه بررسی راهبردهای نوين با توجه به كمبود مقالات و مطالب در اين خصوص مشكل مینماياند ولی موجب میشود كه سرفصلهای جديدی در اين خصوص گشوده شود و انديشمندان و صاحبنظران بسياری در اين خصوص به كنكاش و بررسی بپردازند.
فهرست منابع
1- احمد نقيبزاده- تحولات روابط بينالملل- نشر قومس- تهران 9631
2- غلامرضا محمدی- تنگه هرمز هارتلند جهان- روزنامهكيهان- 82. 6. 68
3- صحيفهنور- جلد 61- جلد 8
4- سخنرانیهای مقام معظم رهبری در تاريخهای 41. 3. 08 و 1. 2. 97 و 476. 11. 1 و 484. 7. 2
5- بررسی و تحليل اهم مسائل سياسی روز- جلد اول- نمسا- 1831 .