فرآیند تکوین نظریه ولایت فقیه حضرت امام خمینی(ره)

ضعف بزرگ اکثر تحصیل کرده های ما این است که دنباله رو مصرف کننده افکار دانشمندان کشورهای توسعه یافته و به عبارتی پیشرفته می باشند. افکار آنان به شکلی در اذهان و افکار انسان ها خصوصا قشر دانشگاه نفوذ یافته است، که گاهی انسان را به تحیر می اندازد که دشمن چگونه توطئه و تا چه اندازه جهت به زیر سلطه درآوردن سایر کشورها تلاش پیگیر دارد. آنان با بزرگ جلوه دادن خویش به طرق گوناگون ضربه مهلکی در ابعاد مادی و معنوی بر سایر ملل وارد می سازند.
استعمار از سیصدسال پیش و شاید پیشتر شروع به بی هویت کردن ملت ها نموده است. و از این طریق درصدد است بشریت را از هر جهت خلع ید کند و هویت ملت ها را دستخوش اغراض پلید خویش سازد که متاسفانه این ترفند بسیار کارساز هم بوده است.
محققان ایرانی و دانشگاهیان، این شهامت را باید بیابند که نظرات و آثار مردان بزرگ و تاریخ خودی و چهره های برجسته بومی را مطرح و در پیرامونش به بحث و بسط بپردازند و نظرات آنان را مطرح نمایند. اینان علاوه بر بعد معنوی، در زمینه علم و تفکر و خلاقیت اگر بگوییم بالاتر و والاتر از چهره های بیگانه اند، گزاف نگفته ایم.

طرح سؤال و فرضیه ها
بعد از این مقدمه کوتاه لازم است به اصل مطلب بپردازیم و آن «فرآیند تکوین نظریه ولایت فقیه است» که امام خمینی در چند دهه پیش هنگامی که استعمار و طاغوت بر ایران اسلامی سلطه یافته بود و می خواست این کشور را از فرهنگ و هویت خویش کاملا خارج کند تا هر چه بیشتر به مطامع پلیدش دست یابد، حجاب را از اصل مسلم ولایت فقیه به کنار کشید و به احیای آن پرداخت. این آغاز مبارک منجر به درهم پیچیده شدن سلطه و طومار حکومت 0052 ساله شاهنشاهی ایران شد و حکومت جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر را مطرح، و در همه پرسی حکومت، 99 درصد از مردم ایران به آن رای مثبت دادند. این امر منجر به تشکیل حکومت جمهوری اسلامی به صورت رسمی در ایران گردید.
با این دگرگونی و تغییر بنیادی، ایران مسیر تازه و خط مشی حکومتی اش را براساس موازین ولایت فقیه آغاز و تا به امروز ادامه داده است. لذا ضرورت دارد نیات و اهداف طرح ولایت فقیه از سوی امام خمینی(ره) را مورد ارزیابی قرار داده و پیرامون تکوین آن به بحث بپردازیم.

پرسش های مطرح در ارتباط با حکومت اسلامی:
1- آیا تشکیل حکومت اسلامی جهت تامین سعادت بشر یک امر ضروری است؟
2- آیا در دین اسلام، حکومت و قوانین حکومتی که پاسخگوی نیازهای بشر باشد گنجانده شده است؟ یا این که دین فقط عبادت است؟
3- آیا نظام های غیردینی پاسخگوی نیازهای مردمی نمی باشد؟
4- آیا ولایت فقیه در نتیجه فقدان راه حل های انسانی، پاسخی دینی به مسئله کشورداری است؟
فرضیات:
1- تشکیل حکومت اسلامی به رهبری ولایت فقیه جهت تامین سعادت بشر یک امر ضروری است.
2- در اسلام قوانین حکومتی که پاسخگوی نیازهای بشر باشد گنجانده شده است
3- نظام های غیردینی نمی توانند پاسخگوی نیازهای مردمی باشند.
4- ولایت فقیه در نتیجه فقدان راه حل های انسانی، پاسخی دینی به مسئله کشورداری است.
دو زمینه عینی و ذهنی و تقابل بین آن دو باعث گردید که امام خمینی بطور جدی نظریه ولایت فقیه را مطرح نماید.
زمینه عینی آن منبعث از وجود حکومت طاغوت بود که نه تنهای بویی از اسلام نبرده بود، بلکه ضد آن و آلت دست استعمار بود و قوانین جاری در کشور اسلامی، وارداتی و ضداسلام و از طرفی ظهور مظاهر طاغوتی از قبیل، مراکز فحشا و فساد و هرج و مرج اخلاقی، که همه اینها منکر و مخالف روح اسلام بوده است، از طرف استبداد و استعمار جهت نابودی هویت ملی و مذهبی این کشور تدارک شده بود. امام خمینی(ره) معتقد بود کسانی باید بر کشور اسلامی و حتی بر جهان حکومت کنند که دارای شرایط ذیل باشند:
الف) فقیه عادل؛ یعنی دارای آگاهی لازم نسبت به عدالت، قانون و دستورات اسلام داشته باشد.
ب) تدبیر و عقل؛
تقابل بین ذهنیت امام با عینیتی که در جامعه حاکم بود، وی را برآن داشت که از دل و متن اسلام نظریه فوق الذکر را بپروراند. به زعم امام(ره) فقیه عادل با توجه به شرایطی که باید داشته باشد، می تواند نماینده و وارث پیامبر اسلام و ائمه معصومین علیهم السلام باشد. از آنجایی که حاکمان وقت هیچکدام شرایط فوق را ندارند، بایستی از مسند قدرت و حکومت کنار رفته و کسانی رئیس حکومت شوند که نماینده و پیرو تام رسول الله باشند {در واقع جانشینان درجه دوم پیامبر اسلام}.
ذهنیت دیگر امام خمینی(ره) این بود که نظام های غیردینی پاسخی لازم برای حکومت و نیازهای بشری ندارند. زیرا اولا؛ به دنبال منافع و قدرت سیاسی و اقتصادی خویش هستند و ثانیاً، قوانین آنان حاصل افکار مسموم و ناقص بشری است. اما قانون الهی چون از منشأیی سرچشمه گرفته که بر نیازهای بشری واقف و از طرفی بی نیاز و همچنین ذی نفع نمی باشد، لذا دستوراتش برای سعادت جامعه کامل و مطلق است. اما این دستورات بر زمین مانده، از این رو برای اجرای احکام و قوانین الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکان پذیر نیست؛ در غیر این صورت جامعه به سوی هرج و مرج و بی نظمی پیش خواهد رفت.
با توجه به این مطلب برای ورود به بحث اصلی و پرداختن به فرضیه ها و سؤالات اساسی، شایسته است که نخست پیرامون سؤالات فرعی دیگری چون:
الف) چگونه ذهن امام متوجه ولایت فقیه شد؟
ب) این نظریه چه تحولاتی در جهان معاصر می تواند داشته باشد؟
ج) چه پیامی دارد و به دنبال چه تغییری است؟
امام خمینی(ره) در خصوص سؤال اول چنین می فرماید:«ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آن موجب تصدیق می شود و چندان به برهان احتیاج ندارد. به این معنا که هرکسی عقاید و احکام اسلامی را حتی اجمالا دریافته باشد، چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصویر درآورد، بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت. اینکه امروز به ولایت فقیه چندان توجهی نمی شود و احتیاج به استدلال پیدا کرده، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان (عموماً) و حوزه های علمیه (خصوصاً) می باشد.»1
پس، از نظر امام خمینی(ره) ولایت فقیه از امور بدیهی و مسلم اسلام است. در واقع ایشان آن را نساختند و چیزی بدان اضافه نکردند، بلکه فقط نقاب از روی آن برداشتند و آن را به عنوان تنها راه حل نجات کشورهای اسلامی مطرح و یادآوری نمودند. ایشان فقط مسئله ولایت فقیه را مطرح نکردند، بلکه در جهت تحقق و اقامه آن نیز بر سر طاغوت فریاد سخن برآورد و به همه گوشزد نمود که اسلام در خطر است، و حفظ اسلام از نماز خواندن بالاتر است، و با جدیت بیان کردند که اسلام با شرک و فساد و فحشا مخالف است و برای نابودی شرایط پیش آمده، جز پیروی از دستورات حکومتی اسلام راهی نمانده است. و ایشان براین باور بود که اسلام برای همیشه قابل اجرا است؛ برای همه مکانها و زمانها و برای این زمان مناسب تر.
گرچه شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه در آن زمان آماده پذیرش این رهنمود نبود و سالهای سال بجز اندکی، همگی از کنار آن به راحتی گذشتند، اما در سال 57 با ایجاد شرایط لازم، جامعه به آن پاسخ مناسب و مثبت داد.

پیام ولایت فقیه:
همانطوری که قبلا هم اشاره شد، اگر فرد لایقی پیدا شود که علاوه بر عقل و تدبیر، دارای علم به قانون الهی و عدالت باشد، می تواند تشکیل حکومت دهد. و همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، وی نیز می تواند داشته باشد، و بر همه مردم مسلمان لازم است که از او اطاعت کنند.
از لحاظ اختیار حکومتی، بین ولی فقیه و رسول اکرم(ص) و حضرت امیر فرقی نمی باشد. تشکیل حکومت و اجرای قوانین الهی را نباید با میزان فضیلت افراد خلط کرد. اینها دو مقوله جدا از هم اند. گرچه میزان فضیلت پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) از ولی فقیه بیشتر است، اما از لحاظ اختیارات حکومتی بین آنان فرقی نیست؛ و تشکیل حکومت برای فقیه عادل یک تکلیف و بی توجهی به آن در واقع عدم ادای تکلیف است.
گرچه بعد از انقلاب روی این قضیه مقدار زیادی کار شده است و در خطبه های نمازجمعه و در سایر اماکن پیرامون آن بحث و گفتگو شده است، ولی هنوز ابهاماتی در مورد آن وجود دارد و جا دارد برای زدودن ابهامات آن چاره ای درخور، خصوصا برای قشر فرهنگی و دانشگاهی کشور اندیشیده شود.
امام خمینی(ره) درخصوص حدود اختیارات ولی فقیه چنین می فرماید:
«همان اختیارات ولایتی که حضرت رسول و دیگر ائمه(ع) در تدارک و بسیج سپاه، تعیین ولادت و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را برای حکومت فعلی قرار داده است؛ منتهی شخص معینی نیست، روی عنوان «عالم عادل» است.»2
با توجه به مطلب فوق در می یابیم که تشکیل حکومت اسلامی و اجرای قوانین آن تعطیل بردار نیست و جاری ساختن آن در متن جامعه فقط وظیفه و تکلیف ائمه معصومین(ع) نمی باشد و در زمان غیبت امام زمان(عج) بر عالم عادل، یعنی ولی فقیه فرض است که احکام الهی را در متن جامعه جاری سازد؛ و این اجرا با همان سطح معصومین برابری می کند {نه کمتر و نه بیشتر}.
فقیه خود را پیرو معصومین(ع) می داند و به آن افتخار می کند.
این از باب فضیلت و بزرگی معصومین است. اما درخصوص اجرا و انجام فرامین الهی، فقیه عادل می تواند مثل آنان اجرای احکام الهی کند.
بر این اساس امام خمینی(ره) می فرماید:
«ولایت یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد.»3
و در قسمتی دیگر می فرماید:
«عهده دارشدن حکومت فی حد ذاته، شأن و مقامی نیست. بلکه وسیله انجام وظیفه اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است4.
با توجه به مطالب فوق درمی یابیم که براساس دستورات اسلام، حاکمیت و فرمانروایی برای ولی فقیه وسیله ای بیش نیست و این وسیله برای او ارزشی نخواهد داشت. مگر اینکه از طریق آن بتواند احقاق حقی کند و ابطال باطلی نماید. با این تصور است که امام می فرماید: «اگر به من خدمتگزار بگویند، بهتر است تا اینکه رهبر بگویند.» این تعارف نیست، بلکه عین حقیقت است؛ گرچه در سطح تعارف هم در هیچ کجای دنیا چینن چیزی سراغ نداریم. البته قبل از به قدرت رسیدن ممکن است چنین شعارهایی را بدهند، اما بعد از آن خبری نخواهد بود و گذشته را به بوته فراموشی خواهند سپرد. البته این تغییر روانی در همه دلدادگان قدرت یافت می شود، الا در فقیه عادل؛ و دلیل این امر در نوع جهان بینی است.
زیرا شیفتگان قدرت، رسیدن به آن را هدف، اما ولی فقیه آن را وسیله ای جهت اجرای عدالت و احکام الله تلقی می کند.
ولی فقیه به دنبال پیاده کردن قوانین اسلام است و با تمام وجود مواظب است که از حدود الهی تجاوز نکند وگرنه از عدالت و ولایت خارج می شود.
امام خمینی(ره) در مورد پذیرش حکومت از سوی حضرت امیر(ع) از ایشان نقل می کند که فرمود:
«خدایا تو می دانی ما برای بدست آوردن منصب و حکومت قیام نکرده ایم، بلکه مقصود ما نجات مظلومین از دست ستمکاران است. آنچه مرا وادار کرد که فرماندهی و حکومت بر مردم را قبول کنم، این بود که خدای تبارک و تعالی از علما تعهد گرفته و آنان را موظف کرده که بر پرخوری و بهره مندی ظالمانه ستمگران و گرسنگی جانکاه ستمدیدگان سکوت ننماید.»5
ولی فقیه با توجه به فرمایشات حضرت امیر(ع) جز این نمی تواند چیزی در سر داشته باشد؛ و بدین نحو روشن می گردد که چه نوع حکومتی می تواند منجر به خیر و سعادت و رشد و تعالی انسانها در جمیع جهات شود: ولایت فقیه یا حکومتهای دموکراسی غرب؟
با توجه به پاسخ اجمالی داده شده پیرامون سؤال فوق، اکنون وارد بحث و تبیین چهار فرضیه اصلی می شویم:

فرضیه اول: ضرورت تشکیل حکومت اسلامی به منظور تامین سعادت بشر به رهبری ولایت فقیه.

الف) جامعیت اسلام
نظر به اینکه اسلام ریشه در وحی دارد و دینی کامل است، در زمینه های گوناگون زندگی برای هدایت بشر دارای برنامه و دستورالعمل است که اجرای آن، مانع از تجاوز و ستم و زورگویی عده ای بر عده دیگر است. اسلام ماهیتا مانع از سوءاستفاده غارتگران است و این مسئله با مخالفت قدرتمندان و زورگویان جهانی روبرو بوده است.
امام خمینی(ره) در این باره می گوید:
«استعمارگران به نظر ما آوردند که اسلام حکومتی ندارد، تشکیلات حکومتی ندارد. بر فرض که احکامی داشته باشد، مجری ندارد. و خلاصه اسلام فقط قانونگذار است. این حرف با معتقدات اساسی ما مخالف است. ما معتقدیم که پیغمبر اکرم(ص) باید خلیفه تعیین کند و تعیین هم کرده است. جعل قانون به تنهایی فایده ندارد و سعادت بشر را تامین نمی کند. در اسلام ولی امر متصدی قوه مجریه است.»6
امام خمینی(ره) در باب ضرورت حکومت می فرماید:
«از احکام روشن عقل که هیچ کس انکار آن را نمی تواند بکند آن است که در میان بشر قانون و حکومت لازم است و عایله بشر نیازمند به تشکیلات و نظامنامه ها و ولایت و حکومت های اساسی است و آنچه عقل خدادادی حکم می کند آن است که تاسیس حکومت به طوری که بر مردم به حکم خرد لازم باشد، متابعت و پیروی از آن از کسی روا و بجاست که مالک همه چیز مردم باشد؛ و هر تصرفی در آنها بکند، تصرف در مال خود باشد؛ و چنین شخصی خدای عالم است که مالک تمام مملکت خود جاری کرده... اگر خدا به کسی حکومت داد و حکم او را به توسط گفته پیغبران لازم الاطاعه دانست، بر بشر نیز لازم است از آن اطاعت کند. هیچ حکمی را بشر نباید بپذیرد و جهت هم ندارد که بپذیرد. حکم گذاران هم بشری هستند مثل خود او...»7
از آنجایی که دین اسلام یک دین کاملی است، در آن، هم قوانین پیش بینی شده است و هم اجرا؛ که ولی امر متصدی این مهم است. ولی امر در زمان ظهور اسلام، خود پیغمبر و بعد از او بنا به دستور خدا و معرفی ایشان، حضرت علی(ع) متصدی این مهم بوده است و بعد از غیبت امام زمان(ع) تا زمان ظهور وی فقیهان جامع الشرایط متصدی اجرای احکام و حدود الهی هستند.
شخص رسول الله(ص) مجری قانون بود؛ مثلا قوانین جزایی را اجرا می کرد. دست سارق را می برید، حد می زد؛ رجم می کرد، والی به اطراف می فرستاد؛ قاضی نصب می فرمود، سفرایی به خارج و نزد رؤسای قبایل می فرستاد؛ جنگ را فرماندهی می کرد و سایر مواردی که نیازمند حکمرانی بود. پس، دستورات اسلام مانند افکار دانشمندانی چون افلاطون، مور و... نیست که قابل اجرا نباشد و یا اینکه محصول ذهنی انسان باشد. خیر، چنین نیست، بلکه قوانین اسلام عملاً به اجرا گذاشته می شود. این را تاریخ شهادت می دهد. در زمان اخیر، حضرت امام خمینی(ره) به عنوان فرمانده کل قوا، هشت سال دفاع مقدس را فرماندهی نمود، بطوری که عزت و سربلندی ملت ایران حفظ گردید.
با توجه به مطالب فوق درمی یابیم که شخص اول اسلام، حضرت پیامبراکرم(ص) قوانینی را که از طریق وحی دریافت می کرد، بر زمین نمی گذاشت، بلکه آنها را در جامعه پیاده می نمود و برای سعادت بشر و نجات انسان از دست شیادان و غارتگران به دستور خدا تشکیل حکومت داد. چنانکه تعیین جانشینی علی(ع) به خلافت بعد از خودش نیز بدین منظور بود.
با توجه به ماهیت و سرشت انسان، خداوند انسانها را رها نکرده، بلکه برای سعادت او قوانینی وضع و خلق نموده است که این قوانین بایستی در قالب یک حکومت عادل به اجرا درآید تا به اشرف مخلوقات یعنی بشر، ظلم و ستمی روا نگردد.
بدون تشکیل حکومت و بدون دستگاه اجرایی قوی که بتواند همه جریانات و فعالیتهای افراد را از طریق اجرای احکام، تحت نظام عادلانه درآورد، نمی توان احکام غنی و سعادت بخش اسلام را اجرا کرد.
امام خمینی(ره) درباب ضرورت تشکیل حکومت می فرماید:
«هیچکس نمی تواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضی وطن اسلامی دفاع کنیم، یا امروز مالیات و جذیه و خراج و خمس و زکات نباید گرفته شود. قانون کیفر اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.»

ب) ضرورت تشکیل حکومت
اولاً؛ احکام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوع و سازنده یک نظام اجتماعی سالم است. در این نظام هر چه بشر نیاز دارد، آمده است. از طرز معاشرت گرفته تا امور خصوصی، زندگی زناشویی، جنگ، صلح، تجارت،... قانون دارد و دستورالعمل صادر نموده است. معلوم می گردد که اسلام دارای حکومت و قوانین حکومتی است، و فقط نیاز به استخراج قوانین و برنامه ریزی جهت اجرا دارد تا شرایط لازم جهت تربیت انسانها و تشکیل یک جامعه متکی بر احکام خداوندی و اجرا شدن احکام اسلام فراهم شود.
ثانیاً؛ با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در می یابیم که اجرا و عمل به آنها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور، نمی توان به وظیفه الهی عمل نمود و احکام خدا را جاری کرد.

فرضیه دوم: در اسلام قوانین حکومتی که پاسخ گوی نیازهای بشر باشد، گنجانده شده است.
با توجه به اینکه اسلام برای ریزترین مسایل زندگی انسانها دارای قانون و برنامه است، به طور حتم برای تشکیل حکومت هم برنامه دارد.
برای روشن شدن هر چه بیشتر موضوع، بطور اجمال ا به مواردی از قوانین حکومتی اسلام اشاره می شود:

1- احکام مالی
از موارد و موضوعهای بسیار مهم در دنیای امروز، احکام مالی است. به گونه ای که عده ای معتقدند: امروزه اقتصاد حرف اول را می زند و تعیین کننده سیاست است. اسلام هم در متن خود به این موضوع توجه کامل داشته و با منابع مالی خمس و زکات و قوانین دقیق مربوط به آن برای سامان دادن به اداره کشور و رسیدگی به وضع انسانهای فقیر و محروم، چاره ای نیکو اندیشیده است.
اگر گرفتن مالیات اسلامی از قبیل خمس و زکات نبود، تشکیل حکومت اسلامی با مشکل روبرو می شد. این امر منهای تشکیل حکومت قابل دریافت نیست. پر واضح است که این قانون در جهت حمایت و تشکیل پایه های حکومت اسلامی است که بر آن بسیار تاکید شده است.

2- احکام دفاع ملی
با توجه به آیه شریفه «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه...(9)» اسلام دستور می دهد که تا حد امکان نیرومند و آماده باشید تا دشمنان نتوانند به شما ظلم و تجاوز کنند.
مسئله دفاع در مقابل تهاجم بیگانه بطور منظم و برنامه ریزی شده، بدون وجود یک دولت و حکومت، امری دست نیافتنی و ناموفق است.

3- قوانین حقوقی و جزایی
اسلام احکام دقیق و محکمی در باب قصاص و دیات دارد که اجرای کامل آنها می تواند یک جامعه سالم و خوبی را پی ریزی نماید. بدیهی است که این احکام تنها توسط قضات متشرع قابل اجرا است؛ و لذا وجود چنین احکامی ضرورت تشکیل حکومت اسلامی را قوت می بخشد.
امام خمینی«ره» در این باره می فرماید: «بسیاری از احکام از قبیل دیات که باید گرفته شود و به صاحبانش داده شود یا حدود و قصاص که باید با نظر حاکم اسلامی اجرا شود، بدون برقراری یک تشکیلات حکومتی تحقق نمی یابد.» 10

4- قوانین اجتماعی
«حضرت امیر در وصیت به فرزندانش می فرماید: «دشمن ظالم و یاور مظلومان باشید. در اسلام به این امر بسیار سفارش شده است که در جبهه و جناح مظلومان قرار گیرید و بر ظالمان بستیزید وگرنه در ظلم و ظالم شریک شده اید.» 11
روشن به نظر می رسد که اگر حکومت تشکیل نگردد، این مهم امکان پذیر نیست. لذا اسلام تأکید کرده است تا شاید مسلمانان در سایه تشکیل حکومت اسلامی به جبهه مظلومان پیوسته و آنان را در برابر ظالمان یاری دهند.

فرضیه سوم: نظامهای غیردینی نمی توانند پاسخ گوی نیازهای مردم باشند.
در باب ضرورت تشکیل حکومت اسلامی مفصلاً بحث شد، که هر حکومت غیرالهی از آنجایی که محصول فکر بشر است و از طرفی طبیعت و سرشت انسان تهذیب نیافته، متمایل به پستی است، حکومت تأسیسی آنها نمی تواند جامع و کامل باشد.
به قول هابز: «طبیعت انسان بد است و انسان ذاتاً شرور است و این جامعه است که باید او را کنترل کند. »
البته با هابز که می گوید: این جامعه است که باید او را کنترل کند، نمی توان هم عقیده بود. به عنوان مثال در جامعه عراق، اروپایی، آمریکا و... چقدر جوامع توانسته اند در مقابل فزون طلبی انسانها مقاومت کنند؟ دستگاههای تبلیغاتی توان مقاومت انسانها را زایل نموده و انسان را از انسانیت دور و فقط مصرف کننده بار آورده اند در این خصوص «مارکوزه» از حوزه فرانکفورت می گوید: «این جریان (مصرف گرایی) به تدریج طبیعت ثانویه انسان شد. پس طبیعت اولیه و اصیل انسان یعنی، طبیعت خلاق و متفکر و اندیشمند او چه شد؟ می بینیم که اندیشمندان انسان را از اجزای انسانیت او حذف می کنند.»
اما براساس بینش اسلامی، فقط در سایه تربیت الهی و حکومت اسلامی است که افراد شایسته، لیاقت به دست گرفتن زمام حکومت را دارند.
بر این اساس امام خمینی(ره) می فرماید:
«شرع و عقل حکم می کند که باید نگذاریم وضع حکومتها به همین صورت ضد اسلامی یا غیراسلامی ادامه پیدا کند. دلایل این کار واضح است: چون برقراری نظام سیاسی به معنی بی اجراماندن نظام سیاسی اسلام است. همچنین به این دلیل که هر نظام سیاسی غیراسلامی نظامی شرک آمیز است، چون حاکمش طاغوت است و ما موظفیم آثار شرک را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بین ببریم؛ و باز به این دلیل که موظفیم شرایط اجتماعی مساعدی برای تربیت افراد مؤمن و با فضیلت فراهم سازیم و این شرایط درست ضد شرایط حاکمیت طاغوت و قدرت های نارواست.» در جامعه شناسی سیاسی وقتی در نظریه ها می خوانیم که تمام رهبران وقتی به حکومت می رسند و بر مسند قدرت تکیه می کنند، هویت خویش را از دست می دهند و در آنان تغییرات روحی- روانی ویژه ای رخ می دهد و با گذشته های خویش بسیار فاصله می گیرند؛ به گونه ای که اگر بدتر از حاکم قبلی نباشند، بهتر از او هم نخواهند بود؛ چون که دنیا برایشان هدف است و کسب قدرت مادی و سیاسی بیشتر را کمال مطلوب می دانند. اما در مقابل، پرورش یافتگان مکتب اسلام، همه دنیا را وسیله ای برای آخرت می دانند و اگر صاحب قدرت شوند، از آن در جهت احقاق حق مردم و خدمت به جامعه استفاده می کنند و این کار را به عنوان تکلیف و عامل رستگاری در جهان ابدی می دانند و اجر و مزد خود را نیز از خدا طلب می کنند.
در همین زمینه امام خمینی(ره) می فرماید:
«شرایط اجتماعی که ناشی از حاکمیت طاغوت و نظام شرک آمیز است، لازمه اش همین فسادی است که می بینید. این همان فساد فی الارض است که باید از بین برود. در این شرایط اجتماعی و سیاسی، انسان مؤمن و متقی و عادل نمی تواند زندگی کند و برایمان و رفتار صالحش باقی بماند. ما چاره ای نداریم جز اینکه دستگاه های حکومتی فاسد و فاسدکننده را از بین ببریم و هیات های حاکمه خائن و فاسد و ظالم و جابر را سرنگون کنیم.» 15
در تمام تاریخ یک نمونه هم سراغ نداریم که حکومتی توانسته باشد مانند حکومت حضرت امیر(ع) و یا امامان معصوم دیگر گام در وادی عدالت گذارده باشد و این تنها از ویژگی های حکومت خدا، پیامبر، ائمه و ولایت فقیه است. و اگر قدرتی مبتنی بر تعالیم و تربیت اسلامی باشد علی(ع)، ابوذر، سلمان و خمینی را پرورش می دهد که در اوج قدرت، هنگام مرگ حتی یک کفن نداشتند.
«همین که آنها مثلا به کره ماه رفتند، اینها خیال می کنند باید قوانین خود را کنار بگذارند. رفتن به کره ماه چه ربطی دارد به قوانین اسلامی؟ مگر نمی بینند کشورهایی با قوانین و نظامات اجتماعی متضاد توانسته اند در پیشرفت صنعتی و علمی و تسخیر فضا با هم رقابت کنند و با هم پیش روند، به کهکشانها هم بروند، باز از سعادت و فضایل اخلاقی و تعالی روانی عاجزند و قادر نیستند مشکلات اجتماعی خود را حل کنند؛ چون حل مشکلات اجتماعی و بدبختی های آنها محتاج راه حل های اعتقادی و اخلاقی است و کسب قدرت مادی یا ثروت و تسخیر طبیعت و فضا از عهده حل آن برنمی آید.» 16
متاسفانه خیانت اربابان کلیسا در مقطعی از تاریخ، و دشمنان در کمین نشسته دین از شرایط فوق بهره گرفتند و یکسره بر دین تاختند و تبلیغات همه جانبه ای علیه آن به راه انداختند. در نتیجه، سرنوشت بشریت به دست شیادان و ظالمان افتاد. در دنیا رسم چنین است که هر شیادی به هر دلیل که کنار رود، شیادی چاپلوس تر و خوش خط و خالتری جهت غارت سرمایه های ملت وارد میدان می شود. همگی با شعار خدمت وارد صحنه می شوند، اما برای گفتارشان هیچ ضمانت اجرایی وجود ندارد و هر روز بیش از پیش به غارت و چپاول خود ادامه می دهند.
اما پرورش یافتگان مکتب اسلام چون امام علی (ع) و دیگر ائمه منطق دیگری دارند. امام خمینی می فرماید: «خدایا، تو خوب می دانی که آنچه از ما سرزده و انجام شده رقابت برای بدست گرفتن قدرت سیاسی یا جستجوی چیزی از تمتعات و درآمدهای زایل نبوده است، بلکه برای این بوده که اصول روشن و دینت را بازگردانیم و به تحقق رسانیم و اصلاح را در کشورت پدید آوریم تا در نتیجه آن بندگان ستمدیده ات ایمنی یابند و قوانین تعطیل شده و بی اجرا مانده ات به اجرا درآید و برقرار گردد.» 17
این منطق از آن همه معصومین (ع) و نیز منطق ولایت فقیه است. با توجه به مطالب فوق روشن می گردد که چه نوع حکومتی منجر به خیر و سعادت و رشد و تعالی انسانها در جمیع جهات می شود. تاریخ گواه بر این مدعاست که حضرت امیر (ع) بر زیاده طلبی برادرش {عقیل} می تازد و بر ستمی که بر زن یهودی رفته است، ناله می زند. بر همین اساس است که امام خمینی می فرماید: «ما شریک غم مظلومان جهان هستیم.» و در جای دیگری می فرماید: «ما از مظلومان حمایت و بر ظالمان می تازیم {کونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا}.
این منطق اسلام است و سفارش خدا بر مسلمانان همین است. اما متاسفانه دنیا و حکومت های امروزی از مرگ ظالم می نالند و از مرگ مظلوم مسرور و شادمان می شوند.
«... اگر برای آنان امام برپا نگهدارنده نظم و قانون، خدمتگزار امین و نگاهبان پاسدار و امانتداری تعیین نکند، دین به کهنگی و فرسودگی دچار خواهد شد و بدعتگزاران چیزها بر دین خواهند افزود و ملحدان و بی دینان چیزها از آن خواهند کاست... می بینیم که مردم ناقص اند و نیازمند کمال. علاوه بر این که با هم اختلاف دارند و تمایلات گوناگون و حالا مشتت دارند. علاوه بر این، هرگاه کسی را که برپا نگهدارنده نظم و قانون باشد و پاسدار آنچه پیامبر آورده بر مردم نگماشته بود به چنان صورتی که شرح دادیم، فاسد می شدند و نظامات و قوانین و سنن و احکام اسلام دگرگون می شد. ایمان و محتوای ایمان دگرگون می گشت و این تغییر، سبب فساد همگی مردمان و بشریت تمامی است.» 18
با توجه به خصلت و ویژگی انسانها، تشکیل حکومت نیاز همیشگی است؛ زیرا انسان ها ممکن است از حدود خود خارج و به حقوق دیگران تجاوز کنند و این امر برایشان لذتبخش است. البته برای کسانی که تربیت الهی نیافته اند و فقط دل به دنیا سپرده اند چنین است. با توجه به این که در قرآن کریم بارها تکرار شده است که اکثریت مردم فکر نمی کنند و نمی فهمند، در نتیجه اکثریت نیز نمی توانند خوب تربیت یابند. فقط عده قلیلی از مردم هستند که خوب فکر می کنند و درک و شعور بالایی دارند و این عده پرورش یافته اسلام هستند و برای حکومت سزاوارتر و شایسته تر از دیگرانند. لذا در زمان حال فقط در سایه حکومت ولایت فقیه است که «حق» می تواند احقاق شود و انسانها به حقوق خود دست یابند و به تبع آن خیر و صلاح مردم فدای منافع شخص نگردد. ولایت فقیه حکومت براساس قانون و عدالت است. حکومت اسلامی، استبدادی نیست و رئیس حکومت نمی تواند مستبد و خودرای باشد و جان و مال مردم را به بازی بگیرد. حکومت اسلامی به قول امام خمینی (ره) نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است. مشروط از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره جامعه مقید به یک مجموعه مشروط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم (ص) معین گشته است. فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای مشروطه سلطنتی و جمهوری در همین است. در این که نمایندگان مردم یا شاه در اینگوه رژیم ها به قانونگذاری می پردازند. در صورتی که قدرت مقننه و اختیار تشریع در اسلام به خداوند متعال اختصاص یافته است. هیچ کس حق قانونگذاری ندارد و هیچ قانونی جز حکم شارع را نمی توان به مورد اجرا گذاشت. 19
لذا یخ زدگی دنیا و جمود بشریت در مقطع کنونی تاریخ به لحاظ پیروی از قانن من درآوردی حاکمان وقت است و به تبع آن فاصله گرفتن از قانون الهی. به اعتقاد ما تا زمانی که این روند ادامه یابد، اانتظار بهبود شرایط و تعالی یافتن روح بشر، انتظاری بیهوده است.

فرضیه چهارم: ولایت فقیه در نتیجه فقدان راه حلهای انسانی، پاسخی دینی به مسئله کشورداری است.
چنانکه گفته شد، تمام حکومتهای بشری نظر به اینکه حاصل دست انسان است و انسان ناقص است و کمال مطلق از آن خدای تبارک و تعالی است، قوانین وضع شده بدست بشر دارای نواقص بسیار و در جهت منافع شخصی او و یا افراد دیگر منسوب به او است. لذا آن قوانین از شمول کلی خارج است و چون ایشان در سر سودایی جز این ندارند، برای حفظ قدرت حاضرند هر قیمتی را بپردازند و به هر کاری تن دهند.برای ورود به بحث و تبیین فرضیه نخست از این سؤال آغاز می کنیم که در دوره غیبت امام زمان(عج) تکلیف حکومت چیست؟ و سرنوشت قوانین اسلام چه خواهد بود؟در این ارتباط امام خمینی(ره) پاسخ می دهد:
«این خاصیت که عبارت از علم به قانون و عدالت در عده بی شماری از فقهای عصر ما موجود است، اگر با هم اجتماع کنند می توانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند. اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت باشد، بپاخاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا می باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند. حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین یک وظیفه سنگین و مهم است، نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد.»20
با توجه به نظرات و آرای امام خمینی در می یابیم، خداوندی که بشر را آفریده است هیچ چیز را از او دریغ ننموده است تا در برابر اعمال به اصل احتمالی، از خود عذر و بهانه ای نتراشد و نیز تا حدودی دریافتیم که صرف وجود قانون مشکلی را حل نمی کند. لذا برای اجرای قوانین بایستی تشکیل حکومت داد؛ زیرا قانون در سایه تشکیل حکومت به منصه ظهور می رسد و منجر به سعادت بشر خواهد شد. به اعتقاد امام خمینی(ره)، حاکم اسلامی باید دارای شرایطی باشد. لذا عقل و تدبیر را به عنوان شرایط عامه و علم به قانون الهی و عدالت را به عنوان دو شرط اساسی برای حاکم اسلامی قایل است. با این شروط، حاکم اسلامی موظف است قوانینی که از طرف خدا برای نجات و هدایت بشر آمده است را به مورد اجرا گذارد و از تعطیل شدن آن جلوگیری کند. بر حاکمان اسلامی، در درجه اول پیامبر اسلام، حضرت علی(ع) سایر ائمه معصومین(ع) و در زمان غیبت امام زمان(عج) بر فقها تکلف است که دقیقا به اجرای احکام اسلام بپردازند. تشکیل حکومت برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم، جز رنج و زحمت هیچ فایده دنیایی برای آنان ندارد. و اگر فقیهی به منجلاب دنیاطلبی و به فکر جمع آوری مال دنیا باشد، دیگر عادل نیست و نمی تواند مجری احکام اسلام باشد. ولی فقیه در اجرای احکام اسلامی حق ندارد حتی به اندازه سرسوزنی منحرف شود و یا اجازه دهد خود و دیگران در اموال بیت المال دخل و تصرف شخصی کنند؛ بلکه باید همان رویه ای را که حضرت امیر(ع) در تقسیم بیت المال داشت، مبنی بر اینکه حتی از نشستن خاک بیت المال بر لباس خویش پرهیز می کرد را سرلوحه کار خویش سازد. و اگر فقیهی غیر از موازین تعیین شده قول و فعلی انجام دهد، {نغوذبالله} مرتکب فسق شده است و خود به خود از عدالت عزل می گردد.
حسن ختام این مقاله را با سخنی از امام(ره) به پایان می بریم:
«در هر حال بحث ولایت فقیه تازگی ندارد و ما فقط موضوع را بیشتر مورد بررسی قرار دادیم و شعب حکومت را ذکر کرده، در دسترس آقایان گذاشتیم. به گوش ما خوانده اند که فقها جز مسئله گفتن کاری ندارند، هیچ تکلیف دیگری ندارند. بعضی هم نفهمیده باور کردند و گمراه شدند. ندانسته اند که اینها نقشه است، تا استقلال ما را از بین ببرند و همه جهات کشورهای اسلامی را از دست ما بگیرند. برانداختن طاغوت یعنی، قدرتهای سیاسی ناروایی که در سراسر وطن اسلامی برقرار است وظیفه ماست. دستگاههای دولتی جابر و ضدمردمی باید جای خود را به مؤسسات و خدمات عمومی بدهند و طبق قانون اسلام اداره شوند و به تدریج حکومت اسلامی مستقر گردد. خداوند متعال در قرآن اطاعت از طاغوت و قدرتهای ناروای سیاسی را نهی فرموده است و مردمان را به قیام بر ضد سلاطین تشویق کرده است.»21

* پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود می باشد.