فلسفه ارتباطات اسلامی از دیدگاه شهید مطهری

قسمت قابل توجهی از آثار و گفتار فیلسوف و متفکر اسلامی مرحوم آیت الله مرتضی مطهری در حوزه ای که می توان آن را دین، فلسفه، و ارتباطات نامید نهفته است. ارتباطات به منزله موضوع و زاویه ای است که دو زاویه دین و فلسفه را به هم وصل می کند و درحقیقت مثلث آثار او را تشکیل می دهد. حوزه ارتباطات و روابط اسلامی در آثار مطهری هویت و غایت آینده خود را ایجادکرده و راه خود را در طول مسیرهای هموار الگوهای مسلط عصر ما مشخص می کند. آنچه که باعث جلب توجه من به فلسفه ارتباطات از دیدگاه مطهری می شود، حس و امیدی است که همراه با پیوندگاه تشکل های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و فناوری، حدود کار حوزه ما را در جوامع اسلامی و محیط جهانی آن تعیین می کند. بدین ترتیب مطالعه دقیق آثار او از جنبه فلسفه ارتباطات فرصتی برای ما فراهم کرده است تا از طریق آن اقدام به قالب بندی و فکر جدیدی از مسائل و پرسش های عصرمان کنیم و برهه زمانی فعلی را تا سرحد موضوع هایی گسترش دهیم که به آنها اندیشیده نشده است.
ارتباطات به عنوان یکی از لوازم حیات و تکامل نه تنها در روابط و گفت وگوی انسانی بلکه در ردیف عرفانی و کلاس مورد توجه مطهری است. او رشد موجودات زنده و تکامل آنان را نیازمند سه عامل اصلی می شمارد: تربیت، امنیت، و آزادی. فلسفه ارتباطات این سه پدیده را به هم متصل می سازد و آزادی اجتماعی و معنوی ابعاد ارتباطات انسانی و توحیدی را بیان می کند. بدین ترتیب ارتباطات هدف و مقصود فلسفه قرار می گیرد و پیوند بین دین و فلسفه ظاهر می گردد.
ما نمی دانیم مطهری در نیم قرن قبلی که این موضوع ارتباطات اسلامی و پیوند آن را با مسائل دینی و فلسفی مطرح ساخته چقدر از ادبیات و مباحثی که در مورد ارتباطات در دنیای غرب آغاز شده بود اطلاع داشت. ولی امروز پس از مطالعه آثار و اندیشه های او مشاهده می کنیم که او در تبیین رابطه بین دین، فلسفه، و ارتباطات پیشکسوتی قابل ملاحظه ای داشته است، به ویژه و با ملاحظه با اینکه چندین دهه قبل و پیش از آن موضوع ارتباطات و فلسفه و جوانب اجتماعی آن هنوز در مراحل ابتدایی بوده و در مراکز علمی ایران مورد مطالعه قرار نگرفته بود.
نیم قرن پیش و مقارن با نوشته ها و سخنرانی های مطهری، بحث بسیار جالب و تندی در مورد ارتباطات در اروپا و آمریکا در جریان بود. این بحث در اطراف چهار موضوع دور می زد: ارتباطات به صورت هنر، ارتباطات به صورت صنعت، ارتباطات به صورت علم، و ارتباطات به صورت فلسفه. هربعد این بحث متفکران و نظریه پردازان و پیروان خود را داشت و رشته های جامعه شناسی، مردم شناسی، روان شناسی، زبان شناسی، علوم سیاسی و فلسفه و الهیات و ریاضیات و فیزیک در این برهه تاریخی مطرح بودند.
در دهه های 1920 تا 1940 میلادی فنون پنجگانه سخن و کلام ارسطو و سایر فلاسفه دوران باستان و قرون وسطی و رنسانس اروپا تحت فشار و نفوذ انقلاب صنعتی و توسعه سرمایه داری یک سیر تحول و تغییر و تکاملی را طی می کرد. یکی از مکتب های فکری در مورد ارتباطات که در جهان غرب در این دوران مورد بحث قرار گرفت، «جامعه توده وار» بود. توصیف و تشریح و تحلیل این موضوع از سوی پژوهشگران به ایجاد مثلث موسوم به «تئوری سه گانه» انجامید: جامعه توده وار، وسائل و جریان ارتباط توده وار، و فرهنگ توده وار. برخی از سرشناس ترین منتقدان و متفکران این قلمرو عبارتند از «ماتیو آرنولد» در انگلیس، «فردریش نیچه» و «کارل مانهایم» در آلمان، «شارل بادلر» در فرانسه، «اورتگا وای گست» در اسپانیا، «وسی رایز میلز» در آمریکا.
مکتب دیگری از اندیشمندان و فلاسفه و متفکران اروپا در آلمان با تکیه به بعد ارتباطات به عنوان صنعت به ویژه در قبال انقلاب صنعتی و توسعه سرمایه داری گروه منتقدان مکتب معروف فرانکفورت را تشکیل دادند. در میان این متفکران می توان از «والتر بنجامین»، «تئودور آدورنو»، «اریک فروم»، «هربرت مارکوز» نام برد. مکتب ارتباطات توده وار و مکتب انتقادی فرانکفورت در دهه های بعد شاخه ها و پیروان و منتقدان متعددی پیدا کردند که در میان آنها می توان به آثار فیلسوف و جامعه شناس هائی مانند «ژاک الول» در فرانسه، «یورگن هابرماس» در آلمان، و «هارولد اینس» و «مارشال مک لوهان» در کانادا مراجعه کرد.
و اما بحث مربوط به ارتباطات از جنبه های علوم ریاضی و فیزیک و الکترونیک و به ویژه رشته جدید سایبرنتیک (علم ارتباطات و کنترل) که با رشته های روان پزشکی، مدیریت و حتی روابط بین الملل آمیخته شد، پیشکسوتان ویژه خود را داشت از جمله «نوربرت وینر» در آمریکا و «کالین چری» در انگلستان که آثار اولیه را در رشته سایبرنتیک تحریر کردند. ولی ارتباطات در بعد انسانی، معنوی و حتی دینی نمی توانست در غرب صنعتی و ماشینی شده و فراصنعتی از نظر دانشمندان و متفکران این رشته به فراموشی سپرده شود و این آغاز یک رشته آثار در فلسفه ارتباطات بود. در آستانه قرن گذشته و تا اواخر قرن بیستم میلادی این مسئولیت فلسفی در غرب بدوش متفکرانی مانند «جان دوئی» در آمریکا، «کارل جاسپر» در آلمان، «اف.آ.هایک» در انگلستان، «آلبر کامو» و «گابریل مارسل» در فرانسه افتاد. محور گفتمان این اندیشمندان و فلاسفه اصالت گفت و گو و ارتباطات بود.
در بین متفکران اسلامی قرن اخیر، بدون شک مطهری از پیشکسوتان فلسفه ارتباطات از جنبه دینی و اجتماعی بود. او اینگونه فلسفه ارتباطی را برای سعادت بشر لازم می داند و همان طوری که نوشته است ارتباطات کلامی و گفت و گو بشر را وحدت می بخشد و «افراد را از اسارت یکدیگر، بندگی یکدیگر و از بردگی یکدیگر نجات می دهد.» در ایران سه متفکر بزرگ اسلامی ، علمی و اجتماعی به موضوع ارتباطات انسانی در چهارچوب فلسفه اسلامی علاقه فوق العاده ای پیدا کردند: استاد مرتضی مطهری، علامه سید محمد حسین طباطبائی، و علامه محمد تقی جعفری. مطهری علاقه زیادی به ابعاد سیاسی، اجتماعی و جهانشمولی ارتباطات اسلامی داشت. اسلام اولین تمدن در تاریخ بود که ارتباطات شفاهی و کتبی بشری را در یک مسیر واحد به هم پیوست و این دو روش ارتباطی را با یکدیگر پیوند داده و یک مجموعه نوین ایجاد کرد.
از دیدگاه مطهری «هدایت بدون قدرت پیش بینی امکان پذیر نیست.»
در الگوی ارتباطات اسلامی مطهری عامل هدایت با عامل هدایت به صورت واکنش در علم سایبرنتیک متفاوت است. از نظر مطهری این هدایت یک معنای متعالی و یک مقصد معلوم و مشخصی دارد که جهش و اهداف نظام ارتباطی را تعیین می کند. در اینجا الگوی مکانیکی و جریان ساده واکنش علم ارتباطات به یک ردیف بالاتری که از جنبه مطهری و دیدگاه فلسفی او دینی و معنوی است ارتقا پیدا می کند. در این گونه جریان عامل هدایت با عوامل دیگر چون مسئولیت، انگیزه، و جهانشمولی نقش اساسی را ایفا می کنند. مطهری در یکی از مقالات خود به وضع اسف انگیز ارتباطات دنیای اسلام در قرون سیزدهم و چهاردهم میلادی اشاره می کند و می نویسد:«اندلس اسلامی (اسپانیای اسلامی) را در سیصد الی چهارصد سال قبل قتل عام کردند و تا سیصد سال بعد این طرف دنیای اسلام خبردار نشد که چنین عضوی را از او بریده اند.» امروز باید پرسید، اگر مطهری زنده بود نظر او درباره دنیای اسلامی و تحولات و دگرگونی های کنونی چه می بود. اگر ما به فلسفه ارتباطات مطهری توجه کنیم، روشن خواهد شد که توسعه کنونی فناوریهای اطلاعاتی به خودی خود ضامن ارتباطات موفق و مطلوب نیستند؛ درایت، اخلاق و آرمان ها در درجه اول اهمیت قرار می گیرند.
مطهری عامل هدایت را در ارتباطات فردی و اجتماعی به معنا و مصداق راهنمائی به کار می برد. جالب است که مطهری این مسائل ارتباطی و فلسفی را موقعی مطرح می کند که علم سایبرنتیک در غرب در اوج خود بوده است. از طرفی در دهه های 1940 و 1950 میلادی، اندیشه لیبرالیسم و رئالیسم جهت ترمیم آسیب هائی که به مناسبت صنعتی شدن فرهنگ و محصولات آن به جامعه سرمایه داری وارد می شد، دکترین یا تئوری و فرضیه «مسئولیت اجتماعی» را در ارتباطات ارائه می کردند. دکترین مسئولیت اجتماعی در ارتباطات کوشش داشت نواقص حاصله از نظریات هگل، مارکس، روسو و سایرین را که بر صحنه جامعه شناسی سایه افکنده بود، ترمیم کند. نه تنها مسئولیت اجتماعی بلکه مسئولیت فردی و الهی ابعاد ارتباطات اسلامی را تشکیل می دهند و مطهری کوشش دارد جهات فلسفی و تاریخی آن را توجیه کند.
یکی از مزایایی که توسط آثار و گفتار مطهری در عرصه فکری جامعه اسلامی به ودیعه گذاشته شده است، گشودن جامعه تفسیری و گفتمانی بر روی صدای دیگران، پژوهش تحلیلی و تفسیری و استنباطی بر روی آثار نظریه پردازان نژادی، قومی و مادی است. اما همان گونه که زندگی مطهری نشان داد و همان گونه که در مناظره های فلسفی و دینی و ارتباطی، تاحدی بر گسترش آن اقدام شده است، آزادی و رهایی های گوناگون برای همیشه با گسترش آن مورد تهدید قرار گرفته است. استنباط من اینست که اگر مطهری فرصت زمانی بیشتری داشت، فلسفه و دین و ارتباطات جایگاه وسیع تر و عمیق تری د رآثار او پیدا می کرد، به ویژه در ملاحظه با نقشی که اطلاعات و ارتباطات در تغییر و تحولات جهان یک ربع قرن اخیر ایفا کرده است.