بيانات مقام معظم رهبري در ديدار محققان و دانش پژوهان تاريخ و انديشه سياسي حوزه و دانشگاه
اشاره: گروه تاريخ و انديشه معاصر مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني در تاريخ 13/5/1382 به همراه محققان تاريخ و انديشه سياسي حوزه و دانشگاه، با مقام معظم رهبري ديدار و از بيانات و رهنمودهاي معظمله بهرمند گرديد. آن چه پيش رو داريد؛ مشروح بيانات ايشان در آن جمع ميباشد كه پس از ارائه گزارشي از فعاليتهاي علمي اين محققين، ايراد شده است.
مشروطه؛ اولين حادثه استثنايي بعد از ورود اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم مسألهاي كه مورد نظرتان قرار گرفته، به همان دلايلي كه اشاره كرديد، بسيار مهم است؛ يعني مسأله مشروطيت حقيقتاً درست باز نشده است. بعد از ورود اسلام به ايران، حادثه مشروطيت، يك حادثهي استثنايي است؛ چون اولين بار بود كه هم مردم و هم سلطنت مطلقه و حكومت استبدادي ـ كه در آن، حاكم و پادشاه، كشور را متعلق به خودش ميدانست و مثل يك ملك شخصي با آن رفتار ميكرد ـ اين را پذيرفته بودند؛ اين در آثار بازماندهي از سلاطين و حواشيشان و از تاريخهاي ما كاملاً پيداست. مشروطيت، اولين بار اين فكر را كه مملكت متعلق به مردم است، مردم هم در اينجا حقي دارند و خواست آنها بايد تأثيري داشته باشد، مطرح كرد. در طول سالهاي متمادي، نهضت مشروطيت، اولين حادثه استثنايي بعد از ورود اسلام است. البته در ورود اسلام هم فضا به كلي تغيير كرد، اما خيلي زمان نگذشت كه مجدداً همان شيوههاي استبداديِ گذشته به شكل ديگري در كشور حاكم شد؛ ليكن مشروطيت اين را شكست. بنابراين مشروطيت حادثه بسيار مهمي است.
ما انقلاب اسلامي را كه يك حادثه عظيم تاريخيِ شكنندهي خيلي از بنيانهاي غلطِ كهنِ باقيمانده بود، ديديم؛ اما به اهميت حادثه مشروطيت توجه نكرديم. يقيناً اگر آن حادثه نبود، ما امروز نميتوانستيم چنين كاري را صورت بدهيم و اين انقلاب به وجود نميآمد؛ بنابراين حادثه مشروطيت خيلي مهم است.
حادثه و تاريخ مشروطيت را تحريف كردند
از اول، مثل خود حادثه، تاريخ آن هم دست كساني افتاد كه نيات خوب و سالمي نداشتند. همچنان كه آنها سريع آمدند خود حادثه را مديريت كردند و زمام كار را به دست گرفتند و از يك امر مردمي با انگيزههاي ديني و ملي، يك چيز وابستهي به بيگانه و يك كشور طراحي شدهي طبق طراحيهاي انگليسي ـ كه آن روز تقريباً حاكم مطلق دنيا بودـ ساختند، تاريخ آن را هم به همين ترتيب مديريت كردند. شما ميفرماييد حق متدينين ضايع شده؛ اصلاً حادثه را تحريف كردند؛ قضيهي ديگري اتفاق افتاد؛ اينها آمدند قضيه را به همان ترتيبي كه ميخواستند، تعريف كردند.
اگر انسان به تواريخ مشروطيت نگاه كند، حقيقت مشروطيت ـ يعني حادثهيي كه بعد اسمش شد مشروطيت؛ اگر چه اسمش از اول مشروطيت نبود ـ در اينها اصلاً گم است. اگر چه شواهد و دلايل فراواني بر اصالت آن واقعه در اين كتابها هم وجود دارد ـ يعني نميتوانند حركتها و فداكاريهاي مردم و علماي و شعارهاي ديني را منكر شوند ـ اما آنچه از اين حادثه استحصال كردند و آن را به عنوان تاريخ مشروطيت مطرح كردند، چيز غلط اندر غلطي است؛ امروز هم همان كار را دارند دنبال ميكنند. من ميبينم بعضيها همان خط را در تاريخ نويسيِ معاصر دارند دنبال ميكنند. حتي اگر شما به كارهايي هم كه بعضي افراد صاحبِ ديدهاي ناسالم در مورد تاريخ انقلاب ميكنند، نگاه كنيد، ميبينيد آنها هم دارند عين همين قضيه ـ و حتي تحركات مردمي ـ را در قالبهاي مختلف تعقيب ميكنند؛ پُركار هم هستند.
جمع مردم حقجويِ مؤمني كه ميخواهند حقيقت آن قضيه را آن چنان كه بوده، بيان كنند، حقيقتاً دير آمدند؛ چون روشنفكرهايي كه آن وقت عمدتاً هم با انگليس مرتبط بودند، اهل قلم و اهل كار فرهنگي و اهل كار هنري بودند؛ هر كار توانستند، كردند؛ در واقع زمينهها را پر كردند. بنابراين، كار بسيار خوب و مهمي است و همين دقت نظري را كه شما داريد اعمال ميكنيد، لازم دارد. مسأله بايد از جوانب مختلف ديده شود و همچنان كه اشاره كرديد ـ نخبگاني بر اين اساس و با اين فكر پرورش پيدا كنند و آماده شوند و كتابهايي چاپ شود و در اختيار افكار مردم و جوانها قرار گيرد.
در ايجاد مشروطيت، علما نقش اساسي داشتند
در باب مشروطيت، همين فصولي كه شما ذكر كرديد و ابعادي كه گفتيد، به نظر من همهاش مهم است؛ ليكن در مسأله مشروطيت دو نكته وجود دارد كه اگر روي آنها تكيه كنيد، مشروطيت بدرستي خود را نشان خواهد داد: اول، نقش اسلام و انگيزههاي اسلامي است كه با حضور علما اين معنا حاصل شد. البته ديگران هم در اين نكته ترديدي ندارند، حتي مخالفان هم اعتراف كردهاند؛ منتها همين را هم كه در ايجاد حادثه مشروطيت، علما نقش اساسي داشتند، تحريف كردند. اگر علما در صحنه نبودند، چنين حادثهاي اتفاق نميافتاد؛ كما اين كه در انقلاب اسلامي، با همهي زمينههاي مساعدي كه وجود داشت، اگر علما وارد ميدان نميشدند و مرجعيت در صحنه حضور پيدا نميكرد، چنين انقلابي مردمي اصلاً رخ نميداد. حادثهي مشروطيت متكي به مردم بود؛ مردم را هم جز علما هيچ عامل ديگري نميتوانست به ميدان بياورد و به آن دفاع جانانهاي كه از مشروطيت كردند، وادار كند.
من ميبينم در بعضي از نوشتههاي مربوط به مشروطه ـ حتي نوشتههايي كه از لحاظ سند تاريخي، بهتر هم هست ـ آنجايي كه به انگيزههاي ديني و شعارهاي ديني ميرسند، عمداً از آن عبور ميكنند، كه بنده در حاشيهي بعضي از اين كتابها اين موارد را يادداشت كردهام و نشان دادهام؛ از جمله كتاب كسروي و بعضي ديگر. شما ميبينيد انجمنهايي كه در همه ولايات تشكيل شد، تقريباً ركن اصلي آنها علما بودند. در تبريز كه يكي از مراكز مهم بود، بيشتر يا همهشان علماي معروف تبريز بودند. شما شايد ميدانيد كه در تبريز اختلاف خيلي عجيب و دامنهداري ميان شيخيه و متشرعه وجود داشت؛ اما همه اين اختلافات را كنار گذاشتند و در اين مجموعه گرد آمدند و كار و دفاع و مبارزه كردند؛ بعضي هم كه بر سر همين قضيه جان دادند. در مشهد و اصفهان هم همينطور بود. بنابراين مسأله اول اين است كه عنصر اسلام در مشروطيت ـ كه بروز و ظهورش هم با حضور علما و شعارهاي علمايي و انگيزههاي ديني بود ـ بايد كاملاً مطرح شود.
ضديت مشروطه با اجنبي
نكته دوم، ضديت با اجنبي است. در تاريخ قاجاريه، حضور اجانب در ايران از دهها سال قبل از مشروطه به صورت فعال شروع شده بود. واقعاً دل مردم از قضاياي زمان فتحعلي شاه و جنگهاي ايران و روس و عهدنامه تركمانچاي و بعد تحميلات و زورگوييهايي كه روسها با ايرانيها در طول اين زمان داشتند، پُر بود. حافظهي تاريخي مردم اينها را نگهداشته بود؛ اين كاملاً مشهود و محسوس است. بعد انگليسيها وارد ميدان شدند و فعاليت كردند، بعد هم رايگان شدن و دلداده شدن سران و عناصر حكومت نسبت به عناصر خارجي؛ اينها را مردم ميديدند. همهي بغضي كه مردم به ظلمه آن زمان داشتند ـ حكّام ظلمه، تعبير رايج متدينين و مردمِ آن زمان بود ـ به طور مستقيم برميگشت به خارجيهايي كه با اينها همكاري ميكردند و از اينها امتياز ميگرفتند و احياناً به اينها كمك ميكردند. بنابراين خصوصيت ضد حضور بيگانه در مشروطيت، بسيار مهم است؛ اين را نبايد فراموش كرد. اين همان چيزي بود كه اولين ضربه را كساني به آن زدند كه طرف انگليسيها و سفارت انگليس رفتند. به اين ترتيب، در واقع انگليسيها با زرنگي و با مهارتِ تمام آمدند و ضديت مردم با حضور خارجيها را آرام كردند؛ ولي مردم هميشه با حضور خارجيها مخالف بودند. يكي از عناصر موثر در قضيه مشروطيت، بلاشك اين موضوع است و انسان اين را مشاهده ميكند. خيلي از روشنفكرهايي كه با مشروطيت همكاري ميكردند، اين بُعد را ناديده ميگرفتند. البته بعضي هم ضد بيگانه بودند، اما بعضي هم بودند كه اين بُعد را ناديده گرفتند. اين در حالي بود كه تلألؤ و تشعشع تمدن غربي، همه را در مناطق ما و در دنياهاي عقب افتادهي غير اروپايي كاملاً مبهوت و مجذوب كرده بود؛ اين بود كه بشدت مجذوب آن حرفها بودند. به نظر من روي اين نكته بايد تكيه شود و نشانهها و دلايلش هم استخراج گردد. همچنين انحراف مشروطيت از همين طريق ـ كه به حكومت رضاخاني منتهي شد؛ آن هم مستقيم به دست انگليسيها ـ برجسته و نشان داده شود.
شما بايد بتوانيد فضاي كشور را در همين جهتي كه خودتان داريد عمل ميكنيد، هدايت كنيد؛ چون يقيناً كساني هم هستند كه انگيزههايي غير از انگيزههاي شما دارند، يعني همان گرايش انگليسي و گرايش بي ديني و لامذهبي؛ اينها به روشهايي هم تمسك ميكنند.
علما با يكديگر همنظر بودند
اين نكته را هم عرض بكنم؛ همه علما در قضيه مشروطيت با يكديگر همنظر بودند؛ يعني بين مرحوم شيخ فضل الله و مرحوم بهبهاني و مرحوم طباطبايي در فكر و نظر تفاوتي وجود نداشت؛ اما ديدشان نسبت به واقعيتها و به اصطلاح روشها و تاكتيكهايي كه فكر ميكردند بايد عمل كنند، متفاوت بود. مرحوم شيخ فضل الله انحراف را ديده بود؛ نميشود گفت سيد محمد طباطبايي يا مرحوم حاج سيد عبدالله آن را نديده بودند؛ چرا، آنها هم ميديدند؛ منتها فكر ميكردند بايد با آن مماشات كرد تا بشود بر آن غلبه كرد؛ يعني يك نوع سهلانگاري در برخور با نفوذيهاي مشروطه در آنها مشاهده ميشد، اما در مرحوم شيخ فضل الله اين معنا وجود نداشت؛ به همين جهت هم شيخ فضلالله از همان زمان تا الآن مورد تهاجم قرار گرفته است.
به شيخ فضل الله خيلي ظلم شده است
واقعاً به شيخ فضل الله خيلي ظلم شده است. اوايل انقلاب، يك وقت من در نماز جمعه راجع به مشروطيت و مرحوم شيخ فضل الله صحبت كردم؛ بعد يكي از دوستان نزديك ما به من اعتراض كرد! من ديدم حتي در محافل روحاني و نزديك به خود ما هم همين تفكرات وجود دارد كه چرا درباره شيخ فضلالله صحبت ميشود؛ [مدعي شدند] شيخ فضلالله مخالف مشروطه بود! در حالي كه او بلاشك مخالف مشروطه نبود؛ خودش در حقيقت جزو مؤسسين و مؤثرين مشروطه بود؛ خود او هم در همان لوايحي كه نوشته و منتشر كرده، بارها و بارها بر اين معنا تأكيد ميكند و ميگويد من مخالف مشروطه هستم؟! من جزو مؤسسينام. راست هم ميگفت؛ بلا شك او جزو مؤسسين و فعالان مشروطه بود.
من ديدم اين تفكرات در بعضي از دوستان نزديك خود ما هم وجود دارد؛ حتي به من گفته شد كه امام هم از شيخ فضل لله خوششان نميآيد! بعد من تفحص كردم، ديدم نخير، كاملاً به عكس است؛ امام نسبت به مرحوم شيخ فضل الله خيلي تجليل و احترام دارند و به خاطر همان تصلب و شجاعت و دينگرايي كاملش، بدون اغماض آن بزرگوار را تعظيم و تجليل هم ميكنند؛ كه اين در بيانات خود امام هم آمده است.