كنترل قدرت سیاسى از دیدگاه امام خمینى(ره)

از منظر امام خمینى در حكومت اسلامى، قدرت سیاسى از لحاظ نظرى و عملى به نحوى مهار شده كه منجر به فساد نمى‏شود، زیرا قدرت منشئى الهى دارد و كاركردهاى نظام سیاسى باید مطابق قوانین و احكام دینى باشد و این مقررات و قوانین از فساد قدرت سیاسى جلوگیرى مى‏كند. اسلام، عدالت، امر به معروف و نهى از منكر، نصیحت حاكم و این كه حاكم اسلامى با ارتكاب معصیت، خود به خود از حكومت عزل مى‏شود، همه مؤلفه‏هایى است كه نظام سیاسى ایده‏آل مورد نظر امام خمینى(ره) و عوامل كنترل قدرت در آن را شكل مى‏دهند تا در پرتو آن، سعادت فرد و جامعه تعیین گردد.
واژه‏هاى كلیدى: كنترل، قدرت، سیاست، احزاب، امام خمینى.مقدمه‏تقریباً نیم قرن پیش امام خمینى(ره) دكترین ولایت فقیه را مطرح كردند و در نظر و عمل نیز آن را به اثبات رساندند. با استقرار نظام ولایت فقیه در ایران، این سؤال پیش آمد كه تمركز قدرت سیاسى در دست یك فرد با عنوان ولى فقیه، آیا منجر به فساد نمى‏شود؟ این مقاله در مقام پاسخ به این سؤال، به ابزارهاى كنترل قدرت سیاسى در نظام ولایت فقیه، بر اساس دیدگاه امام خمینى مى‏پردازد. در این راستا دو دسته از وسایل كنترل قدرت در نظام اسلامى را تبیین كرده است: یكى، نهادهاى مدنى و سیاسى نظیر قانون اساسى، احزاب و انتخابات و دیگرى، كه از اختصاصات نظام اسلامى است، لحاظ شرایط خاص و فوق العاده در ولى فقیه و دیگر كارگزاران ارشد نظام، مانند عدالت و عمل براساس احكام و قوانین اسلام است، به طورى كه اگر ولى فقیه معصیتى مرتكب شود به خودى خود از مقامش عزل مى‏گردد.
كنترل قدرت سیاسى از بیرون كنترل بیرونى بر قدرت سیاسى مبتنى بر این اصل است كه حاكم، خود را در برابر مردم مسؤول و پاسخ‏گو بداند. و الّا نظارت مردم بر عملكرد او معنا نخواهد داشت.
در اروپا به سبب تجربه تلخ استبداد كلیسا و پادشاه در قرون وسطى، در قرون اخیر، علاوه بر تفكیك قوا، قدرت سیاسى براى مدت محدودى در اختیار نهادهاى متعدد حكومتى گذاشته مى‏شود كه منتخب مردم هستند.
در جمهورى اسلامى ایران، كنترل قدرت سیاسى نه تنها به شیوه غرب وجود دارد، بلكه ساختارهاى نهادهاى سیاسى مملكت مى‏باید طبق آیین اسلام عمل كند؛ به عبارت دیگر، ساختارهاى قدرت سیاسى به نحوى طراحى شده كه تفكیك قوا وجود دارد و قدرت سیاسى در مراكز متعدد نهادینه شده است و اگر یكى از نهادها و مراكز قدرت بخواهد علیه مردم و منافع ملى سوء استفاده بكند یا از قوانین الهى سرپیچى بكند، نهادها و مراكز سیاسى دیگر از حركت غیر قانونى و غیر شرعى او جلوگیرى مى‏كنند. و به نحوى قوه مجریه و مقننه و قضاییه همدیگر را كنترل مى‏كنند؛ مانند شوراى نگهبان كه جزئى از قوه مقننه است و اعضاى آن به وسیله رهبرى و قوه قضاییه و نمایندگان مجلس شوراى اسلامى انتخاب مى‏شوند، وظایفى نظیر تأیید صلاحیت كاندیداهاى ریاست جمهورى و نمایندگى مجلس و نیز نظارت بر مصوبات مجلس را به عهده دارند. پس سه مركز قدرت و تصمیم‏گیرى در تعیین اعضاى شوراى نگهبان نقش دارند كه موجب عدم تمركز قدرت و كنترل قدرت است. ریاست جمهورى كه بعد از رهبرى قدرتمندترین مقام در جمهورى اسلامى است، ابتدا در شوراى نگهبان تأیید صلاحیت مى‏شود و سپس مردم او را انتخاب مى‏كنند و در ادامه باید وزیران پیشنهادى وى از مجلس رأى اعتماد بگیرند و در نهایت باید طبق قوانین عادى كه در مجلس و شوراى نگهبان به تصویب رسیده، عمل كند.
1. قانون اساسى‏در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، قدرت هر یك از مسؤولان به نحوى مهار شده است. رئیس جمهور، نمایندگان مجلس و شوراها و نمایندگان مجلس خبرگان رهبرى را مردم انتخاب مى‏كنند كه این امر صاحبان مناصب را در مقابل رأى مردم مسؤول مى‏سازد. همچنین بر اساس قانون اساسى، قدرت مجلس خبرگان بر انتخاب رهبر و عزل او در صورت فقدان شرایط رهبرى، كنترل قدرت بالاترین مقام است.
طبق اصل پنجم قانون اساسى، رهبرى به دو صورت مهار شده است: یكى، الزامات درونى كه منبعث از تقواى سیاسى و دینى اوست و دیگرى، مقررات قانونى و نهادهاى مدنى كه كلیّه اختیارات او را در غالبى مشروع تحدید مى‏كند. چنانچه مطابق اصل صد و هفتم قانون اساسى، رهبرى توسط مجلس خبرگان رهبرى منتخب ملت برگزیده خواهد شد. در اصل یكصد و هفتم قانون اساسى، رهبر در مقابل قانون با سایر مردم برابر است. اصل یكصدم قانون اساسى نیز كه در خصوص شوراهاست از تمركز قدرت سیاسى مى‏كاهد.
همه موارد فوق جهت محدود كردن قدرت حاكم اسلامى است و اگر ولى فقیه از تكلیف الهى خود تخلف كرد طبق قانون با او برخورد خواهد شد. در حقوق اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل حاكمیت قانون و حق مشاركت سیاسى اتباع جامعه در قالب ضوابط دینى مورد تأكید بوده و منافع فرد و جمع در قانون ثبت است.1
امام خمینى‏قدس سره در این باره معتقدند:
اساساً حكومت كردن و زمام‏دارى در اسلام یك تكلیف و وظیفه الهى است كه یك فرد در مقام حكومت و زمام‏دارى گذشته از وظایفى كه بر همه مسلمین واجب است، یك سلسله تكالیف سنگین دیگرى نیز بر عهده اوست كه باید انجام دهد. حكومت و زمام‏دارى در دست فرد یا افراد، وسیله فخر و بزرگى بر دیگران نیست كه از این مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتى را پایمال كند. هر فردى از افراد ملت حق دارد كه مستقیماً در برابر سایرین، زمام‏دار مسلمین را استیضاح كند.2
2. احزاب و گروه‏هایكى از راهكارهاى كنترل قدرت سیاسى در جمهورى اسلامى، احزاب و گروه‏هاى مذهبى‏ست. احزاب و گروه‏ها در جهان اسلام شامل گروه‏هاى سنتى و احزاب مدرن مى‏باشد.
علاوه بر اهدافى كه هر یك از این گروه‏ها و احزاب دارند ثمره فعالیت آنها، مهار قدرت سیاسى و جلوگیرى از انحراف آن و نیز مراقبت از مسؤولان است.
اولین و قدیم‏ترین گروه‏هاى سنتى ایرانى كه به فعالیت سیاسى، فرهنگى، اجتماعى و مذهبى مشغول بودند، عبارتند از هیأت‏هاى عزادارى، حوزه‏هاى علمیه، مراجع تقلید و دفتر و بیوت آنان، جامعه مدرسین حوزه علمیه و علما و روحانیان هر استان و شهر. از نقاط عطفى كه طى آن این گروه‏ها موجب كنترل قدرت سیاسى شدند، مى‏توان به نهضت تنباكو، نهضت مشروطیت و انقلاب اسلامى اشاره كرد. در این راستا امام خمینى(ره) بارها به خدمات علما و پیروى مردم از آنها توجه داده و فرموده‏اند:
روحانیون و ملت، همه باید در مسائل سیاسى حاضر باشند. این‏كه بعضى از عناصر، گاهى مى‏گویند «روحانیون توى مجلس‏ها و مدرسه‏هاىِ خودشان» بروند و ماها باید وارد این كارها باشیم، این یا از بى‏توجهى به عمق مسائل است و یا این‏كه عُمّال همانهایى هستند كه در زمان رضاخان چنان كارهایى مى‏كردند.3
از بیانات حضرت امام خمینى فهمیده مى‏شود كه استمرار فعالیت‏هاى سیاسى روحانیت براى بقاى انقلاب اسلامى لازم است و این قشر باید در حفظ قدرت سیاسى و مهار آن و جلوگیرى از انحراف آن تلاش كنند.
دومین گروه‏ها براى كنترل قدرت سیاسى در ایران، احزاب مدرن هستند. احزاب كه با مرامنامه و اساسنامه مشخص، از وزارت كشور مجوز مى‏گیرند، متعهد مى‏شوند كه مطابق قانون اساسى به فعالیت سیاسى بپردازند. كار ویژه این احزاب كسب قدرت، و در صورت عدم موفقیت، كنترل قدرت سیاسى رقیب خود است. البته در كشورهاى در حال توسعه از جمله ایران، احزاب نهادینه نشده‏اند، ولى با این حال تا حدودى جمعیت‏ها، انجمن‏ها، گروه‏ها و احزاب توانسته‏اند به نقد قدرت بپردازند و در مواردى هم آن را كنترل و در جهت تأمین منافع عمومى موفق باشند.
3. امر به معروف و نهى از منكر (نظارت شهروندان)از راهكارهاى مهم كنترل قدرت سیاسى، امر به معروف و نهى از منكر به عنوان یك واجب الهى است. در تاریخ اسلام، بسیارى از نهضت‏ها و شورش‏هاى اسلامى جهت كنترل قدرت سلاطین صورت گرفتند؛ از جمله نهضت خونین عاشورا با هدف امر به معروف و نهى از منكر شكل گرفت.
در اندیشه امام خمینى، امر به معروف از جایگاه بالایى برخوردار است. ایشان مى‏فرماید: «اگر من پایم را كج گذاشتم، شما مسؤولید اگر نگویید چرا پایت را كج گذاشتى، باید هجوم كنید، نهى كنید كه چرا؟ امت باید نهى از منكر كند، امر به معروف كند».4
از این بالاتر، ایشان از مردم مى‏خواهند كه اگر زمام‏دار مسلمانان فخرفروشى كرد یا منافع ملى و حقوق مردم را ضایع كرد او را استیضاح كنند و انتقاد كنند:
حكومت و زمام‏دارى در دست فرد یا افراد، وسیله فخر و بزرگى بر دیگران نیست كه از این مقام بخواهد به نفع خود حقوق ملتى را پایمال كند. هر فردى از افراد ملت حق دارد كه مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح كند و به او انتقاد كند و او باید جواب قانع كننده دهد.5
حضرت آیةالله خامنه‏اى نیز در این خصوص مى‏فرماید:
قوام و رشد و كمال و صلاح، وابسته به امر معروف و نهى از منكر است، اینهاست كه نظام را همیشه جوان نگه مى‏دارد. حالا كه نظام ما بیست و یك ساله و جوان است و در مقایسه با نظام فرتوت هفتاد و چند ساله پیر كمونیستى در شوروى به طور طبیعى هم جوان است، اما اگر صد سال هم بر چنین نظامى بگذرد، چنانچه امر به معروف باشد و شما وظیفه خودتان بدانید كه اگر منكرى را در هر شخصى دیدید او را از این منكر نهى كنید، آن‏گاه این نظام اسلامى همیشه تر و تازه و با طراوت و شاداب مى‏ماند. طرف امر به معروف و نهى از منكر فقط طبقه عامه مردم نیستند، حتى اگر در سطوح بالا هم هستند شما باید به او امر كنید نه این كه از او خواهش كنید، باید بگویید: آقا! نكن؟! این كار یا این حرف درست نیست. امر و نهى باید با حالت استعلا باشد. البته این استعلا معنایش این نیست كه آمران حتماً باید بالاتر از مأموران و ناهیان بالاتر از منهیان باشند، نه روح و مدل امر به معروف، مدل امر و نهى است، مدل خواهش و تقاضا و تضرع نیست. نمى‏شود گفت كه خواهش مى‏كنم شما این اشتباه را نكنید، نه باید گفت آقا! این اشتباه را نكن، چرا اشتباه مى‏كنى. طرف، هر كسى هست. حالا بنده كه طلبه حقیرى هستم، از بنده مهم‏تر هم باشد، او هم مخاطب امر به معروف و نهى از منكر قرار مى‏گیرد.6
البته امر به معروف و نهى از منكر، اعم از این‏كه مخاطب مسؤولان باشند یا مردم عادى، در عین استعلا و آمرانه بودن، باید خیرخواهانه و مشفقانه باشد و نه به طریق خشونت و عیب جویى و بدگویى. در این صورت است كه این فریضه الهى تأثیر خواهد داشت. امام در این باره مى‏فرماید:
تأثیر موعظه حسنه در نفوس بسیار زیادتر است تا عیب جویى و بدگویى، ممكن است قلم و زبان‏هاى عیب‏جو در بعضى از نفوس عصیان بیاورد و به جاى اثر مثبت و نیكو، اثر منفى و بد به جا بگذارد و به جاى اصلاح موجب افساد شود.7
4. النصیحة لأئمة المسلمین‏در حكومت اسلامى كه جامعه با قانون الهى اداره مى‏شود، صاحبان قدرت در مقابل مردم مسؤول هستند و مردم هم از روى دل‏سوزى، آنان را نصیحت مى‏كنند، زیرا در جامعه اسلامى بر اساس حدیث «كلّكم راعٍ و كلّكم مسئولٌ عن رعیّته»8 حاكم و مردم در برابر یكدیگر مسؤولند. همچنین روایت معروف «النصیحة لأئمة المسلمین» وظیفه مردم در برابر حاكم را تبیین مى‏كند.
حضرت على‏علیه السلام درباره وظیفه متقابل حاكم و مردم مى‏فرماید:
فأمّا حَقَّكُمْ عَلَىّ فالنَّصیِحَةُ لَكُمْ... وَ أمّا حَقِّی عَلَیكُم فَالوَفَاءُ بِاْلبَیْعَةِ والنَّصیِحَةُ فى الْمَشهَدِ والْمَغیبِ؛9 حق شما بر من این است كه از خیر خواهى شما دریغ نورزم... و حق من بر شما این است كه به بیعت خویش با من وفادار باشید و در آشكار و نهان خیر خواهى و نصیحت‏ام كنید.
آن حضرت انتقاد و حتى تخطئه را عطیه الهى دانسته و از منتقدان مى‏خواستند كه به قصد اصلاح برادرانه به انتقاد از مسؤولان جامعه بپردازند،10 و از عیب‏جویى و انتقام‏گیرى و تلاش براى خارج كردن رقیب از صحنه سیاسى بپرهیزند.11
بنابراین یكى از اهرم‏هاى نظارت بر قدرت سیاسى، تشریع همین وظیفه عمومى در خصوص مراقبت از حاكم و تذكر خطاهاى اوست. امام خمینى‏قدس سره معتقدند ملت ایران این وظیفه مهم را به خوبى انجام مى‏دهند: «وضع ملت طورى است كه اگر یك مقام بخواهد چیزى را تحمیل كند، جلوش مى‏ایستند و مشتشان را گره مى‏كنند و مانع مى‏شوند.»12
كنترل درونى قدرت‏در اسلام و نظام مبتنى بر ولایت فقیه، علاوه بر اهرم‏هاى بیرونى كنترل قدرت سیاسى، عامل كنترل درونى نیز در نظر گرفته شده كه وجه تمایز این نظام با نظام‏هاى سیاسى دیگر است.
1. احكام اسلام‏در نظریه ولایت فقیه حقوق حاكم و مردم متقابل است. حاكم فقط مجرى قانون خداست و حق كوچك‏ترین تخلفى از قانون را ندارد، حتى پیامبرصلى الله علیه وآله نمى‏توانست كوچك‏ترین تصرفى در قانون خدا بكند. حاكم تنها خادم و امانت دار مردم است. حضرت آیةالله خامنه‏اى در این باره مى‏فرماید:
رهبرى معنوى، تعهد معنوى دارد. خبرگان و مردم از او توقع دارند كه حتى یك گناه نكند. اگر یك گناه كرد، بدون این‏كه لازم باشد ساقطش كنند، ساقط شده است. حرفش نه در باره خودش حجت است نه در باره مردم.13
حضرت امام كنترل نفس اماره را نه تنها براى ولى فقیه كه براى همه مسؤولان شرط مى‏داند و مى‏فرماید:
اگر آن كسى كه در رأس حكومت است، مثلاً رئیس جمهور و نخست وزیر خودش را اصلاح نكند و خودش تابع قوانین اسلام نباشد و قوانین اسلام را در مملكت اجرا نكند، چنین شخصى نمى‏تواند در رأس حكومت اسلامى و حاكم اسلام باشد.14
آیةالله خامنه‏اى نیز در خصوص شرایط درونى خود بر قبول مسؤولیت رهبرى مى‏فرماید:
هدف و هویّت و مسؤولیت اساسى رهبرى، دفاع از كلیّت نظام و حفظ نظام است. چیزى هم بنده ندارم، جان و آبرو متاع كمى است براى این كه در این راه بذل بشود و من كاملاً آماده هستم این دو عنصرى را كه دارم بذل كنم. دوره جوانى ما كه دوره لذت بردن از زندگى است در این راه گذشت، امروز هم در دوره پیرى هستیم. بنده امروز در سنینى هستم كه زندگى براى من این قدر لذتى ندارد...آنچه بنده دارم - جان و آبرو - مال [این راه ]است؛ مال هم كه الحمداللَّه ندارم، بنده به این مسؤولیت فعلى هیچ دلبستگى ندارم جز به عنوان انجام وظیفه. الآن هم كه مشغولم فقط به خاطر انجام وظیفه است. از روز اول هم همین طور بود. از آن روز مجلس خبرگان، آقایان كه رأى دادند با مقاومت و امتناع و مخالفت جدى و پیگیر خود بنده مواجه بودند منتها وقتى مسؤولیت آمد گفتم: «خذها بقوة». آدمى نیستم كه اگر مسؤولیت بر دوش من گذاشته شد بخواهم در باره انجام این مسؤولیت ضعف نشان بدهم، نه این وظیفه من است، و این وظیفه را به فضل الهى و به توفیق و هدایت او انجام خواهم داد.15
2. صفت عدالت در صاحبان قدرت‏صفت عدالت از عوامل بازدارنده حاكم از ظلم و ستم به شمار مى‏رود و چون از شرایط رهبرى عدالت است،16 از این رو عادل بودن او، نوعى كنترل درونى و بازدارنده او از دیكتاتورى و سوء استفاده‏هاى احتمالى است. در دیدگاه حضرت امام، عدالت اساس و محور همه مسؤولیت‏هاى اسلامى است:
اسلام، خدایش عادل است، پیغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل است و معصوم، قاضى‏اش هم معتبر است كه عادل باشد، فقیهش هم معتبر است كه عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است كه عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است كه عادل باشد، امام جمعه‏اش هم باید عادل باشد؛ از ذات مقدس كبریا گرفته تا آخر، زمام‏دار باید عادل باشد وُلات آن هم باید عادل باشد.17
امام خمینى‏قدس سره معتقد بودند در حكومت اسلامى ظلم و تعدى وجود ندارد؛ از این رو اگر فردى بر اساس قوانین الهى به اعدام محكوم شود و كسى كه مسؤولیتى در این خصوص دارد، یك سیلى به فرد اعدامى بزند، باید از آن مسؤول انتقام گرفت.18
حضرت امام قبل از انقلاب بنا بر قاعده اسلامى تولى و تبرى‏، به تمام اقشار مردم توصیه مى‏كردند كه با حكومت‏هاى عدالت پرور بر اساس تولى‏ برخورد كنید و از حكومت‏هاى ظالم و غیر اسلامى تبرى‏ جویید:
اكنون بر شما جوانان روشنفكر و بر تمام طبقات ملت است كه سر لوحه هدفتان اسلام و احكام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حكومت اسلامى عدالت خواه، رسیدن به این هدف محال است. تولى و تبرى دو اصل اساسى اسلام است، باید با حكومت عدل موافق و به حاكم عادل دل ببندید و از رژیم غیر اسلامى كه در رأس آن رژیم منحط پهلوى است، تبرى كنید و با كمال صراحت مخالفت خود را اظهار و در سر نگون كردن آن كوشا باشید و در غیر این صورت روى استقلال و آزادى را نمى‏بینید.19
امام خمینى‏قدس سره در خصوص عبارت مشهور «سلاطین ظل اللَّه هستند» مى‏فرماید:
ظل اللَّه همین طور است، سلطان ظل اللَّه است، اگر تخلف از یك جهتى بكند، ظل الشیطان مى‏شود. ظل سایه است، سایه همه چیزهاش به ذى ظل است، خودش هیچ ندارد. ظل اللَّه كسى است كه تمام حركاتش به امر خدا باشد، مثل سایه باشد. خودش هیچ، سایه خودش هیچ حركتى ندارد. ذى ظل هم حركتى از خودش ندارد، هر چه هست از خداست. اینها ظل الشیطان هستند. به این سلاطین ظل اللَّه مى‏گفتند، ظل الشیطان هستند. ظل اللَّه میزان تمیز است كه ما با همین تغییر بفهمیم كه آیا این سلطان حق است یا باطل. اگر از خودش چیزى كرد، عملى كرد، باطل است. اگر امر خدا را اجرا كرد، ظل اللَّه است والاّ ظل الشیطان است.20
گمان نكنید هر كه قدرت پیدا كرد خداى تبارك و تعالى با اوست. معاویه قدرت داشت، فرعون هم قدرت داشت، فرعون هم سلطنت داشت. سلطنت اگر ظل اللَّه باشد، سلطان اگر ظل اللَّه باشد، [پذیرفته است‏]، یعنى چه ظل اللَّه؟ یعنى این‏كه همین طور كه سایه انسان هیچ از خودش حركتى ندارد الاّ به حركت انسان، اگر چنانچه سلطانى هیچ حركتى نداشت الّا به حركت، به تحریك خداى تبارك و تعالى، از خودش هیچ نداشت و همه از خداى تبارك و تعالى بود، رسول اللَّه ظل اللَّه است، غیر رسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله آنهایى كه نزدیك به رسول اللَّه‏اند، نزدیك به ظل اللَّه‏اند، اصل رسول اللَّه است، او ظل اللَّه است، امیرالمؤمنین‏علیه السلام چون تمام وجودش فانى در وجود رسول اللَّه است، ظل اللَّه است. سلاطین جور ظل ابلیس‏اند. میزان در تشخیص سلطان جائر و سلطان عادل همین است. آن‏كه ابلیس است نه ظل اللَّه. حتى كلمه ظل اللَّه را هم غصب كرده‏اند اینها، فریب دادند ملت‏ها را.21
پى‏نوشت‏ها*) كارشناس ارشد علوم سیاسى دانشگاه شهید محلاتى قم.
1. ر.ك: عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى (تهران: سپهر، چاپ سوم، 1373) ج 1، ص 315.
2. صحیفه نور، ج 4، ص 190 (19/10/1357).
3. كوثر، ج 2، ص 65 (20/4/1360).
4. همان، ج 8 ، ص 47.
5. همان، ج 4، ص 190 (19/10/1357).
6. آیةالله خامنه‏اى، سخنرانى در جمع كارگزاران نظام در مورد طرح امریكایى براندازى جمهورى اسلامى، روزنامه كیهان، ش 16848، (21/4/79).
7. صحیفه نور، ج 14، ص 18.
8. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار (تهران: المكتبةالاسلامیه، 1392ق) ج 75، ص 38.
9. نهج البلاغه، خطبه 34.
10. ر.ك: صحیفه نور، ج 14، ص 236.
11. ر.ك: همان، ج 13، ص 78.
12. همان، ج 12، ص 27.
13. حضرت آیةالله خامنه‏اى، روزنامه كیهان (23/4/79).
14. همان، ج 7، ص 302 (4/4/58).
15. حضرت آیةالله خامنه‏اى، سخنرانى در جمع كارگزاران نظام، روزنامه كیهان، ش 16848 (23/4/1379).
16. صحیفه نور، ج 4، ص 13 (13/9/57).
17. همان، ج 1، ص 272.
18. همان، ج 3، ص 198 (28/8/1357).
19. همان، ج 3، ص 16 (24/11/1356).
20. صحیفه نور، ج 5، ص 169 (16/12/1357).
21. همان، ص 173 (16/12/1357).