لحظات دردناک ارتحال / گفت و گو با علی اکبر محتشمی پور

عصر گرم یکی از روزهای پایانی دهه اول خرداد ماه، یک ساعتی با حجت الاسلام علی اکبر محتشمی پور به صحبت نشستیم. اگرچه محل گفت وگو دبیرخانه کنفرانس بین المللی قدس تعیین شده بود، اما موضوع گفت وگو نه فلسطین و لبنان، که امام خمینی(ره) و حواشی ماجرای ارتحال امام در نظر گرفته شده بود. به هر حال محتشمی پور از یک سو جزء نزدیک ترین افراد به امام و از نزدیکان بیت ایشان شمار می رفت، از سوی دیگر مسوولیت اداره کلیدی ترین وزارت - وزارت کشور - در زمان رحلت امام برعهده او بود، به همین دلیل پیش بینی می شد بشود یک گفت وگوی نوستالژیک و خواندنی درباره روزهای پایانی امام به دست داد. علاوه بر همه اینها آنچه بیشتر مایه دلگرمی ما پیش از گفت وگو شده بود، چیزی بود که از روی باز و خلق خوش و البته جسارت او در حرف زدن و بیان نظر و عقیده می گفتند. اگرچه او در بخش هایی از مصاحبه ترجیح داد که دکمه رکورد ضبط خاموش باشد، اما عملاً چندان تفاوتی میان ضبط خاموش و روشن احساس نشد. گفت وگوی بدی نشد. به هر حال در مقابل او نشستیم تا روایتی تازه از آخرین روزهای زندگی امام و ماجرای ارتحال او و حواشی آن، به دست دهد؛ روایتی که شاید تا حدودی تکراری به نظر برسد، اما به هر حال خواندنش چندان خالی از لطف نیست.

- برویم به روزهای 13 و 14خرداد و اتفاقات آن روزها. شما در آن موقع مسوولیت وزارت کشور را بر عهده داشتید. وضعیت کلی کشور آن موقع چگونه بود. آیا آمادگی مواجهه با قضیه رحلت امام(ره) را داشتید؟ آیا تمهیدی و تدبیری اندیشیده شده بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. نخیر. هیچ کس آمادگی رویارویی با چنین حادثه تلخ و بزرگی را نداشت. اگر برگردیم به آن روزها، همه مردم ایران یکپارچه دعا می کردند، تا ظهور حضرت مهدی (عج) عمر امام طولانی شود و هیچ گاه آمادگی فقدان امام در مردم وجود نداشت. شعار همه مردم توی محافل و مجالس خصوصی و عمومی «الهی الهی تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار» بود و فضا هم طوری بود که مردم احساس می کردند، وجود امام برای حفظ نظام و انقلاب و برای خنثی کردن شرارت های دشمنان و بیگانگان، ضروری و لازم است، چراکه گمان بر این بود که اگر امام نباشند بسیاری از تهدیدها نسبت به جمهوری اسلامی و مردم و کشور جدی خواهد شد. من فراموش نمی کنم در زمان حیات امام تهدیدهای زیادی می شدیم که یک نمونه اش جنگ هشت ساله بود که صدام و رژیم بعثی عراق را همه دنیا حمایت می کردند. فقط شوروی سابق نبود که حامی نظامی صدام بود. کشتی ها و پایگاه های نفتی ما در خلیج فارس با تسلیحاتی که فرانسه به صدام می داد، مورد حمله واقع می شدند، انگلستان و آلمان و کلاً اروپا هم بودند که نیازهای نظامی عراق را تامین می کردند و سلاح شیمیایی به صدام می دادند. امریکایی ها هم تحت عناوین مختلف هلی کوپترهای پیشرفته به صدام داده بودند تا در جنگ استفاده کند، اگرچه می گفتند استفاده نظامی ندارد، ولی عملاً در جنگ از آن استفاده می شد. ضمن اینکه از نظر سیاسی هم موضع صدام را تقویت می کردند.

- خب این تهدیدها بود، اما با رفتن امام آمادگی مواجهه با تهدیدهای بیشتر را داشتید؟
من می خواهم بگویم یکی از کارهایی که استکبار برای شکستن اراده مردم و انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی کرد این بود. منتها به رغم همه این تهدیدها، مردم ایران یکپارچه از جمهوری اسلامی حمایت می کردند و یک علقه خاصی به امام و انقلاب داشتند. تهدیدهای دیگر هم بود. مثل گروهک ها در کردستان و گنبد و...، یا طرح کودتای نوژه و غیره و ذلک. ولی وجود امام باعث می شد که یک گرانیگاه بسیار مستحکم و قوی در نظام وجود داشته باشد و نتوانند به اهداف خودشان برسند. آن موقع یکی از رسانه های امریکایی با من در وزارت کشور مصاحبه کرد و در آنجا این مساله را خود آنها مطرح کردند که دنیای غرب به این نتیجه رسیده است که تا وقتی امام زنده است نمی توانند هیچ کاری بکنند و هیچ تهدیدی موثر نخواهد بود.

- پس پیش بینی می شد برای بعد از رفتن امام برنامه خاصی داشته باشند...؟
این را می خواهم عرض کنم که فضای داخل کشور به این سمت می رفت که به هر حال وجود امام تعیین کننده است برای بقای نظام و انقلاب. کسی باور نمی کرد که امام را از دست بدهد. پس در ارتباط با سوال اول شما، باید بگویم که نه ما و نه مردم و نه مسوولان، هیچ انتظار نداشتیم امام را در آن تاریخ از دست بدهیم.

- ولی موضوع مریضی ایشان از قبل مطرح بود و بالاخره باید یک جور آمادگی نسبی وجود می داشت.
ببینید بحث بیماری حضرت امام بحث کهنه یی بود. امام در سال 58، یعنی ده سال قبل از رحلت، دچار حمله قلبی شدیدی در قم شدند. آن موقع در قم همه دست شسته بودند و فکر نمی کردند امام بار دیگر به حیات عادی خودشان برگردند. آن روزها فاصله قم تا تهران فاصله مرگ و حیات بود برای همه ما. خب در آن وقت به اصطلاح اطبا و پزشکان، از نظر پزشکی کار امام تمام بود. خب بعد از انجام معالجات و در طول ده سال بعد، همواره امام از بیماری رنج می بردند، اما این دلیل نبود که مردم فکر کنند امام امروز و فردا و هفته دیگر می روند. مرگ و حیات قابل پیش بینی نیست. بله. در آن سال حضرت امام خیلی رنجور شده بودند. البته این را هم بگویم که چند سال قبل از رحلت امام همواره در رسانه ها می گفتند که امام یک ماه دیگر بیشتر زنده نیستند و این جور چیزها. چهره نگاری می کردند از ایشان و مثلاً تشخیص می دادند که امام در روزهای آخر عمرشان هستند. اما ما می دیدیم یک ماه آنها دو ماه می شد و شش ماه می شد و الخ. خود امام هم در سخنرانی هایشان آنها را به سخره می گرفتند که آنها منتظرند من از دنیا بروم و هی می گویند یک ماه و دوماه و شش ماه و... و نمی دانند که دست خدا فوق همه قدرت ها است و آنها باید فکر خودشان باشند و ایران هم متکی به فرد نیست.
البته برای اینکه برای شما روشن شود باید بگویم که تلاش امام این بود که انقلاب پایدار بماند و نظام جمهوری اسلامی متکی به شخص امام نباشد. خود امام تمهیداتی را برای این مساله پیش بینی کرده بودند. در همان سال های اول یک روش عقلایی و هوشمندانه یی را اتخاذ کردند که در هیچ جای دنیا پیش تر سابقه نداشت. رسم بر این بود که اخبار مربوط به امام خبر اول روزنامه ها و اخبار تلویزیون باشد. امام یک روز در جمع اهالی رسانه گفتند که ممکن است یک خبر مربوط به بخش و شهرستان دورافتاده اهمیتش بیشتر از یک ملاقات من با یک جمعی باشد. نباید صرف یک حرف یا ملاقات من، خبر اول شما بشود، شما باید بر اساس ارزش و اهمیت خبری کار کنید.

- یعنی شما می گویید که از طریق روش هایی مثل این کار سعی کردند نهاد جمهوری اسلامی را از وضعیت اتکا به یک نفر خارج کنند.
بله. دقیقاً.

- پس امام در واقع به فکر تمهیداتی بودند که نظام پس از خودشان دچار مساله اساسی نشود. آیا می توان انتخاب آیت الله منتظری را هم به عنوان قائم مقام رهبری، در این راستا ارزیابی کرد؟
یک مثالی من برای شما بزنم. یکی آمد گفت «خسن» و «خسین» هر سه دختران معاویه بودند. گفتند اولاً خسن و خسین نبودند، حسن و حسین بودند. سه تن نبودند، دو بودند. دختر نبودند، پسر بودند. فرزندان معاویه نبودند، فرزندان امام علی(ع) بودند. داستان قائم مقامی را هم که شما مطرح می کنید اصلاً ربطی به امام نداشت. سال 64، اگر اشتباه نکنم، خبرگان رهبری در جلسه خود نشستند و تصمیم گرفتند و پیشنهاد کردند که حضرت آیت الله منتظری قائم مقام امام بشوند. ما در قانون اساسی قائم مقام برای رهبری نداشتیم. بعدها حضرت امام خودشان هم فرمودند که من نظر موافق در این باره نداشتم، ولی وقتی آقایان نشستند و چنین تصمیمی گرفتند من هم پذیرفتم. پس انتخاب قائم مقام اصلاً ربطی به امام نداشت.

- ولی آقای رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه سال فکر کنم 72 گفتند که چون ما درباره سلامت امام نگرانی داشتیم، قائم مقام انتخاب شد...
خب از همان اوایل نگرانی در میان برخی آقایان وجود داشت. سال های 63 و 64 آقایان این احساس را کردند و قائم مقام انتخاب شد، ولی خود در انتخاب قائم مقام هیچ نقشی نداشتند.

- برگردیم به بحث اصلی.
بله. غربی ها منتظر بودند که امام از دنیا بروند و همه چیز در ایران به هم بریزد...

- کاری هم کردند؟
حالا اینها را من عرض می کنم. در داخل هم این نگرانی بود که اگر امام بروند ممکن است تهدیدها جدی بشود. فلذا از نظر روحی هیچ کس آمادگی نداشت که ما امام را از دست بدهیم. بنابراین همه تلاش داشتند که طول عمر امام بیشتر بشود. هم از نظر معنوی همه دعا می کردند و هم از نظر پزشکی سعی بر این بود که کمبودی نباشد. مثلاً برخی داروها بود که در ایران یافت نمی شد. خیلی ها بودند که به صورت داوطلبانه این داروها را از جاهای مختلف تهیه می کردند و برای امام می فرستادند. البته افرادی که مطمئن بودند. یادم می آید وقتی در سوریه سفیر بودم، حاج احمدآقا با من تماس گرفتند و گفتند که برای امام یک دارویی لازم است. اسم و مشخصات را دادند و نحوه تهیه دارو را هم گفتند و تاکید کردند که کسی متوجه نشود دارو را برای چه کسی می خواهید. این قدر دقت زیاد می شد، در تهیه دارو تا خدای نکرده دشمنان نتوانند از این طریق به امام آسیب بزنند. ما هم دارو را تهیه کردیم و به وسیله مطمئنی برای امام فرستادیم.

- شما می گویید که کل ایران آمادگی مواجهه با ضایعه رحلت امام را نداشتند. آیا این نبود آمادگی نمی توانست خطرناک باشد. آیا این یک نقطه ضعف برای شما محسوب نمی شد. شما به عنوان وزیر کشور آیا نباید آماده این می بودید که در مقابل تهدیداتی که بالاخره پیش بینی می شد با رحلت امام شدت بیشتری بگیرد، بایستید و آماده باشید؟
ببینید، با توجه به سابقه یی که در طول جنگ داشتیم که بیشترین تهدیدها در آن زمان علیه جمهوری اسلامی بود و هم از نظر اقتصادی و سیاسی تهدید شده بودیم، در مدت چهار سالی که من وزیر کشور بودم، فضای امنیتی را به شکلی تنظیم و آماده کرده بودیم که هیچ گونه خطری برای امنیت مردم و نظام وجود نداشت. شما فرض کنید در یک شب متجاوز از 50موشک به تهران بخورد و تهران از ساکنانش خالی بشود و در عین حال هیچ مساله امنیتی برای مردمی که هستند یا خانه هایشان را ترک کرده اند ایجاد نشود. معمولاً در چنین شرایطی میزان جرم و جنایت افزایش پیدا می کند. ولی خب ما برنامه ریزی کرده بودیم. نوروز67 تهران به خاطر موشک باران و تعطیلات تقریباً خالی شده بود، اما وزارت کشور به گونه یی عمل کرده بود که آن سال کم ترین مشکل به وجود آمد و ما مشکلی نداشتیم. من یک مثال برای شما بزنم. از سال 1317 و از زمان رضاشاه، دوقارون را افغان ها از ایران جدا کرده بودند. ما در آنجا برنامه ریزی کردیم و با کمک نیروهای سپاه و بسیج و کمیته و ژاندارمری و با یک طرح حساب شده، توانستیم بالاخره پس از سال ها در سال66 این منطقه را بازپس بگیریم و این در حالی بود که ما در جبهه های غرب و جنوب درگیر جنگ بودیم. این نشان دهنده امنیت بالای مرزهای ما بود. بر این اساس من به عنوان مسوول امنیت کشور تسلط کامل بر امنیت کشور داشتم و احساس خطری از این بابت نبود.

- این اقتدار در موقع رحلت امام با توجه به مشکلی که شما اشاره کردید، باز هم وجود داشت؟
شب 14خرداد که امام رحلت کردند، ساعت 8شب به جماران رفتم. فکر می کنم ساعت 10 شب بود که امام رفتند و آن حیات ضعیفی را که داشتند و به کمک دستگاه ها علائم حیات در ایشان وجود داشت، از دست دادند. آنجا سران سه قوه و هیات رئیسه خبرگان حضور داشتند و از من خواستند که شورای امنیت کشور را تشکیل بدهم و راجع به امنیت کشور بعد از حضرت امام تصمیم گیری بشود. من از آنجا آمدم وزارت کشور و اعضای شورای امنیت کشور را خواستم و آنجا جلسه تشکیل دادیم. پاسی از شب هم گذشته بود. قرار بود همان شب تصمیم گیری شود که کی خبر رحلت امام اعلام شود. تصمیم بر آن شد که آن شب اعلام نشود و خبر در اولین بخش خبری که فکر می کنم خبر ساعت 7 صبح رادیو بود اعلام شود. لذا آن شب ما می بایست تا صبح هم تدارک امنیت مرزهای کشور را داشته باشیم که مبادا حمله یی از جانب بیگانگان انجام شود و گروهک ها فرصت ورود به کشور و ایجاد ناامنی را نداشته باشند و هم بتوانیم امنیت داخلی را تامین کنیم. به مرزها اعلام آماده باش دادیم. به خصوص به مرزهای جنوب و غرب و شرق کشور. همچنین ژاندارمری مسوولیت امنیت راه های کشور را بر عهده گرفت. کمیته و شهربانی هم مسوول حفظ امنیت داخل شهرها شد. همچنین نیروهای وزارت اطلاعات هم قرار شد آماده باشد و کلیه تحرکات دشمن و ضدانقلاب را به اطلاع نیروهای نظامی و انتظامی و شورای امنیت برساند...

- تحرکاتی هم شد؟ مساله یی هم پیش آمد؟
نخیر. ما هیچ حادثه خاصی را بعد از رحلت امام نداشتیم. البته من نمی خواهم بگویم که تدابیر امنیتی ما باعث این شد، بلکه حضور یکپارچه مردم در مراسم حضرت امام در تهران و شهرها و روستاها، خود بالاترین تضمین امنیتی برای کشور شد. ببینید توطئه های دشمن در صورتی کارایی دارد که زمینه هایی در داخل کشور وجود داشته باشد. وقتی احساس کردند که فضای داخل کشور یکپارچه مصیبت زده و شدیداً ناراحت از حادثه است، نتوانستند کاری بکنند. وقتی دیدند حتی آنهایی که یک مقداری از اوضاع مثلاً به لحاظ معیشتی ناراحتی داشتند، حاضر نیستند بیایند با آنها همکاری کنند، نتوانستند کاری بکنند. امام ان قدر محبوبیت داشت که حادثه رحلتش در وجود تک تک آحاد جامعه، تاثیر شگرفی گذاشته بود و آنها را حامی نظام و انقلاب کرده بود. بر این اساس هیچ اتفاقی در آن تاریخ نیفتاد. اگر اتفاقی می افتاد، قطعاً دشمنان آن را زیر ذره بین می گذاشتند و چند برابر جلوه می دادند.

- یعنی شما می گویید این نبود آمادگی در میان جامعه و واکنش احساسی که جامعه در قبال فوت امام از خود نشان داد در واقع تبدیل به فرصتی برای مقابله با تهدیدها شد؟
ببینید، دشمنان می دانستند که با مردم ایران نمی توانند برخورد فیزیکی و نظامی بکنند چون تجربه اش را کرده بودند. آنها تحلیل می کردند که امام یک محبوبیت و جاذبه خاص در میان همه مردم دارد، ولی مشکلاتی که برای مردم ایران به وجود آورده بودند، مثل مشکلات اقتصادی در موقع نبودن امام به آنها کمک می کند. شما نگاه کنید نفت ایران در بازار جهانی بالغ بر 130 دلار شده و درآمد کشور از محل نفت افزایش چشمگیری داشته است. ولی در زمان جنگ اولاً تبلیغ فراوانی کردند که نفت ایران فروش نرود. در ثانی به خاطر تهدیدات نظامی که کشتی ها و تاسیسات نفتی ما می شد، مبلغ بیمه تاسیسات نفتی ما بسیار مبلغ بالایی بود. صرف نمی کرد برای خیلی از کشورها که با ایران معامله نفتی بکنند. فلذا درآمد نفتی ایران به پایین ترین درجه رسیده بود. سال1365 کل درآمد نفتی ایران حدود 5 میلیارد و 600میلیون دلار بود که بالغ بر پنجاه درصد این درآمد صرف جنگ می شد و کشور با حدود 5/2میلیارد دلار اداره می شد. ببینید چه فضایی در ایران بود و مردم چه سختی را تحمل می کردند. البته در آن زمان همه مثل هم بودند و ما آن موقع طبقات مرفه و فقیر را مثل الان نداشتیم، مردم راحت تر تحمل می کردند. من یک مثال برای شما بزنم. در کابینه مهندس موسوی یکی از وزرا می خواست دخترش را عروس کند، پول برای جهیزیه دخترش نداشت و فکر می کنم حدود 300، 400هزار تومان وام از مهندس موسوی برای تهیه جهاز می خواست. خب وقتی مردم نگاه می کنند وزیر کشور مثل خودشان است، وزیر هم ندارد، فلذا تحمل مردم خیلی زیاد و بالا بود.

- یعنی شما می گویید دشمن روی نارضایتی مردم حساب باز کرده بود و معتقد بود که مردم چندان دل خوشی از وضعیت مملکت نداشتند؟
آنها گمان می کردند که تحمل مردم به خاطر وجود امام و علاقه مردم به امام است و اگر امام بروند مردم شورش می کنند و از داخل نظام را فرومی پاشند و آنها هم از بیرون ساپورت می کنند. ولی وقتی امام فوت شدند و آنها آن احساس شور مردمی را در مراسم امام دیدند، متوجه شدند که باز هم مردم روی حساب علاقه شان به امام اجازه نمی دهند که هیچ تحرکی صورت بگیرد...

- و هیچ اتفاق خاصی نیفتاد...
خیر هیچ اتفاقی نیفتاد و بعد هم دولت تغییر کرد و انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و آقای هاشمی رئیس جمهور شدند. قانون اساسی تغییراتی کرد. جنگ هم تمام شده بود و اوضاع اقتصادی ایران هم یک مقداری تحول پیدا کرد و فضا، فضای دیگری شد.
من یک اشاره ای کردم. روز 13خرداد من وزارت کشور بودم. ساعت چهار و پنج بود که از دفتر امام زنگ زدند که اگر می خواهی یک بار دیگر امام را در قید حیات ببینی باید بیایی. من فهمیدم که حال امام دیگر خیلی وخیم شده و واپسین دقایق حیات امام هست. خودم را به جماران رساندم و به درمانگاه بقیه الله رفتم. دیدم خیلی از چهره ها و شخصیت ها آنجا هستند و حضور دارند. هیات رئیسه خبرگان رهبری بود و سران قوا هم بودند؛ آیت الله خامنه یی، آقای هاشمی، آیت الله موسوی اردبیلی، آیت الله مشکینی، آقای مهندس موسوی و وزرای کابینه فرماندهان ارتش و سپاه و... می آمدند و از پشت شیشه امام را نگاه می کردند و با امام وداع می کردند. در آن لحظات صرفاً با دستگاه امام را زنده نگاه داشته بودند. در آنجا مشخص بود که تصمیم گیری ها به سمت و سوی انتخاب رهبری پیش می رفت. تصمیم گرفته شد که بلافاصله و همان شب از اعضای خبرگان خواسته بشود که همان شب به تهران بیایند و جلسه خبرگان را تشکیل بدهند. فلذا قبل از اعلام رحلت حضرت امام آن شب تا به صبح تلفن ها به کار افتاد وتک تک اعضای مجلس خبرگان دعوت شدند به تهران. بین فاصله رحلت امام تا دفن ایشان که سه روز طول کشید، مجلس خبرگان تشکیل شد و در مجلس خبرگان به هر حال انتخاب رهبر صورت گرفت و قبل از دفن امام این کار انجام شد.

- بحث شورای رهبری هم آن موقع مطرح بود؟
ببینید بحث شورا و اینها منتفی شده بود. به خاطر اینکه اصلاح قانون اساسی اگرچه در زمان امام تصویب نشده بود، ولی کارهایش انجام شده بود. ولی امام دستور بازنگری قانون اساسی را به رئیس جمهور - آقای خامنه یی - داده بودند و اعضای بازنگری هم همان موقع انتخاب شده بودند. چند مساله در آنجا مورد بازنگری قرار گرفت؛ شورای رهبری، شورای عالی قضایی و شورای سرپرستی صدا و سیما. اینها مواردی بود که سیستم شورایی ناکارآمدی اش را نشان داده بود یا در مورد مساله رهبری هم پیش بینی می شد که در شورای رهبری مسائلی پیش بیاید. بر اساس نامه هایی که هیات بازنگری برای امام نوشتند و امام پاسخ دادند، بحث شورای رهبری از این جهت مطرح بود. طبق قانون اساسی اولیه چنانچه مرجع جامع الشرایطی وجود داشته باشد، او رهبر می شود، ولی چنانچه چنین مرجعی نباشد یا تعداد متعددی باشد شورای رهبری از میان مجتهدینی که در مظان مرجعیت هستند مسوولیت را بر عهده بگیرند. امام این مشکل را حل کردند و با بازنگری قانون اساسی گفتند که نیازی به مرجع تقلید جامع الشرایط برای رهبری نیست. صرفاً اگر کسی مجتهد باشد و آگاه به مسائل سیاسی داخل و خارج، او می تواند رهبر باشد. بر این اساس این مشکل با این نظریه امام حل شد. پس این مسائل در شورای بازنگری مطرح بود که امام رفتند. بنابراین وقتی خبرگان تشکیل شد در آنجا رهبری آقای خامنه یی موقت صورت گرفت تا بازنگری تصویب شود و به رفراندوم گذاشته شود و آن موقع بیایند به عنوان رهبری دائمی انتخاب شود. در جلسه خبرگان بحث شد، بعضی ها معتقد به شورا بودند، برخی به رهبر موقت عقیده داشتند که این نظر دوم به تصویب رسید و آقای خامنه یی موقتاً تا بازنگری نهایی به عنوان رهبر موقت برگزیده شدند.

- این بحث رهبری موقت به صورت رسانه یی هم مطرح شد؟
بله. همه جا مطرح شد. وقتی که در بازنگری مواد قانون اساسی اصلاح شد و رفراندوم برگزار شد، دوباره خبرگان رهبری تشکیل شد و آیت الله خامنه یی به عنوان رهبر دائم انتخاب و معرفی شدند. طول رهبری موقت ایشان فکر نمی کنم بیشتر از سه چهار ماه طول کشیده باشد.

- آرایش سیاسی روحانیت و روحانیون آن موقع در این انتخاب نقشی داشت یا خیر، به این معنی که دیدگاه سیاسی که آن موقع بیشتر در دو قالب مطرح بود در آن جلسه خبرگان آیا دخیل بود؟
بعد از رحلت امام تمام این مسائل گذشته فروپاشید. پیش از آن مجمع روحانیون یک طرف بود، جامعه روحانیت طرف دیگر. دبیرکل جامعه روحانیت آیت الله خامنه یی بودند، دبیر کل مجمع آقای کروبی. همه خیال می کردند، حالا که آقای خامنه یی رهبر شدند، حالا مجمع روحانیون مخالفت می کند و این حرف ها. در حالی که چنین چیزی اصلاً نبود. من آن موقع وزیر کشور بودم، از خارج خیلی ها برای شرکت در مراسم امام آمده بودند. از جمله دبیر کل حزب الله که آن موقع مرحوم شهید سیدعباس موسوی بود. به دیدن من آمده بودند، خیلی ناراحت بودند، از این جهت که در فاتحه یی که هیات دولت در دانشگاه تهران گذاشته بود، مرحوم آقای فلسفی در منبر گفتند که الحمدلله که خبرگان تصمیم تعیین کننده یی را گرفتند و آیت الله خامنه یی را به عنوان رهبری انقلاب تعیین کردند. از پایین یک نامه یی را برخی از بزرگان به آقای فلسفی دادند که آقای فلسفی آن را خواندند و گفتند که بله، من اشتباه کردم. رهبر انقلاب امام راحل بودند و آقای خامنه یی به عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران انتخاب شدند. خب این خبر در رسانه ها آمد. دبیرکل حزب الله لبنان از این موضوع ناراحت بودند و می گفتند درست که ما در لبنان هستیم، ولی رهبرمان را امام می دانستیم و ما خود را جزء انقلاب اسلامی می دانیم که وابسته به جغرافیا نبود و حالا می گویند آقای خامنه یی صرفاً رهبر جمهوری اسلامی است و ما بی پناه شدیم، من گفتم که نه. این اعتبارات لفظی است. در جلسه هفتم امام در مدرسه شهیدمطهری من به عنوان سخنران دعوت شده بودم و در آنجا اعلام کردم که خبرگان رهبری، ولو منتخب مردم ایران هستند، ولی مسوول انتخاب رهبر انقلاب اسلامی هستند، اگرچه در چارچوب ایران ولی موظف به انتخاب رهبری انقلاب اسلامی هستند. فلذا این انتخابی که صورت گرفته از نظر ما انتخاب رهبری برای انقلاب اسلامی است که جمهوری اسلامی ایران جزء این انقلاب محسوب می شود. این خبر بلافاصله روی رسانه های خارجی رفت و آنچه که خارجی ها فکر می کردند که اختلاف میان نیروهای سیاسی داخل پیش می آید و عملاً مجموعه ما و مجمع روحانیون را در مقابل روحانیت و آقای خامنه یی تصور می کردند، نقش بر آب شد. خود آقای خامنه یی هم بعداً به خود بنده گفتند که آن سخنان تو در مدرسه شهید مطهری عملاً مخالفین خود شما را مات کرد و من چیزی را گفتم که طرف مقابل نگفته بود. بر این اساس می خواهم بگویم که اگر مخالفان و دشمنان تیرشان به سنگ خورد به خاطر هوشیاری فرزندان و یاران امام بود که برای حفظ نظام و انقلاب مسائل ظاهری و اختلافات داخلی را کنار می گذارند و اصل نظام و انقلاب را حفظ می کنند.