ماجرای خانه ای که به دستور امام به محل سکونت آیت‌الله هاشمی بدل شد

روزنامه اعتماد یادداشتی به قلم محسن هاشمی رفسنجانی منتشرکرده است.
 در بخشی از این یادداشت آمده است:
نخستین خاطره‌‌ای که از ایشان در دوران مبارزه به یاد دارم، مربوط به 36 سال پیش، یعنی پاییز سال 1354 است. اول آذر این سال، ساواک رژیم ستم‌شاهی، پدر را دستگیر کرد و به زندان برد. نخستین کسی که به منزل ما زنگ زد و سراغ پدر را گرفت، حاج‌احمدآقا خمینی بود. وقتی ایشان زنگ زد، من که در آن زمان 14 سال داشتم، گوشی را برداشتم ابتدا کمی با من صحبت کردند و احوال پدر را پرسیدند، اما معلوم بود که می‌دانند چه اتفاقی افتاده است و می‌خواستند مطمئن شوند. من نمی‌دانستم چه بگویم، بنابراین گوشی را به مادر دادم. ایشان در لفافه گفتند که پدر را شب گذشته دستگیرکرده‌اند. جالب است بعدها که کتاب «هاشمی‌رفسنجانی، دوران مبارزه» را بر اساس پرونده ساواک ایشان تنظیم می‌کردیم، یک‌باره در اسناد ساواک، سندی را دیدم که همین مطلب را آورده بودند و منبع خبر هم کنترل و شنود تلفن منزل ذکر شده بود.
حاج احمد آقا، رابطه ویژه‌ای با پدر – حضرت آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی – داشتند. مخصوصا بعد از پیروزی انقلاب این ارتباط قوی‌تر و تنگاتنگ‌ شد. در تابستان داغ سال 1360 گروه‌های محارب اقدام به جنگ مسلحانه علیه نظام نوپای اسلامی کردند و شخصیت‌های بسیاری از جمله شهید بهشتی، شهید قدوسی، شهید باهنر، شهید رجایی، شهید مدنی و بسیاری دیگر را به خاک و خون کشیدند. حضرت امام هم در جماران مستقر شده بودند و در کنار منزل امام، حسینیه‌ای ساخته شده بود.
درکوچه‌‌ای که امام سکونت داشتند، در کنار حسینیه، منزلی وجود داشت که به جهت ازدحام مردم و ملاقات‌کنندگان امام و شلوغی و سروصدای زیاد و برای ایجاد امنیت، ساکنان آن معذب بودند. این منزل از مالک آن خریداری شد. در شهریور سال 1360 در اوج فضای ناامن برای شخصیت‌های نظام، حضرت امام به جهت نگرانی برای سلامت پدر، از حاج‌احمدآقا خواستند ترتیبی داده شود که ایشان در منزل مذکور در کنار خانه امام ساکن شوند. این کار صورت گرفت و پدر به همراه خانواده در این خانه مستقر شدند که تاکنون این سکونت ادامه دارد. به همین دلیل ارتباطات خانوادگی و رفت و آمد‌ها هم بیشتر شد و به این ترتیب از نزدیک با رفتار و سلوک ایشان، بیشتر آشنا شدم.
پدر پس از استقرار در آن منزل، به جهت ارتباط مستمر و همچنین رعایت مسائل حفاظتی، در دیوار مشترک دو منزل، دری را تعبیه کردند که رفت و آمد آسان‌تر باشد. اغلب روزها همچنان که در کتاب‌های کارنامه و خاطرات پدر اشاره شده است، حاج‌احمدآقا در منزل ایشان می‌آمد یا حاج آقا به منزل احمدآقا و امام می‌رفت و درباره مسائل مختلف مذاکره و تصمیم‌گیری می‌کردند.
در سال 1361 در خارج از کشور مشغول تحصیل بودم. از خانوده‌ام تقاضای ازدواج با نوه خاله‌ام خانم اعظم هاشمی‌پور را داشتم. شرایط جنگی کشور و حرمت شهدا اجازه نمی‌داد مراسمی داشته باشم. قرار شد بدون مراسم و به سادگی عقد انجام شود و همسرم به خارج از کشور بیاید. بنابراین با هماهنگی پدر با حاج احمد آقا، اعضای خانواده و بستگان نزدیک، خدمت امام رسیدند و در غیاب من، پدر به وکالت از داماد و حضرت امام به وکالت از عروس خانم، صیغه عقد را جاری کردند و قرآن عقد را هم امام به خط زیبای خود نگاشتند. این کار لطف بزرگی بود که فقط با کمک احمدآقا امکان‌پذیر شد.
در سال‌های دفاع مقدس و بعد از آن، کشور توسط معتمدان حضرت امام اداره می‌شد، به ویژه سران قوا که جلسات آن با حضور حاج احمد آقا، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله موسوی‌اردبیلی، مهندس میرحسین موسوی و پدر تشکیل می‌شد و تصمیمات خردمندانه، بن‌بست‌شکن و حیاتی این جلسات نقش موثری در پیشبرد امور کشور داشت و فقدان آن می‌توانست به انقلاب نوپای اسلامی در شرایط سخت آن روزها، ضربات جبران‌ناپذیر وارد کند.
نقش حاج احمد آقا در زمان ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی و انتخاب رهبر جدید نیز نقشی برجسته و بااهمیت بود. در خاطرات سال 1368 پدر که به زودی با عنوان «بازسازی و سازندگی» منتشر خواهد شد، درباره این نقش، به‌ویژه درباره اصلاح قانون اساسی و انتخاب و تثبیت رهبری، مسائلی جالب و خواندنی آمده است.
بعدها در سال 1372 که به عضویت هیات‌مدیره شرکت راه‌آهن شهری تهران و حومه (مترو) درآمده بودم، یکی از طرح‌ها رساندن خط یک مترو به بهشت زهرا و مرقد امام خمینی (ره) بود. برای طراحی محل ایستگاه جلساتی با حاج احمد آقا و همکاران‌شان داشتیم. در این جلسات ایشان استفاده مردم برای قبور نزدیکان‌شان را مهم‌تر اعلام می‌کردند، بنابراین محل ایستگاه مترو طوری انتخاب شد که هم بتواند مورد استفاده مردم و هم زائران مرقد امام قرار گیرد.