ماهیت، عوامل و تداوم انقلاب اسلامى ایران از منظر استاد شهید مطهرى

از جمله پدیده هاى شگفت انگیز قرن حاضر وقوع انقلاب اسلامى ایران است انقلابى که ثمره آن نابودى حکومت 2500 ساله شاهنشاهى و قطع دخالت اجانب در سرنوشت کشور و به دنبال آن تشکیل حکومت اسلامى به رهبرى امام خمینى(ره) بود. با توجه به اهمیت آن ضرورت دارد که گذشته و آینده آن را مورد بررسى قراردهیم.
در این راستا کنکاش درباره دو موضوع حائز اهمیت است یکى ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران و دیگر شرائط حفظ و تداوم انقلاب. از آن جایى که استاد شهید مرتضى مطهرى در مسائل گوناگون فکرى صاحب نظر بودند و اندیشه هاى او راهگشاى مشکلات فکرى جامعه اسلامى ما مى باشد همان گونه که حضرت امام رضوان الله تعالى علیه فرمودند:
«او با قلمى روان و فکرى توانا درتحلیل مسائل اسلامى و توضیح حقایق فلسفى، با زبان مردم و بى قلق و اضطراب، به تعلیم و تربیت جامعه پرداخت.آثار قلم و زبان او بى استثنا آموزنده و روانبخش است » و مقام معظم رهبرى لزوم استفاده از اندیشه هاى استاد را مورد تاکیدقرار داده تا جایى که آثار آن بزرگوار را مبناى فکرى نظام جمهورى اسلامى ایران مى داند جا دارد در مورد انقلاب اسلامى ایران هم مرورى کنیم به آثار پربرکتى که آن بزرگوار از خود به یادگار گذاشته است.
از این رو در این مقاله بر آنیم تا ماهیت وعوامل انقلاب اسلامى ایران و شرط تداوم آن را از دیدگاه استادشهید مطهرى بررسى کنیم. اما قبل از شروع بحث ذکر دو نکته خالى از فایده نیست.

نکته اول: انقلاب یعنى چه؟
کنکاش و بررسى در باره هر موضوعى ابتدا مى طلبد که تعریفى از آن ارائه دهیم از این رو این بحث را با تعریفى از انقلاب پى مى گیریم: در تعریف انقلاب گفته اند: «انقلاب دگرگونى بنیادى درهمه زمینه هاى اجتماعى، اخلاقى، اقتصادى، حقوقى و بویژه سیاسى است نسبت به آن چه پیش از انقلاب استوار و پابرجا بوده است واین دگرگونى ها همیشه با سرنگونى نظام سیاسى حاکم پیش مى آید وکمتر با آرامش همراه بوده و اغلب با کارهاى خشونت آمیز وویرانگى و خونریزى ها همگام مى باشد». استاد شهید مطهرى در تعریف انقلاب مى گوید: «انقلاب عبارت است از طغیان و عصیان مردم یک ناحیه و یا یک سرزمین علیه نظم حاکم موجود براى ایجاد نظمى مطلوب. از این رو ایشان ریشه انقلاب رادو چیز مى داند:1- نارضایى و خشم از وضع موجود2- آرمان یک وضع مطلوب چه این که در هر انقلابى نفى و اثبات وجود دارد نفى وضع موجود و اثبات وضعیت مطلوب. شاید برخى گمان کنند که کودتا نیز نوعى انقلاب است در حالى که استاد براى دفع این توهم مى گوید: «فرق انقلاب با کودتا این است که انقلاب ماهیت مردمى دارد به خلاف کودتا که یک اقلیت مسلح و مجهز به نیرو در مقابل حاکمیت قیام مى کند و وضع موجود را به هم مى زند.»

نکته دوم: ماهیت و عوامل انقلاب ها
از جمله سؤالات در مورد انقلاب ها این است که ماهیت و عوامل آنهاچیست؟ آیا انقلاب ها ریشه مادى دارند یا ممکن ست برخى ازآنها خصلت انسانى نیز داشته باشند. در این باره چند نظریه وجود دارد: عده اى معتقدند که همه انقلاب هاى اجتماعى عالم اگرچه در ظاهرممکن است شکل هاى متفاوتى داشته باشد ولى روح و ماهیتشان یکى است و آن اقتصادى و مادى است به عبارت دیگر تمام انقلابها درواقع انقلاب هاى محرومان است علیه برخوردارها. گروه دیگر بر این باورند که همه انقلاب ها ریشه مادى صرف ندارند. البته ممکن است ریشه پاره اى از انقلاب ها دو قطبى شدن جامعه از نظر اقتصادى و مادى باشد یک شاهد مثال در این موردتعبیر حضرت امیر(ع) در خطبه اى که به مناسبت آغاز خلافت ایرادفرمود امام(ع) در این خطبه از سیرى و اشباع ظالم و گرسنه ماندن مظلوم نام مى برد یعنى دو قطبى شدن جامعه و تقسیم آن به معدودى افراد سیر و کثیرى افراد گرسنه. ولى تقسیم جامعه از نظر اجتماعى و اقتصادى به دو قطب محروم ومرفه شرط ضرورى پیدایش انقلاب نیست. بسا ممکن است انقلابى خصلت انسانى محض داشته باشد و موقعى مى تواند انسانى باشد که ماهیتى آزادیخواهانه و ماهیتى سیاسى داشته باشد نه ماهیتى اقتصادى شهید مطهرى براى انقلاب ها علاوه بر دو نوع ماهیتى که ذکر شدماهیتى دیگر قائل است آن جا که مى گوید: «انقلاب مى تواند علاوه بر دو نوع ماهیت (مادى خصلت انسانى محض) ماهیتى اعتقادى وایدئولوژیک داشته باشد بدین معنا که مردمى که به یک مکتب ایمان و اعتقاد دارند و به ارزش هاى معنوى آن مکتب به شدت وابسته هستند وقتى مکتب خود را در معرض آسیب مى بینند و وقتى آن را آماج حمله هاى بنیان برافکن مى بینند خشمگین و ناراضى ازآسیب هایى که بر پیکر مکتب وارد شده و در آرمان برقرارى مکتب به طور کامل و بى نقص دست به قیام مى زنند. انقلاب این مردم ربطى به سیر و گرسنه بودن شکمشان و یا ارتباطى با داشتن و یانداشتن آزادى سیاسى ندارد.» استاد با توجه به مطالب بالاعوامل ایجاد انقلاب را به سه دسته زیر تقسیم بندى مى کند:
1- اقتصادى و مادى که بالطبع آرمان چنین قیامى رسیدن به جامعه اى است که در آن از این شکاف هاى طبقاتى اثرى نباشد.
2- وجود خصلت آزادیخواهانه در بشر. انقلاب فرانسه به عنوان مثال از این نوع انقلاب هاست که مردم بیدار شده بودند و براى کسب آزادى انقلاب کردند.
3- آرمانخواهى و عقیده طلبى که انقلاب ها به اصطلاح ایدئولوژیک جنگ عقایدند.

ماهیت و عوامل انقلاب اسلامى ایران
انقلاب و نهضت ما با این پرسش روبروست که اساسا چه ماهیتى دارد؟از بین آن ماهیت ها و عواملى که براى انقلاب ها ذکر کردیم انقلاب ما بر کدام یک از آنها تطبیق مى کند؟ آیا ماهیت طبقاتى دارد؟یا ماهیت لیبرالیستى دارد؟یا این که ماهیت ایدئولوژیکى و اعتقادى و اسلامى دارد؟ در این باره نیز چند نظریه وجود دارد. عده اى که معتقدند همه انقلابها ماهیت مادى و طبقاتى داردمى گویند:انقلاب ایران قیام محرومین علیه مرفهان بوده است. عده اى دیگر که خود را مسلمان مى دانند و شبیه این دسته مى اندیشند سعى مى کنند به قضیه رنگ اسلامى بزنند مى گویند به حکم آیه «و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین...» اسلام هم تاریخ را بر اساس دوقطبى شدن جامعه ها و جنگ استضعاف شده و پیروزى استضعاف شده براستضعاف گر تفسیر مى کند. استاد شهید در این جا به نکته اى اشاره مى کند که این گروه ازآن غافل شده اند و آن نکته این است که «اسلام جهت گیرى نهضت هاى الهى را به سوى مستضعفان مى داند اما خواستگاه هر نهضت و انقلاب را صرفا مستضعفان نمى داند اسلام نهضت پیامبران را به سودمحرومان مى داند اما آن را منحصرا به دوش محرومان نمى داند. عدم درک این تفاوت منشا بسیارى از اشتباهات شده است.» این که چه عواملى در پیروزى انقلاب ما نقش داشت گروهى معتقد به تفسیر تک عاملى هستند در میان این گروه سه نظر مختلف وجود دارد عده اى عامل اقتصادى و مادى و عده اى آزادیخواهى و عده اى دیگر اعتقادى و معنوى. اما گروه دیگر معتقدند که در تکوین و ایجاد این انقلاب هر سه عامل به صورت مستقل دخالت داشته اند. استاد مى فرماید: «در کنار این نظرات نظر دیگرى وجود دارد که خود ما موافق آن هستیم و آن این که : انقلاب ایران به اعتراف بسیارى یک انقلاب مخصوص به خود است یعنى براى آن نظیرى در دنیانمى توان پیدا کرد از نظر ما این انقلاب، اسلامى بوده است امامقصود از اسلام تنها همان معنویتى که در ادیان به طور کلى و ازجمله در اسلام وجود دارد نیست.و هم چنین اسلامى بودن فقط به معناى رواج مناسک مذهبى و آزادبودن انجام عبادات و آداب شرعى نیست. راز موفقیت نهضت ما نیز در این بوده است که نه تنها به عامل معنویت تکیه داشته است بلکه آن دو عامل دیگر مادى و سیاسى را نیز با اسلامى کردن محتواى آنها در خود قرار داده است به عنوان مثال مبارزه براى پرکردن شکاف هاى طبقاتى از تعالیم اساسى اسلام محسوب مى شود اما این مبارزه با معنویتى عمیق توام و همراه است از سوى دیگر روح آزادى خواهى و حرمت در تمام دستورات اسلامى به چشم مى خورد. تقریبا از سنه بیست به بعد در ایران به وسیله یک عده از اسلام شناسان خوب و واقعى به مردم گفته شد که اسلام دین عدالت است اسلام با تبعیض هاى طبقاتى مخالف است. اسلام دین حریت و آزادى است و سایر خصوصیات اسلام را بیان کردند لذا رنگ اسلامى به خودگرفت و در ذهن مردم جایگزین شد. درست به دلیل جایگزینى این مفاهیم در ذهن توده بود که نهضت اخیر ما نهضتى شامل و همه گیرشد نهضت مشروطه یک نهضت شهرى بود نه روستایى اما در این نهضت، شهرى، روستایى، محروم و ثروتمند، کارگر و کشاورز، بازارى وغیر بازارى، روشنفکر و عامى، همه و همه شرکت کرده بودند و این به دلیل اسلامى بودن نهضت است. موفقیت دیگر نهضت ما از بین بردن خودباختگى ملت ما در برابر غرب و شرق بود توانست به ملت بگوید که شما خود یک مکتب مستقل دارید مى توانید بر روى پاى خود بایستید و تنها به خود اتکا داشته باشید.» چگونه مى توان ثابت کرد که انقلاب ما اسلامى بوده و هویت دیگرى نداشته است؟یکى از راههاى شناخت انقلاب، بررسى کیفیت رهبرى آن انقلاب ونهضت است شهید مطهرى براى این که ثابت کند انقلاب ما اسلامى است از همین راه وارد شده است مى گوید: امام خمینى که رهبرى نهضت را به عهده داشت رمز موفقیتش این بود که -علاوه بر خصوصیات فردى از قبیل شجاعت، صداقت، قاطعیت،روشن بینى و... که داشت- مبارزه را در قالب مفاهیم اسلامى به پیش برد. ایشان با ظلم مبارزه کرد ولى مبارزه با ظلم را بامعیارهاى اسلامى مطرح کرد به عنوان مثال از طریق القاى این فکرکه یک مسلمان نباید زیر بار ظلم برود. از جمله اقدامات اساسى این رهبر، مخالفت جدى و دامنه دار باجدایى دین از سیاست بود البته شاید فضل تقدم درین زمینه باسید جمال باشد. بنابر این با بررسى مساله رهبرى و کیفیت ونحوه آن و با در نظر گرفتن این که در میان افراد زیادى که صلاحیت رهبرى داشتند کدام رهبر را انتخاب کردند و با بررسى وتحلیل مسیرى که این رهبر طى کرد و اهرم هایى که روى آن تکیه نمود و منطقى که به کار برد به این نتیجه روشن و آشکار مى رسیم که نهضت ما واقعا یک نهضت اسلامى بوده است.

شرط تداوم انقلاب اسلامى ایران
برخى بر این باورند که خواست خدا بر این قرار گرفته که انقلاب تداوم پیدا خواهد کرد. در حالى که حفظ و تداوم انقلاب در گروشرایطى است که در این جا به برخى از آن شرایط اشاره مى کنیم.

اول: اجراى عدالت در جامعه
از جمله شرایطى که تداوم انقلاب اسلامى ما در گرو از جمله شرایطى که تداوم انقلاب اسلامى ما در گرو آن است اجراى عدالت است و مسوولین در این باره وظیفه سنگین ترى را به عهده دارندعدالتى که در یک روایت على(ع) آن را سر ایمان تشبیه کرده است آن جا که مى فرماید:«العدل راس الایمان » یعنى اگر ایمان را به سر تشبیه کنیم عدالت مانند سر آن پیکر است که اگر سر نباشد پیکر مرده است. نقش عدالت تا آن پایه است که مایه قوام و موجودیت حکومت ها ازجمله حکومت اسلامى ماست چه این که اگر در جامعه اى عدالت جارى نشد و حاکمان اسلامى سرلوحه کار خود را عدالت قرار ندهند درنتیجه ظلم در جامعه گسترانده شد بى گمان چنین حکومتى به فنا ونابودى کشیده خواهد شد. پیامبر اسلام(ص) در این باره فرمود:«حکومت ها ممکن است کافر باشند و دوام یابند و اما اگر ظالم باشند دوام نخواهند یافت.» شهید مطهرى درباره اجراى عدالت درجامعه مى فرماید: «در دولت اسلامى نباید به هیچ وجه ظلم و اجحافى به کسى بشود.از نظر منطق اسلام حتى اگر کسى هزاران نفر را کشته باشد ومجازات صد بار اعدام هم براى او کم باشد باز هم حقوقى دارد که آنها باید رعایت شوند در این زمینه ما بهترین سرمشق ها را ازمکتب على(ع) مى آموزیم شما رفتار حضرت را با قاتلش ببینیددنیایى از انسانیت، رافت و محبت در آن وجود دارد در مدتى که ابن ملجم در خانه حضرت اسیر بود کوچکترین بدرفتارى نسبت به اونشد حتى حضرت غذاى خود را براى زندانى فرستاد و سفارش کرد که مبادا زندانى گرسنه بماند. این چنین عدلى باید براى همه ما سرمشق باشد بى تردید وجود چنین ارزش هاست که مکتب را در طول هزار و چهارصد سال حفظ کرده و آن را شاداب و با طراوت نگاه داشته است.» یکى از متفکران اسلامى در این باره چنین مى گوید: «دو نشانه مهم براى شناخت جامعه اسلامى وجود دارد و آن دونماز است و عدالت اگر در جامعه اى نماز در زندگى به وجه عام وجود نداشته باشد، بانگ اذان فروافتد، و مسجد و جماعت نباشدآن جامعه اسلامى نیست همچنین عدالت اگر در جامعه حضور نداشته باشد و آثار عدالت در جامعه و شؤون حیاتى و اقتصادى و معیشتى افراد و خانواده ها «در همه قشرها» دیده نشود و در سیاست ومدیریت و قانون گذارى و قضاوت و برنامه ریزى و اجرا و دربرخوردها و برخوردارى ها عدالت ملاک نباشد و در مسکن و بهداشت وتحصیل و کار و سفر و استراحت اصل عدالت اجرا نشود و امکانات در این زمینه ها در میان مردم تقسیم نگردد و مردم همه از شرایطو امکانات تزکیه و تعلیم (که هدف اصلى قرآن کریم است)برخوردار نباشند و تبعیض و تفاوت بیداد کند و... به یقین چنین جامعه اى اسلامى نیست.» اجراى عدالت آثارى دارد که از جمله آن از بین رفتن فقر است چه این که فقر یکى از چیزهایى است که دوام انقلاب را تهدید مى کند. امام صادق(ع) مى فرماید: «ان الناس یستغنون اذا عدل بینهم » به درستى که مردم اگرعدالتى در میان باشد همه بى نیاز خواهند گشت.» رهبر معظم انقلاب حضرت آیه الله العظمى خامنه اى مى فرماید: «مادامى که نتوانیم عدالت اسلامى را در کشور پیاده کنیم شاهدچهره کریه فقر در بخشى از جامعه خواهیم بود.»

دوم: احترام به آزادى ها
یکى از چیزهایى که نقش بسزایى در تداوم انقلاب اسلامى دارداحترام به آزادى هاست یعنى همه مردم در محدوده شرع و قانون آزاد بوده و فعالیت داشته باشند و از هیچ چیزى جز شرع و قانون هراسى نداشته باشند البته همه باید اصولى که در شرع و قانون مشخص شده بپذیرند و به آن احترام بگذارند. شهید بزرگوار درباره اهمیت این اصل مى گوید: «وظیفه حتمى همگى ما این است که به آزادى ها به معنى واقعى کلمه احترام بگذاریم زیرا اگر بنا شود حکومت جمهورى اسلامى زمینه اختناق را به وجود بیاورد قطعا شکست خواهد خورد، چه این که اسلام دین آزادى است دینى که مروج آزادى براى همه افرادجامعه است در سوره دهر مى خوانیم: «انا هدیناه السبیل اماشاکرا و اما کفورا» البته آزادى به معناى معقول هر کس مى بایدفکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتى است که انقلاب اسلامى ما راه صحیح پیروزى را ادامه خواهد داد.» ایشان در ادامه راه رشد اسلام را برخورد آراء و عقاید مى داند آن جاکه مى فرماید: «اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آراء وعقاید به وجود بیاید به طورى که صاحبان افکار مختلف بتوانندحرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل آراء و نظرات خودمان را مطرح کنیم تنها در چنین زمینه سالمى خواهد بود که اسلام هرچه بیشتر رشد مى کند.» آن گاه به خاطره اى اشاره مى کنند که آموزنده مى باشد مى گوید: «چند سال پیش در دانشکده الهیات یکى از اساتید ماتریالیست بود به طور مرتب سر کلاس ها تبلیغات ماتریالیستى و ضد اسلامى مى کرد دانشجویان به این عمل اعتراض کردند و کم کم نوعى تشنج در دانشکده ایجاد شد من نامه اى به طور رسمى به دانشکده نوشتم و توضیح دادم که به عقیده من لازم است در همین جا که دانشکده الهیات است یک کرسى ماتریالیسم دیالکتیک تاسیس شود و استادى هم که وارد در این مسائل باشد و به ماتریالیسم دیالکتیک معتقدباشد تدریس این درس را عهده دار شود. این طریق صحیح برخورد بامساله است و من با آن موافقم. اما این که فردى پنهانى و به صورت اغوا و اغفال بخواهد دانشجویان ساده و کم مطالعه را تحت تاثیر قرار دهد و برایشان تبلیغ کند این قابل قبول نیست بعدمن به همان شخص هم چند بار پیشنهاد کردم که شما به عوض آن که حرفهایت را با چند دانشجوى بى اطلاع در میان بگذارى آنها را بامن در میان بگذار و اگر هم مایل باشى مى توانیم این کار را درحضور دانشجویان انجام دهیم و به اصطلاح نوعى مناظره داشته باشیم حتى به او گفتم با این که من حاضر نیستم به هیچ قیمتى دررادیو صحبت کنم و یا در تلویزیون ظاهر شوم (این مربوط به حکومت طاغوت است) ولى براى این کار حاضرم در رادیو و یاتلویزیون با شما مناظره کنم... و به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افکار مخالف همین است و الا اگر جلوى فکر را بخواهیم بگیریم اسلام و جمهورى اسلامى را شکست داده ایم.» از این مطالب عالى که استاد شهید بیان نمودند و به آن سخت پاى بند بودند دونکته مى شود استفاده کرد: اول این که وقتى ایشان در مورد یک استاد مبلغ ماتریالیست اعتقاد دارد باید حرفهایش را بزند استفاده مى کنیم که امروزکسانى که افکارى غیر از فکر ما دارند نیز باید فرصتى پیداکنند تا آراء و عقایدشان را در محیطى آرام بیان نمایند ونباید آنان را از نوشتن و سخن گفتن منع کنیم چه این که آن گونه که استاد اعلام آمادگى مى کند با استاد ماتریالیست مناظره کند وبرایش مهم نیست در جمع دانشجویان باشد یا در رادیو و تلویزیون امروز هم باید کسانى این را اعلام آمادگى نمایند در شرایطى آماده براى طرفین با دگراندیشان مناظره کنند نه این که آنها رااز اظهار نظر منع کنیم. دوم این که طبق نظر شهید مطهرى آنها هم نباید صحبت هایشان رادر هر جا و براى هر کس بگویند بلکه باید در جایى شبهه ها رابیان نمایند که دیگران هم فرصت پاسخگویى به آنها را داشته باشند.

سوم: پیشگیرى از آفات انقلاب
هر پدیده اى در معرض آفت زدگى مى باشد و انقلاب نیز این گونه است از این رو جا دارد که در این رابطه تحقیق شده و آفت هایى که درکمین انقلاب اسلامى هست شناسایى و شناسانده شود تا از بروز هرآفتى جلوگیرى گردد. اگر ما در این زمینه موفق شویم به یقین مى توانیم اذعان کنیم که یکى از شرایط حفظ و تداوم انقلاب رافراهم آورده ایم. این که چگونه باید به آن ها پى ببریم در جواب باید گفت مراجعه به آراء و افکار متفکران و اندیشمندان اسلامى از جمله شهید مطهرى ما را به انواع آفت هایى که انقلاب را تهدیدمى کند رهنمون مى سازد. اما مهم تر این که مسؤول جلوگیرى آفات کیست؟ در یک کلام همه مسؤول هستند همه کسانى که به اعتلاى انقلاب اسلامى دل بسته اند و براى سربلندى آن تلاش مى کنند وظیفه دارند در حدتوان خود براى جلوگیرى آن آفات اقدام نمایند اما در این زمینه مسئولین نظام خصوصا رهبرى انقلاب نقش مهم ترى را ایفا مى کنند. استاد شهید مطهرى در این باره مى گوید: «وظیفه رهبرى نهضت است که از آفت زدگى پیشگیرى نماید و اگراحیانا آفت نفوذ کرد با وسایلى که در اختیار دارد و یا بایددر اختیار بگیرد آفت زدایى نماید.» ایشان معتقد است عدم دخالت رهبرى در این زمینه باعث عقیم شدن نهضت است آن جا که مى گوید: «اگر رهبرى یک نهضت به آفت ها توجه نداشته باشد یا درآفت زدایى سهل انگارى نماید قطعا آن نهضت عقیم یا تبدیل به ضدخود خواهد شد و اثر معکوس خواهد بخشید.» در این جا مى پردازیم به برخى از آفت هایى که شهید مطهرى متذکر شده اند:

1- نفوذ اندیشه هاى بیگانه
استاد نفوذ اندیشه هاى بیگانه را از دو طریق بیان مى کند: الف: از طریق دشمنان ایشان در این زمینه مى گوید:«هنگامى که یک نهضت اجتماعى اوج مى گیرد و جاذبه پیدا مى کند ومکتب هاى دیگر را تحت الشعاع قرار مى دهد پیروان مکتب هاى دیگربراى رخنه کردن در آن مکتب و پوسانیدن آن از درون، اندیشه هاى بیگانه را که با روح آن مکتب مغایر است وارد آن مکتب مى کنند وآن را از اثر مى اندازند یا کم اثر مى کنند آن گاه به عنوان مثال وارد کردن اسرائیلیات و مجوسیات و... را در صدر اسلام بامارک اسلام در حدیث و تفسیر و افکار و اندیشه هاى مسلمانان رایاد مى کند.»
ب: از طریق دوستان و پیروان در این باره استاد مى گوید: گاهى پیروان خود مکتب به علت ناآشنایى درست با مکتب مجذوب یک سلسله نظرات و اندیشه هاى بیگانه مى گردند و آگاهانه یا ناآگاهانه رنگ مکتب مى دهند وعرضه مى نمایند. به عنوان مثال کسانى که در صدر اسلام جذب فلسفه یونانى و آداب و رسوم ایرانى و... شده بودند و آنها را وارداندیشه هاى اسلامى کردند.» آنگاه در مورد انقلاب خودمان مى گوید: «وابستگان به مکتب هاى دیگر بالخصوص مکتب هاى ماتریالیستى اندیشه هاى بیگانه را با مارک اسلامى عرضه مى دارند و هم افرادى مسلمان اما ناآشنا به معارف اسلامى و شیفته مکتب هاى بیگانه به نام اسلام اخلاق، فلسفه تاریخ و فلسفه دین و.. . مى نویسند.»امروز هم بعد از این که حدود 20 سال از انقلاب ما مى گذرد همین خطر یعنى نفوذ اندیشه هاى بیگانه به شکلى دیگر انقلاب ما راتهدید مى کند.امروز اگرچه از طرفداران مکتب هاى ماتریالیستى به ظاهر خبرى نیست اما عده اى دیگر با چهره هایى نو مشغول هستند تا اندیشه هاى غربى را به گونه اى در بین جوانان کشور رواج دهند و این خطربزرگى براى انقلاب است که اگر جلوگیرى نشود ارزش هاى اسلامى رابه صورت جدى تهدید مى کند. اما چه باید کرد؟ به عبارت دیگر راه جلوگیرى از آن چیست؟ برخى بر این باورند که باید از راه منع و تحریم وارد بشویم کتاب ها و مطبوعات را کنترل کنیم و کسانى که دگراندیش هستندآنان را از ورود به مراکز فرهنگى خصوصا دانشگاه و در عرصه مطبوعات جلوگیرى کنیم و به مردم خصوصا جوانان اعلام کنیم که حق ندارند هر مطلبى را بخوانند و از هر کس سخن بشنوند. در حالى که با پیشرفت علم و تکنولوژى این راه اولا امکان نداردو ثانیا مگر مى شود کسانى که تشنه فراگیرى معارف اسلامى هستنداز نوشیدن آن به عذر این که دیگران آن را آلوده کرده اند منع کرد. شهید مطهرى نیز راه مبارزه با این خطر و آفت را تحریم ومنع نمى داند ایشان مى گوید: «ما مسؤول هستیم ما به قدر کافى در زمینه هاى مختلف اسلامى کتاب به زبان روز عرضه نکرده ایم. اگرما به قدر کافى آب زلال و گوارا عرضه کرده بودیم به سراغ آب هاى آلوده نمى رفتند. راه مبارزه، عرضه داشتن صحیح این مکتب در همه زمینه ها با زبان روز است.» در ادامه استاد مسؤولیت اصلى این کار را باحوزه هاى علمیه مى داند مى گوید: «حوزه هاى علمیه باید کارهاى علمى و فکرى خود را دو برابر کنند باید بدانند اشتغال منحصربه فقه و اصول رسمى جوابگوى مشکلات نسل معاصر نیست.» 22

2- تجددگرایى افراطى
استاد مطهرى درباره این آفت مى گوید:«برخى آن چنان عوام زده هستند که تنها معیارشان سلیقه عوام است که گذشته گراست و به حال و آینده کارى ندارد برخى که به مسائل روز توجه دارند و در باره آینده مى اندیشند متاسفانه ازاسلام مایه مى گذارند سلیقه روز را معیار قرار مى دهند مثلامى گویند مهر نباید باشد چون زمان نمى پسندد، تعدد زوجات یادگارعهد بردگى زن است و...» متاسفانه امروز هم شاهد این دو طرزتفکر هستیم در حالى که اسلام طرفدار اعتدال است و در موردمسائل اسلامى باید مجتهدین آگاه به زمان اظهار نظر بکنند نه این که هر کس بیاید در باره مسائل اسلامى سخن بگوید.

3- ناتمام گذاشتن
استاد شهید یکى از نقیصه هاى نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر رادر کناره گیرى روحانیت از رهبرى مى داند و معتقد است که روحانیت نهضت ها را تا مرحله پیروزى بر خصم ادامه داده و بعد از پیروزى کنار رفته لذا نتیجه زحمات آنان را دیگران احیانا دشمنان برده اند آن گاه انقلاب عراق و انقلاب مشروطیت در ایران را مثال مى زند» در انقلاب ما هم هیچ کس منکر نیست که روحانیت نقش اساسى را در پیروزى آن داشته است حضرت امام خمینى(ره) در این باره مى فرماید: «اسلام منهاى روحانیت یعنى هیچ و اصلا روحانیون بودند که انقلاب اسلامى را شروع کردند و هر چیز کارشناس لازم دارد و کارشناس اسلام هم روحانیون هستند.» و به یقین باید گفت آینده هم این نهضت نیاز به روحانیت دارد که اگر روحانیت ازصحنه کنار رود به یقین انقلاب ما منحرف خواهد شد. استاد در این باره مى گوید: «انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و هم چنان پیروزمندانه به پیش برود مى باید باز هم روى دوش روحانیون وروحانیت قرار داشته باشد اگر این پرچمدارى از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکران بیفتد یک قرن که هیچ یک نسل بگذرد اسلام به کلى مسخ مى شود زیرا حاصل فرهنگ اصیل اسلامى در نهایت باز هم همین گروه روحانیون متعهد هستند.» البته این تاکید استاد به حضور روحانیون در صحنه هاى انقلاب به آن معنا نیست که روحانیت تحت هر شرایطى مفید هستند بلکه خودایشان در جاهاى مختلفى تصریح دارند نظام روحانیت باید اصلاح گردد. ایشان مى گوید: «لازم است روحانیت را اصلاح کرد نه این که آن را از بین برد ثابت نگاه داشتن سازمان روحانیت در وضع فعلى نیز به انقراض آن منتهى خواهد شد این مطلب را حدود ده سال است که بارها و بارها تکرار کرده ام و گفته ام که روحانیت یک درخت آفت زده است و باید با آفت هایش مبارزه کرد...»

4- رخنه فرصت طلبان
استاد مطهرى رخنه و نفوذ افراد فرصت طلب در درون یک نهضت رااز آفت هاى بزرگ هر نهضت مى داند و وظیفه بزرگ رهبران اصلى نهضت را سد نمودن راه نفوذ و رخنه آن ها مى داند ایشان مى گوید: «هر نهضت مادام که مراحل دشوار اولیه را طى مى کند سنگینى اش بر دوش افراد مؤمن مخلص فداکار است اما همین که به بار نشست یا لااقل نشانه هاى باردادن آشکار گشت و شکوفه هاى درخت هویدا شدسر و کله افراد فرصت طلب پیدا مى شود و روز به روز که ازدشوارى ها کاسته مى شود و موعد چیدن ثمر نزدیک تر مى گردد فرصت طلبان محکم تر و پرشورتر پاى علم نهضت سینه مى زنند تا آن جا که تدریجا انقلابیون مؤمن و فداکاران اولیه را از میدان به درمى کنند. این جریان تا آن جا کلیت پیدا کرده که مى گویند «انقلاب فرزندخوراست » گوئى خاصیت انقلاب این است که همین که به نتیجه رسیدفرزندان خود را یک یک نابود مى سازد. ولى انقلاب فرزندخور نیست غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است که فاجعه به بار مى آورددر صدر اسلام در دوره عثمان فرصت طلبان جاى شخصیت هاى مؤمن به اسلام را گرفتند «طرید»ها وزیر شدند و کعب الاحبارها مشاور واما ابوذرها و عمارها به تبعیدگاه فرستاده شدند و یا در زیرلگد مچاله شدند!!»