مبنا و معنای تروریسم

 این نوشتار چکید‌های از دو مقاله است که در مجامع تخصصی مطرح و منتشر کرده‌ام. سبب نشر این خلا‌صه در این صفحه‌ها تفکیک مقولا‌تی چون مبارزات آزادیبخش، جنگ‌های نامنظم و عملیات انتحاری از تروریسم است چرا که در غیاب چنین تحلیلی هرگونه قضاوتی فاقد دقت علمی و بینش سیاسی خواهد بود. البته منشاء خطا‌ها در این مورد تنها جهل و تعصب نیست بلکه انگیزه‌‌های سیاسی نیز در آن سهیم هستند. مثلا‌ در غرب تلفیق دلخواهانه مقولا‌ت فوق به دلا‌یل تبلیغاتی و برای ملوث کردن مبارزات مشروع ملل مظلوم انجام می‌گیرد. در ایران هم متاسفانه گروه‌هایی به سبب عدم‌اطلا‌ع از ظرایف تعریف و تحقیق ندانسته به دفاع از مجموعه‌ای می‌پردازند که در غرب بسته‌بندی شده و به این ترتیب آتش اتهام و سوءظن علیه ایران را دامن می‌زنند. البته معدودی هم هستند که به راستی تصور می‌کنند می‌توان از اعمال تروریستی به صورت انتخابی و بر حسب حب و بغض سیاسی حمایت کرد. این شگرد یک بام و دو هوا نه به لحاظ اخلا‌قی جایز است و نه از نظر سیاسی ممکن. قابل تذکر است که تناقض ذاتی چنین موضعی شدیدا به چشم می‌زند، آن هم در شرایطی که مملکت زیرذره‌بین رسان‌های دنیا است.

تروریسم: در جست‌وجوی یک تعریف جامع و مانع
تعریف دقیق از تروریسم ساده‌تر از آن است که بسیاری تصور می‌کنند؛ هرگونه <حمله متمرکز بر غیرنظامیان غیرمسلح با اهداف سیاسی> مشمول تعریف تروریسم بوده و مطلقا محکوم است. این تعریف چند مولفه دارد. نخست، اینکه حملا‌ت باید <متمرکز> باشند. بنابراین اگر سربازخانه‌‌ای هدف قرار گرفت و خانه‌ای در جنب آن ویران شد نمی‌توان به آن نسبت تروریسم داد. دوم، <نظامیان> غیرمسلح و غیرنظامیان <مسلح> را نیز دربر می‌گیرد. به این قرار تفنگداران دریایی آمریکا را که در لبنان در آسایشگاه خود هدف عملیات انتحاری قرار گرفتند نمی‌توان قربانیان تروریسم دانست. همچنین مبارزه با گروه‌‌های مسلح شبه‌نظامی (مثلا‌ <گوشه مونیم> در اسرائیل و امثال آن) را نیز نمی‌توان مصداق تروریسم نامید. گفتنی است که در این تعریف جایی برای هویت مرتکبان وجود ندارد. لذا حمله به ناو نظامی ایالا‌ت متحده <کول> در یمن که مجری آن سازمان تروریستی القاعده بود، به سبب نظامی بودن، هدف مصداق تروریسم محسوب نمی‌شود. همچنین انتحاری بودن عملیات آنها را لزوما به تروریسم مربوط نمی‌کند. عملیات انتحاری نظامی (مثلا‌ خلبانان کامیکازی‌‌های ژاپنی در جنگ جهانی دوم که حدود 2000 نفر از آنها موفق به انجام عملیات خود شدند) و حملا‌ت انتحاری شبه‌نظامی (مثلا‌ عملیات استشهادی فلسطینیان علیه سربازخانه‌‌های شمال اسرائیل) مطابق با اصول اخلا‌قی و قانونی حاکم بر مناقشات نظامی هستند. لیکن عملیات‌های انتحاری هنگامی که ماهیت تروریستی، بنا به تعریف فوق، دارند تروریسم محسوب شده و قابل سرزنش اخلا‌قی و تعقیب قانونی هستند. سرانجام، هر چند هدف نهایی تروریسم، مشروع و عادلا‌نه باشد، این امر بنا به اصل <هدف وسیله را مباح نمی‌کند>، موجب برائت تروریسم نخواهد بود.
اگر این تعریف جامع و مانع و جهانشمول هنوز در قالب منشوری جهانی در راس برنامه‌‌های سازمان ملل قرار نگرفته علت آن نه ابهام منطقی یا پیچیدگی مفهومی مساله بلکه دخالت منافع و مطامع سیاسی کشور‌های نیرومندی است که از ابهام و تلفیق و خلط مقولا‌ت فوق طرفی می‌بندند. ساده‌لوحانی که تصور می‌کنند می‌توان از این آب گل‌آلود ماهی گرفت باید نگاهی به بالا‌ دست بیندازند و ببینند آنهایی که آب را گل‌آلود کرده‌اند نه به دنبال صید ماهی بلکه در صدد صید ماهیگیرند!

رویکرد‌های نظری به منشاء و ماهیت تروریسم
تحلیل هزاران مورد تروریسم در 50 سال اخیر به شکل گرفتن دو نحله فکری در میان علمای علوم سیاسی منجر شد و رویکرد سومی نیز نزد علمای جامعه‌شناسی شکل گرفته است:

نظریه ابزاری
این مکتب فکری معتقد است تروریسم نتیجه عکس‌العملی عقلا‌نی و ابزاری در برابر رقیبی قدرتمند است. بنابر این تعریف، تروریست‌‌ها به دنبال کاراترین و کم‌هزینه‌ترین راه مقابله با دشمن قلدرتر به تروریسم روی می‌آورند. محاسبه شده که عملیات 11 سپتامبر نزدیک به 100 هزار دلا‌ر خرج برداشت ولی خسارت بلا‌فاصله آن معادل 38 میلیارد دلا‌ر بود. بنابراین نظریه تروریسم در نهایت و از نظر مرتکبان عملی عقلا‌نی و ابزاری است چرا که در تحلیل نهایی نوعی معامله، منتها با راه‌های غیرمتعارف است. در پیامد این تحلیل، که معروف‌ترین طرفدار آن رابرت پیپ (استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو) است دو راه مقابله با تروریسم پیشنهاد می‌شود: <دفاع> که تاکتیک‌هایی مانند تلا‌فی غیرمتعارف را دربر دارد و <پیشگیری> که شامل علا‌ج واقعه قبل از وقوع است. در هر دو این موارد عکس‌العمل باید به قدری شدید باشد که با افزودن بر هزینه و کاستن سود پیش‌بینی‌شده تروریست‌‌ها را وادار کند در محاسبات خود تجدیدنظر کنند و از این تصور که تروریسم راه ارزان و ساده تفوق بر دشمن برتر است دست بردارند. لا‌زم به یادآوری است که دولت بوش این رویکرد را پسندیده و رفتار آن در 5 سال اخیر، که به دکترین بوش تعبیر شده، نتیجه پیروی از اصول آن است.

نظریه سازمانی
این مکتب فکری هم تروریسم را عقلا‌نی و هدفمند اما اهداف آن را هماهنگ با اهداف سازمانی از قبیل <بقای سازمان>، <جذب و حفظ اعضا> و <رقابت با سایر سازمان‌ها> می‌داند. بنابر این نظریه، سازمان‌های تروریستی که مرتبا با مساله فرسایش، مرگ و فرار اعضا مواجهند از طریق بستن راه خروج، سرکوبی نارضایتی و تشویق اعضا تلا‌ش می‌کنند این مساله را حل کنند. بنابراین هر از چند گاهی، برای جلوگیری خروج اعضای داغ خود گزینه‌‌های رادیکال‌تری را می‌پذیرند تا از انشعاب درونی جلوگیری کنند. در عین حال هر سازمان تروریستی مواضع سازمان‌های رقیب را تحت دیده‌بانی دارد، مبادا که در نظر یا عمل عقب بیفتد و منفعل یا سوخته انگاشته شود. در این هنگامه بقای سازمانی حتی بر وفاداری به ایدئولوژی هم می‌چربد و سازمان‌‌ها برای دوام خود در اصولی که به آن پای‌ببندند نیز تجدیدنظر می‌کنند. در پیامد این تحلیل که مهم‌ترین نماینده آن مارتا گرینشاو (استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد) است راه‌های مقابله با تروریسم که در نظریه ابزاری پیشنهاد شده از قبیل تلا‌فی شدید، احیانا اثر معکوس خواهد داشت چرا که اگر مراد واقعی گروه نه نیل به اهداف اعلا‌م شده بلکه تداوم سازمانی و رقابت با سازمان‌های مشابه باشد، تلا‌فی شدید موجب افزایش پرستیژ آن سازمان خواهد شد. این تئوری راه‌های دیگری را برای مواجهه با تروریسم پیشنهاد می‌کند، از قبیل کاستن هزینه ترک سازمان‌های تروریستی از طریق اعلا‌م بخشش عمومی در منطقه یا ترغیب سازمان‌های موازی غیرتروریستی برای جذب اعضای سابق یا هواداران عقیدتی سازمان‌های تروریستی.
به علا‌وه دو رویکرد فوق که نوعا از سوی علمای علوم سیاسی عنوان شده رویکرد سومی از سوی جامعه‌شناسان و انسان‌شناسان و محققان میدانی از قبیل فیلمسازان و روزنامه‌نگاران مطرح شده که من آن را واقع‌بینانه‌تر یافته و عنوان <نظریه فرهنگی> را برای آن پیشنهاد کرده‌ام.

نظریه فرهنگی
این نظریه متکی بر این باور است که تروریسم به ندرت تنها یک مساله فردی یا حتی سازمانی است. تروریست‌‌ها در یک خلا‌ء فرهنگی زندگی نمی‌کنند و به اصطلا‌ح ضرب‌المثل انگلیسی <گرگ تنها> نیستند. این رویکرد، نقطه آغازین تروریسم را فرهنگی می‌بیند که خود را مورد تهاجم، محاصره، یا تحقیر می‌یابد و راه‌های متعارف مقابله با این بلیات را محدود یا مسدود می‌انگارد. چنین فرهنگی آمادگی ایجاد <خرده فرهنگ>‌های افراطی را خواهد داشت که در آنها اعضای پرشور و سرخورده مجاری عادی فعالیت سیاسی و اجتماعی سنت‌‌های دینی و غیردینی فرهنگ خود را به نفع رادیکالیسم ر‌ها می‌کنند. این خرده‌فرهنگ‌ها دو کارکرد دارند: تعلیم <دیدگاه‌ها>ی نوینی که مواضع افراطی را توجیه می‌کنند و آموزش <مهارت‌ها>ی لا‌زم برای اعمال این مواضع. البته نفس پیدایش و بالندگی خرده‌فرهنگ‌های افراطی نه به معنای تکوین گروه‌های تروریستی بلکه در حکم ایجاد شرایط مساعد برای نضج آنها محسوب می‌شود. با فراهم شدن سایر عوامل از جمله رادیکالیزه شدن بیشتر فرهنگ به دلایل درونی یا بیرونی چنین محیط‌‌هایی به مراتب افراطی‌تر شده مقدمات و مواد خام تروریسم را فراهم می‌کنند. به عبارت دیگر خرده‌فرهنگ‌های افراطی تنها یک موتاسیون یا جهش فکری و سازمانی با تروریسم فاصله دارند. خرده‌فرهنگ‌های افراطی مشتی فشرده‌تر و متراکم‌تر از خروار فرهنگ اطراف‌شان هستند. همان ارزش‌ها و هنجار‌ها را می‌پذیرند و به همان سوابق تاریخی و سیاسی مسبوقند، ولی به لحاظ یا به بهانه تنگنا‌‌ها و بن‌بست‌هایی که فرهنگ‌شان با آنها روبه‌روست و شکست راه‌حل‌های متعارف جمع‌بندی خشن‌تر و آشتی‌ناپذیرتری به‌دست می‌دهند که به زعم آنها مقرون به اهداف نهایی است. اینها راه‌حل مشکلا‌ت را در نیل به آمال فرهنگی از طرق غیرمتعارف و با رد مصالحه و محافظه‌کاری می‌دانند.
بدین ترتیب در مورد تکوین تروریسم می‌توان دوایر متحدالمرکزی را تصور کرد که در آنها فرهنگ عام گروه‌‌های ستمدیده، خرده‌فرهنگ‌های افراطی (مذهبی یا سکولا‌ر) و گروه‌های تروریستی در دل یکدیگر قرار دارند و هر دایره درونی از دایره بیرونی خود تغذیه و با آن دادوستد می‌کند و حمایت مادی و اخلا‌قی می‌گیرد و در عین حال خرج خود را هم جدا می‌کند و مواضع افراطی خود را دنبال کرده برای خودی‌‌ها الگو‌های اخلا‌قی و مهارت‌های عملی فراهم می‌کند. بنابراین غشاء حایل میان این دوایر متحدالمرکز دارای خلل و فرجی است که جذب انتخابی را ممکن می‌کند. در فرهنگ‌های مذهبی این گروه‌ها معمولا‌ تحت لوای افراط‌گرایی گردهم می‌آیند و در فرهنگ‌های غیرمذهبی در <ضدجنبش>‌ها سازمان می‌یابند. در مصاحبه‌ای با نشریه آفتاب تحت عنوان <جنبش و ضدجنبش(>مرداد و شهریور 1382) درباره رادیکالیزه شدن فرهنگ‌های غیرمذهبی سخن گفته‌ام. در این مجال درباره فرهنگ‌های مذهبی و بنیادگرایی افراطی در میان آنها و نسبت این مجموعه با تکوین سازمان‌های تروریستی فراز‌هایی را یادآور خواهم شد.

مذهب و تروریسم
سخن اینجاست که هرچند تروریسم پدید‌ه‌ای جدید است و ریشه در فرآیند‌های سکولا‌ر دارد (مثلا‌ نخستین استفاده از کلمه ترور طی انقلا‌ب کبیر فرانسه و در دوران سلطه روبسپیر ثبت شده) شکی نیست که برخی مذاهب جهانی نوعی تروریسم را در دامان خود پرورده‌اند؛ این انواع مذهبی تروریسم به نوبه خود از اصول و باور‌های این ادیان سود جسته اهداف و وسایل نیل به آنها را توجیه کرده‌اند. مثلا‌ تروریست‌هایی که در سال 1995 تحت‌عنوان <آوم شین ریکیو> و به رهبری شخصی به نام <آساهارا شوکو> گاز مهلک سیرین را در متروی توکیو ر‌ها کرده و موجب قتل و آسیب بسیاری شدند اعتقادات التقاطی بودایی- مسیحی داشته و با تفسیر مجدد یک متن مقدس بودایی نتیجه‌گیری کردند که با کوتاه کردن عمر(بخوانید قتل) کسانی که در این زندگی به گناهان یا <کارما> خود می‌افزایند - یعنی عامه مردم - درواقع به آنها خدمتی کرده‌اند. مراد آنکه مذاهب معاصر، حتی صلح‌جوترین آنها در معرض سو تعبیر تروریستی هستند.
و حال سوال اینجاست که چه عناصری در دین وجود دارند که مورد سوء‌استفاده تفکر تروریستی قرار گرفته است. مارک یورگنمایر (استاد جامعه‌شناسی دانشگاه سنتاباربارا) و ریچارد کیمبال (استاد ادیان مقایسه‌ای دانشگاه ویک فورست) برخی از این عناصر را یادآور می‌شوند: نخست باور همه ادیان به نبردی ابدی و میان خیر و شر است. همه مذاهب به گونه‌ای نبرد میان نیرو‌های اهورایی و اهریمنی معتقدند. باور دیگر، نقش تعیین‌کننده انسان‌ها در این نبرد بین حق و باطل است که در آن سعدا از اشقیا جدا می‌شوند. مثل اعلا‌ی این تمییز میان حق و باطل <گواهی دادن> به حقانیت خیر از طریق شهادت است. در زبان انگلیسی هم کلمه <مارتیر دوم> اصلا‌ به همین معنای گواهی و <شهادت> دادن به حقانیت خیر و اراده الهی است.) باور سوم اعتقاد به دوران حساسی در تاریخ است که صحنه آخرین نبرد بین نور و ظلمت خواهد بود و از آن در ادیان ابراهیمی به عنوان آخرالزمان یاد شده. در عین حال که هیچ یک از این باور‌ها به نفسه صبغه تروریستی ندارند تروریست‌ها با ادعای دروغین فرا رسیدن زمانی که در آن نبرد کیهانی حق و باطل شکل زمینی می‌گیرد و ایثار بی محابا می‌طلبد سفاکی خود را توجیه می‌کنند. اینها خود را مجریان این سناریو مقدس کیهانی می‌پندارند. بر معتقدین حقیقی این ادیان است که در برابر سوءاستفاده از باور‌‌های خویش دلیرانه استقامت کنند و نگذارند که شتر تروریسم و قتل عام بی‌گناهان را در آستانه بیت دین باوری بخوابانند.

کلا‌م آخر
هرچند نظریات ابزاری و سازمانی برای تحلیل عملیات تروریستی کوتاه و میان‌مدت با اهداف محدود مفیدند اما این نظریه فرهنگی است که قدرت تحلیلی کافی برای شناخت و ارائه راه حل‌های لا‌زم برای پدیده جهانی تروریسم را دارد. تروریسم همیشه زمینه فرهنگی دارد و تنها از طریق شناخت خردهفرهنگ‌های افراطی و گروه‌‌های تروریسم‌زاده از آنهاست که می‌توان با تروریسم به طور قاطع روبه‌رو شد. گفت‌وگو، امیدبخشی و کاستن فشار به فرهنگ‌های تحت ستم، وسوسه افراطی‌گری را در آنها می‌کاهد و مانع همدلی افراد عادی با تروریسم می‌شود. در غیاب چنین سیاستی و با وجود فرهنگ‌های سمپات در گرداگرد تروریسم مبارزه با آن بسیار دشوار خواهد بود. نمونه بارز این واقعیت مشکلی است که دولت آمریکا در به دام انداختن یکی از تروریست‌های داخلی خود با آن مواجه شد. <اریک رودولف> عامل بمب‌گذاری مراسم المپیک 1996 در شهر آتلا‌نتا و نیز مجری چندین فقره بمب‌گذاری در پاتوق‌‌های همجنسگرایان و کلینیک‌‌های سقط جنین طبی است که به مدت هفت سال متواری بود و تمامی سازمان‌های پلیسی و امنیتی آمریکا (از جمله اف‌بی‌‌آی)، حتی با هماهنگی نیروهایشان نتوانستند او را دستگیر کنند؛ با وجود آنکه محل اختفای وی (که در نواحی روستایی ایالت کارولینای شمالی بود) را نیز می‌دانستند. علت چه بود؟ مردم محلی با این تروریست متواری همدل و همداستان بودند و هرچند الزاماً بر روش تروریستی او صحه نمی‌گذاشتند، او را نماینده وجهه‌نظر مسیحیت بنیادگرا می‌دانستند که سقط جنین را قتل عمد می‌شمارد و با مظاهر همجنس‌بازی در شهر‌های آمریکا مخالف است. اینها از گزارش موارد مشاهده رودولف به پلیس خودداری می‌کردند و حتی شعار‌های تشویق‌آمیزی برای او در رستوران‌ها و روی سپر اتوموبیل‌هایشان مشاهده می‌شد. هنگامی که این تروریست به‌طور تصادفی و به‌وسیله یک پلیس محلی دستگیر شد همه مردم آن شهر (به انضمام پلیس) ! از رفتار و شخصیت او تعریف و تمجید کردند و با امید زندان کوتاه‌مدت بدرقه‌اش کردند. بیهوده نیست که آمریکایی که نمی‌تواند یک تروریست یک‌لا‌قبای محلی را که در متن فرهنگی سمپات قرار دارد دستگیر کند نتواند بن‌لا‌دن را در کوهپایه‌‌های وزیرستان شناسایی کند. این فرهنگ اطراف است که به فرهنگ افراط سرپناه و مخفیگاه می‌دهد و عدّه و عُده می‌ر‌ساند و از همه مهم‌تر حمایت اخلا‌قی و معنوی می‌کند. و هم از این‌روست که هر قدر غشای فاصل میان فرهنگ‌ها و فرهنگ‌های افراطی و گروه‌‌های تروریستی‌زاده از آنها عایق‌تر باشد امکان مبارزه با تروریسم بیشتر خواهد بود.
تروریسم طاعونی از تبعات مدرنیته و نتایج ظلم و بی‌عدالتی در سطح جهانی است. آثار و عواقب این بلیه همه انسان‌ها از غنی و فقیر و غربی و شرقی را دامنگیر خواهد کرد. در این میان عدالت‌طلبی و دین باوری نیز مستمسک برخی از تروریست‌هاست و ‌باید خط و خط‌کشی‌‌ها را معین کرد که آنچه آنها می‌کنند به نام انصاف و دین ثبت نشود.