مردی که امام(ره) بر مزارش گریست

حضرت امام (ره) پس از شهادت او دستور دادند که پیکر آن شهید به قم منتقل شود و در جوار حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) به خاک سپرده شود و خود در تشییع او شرکت جستند؛ امری که تا روز آخر عمر پربرکت ایشان بسیار نادر ماند. شب هنگام نیز 20 دقیقه بر مزار او نشستند و دعا فرمودند و در جمع خانواده او فرمودند: "حاج مهدی عراقی برای من، برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. " و تعابیری را به کار بردند که برای بسیاری که او را نمی شناختند، عجیب می نمود.
" زمانی که مهدی را دستگیر کردند، من صدایش را از بی سیم ساواکی ها می شنیدم که با صلابت و محکم می گفت: نترسید. برای چه می لرزید؟ من که اسیر شما هستم". این تصویری است که عسگراولادی یکی از همرزمان شهید مهدی عراقی از دستگیری سال 1343 او ارائه می دهد و بیانگر سابقه ذهنی ماموران رژیم ستمشاهی از مبارزی است که در دوران فدائیان اسلام نیز نقشی بسیار پررنگ داشته ست و حتی بنا بر نقل برخی از همرزمانش از سوی شهید نواب صفوی، مامور اعدام انقلابی همه اعضای خانواده پهلوی در هنگام آوردن جنازه رضا شاه مخلوع شده بود.
هرچند شعله مبارزاتی او با خیانت هایی که به فدائیان شد و به شهادت نواب صفوی منتهی گردید، رو به خاموشی نهاد؛ اما پس از ارتحال آیت الله العظمی بروجردی و با ظهور و حضور جدّی حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) در صحنه مبارزات سیاسی و اجتماعی، باب جدیدی در مسیر فعالیت های مبارزین گشوده شد.
شهید مهدی عراقی نیز که تجربیات دوران طولانی مبارزه را به همراه داشت، خیلی زود جذب آن بزرگمرد تاریخ شد. او در کنار برخی دیگر از اعضای هیأت مویّد، ارتباطات مداومی را با بیت امام آغاز کرد و در ادامه همین تماس ها بود که به دستور امام با دو هیأت دیگر، دست به ائتلاف زدند و "جمعیت های موتلفه اسلامی" را شکل دادند.
شهید عراقی در خاطرات خود می گوید: "از بدو حرکت حاج آقا [حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) یعنی روحانیت، خرده خرده این سه گروه[ هیأت های تشکیل دهنده مؤتلفه ] هر کدام مجزّا از یکدیگر با روحانیت یکی تماسکی پیدا کرده بودند و کار می کردند. . . ماها که به حساب یک مقدار سابقه مبارزاتی داشتیم و می دانستیم که اختلافات چه ضررهایی دارد. . . من در یکی از این شاخه ها بودم. مرحوم آقای صادق امانی و حاج هاشم امانی هم در یکی از این شاخه ها بودند. . . یک دعوتی شد از حاج صادق و بعضی از دوستانش. در صحبت هایی که ما با همدیگر کردیم، ضررهای این جدایی را وقتی برای همدیگر بیان کردیم، جفتمان احساس کردیم که باید این جدایی از بین برود و به صورت ائتلاف در بیاید".
و این گونه بود که این ائتلاف با نام جمعیت های مؤتلفه اسلامی، شروع به فعالیت کرد و برای حرکت صحیح و دوری از انحراف، با امام (رحمت الله علیه) تماس برقرار شد تا فعالیت، تحت ولایت و رهبری معظم له صورت پذیرد و در این راستا بود که مسایل اعتقادی گروه در اختیار "آیت الله شهید بهشتی(رحمت الله علیه) " و "آیت الله شهید مطهری (رحمت الله علیه) " و. . . گذاشته شد.

نقش ویژه در حفاظت از جان امام خمینی (ره)
او پس از این ارتباطات بود که نقشی جدی در تاریخ معاصر ایفا کرد و یکی از محورهای اصلی در سازماندهی قیام 15 خرداد 1342، سازماندهی منابر علما در تهران و قم، پخش اعلامیه و. . . بود. سرعت عملکرد عراقی و یارانش در توزیع اعلامیه های امام و نشر اندیشه ایشان تا به حدی بود که ساواک را به عجز رساند و حتی در برخی از مقاطع حساس توانستند با یک ساماندهی مناسب در یک ساعت معین، در سراسر کشور اعلامیه امام را توزیع کنند که این سرعت عمل و گستردگی کار، توان هرگونه واکنشی را از ساواک سلب کرد.
شهید عراقی در پاسداری از جان حضرت امام نیز حساسیت ویژه ای داشت. نقش وی در مراسم عصر عاشورای فیضیه چنین توصیف شده است: "از سویی با توجه به احتمال خطر برای جان حضرت امام(رحمت الله علیه)، افراد انقلابی و شجاع با هدایت و برنامه ریزی حاج مهدی عراقی، بلافاصله بعد از ظهر و در پایان مراسم تهران، خود را به قم رساندند و در حلقه های مختلف، با سلاح های گرمی که از دوران فدائیان اسلام داشتند، از امام در میان جمعیت و هنگام سخنرانی در فیضیه حفاظت نمودند".
او در رساندن اطلاعات به امام نیز جایگاه ویژه ای داشت. خبر تصویب لایحه کاپیتولاسیون از طریق یکی از رفقا به شهید عراقی منتقل شد و از این طریق مدارک آن به حضرت امام(رحمت الله علیه) داده شد. حضرت امام(رحمت الله علیه) روز vv چهارم آبان را که شاه در کاخ گلستان جلوس داشت و از روزهای محوری حکومت شاهنشاهی محسوب می شد، برای سخنرانی انتخاب فرمودند. این روز، با عید میلاد حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیز مصادف شده بود. رژیم برای جلوگیری از سخنرانی توفنده حضرت امام(رحمت الله علیه)، واسطه ای را به قم فرستاد که موفق به دیدار شهید حاج آقا مصطفی شد. در این دیدار، حمله به آمریکا از سوی امام، خطرناک تر از حمله به شخص اوّل مملکت، عنوان شد.

امام خمینی با آگاهی از این نقطه ضعف رژیم، در سخنان پرشور خود، حمله را مستقیماً متوجه آمریکا کردند و ایالات متحده را با شدیدترین لحن به باد انتقاد و اعتراض گرفتند. حضرت امام به دلیل آنکه شاید سخنرانی شان به گوش همه مردم نرسد، اعلامیه ای را درباره مسائل جاری مملکت و به ویژه موضوع تصویب لایحه کاپیتولاسیون تهیه کردند و همان روز، اعلامیه را به آقای حاج مهدی عراقی دادند و سفارش کردند که حتی المقدور مخفیانه و با احتیاط چاپ و منتشر شود تا کسی دستگیر و گرفتار نشود و در نتیجه با ابتکار آن شهید بزرگوار و حرکت تشکیلاتی موتلفه اسلامی، اقدام بسیار ارزنده ای صورت گرفت.
دستگیری و تبعید حضرت امام(رحمت الله علیه) پس از این سخنرانی با سرعتی خارق العاده انجام شد. رژیم سرمست از غرور، در فکر وارد کردن ضربات دیگری بر پیکره دین و روحانیت بود. در این میان با دستور شهید مطهری که فرمودند لازم است برخی از سران آنها به خاک و خون بیفتند، هیأت های مؤتلفه اسلامی که رهبر خود را در تبعید می دیدند، پس از نشستی به این نتیجه رسیدند که باید حرکت مسلحانه ای را انجام دهند. با تایید حکم اعدام حسن علی منصور که عامل تصویب کاپیتولاسیون، توهین به امام و تبعید ایشان بود توسط نمایندگان امام در شورای فقاهتی موتلفه و همچنین کسب تاییدیه از آیت الله میلانی، شهید عراقی نقش کلیدی را در اجرای حکم الهی درباره حسن علی منصور به عهده گرفت و سرانجام به همین سبب پس از دستگیری های متعدد قبلی مجدداً در 19 بهمن ماه 1343 دستگیر شد.
شهید عراقی، عنصری زندان آزموده بود که سابقه او به دوران زندان همراه با فدائیان اسلام، زندان در شهرستان قزوین و زندان در عاشورای 1343 باز می گشت و از همین جهت نقشی محوری در هدایت یاران خویش در زندان داشت. در جریان بازجویی ها، تمام سعی شهید عراقی بر این قرار گرفت تا افراد کمتری از مرتبطین شناسایی و دستگیر شوند و بر این اساس بود که مسئله تهیه اسلحه را به عهده گرفت. ابوالفضل حیدری در این باره می گوید:
"یادم هست در پرونده یک اسلحه بود و مشخص هم نشده بود که این اسلحه از کجا آمده. . . بالاخره یک روز، بنده را با ایشان آوردند اتاق رئیس. . . من نگاه کردم دیدم ناخن های شهید عراقی را کشیده و بسته اند. بازجویی و سئوال و جواب انجام شد و نتیجه ای نگرفتند. شهید عراقی برای اینکه فشار روی برادرهای جوان تر را کم کند، به آن سرهنگ گفته که آقا! اسلحه را من قبول می کنم. "
شهید عراقی که یکی از آرزوهای دیرینه اش، وصال معشوق ازلی با روی خونین بود و با شنیدن حکم دادگاه که برای او اعدام بریده بودند، برای رئیس کل زندان، رئیس زندان، افسر نگهبان و مأمورین او شیرینی فرستاد تا رضایت و خوشحالی خود را از رای دادگاه اعلام نماید و زمانی که با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد، از این اقدام ناراحت گردید. خود در خاطراتش می گوید: "من و حاج هاشم امانی رفتیم دفتر سرهنگ پریور - رئیس کل زندان-. . . گفتیم: اگر این مرحمت را جایی وارد نکرده اید و می شود برگردانید، به آنها بگویید برگردانند. ما این مرحمت را نخواستیم. گفت: شما اصلاً عقلتان کم است، دیوانه هستید. آدم حسابی که این جوری حرف نمی زند. بلند شو و برو یک تشکری بکن، یک نامه ای بنویس. گفتم: نه، فرق بین ما و شما این است که شما برای زندگی دو روزه حاضرید تن به هر ذلتی بدهید، ولی ما سعی می کنیم که از اینجا زود رخت برکنیم و برویم. این دو تا فرهنگ است، دو تا فکر است، آن عینکی که ما به چشممان زده ایم و دنیا را با آن می بینیم، دو نوع عینک است و دو نوع دید است. ما بلند شدیم آمدیم. "
شهید عراقی هرگز خط مستقیم اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله) به رهبری حضرت امام(رحمت الله علیه) را در لابلای زنگارهای ایسم ها و التقاط ها گم نکرد و به یک کلمه کمتر یا بیشتر از آنچه امام می فرمود، رضایت نداد. با جمع آوری اطلاعات و اخبار زندان و در بحث با التقاطیون زندانی، در برابر تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایستادگی کرد و با روشنگری های خویش از اثرات سوء آن بر افراد کم اطلاع درون زندان، جلوگیری کرد. هر چند در موضعی پدرانه قرار داشت و جوان تر ها را تحت حمایت خویش قرار می داد و به آنها کمک می کرد و برای بازگشت کسانی که به آنها امید داشت، تلاش می نمود.
سرانجام پس از 12 سال که از آخرین حبس عراقی گذشت، وی در بهمن 1355 از زندان های ستمشاهی آزاد گردید و بار دیگر در مرکزیت مبارزات قرار گرفت و زمانی که فشارهای رژیم در هم شکسته می شد، توانست در هشتم آبان ماه 1357 به پاریس عزیمت نماید. امام نماز مغرب و عشا را که اقامه کرده بودند و قصد داشتند برای خانم ها سخنرانی کنند که مرحوم آقای اشراقی به ایشان اطلاع دادند آقای عراقی آمده اند. امام بلافاصله دستور می دهند ایشان را به داخل راهنمایی کنند.
با ورود شهید عراقی، امام(رحمت الله علیه) جلوی او برخاستند و فرمودند: «مهدی من! تو هستی؟ چرا این قدر پیر شدی؟» مهدی نیز سر بر زانوی آن پیر فرزانه گذاشت و اشکریزان گفت: «من اصلاً یادم نمی آید که اتفاقی افتاده است. » بعد از آن نیز امام در دیدار با دانشجویان، در وصف مهدی عراقی فرمودند: «در بین اینهایی که حبس بودند، 15 سال حبس بودند، بعضی وقت ها که با من مصافحه می کردند، دستشان دست یک پهلوان بود و حالا که مصافحه می کنند، دست یک آدم عادی شده. » یا به روایت یکی دیگر از اعضای حاضر در پاریس امام فرموده بودند: «این جوان های رشید ما را، این قدر زیر شکنجه و زندان اذیت و آزار داده اند که من وقتی در اولین برخورد دیدم، باور نکردم که آن قامت رعنا و آن هیکل رشید، این قدر زیر شکنجه شاه افسرده شده باشد. » این جملات عاطفی امام نشان دهنده دو سویه بودن این عشق و علاقه است.
ایشان پس از رتق و فتق امور منزل امام با تعدادی جزوه های کتاب و عکس - به صورت جاسازی شده- برای رهبری و سازماندهی تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال 1357 و با کوله باری از رهنمودهای امام(رحمت الله علیه) به تهران بازگشت. تجربه های قبلی در اداره تظاهرات محرم سال 1342 و محرم سال 1343، از تظاهرات تاسوعا و عاشورای محرم 1357، حرکتی عظیم و دشمن برانداز ساخت. بر این اساس بود که ساواک او را خط دهنده و هدایت کننده گره ها و در ضمن تکیه گاه و مأمن افراد و گروه ها معرفی می کرد.
پس از انجام موفقیت آمیز مأموریت ها، شهید عراقی به بهانه دیدار فرزند - امیر عراقی که در امریکا به تحصیل اشتغال داشت- عازم سفر شد و مجدداً به فرانسه رفت و همراه حضرت امام(رحمت الله علیه) با پرواز انقلاب به ایران بازگشت عراقی در پاریس نیز نقش حراست از امام را ایفا کرد.
فرزند این شهید گرانقدر می گوید: "پدرم در نوفل لوشاتو در باغ تاریک و سرد منزل امام(رحمت الله علیه) تنها کسی بود که اطراف را محافظت می کرد. یک بار از ایشان پرسیدم: «چرا این کار را انجام می دهی؟» پاسخ داد: «باید به نحو احسن انجامش بدهم و راضی هم نمی شوم که کس دیگری غیر از من در این سرما این مسئولیت را به عهده گیرد. » بعد از ورودم به پاریس به همراه چند تن از برادران دیگر، کارهایی را که پدرم به تنهایی انجام می داد، به عهده گرفتیم. از جمله نظافت، طبخ غذا و شستشوی ظروف، پدرم به تنها چیزی که علاقه نداشت، استراحت بود. پدرم عاشق امام(رحمت الله علیه) و انقلاب بود. در سال 1342 نیز که می خواستند به منزل امام(رحمت الله علیه) حمله کنند، او از خانه امام(رحمت الله علیه) محافظت کرد، با این که امام(رحمت الله علیه) دستور داده بودند که من محافظ لازم ندارم، زمانی که صبح امام(رحمت الله علیه) برای وضو گرفتن و نماز خواندن برخاسته بودند، پدرم را دیده بودند که در حیاط نگهبانی می دهد».

اولین مسافر هواپیمای انقلاب
نشریه امید جوان این بازگشت را چنین ترسیم کرده است: "در آن روز لحظه ای نبود که پرواز انقلاب در فرودگاه نشست و همه چشم ها و دوربین ها به روی در خروجی هواپیما نشانه رفته بود تا اینکه اولین نفر از هواپیما خارج شد و روی پله ها ایستاد و به این طرف و آن طرف نگاهی انداخت و در حالی که از پله ها پایین می آمد، باز مواظب همه چیز و همه کس بود. در آن لحظه این سئوال برای همه خبرنگاران داخلی و خارجی مطرح بود که «او کیست؟». . . بعداً فهمیدیم کسی که قبل از همه از هواپیما خارج شد، حاج مهدی عراقی از یاران صمیمی حضرت امام(رحمت الله علیه) بود.
وقتی امام به ایران بازگشتند، شهید عراقی در مدرسه علوی به رتق و فتق امور پرداخت و پس از شلوغ شدن زندان قصر، به حکم حضرت امام(رحمت الله علیه) به ریاست زندان قصر منصوب شد و پس از چندی به حکم ایشان به عضویت شورای مرکزی بنیاد مستضفعان درآمد و در همین سمت بود که به عنوان مسئول مالی بنیاد به اتفاق آقای حسین مهدیان سرپرستی روزنامه کیهان را به عهده گرفت.
شرایطی که شهید عراقی به موسسه کیهان رفت، این گونه تعریف شده است: " کیهان پس از انقلاب پر از ساواکی، توده ای و سلطنت طلب و معجون خاصی بود. . . و در حال فروپاشی بود که ما اقدام کردیم برای حفظ و حراست آن. . . شرایط طوری بود که نیاز به یک فرد قوی و متفکر و اندیشمند مانند شهید عراقی بود تا بتواند از عهده این بار سنگین برآید. او به عنوان یک تکلیف الهی، احساس وظیفه کرد و تأیید امام را گرفت".
شهید عراقی در روز یکشنبه چهارم شهریور 1358 و در حالی که شدیداً نگران بود که بازار شهادت جمع و بازار مسئولیت گسترده شده است، هنگامی که همراه پسرش حسام، عازم محل کارش بود، به وسیله سه موتور سوار از اعضای گروه فرقان مورد حمله قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت رسید.
حضرت امام پس از شهادت او دستور دادند که پیکر آن شهید به قم منتقل شود و در جوار حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) به خاک سپرده شود و خود در تشییع او شرکت جستند؛ امری که تا روز آخر عمر پربرکت ایشان بسیار نادر ماند. شب هنگام نیز 20 دقیقه بر مزار او نشستند و دعا فرمودند و در جمع خانواده او فرمودند: "حاج مهدی عراقی برای من، برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. " و تعابیری را به کار بردند که برای بسیاری که او را نمی شناختند، عجیب می نمود.
تاییدهایی که از سوی امام امت و مقام معظم رهبری درباره او نقل شد، متوجه کمتر شخصیتی گردید و چنین سوابقی در کارنامه کمتر مبارزی دیده می شود، اما در سالروز شهادت او نه خیابان های شهر و نه رسانه ها شاهد بزرگداشت چندانی برای او نبودند. این آیا مصداق "به فراموشی سپردن پیشکسوتان جهاد در پیچ و خم زندگی روزمره" نیست که امام هشدار آن را داده بودند؟