مظلوميت مضاعف مسافران پرواز ۶۵۵

به نظر مي رسد هنوز نيز دير نشده باشد که هر کس به نوعي و با استفاده از توان و امکانات خود براي فرياد کشيدن اين مظلوميت کاري انجام دهد هر چند دولتمردان ما ترجيح دهند موضوع واکاوي نشود.



حادثه دلخراش سقوط ايرباس ايراني در 13 تيرماه 1367 توسط نيروهاي آمريکايي مستقر در خليج فارس از جمله حوادثي است که به يقين هيچگاه از اذهان ملت ايران پاک نخواهد شد. با گذشت 24 سال از اين حادثه گويي داغ  آن و مظلوميت مسافرانش بر دل اين مردم سنگيني مي کند.


به گزارش ايران آباد، مظلوميت مسافران پرواز شماره ۶۵۵ شرکت هواپيمايي ايران‌اير  که هنوز پس از 24 سال هيچ اقدام در خوري براي اطلاع افکار عمومي جهان درباره آن صورت نگرفته است داغ سنگيني است که بر دل بازماندگان مسافران اين پرواز و همه ايرانيان مانده است.

حادثه هدف قرار گرفتن هواپيماي مسافربري ايرباس ايراني در سال 67 توسط ناو آمريکايي  يواس‌اس وينسنس، بي ترديد اگر تلخ ترين حادثه هوايي در نوع خود در تاريخ هوانوردي نباشد يکي از تلخترين ها محسوب مي شود. از جنبه حقوقي نقدهاي بسياري بر نحوه پيگيري حقوق قربانيان حادثه ياد شده و فراتر از آن حقوق ملت ايران وارد شده است. به دنبال اين ، دولت آمريکا مبلغ ۵۵ ميليون دلار به خانواده‌هاي قربانيان و نيز مبلغ ۴۰ ميليون دلار براي غرامت ناشي از سقوط اين هواپيما پرداخت کرد. البته اين مبالغ به صورت بلاعوض و بدون قبول مسئوليت حادثه پرداخت شد اما متاسفانه هيچ‌کدام از خدمه ناو وينسنس تحت پيگيرد قرار نگرفتند و حتي ويل راجرز، فرمانده ناو جنگي آمريکا در پايان خدمت خود مدال گرفت. آمريکايي ها بر اين موضوع اصرار داشتند که اين يک صرفا يک اشتباه در تشخيص بوده است! موضوعي که حتي از سوي بسياري از همکاران راجرز پذيرفته نبود. براي نمونه؛


کاپيتان ديويد کارلسون، فرمانده? ناو سايدز که در زمان حادثه در نزديکي ناو وينسس قرار داشت، در سال ۲۰۰۵ در مصاحبه‌اي با ديويد فيسک، نابودي هواپيماي ايراني به درست راجرز را «نقطه? اوج پرخاشگريِ وحشتناک کاپيتان راجرز دانست که از ۴ هفته? قبل شروع شده بود». منظور کاپيتان کارلسون، حادثه‌اي بود که در ۲ ژوئن (‎۱۲ خرداد ۱۳۶۷)، تنها ۴ هفته پيش از نابودي پرواز ۶۵۵ اتفاق افتاد. او گفت که در آن حادثه، ناو وينسنس بيش از حد به يک ناوچه? ايراني، که در حال انجام بازرسي «قانوني» از يک کشتي بود نزديک شد. ناو وينسنس يک بالگرد را به فاصله? ۲ تا ۳ مايلي ناوچه? ايراني فرستاد (در صورتي که براساس قانون، حداقل بايد در ۴ مايلي ناو ايراني قرار مي‌گرفت.) و سپس بر چند قايق تندروي کوچک ايراني آتش گشود. کاپيتان کارلسون در اين باره گفت: «چرا کاپيتان راجرز بر قايق‌ها آتش گشود؟ او کار هوشمندانه‌اي انجام نداد.» کاپيتان کارلسون درباره? نيروهاي ايراني درگير در حاثه? ۲ ژوئن گفت: «آن‌ها بسيار حرفه‌اي عمل مي‌کردند و تهديد آميز نبودند». او همچنين اضافه کرد: «سيگنال‌هاي نيروهاي نظامي ايران کاملاً واضح بود و جايي را براي اشتباه باقي نمي‌گذاشت». وقتي راجرز اعلام مي‌کند که مي‌خواهد هواپيماي ايراني را سرنگون کند کارلسون دوباره مونيتورهاي ناوش را بررسي مي‌کند و به خدمه‌اش مي‌گويد: «اين هواپيما که داره اوج مي‌گيره؛ ارتفاعش هم که ۷،۰۰۰ فوته! معلوم هست راجرز داره چه غلطي مي‌کنه؟».


از سوي ديگر در جلسه شوراي امنيت سازمان ملل که در تاريخ 25 تيرماه همان سال برگزار شد بر موضوع تشکيل کميته تحقيق تصريح شد اما متاسفانه هيچگاه گزارش اين کميته قرائت نشد و ما نيز بر اين موضوع اصراري نکرديم.


وقتي اين حادثه را با حادثه هاي مشابه به طور مثال لاکربي مقايسه مي کنيم چه از نظر جنبه مجازات مجرمين و چه غرامت پرداخت شده با تاسف بايد بگوييم که نتيجه حاصل از اين قياس چيزي جز پايين آوردن شان و منزلت ايراني ها نخواهد بود.


اما از منظري ديگر جداي از اعمال قدرت آمريکايي ها براي فرار از مجازات در مجامع بين المللي و کم کاري هاي دولتمردان ايراني در اين خصوص، ما در جهاني کردن اين حادثه و روشن سازي افکار عمومي نسبت به چنين حادثه دلخراشي که کمتر نمونه تاريخي دارد نيز بسيار کاهلي کرده ايم. شايد وقتي اين پرسش مطرح شود که، تاکنون چند فيلم با مشخصات بين المللي حتي در قالب مستند با اين موضوع ساخته شده و يا چند مراسم يادبود بين المللي برگزار نموده ايم و يا چند سمينار تخصصي بين المللي براي بررسي ابعاد حقوقي اين حادثه برگزار کرده ايم و يا اينکه چند نمايشگاه عکس در ديگر کشورها براي بيان ابعاد اين فاجعه داير نموده ايم?‌، پاسخ "هيچ" و يا اعداد و ارقامي نزديک به "صفر" باشد.


با همه آنچه گفته شد به نظر مي رسد هنوز نيز دير نشده باشد که هر کس به نوعي و با استفاده از توان و امکانات خود براي فرياد کشيدن اين مظلوميت کاري انجام دهد هر چند دولتمردان ما ترجيح دهند موضوع واکاوي نشود. اين نوع برخورد با حوادثي که در طول تاريخ و به ويژه در اين سه دهه اخير بر سر ايرانيان آمده شايد يکي از موثرترين روش هاي آگاهي بخشي به افکار عمومي جهانيان باشد؛ بهره گيري از هنر در قالب تصوير و نما.