مقام معظم رهبرى حضرت آية الله خامنه اى

خاندان خامنه اى
خاندان بزرگ ((خامنه اى )) از سادات اصيل ((حسينى )) و از نسل پاك امام چهارم حضرت على بن الحسين سيد الساجدين و زين العابدين عليه السلام هستند.
در طول تاريخ تشيع ، شخصيتهاى بزرگ علمى و دينى از اين خاندان ظهور كرده اند. تحقيق در خصوص حيات و آثار آنان از حيطه اين كار خارج ، و موقوف به عرصه گسترده تراجم رجال علم و دانش است . اما از آنجا كه اين نوشتار كوتاه به زندگى پرافتخار يكى از فرزندان بزرگ و فرزانه اين خاندان ، يعنى سرور بزرگوار، رهبر مقتدر جهان اسلام حضرت آية الله العظمى ((سيد على خامنه اى )) اختصاص يافته ، مناسب ديده شد كه اشارتى شود به زندگى دو فرزانه ديگر از آن خاندان پرافتخار كه ارتباطى نزديك با زندگى و تربيت و رشد مقام معظم رهبرى دارند، يكى مرحوم آية الله ((سيد حسين خامنه اى )) جد رهبر انقلاب ، دومى مرحوم آية الله ((سيد جواد خامنه اى )) پدر بزرگوار ايشان .
سيد حسين خامنه اى
فقيه بزرگ مرحوم آية الله سيد حسين حسينى خامنه اى تبريزى فرزند سيد محمد تفرشى ، از علما و فقهاى بزرگ شيعى اواخر قرن سيزدهم و اوائل قرن چهاردهم هجرى بود. او تحصيلات عالى خود را در فقه و اصول و كلام و فلسفه در محضر علما و حكماى بزرگ حوزه علميه نجف اشرف گذرانده ، در فلسفه و علوم معقول از شاگردان فيلسوف برجسته آن عصر مرحوم ((ميرزا باقر شكى )) بود.
بعد از تكميل تحصيلات خود و سالها اقامت و تحقيق و تدريس در نجف ، در سال 1314 ق . به تبريز بازگشت .
وى تصميم داشت پس از بازگشت از نجف به زادگاهش ((خامنه )) برگردد، اما شاگردانش كه از علماى تبريز بودند، و در نجف در محضر او درس خوانده و از مراتب علم و تقوايش آگاه بودند، نگذاشتند به زادگاهش بازگردد و در تبريز نگه داشتند.
سيد حسين خامنه اى همزمان با تدريس و تربيت طلاب ، به ارشاد مردم و وظايف شرعى در تبريز مشغول شد. او در مسجد جامع تبريز كه در كنار بزرگترين مدرسه علوم شهر يعنى مدرسه ((طالبيه )) قرار داشت ، به اقامه نماز جماعت نيز مى پرداخت . از اين رو به ((سيد حسين پيشنماز)) معروف گرديد. سيد حسين عالمى روشن بين و فقيهى اجتماعى بود و افكار بلند اجتماعى و سياسى داشت و از علماى طرفدار مشروطه بشمار مى رفت و مردم را به پاسدارى از نهضت مشروطه تشويق و دعوت مى كرد. شايد در پرتو همين انديشه ها و آرمانهاى اجتماعى و انقلابى بودكه پرشورترين و مستعدترين طلبه جوان و آگاه و متفكر آن روز حوزه علميه تبريز و همشهرى سيد حسين خامنه اى ، يعنى شيخ محمد خيابانى به او نزديك تر شد و در پى ايجاد ارتباط روحانى و معنوى صميمى در بين آن دو، شيخ محمد با دختر سيد حسين وصلت كرد. گاه گاهى در مسجدجامع به جاى پدرزنش نماز جماعت اقامه مى كرد و از اينجا كم كم مشهورتر گرديد.
سيد حسين خامنه اى عمرى را به ارشاد هدايت و تاءليف و تصنيف گذراند و در سال 1325 ق . به ابديت پيوست . سيد حسين فرزندانى عالم و فرزانه داشت از جمله مرحوم سيد محمد معروف به ((پيغمبر)) كه در نجف اشرف وفات كرده است . و ديگرى عالم بزرگ سيد جواد حسينى خامنه اى رحمة الله عليه .
سيد جواد خامنه اى
پدر بزرگوار رهبر انقلاب اسلامى آية الله سيد على خامنه اى ، از علماى بزرگ ، مجتهدان پرهيزگار و روحانيون زاهد روزگار ما بود. در سال 1315 ق . در تبريز متولد شد و تحت تربيت پدرى فقيه و عالم رشد كرد و بزرگ شد. در ايام جوانى بعد از اتمام دوره سطح ، به نجف اشرف هجرى كرد و در حوزه شكوهمند آن ديار، به فراگيرى سطوح عاليه فقه و اصول و ديگر معارف معقول و منقول پرداخت و چون به قله بلند اجتهاد و فقاهت رسيد، به وطن خود بازگشت . سالها در تبريز ماند. آنگاه به مشهد مقدس رضوى عزيمت كرد و به تدريس و تعليم و تربيت طلاب و ارشاد مردم مشغول شد. سيد جواد با دختر فضيلت پيشه عالم معروف مشهد مرحوم سيد هاشم نجف آبادى (مير دامادى ) ازدواج كرد. اين بانوى گرامى زنى بود پارسا، پاكدامن ، فداكار، مهربان ، آشنا به وظايف شوهردارى و تربيت فرزند، صبور، و الگوى سادگى و نجابت و پاكى . سيد جواد داراى چهار پسر و چهار دختر بودند. سه نفر از پسرها يعنى آقا سيد محمد، آقا سيد على (رهبر انقلاب ) و آقا سيد هادى در راه دانش و دين ، سيره نيك نياكان خود را برگزيدند و همه از عالمان دين شدند.
بارى ، سيد جواد خامنه اى براى فرزندانش هم پدر بود و هم معلم ، خود را وقف تعليم و تدريس و تربيت عالمان دينى كرد و به زندگى فقيرانه اى قانع بود و در كمال زهد و پرهيزگارى زيست و پس از عمرى طولانى و پربار، در سال 1406 ق . - 1364 ش . بدرود حيات گفت و در جوار ملكوتى امام هشتم على بن موسى الرضا عليه السلام به خاك رفت .
از زبان رهبر انقلاب
آية الله خامنه اى خاطرات و گفتنى هاى بسيارى از پدر و مادر و گاه از اجدادش دارند و به مناسبتهاى گوناگون در سخنرانيها، مصاحبه ها و نوشته هاى خويش از آنان - به ويژه از پدرش - ذكر خيرى و يادى كرده ، مطالبى آموزنده و شنيدنى گفته اند. ما در صفحات آينده به تناسب موضوعات مورد نظر، فرازهايى از آنها را زينت اوراق خواهيم كرد. در اينجا به بيان يك نكته مهم از زبان مقام معظم رهبرى در خصوص اعتقاد پدر و مادر بزرگوارشان نسبت به انقلاب اسلامى و امام خمينى (ره ) اكتفا مى كنيم . ايشان در سال 1360، سه سال پس از پيروزى انقلاب اسلامى ، در جايى فرمودند:
((... پدر و مادرم هم (زنده ) هستند و آنها هم (مثل برادرهايم ) معتقد به انقلاب و مريد امام هستند)).
از ميلاد تا مدرسه
رهبر عاليقدر حضرت آية الله سيد على خامنه اى فرزند مرحوم سيد جواد حسينى خامنه اى ، در روز 24 تيرماه 1318 (1009) برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. ايشان دومين پسر خانواده بوده اند اولى ((آقا سيد محمد)) بود.
زندگى سيد جواد خامنه اى مثل اغلب روحانيون و مدرسان علوم دينى ، بسيار ساده بود. آن روز قناعت يك فضيلت حقيقى شمرده مى شد و در زندگى و معيشت عالمان دينى بيشتر و زيباتر جلوه مى كرد و شكوهمند مى نمود. تجمل گرايى و افزون طلبى نيز يك رذيلت محسوب مى شد. البته راههاى مختلف كسب درآمدهاى سرشار براى اهل دنيا آن روزها هم باز بود، اما مردان خدا راه خود را انتخاب و به اندك گذران زندگى قناعت مى كردند و در كمال مناعت و عزت ارزشها را پاس مى داشتند. سيد جواد از اين گروه مردان خدا بود. همسر و فرزندانش نيز معناى عميق قناعت و ساده زيستى را از او ياد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار از وضع و حال زندگى خانواده اش در ضمن بيان نخستين خاطره اى زندگانى خود چنين مى گويند:
((آن وقتها از لحاظ وضع مالى در فشار بوديم . يعنى خانواده ما خانواده مرفهى نبود. پدرم روحانى معروفى بود، اما خيلى پارسا و گوشه گير... زندگى ما به سختى مى گذشت . در دوران كودكى با زحمت بسيار براى ما كفش خريده بودند كه تنگ بود! پدرم ديگر قادر نبود كه اينها را عوض بكند يا كفش ديگرى بخرد. آمدند گفتند كه خوب ، اين كفشها را مى شكافيم ، اندازه مى كنيم و برايش بند مى گذاريم !... شكافتند و بند گذاشتند، بعد زشت شد! چون بندهايش خيلى فرق داشت ؛ با كفشهاى ديگر خيلى زشت و ناجور درآمده بود. چقدر غصه خورديم ! و خلاصه چاره ديگرى نداشتيم )).
ايشان از ((غم نان )) كه بسيار تلخ و سنگين بوده و بر دلهاى پاك و ساده دوران كودكى شان سايه افكنده بود، مى گويد:
((من يادم مى آيد كه آن وقتها نان كم بود، وقت جنگ (دوم جهانى ) بود، سال 1321 و 22؛ كه من سه - چهار ساله بودم . آن وقتها در مشهد با اينكه همه چيز هم فراوان بود و هم ارزان ؛ ولى ما نان گندم نمى توانستيم بخورديم ! نان جو - گندم مى خورديم ، چون نان گندم گرانتر بود، البته نان گندم دانه اى مى گرفتيم براى پدرم فقط. ما نان جو - گندم مى خورديم ، گاهى هم نان جو... وضع خيلى خوب نبود. من يادم هست شبهايى اتفاق مى افتاد كه در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهيه مى كرد و... آن شام هم نان و كشمشى بود)).
اما خانه اى كه خانواده سيد جواد در آن زندگى مى كردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى كند:
((منزل پدرى من كه در آن متولد شده ام ، تا چهار - پنج سالگى من ، يكى خانه 60 - 70 مترى در محله فقيرنشين مشهد بود كه فقط يك اتاق داشت و يك زير زمين تاريك و خفه اى ! هنگامى كه براى پدرم ميهمان مى آمد و معمولا پدر بنابر اينكه روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت : همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود! بعد عده اى كه به پدر ارادتى داشتند، زمين كوچكى را كنار اين منزل خريده به آن اضافه كردند و ما داراى سه اتاق شديم )).
از آنجا كه پدر خانواده يك روحانى روحانى زاده بود و مادر خانواده هم دختر يك روحانى بود و هر دو علاوه بر باطن پاك و تقوا، به حفظ ظاهر و شئون روحانيت توسط تك تك اعضاى خانواده نيز اهميت مى دادند و سعى داشتند كه فرزندان كوچك خانواده از دوران كودكى زى طلبگى و روحانيت را حفظ نمايند.
رهبر بزرگوار انقلاب در اين خصوص مى گويد:
((خانواده ما يك خانواده روحانى از دو سو بود، همين دليل هم بود كه ما از بچگى ملبس به لباس روحانى بوديم ، من و برادر بزرگم آقا سيد محمد... از دوران دبستان عمامه سرمان بود...))
((كفشهايى هم كه براى ما، پدرمان مى خريد، كفش بنددار نمى خريد، چون مخالف با شؤ ون روحانى بود. كفش معمولى طلبه ها و روحانيون آن وقت يا نعلين بود و يا اگر كفش زمستانى مى خواستند بپوشند، ساده بود، آن وقتها مى گفتند: ((ميرزايى )) و بند دار نبود و پدرم آن موقع از آن كفشها مى خريد. ما آرزوى كفش بنددار به دلمان بود، تا الان هم كفش بنددار نپوشيدم ...))
سيد جواد به تربيت فرزندان دقت خاصى داشت و احترام به شخصيت كودك را بزرگ مى داشت و اين مساءله ظرافت خاصى مى خواهد، رهبر انقلاب از اين خصوصيت پسنديده پدرش چنين مى گويد:
((گاهى پدرم مثلا مى خواست به نماز برود، يا به مسجد مى رفت ... ما را صدا مى كرد. از بچگى به ما ((على آقا)) مى گفتند، على و محمد نمى گفتند، على آقا و محمد آقا مى گفتند، احتراممان مى كردند (صدا مى كردند:) على آقا، على آقا! محمد آقا!... بياييد برويم مسجد. ما هم مى دويديم عمامه مى گذاشتيم سرمان و عبا مى پوشيديم و با آقا مى رفتيم مسجد...))
بلى ، رهبر انقلاب از دوران كودكى در خانواده اى فقير اما روحانى و روحانى پرور و پاك و صميمى ، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مكتب سپرده شد تا الفبا و قرآن يا بگيرند و قرآن را در مكتب خانه ياد گرفت . بعد از مكتب ، دو برادر را به مدرسه تازه تاءسيس اسلامى ((دارالتعليم ديانتى )) بردند و ثبت نام كردند. دوران تحصيل ابتدائى را در آن مدرسه گذراندند. آنگاه پدر اجازه نداد كه به مدارس جديد و دبيرستان بروند. چرا كه شرائط و محيط مدارس جديد در اثر تحميل فرهنگ غربى با روحيه روحانى و زهد پيشه سيد جواد سازگار نبود. او آرزو مى كرد كه فرزندانش وارد حوزه علميه دينى شوند و راه پدرانشان را ادامه دهند.
از طرفى پسران كنجكاو و دانش دوست ، مخفيانه داوطلب امتحان شدند و مدرك قبولى كلاس ششم را گرفتند و دبيرستان را بطور شبانه ادامه دادند و دروس جديد را خواندند. سيد على (رهبر معظم انقلاب ) دوره دبيرستان را خواند ولى تمام نكرد و مدرك ديپلم نگرفت .
در حوزه علميه
سيد على از دوره دبيرستان ، خواندن ((جامع المقدمات )) و صرف و نحو را آغاز كرده بود. ايشان بعد از مدرسه جديد، وارد حوزه علميه شد و نزد پدرش و ديگر اساتيد وقت ادبيات و مقدمات را خواند.
درباره سبب ورودش به حوزه علميه انتخاب راه روحانيت مى گويند:
((عامل و موجب اصلى در انتخاب اين راه نورانى روحانيت ، پدرم بودند و مادرم نيز علاقه مند و مشوق بودند.))
ايشان كتب ادبى از قبيل ((سيوطى ))، ((مغنى ))، ((جامع المقدمات )) را نزد مدرسان مدرسه ((سليمان خان )) و ((نواب )) خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى كرد. كتاب ((معالم )) را نيز در همان دوره خواند. سپس ((شرايع الاسلام )) و ((شرح لمعه )) را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم ((آقا ميرزا مدرس يزدى )) و رسائل و مكاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره سطح را بطور كم سابقه و شگفت انگيزى در پنج سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت .
رهبر بزرگوار انقلاب ، در زمينه منطق و فلسفه ، كتاب منظومه سبزوارى را ابتدا از مرحوم آية الله ميرزا جواد آقا تهرانى و بعدها نزد مرحوم ((شيخ رضا ايسى )) خواندند.
در حوزه علميه نجف اشرف
آية الله خامنه اى ، از هيجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را در نزد مرجع بزرگ مرحوم آية الله العظمى ميلانى شروع كرده بود. در سال 1336 به قصد زيارت عتبات عاليات ، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شركت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سيد محسن حكيم ، سيد ابوالقاسم خوئى ، سيد محمود شاهرودى ، ميرزا باقر زنجانى ، سيد يحيى يزدى ، و ميرزا حسن بجنوردى ، اوضاع درس ‍ و تدريس و تحقيق آن حوزه علميه را پسنديدند و ايشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نكرد. پس از مدتى ايشان به مشهد بازگشتتند.
در حوزه علميه قم
آية الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علميه قم به تحصيلات عالى در فقه و اصول و فلسفه مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آية الله العظمى بروجردى ، امام خمينى (ره )، شيخ مرتضى حائرى يزدى و علامه طباطبائى استفاده كردند. در سال 1343، از مكاتباتى كه رهبرانقلاب با پدرشان داشتند، متوجه شدند كه يك چشم پدرشان به علت ((آب چشم )) نابينا شده است بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در ترديد ماندند!
به اين نتيجه رسيدند كه به خاطر خدا دست از قم بردارند و به مشهد بروند و از پدرشان مواظبت نمايند. چرا كه اگر خدا بخواهد دنيا و آخرت او را از قم به مشهد منتقل مى كند. ايشان در اين مورد مى گويند:
((به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال كار و وظيفه خود رفتم . اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم ، اعتقادم اين است كه ناشى از همان برى (نيكى ) است كه به پدر، بلكه به پدر و مادر انجام داده ام )).
ايشان راهش را درست انتخاب كردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس ‍ مى خوردند كه چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترك كردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... اما آينده نشان داد كه انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سرنوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان ، رقم زده بود. آيا كسى تصور مى كرد كه در آن روز جوان عالم پر استعداد 25 ساله ، كه براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت ، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟!
البته ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبارزه و زندان و مسافرت ، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ بويژه آية الله ميلانى ادامه دادند. همچنين از سال 1343 كه در مشهد ماندگار شدند در كنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس كتب فقه و اصول و معارف دينى به طلاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.
همچنانكه تبليغ هم مى كردند و منبر مى رفتند.
مبارزات سياسى
آية الله خامنه اى به گفته خويش ((از شاگردان فقهى ، اصولى ، سياسى و انقلابى امام خمينى (ره ) هستند)) اما نخستين جرقه هاى سياسى ومبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد سيد مجتبى نواب صفوى در ذهن ايشان زده است زيرا نواب صفوى با عده اى از فدائيان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سليمان خان سخنرانى پرهيجان و بيدار كننده اى در موضوع احياى اسلام و حاكميت احكام الهى ، و فريب و نيرنگ شاه و انگليس و دروغگويى آنان به ملت ايران ، ايراد كردند. آية الله خامنه اى كه آن روز از طلاب جوان مدرسه سليمان خان بودند، به شدت تحت تاءثير سخنان آتشين نواب واقع شده بود. ايشان مى گويند:
((همان وقت جرقه هاى انگيزش انقلاب اسلامى به وسيله نواب صفوى در من به وجود آمده و هيچ شكى ندارم كه اولين آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن كرد)).
بنابراين نخستين حركت انقلابى رهبر انقلاب و چند نفر از دوستانش در سالهاى 34 - 35 عليه استاندار لاقيد و فاسد استان خراسان به نام ((فرخ )) شروع شد. زيرا او به شعائر اسلامى احترام نمى كرد. آية الله خامنه اى و دوستانش اعلاميه اى در ارتباط با امر به معروف و نهى از منكر نوشته ، با پست به اطراف فرستادند.
همگام با امام خمينى (ره )
آية الله خامنه اى از سال 1341 كه در قم بودند و حركت انقلابى و اعتراض ‍ آميز امام خمينى عليه سياستهاى ضد اسلامى و آمريكا پسند محمدرضا شاه پهلوى ، آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيبهاى فراوان و شكنجه ها و تبعيدها و زندانها مبارزه كردند و از هيچ خطرى نترسيدند.
نخستين بار در محرم سال 1383 از سوى امام خمينى (ره ) ماءموريت يافتند كه پيام ايشان را به آية الله ميلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبليغاتى روحانيون در ماه محرم و افشاگرى عليه سياستهاى آمريكايى شاه و اوضاع ايران و حوادث قم ، برسانند. ايشان اين ماءموريت را انجام دادند و خود نيز براى تبليغ ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاى پيام امام خمينى ، به تبليغ و افشاگرى عليه رژيم پهلوى و آمريكا پرداختند. بدين خاطر در 9 محرم (12 خرداد 1342) دستگير و يك شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اينكه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پيش آمدن حادثه خونين 15 خرداد، باز هم ايشان را از بيرجند به مشهد آورده ، تحويل بازداشتگاه نظامى دادند. ده روز در آنجا با سخت ترين شرائط و شكنجه و آزارها زندانى شدند و عمال پهلوى موذيانه ترين توهينها و تمسخرها را نسبت به ايشان اعمال كردند. ايشان مى گويند: ((بدنبود! تجربه جديدى بود، يك دنياى جديدى بود با ساواك ، با بازجويى ها و دعواها و اوقات تلخى ها، اهانت هاى شديد و خلاصه ناراحتيهاى مبارزه )).
دومين بازداشت
رهبر مجاهد و مبارز، آية الله خامنه اى پس از آزادى از بازداشتگاه لشكر مشهد، به قم رفته فعاليتهاى تحصيلى و عملى خود را ادامه دادند.
در بهمن 1342 رمضان 1383 كه امام بزرگوار در قم نبود، علما و روحانيون مبارز بخصوص شاگردان ايشان ، سعى مى كردند رسالت خويش را در آن ماه مبارك انجام دهند، زيرا ماه رمضان ، ماه خداست و فرصت مغتنمى براى بيان حقايق بر مردم مسلمان . از طرفى هنوز تلخى پانزده خرداد و محبوس ‍ بودن امام خمينى از يادها نرفته بود. آية الله خامنه اى با عده اى از دوستانش ‍ بر اساس برنامه حساب شده اى به مقصد كرمان حركت كردند. پس از دو سه روز توقف در كرمان و سخنرانى و منبر و ديدار با علما و طلاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانيها و افشاگريهاى پرشور ايشان بويژه در ايام ششم بهمن سالگرد انتخابات و رفراندوم قلابى شاه مورد استقبال مردم قرار گرفت . در روز پانزدهم رمضان كه مصادف با ميلاد امام حسن عليه السلام بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ايشان در افشاگرى سياستهاى شيطانى و آمريكايى رژيم پهلوى ، به اوج رسيد و ساواك شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما روانه تهران كرد. رهبر بزرگوار حدود دو ماه در زندان قزل قلعه زندانى شدند و به صورت انفرادى انواع اهانتها و شكنجه ها را تحمل كردند. پس از آزادى ، بى درنگ به ديدار امام خمينى در قيطريه مى روند. امام در قيطريه در يك منزل تحت نظارت در واقع زندانى بود.
آية الله خامنه اى يك ربع ساعت با شور و اشتياق تمام به همراه شهيد آية الله سيد مصطفى خمينى ، در محضر امام نشستند و امام را زيارت كردند. در خصوص اين ديدار مى گويند:
((... خستگى را از تنم دور كرد و به قدرى ذوق زده بودم كه گريه كردم و امام خيلى ملاطفت فرمودند. به امام عرض كردم : اين ماه رمضان به علت نبودن جنابعالى ، آنطور استفاده نشد كه بايد؛ لذا از حالا، بايد به فكر محرم آينده بود!))
سومين و چهارمين بازداشت
رهبر فرزانه انقلاب ، در سال 1345 كتاب ((المستقبل للاسلام )). (آينده در قلمرو اسلام ) اثر سيد قطب مصرى را به فارسى ترجمه كردند. اين كتاب نخستين اثر قلمى و چاپى ايشان بود. همزمان با ترجمه اين كتاب ،فعاليتهاى پايه اى و ايدئولوژيك سياسى را در سطح حوزه و دانشگاه و حتى در سطح جامعه تداوم و گسترش مى بخشيد و كلاسهاى تفسير و حديث و انديشه اسلامى او در مشهد و تهران با استقبال كم نظير جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همين فعاليتها سبب عصبانيت ساواك شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. بدين خاطر در سال 1345 در تهران مخفيانه زندگى مى كرد. كتاب ((آينده در قلمرو اسلام )) قبل از آنكه از چاپخانه بيرون بيايد، همه نسخه هايش جز چند نسخه كه از قبل بوسيله دوستان هوشيار برداشته شده بود، به غارت ساواك رفت و همه مباشران چاپ و نشر، دستگير و زندانى شدند! مترجم مجاهد و متفكر هم تحت تعقيب قرار گرفت و يك سال بعد (1346) دستگير و محبوس شد! همين فعاليتهاى علمى و نوشتن و ترجمه و برگزارى جلسات و تدريس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود كه موجب شد آن بزرگوار توسط ساواك جهنمى پهلوى در سال 1349 نيز دستگير و زندانى گردد.
پنجمين بازداشت
آية الله خامنه اى درباره پنجمين بازداشت خويش به دست ساواك مى نويسد:
((از سال 48 زمينه حركت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيت و شدت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من ، كه به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت . سال 50 مجددا و براى پنجمين بار به زندان افتادم . برخوردهاى خشونت آميز ساواك در زندان آشكارا نشان مى داد كه دستگاه از پيوستن جريانهاى مبارزه مسلحانه به كانونهاى تفكر اسلامى به شدت بيمناك است و نمى تواند بپذيرد كه فعاليتهاى فكرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريانها بيگانه و به كنار است .
پس از آزادى ، دايره درسهاى عمومى تفسير و كلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا كرد.
بازداشت ششم
در بين سالهاى 1350 - 1353 درسهاى تفسير و ايدئولوژى آية الله خامنه اى در سه مسجد ((كرامت ))، ((امام حسن ))، ((ميرزا جعفر)) مشهد مقدس تشكيل مى شد و هزاران نفر از مردم مشتاق بويژه جوانان آگاه و روشنفكر و طلاب انقلابى و معتقد را بر اين سه مركز مى كشاند و با تفكرات اصيل اسلامى آشنا مى ساخت . درس نهج البلاغه ايشان از شور و حال ديگرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى كپى شده تحت عنوان ((پرتوى از نهج البلاغه )) تكثير و دست به دست مى گشت و فضاى گرفته شهر شهادت را روشن مى ساخت !... طلاب جوان و انقلابى كه درس  حقيقت و مبارزه را از محضر مقام معظم رهبرى در آن سالها مى آموختند، مى رفتند و در اطراف و شهرهاى دور و نزديك ايران ، افكار مردم را با آن حقايق نورانى آشنا و زمينه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند.
اين فعاليتها موجب شد كه در دى ماه 1353 ساواك بى رحمانه به خانه آية الله خامنه اى در مشهد هجوم برده ، ايشان را دستگير و بسيارى از يادداشتها و نوشته هايشان را ضبط كردند.
اين ششمين و سخت ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز 1354 در زندان كميته مشترك شهربانى زندان بودند. در اين مدت در سلولى با سخت ترين شرايط نگه داشته شدند. سختيهايى كه ايشان در اين بازداشت تحمل كردند، به تعبير خودشان ((فقط براى آنان كه آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است !)). پس از آزادى از زندان ، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاشهاى علمى و تحقيقى و انقلابى . البته ديگر امكان تشكيل كلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.
پايه گذارى ((جامعه روحانيت مبارز))
آية الله خامنه اى در سال 1356 به اتفاق عده اى از روحانيون و علماى بزرگ قم و تهران ، طرح ((جامعه روحانيت مبارز)) سراسر كشور را ريختند. نقش اين نهاد در طول تاريخ انقلاب اسلامى و روند آن بر هيچ كس پوشيده نيست .
در تبعيد
رژيم جنايتكار پهلوى در اواخر سال 1356 آية الله خامنه اى را با وضعى تاءثربار دستگير و به ايرانشهر براى مدت سه سال تبعيد كرد كه البته در اواسط سال 1357 با اوج گيرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ايران ، آن رهبر مجاهد از تبعيدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى عليه رژيم سفاك پهلوى قرار گرفتند.
و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمل آن همه سختى و تلخى ، ثمره شيرين قيام و مقاومت و مبارزه را ديدند و آن واقعه عظيم پيروزى انقلاب كبير اسلامى ايران و سقوط خفت بار حكومت سراسر ننگ 0 و ظالمانه پهلوى ، و در نتيجه برقرارى حاكميت اسلام در اين سرزمين بود.
در آستانه پيروزى
آية الله خامنه اى در مشهد مقدس و در صفوف مبارزه مردمى بودند و امام خمينى رهبر كبير انقلاب در پاريس ؛ مبارزات مردمى به شدت ادامه داشت و رفته رفته اوج مى گرفت . اواخر دى ماه 1357 كه محمدرضا شاه پهلوى خونخوار و جنايتكار مجبور به فرار از ايران شد، ((شوراى انقلاب اسلامى ))با شركت افراد و شخصيتهاى مبارز و بزرگى همچون شهيد مطهرى از سوى امام خمينى در ايران تشكيل گرديد، آية الله خامنه اى نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمد. پيام امام توسط شهيد مطهرى به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر كبير انقلاب ، از مشهد به تهران آمدند.
پس از پيروزى
آية الله خامنه اى پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز همچنان پرشور و پر تلاش به فعاليتهاى ارزشمند جامعه اسلامى و در جهت نزديكتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى ، پرداختند كه همه در نوع خود و در زمان خود بى نظير و پايه اى و خطير و بسيار مهم بودند. ما در اين نوشتار مختصر به ذكر رؤ وس آنها مى پردازيم و توضيح و تفصيل را به جاى ديگر وا مى گذاريم كه اگر ان شاءالله توفيق الهى شامل گردد به آن خواهيم پرداخت .
1 - پايه گذارى ((حزب جمهورى اسلامى ))در اسفند 1357 ش . با همكارى و همفكرى علماى مبارز و همرزم خود شهيد بهشتى ، شهيد باهنر، موسوى اردبيلى و هاشمى رفسنجانى ؛ در اسفند1357
2 - معاونت وزارت دفاع در سال 1358
3 - سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ،1358
4 - نماينده امام خمينى (ره ) در شوراى عالى دفاع ،1358
5 - نماينده امام (ره ) در سيستان و بلوچستان ، در فروردين ماه 1358 و حل مشكلات و مسائل سياسى آن ديار.
6 - نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى ،1358
7 - حضور فعال و مخلصانه در لباس رزم ، در جبهه هاى دفاع مقدس در سال 1359 با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صدام حسين به مرزهاى ايران ؛ با تجهيزات و تحريكات قدرتهاى شيطانى و بزرگ از جمله آمريكا و شوروى سابق .
8 - ترور نافرجام ايشان توسط منافقين خلق در 6 تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران .
9 - رياست جمهورى ؛ به دنبال شهادت مرحوم رجائى دومين رئيس  جمهور شايسته اسلام و انقلاب و مردم ايران بود. آية الله خامنه اى در مهرماه 1360 با كسب بيش از شانزده ميليون راءى مردمى و حكم تنفيد امام (ره ) به مقام رياست جمهورى ايران اسلامى برگزيده شدند. همچنين از سال 1364 تا1368 براى دومين بار به مقام و مسؤ وليت انتخاب شدند.
10 - رياست شوراى انقلاب فرهنگى ، 1360
11 - رهبرى و ولايت امت ، كه از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر كبير انقلاب امام خمينى (ره ) توسط مجلس خبرگان رهبرى به اين مقام والا و مسؤ وليت عظيم انتخاب شدند و چه انتخاب مبارك و درستى بود كه پس از رحلت امام راحل ، با شايستگى تمام توانستند امت مسلمان ايران ، بلكه مسلمانان جهان را رهبرى نمايند.
آثار قلمى
در پايان اين مختصر، شايسته است به آثار قلمى رهبر بزرگوار انقلاب هم نگاهى داشته باشيم :
الف - تاءليف و تحقيق و نظر
1 - طرح كلى انديشه اسلامى در قرآن .
2 - از ژرفاى نماز
3 - گفتارى در باب صبر
4 - چهار كتاب اصلى علم رجال
5 - ولايت
6 - گزارشى از سابقه تاريخى و اوضاع كنونى حوزه علميه مشهد.
7 - زندگينامه ائمه تشيع (چاپ نشده )
8 - پيشواى صادق
9 - وحدت و تحزب
10 - هنر از ديدگاه آية الله خامنه اى
11 - درست فهميدن دين
12 - پيام (مجموعه پيام ).
ب - ترجمه
1 - صلح امام حسن تاءليف راضى آل ياسين .
2 - آينده در قلمرو اسلام ، سيد قطب .
3 - مسلمانان در نهضت آزادى هندوستان ، عبدالمنعم نمرى نصرى
4 - ادعانامه عليه تمدن غرب ، سيد قطب