من ماشين نمي‏خواهم / خاطره‌‏اي از حجت‌‏الاسلام فرقاني

امام در نجف كه بودند يكي از ايرانيان ماشيني را از آلمان خاص ايشان خريده بود كه آقا با آن به حرم مشرف شوند و يا در ايام زيارتي به كربلا بروند. آقا مي‏فرمودند: «من ماشين نمي‏خواهم.» وقتي او اصرار مي‌‏كرد كه من اين ماشين را به اسم شما و براي شما از آلمان آورده‏ام، امام به او فرمودند: «اگر مال من است من آن را مي‏فروشم و پولش را به طلبه‏ها مي‏دهم‏» او هم مي‏گفت كه نه شرط ما اين است كه شما اين را نفروشيد.  امام آن را نپذيرفتند.
بعضي از مغازه‏دارها امام را نمي‏شناختند- خاطره‌‏اي از آيت‌‏الله موسوي خوييني‌‏ها
امام از حالت‌‏هايي كه براي ايشان تعين درست مي‏كرد بي اندازه متنفر بودند و جلوي آنها را هم مي‏گرفتند. اگر كسي به دنبال يا همراه ايشان راه مي‏رفت برمي‏گشتند و او را از اين كار منع مي‏كردند...
اگر مال من است، آن را مي‏فروشم و پولش را به طلبه‏ها مي‏دهم‏
آقايان بفرمايند بروند- خاطره‌‏اي ازحجت‌‏الاسلام قرهي
از خصايص امام اين بود كه هرگز دوست نداشتند در معابر عمومي طوري ظاهر شوند كه عده‏اي دور و بر ايشان را بگيرند. تا آنجا كه ممكن بود سؤالات طلبه‏ها را در خانه‏شان جواب مي‏دادند. وقتي كه از كلاس درس خارج مي‏شدند، مسير خلوتي را كه عمدتاً كوچه‏هاي منتهي به منزل بود، انتخاب مي‌‏كردند و به منزل مي‏آمدند. بارها ديده مي‏شد كه بعد از درس عده‏اي از آقايان كه دوست داشتند همراه امام حركت كنند، به دنبال ايشان راه مي‏افتادند اما وقتي امام متوجه حضور آقايان مي‏شدند مي‏ايستادند و مي‏گفتند: «آقايان بفرمايند بروند»
 
دوست ندارم شخصيت شما كوچك شود- حجت‌‏الاسلام سيد حميد روحاني
يادم مي‏آيد هنگام رفتن به حرم، در اواسط راه و در كوچه به امام برخورد كرديم و چون دوست داشتيم كه همراه ايشان باشيم، لذا پشت سر آقا به طرف حرم مطهر حركت كرديم. امام وقتي متوجه حضور ما شدند، ايستادند و فرمودند: «آقايان فرمايشي دارند؟» گفتيم: «نه! عرضي نداريم، فقط دوست داريم كه همراه شما باشيم و از اين كار لذت مي‏بريم.»
ايشان فرمودند: «شكر الله سعيكم. من از اين كار شما تشكر مي‏كنم، شما آقا هستيد، طلبه هستيد، محترم هستيد، من دوست ندارم كه شخصيت شما با حركت كردن به دنبال من كوچك شود».
شكر الله سعيكم. من از اين كار شما تشكر مي‏كنم، شما آقا هستيد، طلبه هستيد، محترم هستيد، من دوست ندارم كه شخصيت شما با حركت كردن به دنبال من كوچك شود
در مقابل رسول الله چه جوابي داريم؟ - حجت الاسلام کريمي
در نجف بعضي‌‏ها خيال داشتند روشي اتخاذ كنند به عنوان ملاحظه سلسله مراتب مراجع عاليقدر شيعه تا به اين بهانه موقعيت و حيثيت اجتماعي امام را ناديده بگيرند. اين امر به دوستان خيلي گران آمد. بنده با دو نفر مامور شديم از طرف كليه دوستان خدمت امام برسيم و عرض كنيم كه چنين مطلبي است. من چون در صحبت كردن صريح‌‏تر بودم به امام عرض كردم كه هر محيطي آداب و رسومي دارد و ظاهراً مراعات رسوم، اشكال شرعي نداشته باشد و موقعيت‏حضرتعالي طوري است كه شما براي عامه مسلمين هستيد و اين موقعيت بايد براي اسلام حفظ شود و آقايان با آن برنامه‏اي كه دارند مي‏خواهند اين موقعيت شما را ناديده بگيرند يا خداي نخواسته به خيال خودشان هتك حرمت شما كنند، لذا ما از شما خواهش مي‏كنيم براساس آداب و رسوم حاكم در اين محيط، برنامه آقايان را نپذيريد. سخنان ما كه تمام شد ايشان يك قصه‏اي نقل كردند كه ما در مقابل عظمت روحي ايشان احساس حقارت و شرمساري كرديم. امام فرمودند: «در گذشته كه برق نبود و كوچه‏ها تاريك بود يكي از آقايان به جايي مي‏رفت و طبق مرسوم شخصي هم جلوي ايشان فانوس به دست گرفته بود. او اتفاقاً عازم مجلسي بود كه يك آقاي ديگري هم عازم آن مجلس بود. در راه كه برخورد كردند، اين آقا يك مقدار از آن ديگري فاصله گرفت تا معلوم شود كه ايشان يك تشكيلات جدا و يك فانوس‌‏كش مخصوصي دارد و مي‏خواست كه موقعيتش شناخته شود.» امام پس از نقل اين داستان فرمودند: «اگر روز قيامت ما را در محضر رسول الله(ص) به صف وادارند و از اين چيزها از ما سؤال كنند، آيا آقايان براي اين سؤال، جوابي در نظر گرفته‏اند كه مثلاً اين جلوتر باشد آن عقب‏تر باشد، اين زودتر باشد آن ديرتر باشد؟ اين اعتباراتي كه آقايان در نظر مي‏گيرند اگر در آن صف، حضرت رسول(ص) از ما سؤال كردند آيا جوابي داريم بگوييم؟» سپس فرمودند: به آن برنامه‏اي كه آنها تهيه كرده‏اند عمل كنيد.