مهاجرت آيت‌الله ميلاني به تهران

پس از قيام پانزده خرداد رژيم عده زيادي از روحانيون را بازداشت كرد. از جمله بازداشت‌شدگان امام و آيت‌الله سيدحسن طباطبايي قمي بودند. دستگيري و زنداني كردن علما باعث شد تا شور و هيجان عجيبي بر مردم و حوزه‌هاي علميه سراسر كشور از جمله مشهد حكمفرما گردد. اين حادثه نه تنها نيروهاي انقلابي را به واكنش واداشت بلكه علمايي را كه به نوعي با دربار ارتباط داشتند نيز به تحرك وادار كرد. چنانچه ميرزا احمد كفايي و فقيه سبزواري طي ملاقات با عزيزي استاندار خراسان و نايب‌التوليه آستان قدس رضوي در باغ ملك‌آباد مشهد از ايشان خواستند تا اقدامات لازم را براي آزادي علماي بازداشت شده فراهم سازد.
 در ميان علماي مشهد نقش آيت‌الله سيدمحمد هادي ميلاني از ديگران پررنگتر بود. ايشان طي اعلاميه‌اي به سيد جلال‌الدين تهراني، كه رابطه نسبتاً خوبي با رژيم داشت از او خواست تا ضمن نظارت بيشتر علما بر قوانين، از هر كوششي براي آزادي علما و ديگر زندانيان، از اهل علم و محترمين، دريغ نكند.
 آيت‌الله ميلاني تنها به صدور اعلاميه اكتفا نكرد، بلكه جهت اثر بخشي اقداماتش تصميم گرفت به تهران مسافرت و در مشورت با ديگر علماي شهرستانها كه در آنجا گرد هم آمده بودند، درخواستهاي خود را به سمع و نظر رژيم و شخص شاه برسانند.
 رژيم كه از حضور ايشان در تهران احساس خطر كرده بود، ايشان را از ميانه راه بازگرداند. اين مسئله باعث نااميدي وي در راهي كه در پيش گرفته بود، نشد. ايشان باري ديگر به همراه فرزندشان در نهم تير ماه به تهران عزيمت كرد. هدف آيت‌الله ميلاني از سفر به تهران چنانچه خود ذكر كرده عبارت بود از: آزاد ساختن امام و ديگر علماي بازداشت شده، اعتراض به كشتار مردم در سراسر كشور و تصويب قوانين خلاف شرع توسط رژيم.
 سفر آيت‌الله ميلاني به تهران يكي از مهم‌ترين برهه‌هاي حيات سياسي او را تشكيل مي‌دهد. ساواك قصد داشت با اقامت او در باغ ملك‌آباد واقع در شهر ري ايشان را تحت مراقبت قرار دهد اما دورانديشي ايشان مانع از تحقق هدف ساواك گرديد. ايشان در منزل آقاي پورقديري در اميريه اسكان گزيد.
 ملاقات سه هزار نفر از اقشار مختلف مردم در روزهاي اوليه با آيت‌الله ميلاني حاكي از جايگاه او دارد. اين مسئله زماني ملموس‌تر مي‌گردد كه بدانيم بنا بر اسناد ساواك حضور او در بين اجتماع‌كنندگان باعث تقويت روحيه آنها و برگزاري جلسات متعدد شده است.
 در اين جلسات، مجمع روحانيون مهاجر تصميم گرفت از ميان خود چهار تن را انتخاب و رأي نهايي درباره تصميمات مجمع توسط آنها صادر گردد. اين چهار تن عبارت بودند از: آيات عظام شريعتمداري، مرعشي نجفي، ميلاني و ميرزا هاشم آملي. علاوه بر اين، علماي مهاجر تصميم گرفتند آيت‌الله ميلاني را به عنوان سخنگو و نماينده خود به مقامات كشور معرفي نمايند.
 رژيم در ابتدا سعي داشت با بي‌اعتنايي به حضور علما در تهران، جايگاه آنها را تنزل بخشيده، از اهميت اين مسئله بكاهد. با گذشت مدتي، شاه و دولت تعلل بيش از آن را روا ندانسته، تصميم به مذاكره گرفتند. در اين راستا اسدالله علم سعي كرد با علما تماس بگيرد اما علما در جلسه مشورتي با يكديگر تصميم گرفتند از پذيرفتن علم سرباز زنند چرا كه دولت او را مسبب ريختن خون افراد بي‌گناه بسياري مي‌دانستند. علما همچنين پيشنهاد حسين علاء مبني بر ملاقات و مذاكره با شاه در حرم شاه‌عبدالعظيم حسني را رد كردند. پس از مدتي پاكروان رئيس ساواك تصميم به مذاكره با علماي مهاجر گرفته، تلفني موضوع را با آنها در ميان گذاشت. مجمع علماي مهاجر در مشورت با يكديگر صلاح ديدند طي ملاقات با او خواسته‌هاي خود را به مقامات كشور برسانند. خواسته‌هاي آنها عبارت بود از: مشخص شدن تكليف مردم با سلطنت فردي (شاه)، بركناري دولت اسد‌الله علم، خودداري رژيم از شكنجه و آزار زندانيان.
 پاكروان چندين جلسه با علما ملاقات كرد. در اين جلسات كه معمولاً رياست آن را آيت‌الله ميلاني برعهده داشت پيرامون اجراي كامل قانون اساسي، تأمين آزادي كامل انتخابات، مسكوت گذاردن قوانيني كه با قوانين مذهبي مطابقت ندارد و همچنين ارتباط سياسي دولت با اسرائيل مذاكره شد. در پايان اين مذاكرات پاكروان با تهديد از علما خواست تا به شهرهاي خويش بازگردند. پايداري و صلابت آيت‌الله ميلاني باعث شد پاكروان به موضع انفعالي كشانده شود. علما نيز تصميم گرفتند تا آزادي بدون قيد و شرط امام و ديگر بازداشت‌شدگان، در تهران اقامت كنند.
 در طول زماني كه علما و از آن جمله آيت‌الله ميلاني در تهران بودند اقداماتي صورت گرفت:
 1ـ صدور اعلاميه و فتوا در مناسبتهاي مختلف. ميلاني به همراه شريعتمداري در چهلم شهداي پانزده خرداد با صدور اعلاميه‌اي ياد و خاطره شهداي اين روز را گرامي داشتند. ميلاني همچنين با صدور دو اعلاميه تحت عناوين «ملت مسلمان ايران» در تاريخ 14/4/42 و «ملت مسلمان و ستم‌ديده ايران» در تاريخ 3/5/42 كه به اعلاميه‌هاي شماره يك و دو معروف شد، نقش مهمي را در آگاه ساختن توده‌هاي مردمي ايفا كرد.
 2ـ تأييد مرجعيت امام. با شايع شدن اعدام امام و علماي بازداشت شده، آيت‌الله ميلاني به همراه آيات عظام مرعشي نجفي، شريعتمداري و شيخ محمدتقي آملي با انتشار اعلاميه‌اي مشترك، مرجعيت امام را تأييد كردند. آنها امام را داراي مقلدين بسيار دانسته و بيان كردند كه طبق قانون اساسي مملكت مراجع مصونيت قضايي داشته، آنها نمي‌توانند كوچكترين آسيبي به امام برسانند. انتشار اين خبر از التهابات موجود در جامعه كاست. در همين راستا آيت‌الله ميلاني طي سفري به قم با خانواده امام ملاقات و آنها را مورد تفقد قرار داد. ميلاني حتي با فراخواندن پاكروان، تهديد كرد كه اگر مويي از سر امام كم شود، فتوايي صادر مي‌كند تا ملت اصل و فرع رژيم را براندازند. مجموعه اين اقدامات مانع از هرگونه حادثه‌اي براي بازداشت شدگان، به ويژه امام خميني گرديد.
 3ـ تحريم انتخابات دوره بيست و يكم مجلس شوراي ملي. دولت قصد داشت با هياهوي زياد اين دوره از انتخابات را آزاد معرفي نمايد كه در فضاي باز سياسي و در عين دموكراسي برگزار خواهد شد. آيت‌الله ميلاني انتخابات را امري مهم توصيف كرده در استفتائاتي كه از سراسر كشور از ايشان در مورد شركت در اين انتخابات شد، با برشمردن دلايلي از جمله وجود جوّ خفقان در جامعه، زنداني شدن علما و جمعي از محترمين و اهل علم و... شركت در انتخابات را شرعاً و عقلاً جايز ندانست.
 آيت‌الله ميلاني پس از يك صد روز توقف در تهران با اجبار ساواك به مشهد بازگشت و به اين ترتيب مهاجرت او با نتايج اساسي كه در پي داشت به پايان رسيد.
بازداشت امام و سيدحسن طباطبايي قمي پس از قيام پانزده خرداد
 يورش كماندوهاي رژيم به مدرسه فيضيه قم كه منجر به ضرب و شتم طلاب گرديد واكنشهاي زيادي به همراه داشت. عصر روز سيزده خرداد مصادف با عصر عاشورا جمعيت بسياري براي شنيدن سخنراني امام در مدرسه فيضيه اجتماع كردند. با ورود امام، شور و هيجان عجيبي مردم را فراگرفت. امام در سخناني از شهداي فيضيه تجليل و عليه رژيم و شخص شاه سخن گفت.1 در نيمه شب پانزده خرداد كماندوهاي رژيم با يورش به منزل ايشان در قم او را دستگير و پس از انتقال به تهران، در پادگان عشرت‌آباد بازداشت كردند. انتشار خبر بازداشت امام باعث اعتراضات عمومي در سراسر كشور شد.
 در مشهد سخنان آيت‌الله سيدحسن طباطبايي قمي در مخالفت با اقدامات شاه و در حمايت از مراجع قم، در روزهاي تاسوعا و عاشورا به اوج خود رسيد. از تمام شهرهاي استان، دسته‌هاي مختلف مردم جهت حمايت از ايشان و آيت‌الله سيدمحمد هادي ميلاني به مشهد آمده بودند. اين اوضاع احتمال بازداشت قمي توسط رژيم را دوچندان كرد. روز دوازدهم محرم كه قمي براي زيارت مرقد امام هشتم به حرم رفته بود شهر را پر از قواي انتظامي و بازار را تعطيل يافت. پس از بازگشت از حرم سربازان قصد داشتند وي را بازداشت كنند اما بين نيروهاي رژيم و مردم درگيري پيش آمد. به هر حال مأمورين پس از محاصره منزل آيت‌الله قمي، ايشان را دستگير و با تعدادي مأمور به تهران اعزام كردند.2
 محمدرضا فاكر كه خود هنگام هجوم مأموران در منزل قمي بود، درباره چگونگي ورود مأموران به خانه قمي چنين مي‌گويد: «ما در منزل آقاي قمي بوديم كه ايشان براي نماز رفت و ديگر بازنگشت. يك مرتبه ديديم كه خانه را محاصره كردند و صداي تيراندازي بلند شد. البته ما هيچ خبري از اوضاع قم و تهران نداشتيم. خلاصه در خانه را بستند و به دنبال آن، تيراندازي مفصلي شد. ما حدود سي و پنج نفر بوديم كه در خانه محصور شده بوديم. بعد از تيراندازي، مأموران در خانه را با لگد شكستند و داخل شدند... اينجا بود كه يك مرتبه مأموران توي خانه ريختند و با مسلسل شروع به تيراندازي كردند. آنها بدون هيچ‌ نشانه‌گيري، همه خانه را به رگبار بستند به طوري كه دود گلوله‌ها تمام فضاي خانه را پر كرده بود.»3
 با انعكاس خبر دستگيري قمي، روزنامه آفتاب شرق گذرا و مبهم علت دستگيري او را اخلال در نظم عمومي بيان كرد. اين روزنامه افزود كه توقيف او در كمال آرامش و بدون آسيب رسيدن به كسي صورت گرفته است.4
 واقعيت اين است كه رژيم از قبل، تصميم گرفته بود آيت‌الله قمي را بازداشت كند. در همين راستا روز قبل از پانزده خرداد، صد و پنجاه نفر از مبارزين و انقلابيون مشهد را دستگير كرده بود. بر اساس مذاكرات موجود در هيأت دولت، شهر مقدس مشهد از جايگاه خاصي چون قم برخوردار بوده، اتحاد اين دو شهر مي‌توانسته براي رژيم بسيار خطرناك باشد. اسدالله علم، در جلسه هيأت دولت كه ساعت پنج بعد از ظهر روز 15/3/42 در كاخ نخست‌وزيري برپا گرديد، در جمع كابينه مي‌گويد: «قصد ما اين بود كه قبل از عاشورا كسي را نگيريم.» در جلسه فوق علم منشأ قيام پازده خرداد را پولهاي خارجي دولتهاي عراق و مصر و گردانندگان اصلي آن را در ايران، خميني و قمي در شهرهاي قم و مشهد معرفي كرده، مي‌افزايد: «روز تاسوعا دو هزار نفر شعار زنده باد خميني و مرگ بر دشمنان وي سر مي‌دادند و روز عاشورا هم اين شعارها را تكرار كردند و اگر ما قصد متفرق كردن مردم را داشتيم عده زيادي زير دست و پا مي‌رفتند. پس تصميم ما بر اين بود كه روز شنبه خميني را در قم و قمي را در مشهد بگيريم ولي اتفاقي افتاد كه باعث شد زودتر بگيريم. دو چيز اتفاق افتاد: 1ـ خميني در قم بر منبر رفت و هتاكي زياد به اعليحضرت كرد. 2ـ خبر ديگر آنكه قم و مشهد با هم هم‌صدا بشوند و كار خيلي سخت بشود، لذا ديشب چهار بعد از نيمه شب خميني را گرفتيم و امروز صبح در مشهد قمي را گرفتيم.»5
 در جريان پانزده خرداد به جز امام علماي ديگري هم بازداشت شدند از جمله: سيد عبدالكريم هاشمي‌نژاد در مشهد كه مدت چهل و يك روز در زندان بود،6 بهاءالدين محلاتي، مجدالدين محلاتي و سيد عبدالحسين دستغيب در شيراز و...7
واكنش علماي مشهد به بازداشت امام و آيت‌الله قمي
 حادثه پانزده خرداد كشور را متأثر ساخت. اين حادثه در مشهد داراي بازتاب وسيعي بود. حوزه علميه مشهد و از جمله آيت‌الله سيد محمدهادي ميلاني كه خانه ايشان مأمن نيروهاي انقلابي بود از وقوع چنين حوادثي در كشور اظهار ناراحتي كردند. آيت‌الله  خامنه‌اي كه جهت سفر تبليغي و آگاه ساختن مردم از حوادث اخير به بيرجند رفته و پس از انجام سخنراني پيرامون جنايات شاه در قم، توسط شهرباني دستگير و به زندان مشهد منتقل شده بود، پس از آزاد شدن در مشهد با آيت‌الله ميلاني ملاقات و درباره حوادث پانزده خرداد با ايشان مذاكره كرد. ايشان مي‌گويد كه آيت‌الله ميلاني از حوادث پانزده خرداد بسيار ناراحت و متأثر و افسرده بودند، چرا كه اعتقاد داشتند، در اين حوادث انقلابيون ضرر كرده‌اند؛ بدين مضمون كه مهم‌ترين نسل‌ها، جوانان و در بين آنها شايسته‌ترين‌شان، متدين‌ترين آنها هستند و در ميان آنها كساني كه جرأت و شجاعت اقدام داشتند در اين حادثه كشته شده‌‌اند.8
 پس از دستگيري امام و قمي، مردم مشهد در اعتراض به اين قضايا بازار را تعطيل و دست به اعتصاب زدند. در اين راستا ائمه جماعات مسجد گوهرشاد هم از اقامه نماز جماعت خودداري كردند. در اين حادثه حتي علماي مدافع دربار هم كه تا اين زمان سكوت كرده بودند، به حمايت از علماي دستگير شده پرداختند. ميرزا احمد كفايي و فقيه سبزواري با عزيزي استاندار خراسان در باغ ملك‌آباد مشهد ملاقات و از او مي‌خواهند در خصوص علماي بازداشت شده از جمله آيت‌الله قمي اقدامات لازم را انجام دهد.9
تمهيدات رژيم جهت سرپوش گذاشتن بر قيام پانزده خرداد
 حكومت شاه كه پي به حساسيت موضوع برده بود با درج شايعه‌اي در مطبوعات از قول آيت‌الله ميلاني اعلام كرد كه ايشان با هرگونه خونريزي مخالف است. آنها همچنين جهت مبرا ساختن خود از كشتار پانزده خرداد دست به اقداماتي زدند. اول اينكه در يك اقدام زيركانه دست به تظاهر مذهبي زدند چنانچه قبل از حادثه پانزده خرداد در شب عاشورا مراسم خطبه در صحن عتيق با حضور تيمسار سپهبد عزيزي، استاندار خراسان و نيابت توليت آستان قدس رضوي و همچنين تيمسار سرلشكر مين باشيان فرمانده لشكر 12 خراسان و آقاي سرهنگ افتخار، رئيس شهرباني خراسان در حالي كه شمع در دست داشتند، برگزار شد.10
 اسدالله علم نيز جهت معكوس جلوه دادن وقايع، طي نطقي راديويي اعلام كرد كه نقشه توطئه‌هاي اخير فاش شده و ارتباط آنها با اشرار فارس و پول‌هايي كه از خارج مي‌رسيده، مشخص و توطئه‌گران توقيف شده‌اند. نقشه آنها اين بوده كه با پول‌هاي رسيده از طريق وعاظ احساسات مردم را بر ضد دولت بشورانند.11
 سازمان اطلاعات و امنيت كشور با صدور اعلاميه‌اي در بيست و پنجم خرداد ماه، حادثه پانزده خرداد را به توطئه‌گران و افراد ناراضي از انقلاب اصلاحي شاه نسبت داد كه با حمايت‌هاي مادي و معنوي دشمنان خارجي ايران موفق به اين كار شده‌اند. اين اعلاميه همچنين از شخصي با نام «محمد توفيق القيسي» نام مي‌برد كه پول‌ها را جهت عمليات تخريبي وارد ايران كرده و به خرابكاران سپرده است.12
 در اين راستا شاه در همدان هنگام اعطاي اسناد مالكيت كشاورزان با اشاره به اصول ششگانه و اصلاحات، از عاملين واقعه پانزده خرداد 1342 با عنوان مرتجعين سياه نام برد: «در چهارشنبه پانزده خرداد ارتجاع سياه چه كرد؟ كتابخانه پارك شهر را آتش زد. يعني هر چه كه مطابق علم و سواد و احتياجات امروز باشد به درد او نمي‌خورد. و دانشگاه را آتش زده، وسيله عبور و مرور، باجه‌هاي بليت فروشي، اتوبوس آتش زده شد. براي اينكه لابد فكر مي‌كند در اين قرن كه دنيا به سمت تسخير فضا مي‌رود او بايد سوار الاغ و قاطر بشود...» و بدين گونه آنها را مشتي كهنه‌پرست و متحجر جلوه داد.13
 تبليغات مطبوعات و رسانه‌ها كارساز نشد. در قيام پانزده خرداد 42، به تدريج تمام علماي مشهد به حمايت امام پرداختند و پيش‌نمازان مشهد اعلام كردند تا آزادي امام و قمي از ا قامه نماز جماعت خودداري خواهند كرد. ميلاني در نامه‌اي به سيدجلال‌الدين تهراني از او خواست اقدامات ذيل را انجام دهد: «1ـ دقت در قوانيني كه اخيراً تصويب آنها مطرح شده و مذاكره با علماي مركز در اين باره و نظارت علما بر قوانين، چرا كه تصويب قوانين مخالف احكام اسلام در يك مملكت مذهبي شايسته نيست. 2ـ تلاش جهت آزاد نمودن آيت‌الله خميني و قمي. 3ـ آزادي بعضي از زندانيان از جمله اهل علم و محترمين.»14
 آيت‌الله ميلاني خود به اين اكتفا نكرد و خود عازم تهران شد؛ اما رژيم كه حضور او را در تهران خطرناك مي‌دانست، از ميانه راه به مشهد بازگرداند. ميلاني بيستم خرداد 1342 در تلگرافي به امام از بازداشت ايشان و ديگر علما ابراز تأسف شديد نموده، حركت آنها را به حركت سيدالشهدا تشبيه نمود. او در اين اعلاميه به اقدام رژيم در بازگرداندن خويش اشاره مي‌كند: «خواستم به تهران آيم و از نزديك پشتيباني و هماهنگي خود را اعلام كنم و بگويم آنچه شما گفته‌ايد همه روحانيين بلكه گفته اولياي خدا و ائمه اطهار عليهم‌السلام است. هواپيما را از بين راه برگردانيدند...»15 ايشان همچنين در نامه‌اي به نجف وقايع اتفاق افتاده در پانزده خرداد را به آگاهي علما و مراجع نجف از جمله آيت‌الله خويي رساند. آيت‌الله خويي هم با فرستادن تلگرافي به مشهد از وصول تلگراف ميلاني خبر داد و ضمن تشكر از اقدامات وي، پيروزي ايشان را خواستار گرديد. در مجالس سوگواري هم كه به مناسبت ايام محرم و صفر در منزل ايشان برگزار مي‌شد، متن تلگراف او به علماي توقيف شده قرائت و حتي تهديد كرد كه اگر علماي بازداشت شده آزاد نگردند آنها به تهران مسافرت خواهند كرد.16
مهاجرت آيت‌الله ميلاني به تهران
 پس از دستگيري امام و چند تن از علما، آيت‌الله ميلاني جهت استخلاص آنها به تهران سفر كرد. سفر ايشان به تهران مهم‌ترين برهه حيات سياسي وي محسوب مي‌گردد. ايشان بار اول موفق به ورود به تهران نگرديد، چرا كه به دستور رژيم هواپيما را از ميانه راه، بازگرداندند. اما ايشان نااميد نشده و بار دوم به اتفاق پسرش محمدعلي ميلاني در 9/4/42 به تهران عزيمت كرد. ساواك كه قادر نبود براي دومين بار از ورود آيت‌الله ميلاني و پسرش به تهران جلوگيري كند و از استقبال پرشور مردم از ايشان به هراس افتاده بود، تمهيداتي براي بهره‌برداري از وجود ايشان در تهران اتخاذ نموده، سعي كرد ورود ايشان مخفيانه و بدون آگاهي مردم صورت گيرد. پس از ورود آيت‌الله ميلاني به تهران، ساواك قصد داشت جهت مراقبت بيشتر اوضاع، ايشان را در باغ ملك‌آباد واقع در شهر ري، اسكان دهد اما ميلاني از اقامت در آنجا اجتناب و در منزل شخصي به نام پورقديري در خيابان اميريه اقامت گزيد.17
 با اقامت آيت‌الله ميلاني در تهران و اطلاع يافتن مردم، سيل جمعيت جهت ملاقات ايشان به سوي منزلش روانه گرديد. همچنين روحانيان تهران و بازاريان با او ديدار كردند. اعضاي جبهه ملي و بعضي از سران آزاد شده آن هم در ملاقات با ميلاني به تبادل‌نظر پرداختند. در روزهاي اوليه اقامت ايشان در تهران تعداد ملاقات‌كنندگان چندان زياد بود كه ساواك در گزارش خود تعداد آنها را تا روز 13/4/42 (طي چهار روز اقامت)، سه هزار نفر اعلام مي‌كند.18
 هدف از عزيمت آيت‌الله ميلاني به تهران چنانچه در گزارش ساواك و اسناد منعكس گرديده، عبارت بود از: 1ـ آزاد ساختن امام و ديگر آيات عظام و وعاظ. 2ـ اعتراض به كشتار مردم در تهران و ساير شهرستانها. 3ـ اعتراض به تصويب قوانين خلاف شرع و قانون اساسي توسط رژيم شاه.19
 جداي از آيت‌الله ميلاني، علماي ديگر شهرستانها هم به تهران مهاجرت كردند؛ از جمله: حاج شيخ علي‌اصغر كرماني از كرمان، آخوند ملاعلي همداني و آيت‌الله بني‌صدر از همدان، آيت‌الله ضيابري از رشت، آيات عظام شريعتمداري، نجفي مرعشي و شيخ مرتضي حائري از قم، آيت‌الله صدوقي از يزد، آيت‌الله منتظري و شيخ ابراهيم اميني از نجف‌آباد، عبدالجواد اصفهاني و خادمي از اصفهان، سيدعلي بهبهاني، سيدمصطفي علم‌الهدي، حاج سيد مرتضي موسوي علم‌الهدي از اهواز، آيت‌الله سيدعز‌الدين حسيني از زنجان، حاج آقا روح‌الله كمالوند و حاج سيد يحيي جزايري از خرم‌آباد، سيد مرتضي پسنديده از خمين و... بعضي از منابع شيخ مجتبي قزويني را هم جزو علماي مهاجري كه از مشهد به تهران عزيمت كرده، ذكر كرده‌اند.20
 در ميان علماي مهاجر به تهران، آيت‌الله ميلاني از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بود به طوري كه حضور او گرمابخش جلسات شده، مهاجرين را در اجابت خواسته‌هايشان مصمم‌تر ساخت. «از روزي كه آقاي ميلاني به تهران آمده روحانيون مرتباً جلساتي تشكيل مي‌دهند و در تماس دائم با يكديگر مي‌باشند.»21
 بنابر نقلي هجرت علما به تهران از مشهد آغاز شده و آيت‌الله ميلاني، ديگر علما از جمله شريعتمداري را به اقامت در تهران و چاره‌جويي در برابر اوضاع و وقايع پيش آمده تشويق كرده است.22
 روايتي ديگر، صدرالدين حائري جهت عزيمت شريعتمداري به تهران از طريق آيت‌الله ميلاني اقدام كرد و در اين باره چندين بار به مشهد مسافرت و پيامهاي ايشان را به شريعتمداري مي‌رسانده است. بنابر اين نقل حتي علماي ديگر شهرستانها جهت ملاقات با آيت‌الله ميلاني به تهران آمدند.23
 محل اقامت آيت‌الله ميلاني در تهران، پايگاه انقلاب و مأمن مردم شد. مردم شبها خدمت ايشان رسيده نماز جماعت را به امامت او برپا مي‌كردند. منزلي كه ايشان در آنجا اقامت گزيده بودند، حياتي بزرگ و چندين اتاق داشت كه محل كار ميلاني هم روزها آنجا بوده، مردم و احزاب دائماً در رفت و آمد بودند.24 با حضور ايشان در تهران، علما جلسات متعددي با يكديگر جهت مشورت و چاره‌جويي تشكيل داده، بيشتر اوقات اين جلسات در منزل ميلاني برگزار مي‌شد. ساواك در گزارشهاي خود به برگزاري متعدد اين جلسات اشاره دارد: «اخيراً روحانيون شهرستانها (روحانيون معروف) از شهرستانها هجوم آورده و قصد دارند كه اينجا جلساتي تشكيل داده و پس از مشاوره تصميماتي بگيرند...»25 در اين جلسات، مجمع روحانيون مهاجر تصميم مي‌گيرند از ميان خود، چهار تن را انتخاب و رأي نهايي در تصميمات اتخاذ شده، توسط آنها صادر گردد.26 در اين مجمع همچنين آنها تصميم گرفتند، آيت‌الله ميلاني را به عنوان سخنگو و نماينده خود به مقامات معرفي كنند ولي آنها اعلام قطعي اين تصميم را موكول به آمدن روحانيون اصفهان، همدان و يكي دو شهرستان ديگر كردند.27
 در يكي از همين جلسات ميلاني از امام به عنوان مرجع مسلم ياد و مرجعيت ايشان را جهاني اعلام كرد. ايشان در اين جلسه از امام به عنوان «آقاي روح‌الله روحي‌ له الفداء» تعبير مي‌كند.
واكنش رژيم نسبت به مهاجرت علما به تهران
 با گذشت مدتي از مهاجرت علما به تهران، دولت كه قصد داشت با بي‌اعتنايي به حضور آنها در پايتخت، جايگاه آنها را تنزل بخشد، تعلل بيشتر را صلاح ندانست، تصميم به مذاكره با آنها گرفت. علماي مهاجر به ويژه چهار تن مذكور، مذاكره را منوط به حضور امام و آزادي ديگر علماي بازداشت شده كردند.28 دولت علم بر اين كار اصرار ورزيده و در چندين تماس با علما، علت تجمع آنها را در تهران جويا شد. اما علما بر اين تصميم متفق گرديدند كه علم و دولت او را به دليل آغشته بودن دستهاي آنها به خونهاي بيگناهان به حضور نپذيرند، لذا اين تصميم را به اطلاع دولت رساندند. پس از مدتي حسين علاء وزير دربار در تماس تلفني با علما، از آنها خواست با شاه در حرم شاه عبدالعظيم ملاقات و مذاكره نمايند، تا بدين وسيله هدف از مهاجرت روشن گشته، در ضمن درخواستهاي خود را به گوش شاه برسانند. آنان در يك جلسه مشورتي پيشنهاد علم را نپذيرفته چرا كه معتقد بودند، حضور آنها در جلسه‌اي كه شاه تمام قدرت را در دست دارد، ضمانت اجرايي ندارد، چرا كه ممكن بود شاه ابتدا شرايط و پيشنهادات علما را پذيرفته و سپس آنها را منكر گردد. پس از گذشت مدتي حسن پاكروان، رئيس ساواك وقتي به علما تلفن زده و آمادگي خود را جهت مذاكره با ‌آنان اعلام كرد روحانيان مهاجر بدين نتيجه رسيدند كه بالاخره بايد اهداف خود را به گوش مقامات برسانند، لذا مذاكره با پاكروان را پذيرفتند.29 بر اساس اسناد موجود، بين پاكروان و علماي مهاجر چندين بار ملاقات و مذاكره صورت گرفت. در ملاقاتي بين پاكروان و آيت‌الله ميلاني كه دو ساعت هم به طول انجاميد، پس از گفتگو و تهديدات متقابل درخواستهاي علما به شرح ذيل مطرح گرديد: 1ـ مشخص شدن تكليف مردم با حكومت چرا كه ديگر مردم تحمل حكومت فردي را ندارند. 2ـ بركناري دولت علم به علت فراهم آمدن زمينه‌هاي بهتر مذاكرات. 3ـ خودداري رژيم از شكنجه و آزار زندانيان بيگناه.30
 در مورخه 28/4/42 پاكروان ملاقاتي ديگر با آيت‌الله ميلاني داشت كه نتيجه اقداماتش جهت آزادي روحانيون بازداشت شده را به اطلاع او رساند. او در اين جلسه بيان كرد كه به غير از آيت‌الله طالقاني كه پرونده ايشان در ساواك مفتوح مي‌باشد، آزادي امام، قمي و محلاتي مشروط به اين است كه آنها به شهرهاي خود بازنگردند. پس از گفتگوهاي طولاني آنها تصميم گرفتند فرداي آن روز با حضور تمام علما و پاكروان مباحث بار ديگر مورد بررسي قرار گيرد.
 در جلسه موردنظر، مذاكرات ديروز بين پاكروان و آيت‌الله ميلاني دوباره مطرح گرديد. تصميم دولت مبني بر آزادي مشروط سه تن از آيات عظام (خميني، قمي و محلاتي) مورد اعتراض علما قرار گرفت ولي پاكروان در جواب اعتراض آنها، آزادي بدون قيد و شرط علما را منوط به درخواست از شخص شاه نموده، اين اقدام را از حيطه كاري خود خارج دانست. در اين جلسه همچنين پيرامون اجراي كامل قانون اساسي، تأمين آزادي كامل انتخابات، مسكوت گذاردن قوانيني كه با قوانين مذهبي مطابقت ندارد و همچنين ارتباط سياسي دولت با اسرائيل مذاكره شد.
 در پايان جلسه، پاكروان با لحني همراه با تهديد بيان كرد كه علما بايست هر چه زودتر وضعيت خود را مشخص كرده، به شهرهاي خود بازگردند. با رفتن پاكروان، علما به جلسه خود ادامه داده، تصميم گرفتند تا تأمين آزادي تمام زندانيان، تهران را ترك نكرده و قبل از عزيمت به طور دسته‌جمعي، مسئله انتخابات آتي را مورد بررسي قرار دهند. آنها همچنين متفقاً اعلام كردند با صدور اعلاميه مشتركي تكليف مسلمانان را مبني بر شركت يا عدم شركت در انتخابات بيست و يكمين دوره مجلس شورا و اينكه در صورت شركت بايست به چه كساني رأي دهند روشن سازند. در اين جلسه همچنين درباره اين مسئله كه آيا بايد درباره آزادي علماي بازداشت شده با شاه مذاكره نمايند يا خير، پس از مذاكرات طولاني بر اين تصميم متفق گرديدند كه اين اقدام به مصلحت نيست. آنها در پايان تأكيد كردند اتهامات زندانيان بايد به طور واضح و آشكار بيان گرديده و در يك دادگاه واجد شرايط و بدون غرض‌ورزي به اتهامات آنها پرداخته شود، در غير اين صورت بايد بدون قيد و شرطي كليه آنها آزاد گردند.31
 اين جلسات اغلب توسط آيت‌الله ميلاني اداره مي‌شد. صلابت ايشان باعث شد تا پاكروان به موضع انفعالي كشانده شود. پس از آنكه پاكروان با علما ملاقات و آنها را از جانب سلامتي امام خاطر جمع ساخت، بعضي از علما تسليم شده و بعضي ديگر بر آزادي امام تأكيد كردند اما اكثر آنها انگيزه اصلي و قوي جهت درگيري با دربار و مقاومت تا رسيدن به نتيجه قطعي را نداشته و تنها ميلاني بود كه معتقد به سرنگوني رژيم بود.32
 آيت‌الله ميلاني نه تنها بر عدم خروج علما از تهران پس از آزادي امام و قمي تأكيد كرد كه حتي دايره فعاليت خود را به خارج از ايران منتقل ساخت تا موضوع جنبه بين‌المللي پيدا كند.33 در همين راستا ايشان در مصاحبه و گفتگو با رسانه‌هاي جمعي و گروهي داخل و خارج از كشور اين امر را محقق ساخت. اين مسئله در گزارشهاي ساواك هم منعكس شد. به عنوان مثال، آيت‌الله ميلاني در مصاحبه با يك خبرنگار آلماني تمام جريانات و اعمالي كه رژيم نسبت به روحانيون مرتكب شده بود به سمع او رساند. ميلاني حتي زماني كه اطلاع يافت كه به علت سانسور شديد خبر، اطلاعات او مجعول و غلط جلوه داده مي‌شود، پس از مشورت با ديگر علما تصميم مي‌گيرد با اعزام چند مُبلغ از سوي مراجع به اروپا اقدام به بيان حقايق كند.34
فعاليت‌هاي علماي مهاجر در تهران
الف: صدور اعلاميه در مناسبت‌هاي مختلف
 صدور فتوا و اعلاميه به مناسبت‌هاي مختلف از كارهاي مثبت و تأثيرگذار آيت‌الله  ميلاني و ديگر علما در اين برهه بود. از جمله اعلاميه‌هايي كه توسط آنها صادر شد و تأثير بسزايي در تقويت روحيه مردم داشت اعلاميه‌اي جهت برگزاري اربعين شهداي پانزده خرداد بود. آيات ميلاني و شريعتمداري يكشنبه 22 صفر برابر با 22 تيرماه 1342 را به مناسبت چهلمين روز شهداي پانزده خرداد و همچنين در حمايت از امام و اعتراض به اقدامات شاه، تعطيل عمومي اعلام كردند.35 به دنبال اين اعلاميه، جوش و خروشي در ميان مردم پديد آمده، باري ديگر ياد و خاطره شهداي پانزده خرداد گرامي داشته شد. حتي افرادي كه به اقامتگاه ميلاني رفت و آمد داشتند، اظهار كردند كه اگر تا روز اربعين اين شهدا قضايا فيصله نيابد در آن روز از مكانهاي مختلف دستجاتي به راه انداخته و در حالي كه پيشاپيش هر دسته يكي از مراجع تقليد حركت خواهد كرد، پس از ملحق شدن به يكديگر، كار را يكسره خواهند كرد. در ميان جوانان بازاري هم كه به منزل ميلاني رفت و آمد مي‌كردند، گفتگوهايي پيرامون تشكيل گروه انتقام شنيده مي‌شد.36
 ميلاني و شريعتمداري در ملاقاتي كه با آيت‌الله سيدمحمد بهبهاني داشتند پس از گفتگو راجع به اوضاع كشور، تصميمات ذيل را اتخاذ كردند: 1ـ محاكمه و تنبيه عاملين اصلي واقعه مدرسه فيضيه قم. 2ـ آزادي كليه دستگيرشدگان و احترام به روحانيت و صدور اعلاميه‌اي مبني بر تبري جستن از اعمالي كه رژيم در حادثه فيضيه و پانزده خرداد مرتكب گشته است. 3ـ افتتاح مجلسين و صورت گرفتن كارها از طريق مجلس، تا بدين وسيله اقدامات شاه محدود گشته، پس از اين علما با مجلس گفتگو نمايند.37 ميلاني با انتشار اعلاميه‌اي تحت عنوان «ملت مسلمان ايران» مورخه 14/4/42 كه به اعلاميه شماره يك معروف شد، دولت را مورد حمله شديد قرار دادند. ايشان در اين اعلاميه از اسراف بيت‌المال در راه اغراض خصوصي، انتصابات ناشايست، رشوه‌خواري، ظلم و كشتارهاي بيرحمانه، عدم امنيت، بيكاري، خفقان و عدم آزادي، انتقاد و علت مسافرت خود را به تهران اجراي امر به معروف و نهي از منكر اعلام كردند.38
 او طي اعلاميه ديگري در تاريخ 2/5/42 با عنوان «ملت مسلمان و ستمديده ايران» كه به اعلاميه شماره دو معروف شد، با لحن بسيار تندي اقدام جائرانه حكومت از قبيل كشتار، شكنجه، ضرب و شتم و ايجاد محدوديتها حتي براي جامعه دانشگاهي را مورد انتقاد قرار داده، سه نكته اساسي را متذكر مي‌گردند: «1ـ ملت ايران به هيچ‌وجه با تبعيد شخصيتي مثل آيت‌الله خميني و ديگر علماي بزرگ موافقت نخواهد كرد و اجازه چنين تجاوزي را نمي‌دهد. 2ـ براي ملت ايران ادامه توقيف و شكنجه رجال و افراد صالح ديگر قابل تحمل نبوده و بايد به اين جنايات خاتمه دهند. 3ـ ملت مسلمان در مقابل صندوق بازي و انتصابات قلابي مقاومت خواهد كرد و اجازه نخواهد داد حقي كه سالها از او سلب كرده‌اند باز در اختيار ديگران قرار گيرد.» در پايان هم با شكايت بردن به خداوند، از تمام مسلمين جهان و انسان‌هاي با شرافت دنيا مي‌خواهد تا به داد ملت مظلوم ايران رسيده و به ملت توصيه مي‌كند كه به خانواده‌هايي كه سرپرستشان كشته شده و يا زنداني مي‌باشند توجه و دستگيري نمايند.39
ب: تأييد مرجعيت امام
 با دستگيري امام و ديگر علما شايع شد كه رژيم قصد اعدام آنها را دارد. آيت‌الله ميلاني كه بين ايشان و امام از نظر عاطفي علاقه دوطرفه وجود داشت و به دنبال نام امام دعاي «سلام‌الله عليه» را آورده و دست روي چشمشان مي‌نهادند، با تلاش و كوشش سه تن از ديگر علما كه عبارت بودند از: مرعشي نجفي، شيخ محمدتقي آملي «ساكن تهران» و شريعتمداري اعلاميه‌اي صادر كرد. در اين اعلاميه آنها مرجعيت امام را تأييد كرده، بيان كردند كه ايشان داراي مقلد بسيار بوده و بر طبق قانون اساسي مملكت مصونيت داشته و نمي‌توان كوچكترين آسيبي به او رساند. با انتشار اين اعلاميه در سطح شهر و فضاي خاصي كه به وجود آمد، اعدام امام و ديگر علما منتفي شد.40 علاوه بر آن ميلاني چندين بار پاكروان، رئيس ساواك را فراخوانده به او هشدار داد كه اگر يك تار مو از سر امام كم گردد، حكمي صادر خواهد كرد كه ملت اصل و فرع آنها را براندازد.41
 در همين راستا آيت‌‌الله ميلاني جهت دلجويي و تفقد از خانواده امام روز 7/5/42 به همراه دو تن از فرزندانش به قم سفر كرد. ايشان پس از زيارت حرم حضرت معصومه(س) به مسجد اعظم بر سر قبر آيت‌الله بروجردي حاضر گرديد. طلاب قم كه از ورود ايشان اطلاع پيدا كرده بودند، اطراف او تجمع كردند. ميلاني آن گاه به همراه طلاب ديگر و در حالي كه آيت‌الله گلپايگاني و سيدصادق روحاني او را مشايعت مي‌كردند به منزل امام رفته و با خانواده ايشان ملاقات و جوياي احوال ايشان شدند.42 اين مسئله براي رژيم گران تمام شد چرا كه رژيم سعي داشت تا امام را از ديگر مراجع جدا كرده، وانمود كند كه ديگر مراجع حامي و همراه امام نيستند.
 البته در باب تأييد مرجعيت امام و جلوگيري از هرگونه سوءقصدي به جان ايشان، تمام گروه‌هاي سياسي و تعدادي از علما نظر موافق نداشتند، چنانچه بعضي از افراد نه تنها هيچ كوششي در آزاد ساختن امام و ديگر علماي بازداشت شده نكردند، بلكه در اين قضيه به توطئه و شايعه‌پراكني هم پرداختند. از جمله اين افراد مي‌توان به دكتر مظفر بقايي و يارانش اشاره كرد. حجت‌الاسلام محمد هاشميان از علماي رفسنجان كه خود جزو علماي مهاجري بوده كه به همراه آقاي صالحي كرماني از كرمان و آيت‌الله محمد صدوقي از يزد به تهران عزيمت كرده، در بيان خاطراتش، از توطئه‌هاي مظفر بقائي پرده برمي‌دارد. ايشان نقل مي‌كند؛ در همان روزهاي اول مهاجرت، علما اولين جلسه سري را با بيش از 75 تن از علماي بلاد در حسين‌آباد شهر ري تشكيل دادند تا پيرامون حوادث و اوضاع سياسي كشور و راه‌حلهاي ممكن جهت آزادساختن علما به گفتگو و تبادل‌نظر بپردازند.
 در جلسه فوق‌الذكر پس از سخنراني آيت‌الله ميلاني در عظمت شخصيت حضرت امام و معطوف ساختن علما به تلاش جهت آزادي ايشان و همچنين تحريم انتخابات آتي مجلس شوراي ملي، علماي حاضر تصميم مي‌گيرند چهار نفر آيات عظام (ميلاني، نجفي مرعشي، شريعتمداري و سيد محمدتقي آملي) را مسئول استخلاص امام سازند و آنها هر پانزده روز طي جلسه‌اي در منزل يكي از علماي مهاجر، گزارشي از عملكرد خود را بازگويند. هاشميان اضافه مي‌كند كه پس از گذشت پانزده روز كه قرار بود، جلسه در منزل آيت‌الله ميلاني برگزار گردد، در بين‌الطلوعين آن روز در حالي كه در منزل فرزند آقاي صالحي كرماني به سر مي‌برده، آقاي مظفر بقائي و غلامرضا آگاه، از فئودالهاي منتسب به رژيم پهلوي به منزل ايشان آمده و پيرامون رد تأييد مرجعيت امام و حضور در انتخابات سخناني بين آنها و آقاي صالحي رد و بدل شده كه حاكي از توطئه‌اي عظيم داشته است. روايت چنين است:
... اما بين‌الطلوعين روز پانزدهم در منزل پسر آقاي صالحي كرماني بودم كه ديدم كه پسر آقاي صالحي آمد و به پدرش گفت الآن آقاي دكتر مظفر بقايي و غلامرضا آگاه... مي‌خواهند به حضور شما برسند. من همان لحظه به ذهنم الهام شد كه اينها در اين موقع و بين‌الطلوعين كه هوا تاريك بود حتماً يك كار سياسي و در رابطه با انقلاب و دستگيري حضرت امام دارند. فكر كردم كه اگر من اينجا باشم و آنها بيايند حرفشان را به من نمي‌زنند و به نحوي مرا از مجلس خودشان بيرون مي‌كنند و مطلب از دست من بيرون مي‌رود. پيشدستي كردم و به آقاي صالحي گفتم چون من با آقاي آگاه، دعواي ملكي دارم و با اينها قهرم و اين شخص ميزبان شاه بوده است من نمي‌توانم در جلسه‌اي كه آگاه باشد، بمانم. آقاي صالحي گفتند شما بايد بمانيد كه من شما را آشتي بدهم ولي من قبول نكردم و بلند شدم و از راه بام كه يك درب آن هم به اطاق راهرو باز مي‌شد آمدم پشت پرده كه آن طرف اين جلسه منعقد بود نشستم و گوش فرا دادم كه آيا اينها در رابطه با انقلاب و دستگيري آمدند يا كار ديگري دارند. البته پشت پرده خيلي مي‌ترسيدم كه مبادا پرده كنار برود و اينها مرا ببينند كه قصه جور ديگري مي‌شد. من حرفهاي اينها را خوب گوش كردم... ايشان ‌(مظفر بقايي) خطاب به آقاي صالحي اظهار كرد كه آقاي صالحي چون شما از علماي موجه مهاجرين هستيد و حرفتان بسيار مورد قبول ديگران است امروز من آمدم حضور شما كه وقتي به منزل آيت‌الله ميلاني مي‌رويد و آقايان جمع مي‌شوند شما سه نظريه را به عنوان شخص خودتان اعلام كنيد و روي آنها هم ايستادگي بنماييد كه مصلحت اسلام و مسلمانان و اين مملكت همين است و آقاي بقايي مرتب به آقاي صالحي سفارش مي‌كرد كه كسي نفهمد كه اين نظريه‌ها را من به شما اعلام كرده‌ام و از قول من چيزي نگوييد بلكه شخصاً خودتان اظهارنظر كنيد. نظر اولش اين بود كه شاه مي‌خواهد خميني را اعدام كند و روحانيت كه در اينجا گرد هم آمده‌اند و در رأسشان حضرت آيت‌الله شريعتمداري است هيچ به صلاحشان نيست كه درباره اعدام خميني حرفي بزنند و بايد در مقابل كار شاه سكوت كنند زيرا خميني به منزلة يك فرش كهنه‌اي است كه ما اگر بخواهيم اين فرش كهنه را در مقابل سفته‌هاي كلان گرو برداريم درست نيست و روحانيت اهدافي دارد كه آن اهدافش عالي‌تر از  هزاران خميني‌هاست و همه بايد فداي آن اهداف بشوند و صلاح روحانيت به اين است كه در اين قضيه سكوت محض كنند تا اگر خواسته‌هايشان را به شاهنشاه گفتند، شاه به خاطر سكوت اينها اهداف آنها را عملي كند؛ اين نظر اول. اما نظر دوم اينكه تحريم انتخابات پانزده روز قبل صحيح نبوده و به صلاح روحانيت و مملكت نيست و شما اگر چند نماينده را به مجلس ملي بفرستيد كم كم كارها اصلاح مي‌شود. نظر سوم هم اين است كه اين مهاجرين كه اينجا دور هم جمع شدند اغلب بي‌شعورند و عده‌اي هم مخلص! شما اينها را از اطراف خودتان پراكنده كنيد. حال كه اختيار تام به آيت‌الله ميلاني و شريعتمداري و نجفي و آملي داده‌اند ديگر نيازي به بقيه نيست. اين  نظريات پيشنهادي مظفر بقايي بود و در بين حرفهايشان اين صحبت را نيز مطرح كرد كه حضرت آيت‌الله شريعتمداري هم از اين جريان اطلاع دارند كه اگر آقايان موافقت كنند ايشان هم تأييد مي‌كنند. تمام حرفهايشان تا آخر روي اين سه موضوع بود. با اصرار آقاي بقائي كه به هيچ‌عنوان افشاء نشود كه اين سه نظريه از من بوده است، جلسه با اين مسائل تمام شد و اينها رفتند...43
 هاشميان در ادامه خاطرات خود بيان مي‌كند كه به همراه صالحي كرماني همان روز در جلسه علما كه در منزل آيت‌الله ميلاني تشكيل شد، شركت كردند. در آن جلسه، آيت‌الله شريعتمداري غايب بود. و آيت‌الله ميلاني سخناني بر زبان راند كه با مواضع‌اش در جلسه پيشين متفاوت بود، لذا ضمن ملاقات خصوصي با ميلاني، ايشان را از توطئه صورت گرفته توسط مظفر بقايي آگاه ساخته است. لذا آيت‌الله ميلاني، وي را مأمور مي‌كند تا در ملاقات با ديگر علما مشخص گردد كه اولاً چرا علما در آن جلسه در برابر سخنانش ساكت بوده‌اند و ثانياً آيا بقائي با آنها هم در اين باب گفتگو كرده يا خير؟ هاشميان طي ملاقات با چند تن از علماي مهاجر متوجه مي‌گردد كه بقايي در اين باب با آنها هم گفتگو كرده است. لذا طي تماس تلفني با آيت‌الله ميلاني، ايشان را از وقايع آگاه مي‌سازد. در نتيجه «فوري آيت‌الله ميلاني جلسه فوق‌العاده‌اي تشكيل دادند و نگذاشتند براي تشكيل جلسه پانزده روز طول بكشد و از همه دعوت كردند. در اين جلسه هم كه قرار بود شريعتمداري باشد، نيامد. آقاي ميلاني در سخنراني فرمودند كه بنا بود كه ما در اين قضيه اشتباه عظيمي را مرتكب بشويم ولي خداوند ما را مدد كرد و ما فهميديم كه اشتباه است و ما بايد سعي و كوشش خود را در استخلاص حضرت آقاي خميني بكار بريم و تحريم انتخابات را بيخود شكستيم و بايد به مردم اعلام كنيم كه كارتهاي الكترال را نگيرند و اگر هم گرفتند به كسي رأي ندهند...»44
 با لو رفتن توطئه و آگاه شدن بقائي از اين مسئله، وي اعلاميه‌اي در حمايت از امام صادر كرد تا خود را مبرّا جلوه دهد.
ج: تحريم انتخابات دوره بيست و يكم مجلس شوراي ملي
 شاه جهت مشروع جلوه دادن اقداماتش پس از دو سال از پايان مجلس دوره بيستم درصدد برآمد انتخابات دوره بيست و يكم مجلس شوراي ملي را برگزار كند. به گمان شاه اين انتخابات با دوره‌هاي قبل متفاوت بود چرا كه در فضايي دمكراتيك برگزار شده، براي اول بار در رأي‌گيري از كارتهاي الكترال استفاده مي‌شد و نامزدها از ميان زنان و مرداني بودند كه آزادانه در آن شركت مي‌كردند؛ حال آنكه «در اين انتخابات در ميان نامزدهاي نمايندگي مجلس، مالكان عمده حضور نداشتند و همه رهبران اپوزيسيون در زندانها و يا تحت نظر ساواك بودند، دانشگاه در اشغال نيروهاي انتظامي قرار داشت و روزنامه‌ها، راديو و تلويزيون در اختيار دولت بود.»45
 اين انتخابات نه تنها از سوي علما و روحانيون و مخالفين شاه مورد اعتراض واقع شد، كه حتي افرادي چون علي اميني و دوستانش هم بر وجود تقلب و مكر و حيله رژيم در انتخابات اعتراف كرده، حتي شركت در آن را تحريم كردند. اميني و دوستانش، نورالدين الموتي وزير دادگستري سابق، غلامعلي فريور وزير صنايع و معادن سابق و محمد درخشش، وزير فرهنگ سابق عليه برگزاري انتخابات اعلاميه‌اي صادر كردند. آنها در اين اعلاميه انتخابات اين دوره را سرپوش دستگاه حاكمه روي بحران اجتماعي و اقتصادي ايران ذكر كرده، اعلام كردند به علت فقدان شرايط مساعد اجتماعي از شركت در انتخابات خودداري خواهند كرد. در قسمتي از اين اعلاميه اصول آيين‌‌نامه مصوب در اين انتخابات برخلاف اصول مسلم قانون اساسي و قوانين مصوب مجلس شوراي ملي دانسته شده، دلايلي بر اين امر ذكر گرديده بود: «1ـ سلب وظيفه اصلي انجمن نظار و تفويض آن به مأموران توزيع كارت انتخاباتي. 2ـ دخالت مسلم دولت در انتخابات و تهيه ليست كانديداها. 3ـ جمع‌آوري كارگران كارگاه‌هاي دولتي و خصوصي و دهقانان در جهت تظاهرات اجباري به نفع انتخابات.» در پايان اعلاميه اشاره شده بود كه دولت حتي آيين‌نامه انتخاباتي خود را هم زير پا گذارده، در حالي كه تاريخ اخذ رأي را در آيين‌نامه انتخابات حداقل پانزده روز پس از توزيع كارت الكترال تعيين كرده، بر اثر عدم استقبال مردم از گرفتن كارت در روز اخذ رأي، يك هفته اين مدت را تمديد كرده، تا با ارعاب و تهديد و توقيف حقوق و اخراج كارگران، آنها را به پاي صندوقهاي توزيع كارت بكشانند و چون باز هم با عدم استقبال مردم روبرو گشته، از اواسط كار شماره‌هاي كارتها را حذف تا بدين وسيله بتوانند در آمار خود راجع به تعداد كارتهاي توزيع شده دخل و تصرف كنند.46
 از مهم‌ترين و اساسي‌ترين اقدامات علماي مهاجر، تحريم و غيرقانوني اعلام كردن اين دوره از انتخابات بود. در اين زمان استفتائاتي از سراسر كشور از جمله از سوي اهالي اصفهان، نمايندگان اصناف تهران و اهالي تويسركان از آيت‌الله ميلاني مبني بر جواز شركت در انتخابات صورت گرفت. ايشان در جواب آنها، شركت در انتخابات را غيرقانوني دانسته، آن را شرعاً و عقلاً جايز ندانست. چنانچه درباره علل عدم جواز شركت در انتخابات در پاسخ استفتاء اهالي همدان چنين مي‌گويد: «در شرايط حاضر كه خفقان و اختناق از حيث قلم و لسان فراگير است و آزادي اجتماعات اختيار انتخابات نيست و جمعي از رجال متدين و دانشمند در زندان به سر مي‌برند و منازل عده‌اي از علماي عظام محصور و مردم از ملاقات و مراجعه در امور  ديني محرومند، شركت در انتخابات شرعاً و عقلاً جايز نيست و مطالبه حكومت مشروع قانوني وظيفه مي‌باشد.»47
 ميلاني درباره اهميت اين مجلس تأكيد نمود: «مادام كه كار با حكومت حل نشود و مملكت مسئول پيدا نكند، نمي‌گذاريم انتخابات بكنند ولو آنكه كشته بدهيم و يا كشته شويم و به احدي هم اجازه نمي‌دهيم با دادن ليست و صندوق‌سازي و غيره وكلاي قلابي را به مردم تحميل كنند زيرا اين مجلس، مجلسي است كه بايد براي هميشه به حكومت فردي و بي‌ديني در ايران خاتمه دهد.»48
 آيات عظام ميلاني، نجفي مرعشي، شريعتمداري و جمعي از علماي تهران در همين زمان طي عيادت از بهبهاني تصميم مي‌گيرند با مراجعت علماي مهاجر به مراكز خود، مردم را وادار كنند، عليه انتخابات مجلس شوراي ملي و غيرقانوني بودن آن به مقامات عالي كشور تلگراف و اعتراض كنند و ديگر آنكه روحانيون اعلاميه‌اي صادر كنند مبني بر اينكه چون انتخابات مجلس در زمان حكومت نظامي صورت گرفته و برخلاف مقررات اسلام، زنها در آن شركت كرده‌اند، مصوبات آنها غيرقانوني است. در نتيجه هر لايحه و قانوني كه به تصويب مجلس برسد طبق ماده دوم قانون اساسي كه دلالت دارد بر اينكه كليه مصوبات مجلس بايد به گواهي و امضاي پنج نفر از علماي طراز اول منتخب از سوي مراجع تقليد برسد و علما در حال حاضر از آزادي و اظهارنظر محروم هستند، پس اين مصوبات مورد قبول جامعه روحانيت نبوده، در نتيجه هيچ ضمانت اجرايي براي ملت مسلمان ايران نخواهد داشت.49
 آنها در تماس با امام، ايشان را از تصميمات خود آگاه ساختند. امام بازگشت علما به ويژه آيات عظام ميلاني، نجفي مرعشي و شريعتمداري به مشهد و قم را صلاح ندانسته، از آنها خواست تا در تهران بمانند. با منتفي شدن برگشت علما به شهرستان‌هاي خود، ميلاني و شريعتمداري در تاريخ 25/6/42 طي پيامي مشترك به ملت مسلمان ايران درباره حوادث و اوضاع مملكت و وضعيت بد معيشتي مردم، به حادثه فيضيه و ضرب و شتم طلاب، كشتار پانزده خرداد و عدم شركت آزاد در انتخابات اشاره و اين اقدامات را ناشي از اختناق موجود در كشور معرفي كردند. آنها در اين اعلاميه بيان كردند كه با توجه به اقدام ضدانساني رژيم درباره شركت مردم در انتخابات از جمله تهديد و تطميع در ادارات، منوط كردن انجام كار ارباب‌الرجوع به داشتن كارت، مجلس غيرقانوني و مصوبات آن بي‌ارزش و افراد شركت‌كننده در آن متجاوز به حقوق ملت هستند.50
 با تمام تلاش‌هايي كه از سوي علما در تحريم اين دوره از انتخابات صورت گرفت انتخابات برگزار گرديد. در اين مرحله نيز ميلاني دست به ابتكاري جديد زد. ايشان ضمن صدور اعلاميه‌اي از مردم خواست روز سيزدهم مهر، روز قبل از افتتاح مجلس اعتصاب عمومي صورت گرفته و مردم از خانه‌هاي خود خارج نگردند و ضمناً اصناف مختلف هم با صدور اعلاميه‌‌هايي از غيرقانوني بودن مجلس اظهار انزجار كنند.51
 در روز افتتاح مجلس، ميلاني خود تصميم گرفت در اجتماع اعتراض‌آميز مردم تهران در مسجد امام (شاه سابق) شركت و مخالفت خودشان را با اين مجلس و غيرقانوني بودن آن اعلام كند. آن روز مأموران دولتي و ساواك اقامتگاه ايشان را محاصره، از خروج ايشان از منزل جلوگيري به عمل آوردند. آنها با مردمي كه در جلوي منزل ميلاني تجمع كرده بودند درگير و قصد متفرق كردن آنها را نمودند. لذا آن اجتماع عظيم تبديل به راهپيمايي و درگيريهاي پراكنده در خيابانها شد.
 در پي اين درگيريها دهها نفر دستگير و زنداني شدند. در اين راهپيمايي افراد وابسته به نهضت آزادي شعارهايي چون «انتخابات قلابي، آزادي خميني و ابطال انتخابات» سر دادند. در پي اين اقدامات، اصناف تهران با صدور اعلاميه‌اي، اقدامات رژيم را در توقيف امام و ساير علما و  همچنين محاصره منزل ميلاني محكوم كردند. اين اعتصابات و تظاهرات باعث شد رژيم از حضور علما و مراجع در تهران بيشتر احساس خطر كرده به فكر روانه كردن هرچه سريع‌تر آنها به شهرستانهاي خود بيفتد.52
مشهد در زمان مهاجرت آيت‌الله ميلاني به تهران
 با مهاجرت ميلاني به تهران در چهاردهم تير 1342، منزل ايشان در مشهد تحت مراقبت شديد مأموران شهرباني و ساواك قرار گرفت. در اين زمان منبريها و وعاظ در مشهد مجالس پرشوري برپا كردند. از جمله سخنرانان اين مجالس سيد عبدالكريم هاشمي‌نژاد بود. در زماني كه ميلاني در مشهد حضور نداشتند مردم يا مستقيماً با ايشان در تهران در تماس بوده و يا اينكه با مراجعه به شيخ مجتبي قزويني و علماي ديگر رهبري مي‌شدند. در اين زمان عباس واعظ طبسي كه پس از سخنراني پانزده خرداد زندگي مخفيانه‌اي را شروع كرده بود، دوباره در محافل مذهبي حضوري فعال يافته، با سخنرانيهاي خود به افشاگري عليه رژيم پرداخت. در همين ارتباط ساواك در 23 تير بدو تذكر داد كه تنها مجاز است در منابر خود، ذكر مصيبت بخواند.
 در اين مدت رابطه ميلاني هم با مشهد قطع نگرديد چنانچه گاه نمايندگان مردم مشهد به حضور او در تهران مي‌رسيدند و يا محمدعلي ميلاني فرزند ايشان به مشهد آمده دستورات لازم را به مردم مشهد مي‌رساند. چنانچه در 7/6/42 در مسافرتي به مشهد و تماس با افراد جبهه ملي و نهضت آزادي و ساير روحانيون پيام ميلاني مبني بر ادامه مبارزه توسط آنها و همچنين آگاهي بخشيدن به مردم را ابلاغ كرده، پس از چند روز توقف در 13/6/42 به تهران بازگشت. در حين بازگشت تعدادي از وعاظ از او خواستند از پدرش درخواست كند تا روز آخر آراء، به همراه ديگر مراجع فتوايي صادر نمايند كه مردم در سراسر مملكت عليه انتخابات دست به اعتصاب بزنند.53
الف: مسافرت آيت‌الله مرعشي نجفي به مشهد
 در مدتي كه آيت‌الله ميلاني در تهران به سر مي‌بردند آيت‌‌الله سيد شهاب‌الدين مرعشي نجفي جهت زيارت به مشهد سفر كرد. ايشان از جمله علماي مهاجر بودند كه جهت استخلاص علماي بازداشت شده به تهران مراجعت كرده بودند. با اطلاع يافتن علماي مشهد از اين موضوع، با اعلاميه‌اي در روز چهارشنبه 27/6/42 اين خبر به اطلاع عموم رسانده شد. لذا ايشان با استقبال پرشور تمام طبقات به مشهد وارد و در منزل ميلاني اقامت گزيد.54
 با اقامت آيت‌الله مرعشي نجفي در منزل ميلاني، بيت آيت‌الله ميلاني مورد محاصره و حفاظت كامل نيروهاي ساواك قرار گرفت. در روز 29/6/42 جمعي از دانشجويان وابسته به جبهه ملي و نهضت آزادي با آيت‌الله نجفي مرعشي ملاقات و مذاكره كردند. در اين ديدار آيت‌الله نجفي مرعشي به آنها پيشنهاد كرد تا يكي دو نفر از آنها به عنوان پيك به تهران مسافرت، دستورات علما را به مشهد منتقل كنند.55 اقامت ايشان زياد به طول نينجاميد. ايشان اعلاميه‌اي در 30/6/42 خطاب به اهالي مسلمان خراسان صادر و به جهت حمايت آنها از روحانيت تشكر و قدرداني نموده، بر لزوم ادامه مبارزه تا آزادي امام، قمي و محلاتي تأكيد كرد.56
 آمدن ايشان به مشهد قوت قلبي براي روحانيت مبارز مشهد و همچنين بهانه‌اي شد تا آنها حركت جديدي را آغاز كرده، بر فعاليتهاي خود بيفزايند. پس از ديدار علما و وعاظ مشهد با ايشان و مذاكرات صورت گرفته، آنها اعلاميه‌اي منتشر كردند كه در آن از امام و حركت ايشان حمايت شده بود.
ب: دريافت كارتهاي الكترال توسط مردم مشهد
 جداي از صدور اين اعلاميه، در مشهد دو اقدام مهم و اساسي صورت پذيرفت. با پيش آمدن انتخابات دوره بيست و يكم مجلس شوراي ملي، علماي مهاجر در تهران به تمام شهرها از جمله مشهد پيغام دادند تا مردم كارتهاي الكترال دريافت كنند. نقشه اين بود كه با گرفتن اين كارتها، آنها را به علما تحويل داده و روز برگزاري انتخابات پاي صندوقهاي رأي حاضر نگردند. علما هم با نشان دادن اين كارتها به مقامات اعلام كنند كه مردم در انتخابات شركت نكرده و دليل آن هم وجود اين كارتها در دست آنهاست.
 اين اقدام ضربه محكمي به مشروعيت و رسميت انتخابات وارد مي‌ساخت. مردم مشهد از اين قضيه بسيار خوب استقبال كردند، چنانچه آن دسته از مردمي هم كه هيچ‌گاه در انتخابات شركت نكرده و به دنبال مسائل سياسي نبودند، به واسطه دستور علما و مراجع اين كارتها را گرفتند.57 
 از جمله كارهاي ديگر كه در مشهد صورت گرفت اين بود كه علماي مهاجر از جمله آيت‌الله ميلاني دستور داده بودند تا مردم با نگاشتن نام و نشانه دقيق خود بر روي برگه‌هايي، حمايت خود را از علما اعلام دارند. در اين زمينه هم اقدامات وسيعي در مشهد صورت گرفت و حدود هشتاد هزار برگه جمع‌آوري شد. چنانچه كاسب، تاجر، بازاري و... بر روي برگه‌هايي نوشته بودند: اينجانب فلاني... حمايت خود را از آيت‌الله خميني و ميلاني و... اعلام مي‌داريم و سپس آن را امضا كرده بودند.58
بازگشت آيت‌الله ميلاني به مشهد
 ميلاني پس از يكصد روز توقف در تهران توسط ساواك مجبور به بازگشت به مشهد شد، لذا در تاريخ 15/7/42 به مشهد بازگشت.59  با اطلاع يافتن طلاب و روحانيون از ورود ميلاني به مشهد، اجتماعي در اطراف حرم جهت استقبال از ايشان شكل گرفت. در اين اجتماع كه از كليه طبقات و اقشار مردم حضور داشتند، ميلاني پس از تشكر از حضور آنها، در جواب سئوالي مبني بر اينكه چرا زمان ورود خود به مشهد را از قبل خبر نداده‌اند، بيان كرد كه خود نيز از اين قضيه بي‌اطلاع بوده و بالاجبار به مشهد بازگشته است.
 اين سفر بر جايگاه و مقام ايشان در نزد مردم افزود. «پس از آمدن آقاي ميلاني به مشهد كه به طور مخفيانه از سوي رژيم صورت گرفت، وجهة ايشان در مشهد خيلي بالا گرفت و اين سفر و درخشيدنش در اين سفر بر وجهه مردمي او افزود. ميلاني در تهران برترين شخصيتي بود كه وجود داشت در بين علماي مهاجر، هم عقلاً و هم از لحاظ متانت و از لحاظ گسترش فكري با ديگران تمايز زيادي داشت.»60
 ميلاني پس از بازگشت به مشهد همچنان در رأس انقلاب مشهد باقي ماند و جلساتي را كه از مدتها قبل شبهاي پنجشنبه در منزل تشكيل مي‌داد، از سر گرفت. در اين جلسات آقايان سيدعلي خامنه‌اي، عباس واعظ طبسي و سيدعبدالكريم هاشمي‌نژاد، سيدحسن ابطحي و آقاي مجتهدي حضور مي‌يافتند.61
 ايشان همچنين اعلاميه‌اي در تاريخ 15/7/42 خطاب به ملت مسلمان ايران صادر كرد. ميلاني در اين اعلاميه بر محاصره شدن خانه‌اش در تهران، اجبار ايشان به ترك تهران و اجازه ندادن به او جهت ملاقات با امام و قمي اشاره، اقداماتش را در اين سفر تشريح و از كليه مبارزين تشكر كرد.62
پايان سخن
 آيت‌الله سيد محمدهادي ميلاني از جمله مراجع و اعاظم مشهد بودند كه به همراه آيت‌الله سيدحسن طباطبايي قمي نقش مهمي را در گسترش نهضت امام در مشهد ايفا كردند. پس از قيام پانزده خرداد، رژيم امام و تعدادي از علما را بازداشت كرد. اين اقدام باعث صدور اعلاميه‌هايي از سوي علما و به ويژه ميلاني گرديد.
 ميلاني جهت آزاد ساختن امام و ديگر علما، به تهران مسافرت كرده و در جمع علماي مهاجر حضور يافت. حضور او بر رونق جلسات آنها افزود. ميلاني به زودي جايگاه خود را در بين علماي مهاجر يافت و به همراه سه تن ديگر از علما به عنوان مرجع تصميم گيرنده و همچنين سخنگو به مقامات كشور معرفي شد.
 فعاليتهاي علماي مهاجر در آن برهه از اهميت زيادي برخوردار بود. فعاليتهاي آنها در تأييد مرجعيت امام و ديگر فعاليتهاي سياسي از اهميت بسياري برخوردار است. صدور اعلاميه‌هاي علما در مناسبتهاي مختلف در زماني كه رهبر نهضت در زندان بسر مي‌برد نقش مهمي در آگاه ساختن و روشنگري مردم داشت. تحريم انتخابات بيست و يكم شوراي ملي از سوي علماي مهاجر مشروعيت رژيم را كه مدعي انتخاباتي آزاد و در محيطي پر از دموكراسي بود زير سئوال برد.
پانوشتها

۱- ر.ك: صحيفة امام، ج 1، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ سوم، تهران، 1379، ص 243.
۲- حسينيان، روح‌الله، سه سال ستيز مرجعيت شيعه (43ـ41)، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، تهران، 1382، ص 312.
3- فصلنامه ياد، س 6، شم‍ 24، ص 58.
۴- روزنامه آفتاب شرق، س 39، شم‍ 56، ص 1.
۵-متن كامل مذاكرات هيأت دولت در پانزده خرداد 1342 (اسناد فاش نشده از قيام پانزده خرداد)، تنظيم دفتر هيأت دولت و روابط عمومي نخست‌وزيري، بي‌نا، بي‌تا.
۶- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 385، سند شم‍ 204.
۷- روزنامه آزادي، شم‍ 3665، ص 4.
۸-مصاحبه با سيدعلي خامنه‌اي موجود در آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، نوار شماره 3306.
۹- تقويم تاريخ خراسان از مشروطه تا انقلاب اسلامي، به كوشش غلامرضا جلالي و همكاري حسين طاهري وحدتي، عباسعلي قلي‌زاده، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، تهران، 1377، ص 185.
۱۰- روزنامه خراسان، شم‍ 4026، ص 1.
۱۱- روزنامه ناطق خراسان، س 12، شم‍ 27، ص 1.
۱۲- روزنامه نبرد ما، س 14، شم‍ مسلسل 685، صص 1 و 3.
۱۳- روزنامه خراسان، شم‍ 4030، ص 8.
۱۴- آرشيو مركز آستان قدس رضوي، سند شم‍ 45165.
۱۵- اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، 1374، صص 131 و 132.
۱۶- آيت‌الله العظمي سيد محمدهادي ميلاني، ج 1، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، چ اول، تهران، 1380، صص 113 و 115 و 123.
۱۷- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 949، سند شم‍ 4.
۱۸- آيت‌الله العظمي سيد محمدهادي ميلاني، ص 158.
۱۹- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 982، سند شم‍ 51؛ شماره بازيابي 949، سند شم‍ 6، شماره بازيابي 116، سند شم‍ 81.
۲۰- انقلاب اسلامي به روايت خاطره، گروه تدوين خاطرات و تاريخ شفاهي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چ اول، تهران، 1382، ص 173.
21- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 116، اسناد شم‍ 81 و 82.
22- خاطرات پانزده خرداد، دفتر پنجم و ششم، به كوشش علي باقري، سازمان تبليغات اسلامي، چ اول، تهران، 1376، ص 356.
23- خاطرات علي جنتي، به كوشش سعيد فخرزاده، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چ اول، تهران، 1381، ص 54.
۲۴- خاطرات آيت‌الله طاهري خرم‌آبادي، به كوشش محمدرضا احمدي، ج 1، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چ اول، تهران، 1377، ص 247.
۲۵- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 116، سند شم‍ 60.
۲۶- اين چهار نفر عبارت بودند از: ميلاني، شريعتمداري، نجفي مرعشي و ميرزا هاشم آملي؛ بعضي از منابع نفر چهارم را آقاي بهبهاني ذكر كرده‌اند.
27- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 949، سند شم‍ 29.
28- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 122، ج 1، سند‍ شم‍ 83.
29- مصاحبه با حاج آقا محمدعلي روحاني (گلابگير)، آرشيو آستان قدس رضوي، جلسه دوم، 6/3/83.
30- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 949، سند شم‍ 18.
31- همان، شماره بازيابي 946، اسناد شم‍ 46 و 47.
۳۲- خاطرات آيت‌الله مسعودي خميني، به كوشش جواد امامي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چ اول، تهران، 1381، صص 274ـ272.
۳۳- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 122، ج 1، سند شم‍ 7.
34- آيت‌الله العظمي سيد محمد ميلاني، صص 335 و 336 و 372 و 374.
۳۵- قيام پانزده خرداد به روايت اسناد ساواك، ج 3، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، چ اول، تهران، 1382، ص 453.
۳۶- قيام پانزده خرداد به روايت اسناد ساواك، ج 3، ص 421.
۳۷- همان، صص 499 و 599.
۳۸- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 949، سند شم‍ 86.
۳۹- همان آرشيو، شماره بازيابي 945، شم‍ 104.
۴۰- خاطرات حضرت آيت‌الله احمد ميانجي، به كوشش عبدالرحيم اباذري، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چ اول، تهران، 1380، ص 216؛ خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ حسين انصاريان، به كوشش محمدرضا دهقاني اشكذري، حميد كرمي‌‌پور و عبدالرحيم نيكبخت، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چ اول، تهران، 1382، ص 98.
41- خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمين حاج شيخ حسين انصاريان، ص 99.
۴۲- آرشيو مركز انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 950، سند شم‍ 2.
43- روزنامه اطلاعات، شم‍ 17807، مورخه 15/11/1364، ص 9.
44- همان.
-45 نجاتي، غلامرضا، ماجراي كودتاي سرلشكر قرني، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، چ دوم، بي‌جا، 1377، ص 294.
۴۶- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 986، اسناد شم‍ 17 و 18 و 19.
47- اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، ص 191، جهت جوابيه ميلاني به سئوالات مردم اصفهان، نمايندگان اصناف تهران، مقلدين ايشان از تبريز و اهالي تويسركان، ر.ك: همان، صص 171 و 175 و 179 و 184.
۴۸- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 949، سند شم‍ 60.
۴۹- قيام پانزده خرداد به روايت اسناد ساواك (حصر)، ج 4، ص 130.
۵۰- آرشيو مركز انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 981، سند شم‍ 11.
51- اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، ص 194.
52- خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمين علي اكبر محتشمي‌پور، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، چ اول، تهران، 1376، صص 295 و 296؛ فصلنامه ياد، س هفتم، شم‍ 25.
53- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 122، ج 1، اسناد شم‍ 84 و 85.
۵۴- همان، شماره بازيابي 986، سند شم‍ 3.
۵۵- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 122، ج 1، سند شم‍ 5.
۵۶- همان، شماره بازيابي 986، اسناد شم‍ 5 و 6.
57- مصاحبه با سيدعلي خامنه‌اي، موجود در آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 1233، جلسه نهم، صص 3 و 4.
58- همان، صص 5 و 6.
59- آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 982، سند شم‍ 52.
۶۰- مصاحبه با سيدعلي خامنه‌اي، ص 6.
۶۱- سه سال ستيز مرجعيت شيعه (43ـ41)، ص 351.
۶۲- اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، صص 202ـ200.