مهره های سنگین شطرنج دیپلماسی ایران در مواجهه با غرب

یکی از کارشناسان اقتصادی ایران در مصاحبه با یکی از روزنامه های ایتالیائی با تاکید بر اینکه شطرنج از شرق به غرب رفته است، به غرب توصیه کرده است که ایران هنوز مهره های سنگین خود را تکان نداده است.
بعد از بیانیه وزرای خارجه سه کشور اروپائی آلمان، بریتانیا و فرانسه؛ موجی از واکنش های بین المللی را شاهد بودیم که تلاش هایی دیپلماتیک جهت رسیدن به نوعی اجماع جهانی سوق داده می شد. با این وجود ایران با قرار گرفتن در یکی از نقاط استراتژیک و ژئوپولوتیک جهان، خود را به نوعی واجد مولفه های قدرتی می سازد که امکان مقابله و مواجهه با ایران را برای غرب مشکل ساخته و یا آنها را به اقداماتی آمیخته با احتیاط وادار می سازد.
حال مهره های سنگین ایران چه ماهیتی دارند؟
مهره های سنگین ایران را که با آمیزشی از مولفه های قدرت می توان بطور اجمال برشمرد، عبارتند از:
1-سیاسی
2-اقتصادی
3-اجتماعی
4-نظامی
هر چند در تقدم مولفه های سیاسی و اقتصادی و همچنین اجتماعی و نظامی که لازم و ملزوم یکدیگر هستند و به نوعی مکمل یکدیگر؛ می توان چیدمان مولفه ها را عوض کرد ولی بایستی مهره های سنگین یا مولفه های فوق الذکر را با تقسیم به دو گروه سیاسی- اقتصادی و اجتماعی-نظامی که در طول یکدیگر قرار دارند، در عرض یکدیگر هم مورد بررسی قرار داد؛ زیرا مهره های سیاسی-اقتصادی با وجود آنکه مانند مهره های اجتماعی-نظامی مکمل یکدیگرند ولی حاصل جمع سیاسی-اقتصادی و اجتماعی-نظامی در عرض هم نیز کارآئی بیشتری در رسیدن به منظور مورد نظر ایفاء می کند.
باتوجه به اوضاع و شرایط منطقه خاور میانه که دو جنگ را در عرض نیم دهه نخست هزاره سوم به خود دیده است و از طرفی دیگر؛ انقلاب های رنگینی که در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی مشاهده شده که به نوعی حرکتی روبه غرب داشته اند و بخصوص مشکلات آمریکا در عراق و بحران در اسراییل و آینده تاریک نقشه صلح راه با مریضی آرویل شارون، نخست وزیر اسراییل، و به تبع آن آینده سیاسی مبهم اسراییل؛ هر کدام از مولفه ها و یا مهره های سنگین ایران را به اجمال بررسی می کنیم:

1- مهره سنگین سیاسی
به حق بایستی به جامعه بین الملل بعد از 11 سپتامبر 2001 به نوعی دیگر با پارامترهای جدید نگریست. واقعه تروریستی 11 سپتامبر به حق خط بطلان رسمی به اثرات و اعراض جنگ سرد که به دنبال فروپاشی نظام کمونیستی کم کم اثرات سو ء خود را نشان می داد، کشید و امریکا را در برابری با یک نظام چند قطبی یاری کرد.11 سپتامبر 2001 اثرات مستقیم و غیر مستقیمی به محیط بین الملل تحمیل کرد و ایران را به صورت کانونی در معرض تشعشعات این اثرات قرار داد. هر چند در ایران هیچ تغییر ساختاری سیاسی صورت نگرفت ولی سایر ابعاد جامعه از قبیل ابعاد اقتصادی، اجتماعی، نظامی و حتی سیاسی ایران آماج کنش های بین المللی و منطقه ای گشت و بالطبع واکنش هایی را نیز از خود بروز داد. اگر بخواهیم فقط بر روی پرونده هسته ای و فعالیت های هسته ای ایران زوم کنیم، می توانیم به ضرس قاطع فعالیت های هسته ای ایران را نوعی واکنش به کنش های بعد از 11 سپتامبر 2001 قلمداد کنیم.
شرق و غرب ایران مورد تهاجم نیروهای فرامنطقه ای قرار گرفت و رژیم های سیاسی آنها تغیر یافت و حتی سایر کشورهای منطقه ای را دستخوش تحولاتی ناخواسته قرار داد. با توجه به اینکه حمله به افغانستان توافق و اجماع جامعه بین الملل را به همراه داشت ولی لشکر کشی امریکا همراه با 28 متحد خود به عراق به نوعی منفعل ساختن برخی بازیگران بین المللی بزرگ و موثر بر جامعه بین الملل و سازمان ها را در پی داشت؛ سازمان ملل متحد در راس سازمان های بین المللی و اتحادیه اروپا که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی داعیه چند قطبی شدن جهان و حداقل تصرف قطبی از جهان چند قطبی را داشت، به انزوا کشیده شد. دیپلماسی ایران با به میان کشیدن اتحادیه اروپا هم از رودررویی مستقیم با امریکا، پرهیز کرد و هم اتحادیه اروپا را از انزوای بین المللی ناخواسته که در پی تکتازی های امریکا در حمله به عراق در آن فرو رفته بود ، بیرون آورد اما ایران هر چند با هوشمندی کامل می خواست از اختلاف این دو بازیگر بزرگ بین المللی در راستای منافع ملی خود در پرونده هسته ای استفاده کند ولی غافل از این بود که با روی کار آمدن دولت دوم جورج بوش و سکانداری وزارت امور خارجه امریکا توسط کاندولیزا رایس و کمی بی تدبیری از طرف ایران، موجبات نزدیکی این دو بازیگر فراهم خواهد شد و به نوعی همگرائی اروپا و امریکا و واگرائی ایران و اروپا منجر به تهدید منافع ملی ایران خواهد گردید و طرفه تر آنکه امریکا بعد از برخورد با مشکلات فراوان در عراق و بخصوص هزینه های سیاسی سنگینی که حتی بر هزینه های نظامی اولویت داشتند،اروپا را حلقه واسط و واسطه خود و ایران قرار داد و با حاشیه نشینی دیپلماتیک و هوشمندانه، همراهی اروپا با خود جهت اجماع علیه ایران را در برنامه ریزی استراتژیک خود جهت تامین امنیت امریکا گنجاند و اروپا هم با توجه به پیشینه استعماری خود با در پیش گرفتن دیپلماسی هسته ای، هم زمان را برای امریکا جهت حل مشکلات خود در عراق فراهم می ساخت و هم به نحوی در ظاهر با ایران همراهی می نمود و در کل اهداف امریکا را به طور غیر مستقیم دنبال می کرد. ایران نیز با درک این موضوع بر نتیجه گیری مذاکرات در یک محدوده زمانی مشخص تاکید داشته تا خود را در صورت ارجاع پرونده اش به شورای امنیت خلع سلاح نرم افزاری نبیند.
حال زمانی فرا رسیده که دیپلماسی هوشمندانه ایران پیش بینی آن را می کرد و الان یکی از مهره های سنگین ایران جهت واکنش به اقدامات غرب در مرحله اول عراق و در مرحله دوم افغانستان است، که ایران به نوعی با همسایگی با غرب در جناحین خود روبه رو می شود و در سطح منطقه فارغ از فضای سیاسی لبنان و سوریه؛ فلسطین و اهرم های فشاری که برای به خطر انداختن موقعیت اسراییل و روابط فی مابین اسراییلی ها و فلسطینی ها در دست دارد و ... .
با توجه به مطالبی که در فوق ذکر شد به علت تاریخ مشترکی که ایران با افغانستان و تا حدودی عراق دارد و از آن مهمتر مرزهای مشترک طولانی با دو کشور افغانستان و بخصوص عراق، بالطبع نفوذ ایران را در این دو کشور که امریکا سیاست خارجی خاورمیانه ای خود را بنام خاورمیانه بزرگ به این دو کشور و بویژه عراق گره زده است، اجتناب ناپذیر می سازد.
با این وجود یکی از مهره های سنگین سیاسی ایران جهت مقابله با غرب استفاده از نفوذ خود در این دو کشور جنگ زده و به وجود آوردن مشکلاتی عمیق تر برای غرب و بخصوص امریکا می باشد؛ که بسیار محتمل و طبیعی به نظر می رسد که کشوری جهت مضاعف ساختن مولفه های قدرت خود برای استفاده در پشت میز مذاکره از نهایت نفوذ خود در کشورهای همسایه و تقویت گروه های همسو با سیاست های خود استفاده کند و مشکلات بزرگ تر در عراق و افغانستان، نیروی غرب را تحلیل داده و به صورت جزیره های متعددی تحدید می کند و طرفه تر آنکه ایران با توجه به سیاست خارجی همیشگی خود در قبال اسراییل و اینکه حزب الله لبنان اذعان داشته در صورت حمله نظامی به ایران به اسراییل حمله خواهد کرد؛ گروه های شبه نظامی در فلسطین و حزب الله در لبنان مانند تیری ذخیره در ترکش سیاست مقابله ایران با غرب است که ایران می تواند برای حفظ خود و جریان دهی به متغیر های منطقه ای و حتی بین المللی و تقلیل فشارهای جامعه بین الملل؛پاشنه آشیل جهان غرب و بخصوص امریکا را با نیروهای شبه نظامی منطقه ای تهدید کند و غرب هم از این موضوع غافل نیست ، بخصوص با آینده مبهم سیاسی ای که در اسراییل به وجود آمده است، فضای منطقه را حساس و شکننده کرده و نفوذ ایران را ژرفا بخشیده و در صورت اقدام ایران و استفاده از نفوذ خود امکان اینکه حتی موجودیت اسراییل به خطر افتد، دور از ذهن نخواهد بود.

2- مهره سنگین اقتصادی
یکی از سنگین ترین مهره های جمهوری اسلامی جهت مقابله و مواجهه با غرب مولفه اقتصادی است.
در زمان های نه چندان دور که تجارت سنتی بده – بستان بر معادلات تجاری حاکم بود در اولویت بندی منافع ملی، هر کشوری سیاست را زیر بنای اقتصاد قرار می داد و بر اساس اصل سیاست کشورگشائی مسایل اقتصادی جنبه فرعی به خود می گرفت و به علت عدم وجود آینده نگری در اقتصاد به لحاظ رویکرد سنتی به اقتصاد، رژیم سیاسی حاکم بر یک محدوده جغرافیایی هر چقدر می توانست امنیت راه ها و شهرها را تامین کند، مراودات اقتصادی نیز ایجاد، احیا و تقویت می شد و دوستی – دشمنی در این فضا، گفتمان غالب بود.
در دنیای امروز اما، با توجه به جهانی شدن و با وجود تکنولوژی های پیشرفته دیگر نمی توان کشوری را جدا از کشورهای دیگر قرار داد؛ چرا که تجارت سنتی جای خود را به تجارت مدرن داده که اولویت را به برنامه ریزی های درازمدت و سرمایه گذاری های سودده با حداقل زمان می دهد و دیگر فضای سیاه – سپیدی بر فضای اقتصادی جهان حاکم نمی باشد بلکه در تجارت مدرن و الکترونیک با وجود سلسله مراتب حائز شرایط سرمایه گذاری، علاوه بر امنیت که اگر در صدر شرایط مد نظر باشد ولی در عرض خود با اعتماد ملی و بویژه اعتماد بین المللی نیز هم ردیف است. هسته مرکزی لزوم وجود چنین سلسله مراتبی این است که جهت سرمایه گذاری در کشوری علاوه بر امنیت که اگر از شروط کافی می باشد، اعتماد هم از شروط لازم است که برای سرمایه گذار دلایلی جامع و مانع جهت سرمایه گذاری در کشوری را فراهم می سازد و سرمایه گذار با توجه به فضای خاکستری که این بار به جای دوستی – دشمنی، شرایط دوری – نزدیکی را نسبت به کشور سرمایه پذیر مدنظر قرار می دهد، چیدمان برنامه ریزی های خود را شکل می دهد.
حال ایران با وجود آنکه در یک منطقه ژئوپولوتیک قرار دارد که در صورت تدبیر مسئولان شرایط تبدیل به یک منطقه ژئواکونومیک را دارا می باشد و از طرفی دیگر دارای منابع سرشار نفت و گاز که شریان حیاتی اقتصاد غرب به آن بستگی دارد؛ چگونه می تواند از این مهره سنگین خود در راستای دفاع از تمامیت ارضی خود در صورت تهدید و تحدید یا در جهت تامین منافع ملی خود در برابر اعمال تحریم از طرف شورای امنیت در صورت ارجاع پرونده هسته ای اش به شورای امنیت، استفاده کند؟
در مولفه اقتصادی ما با دو پارامتر؛ ژئوپولوتیک بودن منطقه ای که ایران در آن واقع است و از طرفی دیگر با قدرت مایع یعنی منابع انرژی، مواجه هستیم. در مورد پارامتر اول، ایران با جلو گیری کردن از ترانزیت کالاها و نفت و گاز کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، می تواند مانع بزرگی را در شمال خود به وجود آورد و در جنوب هم ایران تقریبا قدرت قابل توجه ای درغیاب نیرو های فرا منطقه ای برای کشورهای نفت خیز حاشیه جنوبی خلیج فارس به شمار می آید که منافع ملی آنها را می تواند به خطر بیندازد؛ هر چند قابل ذکر است که یکی از دلایل تشکیل شورای همکاری های کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس،احساس خطر از جانب ایران بود. علیرغم اینکه ایران خود نیز در این مانع تراشی با موانعی روبه روست ولی اتخاذ برخی سیاست ها از جانب غرب یکی از این موانع برای مانع تراشی ایران است و به همین دلایل عمده بود که بیل کلینتون رئیس جمهور سابق امریکا با گذر خط لوله نفت آسیای مرکزی از خاک ایران مخالفت می کرد و امروزه هم وجود نیروهای امریکائی در خلیج فارس و کشورهای جنوبی خلیج فارس مؤید جلوگیری از نفوذ ایران در متغیر های منطقه بخصوص انرژی در خلیج فارس می باشد.
از لحاظ جغرافیائی ایران را چهارراه و یا بهتر بگوئیم شاهراه خاورمیانه می نامند و یکی از دلایل به وجود آمدن کریدور شمال – جنوب که در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی پی ریزی و پیگیری می شد، در گیر کردن اقتصاد های منطقه با منافع اقتصادی ایران بود. یکی از شرایطی که کشوری می تواند امنیت خود را حفظ کرده و یا ضریب ریسک پذیری سرمایه گذاری خود را پایین بیاورد؛ شرایط بالا بودن سرمایه پذیری است یعنی هرچقدر سایر کشورها در کشور سرمایه پذیر، سرمایه گذاری کنند و یا تا حدودی وابسته به ثبات سیاسی در آن کشور باشند، امکان تغییرات ساختاری خزنده و بویژه جهنده پایین می آید. ایران نیز با درگیر کردن اقتصاد کشورهائی از قبیل چین، هندوستان و پاکستان و در صدر آنها روسیه تا حدودی در دیپلماسی اقتصادی خود موفق بوده است که برای نمونه خط لوله گاز ایران – هندوستان که از خاک پاکستان می گذرد برای چنین هدفی برنامه ریزی شده بود و به نحوی با متغیرهای سیاسی منطقه گره خورده بود که این خط لوله را خط لوله صلح نام گذاری کرده بودند که با دخالت و مانع تراشی امریکا در هاله ای از ابهام فرو رفته است.
علاوه بر موارد فوق ایران یکی از اعضای موثر اوپک و چهارمین تولید کننده نفت و دومین صادر کننده گاز در جهان می باشد که کوچکترین بی ثباتی در ایران و به خطر افتادن عرضه انرژی در شاهراه عرضه و ترانزیت انرژی با وجود تقاضای بالای کنونی در جهان موجبات نگرانی کشورهای صنعتی را فراهم خواهد ساخت.
امریکا اما در دولت دوم بوش تدبیر دیگری اندیشید. بعد از روی کار آمدن دولت دوم جورج بوش که وزارت امورخارجه آن بر عهده، ملکه جنگ، کاندولیزا رایس می باشد، در اقدام اول درصدد رفع کدورت هایی که در دو طرف اقیانوس آرام به خاطر جنگ عراق پیش آمده بود، برآمد و سپس با پیش انداختن اتحادیه اروپا؛ هم اروپا را از انزوای سیاسی ای که در پی حمله امریکا به عراق در آن فرو رفته بود با درگیر کردن در پرونده هسته ای ایران از انزوا بیرون کشید و هم خود را هوشمندانه به حاشیه راند تا علاوه بر پایین آوردن هزینه های سیاسی حاصل از مشکلات امریکا در عراق، پرونده هسته ای ایران هزینه سیاسی مضاعفی برای امریکا نتراشد و هم، زمانی را جهت رفع مشکلات موجود در عراق به نوعی بخرد تا برنامه های طراحی شده برای عراق را پیاده ساخته تا بعدا نوبت به ایران برسد.
ذکر این مطلب ضروری به نظر می رسد که هم ایران و هم امریکا به نوعی در سیاست حلقه واسط و واسطه ساختن اتحادیه اروپا تفاهم داشتند اما با اهدافی متفاوت؛ ایران اروپا را پیش انداخت جهت عمیق تر کردن اختلافات امریکا با اروپا و امریکا برعکس، برای ترمیم و احیاء روابط فی مابین.
حال حاشیه نشینی امریکا برای جمهوری اسلامی بزرگترین خطر محسوب می شود؛ چرا که در صورت ثبات در عراق و در صورت امکان بی ثباتی در ایران و به تبع آن به خطر افتادن صادرات نفت و گاز ایران، نفت عراق جایگزین نفت ایران می شود تا خطری شریان حیاتی اقتصاد صنعتی غرب را تحدید یا تهدید نکند.
هر چند اقتصاد ایران، اقتصاد تک محصولی برپایه نفت می باشد و در صورت تقلیل یا تعطیلی صادرات نفت،اقتصاد ایران با بحران عظیمی روبه رو خواهد شد، مسئولان پرونده هسته ای نیز این موارد را نباید دور از ذهن داشته باشند.

3-مهره سنگین اجتماعی
هر چند که تاریخ را برای انسان ها می نگارند ولی اغلب خود انسان ها و به خصوص سیاستمداران کمتر از آن درس می گیرند.
بعد از انقلاب اسلامی سال 57 پروسه گفتمان غالب جامعه ایرانی را می توان به چهار مقطع تقسیم کرد:

1- از انقلاب اسلامی 57 تا پایان جنگ؛ گفتمان اعتراضی بر جامعه ایرانی حاکم بود و سپید – سیاه دیدن تمام کنش های بین المللی، واکنش های اعتراضی بدون سیاست ورزی را از حاکمیت شاهد بودیم. در این سال ها بود که ایران درگیر جنگی بود تمام عیار با اکثر کشورهایی که مخالف نظام بودند و از عراق حمایت می کردند و در این مقطع بود که با وجود شرایط جنگی اکثر زیر بناهای اقتصادی، نیروهای انسانی و منابع مادی ایران با محوریت جنگ اولویت بندی می شد و اکثر زیر بناهای اقتصادی و بخصوص نیروهای انسانی متخصص و مخلص، از هزینه های این جنگ بودند... .

2- بعد از جنگ تا دوم خرداد 76؛ در این مقطع بعد از اصلاح قانون اساسی و تغییر رژیم پارلمانتاریستی به رژیم ریاستی به نوعی تحولی در گفتمان غالب جامعه ایرانی به وجود آمد. در این مقطع مسئولان با انبوهی از مشکلات اقتصادی کشوری که از جنگ فارغ شده بود و همجنین کشوری جنگ زده مواجه بودند و با آمیختن سیاست ورزی به گفتمان خود، و به نوعی تا حدودی خاکستری دیدن واقعیات اجتماعی و سیاسی و بخصوص بین المللی جهت احیاء کشور، گفتمان اعتراضی را تقلیل داده و با واقع بینی حکیمانه به گفتمان انتقادی روی آورد که حاصل چنین گفتمانی، حداقل تبدیل معاند به مخالف و شناسائی دوفاکتو جمهوری اسلامی و حداقل مبادلات اقتصادی با جامعه بین الملل بود؛ چرا که جمهوری اسلامی جهت ترمیم، احیا و احداث زیر بناهای اقتصادی خود در مرحله ثبات بخشی به تغییرات سیاسی خود در سال 57 به تمامی جهان نیازمند بود، هرچند این نیاز مندی متقابل بود ولی برای جهان در صورت جایگزینی برای ایران، اما برای ایران چنین متغیری کارآئی نداشت؛ چرا که با وجود اقتصاد تک محصولی ایران، ایران با تنوع احتیاجات روبه رو بود که بایستی از کشورهای مختلف به غیر از چند کشور انگشت شمار که باقی مانده از مقطع قبلی و گفتمان اعتراضی بود، تامین می شد که این گفتمان بر علیه این کشورها هنوز هم ادامه دارد... .

3- بعد از دوم خرداد 76 تا پایان دولت اصلاحات؛ در این مقطع ما با گفتمان مفاهمه ای که بر پایه اعتماد ملی و بین المللی استوار بود، روبه رو هستیم. بعد ازپیروزی محمد خاتمی با آرای میلیونی، جهان با نظامی مواجه شد که با آرائی میلیونی حمایت می شد؛اینجا بود که هر دو مولفه امنیت و اعتماد کارآئی خود را به اثبات رساندند و جهان فارغ از برخی اعتراضات بخشی از گروه های سیاسی در ایران، که قابل پیش بینی نیز بود، به ایران و نظام ایران با دیدی دیگر نگریست، چراکه دوستی – دشمنی که در جهان و اقتصاد مدرن به دوری – نزدیکی تبدیل شده بود، به نزدیکی به ایران میل پیدا می کرد و به علت وجود آرای میلیونی در سبد حمایت از دولت، ثبات سیاسی در ایران مشاهده می شد که یکی از ثمرات آن ثبات اقتصادی بود و حاصل جمع ثبات سیاسی و اقتصادی، اعتماد بین المللی را برای ایران به ارمغان می آورد و ایران نیز با اتخاذ سیاست تنش زدائی بین المللی، در سطح منطقه ای احساس تهدید کشورهای جنوبی خلیج فارس را که تهدید های احساس شده را با کمک خواستن از نیروهای فرامنطقه ای از بین می بردند و نیروهای فرا منطقه ای به علت اینکه این کشورها از صادر کنندگان نفت می باشند به نوعی هم پوشانی منافع همدیگر را در محوریت سیاست های خاورمیانه ای خود قرار می دادند، تقلیل داد که نتیجه این تنش زدائی، اجماع در اتخاذ سیاست های نفتی در اوپک و صعود قیمت نفت در بازارهای بین المللی بود... .

4-از پایان دولت اصلاحات به بعد؛ بعد از به روی کارآمدن دولت نهم، گفتمان غالب جامعه ایرانی نوعی عقبگرد به مقطع اول داشت و گفتمان مفاهمه ای حاکمیت به گفتمان اعتراضی تبدیل گشت و جامعه بین الملل و بویژه غربی ها و در صدر آنها امریکا، امنیت خود را، که از اولین خدمات هر نظام سیاسی برای کشورش می باشد، در خطر دید.
حال گفتمان اعتراضی را در فضای بعد از 11 سپتامبر 2001 در نظر بگیریم و پرونده هسته ای ایران را با ادعا و اتهام بدون مدرک وسند جامعه بین الملل در خصوص عدم صلح آمیز بودن فعالیت های هسته ای ایران بیامیزیم؛ به علت فضای سرد و منفی حاکم بر محیط بین المللی و بویژه موضوع امنیت جهان، اصل بر برائت نخواهد بود... .
با این اوصاف یکی از بزرگترین اشتباهات مسئولان پرونده هسته ای ایران و سیاستمداران نظام این بود که فعالیت های هسته ای ایران را فقط در یک موضوع و آن هم فقط غنی سازی اورانیوم به حاکمیت ملی و منافع ملی ایران گره زدند و به نوعی پرونده هسته ای ایران را در هاله ای از ناسیونالیسم ایرانی فرو بردند؛ غافل از اینکه پروسه فعالیت های هسته ای ایران دارای مراحل گوناگون و متعددی است که می توان با توجه به اقتضائات بین المللی در وقت مقتضی بدان ها دست یافت و اینکه غنی سازی فقط یکی از مراحل فعالیت های هسته ای است و نه تمام آن و اصرار و تاکید بر غنی سازی بدون پشتوانه بین المللی خطای فاحش دستگاه دیپلماسی و مراکز تصمیم گیری جمهوری اسلامی می باشد.
با مقایسه پرونده هسته ای ایران با ملی شدن صنعت نفت بدون لحاظ قرار دادن شرایط بین المللی، مسئولان هسته ای بدون در نظر گرفتن راه های برون رفت، ایران را ناگریز به برگزیدن آلترناتیو هایی ساختند که نه تنها منافع ملی ایران را تحدید می کند حتی امکان تهدید تمامیت ارضی ایران و از بین رفتن کل استقلال ایران را در پی خواهد داشت.
حال به خاطر اشتباه فوق الذکر؛ علاوه بر اینکه راه های برون رفت ایران تحدید می شود، هر گونه سیاست ورزی در نظر مردم نوعی شکست تلقی خواهد شد و احساس شکست در مردم به عدم پشتیبانی از فعالیت های هسته ای ایران منجر خواهد شد که اثرات آن مهره سنگین نظامی ایران را تحلیل و تقلیل می دهد... .

4- مهره سنگین نظامی
مقامات امریکائی در تمام اظهارنظرهای خود گزینه حمله نظامی را آخرین مرحله دیپلماسی امریکا قلمداد کرده اند.
امریکا با علم بر این مطلب که ایران نه عراق است و نه افغانستان، این گزینه را بررسی می کند. در بررسی این گزینه امریکا مقدمه چینی هایی را جهت به هم ریختن پشت جبهه در نظر دارد و یا اگر بخواهیم مبسوط تر بیان کنیم؛ قبل از رویاروئی نظامی مراحلی را مد نظر قرار داده که برخی نتیجه منفی در پی داشته و برخی در حال اجراست که بایستی این تاکتیک ها را در عرض هم مورد بررسی قرار داد نه به صورت ستونی و یا تقدم و تاخری.
اولین سیاستی که امریکا با رویکردی استقرائی و خزنده بعد از واکنش های جهنده مانند حمله نظامی به طبس و انواع کودتاها و به موازات جنگ عراق با ایران، با آن مواجه شد، تغییر رفتار جمهوری اسلامی بود. امریکا با ترمیم استراتژی خود، عربستان سعودی را جایگزین ایران کرد که یک ستون استراتژی قبلی آن کشور را تشکیل می داد چون نمی توانست تمام منافع منطقه ای خود را به خاطر جمهوری اسلامی تغییر دهد و از طرفی در فضای سرد و بی اعتماد و شکننده ای که بین دو کشور حاکم شده بود (بخصوص بعد از گروگان گیری دیپلمات های امریکایی و پشتیبانی همه جانبه از عراق در جنگ بین ایران و عراق)، نمی توانست تغییر رفتار محسوسی را در قبال جمهوری اسلامی داشته باشد، هر چند در جریان سفر مک فارلین و ...، نشانه های از خود بروز داد ولی به خاطر حاکم یا حداقل غالب بودن فضای سرد و شکننده اخیرالذکر، با بن بست مواجه شد و وقتی تغییر رفتاری را از جمهوری اسلامی بخصوص در مقطع اول انقلاب مشاهده نکرد، دومین سیاست و یا تاکتیک خود را که همانا سیاست مهار بود، به مرحله اجرا گذاشت. در این تاکتیک با اعمال تحریم های یکجانبه و تحت فشار قرار دادن شرکت های بین المللی و چند ملیتی سعی در مهار نظام جمهوری اسلامی داشت و به موازات اعمال تحریم های اقتصادی یکجانبه، سیاست سوم که همسو سازی جمهوری اسلامی با خود بود، فعال شد که این سیاست از اواسط مقطع دوم شروع شده و همچنان ادامه دارد تا اثرات خود را که همانا به وجود آوردن انواع بحران های بین المللی و ملی بود، نشان دهد. بزرگ ترین بحران در سطح ملی، بحران مشروعیت و شکاف دولت – ملت بود ولی انتخابات دوم خرداد 76 موجب ترمیم این شکاف شد، هر چند بحران را از بین نبرد.
بعد از به روی کار آمدن محمد خاتمی با شعار جامعه مدنی و کرامت انسانی و باز شدن حباب وار فضای سیاسی کشور و شکل گیری کدر و نیمه کدر جامعه مدنی، امریکا سیاست جنگ رسانه ای خود را علیه جمهوری اسلامی - بخصوص بعد از مطرح شدن پرونده فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی به موازات بحث حقوق بشر و عدم وجود دموکراسی در ایران و ... و به زیر ذره بین گذاشتن مشکلات جامعه مدنی - شدت بخشید که همچنان ادامه دارد.
امریکا با تداوم جنگ رسانه ای و نرم افزاری علیه جمهوری اسلامی و باز شدن مقطعی فضای سیاسی کشور بعد از دوم خرداد 76، سیاست تقویت اپوزیسیون خارج از کشور و خارج از حاکمیت، منفی نشان دادن فضای سیاسی کشور برای تبدیل پوزیسیون به اپوزیسیون درون حاکمیت و اختلاف افکنی در حاکمیت بویژه در دوران اصلاحات را در پیش گرفت. لازم به ذکر است که رفتار و تحرکات سازمان یافته و جریان ساز برخی گروه های سیاسی و برخی جریان های ایدئولوژیک در کشور نیز به ناامیدی مردم دامن می زد؛ وقایعی چون حمله به کوی دانشگاه، دستگیری فعالان سیاسی و دانشجویان و تحت فشار قراردادن جامعه مدنی و ... در این پروسه بسیار موثر بودند.
امریکا با تداوم سیاست جنگ رسانه ای و تقویت اپوزیسیون خارج از کشور، آخرین سیاست خود یعنی براندازی از درون را به مرحله اجرا در آورد. جامعه مدنی به حق لازمه یک جامعه دموکراتیک است و عدم تدبیر حاکمیت در تعامل با جامعه مدنی، حیات نظام سیاسی بعد از براندازی جمهوری اسلامی توسط نیرو های خارجی را تا حدودی تضمین می کند؛ همان پروژه ای که در افغانستان و عراق شاهد آن بودیم.
حال در این میان تنها آلترناتیوی که سه سیاست آخری آمریکا را که به موازات هم در حال پی گیری است، خنثی می کند، مهره سنگین اجتماعی است. یکی از اشتباهات بزرگ مسئولان پرونده هسته ای در ملی کردن این پرونده، مانور سیاسی و دیپلماتیک بدون شفاف سازی و توجیه به جای توضیح و یا خوش بینی مسئولان است. این مانورها نباید احساس شکست را در اذهان مردم تداعی کند که چنین احساسی، در صورت اعمال گزینه نظامی، باختن جنگی بدون آغاز آن است ولی حاکمیت بایستی تدبیری اتخاذ کند که این بار با ضرب المثل «خود کرده را تدبیر نیست» همخوانی نداشته باشد. هر چند باید اذعان داشت که با ملی کردن این پرونده، این امکان که حمایت اجتماعی و ملی از فعالیت های هسته ای، گزینه نظامی را خنثی کند، دور از ذهن نیست ولی تکیه بر احتمالات و شاید ها بدون در نظر گرفتن بایدها و نبایدها و هست و نیست ها، خردمندی نیست.

نتیجه:
جهان غرب و بخصوص امریکا جهت ارجاع پرونده فعالیت های هسته ای ایران به شورای امنیت و به تبع آن اعمال انواع تحریم های مد نظر خود، با دو مشکل مواجهه هستند:
- نبود اجماع در هیات مدیره آژانس بین المللی انرژی اتمی
- نبود اجماع در شورای امنیت سازمان ملل متحد
امریکا با حاشیه نشینی در مذاکرات ایران و اروپا، زمانی را در جهت رفع مشکلات خود در عراق می جست و ایران با درک این مطلب بر مذاکرات زمان بندی شده تاکید داشت ولی با اوصاف و اوضاع کنونی محیط بین المللی و با وارد شدن پرونده هسته ای ایران به فازی جدید، امریکا از حاشیه نشینی خارج خواهد شد و خارج شدن خود از حاشیه نشینی را نیز موکول به ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت کرده است.
ایران از غرب و بخصوص امریکا زمان می خواهد اما زمانی اندک و برنامه ریزی شده برای ادامه فعالیت های هسته ای خود و غرب و بخصوص امریکا، از ایران بی تدبیری می خواهد اما بی تدبیری وافر همراه با خطاها و کژتابی های دیپلماتیک در سطح بین الملل.
حاصل جمع دو خواسته فوق الذکر؛ ایران را با بحرانی عظیم در آینده روبه رو خواهد ساخت که حاکمیت جمهوری اسلامی و مسئولان پرونده هسته ای بایستی با مطالعه و بررسی تک تک متغیرهای ملی، منطقه ای و بین المللی به موازات بررسی منافع ملی، اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد (چه اعضای ثابت و چه اعضای موقت شورای امنیت)، در صورت ارجاع پرونده هسته ای جمهوری اسلامی به شورای امنیت، دیپلماسی فعال و کارا و ژلاتینی ای را اتخاذ کنند تا هم استفاده از حق وتو توسط اعضای ثابت و همچنین حق برخورداری از تکنولوژی هسته ای دور از ذهن نباشد و هم برخورداری از این دو حق برای ایران گران تمام نشود.