افزایش پوشش خبری حمله نظامی به ایران
در هفتههای اخیر بحث درمورد حمله نظامی علیه ایران در اظهارنظرهای افراد و نیز انتشارات مؤسسات تحقیقی نمود بیشتری داشته است. سؤالی که مطرح میشود این است که این افزایش از کجا آغاز شد و گسترش یافت؟ و اینکه آیا این افزایش تمرکز نشاندهنده احتمال بیشتر حمله نظامی به ایران است یا خیر؟ این گزارش در ابتدا نکات برجسته خبری را که موجب افزایش مباحث درمورد حمله نظامی به ایران در ماههای اخیر شدهاند بررسی میکند و سپس به بررسی فرضیههای مختلف درمورد هدف این افزایش میپردازد.
میتوان پیشینه بحث جدید درخصوص حمله نظامی به ایران را در گزارش مؤسسه اینترپرایز در تاریخ 1 اسفند 1386 (20 فوریه 2008) با موضوع نفوذ ایران در لوانت، عراق و افغانستان جستجو کرد. در این گزارش مؤسسه مذکور در واکنش به عدم توانایی تندروهای آمریکا برای بسیج نخبگان و افکار عمومی جهت برخورد شدید با ایران در طی یک سال گذشته، این موضوع را بیان کرد که فعال بودن ایران و انفعال آمریکا در منطقه خاورمیانه منجربه جنگ بین این دو کشور خواهد شد. فارغ از اینکه ایران چه نیتی را دنبال میکند، آمریکا چارهای جز مواجه شدن با ایران را ندارد؛ زیرا نیروهایی که ایران در منطقه رها کرده است دیگر بهراحتی قابل جمع شدن نیستند.
هرچند گزارش مؤسسه اینترپرایز نقطه آغاز مباحث درخصوص حمله نظامی آمریکا در میان محافل تحقیقاتی آمریکا بود، دو خبر در اردیبهشت ماه که هر دو نیز از اسرائیل نشئت گرفته بودند، مذاکره درباره حمله به ایران را بهطور جدی مطرح کردند. اولین خبر، سخنان جورج بوش در مجلس اسرائیل درمورد ایران بود. وی که در تاریخ 26 اردیبهشت 1387 (15 مه 2008) در کنیست سخنرانی میکرد، مذاکره با رادیکالها و تروریستها را رد کرد و برای اثبات نظر خود به سادهلوحی سناتور آمریکایی در زمان پیشروی تانکهای نازی بهسمت لهستان اشاره نمود که گفته بود «خدایا اگر من میتوانستم با هیتلر حرف بزنم تمام این مسائل حل میشد». بوش تأکید کرد که صحبت با تروریستها و رادیکالها همانند سیاست کنار آمدن است که تاریخ بهکرات نادرست بودن آن را نشان داده است.
خبر دوم، خبر رادیو ارتش اسرائیل درمورد حمله نظامی آمریکا به ایران بود. گزارش رادیو ارتش اسرائیل ـ که در روزنامه جروزالم پست به تاریخ 31 اردیبهشت ۱۳۸۷ (20 مه 2008) به چاپ رسید ـ از قول یکی از افراد ارشد تیم بوش مدعی شد که بوش و دیک چنی بر این عقیدهاند که وقت حمله نظامی به ایران فرارسیده است. بنابر این گزارش تنها تردید رابرت گیتس و کاندولیزا رایس مانع از آن شده است که این طرح اجرا شود. هرچند کاخ سفید این مطالب را بهشدت رد کرد و آن را حتی بیارزشتر از آن دانست که روی کاغذ چاپ شود، این گزارش همراه با سخنان جورج بوش در اسرائیل اثر خود را در مطرح کردن دوباره حمله نظامی به ایران گذاشت.
روزنامه واشنگتن پست در تاریخ 15 خرداد 1387 (4 ژوئن 2008) در مقالهای اذعان داشت که ایهود اولمرت، نخستوزیر اسرائیل، در دیدار خود با رئیسجمهور آمریکا وی را ترغیب خواهد کرد که به ایران حمله کند؛ زیرا زمان برای حل دیپلماتیک مسئله ایران رو به اتمام است و ایالات متحده باید برای حمله به این کشور آماده شود. به گفته این مقاله، اولمرت در آن دیدار درصدد متقاعد کردن جورج بوش بوده است تا ارزیابی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا را درمورد توانایی هستهای ایران کنار بگذارد.
پس از آن روزنامه هاآرتص در مقاله 16 خرداد 1387 (5 ژوئن 2008) از احتمال حمله آمریکا به ایران پس از پیروزی باراک اوباما در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در نوامبر 2008 خبر داد. برایناساس درصورت انتخاب اوباما به ریاستجمهوری آمریکا، جورج بوش و دیک چنی که نتیجه آمدن اوباما را دستیابی ایران به سلاح هستهای میبینند و ازآنجاکه برای خود وظیفه تاریخی در این مورد قائل هستند، علیرغم تمام هزینههای حمله به ایران و عدم حمایت داخلی در آمریکا برای جنگی دیگر، به ایران حمله خواهند کرد یا اینکه بنادر ایران را به محاصره درخواهند آورد.
سخنان شائول موفاز، وزیر سابق دفاع و وزیر کنونی حملونقل اسرائیل، در تاریخ 17 خرداد 1387 (6 ژوئن 2008) بحث درباره حمله به ایران را به اوج خود رساند، بهطوریکه سخنان وی منجربه افزایش یازده دلاری قیمت نفت شد. وی دراینزمینه گفته بود «اگر ایران به برنامه خود برای تولید سلاحهای هستهای ادامه دهد، ما به آن حمله خواهیم کرد. تحریمها مؤثر نیستند. حمله به ایران بهمنظور جلوگیری از دستیابی آن به سلاح هستهای اجتنابناپذیر است». این سخنان صریحترین تهدید یک مقام دولت اسرائیل علیه ایران بهشمار میرود. با توجه به اثر این صحبت وی بر قیمت جهانی نفت، مقامات نظامی و غیر نظامی اسرائیل سعی کردند که تا حد توان مسئولیت این سخنان را متوجه شخص موفاز بدانند و سخنان وی را تلاش برای جلب آرا در انتخابات آینده اسرائیل عنوان کنند.
عامل دیگری که به بحث درمورد حمله نظامی به ایران دامن زد، گزارش مؤسسه واشنگتن در امور خاور نزدیک با موضوع حمله نظامی به ایران بود. این مؤسسه ـ که از مؤسسات بهشدت طرفدار اسرائیل در آمریکاست ـ در گزارش ماه ژوئن خود به قلم پاتریک کلوسن و مایکل آیزنشتات در گزارشی با عنوان «آخرین راهحل: عواقب عملیات پیشگیرانه نظامی علیه ایران» این دید معمول را که حمله به ایران عواقب جدیای دربر خواهد داشت به چالش کشیده است. این گزارش که میتوان آن را پس از گزارش مؤسسه اینترپرایز دومین تلاش تندروهای آمریکایی برای آماده کردن فضای لازم در آمریکا جهت اقدام نظامی علیه ایران نامید، درصدد است اینطور وانمود کند که درصورت حمله نظامی به ایران، این کشور از توانایی کافی برای پاسخگویی برخوردار نیست؛ زیرا گزینههای آن از قطع صادرات نفت گرفته تا حمله به نیروهای آمریکایی در عراق یا واکنش حزب الله و عملیات علیه اسرائیل، همگی یا دارای مشکل هستند یا میتوان ترتیباتی را برای بیاثر کردن آنها اتخاذ کرد.
این گزارش معتقد است که باتوجه به سابقه رفتار ایران در پاسخ به حمله نظامی و با مدیریت محیط عمل انجام عملیات نظامی علیه ایران میتوان عواقب اقدام نظامی علیه این کشور را کنترل کرد. نکته مهم این است که درمورد فوریت و تهدید برنامه هستهای ایران در افکار عمومی اجماع نظر ایجاد شود. لذا درصورتیکه ایران در جهان بهعنوان ناقض ان.پی.تی، و تندروهای آن بهعنوان مسئول وخیم شدن اوضاع شناخته شوند، ممکن است که دیگر کشورها با اقدام نظامی موافق نباشند، اما پس از حمله نظامی و برای مدیریت بحران به آمریکا خواهند پیوست. از دید این گزارش آنچه میزان موفقیت اقدام نظامی را تعیین میکند، پاسخ نظامی ایران به این اقدام نیست، بلکه آن است که به این اقدام نظامی در آمریکا، ایران و دیگر جاها چگونه نگاه میشود. لذا برای پیروزی در اقدام نظامی باید طوری افکار عمومی را در جهان قانع کرد که: الف) دیپلماسی به جایی نرسیده است، ب) برنامه هستهای ایران خیلی پیشرفت کرده است. علت نقش این گزارش در تشدید مباحث مربوط به حمله نظامی به این کشور این است که علت اصلی عدم اقدام نظامی علیه این کشور تاکنون نگرانی از عواقب آن و غیرقابل کنترل بودن پیامدهای آن بوده است. با بهچالش کشیده شدن پیشفرض غیرقابل کنترل بودن عواقب اقدام نظامی و با قبول پیشفرض گزارش مؤسسه اینترپرایز مبنیبر ناگزیر بودن از برخورد نظامی ایران و آمریکا، دیگر علتی برای عدم اقدام نظامی برای کنترل قدرت ایران باقی نمیماند.
درنتیجه این فضا بود که البرادعی در تاریخ 29 خرداد 1387 (18 ژوئن 2008) در مصاحبه با شبکه العربیه حمله به ایران را خطر بسیار بزرگی برای منطقه خاورمیانه دانست و عنوان کرد که درصورت حمله به ایران استعفا میکند.
آخرین گزارشی که مربوط به اقدام نظامی آمریکا را علیه ایران به اوج خود رسانید، گزارش 31 خرداد 1387 (20 ژوئن 2008) روزنامه نیویورک تایمز درخصوص تمرینات نظامی ارتش اسرائیل برای حمله به ایران بود. به گفته این روزنامه و بنابه قول چندین مقام آمریکایی، اسرائیل در هفته اول ژوئن، مانوری را در مدیترانه غربی و یونان انجام داده که شبیه تمرین برای حمله به تأسیسات هستهای ایران بوده است. در این تمرین علاوهبر هواپیماها، هلیکوپترها نیز مسافت نهصد مایلی را که به همان اندازه فاصله اسرائیل تا تأسیسات اتمی ایران است پرواز کردند. بنابه گفته یک مقام پنتاگون، اسرائیل معمولاً در اوائل تابستان دست به تمرینات نظامی در مدیترانه یا ترکیه میزند؛ اما تفاوت تمرین امسال با قبل در این است که تعداد بیشتری هواپیما در آن حاضر بودند و اینکه بخش زیادی از مانور امسال به مأموریتهای نجات خلبانهای هواپیماهای ساقطشده اختصاص داشت. به گفته این مقام پنتاگون دستیابی ایران به موشکهای SA-20، حمله احتمالی اسرائیل به این کشور را دچار مشکل خواهد کرد و لذا اسرائیل پیش از تحویل این سیستمها به ایران، دست به اقدام نظامی خواهد زد.
سؤالی که مطرح میشود این است که این تشدید تمرکز خبری بر روی حمله نظامی به ایران نشاندهنده چیست؟ آیا حاکی از افزایش جنگ روانی برای وادار کردن ایران به پذیرفتن پیشنهاد کشورهای ۵+۱ است؟ یا اینکه خبر از تصمیمی برای حمله به ایران دارد؟
با توجه به تحولات پس از جنگ 2003 در منطقه خلیج فارس و قدرت گرفتن ایران بهنظر میرسد که کاهش قدرت این کشور در دستور کار دولت آمریکا بهطور خاص قرار گرفته است. اقدام نظامی و اعمال تحریم، دو وسیله دستیابی به این هدف هستند که آمریکا با توجه به وضعیت ایران و تواناییهای خود برای برخورد با ایران از آنها بهره میگیرد. آمریکا تاکنون با توجه به دلمشغولیهایی که در عراق دارد و عدم اقبال جهانی و داخل این کشور به درگیر شدن در جنگی دیگر، از وسیله تحریم استفاده کرده است؛ امری که به دلایل مختلف ممکن است تغییر کند.
گروهی معتقدند ازآنجاکه بوش برای خود مسئولیت تاریخی جهت محافظت از منافع آمریکا و جهان آزاد قائل است، در ماههای پایانی حکومت وی این احتمال وجود دارد که با توجه به عدم کارایی اهرم تحریم و اینکه دیگر نیازی به حمایت افکار عمومی برای کارهایش ندارد، دست به اقدام نظامی علیه ایران بزند. محیط عمل آمریکا نیز در منطقه برای انجام عملیات نظامی مساعدتر شده است. ازیکسو وضعیت عراق روبهبهبود گذاشته است و آمریکا مانند گذشته دلمشغولی آن را ندارد و ازسویدیگر نقاط قوت ایران در منطقه و نقاطی که این کشور میتواند از آنها برای پاسخگویی به حمله نظامی استفاده کند روبهضعف نهادهاند. مذاکرات بین سوریه و اسرائیل آغاز شده است که صرف انجام آن، امکان حمایت سوریه از ایران را در برخوردی نظامی کمتر میکند. همچنین درصورت حصول تفاهم بین سوریه و اسرائیل بهنظر نمیرسد که سوریه بههیچوجه خود را درگیر مناقشه بین ایران با آمریکا یا اسرائیل کند. ازسویدیگر وضعیت لبنان نسبت به گذشته تغییر کرده است. جنگ تابستان 2006 و مناقشه مه 2008 موقعیت حزب الله را برای وارد شدن در عملیات نظامی به نفع ایران تضعیف کرده است. بهویژه اگر طرح آمریکا برای واگذاری مزارع شعبا به سازمان ملل عملی شود، امکان وارد شدن حزب الله در جنگ به نفع ایران کم خواهد بود. درنهایت، بهثمر نشستن توافق آتشبس بین حماس و اسرائیل امکان هرگونه تحرک ازسوی حماس علیه اسرائیل را سلب میکند.
کنار گذاشته شدن آدمیرال فالن، رئیس فرماندهی مرکزی آمریکا، در مارس 2008 نیز امکان حمله نظامی علیه ایران را افزایش داده است. فالن پس از آن استعفا داد که مجله اسکوایر مصاحبهای را با وی منتشر کرد که در آن، او بهعنوان فردی مخالف ایده حمله نظامی آمریکا به ایران و نیز تنها مانع بین رئیسجمهور آمریکا و جنگ با ایران معرفی شده بود.
این درحالی است که جانشین فالن، ژنرال پتریاس است که هرازچندگاهی مطالب تندی را علیه ایران بیان میکند. پتریاس که توسط رئیسجمهور آمریکا برای تصدی فرماندهی قرارگاه مرکزی آمریکا به سنا معرفی شده است و به احتمال زیاد نیز توسط سنا تأیید خواهد شد، مانند گزارش مؤسسه اینترپرایز معتقد است که ایران در لبنان، مناطق فلسطینی، افغانستان و عراق به جنگ وکالتی دست زده است. بنابه عقیده یکسری از مطبوعات آمریکا آمدن پتریاس به قرارگاه مرکزی موجب تضعیف موقعیت گیتس و رایس خواهد شد و دیک چنی خواهد توانست ازطریق پتریاس طرحهای خود را درمورد ایران اجرا کند.
ازطرفی، گروهی دیگر معتقدند با توجه به وضعیت اقتصادی آمریکا، رقابتهای ریاستجمهوری در این کشور و نیز مخالفت بسیاری از مقامات نظامی، اقدام نظامی آمریکا علیه ایران در ماههای باقیمانده دولت بوش انجام نخواهد شد.
علیرغم سخنان تند جورج بوش در ماههای اخیر، تأکید بسیار وی بر اینکه درصورت تعلیق غنیسازی آمریکا حاضر به انجام مذاکره با ایران درمورد همه موضوعات است نشان میدهد که برای وی حفظ وضع موجود درخصوص ایران، پیروزی بهحساب میآید و او به آن بسنده میکند. این امری است که بوش در سفر خداحافظی خود به اروپا بهصراحت بدان اشاره کرده است. او در اجلاس سران اروپا و آمریکا در اسلوانی به تاریخ 23 خرداد 1387 (12 ژوئن 2008) درمورد میراث خود گفت «من پس از خود چارچوبی را برای کار درمورد این موضوع بهجای میگذارم... یک کشور نمیتواند تمام مشکلات را حل کند. من کاملاً با این موضوع موافقم. این گروهی از کشورها هستند که میتوانند پیام روشنی را برای ایران بفرستند».
ازسویدیگر مقامات مختلف نظامی آمریکا همچنان مخالف اقدام نظامی این کشور علیه ایران هستند، حداقل تا زمانیکه دولت آمریکا این تصمیم سیاسی را نگرفته است که درصورت حمله نظامی به ایران تا کجا میخواهد پیش برود. گرث پورتر درگزارشی به تاریخ 17 خرداد 1387 (16 ژوئن 2008) با نقل قول از اسکات کارپنتر ، معاون مشاور سابق اداره خاور نزدیک وزارت خارجه میگوید که مقامات وزارت دفاع از خطر گسترش درگیریها درصورت اقدام نظامی علیه ایران بهعنوان اصلیترین حربه برضد دیک چنی استفاده کردهاند.
آدمیرال کوین کاسگریف ؛ فرمانده ناوگان پنجم آمریکا، در تاریخ 8 خرداد 1387 (28 مه 2008) گفته بود که حمله نظامی به ایران فاجعهآمیز و همراه با پسلرزههایی خواهد بود که تمام منطقه را خواهد لرزاند. وی که فرمانده اصلی نیروی دریایی آمریکا در منطقه خلیجفارس است و درصورت حمله آمریکا به ایران، نیروهای وی عملکننده اصلی خواهند بود میگوید «از میان کسانی که من با آنها صحبت کردهام، هیچ کس نگفته که حمله آمریکا به ایران چیز خوبی است. روشی که بیشتر ترجیح داده میشود، روشهای دیپلماتیک و همکاری با جامعه بینالمللی برای وارد کردن فشارهای مناسب به ایران است». به گفته وی، سالها طول میکشد که آمریکا مجبور به برخورد با مسئله ایران هستهای شود؛ زیرا مدتزمان طولانی لازم است تا ایرانیها بتوانند تمام کارهای لازم برای تولید سلاح هستهای را انجام دهند. بااینحال وی ابراز نگرانی کرد که اشتباههای محاسباتی و نیز سوء برداشت منجربه درگیری نظامی آمریکا با ایران شود. کاسگیرف ـ که مدیر اطاق بحران کاخ سفید در زمان بوش پدر بوده است ـ در تاریخ 14 خرداد 1387 (3 ژوئن 2008) خواهان ارتباط بین نیروهای دریایی ایران و آمریکا میشود. وی با اشاره به توافق سال 1972 بین آمریکا و شوروی برای پیشگیری از برخورد اتفاقی در دریا آن را بهعنوان وسیله ایجاد اطمینان متقابل و امری که منجربه دیدارها و مذاکرات بعدی بین آمریکا و شوروی شد یاد کرد. وی با رد احتمال درگیری بین ایران و آمریکا، آن را «افسانه شهری» میخواند و معتقد است که در آمریکا همه دارند موضوعات را با دید توطئه تفسیر میکنند. ژنرال بازنشسته، آنتونی زینی و فرمانده سابق قرارگاه مرکزی آمریکا نیز معتقد است که برای جلوگیری از برخورد نظامی تصادفی، باید مکانیسمی برای برقراری ارتباط با نیروی دریایی ایران یافت. وی تشکیل «مرکز هماهنگی دریایی خلیج» و نیز همکاری بین نیروی دریایی ایران و آمریکا را در مأموریتهای جستجو و نجات ماهیگیران و دریانوردان گمشده پیشنهاد میکند.
اما این همه درصورتی است که آمریکا و نه اسرائیل قصد حمله به ایران را داشته باشد. درصورتیکه اسرائیل قصد حمله به ایران را داشته باشد، محاسبات فوق تا حد زیادی بیفایده خواهند بود. همانطورکه مرور خبرهای مربوط به اقدام نظامی علیه ایران نشان میدهد، اسرائیل منبع و عامل اصلی دامن زدن به بحث اقدام نظامی علیه ایران بوده است. البته این امری است که اسرائیلیها در مقاطع زمانی دیگر نیز بهکرات انجام دادهاند؛ برای مثال در اسفند 1384 (مارس 2005 ) نیز اخبار مختلفی درمورد اجازه دادن آریل شارون برای حمله نظامی به ایران مطرح شده بود.
اینکه آیا این اخبار حاکی از قصد اسرائیل برای حمله هستند یا شروع جنگ روانی، خیلی اهمیت ندارد. واضح است که حتی اگر هم اسرائیل قصد بهراه انداختن جنگ روانی را داشته باشد، این تلاش باعث میشود که وضعیت ایران بحرانی، و دیپلماسی ناکارآمد جلوه داده شود و این دو بهطور دقیق همان پیششرطهای گزارش مؤسسه واشنگتن برای اقدام پیشگیرانه نظامی موفق علیه ایران هستند؛ بههمیندلیل نیز گزارش مؤسسه واشنگتن در تحلیل خود تبعات حمله اسرائیل به ایران را کمتر از تبعات حمله آمریکا به ایران نشان میدهد.
اسرائیل از روند دستیابی ایران به تکنولوژی هستهای نگران بوده، معتقد است که روند کنونی تحریمها، توانایی این را ندارند که ایران را آنچنان در فشار قرار دهند که برنامه هستهای خود را رها کند. هرچه زمان بیشتری تلف شود، ایران به ساخت بمب هستهای نزدیکتر خواهد شد. از دید اسرائیل و همچنانکه گزارش فوق اشاره میکند، حتی اگر ایران قصد جامه عمل پوشاندن به سخنان مقامات خود علیه اسرائیل را نیز نداشته باشد، دستیابی آن به سلاح هستهای منجر میشود که توازن قوای موجود تغییر کند و اسرائیل یک شبه از قدرتی منطقهای به قدرت درجه دو تبدیل شود. لذا از دید اسرائیل عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای و حتی دانش تولید آن اهمیت حیاتی دارد.
ازسویدیگر بهقدرت رسیدن اوباما در آمریکا و امکان مذاکره ایران و آمریکا، اسرائیل را بهشدت نگران میکند. این نگرانی را میتوان در مقاطع مختلفی که ایران و آمریکا قصد مذاکره داشتهاند بهخوبی مشاهده کرد؛ اما این حالت درمورد اوباما دو چندان وجود دارد؛ زیرا وی از قصد خود برای مذاکره بدون قید و شرط با ایران صحبت کرده است. این امر نهتنها موجب نگرانی اسرائیلیها شده است، بلکه حتی اروپاییها نیز درباره این موضوع اظهار نگرانی کردهاند. گلن کسلر در مقالهای در روزنامه واشنگتن پست در تاریخ 2 تیر 1387 (ژوئن 2008) مینویسد که اروپاییها بهشدت نگران هستند که باراک اوباما به قول خود درمورد مذاکره مستقیم با ایران جامه عمل بپوشاند. آنها معتقدند که شروع مذاکره با ایران در قطعنامههای سازمان ملل منوط به تعلیق ازسوی ایران شده و لذا آمریکا نباید این شرط را که با اجماع در سازمان ملل بهدست آمده است، زیرپا بگذارد.
هرچند اسرائیل از آمریکا ضعیفتر است، بهعلت کوچک بودن و نیز بعد مسافت آن از ایران، ایران توانایی کمی برای ضربه زدن به آن را دارد؛ بهویژه آنکه اسرائیل درحال آرام کردن محیط پیرامونی خود در فلسطین، سوریه و لبنان و تا حدی هم در این کار موفق بوده است. حتی درصورتیکه ایران توانایی پاسخگویی کافی به اسرائیل را نیز داشته باشد، اسرائیلیها بهخوبی میدانند که با توجه به تعهد آمریکا به امنیت اسرائیل بعید بهنظر میرسد که آمریکا این امکان را به ایران بدهد که ضربه کاری به اسرائیل بزند و لذا پاسخ ایران محدود باقی خواهد ماند، مگر آنکه ایران قصد مواجهه با آمریکا را نیز داشته باشد که این همان هدفی است که اسرائیلیها دنبال میکنند؛ زیرا اگرچه احتمال دارد اسرائیل امکان ضربه زدن به تأسیسات اتمی ایران را داشته باشد، درحالحاضر تنها کشوری که میتواند به نیروی نظامی ایران ضربه کاری وارد کند تا آن را از وضعیت قدرت کنونی خارج کند، آمریکاست و بههمیندلیل اسرائیل بسیار مایل است بهنحوی آمریکا را وارد درگیری خود با ایران کند.
تحلیل این گزارش بر آن است که افزایش پوشش خبری کنونی درمورد حمله به ایران تلاش حسابشده اسرائیلیهاست تا درصورت امکان، آمریکا را وادار به حمله به ایران کنند و درصورت محقق نشدن این هدف، با افزایش فشار روانی بر ایران نهتنها دیگران را به عکسالعمل درمورد ایران وادار کنند، بلکه فضا را برای اقدام نظامی خود مهیا نمایند. درصورت محتملتر شدن امکان انتخاب اوباما یا تغییر محسوسی در پیشرفتهای ایران درزمینه انرژی هستهای، به احتمال زیاد این اسرائیل و نه آمریکاست که دست به اقدام نظامی علیه ایران خواهد زد. تحولاتی مانند تشکیل دولت جدید در اسرائیل، سپرده شدن مزارع شعبا به سازمان ملل و ازهمه مهمتر، حصول تفاهم بین اسرائیل و سوریه امکان انجام عملیات نظامی اسرائیل را علیه ایران افزایش خواهند داد.