ايران و آمريكا؛ نزاع وجودى
xموضوع سخن درباره امنيت ملى ايران و تهديدات امريكاست. امروزه بين امنيت ملى و امنيت عمومى و حتى امنيت جهانى تفكيك قائل نمىشوند، بلكه به طور كلى از امنيت صحبت مىشود. امنيت به يك مفهوم و پديده سيالى تبديل شده كه اگر در سطح داخل يك كشور به هم بخورد مىتواند شرايط بين المللى را هم تحت تأثير قرار دهد و بالعكس. در اين جا اين بحث مطرح است كه آيا امنيت ملى يك كشور در داخل آن كشور و توسط كارگزاران و مردم آن كشور تعريف مىشود يا در خارج از مرزها و توسط ساختار حاكم بر نظام بين الملل. به عبارت فنىتر، سياست خارجى يك كشور، كه امنيت ملى هم بخشى از آن است، متغير وابسته سياستهاى داخلى آن كشور است يا متغير وابسته ساختار حاكم بر نظام بين الملل؟
قبل از انقلاب، حاكمان ايران جواب اين سؤال را به اين شكل داده بودند كه سياست خارجى ايران و به تبع امنيت ملى ايران متغير وابسته ساختار نظام بينالملل است. و نيروهاى داخل كشور نقشى غير از پذيرش آن ندارند. در اين مقطع، ساختار حاكم بر نظام بينالملل به سركردگى امريكا و شوروى دو قطبى بود. اين دو كشور ساختار ساز بودند و ديگر كشورها را بين خود تقسيم كرده بودند؛ بنابراين سياست خارجى كشورها به اين ساختار نظام بين الملل وابسته مىشد: يك سرى وابسته به بلوك شرق، و يك سرى هم وابسته به بلوك غرب، كه ايران در بلوك غرب قرار داشت. جالب اين كه محمدرضا پهلوى در صحبتهاى خود آورده است كه «ما با غرب اتحاد برقرار كرديم»، ولى تحليلگران مسائل روابط بين الملل معتقدند اين حرف محمدرضا درست نيست، چرا كه اتحاد بدون شرط نيست. و طرفين هر يك شرايطى را لحاظ مىكنند كه در صورت تأمين منافعشان، با هم اتحاد يا ائتلاف مىكنند يا هر استراتژى ديگرى كه به نفع آنها باشد در پيش مىگيرند. در حالى كه محمدرضا پهلوى بدون قيد و شرط در خدمت آمريكا قرار گرفته بود و اين سلطهپذيرى است نه اتحاد؛ از اين رو در قبل از انقلاب اسلامى، سياست خارجى و امنيت ملى ايران ذيل سياست خارجى امريكا و امنيت ملى امريكا تعريف مىشد. به همين دليل، دهه فجر و انقلاب اسلامى تولد مجدد ملت ايران است.
مىخواهم بحث را از گذشته شروع كنم كه آيا امريكا همچنان سياست خارجى و امنيت ملى ما را تعريف بكند يا اينكه خودمان مىخواهيم كه كشور را اداره بكنيم. قبل از انقلاب پاسخ روشن بود كه نه ما نمىتوانيم خودمان اداره كنيم، به طورى كه رزم آرا در جريان ملى شدن صنعت نفت، در مجلس به نمايندگان گفت كه ما ايرانىها يك لولهنگ هم نمىتوانيم بسازيم، چطور مىخواهيد نفت را ملى كنيد. بگذاريد نفت دست انگليسىها باشد، هر چى مىگويند گوش بكنيد، اين چه كارى است كه شما مىكنيد. حادثه ديگر، تبعيد امام بود، امام چرا تبعيد شد؟ چون عليه كاپيتولاسيون اعتراض كرد. كاپيتولاسيونى كه تصويب شد اين بود كه «ما شما ايرانىها را و مقرراتتان را و قوانينتان را به رسميت نمىشناسيم». اين قوانين را نمىتوان درباره انسانهاى متمدن اجرا كرد. ما امريكايىها كه به ايران مىآييم بايد خارج از چارچوب نظام قضايى و حقوقى ايران باشيم؛ از اين رو، هر خلافى كه فردى امريكايى در ايران مرتكب شد بايد به آمريكا فرستاده شود و قوه قضاييه امريكا محاكمهاش كند. آقاى گازيورسكى، يكى از كارشناسان ديپلماسى امريكا، در كتاب ديپلماسى آمريكا و شاه مىگويد كه امريكا را اين قانون در ايران بدبخت كرد. بحث كرده كه چرا آمريكا از ايران بيرون رانده شد. گازيورسكى مىگويد كه شما بيش از حد مىخواستيد كه ايرانىها را لگد كوب كنيد. بعد مثال مىزند به كاپيتولاسيون و مىگويد شما از شاه چه خواسته بوديد كه به حرف شما گوش نكرده بود. پس براى چه گفتيد كه كاپيتولاسيون قانونى بشود. چيزى كه ايرانىها در دوره رضا شاه آن را لغو كرده بودند و جشن گرفته بودند. گازيورسكى اين نكته را تأكيد مىكند كه امريكا با تصويب كاپيتولاسيون مىخواست تسلط كامل خود بر ايران را به جهانيان اعلام كند و الّا اين كار هيچ لزومى نداشت.
انقلاب اسلامى نقطهاى بود كه ايرانيان مىخواستند بگويند ما هستيم، مىخواهيم به حساب بياييم، مىخواهيم دولتمان را خودمان تشكيل بدهيم، مىخواهيم تصميم گيرنده در امور ايران خودمان باشيم، منابعمان را خودمان مىخواهيم استخراج بكنيم، نمىخواهيم امريكا اينجا با كودتا دولت تشكيل بدهد، نخست وزير ببرد و نخست وزير ديگرى بياورد. در طول دوران تاريخى ايران، دوره پهلوى از اين لحاظ بدترين دوره بوده است. ما تا قبل از پهلوىها شاه داشتيم، ولى شاه متكى به قبيله خودش و نيروهاى ايرانى بود. اما رضاخان متكى به انگليس بود. محمدرضا پهلوى هم شاه بود ولى نه با اتكا به نيروهاى داخلى، بلكه به قيمت زير پا گذاشتن حيثيت وجودى ملت ايران، ناديده گرفتن ملت و حذف ملت ايران. اين با آموزههاى اسلامى هم مخالف بود: «لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً».
انقلاب ما تولد مجدد ملت ايران را ثمر داد با رهبرى اسلام، امام و آموزههاى دينى؛ البته اين كه مىگوييم انقلاب اسلامى ضد سلطه، ضد استعمار و ضد استبداد بود، اينها همه چيزهايى است كه در دين اسلام هم هست. يعنى دين ما، هم ضد استبداد است و هم ضد سلطه خارجى است. جاى اين متغيرها بعد از انقلاب اسلامى تغيير كرد، يعنى ملت ايران تغيير داد. ملت ايران اعلام كرد كه امنيت ملى و سياست خارجى ما متغير وابسته رفتار خود ماست نه متغير وابسته سياست امريكا و نه متغير وابسته ساختار نظام بين الملل. ملت ايران به نوعى در مقابل آن سلطه ايستاد و وقتى در مقابل اين سلطه مىايستيد بايد انتظار پاسخ آن را هم داشته باشيد. يعنى وقتى كه شما آمريكا را ازايران بيرون مىكنيد و مىگوييد كه ما خودمان مىخواهيم مملكتمان را اداره كنيم و درباره نفت، اقتصاد، سياست، فرهنگ و روابط خارجىمان تصميم بگيريم، آنها به مقابله برمىخيزند.
پس از انقلاب، اولين كارى كه ايران كرد اين بود كه آرايش منطقهاى امريكا را به هم زد، نظمى كه بر اساس دكترين نيكسون شكل گرفته بود و ايران نقش ژاندارم و حافظ منافع آمريكا را بر عهده گرفته بود. پيمان سنتو لغو شد. پيمان سنتو حلقه وصل پيمان ناتو به پيمان سيتو بود؛ چون تركيه هم عضو ناتو و هم عضو سنتو بود. از طرف ديگر، پاكستان هم عضو سنتو و هم عضو سيتو بود. و اين سيستم امنيتى را به آسياى جنوب شرقى وصل مىكرد. در پىانقلاب اسلامى، آرايش امنيتى منطقه به هم خورد؛ از اين رو امريكا در مقابل ما با همه قوا موضعگيرى كرد و ديگر قدرتهاى داراى حق وتو نيز از انقلاب حمايت نكردند. جنگ بر ايران تحميل شد. با فروپاشى شوروى در سال 1992 تغيير اساسىاى در ساختار نظام بين الملل ايجاد شد. اين تغيير باعث گرديد كه امريكا احساس كند يكه تاز است و آقاى بوش پدر سياست «نظام نوين جهانى» را مطرح كرد. از جمله كارهاى ديگرشان، جمع كردن دانشمندان امريكايى در سالهاى 1998 تا 2001 براى طراحى استراتژى 25 ساله آمريكا بود.
مسألهاى كه امروز در سياست خارجىمان داريم و بر اساس آن مشى مىكنيم اين است كه اين متغيرها را تعريف بكنيم. بحث را سه متغيره ببينيم؛ در شرايط انقلابى دو متغيره مىديديم، يعنى مىخواستيم كه در نظام بين الملل تعيين كننده باشيم. سالها آنها براى ما تعيين تكليف مىكردند حالا بر عكس؛ اما امروز شايسته است سه متغيره كار كنيم. نظام بين الملل يا ساختار حاكم بر نظام بين الملل تهديدهايى را براى ما ايجاد مىكند، زيرا آمريكا با توجه به استراتژىاش، منافعش را اينطورى تعريف مىكند كه همه كشورها، اقتدار و سياست او را بپذيرند؛ يعنى آمريكا همچنان متغير مستقل باشد و سيات خارجى كشورهاى ديگر متغير وابسته سياست خارجى آمريكا باشد. طبيعى است كه اين نمىتواند مورد قبول ما باشد، چون اگر اين را بپذيريم، همان شرايط قبل از انقلاب و شرايطى است كه برخى كشورها در دنيا و منطقه آن را پذيرفتهاند، بلكه بسيارى از كشورهاى قدرتمند هم آن را پذيرفتهاند. تحمل امريكايىها خيلى كم شده است، به طورى كه حتى كمترين مخالفت كشور متحدش چون آلمان را هم تحمل نمىكند، به خصوص پس از حادثه يازده سپتامبر.
على رغم اينكه غربىها عليه اسلام تبليغ كردند اما بعد از يازده سپتامبر قدرت در كشورهاى مسلمان يكى بعد از ديگرى دستِ اسلام گرايان افتد. تركيه دست اسلام گرايان افتاده در انتخابات اخير، بحرين اسلام گرايان پيروز شدند، در مراكش اسلام گرايان در انتخابات اخير پيروز شدند، در انتخابات اخير پاكستان اسلام گرايان ضد آمريكايى رأى آورده و پيروز شدند. در الجزاير هم در انتخابات اخير شهردارىها جناح مسلمانها رأى آوردند. آقاى ژيل كيپل، محقق جنبشهاى اسلامى، بعد از يازده سپتامبر اعلام كرد كه با اين موضعگيرى آمريكا ديگر فاتحه اسلام سياسى خوانده شد. با اين حال شاهد يك اسلام سياسى معقول هستيم كه بنا را بر كار سياسى و فرهنگى گذاشته است؛ يعنى همان نقطهاى كه مىتواند به غرب ضربه بزند و زمينگير كند. اقدام بر اساس متغيرهاى سه گانه اينگونه است كه ما هم متغير نظام بينالملل را در نظر بگيريم، هم متغير سياست خارجى و امنيت ملىمان و هم متغير داخلى را، كه ما مىخواهيم در اين نظام بينالملل عمل بكنيم حال بايد ديد در نظام بين الملل چه فرصتهايى و چه تهديدهايى داريم. در عرصه قدرت نظامى و قدرت اقتصادى فاصلهما با قدرتهاى بزرگ زياد است و البته بايد تلاشمان را بكنيم. اما عرصه فرهنگى و سياسى، عرصه قدرت ماست، ما دينِ زندهاى داريم. كه پيامهاى انسانى دارد؛ از عدالت جهانى، ظلم ستيزى، صلح جهانى، حقوق همه انسانها و آزادگى سخن مىگويد. هر چند غرب هم مدعى بعضى از اين اهداف است، اما فضا براى كار وجود دارد، به ويژه اينترنت، ماهواره و ساير ابزارهاى رسانهاى امكاناتى را از اين جهت در اختيار ما مىگذارد. بنابراين در وضعيت جديد شايسته است ما سه متغيره كار كنيم: متغير نظام بين الملل را در نظر بگيريم و آسيبها و تهديدهايش را شناسايى بكنيم. از سوى ديگر، مزيّتهاى نسبى خودمان را هم شناسايى بكنيم تا آنجا كه وارد مىشويم مطمئن باشيم كه چيزى به نفع ماست نه، اينكه به ما آسيب برسد.
به نظر مىرسد اشاره به استراتژى 25 ساله امريكا براى تكميل بحث حاضر لازم باشد. يك هدف استراتژى مذكور اين است كه در 25 سال آينده تفوّق آمريكا در جهان حفظ بشود؛ البته ما هم در مقابل بايد ببينيم چه كار مىتوانيم بكنيم. در چارچوب اين استراتژى يك سرى توصيههايى دارند، از جمله اين كه بايد فنآورى پيشرفته را در اين 25 سال در اختيار داشته باشيم، مخصوصاً حوزه ميكرو الكترومكانيك و حوزه بيوتكنولوژى و فن آورى زيستى بايد در اختيار امريكا باشد. بحث استفاده از حشرات براى مقاصد نظامى را معتقدند كه آمريكا بايد پيگيرى كند. بحث تسليحات كشتار جمعى را هم اينجا مطرح كردهاند كه دست يابى به سلاح هستهاى سخت است؛ بنابراين كشورهاى جهان سومى به راحتى نمىتوانند به سلاحهاى هستهاى دست پيدا كنند؛ اما دستيابى به سلاحهاى ميكروبى و شيميايى آسان است. همچنين توليد سلاحهاى راديولوژيكى آسان است؛ هر چند نسبت به توليد سلاحهاى ميكروبى و شيميايى سختتر است. يعنى به راحتى مىشود با تركيب مواد منفجره متعارف و مواد راديو اكتيو مثل پلوتونيوم سلاحى ساخت كه از قدرت انفجارى بسيار بالايى برخوردار باشد. اينها اظهار كردهاند كه جنگ افزارهاى بيوشيميايى را هم راحت مىشود ساخت و جالبتر اينكه در همين گزارش اشاره كردهاند كه نظارت سازمان ملل بر مسأله سلاحهاى شيميايى و ... هيچ فايدهاى ندارد؛ زيرا اگر بخواهند نظارت كنند، و سلاحهاى شيميايى يك كشور را هم از بين ببرند، اين كشور در زمان لزوم خيلى راحت مىتواند يك كارخانه سموم نباتى را در زمان كوتاهى به كارخانه توليد سلاح شيميايى تبديل كند. خطرى كه در اين گزارش براى آمريكا اعلام كردهاند اين است كه اسلام مبارز تهديد كننده منافع آمريكا در 25 سال آينده است، زيرا با توجه به حضور آمريكا در كشورهاى اسلامى، اسلامگرايان اين حضور را حضور پر هزينهاى خواهند كرد و به شكلى هم مبارزه خواهند كرد كه نتوانيم مقاومت بكنيم و آمادگى مقاومت در برابر آن را نداريم. لذا پيشنهادهايى را مطرح كردهاند كه بحث حمله به عراق در اين قسمت بايد قرار بگيرد.
بعد از حادثه يازده سپتامبر اتفاقى كه افتاده اين است كه ناامنى به داخل جامعه آمريكا نفوذ كرده است. بعد از آن كنترلها و بازرسىها را افزايش دادند. در فرودگاههاى آمريكا تورهاى بازرسى متعددى قرار داده شده است. اصول مربوط به دموكراسى و آزادى را - كه اين همه شعارش را مىدادند - زير پا گذاشتند. دادگاههاى نظامى اختصاصى بدون تشريفات و بدون وكيل به دستور بوش براى بررسى اتهامات امنيتى غير نظاميان تشكيل شد. تمامى احكام بدون فرجام خواهى اجرا مىشود مانند محاكماتى كه در گوانتانامو انجام مىدهند. اعلام كردند براى كسى كه در گوانتانامو زندانى مىشود، شكنجه مجاز است. همچنين از حمله اتمى به هفت كشور ياد كردند و به طور مشخص درباره ايران، بوش در نطق سالانه خودش موسوم به state of the union(بررسى وضعيت كشور آمريكا) در سال گذشته، ايران را محور شرارت اعلام كرد. همچنين ائتلاف اهريمنى را به كار برد و اتهامات ديگرى وارد كرد. آمريكا (وزارت دفاع آمريكا) يك قرارداد دويست ميليارد دلارى با شركت لاكهيد براى ساخت تسليحات نظامى در ده سال آينده منعقد كرد كه از جمله ساخت سه هزار هواپيماى جنگنده F53 در اين قرارداد پيش بينى شده است. اينها براى جمهورى اسلامى اتهامات زير را مىشمارند: 1.جمهورى اسلامى عامل تحقير آمريكا شد؛ 2. منافع آمريكا را در منطقه به خطر انداخته است؛ 3. از فلسطينىها حمايت مىكند و با اسرائيل كنار نمىآيد؛ 4. مولد سياست ضدِ آمريكايى در جهان اسلام شده و مسلمانان ديگر هم از جمهورى اسلامى تقليد كردند. اشغال سفارتخانه آمريكا، اخراج آمريكايىها از لبنان، پيروزى در جنگ و حادثه طبس را يادآورى مىكنند كه ما از سوى ايرانىها تحقير شديم. اما در همان گزارش 25 ساله گفتهاند كه با ايران چكار بايد كرد؟! پاسخى كه دادهاند جنگ با ايران نيست.
محقق آمريكايى جان فوران در كتاب مقاومت شكننده (تاريح تحولات اجتماعى ايران، از صفويه تا سال 1370 شمسى) مىگويد: «من كه تاريخ سياى ايرانىها را بررسى كردم متوجه شدم كه ايرانىها يك خصلتى دارند و آن اين است كه در مقابل دشمن كه قرار مىگيرند همه با هم مىشوند!!» و به تعبيرى ائتلافات گسترده و فراگير مىكنند. فوران مثال مىزند كه در امتياز تنباكو با يك فتوا همه آمدند، در مشروطه همه آمدند، در نهضت ملى نفت و در انقلاب اسلامى همه آمدند؛ امّا بعد از اينكه پيروز شدند هر كس يك مقصدى را نشان مىدهد و دنبال آن مىافتد و در نتيجه آن مقاومت اوليه مىشكند، چون روى هدف با هم توافق نمىكنند. مشروطه پيروز شد ولى بعد يكسرى گفتند مشروطهاى كه ما برايش قيام كرديم مشروطه غربى بود، ديگرى مىگفت مشروعه بود و ما مىخواستيم به احكام دين عمل شود و... وى مىگويد در گذشته اينطورى بوده كه بعد از پيروزى ايرانىها دچار اختلاف شدهاند. وقتى كه دچار اختلاف شدند يك قدرت خارجى، خودش را به يكى از اين گروهها نزديك مىكرده، مثلاً در مشروطه، انگلستان اوّل در كنار مشروطه خواهان بود و روسيه دشمن مشروطه بود، چون در دربار قاجار نفوذ داشت، بعداً باتوافق اين دو قدرت بر اسر تقسيم ايران، قرار داد 1907 را امضا كردند. و ايران به سه منطقه تقسيم گرديد. بعد افراد نفوذى از اروپا و قفقاز را به سراغ مشروطه خواهان فرستادند تا اختلاف را تشديد كنند و مشروطه منحرف شد. فوران مىگويد در نهضت ملى نفت هم همينطور شد. كاشانى، مصدق و فداييان اسلام، همه با هم، نفت را ملى كردند و انگليس را از ايران بيرون كردند. اما بحث آمريكا كه شد گفتند آمريكا كه كشور خوبى است، سابقه استعمارى ندارد، و اختلاف شروع شد. از يك طرف بين كاشانى و مصدق و از طرف ديگر حضور آمريكا و تقويت اين حضور، و انگليس ديد كه آمريكا دست بردار نيست و دارد تحريك مىكند. با امريكا بر سر تقسيم نفت ايران توفق كردند و با هم طرح كودتا را ريختند و امريكايىها اجرا كردند. از اين طرف بين مصدق و كاشانى اختلاف افتاده و جدا شدهاند و نواب صفوى هم در زندان است. در نتيجه در كودتاى 28 مرداد 1332 كسى به صحنه نيامد، زيرا همه با هم قهر بودند. فوران - نكتهاش اينجاست - مىگويد اينها انقلاب اسلامى را انجام دادند. با هم شاه را بيرون كردند، توى دهن آمريكا زدند، توى دهن شوروى زدند و گفتند: ن
ه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى و تا سال 1370 هم كه من اين كتاب را مىنويسم اين مقاومت هنوز نشكسته است؛ اما تنها راه آسيب زدن به ايرانىها اين است: اگر بتوانيد اين مقاومت را بشكنيد، تكه تكه شان كنيد، دو تا سه تا گروهشان بكنيد، بعد مىشود يك قدرت خارجى هم اينجا كمك بكند و ... .
در اين استراتژى اين مسأله آمده است كه شرايط امروز ايران با شرايط ديروزش فرق دارد. در ايران دو دسته مسؤول داريم: «مسؤولان انتخابى و انتصابى». مردم ايران با آمريكايىها خوب هستند بر خلاف دولت ايران. ايران داراى شكافها و گسلهاى زيادى چون شكافهاى قومى، زبانى و مذهبى است. اين شكافها زياد است و بايد روى اينها سرمايه گذارى بكنيم.
بنابراين در جمعبندى بايد بگويم كه تهديد آمريكا عليه ايران جدى است، زيرا ايران مىخواهد روى پاى خودش بايستد و آمريكا اين را نمىخواهد. نظمى كه آمريكا از آن طرفدارى مىكند، نظمى است كه همه در قاعده هرم قدرت قرار بگيرند و از رأس اطاعت كنند و ما اين را با انقلاب نشان داديم كه نمىخواهيم. بعد از 25 سال براى ما خسارت بزرگى است كه بخواهيم به شرايط اول برگرديم، پس آمريكا و رويارويىاش با جهان اسلام و با ما جدى است؛ اما اينكه در قبال ايران به چه اميد بستهاند، خودشان روى شرايط داخلى ايران كار مىكنند. از اين رو راديوى 24 ساعته را راه انداختند و بعضى كارهاى ديگر؛ امّا اين تهديد روى ايجاد اختلاف تأكيد دارد.
در اين جا پيشنهادى كه من دارم اين است كه ما از نظر شرعى يك حجّت داريم و آن حجّت رهبرى است. غير از ولى فقيه حجت شرعى ديگرى نداريم. اين حجت شرعى هم بايد مورد توجه جناحها و هم آحاد مردم باشد. اگر اين حجت شرعى را به عنوان محور حفظ بكنيم وحدت ما محفوظ است. اختلاف سليقه اشكالى ندارد، اختلاف نظر اشكال ندارد، ولى اختلاف را به خصومت نبايد تبديل كرد. و بايد همديگر را تحمل بكنيم، در برابر هم، مدارا داشته باشيم حرفهاى يكديگر را بشنويم، اما خصومت نكنيم. قرآن مىفرمايد: «انّما المؤمنون إخوَةٌ». توهين به هم نكنيم، البته انتقاد با توهين فرق مىكند. بين اختلاف و خصومت فرق بگذاريم. اگر اين نكات را كه از نظر شرعى حجت رهبرى است و «وَ أعتَصِموا بِحبل اللَّه جميعاً و لا تَفَرَّقوا» را و نيز اين كه اختلاف نظر پذيرفته شده ولى خصومت پذيرفته نيست را بپذيريم، اين مسأله مىتواند منافع ملى ما را در دراز مدت هم حفظ بكند؛ البته من خوش بين هستم و ما تجربه خوبى را در اين سالهاى انقلاب داشتهايم، چون مشكلات تاريخى به دليل قرنها سلطه استبداد و ديكتاتورى و سلطنت و ... داشتهايم و به صورت تاريخى بين اختلاف و خصومت فرق نمىگذاشتيم؛ اما حالا بايد بين اختلاف و خصومت فرق گذاشت. يعنى فكر مىكرديم اگر شخصى با من اختلاف دارد، پس با من دشمن است. بين اينها از نظر روانى و ذهنى تفكيك نمىكرديم. خوب حالا، مىخواهيم تفكيك كنيم زمان مىبرد، ولى پيشرفت ما در اين زمينه خوب بوده است. يعنى در سالهاى بعد از انقلاب با تمرينهايى كه كرديم و با توجه به اين كه پيشرفت در اين امور تدريجى و بطىء است، خوب بوده است. پس محوريت رهبرى، حفظ مردم و وحدت مردم، اعتماد مردم به نظام، توكل به خدا و انگيزههاى دينى، همه باعث مىشود كه از نظر قدرت داخلى، پشتوانه نظام قوى شود و تا وقتى كه چنين هست خدا با ماست و هر كه خدا بااوست پيروز است.
پى نوشت ها :
1) مطالب حاضر گزارشى از سخنرانى سردبير فصلنامه علوم سياسى در يكى از مراكز پژوهشى كشور است.