ايران و آمريكا؛ نزاع وجودى

xموضوع سخن درباره امنيت ملى ايران و تهديدات امريكاست. امروزه بين امنيت ملى و امنيت عمومى و حتى امنيت جهانى تفكيك قائل نمى‏شوند، بلكه به طور كلى از امنيت صحبت مى‏شود. امنيت به يك مفهوم و پديده سيالى تبديل شده كه اگر در سطح داخل يك كشور به هم بخورد مى‏تواند شرايط بين المللى را هم تحت تأثير قرار دهد و بالعكس. در اين جا اين بحث مطرح است كه آيا امنيت ملى يك كشور در داخل آن كشور و توسط كارگزاران و مردم آن كشور تعريف مى‏شود يا در خارج از مرزها و توسط ساختار حاكم بر نظام بين الملل. به عبارت فنى‏تر، سياست خارجى يك كشور، كه امنيت ملى هم بخشى از آن است، متغير وابسته سياست‏هاى داخلى آن كشور است يا متغير وابسته ساختار حاكم بر نظام بين الملل؟
قبل از انقلاب، حاكمان ايران جواب اين سؤال را به اين شكل داده بودند كه سياست خارجى ايران و به تبع امنيت ملى ايران متغير وابسته ساختار نظام بين‏الملل است. و نيروهاى داخل كشور نقشى غير از پذيرش آن ندارند. در اين مقطع، ساختار حاكم بر نظام بين‏الملل به سركردگى امريكا و شوروى دو قطبى بود. اين دو كشور ساختار ساز بودند و ديگر كشورها را بين خود تقسيم كرده بودند؛ بنابراين سياست خارجى كشورها به اين ساختار نظام بين الملل وابسته مى‏شد: يك سرى وابسته به بلوك شرق، و يك سرى هم وابسته به بلوك غرب، كه ايران در بلوك غرب قرار داشت. جالب اين كه محمدرضا پهلوى در صحبت‏هاى خود آورده است كه «ما با غرب اتحاد برقرار كرديم»، ولى تحليل‏گران مسائل روابط بين الملل معتقدند اين حرف محمدرضا درست نيست، چرا كه اتحاد بدون شرط نيست. و طرفين هر يك شرايطى را لحاظ مى‏كنند كه در صورت تأمين منافع‏شان، با هم اتحاد يا ائتلاف مى‏كنند يا هر استراتژى ديگرى كه به نفع آنها باشد در پيش مى‏گيرند. در حالى كه محمدرضا پهلوى بدون قيد و شرط در خدمت آمريكا قرار گرفته بود و اين سلطه‏پذيرى است نه اتحاد؛ از اين رو در قبل از انقلاب اسلامى، سياست خارجى و امنيت ملى ايران ذيل سياست خارجى امريكا و امنيت ملى امريكا تعريف مى‏شد. به همين دليل، دهه فجر و انقلاب اسلامى تولد مجدد ملت ايران است.
مى‏خواهم بحث را از گذشته شروع كنم كه آيا امريكا همچنان سياست خارجى و امنيت ملى ما را تعريف بكند يا اين‏كه خودمان مى‏خواهيم كه كشور را اداره بكنيم. قبل از انقلاب پاسخ روشن بود كه نه ما نمى‏توانيم خودمان اداره كنيم، به طورى كه رزم آرا در جريان ملى شدن صنعت نفت، در مجلس به نمايندگان گفت كه ما ايرانى‏ها يك لولهنگ هم نمى‏توانيم بسازيم، چطور مى‏خواهيد نفت را ملى كنيد. بگذاريد نفت دست انگليسى‏ها باشد، هر چى مى‏گويند گوش بكنيد، اين چه كارى است كه شما مى‏كنيد. حادثه ديگر، تبعيد امام بود، امام چرا تبعيد شد؟ چون عليه كاپيتولاسيون اعتراض كرد. كاپيتولاسيونى كه تصويب شد اين بود كه «ما شما ايرانى‏ها را و مقرراتتان را و قوانينتان را به رسميت نمى‏شناسيم». اين قوانين را نمى‏توان درباره انسان‏هاى متمدن اجرا كرد. ما امريكايى‏ها كه به ايران مى‏آييم بايد خارج از چارچوب نظام قضايى و حقوقى ايران باشيم؛ از اين رو، هر خلافى كه فردى امريكايى در ايران مرتكب شد بايد به آمريكا فرستاده شود و قوه قضاييه امريكا محاكمه‏اش كند. آقاى گازيورسكى، يكى از كارشناسان ديپلماسى امريكا، در كتاب ديپلماسى آمريكا و شاه مى‏گويد كه امريكا را اين قانون در ايران بدبخت كرد. بحث كرده كه چرا آمريكا از ايران بيرون رانده شد. گازيورسكى مى‏گويد كه شما بيش از حد مى‏خواستيد كه ايرانى‏ها را لگد كوب كنيد. بعد مثال مى‏زند به كاپيتولاسيون و مى‏گويد شما از شاه چه خواسته بوديد كه به حرف شما گوش نكرده بود. پس براى چه گفتيد كه كاپيتولاسيون قانونى بشود. چيزى كه ايرانى‏ها در دوره رضا شاه آن را لغو كرده بودند و جشن گرفته بودند. گازيورسكى اين نكته را تأكيد مى‏كند كه امريكا با تصويب كاپيتولاسيون مى‏خواست تسلط كامل خود بر ايران را به جهانيان اعلام كند و الّا اين كار هيچ لزومى نداشت.
انقلاب اسلامى نقطه‏اى بود كه ايرانيان مى‏خواستند بگويند ما هستيم، مى‏خواهيم به حساب بياييم، مى‏خواهيم دولتمان را خودمان تشكيل بدهيم، مى‏خواهيم تصميم گيرنده در امور ايران خودمان باشيم، منابع‏مان را خودمان مى‏خواهيم استخراج بكنيم، نمى‏خواهيم امريكا اين‏جا با كودتا دولت تشكيل بدهد، نخست وزير ببرد و نخست وزير ديگرى بياورد. در طول دوران تاريخى ايران، دوره پهلوى از اين لحاظ بدترين دوره بوده است. ما تا قبل از پهلوى‏ها شاه داشتيم، ولى شاه متكى به قبيله خودش و نيروهاى ايرانى بود. اما رضاخان متكى به انگليس بود. محمدرضا پهلوى هم شاه بود ولى نه با اتكا به نيروهاى داخلى، بلكه به قيمت زير پا گذاشتن حيثيت وجودى ملت ايران، ناديده گرفتن ملت و حذف ملت ايران. اين با آموزه‏هاى اسلامى هم مخالف بود: «لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً».
انقلاب ما تولد مجدد ملت ايران را ثمر داد با رهبرى اسلام، امام و آموزه‏هاى دينى؛ البته اين كه مى‏گوييم انقلاب اسلامى ضد سلطه، ضد استعمار و ضد استبداد بود، اينها همه چيزهايى است كه در دين اسلام هم هست. يعنى دين ما، هم ضد استبداد است و هم ضد سلطه خارجى است. جاى اين متغيرها بعد از انقلاب اسلامى تغيير كرد، يعنى ملت ايران تغيير داد. ملت ايران اعلام كرد كه امنيت ملى و سياست خارجى ما متغير وابسته رفتار خود ماست نه متغير وابسته سياست امريكا و نه متغير وابسته ساختار نظام بين الملل. ملت ايران به نوعى در مقابل آن سلطه ايستاد و وقتى در مقابل اين سلطه مى‏ايستيد بايد انتظار پاسخ آن را هم داشته باشيد. يعنى وقتى كه شما آمريكا را ازايران بيرون مى‏كنيد و مى‏گوييد كه ما خودمان مى‏خواهيم مملكتمان را اداره كنيم و درباره نفت، اقتصاد، سياست، فرهنگ و روابط خارجى‏مان تصميم بگيريم، آنها به مقابله برمى‏خيزند.
پس از انقلاب، اولين كارى كه ايران كرد اين بود كه آرايش منطقه‏اى امريكا را به هم زد، نظمى كه بر اساس دكترين نيكسون شكل گرفته بود و ايران نقش ژاندارم و حافظ منافع آمريكا را بر عهده گرفته بود. پيمان سنتو لغو شد. پيمان سنتو حلقه وصل پيمان ناتو به پيمان سيتو بود؛ چون تركيه هم عضو ناتو و هم عضو سنتو بود. از طرف ديگر، پاكستان هم عضو سنتو و هم عضو سيتو بود. و اين سيستم امنيتى را به آسياى جنوب شرقى وصل مى‏كرد. در پى‏انقلاب اسلامى، آرايش امنيتى منطقه به هم خورد؛ از اين رو امريكا در مقابل ما با همه قوا موضع‏گيرى كرد و ديگر قدرت‏هاى داراى حق وتو نيز از انقلاب حمايت نكردند. جنگ بر ايران تحميل شد. با فروپاشى شوروى در سال 1992 تغيير اساسى‏اى در ساختار نظام بين الملل ايجاد شد. اين تغيير باعث گرديد كه امريكا احساس كند يكه تاز است و آقاى بوش پدر سياست «نظام نوين جهانى» را مطرح كرد. از جمله كارهاى ديگرشان، جمع كردن دانشمندان امريكايى در سال‏هاى 1998 تا 2001 براى طراحى استراتژى 25 ساله آمريكا بود.
مسأله‏اى كه امروز در سياست خارجى‏مان داريم و بر اساس آن مشى مى‏كنيم اين است كه اين متغيرها را تعريف بكنيم. بحث را سه متغيره ببينيم؛ در شرايط انقلابى دو متغيره مى‏ديديم، يعنى مى‏خواستيم كه در نظام بين الملل تعيين كننده باشيم. سال‏ها آنها براى ما تعيين تكليف مى‏كردند حالا بر عكس؛ اما امروز شايسته است سه متغيره كار كنيم. نظام بين الملل يا ساختار حاكم بر نظام بين الملل تهديدهايى را براى ما ايجاد مى‏كند، زيرا آمريكا با توجه به استراتژى‏اش، منافعش را اين‏طورى تعريف مى‏كند كه همه كشورها، اقتدار و سياست او را بپذيرند؛ يعنى آمريكا همچنان متغير مستقل باشد و سيات خارجى كشورهاى ديگر متغير وابسته سياست خارجى آمريكا باشد. طبيعى است كه اين نمى‏تواند مورد قبول ما باشد، چون اگر اين را بپذيريم، همان شرايط قبل از انقلاب و شرايطى است كه برخى كشورها در دنيا و منطقه آن را پذيرفته‏اند، بلكه بسيارى از كشورهاى قدرتمند هم آن را پذيرفته‏اند. تحمل امريكايى‏ها خيلى كم شده است، به طورى كه حتى كمترين مخالفت كشور متحدش چون آلمان را هم تحمل نمى‏كند، به خصوص پس از حادثه يازده سپتامبر.
على رغم اين‏كه غربى‏ها عليه اسلام تبليغ كردند اما بعد از يازده سپتامبر قدرت در كشورهاى مسلمان يكى بعد از ديگرى دستِ اسلام گرايان افتد. تركيه دست اسلام گرايان افتاده در انتخابات اخير، بحرين اسلام گرايان پيروز شدند، در مراكش اسلام گرايان در انتخابات اخير پيروز شدند، در انتخابات اخير پاكستان اسلام گرايان ضد آمريكايى رأى آورده و پيروز شدند. در الجزاير هم در انتخابات اخير شهردارى‏ها جناح مسلمان‏ها رأى آوردند. آقاى ژيل كيپل، محقق جنبش‏هاى اسلامى، بعد از يازده سپتامبر اعلام كرد كه با اين موضع‏گيرى آمريكا ديگر فاتحه اسلام سياسى خوانده شد. با اين حال شاهد يك اسلام سياسى معقول هستيم كه بنا را بر كار سياسى و فرهنگى گذاشته است؛ يعنى همان نقطه‏اى كه مى‏تواند به غرب ضربه بزند و زمين‏گير كند. اقدام بر اساس متغيرهاى سه گانه اين‏گونه است كه ما هم متغير نظام بين‏الملل را در نظر بگيريم، هم متغير سياست خارجى و امنيت ملى‏مان و هم متغير داخلى را، كه ما مى‏خواهيم در اين نظام بين‏الملل عمل بكنيم حال بايد ديد در نظام بين الملل چه فرصت‏هايى و چه تهديدهايى داريم. در عرصه قدرت نظامى و قدرت اقتصادى فاصله‏ما با قدرت‏هاى بزرگ زياد است و البته بايد تلاشمان را بكنيم. اما عرصه فرهنگى و سياسى، عرصه قدرت ماست، ما دينِ زنده‏اى داريم. كه پيام‏هاى انسانى دارد؛ از عدالت جهانى، ظلم ستيزى، صلح جهانى، حقوق همه انسان‏ها و آزادگى سخن مى‏گويد. هر چند غرب هم مدعى بعضى از اين اهداف است، اما فضا براى كار وجود دارد، به ويژه اينترنت، ماهواره و ساير ابزارهاى رسانه‏اى امكاناتى را از اين جهت در اختيار ما مى‏گذارد. بنابراين در وضعيت جديد شايسته است ما سه متغيره كار كنيم: متغير نظام بين الملل را در نظر بگيريم و آسيب‏ها و تهديدهايش را شناسايى بكنيم. از سوى ديگر، مزيّت‏هاى نسبى خودمان را هم شناسايى بكنيم تا آن‏جا كه وارد مى‏شويم مطمئن باشيم كه چيزى به نفع ماست نه، اين‏كه به ما آسيب برسد.
به نظر مى‏رسد اشاره به استراتژى 25 ساله امريكا براى تكميل بحث حاضر لازم باشد. يك هدف استراتژى مذكور اين است كه در 25 سال آينده تفوّق آمريكا در جهان حفظ بشود؛ البته ما هم در مقابل بايد ببينيم چه كار مى‏توانيم بكنيم. در چارچوب اين استراتژى يك سرى توصيه‏هايى دارند، از جمله اين كه بايد فن‏آورى پيشرفته را در اين 25 سال در اختيار داشته باشيم، مخصوصاً حوزه ميكرو الكترومكانيك و حوزه بيوتكنولوژى و فن آورى زيستى بايد در اختيار امريكا باشد. بحث استفاده از حشرات براى مقاصد نظامى را معتقدند كه آمريكا بايد پيگيرى كند. بحث تسليحات كشتار جمعى را هم اين‏جا مطرح كرده‏اند كه دست يابى به سلاح هسته‏اى سخت است؛ بنابراين كشورهاى جهان سومى به راحتى نمى‏توانند به سلاح‏هاى هسته‏اى دست پيدا كنند؛ اما دست‏يابى به سلاح‏هاى ميكروبى و شيميايى آسان است. همچنين توليد سلاح‏هاى راديولوژيكى آسان است؛ هر چند نسبت به توليد سلاح‏هاى ميكروبى و شيميايى سخت‏تر است. يعنى به راحتى مى‏شود با تركيب مواد منفجره متعارف و مواد راديو اكتيو مثل پلوتونيوم سلاحى ساخت كه از قدرت انفجارى بسيار بالايى برخوردار باشد. اينها اظهار كرده‏اند كه جنگ افزارهاى بيوشيميايى را هم راحت مى‏شود ساخت و جالب‏تر اين‏كه در همين گزارش اشاره كرده‏اند كه نظارت سازمان ملل بر مسأله سلاح‏هاى شيميايى و ... هيچ فايده‏اى ندارد؛ زيرا اگر بخواهند نظارت كنند، و سلاح‏هاى شيميايى يك كشور را هم از بين ببرند، اين كشور در زمان لزوم خيلى راحت مى‏تواند يك كارخانه سموم نباتى را در زمان كوتاهى به كارخانه توليد سلاح شيميايى تبديل كند. خطرى كه در اين گزارش براى آمريكا اعلام كرده‏اند اين است كه اسلام مبارز تهديد كننده منافع آمريكا در 25 سال آينده است، زيرا با توجه به حضور آمريكا در كشورهاى اسلامى، اسلام‏گرايان اين حضور را حضور پر هزينه‏اى خواهند كرد و به شكلى هم مبارزه خواهند كرد كه نتوانيم مقاومت بكنيم و آمادگى مقاومت در برابر آن را نداريم. لذا پيشنهادهايى را مطرح كرده‏اند كه بحث حمله به عراق در اين قسمت بايد قرار بگيرد.
بعد از حادثه يازده سپتامبر اتفاقى كه افتاده اين است كه ناامنى به داخل جامعه آمريكا نفوذ كرده است. بعد از آن كنترل‏ها و بازرسى‏ها را افزايش دادند. در فرودگاه‏هاى آمريكا تورهاى بازرسى متعددى قرار داده شده است. اصول مربوط به دموكراسى و آزادى را - كه اين همه شعارش را مى‏دادند - زير پا گذاشتند. دادگاه‏هاى نظامى اختصاصى بدون تشريفات و بدون وكيل به دستور بوش براى بررسى اتهامات امنيتى غير نظاميان تشكيل شد. تمامى احكام بدون فرجام خواهى اجرا مى‏شود مانند محاكماتى كه در گوانتانامو انجام مى‏دهند. اعلام كردند براى كسى كه در گوانتانامو زندانى مى‏شود، شكنجه مجاز است. همچنين از حمله اتمى به هفت كشور ياد كردند و به طور مشخص درباره ايران، بوش در نطق سالانه خودش موسوم به state of the union(بررسى وضعيت كشور آمريكا) در سال گذشته، ايران را محور شرارت اعلام كرد. همچنين ائتلاف اهريمنى را به كار برد و اتهامات ديگرى وارد كرد. آمريكا (وزارت دفاع آمريكا) يك قرارداد دويست ميليارد دلارى با شركت لاكهيد براى ساخت تسليحات نظامى در ده سال آينده منعقد كرد كه از جمله ساخت سه هزار هواپيماى جنگنده F53 در اين قرارداد پيش بينى شده است. اينها براى جمهورى اسلامى اتهامات زير را مى‏شمارند: 1.جمهورى اسلامى عامل تحقير آمريكا شد؛ 2. منافع آمريكا را در منطقه به خطر انداخته است؛ 3. از فلسطينى‏ها حمايت مى‏كند و با اسرائيل كنار نمى‏آيد؛ 4. مولد سياست ضدِ آمريكايى در جهان اسلام شده و مسلمانان ديگر هم از جمهورى اسلامى تقليد كردند. اشغال سفارتخانه آمريكا، اخراج آمريكايى‏ها از لبنان، پيروزى در جنگ و حادثه طبس را يادآورى مى‏كنند كه ما از سوى ايرانى‏ها تحقير شديم. اما در همان گزارش 25 ساله گفته‏اند كه با ايران چكار بايد كرد؟! پاسخى كه داده‏اند جنگ با ايران نيست.
محقق آمريكايى جان فوران در كتاب مقاومت شكننده (تاريح تحولات اجتماعى ايران، از صفويه تا سال 1370 شمسى) مى‏گويد: «من كه تاريخ سياى ايرانى‏ها را بررسى كردم متوجه شدم كه ايرانى‏ها يك خصلتى دارند و آن اين است كه در مقابل دشمن كه قرار مى‏گيرند همه با هم مى‏شوند!!» و به تعبيرى ائتلافات گسترده و فراگير مى‏كنند. فوران مثال مى‏زند كه در امتياز تنباكو با يك فتوا همه آمدند، در مشروطه همه آمدند، در نهضت ملى نفت و در انقلاب اسلامى همه آمدند؛ امّا بعد از اين‏كه پيروز شدند هر كس يك مقصدى را نشان مى‏دهد و دنبال آن مى‏افتد و در نتيجه آن مقاومت اوليه مى‏شكند، چون روى هدف با هم توافق نمى‏كنند. مشروطه پيروز شد ولى بعد يكسرى گفتند مشروطه‏اى كه ما برايش قيام كرديم مشروطه غربى بود، ديگرى مى‏گفت مشروعه بود و ما مى‏خواستيم به احكام دين عمل شود و... وى مى‏گويد در گذشته اين‏طورى بوده كه بعد از پيروزى ايرانى‏ها دچار اختلاف شده‏اند. وقتى كه دچار اختلاف شدند يك قدرت خارجى، خودش را به يكى از اين گروه‏ها نزديك مى‏كرده، مثلاً در مشروطه، انگلستان اوّل در كنار مشروطه خواهان بود و روسيه دشمن مشروطه بود، چون در دربار قاجار نفوذ داشت، بعداً باتوافق اين دو قدرت بر اسر تقسيم ايران، قرار داد 1907 را امضا كردند. و ايران به سه منطقه تقسيم گرديد. بعد افراد نفوذى از اروپا و قفقاز را به سراغ مشروطه خواهان فرستادند تا اختلاف را تشديد كنند و مشروطه منحرف شد. فوران مى‏گويد در نهضت ملى نفت هم همين‏طور شد. كاشانى، مصدق و فداييان اسلام، همه با هم، نفت را ملى كردند و انگليس را از ايران بيرون كردند. اما بحث آمريكا كه شد گفتند آمريكا كه كشور خوبى است، سابقه استعمارى ندارد، و اختلاف شروع شد. از يك طرف بين كاشانى و مصدق و از طرف ديگر حضور آمريكا و تقويت اين حضور، و انگليس ديد كه آمريكا دست بردار نيست و دارد تحريك مى‏كند. با امريكا بر سر تقسيم نفت ايران توفق كردند و با هم طرح كودتا را ريختند و امريكايى‏ها اجرا كردند. از اين طرف بين مصدق و كاشانى اختلاف افتاده و جدا شده‏اند و نواب صفوى هم در زندان است. در نتيجه در كودتاى 28 مرداد 1332 كسى به صحنه نيامد، زيرا همه با هم قهر بودند. فوران - نكته‏اش اينجاست - مى‏گويد اينها انقلاب اسلامى را انجام دادند. با هم شاه را بيرون كردند، توى دهن آمريكا زدند، توى دهن شوروى زدند و گفتند: ن
ه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى و تا سال 1370 هم كه من اين كتاب را مى‏نويسم اين مقاومت هنوز نشكسته است؛ اما تنها راه آسيب زدن به ايرانى‏ها اين است: اگر بتوانيد اين مقاومت را بشكنيد، تكه تكه شان كنيد، دو تا سه تا گروهشان بكنيد، بعد مى‏شود يك قدرت خارجى هم اين‏جا كمك بكند و ... .
در اين استراتژى اين مسأله آمده است كه شرايط امروز ايران با شرايط ديروزش فرق دارد. در ايران دو دسته مسؤول داريم: «مسؤولان انتخابى و انتصابى». مردم ايران با آمريكايى‏ها خوب هستند بر خلاف دولت ايران. ايران داراى شكاف‏ها و گسل‏هاى زيادى چون شكاف‏هاى قومى، زبانى و مذهبى است. اين شكاف‏ها زياد است و بايد روى اينها سرمايه گذارى بكنيم.
بنابراين در جمع‏بندى بايد بگويم كه تهديد آمريكا عليه ايران جدى است، زيرا ايران مى‏خواهد روى پاى خودش بايستد و آمريكا اين را نمى‏خواهد. نظمى كه آمريكا از آن طرفدارى مى‏كند، نظمى است كه همه در قاعده هرم قدرت قرار بگيرند و از رأس اطاعت كنند و ما اين را با انقلاب نشان داديم كه نمى‏خواهيم. بعد از 25 سال براى ما خسارت بزرگى است كه بخواهيم به شرايط اول برگرديم، پس آمريكا و رويارويى‏اش با جهان اسلام و با ما جدى است؛ اما اين‏كه در قبال ايران به چه اميد بسته‏اند، خودشان روى شرايط داخلى ايران كار مى‏كنند. از اين رو راديوى 24 ساعته را راه انداختند و بعضى كارهاى ديگر؛ امّا اين تهديد روى ايجاد اختلاف تأكيد دارد.
در اين جا پيشنهادى كه من دارم اين است كه ما از نظر شرعى يك حجّت داريم و آن حجّت رهبرى است. غير از ولى فقيه حجت شرعى ديگرى نداريم. اين حجت شرعى هم بايد مورد توجه جناح‏ها و هم آحاد مردم باشد. اگر اين حجت شرعى را به عنوان محور حفظ بكنيم وحدت ما محفوظ است. اختلاف سليقه اشكالى ندارد، اختلاف نظر اشكال ندارد، ولى اختلاف را به خصومت نبايد تبديل كرد. و بايد همديگر را تحمل بكنيم، در برابر هم، مدارا داشته باشيم حرف‏هاى يكديگر را بشنويم، اما خصومت نكنيم. قرآن مى‏فرمايد: «انّما المؤمنون إخوَةٌ». توهين به هم نكنيم، البته انتقاد با توهين فرق مى‏كند. بين اختلاف و خصومت فرق بگذاريم. اگر اين نكات را كه از نظر شرعى حجت رهبرى است و «وَ أعتَصِموا بِحبل اللَّه جميعاً و لا تَفَرَّقوا» را و نيز اين كه اختلاف نظر پذيرفته شده ولى خصومت پذيرفته نيست را بپذيريم، اين مسأله مى‏تواند منافع ملى ما را در دراز مدت هم حفظ بكند؛ البته من خوش بين هستم و ما تجربه خوبى را در اين سال‏هاى انقلاب داشته‏ايم، چون مشكلات تاريخى به دليل قرن‏ها سلطه استبداد و ديكتاتورى و سلطنت و ... داشته‏ايم و به صورت تاريخى بين اختلاف و خصومت فرق نمى‏گذاشتيم؛ اما حالا بايد بين اختلاف و خصومت فرق گذاشت. يعنى فكر مى‏كرديم اگر شخصى با من اختلاف دارد، پس با من دشمن است. بين اينها از نظر روانى و ذهنى تفكيك نمى‏كرديم. خوب حالا، مى‏خواهيم تفكيك كنيم زمان مى‏برد، ولى پيشرفت ما در اين زمينه خوب بوده است. يعنى در سال‏هاى بعد از انقلاب با تمرين‏هايى كه كرديم و با توجه به اين كه پيشرفت در اين امور تدريجى و بطى‏ء است، خوب بوده است. پس محوريت رهبرى، حفظ مردم و وحدت مردم، اعتماد مردم به نظام، توكل به خدا و انگيزه‏هاى دينى، همه باعث مى‏شود كه از نظر قدرت داخلى، پشتوانه نظام قوى شود و تا وقتى كه چنين هست خدا با ماست و هر كه خدا بااوست پيروز است.

پى نوشت ها :
1) مطالب حاضر گزارشى از سخنرانى سردبير فصلنامه علوم سياسى در يكى از مراكز پژوهشى كشور است.