ایران در محاسبات آمریکایى ها

مقالات «چارلز کراتامر» و «زبیگنیو برژینسکى» به تفصیل درباره موافقات و مخالفان جنگ با ایران به بحث پرداخته اند.
از دیدگاه کراتامر نومحافظه کار، اقدام نظامى علیه ایران ضرورى است، زیرا او ادعا مى کند ایران با القاعده ارتباط دارد و امروزه به سرکردگان القاعده پناه داده است. او همچنین این بهانه قدیمى را دستاویز قرارمى دهد که «کشورهاى خودسر جویاى جنگ افزارهاى کشتارجمعى مبرم ترین مسأله زمانه ماست». (ادعایى که باتوجه به قحطى مدرک علیه عراق، مبالغه آمیز مى نماید.)
آنچه در استدلال وى دیده نمى شود، اشاره به مساعدتهاى ایران به دولت بوش از زمان آغاز جنگ با تروریسم یا این واقعیت است که ایران اسیران القاعده خود را فقط براى چانه زنى جهت فرونشاندن تهدید تجاوز آمریکا نگه داشته است. (آمریکا رابطه پرسش برانگیزى با مجاهدین خلق ـ منافقین ـ دارد که یک گروه تروریستى برانداز است.)
کراتامر اظهار مى دارد که چندجانبه گرایى، دچار شکست مفتضحانه اى شده و سبب شده است تا ایران بیش از پیش به تولید جنگ افزارهاى هسته اى نزدیک شود. کراتامر و همفکران او براین باورند که فقط آمریکا (واسرائیل) مى توانند بر این تسلیحات مخوف حق انحصارى مالکیت داشته باشند. باوجود این، وى عنوان مى کند که ایران بخاطر داشتن غیرقانونى اورانیوم غنى شده «لو» رفته (ادعایى که هنوز به صورت گسترده مورد مناقشه است) و بنابراین با آن برخورد کرد.
آسوشیتدپرس، ارگان پنتاگون، نیز به حمایت از اتهامات کراتامر پرداخته و افزوده است: «ایران یکبار دیگر در حال ساخت سانتریفوژهایى است که مى توان براى تولید جنگ افزارهاى اتمى به خدمت گرفت. فک پلمب آژانس بین المللى انرژى اتمى در ایران نشانه سرکشى درمقابل تلاشهاى بین المللى براى نظارت بر برنامه هسته اى ایران است.
اما حتى آسوشیتدپرس از ادعاهاى کراتامر فاصله مى گیرد و در عوض مى گوید: «ایران شروع به غنى سازى اورانیوم با سانتریفوژ نکرده است، گامى که زنگ خطر را به صدا درخواهدآورد.»
در همین حال، «حازم شعلان» وزیر دفاع عراق هشدار داده است که اگر ایران دست از مداخله در سیاست داخلى عراق نکشد، به ایران حمله خواهدشد. (الجزیره). او با این ادعا که ایران «جاسوس و خرابکار» به عراق فرستاده تا مردم سالارى کشورش را نابود کند، گفت: من شاهد مداخله آشکار ایران در امور عراق بوده ام.
البته شعلان هیچ مدرکى براى اثبات مدعى اش ندارد، پس باید چنین پنداشت که وى فقط آن را دربوق و کرنا مى کند تا مردم آمریکا چنین تصور کنند که ایران مى کوشد به یک رویارویى دامن بزند و همین بذر خصومتهاى آینده را مى کارد.
هرگونه اعتراض مشابه رژیم آمریکایى عراق را باید بى درنگ رد کرد، زیرا فقط به منافع بزرگتر و اشغالگرى بیشتر ایالات متحده دامن مى زند.
رجزخوانى کراتامر را نیز باید از همین منظر دید. انتقاداتش از پیوستن ایران به «باشگاه هسته اى» صرفاً این استراتژى انحرافى است که نیت واقعى اش را مستتر نگه مى دارد: اشاعه منطق جنگ با ایران.
این بدین مفهوم نیست که ما نباید کراتامر را جدى بگیریم. برعکس، هر چقدر جنگ با ایران در این برهه (که توان نظامى آمریکا فرسوده شده) احمقانه جلوه کند، نقشه هاى چنان جنگى درمقابل دیدگانمان در حال شکل گرفتن است. تحریف هاى رسانه اى (به منظور تهییج احساسات عمومى) همواره پیش از شروع جنگى وجود داشته است و اکنون این تحریف ها با شدت و حدت بیشترى صورت مى پذیرد.
هرچند، اتهامات کراتامر شاید یاوه به نظر آید، اما درواقع، نمایانگر نظرات گروههایى است که او نمایندگى شان را برعهده دارد («مؤسسه انترپرایز آمریکا»، «جینسا» و «پروژه قرن نوین آمریکا.») وقتى سخنانش را مى خوانیم، درواقع، به دیدگاه مسلط افرادى نور مى تابانیم که در کانون قدرت آمریکا نشسته اند. اگر کراتامر دارد براى جنگ بهانه مى تراشد، مى توانیم بگوییم که بسیارى از بازیگران مهم دولت بوش، ولو فقط در اصول، از وى پیروى مى کنند.
«زبیگنیو برژینسکى» مشاور امنیت ملى دولت «جیمى کارتر» در مقاله اى توصیه کرده که ما از ایده سرنگونى حکومت جمهورى اسلامى ایران منصرف شویم. وى معتقد است که حکومت ایران ریشه هاى عمیق مردمى دارد و احتمالاً با عملیات مخفى یا انقلاب سرنگون نمى شود.
او در مقاله: «ایران، زمانى براى رویکرد تازه» بیان مى کند: «نیروهاى متعهد به پاسدارى از نظام کنونى ایران قاطعانه کنترل امور را به دست دارند و تنها مذاکره کنندگان ذیصلاح این کشور هستند. فوریت دغدغه هاى مربوط به سیاستهاى ایران، آمریکا را ملزم مى کند که با حکومت کنونى معامله کند، نه اینکه منتظر سقوطش بماند.» برژینسکى به جاى مقابله نظامى «مشارکت سیاسى انتخابى» و «پیشرفت تدریجى» را توصیه مى کند که اصطلاحات عملیاتى دیپلماسى براى «کاویدن پتانسیل بازرگانى بدون تعهد واقعى به استقلال طرف مقابل» است.
برژینسکى با پیشنهاد سیاست «هویج و چماق» بر همین رویه تأکید مى ورزد؛ رویکردى که نه تنها مبرهن بلکه تئورى بنیادین سیاست خارجى آمریکا در قرن پیش بوده است (در اینجا نیازى به تشریح آن نیست.)
محاسبات برژینسکى تماماً مبتنى بر تحولات فضاى سیاسى جارى و تعهد کنونى نیروهاى ماست. موضع وى نباید دغدغه از دست رفتن جان ها در هر جنگ احتمالى را پنهان کند و نباید خفیف تر از اهداف درازمدت کراتامر براى تغییر حکومت ایران تلقى شود. (کتاب «تخته بزرگ شطرنج» به قلم برژینسکى، استراتژى آمریکا را براى تصرف کل منطقه خزر، هم ایران و هم عراق، به منظور تحکیم قدرت مطلقش در سراسر جهان ترسیم مى کند.)
درحقیقت، برژینسکى هوادار صریح اعمال مقتدرانه سیاست در جهان امروز است. رویکرد سختگیرانه وى درقبال اهداف ژئوپلتیک حتى از رهیافت همپالگى اش «هنرى کیسینجر» تندروانه تر است، وقتى عراق در دهه ۱۹۸۰ خصومتهایش علیه ایران را آغاز کرد؛ مناقشه اى که جان بیش از یک میلیون نفر را گرفت، این برژینسکى بود که گفت: ما در اقدام عراق چیزى نمى بینیم که با منافع آمریکا مغایرت داشته باشد.
برژینسکى همچنین معمار نقشه تهییج بنیادگرایان اسلامگرا در افغانستان از سال ۱۹۷۹ براى نبرد با اشغالگرى شوروى بوده است. این طرح ۲۰ میلیارد دلارى سیا به یک جنگ داخلى ۲۰ ساله و درنهایت قیام بن لادن انجامید.
بنابراین وقتى برژینسکى رویکردى در قبال ایران اتخاذ مى کند که خصومتش کمتر از رویکرد کراتامر است، نباید فراموش کرد که اهداف درازمدتش تفاوتى ندارد.
هم کراتامر و هم برژینسکى فقط در روش شناسى تفاوت دارند، نه در هدف. عزم براى تصاحب منابع در دریاى خزر، از جمله ۴۰ درصد گاز طبیعى جهان که در کنترل ایران است، کماکان به سیاست ایالات متحده شکل مى بخشد.
اختلاف ظاهرى بین کراماتر و برژینسکى حاکى از آن است که بحث بر سر آینده ایران در میان نخبگان آمریکا شاید به «نقطه عطف» مى رسد. مسأله جنگ با ایران بخاطر تهدیدات مکرر اسرائیل براى انهدام هر تأسیساتى که مظنون به تولید جنگ افزار هسته اى مى داند، پیچیده شده است. «نوام چامسکى» در مقاله اى تازه در وبلاگش جزئیات معاملات بین آمریکا و اسرائیل را نگران کننده مى داند.
چامسکى مى نویسد: آنچه گزارش نشده، ولى حائز اهمیت است، ارسال ۱۰۰ فروند «اف۱۶» و بمب افکن هاى پیشرفته به اسرائیل که توانایى رسیدن به ایران و بازگشت را دارند، است. این جت ها نسخه ارتقا یافته اف ۱۶ هایى هستند که اسرائیل در ۱۹۸۱ با آنها به نیروگاه اتمى عراق حمله کرد و آنها ( بنا به نوشته مطبوعات عبرى زبان اسرائیل) «جنگ افزارهاى ویژه» دارند.
مطبوعات غربى اشاره اى به این معاملات نکردند، ولى عواقبش هولناک است. در مقاله اى تازه زیر عنوان «سورپریز اکتبر بوش»، «وارن هیستینگز» مفسر سیاسى خاطرنشان مى کند که اهداف اسرائیل همخوانى خوبى با نقشه هاى بوش براى انتخاب مجدد دارد. او معتقد است اسرائیل حمله (نه به بوشهر که مسلماً نیروگاه برق است)، به تأسیسات آب سنگین و غنى سازى اورانیوم و هر چیز مشکوک را با بوش هماهنگ خواهد کرد.
او مى گوید: «در کشاکش هجمه رسانه اى که رأى دهندگان مجذوب اخبارند و از مسائل داخلى منحرف شده اند، بوش همان مزخرفات همیشگى را درباره حق اسرائیل براى دفاع از خود و وظیفه آمریکا براى کمک به آن بیان خواهدکرد. «جان کرى» ناگزیر خواهد شد که آشکارا بپذیرد یا وعده هاى سابقش به اسرائیل را بشکند و آنگاه بوش سوار بر موجى از تمجید رسانه ها براى بار دوم انتخاب خواهدشد. ایران، آژانس بین المللى انرژى اتمى را به جاسوسى و ارائه اطلاعات هدفگیرى متهم خواهدکرد و از معاهده «ان.پى.تى» بیرون خواهدرفت. آنگاه آمریکا بهانه اى براى تهاجم و از بین بردن توان اتمى غیرقابل تأیید ایران پیدا خواهدکرد.»
تکرار مى کنم که چنین سناریویى هر چقدر هم در این مقطع احمقانه جلوه کند، توجه فزاینده رسانه ها به ایران (و نیز بحث فزاینده بین نخبگان سیاسى) حاکى از آن است که شاید تحولات بزرگ سیاستگذارى در راه باشد.
هم کراتامر و هم چامسکى، نماینده حوزه هاى مهم رأى گیرى هستند که کشور را اداره و سیاست را تعیین مى کنند. بحث آنها به ما اطلاع مى دهد که مسأله تغییر حکومت در ایران حل وفصل شده است. تنها پرسش باقیمانده این است: چه موقع و از چه طریقى؟
این تحولات باید دنیا را از این واقعیت آگاه سازد که ایران به کمک نیاز دارد. کشورهایى که فوریت وضعیت را درک مى کنند، باید به فکر کمک نظامى (خواه جنگ افزار متعارف و خواه نامتعارف) باشند.
باید به ایران کمک کرد تا از خودش درمقابل احتمال حمله دفاع کند. در عوض، سازمان ملل متحد بیشتر به مذاکره با آمریکا براى تعیین شرایط «سازوکار ماشه» بها مى دهد، مکانیسمى که مى تواند اقدام نظامى آمریکا علیه ایران را توجیه کند.
یکبار دیگر سازمان ملل متحد نقش سنتى خود براى سرپوش نهادن بر جنگ طلبى ایالات متحده را ایفا مى کند.