بهاي شرارت سفارت آمريكا در تهران زمينه‎ها و پيامدهاي اشغال

اگرچه سفارتخانه هر كشوري بخشي از خاك آن كشور محسوب مي‎شود و تصرف يا تعرض به آن مغاير با عرف ديپلماتيك و حقوق بين‎المللي است، اما در مورد اشغال سفارت آمريكا در تهران توسط دانشجويان مسلمان كه در سال 1358 روي داد، اما ماهيت سفارتخانه آمريكا در ايران نيز به شكل كاملا محسوسي غيرمتعارف شده و آنرا از شكل ديپلماتيك آن به‎كلي خارج ساخته بود. از سوي ديگر اقدام دانشجويان در تسخير سفارت آمريكا نشانگر غيرميلتاريستي بودن و روشنگرانه بودن اين پديده تاريخي بود. اشغال لانه جاسوسي آمريكا در آبان ماه سال 1358 باعث شفاف‎شدن و علني‎شدن مخاصمات و جبهه‎گيري ايالات متحده نسبت به انقلاب اسلامي گرديد.
با مروري بر سياست خارجي دولت آمريكا در بحبوبه وقوع انقلاب اسلامي و پس از پيروزي انقلاب تا سقوط دولت موقت و اشغال سفارت آمريكا به روشني مي‎توان دريافت كه كلاف پيچيده روابط ايران و آمريكا با تصرف سفارتخانه آن كشور و انتشار اسناد محرمانه آن، بازشد و افكار عمومي ايران و جهان به حقيقت «رابطه گرگ و ميش» پي‎بردند. سفارت آمريكا در ايران كه قبل از انقلاب به‎عنوان مركز كنترل و بررسي بحران (انقلاب) عمل مي‎كرد، پس از انقلاب به «ستاد ايجاد بحران» در كشور تبديل شده‎ بود و فعاليتهاي نيروهاي مخالف انقلاب را هماهنگ و حمايت مي‎كرد. اشغال سفارتخانه آمريكا باعث گرديد كه ملت ايران شرف و استقلال خود را بدست آورد و با ناميدن اين اقدام به‎عنوان «انقلاب دوم» و آمريكا به‎عنوان «شيطان بزرگ» از سوي امام خميني (ره)، انقلاب اسلامي ايران در نقطه عطف بسيار مهمي از تاريخ خود قرار گيرد. مطالعه مقاله زير شما را در جريان زمينه‎ها و پيامدهاي تاريخي اين رخداد قرار مي‎دهد.
تصرف لانه جاسوسي آمريكا و مساله گروگانگيري اتباع آمريكايي در تهران، موضوعي است كه با اصل رابطه ايران و آمريكا گره خورده‎است؛ به‎طوري‎كه اگر شروع سرشكستگي ناشي از روابط دوجانبه براي ايران از كودتاي 28 مرداد 1332 صورت گرفته باشد، براي ايالات متحده و آمريكاييان در 13 آبان 1358 و با اشغال سفارت آمريكا در تهران انجام پذيرفت. هدف ما در اين مقاله، بررسي زمينه‎هاي اشغال سفارت آمريكا در تهران كه همان دخالت ايالات متحده در امور داخلي ايران در فاصله نه ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي مي‎باشد كه به دوره دولت موقت انقلاب اسلامي مشهور است و با اشغال سفارت آمريكا در تهران در 13 آبان 1358 به پايان مي‎رسد. دخالت در امور داخلي كشورها به صورت دخالت در اختلافات داخلي رهبران، قوميتها، پيروان اديان، نژادهاي يك كشور و حمايت از يك طرف در مقابل طرف يا طرفهاي ديگر، توطئه براندازي به‎صورت دخالت مخفي برنامه‎ريزي‎شده براي رسيدن به اهداف سياسي خاص و تثبيت نفوذ و سلطه و به‎عبارت كلي‎تر، هرگونه رفتار مقامات رسمي دولتي كه برخلاف ميل باطني و ظاهري مقامات رسمي دولت ديگر صورت‎گيرد، دخالت در امور داخلي آن كشور گفته مي‎شود. با پيروزي انقلاب اسلامي، ايالات متحده آمريكا كه از منافع بربادرفته خود در ايران و منطقه ناخشنود بود، به‎منظور برقراري مجدد وضعيت مطلوب گذشته خود در ايران تحركات جديد و دامنه‎داري را به مرحله اجرا درآورد.
در اين دوره دخالت آمريكا در امور داخلي ايران بر سر موضوعات متنوع سياسي، فرهنگي، اقتصادي و امنيتي صورت گرفت. ايالات متحده در اين وضعيت از هر وسيله و شيوه ممكن قانوني و غيرقانوني براي حفظ منافع خود استفاده كرد كه ازجمله آنها مي‎توان به تقويت و تحكيم رژيم استبدادي برضد خواست عمومي ملت ايران، تلاش براي كودتا و راه‎انداختن حمام خون در ايران، جاسوسي، ايجاد اختلاف و تفرقه قومي نام‎برد.
زمينه‎هاي اشغال
زمينه‎هاي اشغال سفارت آمريكا در تهران را مي‎توان در دو مورد خلاصه كرد: نخست، سلسله وقايع مربوط به عملكرد ايالات متحده آمريكا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و در مواجهه با جنبشهاي انقلابي ايران و ديگر، سلسله اقداماتي كه اين كشور پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي بازگرداندن وضعيت گذشته خود در ايران و منطقه به‎اجرا گذاشته بود و موجبات خشم و واكنش شديد انقلابيون را فراهم ساخت.
تلاش براي جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي
ايران از اواخر دهه 1950م به صورت يكي از متحدين واقعي آمريكا درآمده بود و مقادير قابل توجهي كمك اقتصادي و تسليحاتي دريافت كرد و تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي نيز به عنوان يكي از متحدين آمريكا در منطقه باقي ماند. جيمي‎ كارتر ـ رييس جمهور وقت آمريكا در زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران ـــ دكترين نيكسون را با اندك تغييراتي سرلوحه كار خود قرار داده‎بود و به‎همين خاطر، ايران به سنتو پيوست و قرارداد دوجانبه دفاع متقابل ايران و آمريكا در سال 1959 منعقد گرديد.
با اين‎حال كارتر در وعده‎هاي انتخاباتي رياست جمهوري خود در سال 1355 كه به دكترين وي مشهورشد، مساله حقوق بشر و احترام به اصول و موازين آن را از سوي كشورهاي جهان به‎عنوان يكي از معيارهاي اصلي روابط خود با كشورهاي ديگر قرارداد. دكترين كارتر داراي سه بعد اساسي بود: 1ـــ تعهد صريح و بي‏پرده آمريكا در جهت واكنش نظامي به ‎هرشكل لازم در مقابل هر نوع تلاش شوروي براي حضور ژيوپولتيك در مناطق جهان 2ـــ تاكيد بر حقوق بشر، فضاي باز سياسي، آزاديهاي مدني و فشار بر حكومتهاي كمونيستي به‎ويژه در اروپاي شرقي براي رعايت آنها 3ـــ ايجاد فضاي باز سياسي و ترويج فعاليتهاي اصلاح‎طلبانه با هدف حفظ حكومتهاي ديكتاتوري متحد آمريكا نظير رژيم شاه و جلوگيري از اضمحلال و فروپاشي آنها.
اصرار كارتر درباره حقوق بشر بدان معني بود كه اعمال خودكامگي و سركوب اگرچه به‎وسيله دوستان آمريكا صورت بگيرد، از سوي دستگاه حكومتي جديد با نظر نامساعد نگاه خواهد شد و اين نظر نامساعد با محدوديتهاي شديدي بر برنامه‎هاي جاه‎طلبانه شاه در نوسازي نظامي ايران توام مي‎گرديد. به‎اعتقاد كارتر با وجود بالارفتن سطح زندگي مردم ايران به‎خاطر درآمد سرشار نفت، بلندپروازيهاي شاه و تصميم‎گيريهاي يكجانبه او در زمينه نحوه صرف اين درآمد هنگفت، موجبات عدم رضايت گروه روشنفكر و ديگر گروههايي را فراهم آورده كه ميل داشتند در تصميمات سياسي، اقتصادي و اجتماعي كشور خويش مشاركت بيشتري داشته باشند.1
محمدرضا شاه هم كه از سال 1354 مي‎پنداشت كه مخالفين او تعداد انگشت‎شماري از نهيليستها، آنارشيستها و كمونيستها هستند، مايل نبود كه «روابط ويژه» خود با واشنگتن و نيز دسترسي به تسليحات آمريكايي را به‎خطر بيندازد. وي اطمينان داشت كه اصلاحات او آنقدر مردمي بوده كه مي‎تواند بدون اينكه خطري رژيمش را تهديد كند از شدت اقدامات پليسي خود بكاهد. از سوي ديگر مخالفين هم مي‎پنداشتند كه كاخ سفيد براي نخستين بار از رياست جمهوري كندي به اين طرف درصدد حمايت از مخالفين ميانه‎رو برآمده است. مهدي بازرگان ـــ اولين نخست‎وزير انقلاب اسلامي در دوره موقت ـــ اين موضوع را چنين تاييد كرده بود: «انتخاب كارتر اين امكان را براي ايران فراهم كرد كه مجددا نفسي بكشد.»2 ولي درواقع همچنانكه حسن واعظي مي‎نويسد، هدف اصلي دكترين حقوق بشر كارتر را براي حكومتهاي متحد آمريكا در «واكسينه كردن آنها … براي ممانعت از بروز انقلاب و حفظ آنان در برابر فروپاشي» بايد دانست.3
اگرچه اقدامات شاه در راستاي كاهش فشار پليسي در اواخر سال 1356 رضايت خاطر كارتر را فراهم كرده‎بود؛ ولي از نظر وي مهمترين هدف، حفظ شاه در ايران بود و در صورتي‎كه اين تخفيفات افاقه نمي‎كرد، آماده پذيرش شرايط حكومت نظامي و سركوب بيشتر هم بود. به‎طوريكه كارتر در خاطرات خود مي‎نويسد كه به رغم مشكلات زياد شاه در ايران اما:
«هنوز سفير ما ويليام ساليوان و همچنين شخص من و ساير مشاورين براين باور بوديم كه شاه بهترين اميد ما براي حفظ ثبات در ايران است… ما او را ترغيب كرديم از سلطنت كناره‎گيري نكند و با قدرت كشور را اداره كند و روي پشتيباني ما حساب كند… من مطمئن بودم كه كمكهاي ما براي او ذي‎قيمت است… در چنين شرايطي طي پيغامي به وي اطمينان دادم هر تصميمي بگيرد، حتي تشكيل حكومت نظامي مورد تاييد و حمايت من خواهدبود.»4
اما به‎تدريج با بحراني‎تر شدن وضعيت كشور و نفوذ روزافزون امام خميني در ميان مردم ايران، بين تصميم‎گيران سياست خارجي آمريكا اختلاف پديدآمد. مساله مهمي كه دامنگير آنها بود، تنها درباره بحران انقلاب در ايران نبود؛ بلكه بيشتر به اختلاف ديگري مربوط مي‎شد كه در درون وزارت امور خارجه آمريكا و همچنين در سطح بالاي حكومت آمريكا بين وزارت امور خارجه آمريكا به سرپرستي سايروس ونس و شوراي امنيت ملي اين كشور به رياست زبيگنيو برژينسكي، مشاور امنيتي كارتر بر سر ايران درگرفته بود كه در نهايت موجب سردرگمي شخص كارتر درباره مساله ايران شد.
ونس همچون كارتر اعتقاد داشت كه سياست خارجي آمريكا بايد نمايانگر اعتقاد و روحيه آمريكاييها باشد و چون يك آمريكايي جز به آزادي، عدالت و دمكراسي نمي‎انديشد؛ پس شاه ايران هم كه يك حاكم مستبد و ستمگر است، هرگز نمي‎تواند مورد حمايت حكومت آمريكا باشد. سازمان عفو بين‎المللي اعلام كرده بود كه ايران را از نظر رعايت حقوق بشر بدترين كشور دنيا مي‎شناسد و گزارشهاي متعددي كه در مورد به‎كارگيري شكنجه توسط حكومت شاه در ايران وجود داشت، توسط جمعيت بين‎المللي حقوقدانها نيز تاييد شده بود. از آنجا كه سازمان سيا، شاه را به قدرت رسانده بود و آمريكا نيز همواره براي حفظ قدرت او كوشش مي‎كرد؛ پس رييس‎جمهوري كه همواره دم از حقوق بشر مي‎زد، به‎ناچار بايد در اين‎باره چاره‎اي بينديشد.
ولي كارتر برخلاف اينكه در ژانويه 1977 اعلام كرده بود كه «حكومتهاي مستبد نبايد انتظار حمايت از جانب ما داشته باشند،» در مورد شاه ايران دورويي نشان مي‎داد و اواخر همان سال در سفري به ايران، ستايش و حمايت خود را از او اعلام نموده‎بود. به نظر ساليوان ـــ سفير آمريكا در تهران ـــ انجام اين مسافرت «نه فقط مبين استحكام روابط ايران و آمريكا و نزديكي وي با رييس‎جمهوري جديد آمريكا بود؛ بلكه به همه مخالفان و انتقادكنندگانش در ايران و آمريكا نشان مي‎داد كه قهرمان بزرگ آمريكايي حقوق بشر، رژيم او را شايسته حمايت و مبرا از اتهامات وارده تشخيص داده است.»6 اين رويه مغاير نظرات ونس بود و موجب شد كه وي هيچ‎گاه نتواند با سياست كارتر در مورد شاه كنار بيايد و بعدها حتي استعفا داده و به دفتر وكالت حقوقي خود بازگشت. ونس معتقد بود كه اگر آمريكا براي استقرار آزادي و دمكراسي در جهان نكوشد، هرگز نمي‎تواند يك سياست خارجي مفيد و موثر را دنبال كند. در حاليكه شاه كه در بيشتر دوران سلطنت 37 ساله خود از قدرت كافي برخوردار بوده، هرگز كوچكترين تمايلي به اصلاح روشهاي خود نشان نداده است. در مقابل، برژينسكي نوع ديگري مي‎انديشد. او همواره با تكيه بر قدرت معتقد بود كه شاه به‎عنوان يك متحد آمريكا بايد پيوسته مورد حمايت قرارگيرد و البته، در كنار آن‎هم بايد توصيه شود كه بهتر است، دست از شكنجه‎گري بردارد؛ ولي اين اقدام، اكنون ميسر نيست و در وضعيتي كه حكومت شاه در معرض حمله قرار دارد، پافشاري براي تامين دمكراسي در ايران كار خطرناكي خواهد بود و وقتي كه حتي يك ميانه‎رو در خاورميانه وجود ندارد، چگونه مي‎توان زمان برقراري دمكراسي در ايران را تعيين كرد.
كارتر كه سخت در تلاش بود تا از وقوع يك انقلاب در ايران جلوگيري كند، بيشتر با برژينسكي موافق بود كه به هر قيمت و وسيله‎اي كه شده بايد از شاه حمايت كرد و حمايت از شاه را نه فقط براي حفظ ايران بلكه براي حفظ منطقه خاورميانه و صلح اعراب و اسراييل ضروري مي‎شمرد. وي در خاطرات خود مي‎نويسد:
«من نيز همانند ديگر روساي جمهور آمريكا بر اين باور بودم كه شاه براي ما هم‎پيمان قدرتمندي است. حفظ روابط حسنه با مصر و عربستان سعودي و همزمان فروش نفت به اسراييل باتوجه به اينكه از سوي عربها تحريم شده بود، حكايت از قابليتي در وجود شاه داشت و اين قابليت براي من ستايش‎آميز بود.»7
وجود اختلاف‎نظر بين مقامات واشنگتن بيشتر به اين دليل بود كه هر يك از آنها اطلاعات خود را از منبع متفاوتي به‎دست مي‎آورد.برژينسكي همواره به حرفهاي گري‎ سيك، افسر امنيتي مسوول امور ايران در شوراي امنيت ملي و ژنرال هايزر، معاون فرماندهي نيروهاي آمريكا در اروپا و مسوول لجستيك نيروهاي مسلح ايران گوش مي‎داد. اردشير زاهدي، سفير ايران در آمريكا هم ازجمله افراد مورد اعتماد وي بود كه به‎عنوان داماد شاه، از پرقدرت‎ترين طرفداران شاه در ايران محسوب مي‎شد و در ماموريتي كه به‎تازگي از برژينسكي دريافت كرده بود، براي تشكيل گروهي به طرفداري از شاه (مانند 28 مرداد 1332 كه به سقوط دكتر مصدق انجاميد) در تهران به‎سر مي‎برد. برژينسكي حتي بدون اطلاع وزارت امور خارجه آمريكا يك خط ارتباطي مستقيم هم با وي در تهران برقرار كرده بود.8
در مقابل، سايروس ونس و ديگر مقامات وزارت امور خارجه آمريكا از نظرات ويليام ساليوان استفاده مي‎كردند كه گزارشهايش از اوضاع ايران آنقدرها با تحليلهاي هيات حاكمه آمريكا از اوضاع ايران سازگاري نداشت و دليل اين ناهماهنگي منابع هم چيزي نبود؛ جز درهم ريختگي و تشنج در ايران. از شهريور ماه 1357 به بعد كه حكومت نظامي ازهاري در ايران برقرار شده بود، گزارشهاي ساليوان به شكلي بود كه به صراحت نشان مي‎داد، ديگر اميدي به ادامه حكومت شاه در ايران نيست.9
ولي برژينسكي اين گزارشها و نظرات را قابل قبول نمي‎دانست و مي‎گفت: «چون ساليوان مثل كبك سرش را زير برف كرده و حقايق را نمي‎بيند، گزارشهايش هم نمي‎تواند قابل اطمينان باشد.» ونس دراين‎باره در خاطراتش مي‎نويسد:
«در واشنگتن، گزارش ساليوان اختلافات من و برژينسكي را تشديد كرد، زيرا برژينسكي با انديشيدن به امكان سقوط شاه و آمادگي براي دوران بعد از شاه در ايران هم مخالف بود. برژينسكي كم‎كم به اين نتيجه مي‎رسيد كه يك كودتاي نظامي در ايران (ترجيحا به‎طرفداري از شاه) تنها اميد باقيمانده براي حفظ منافع آمريكا در ايران است. من قويا طرفدار يك راه حل سياسي براساس حفظ شاه به‎صورت يك پادشاه مشروطه در صورت امكان، و حتي بدون او، در صورت لزوم بودم و در هر دو صورت اين نكته را در مدنظر داشتم كه ارتش ايران بايد بصورت يك نهاد محكم و مستقل محفوظ بماند. من در مرحله نهايي امكان حمايت از يك رژيم نظامي را براي استقرار نظم و پايان بخشيدن به خونريزي رد نمي‎كردم؛ ولي مخالف اين بودم كه ما مبتكر و مجري چنين تصميم بنيادي‏اي در ايران باشيم، كاري كه دقيقا شاه مي‎خواست به‎دست ما در ايران انجام شود.»10
دولت آمريكا، سردرگمي در سياست خود را به زمين ايران پاس مي‎داد؛ به‎طوري كه دو راه پيش پاي شاه گذارده بود تا خود يكي را به‎دلخواه بپذيرد: نخست اينكه بايستد و سياست مشت آهنين را بكار بندد و با تمام قوا عليه انقلاب به مبارزه نظامي برخيزد يا اينكه به طور موقت از ايران خارج شود و طرح 5 مرحله‎ايي با حاكميت دولتي از ملي‎گرايان و با شعار اصلاحات، به اجرا درآيد. براساس اين طرح، فرستاده ويژه بايد به صراحت از قول رييس جمهور آمريكا به شاه ايران مي‎گفت كه هر راهي را كه شاه ترجيح دهد، آمريكا با تمام توان از آن حمايت خواهد كرد. در حاليكه سياست «مشت آهنين» برخاسته از گروه برژينسكي بود، «طرح 5 مرحله‎اي» از سوي سايروس ونس، پركت و ساليوان تنظيم شده بود و مورد تاييد كارتر هم قرار گرفته بود و اصول كلي سياست آمريكا براي مقابله با انقلاب اسلامي را حول محورهاي زير تدوين مي‎كرد: حكومتي به رهبري ملي‎گرايان با شعار اصلاحات روي كار بيايد، ارتش و نيروهاي مسلح با تمام توان حامي و پشتيبان دولت جديد باشند، شاه به طور موقت از صحنه كنار برود و مدتي بعد همانگونه كه پس از كودتاي 28 مرداد عمل شد، پس از آرام شدن اوضاع به كشور بازگردد، دولت ملي‎گراي جديد از حمايت بين‎المللي برخوردار باشد و آمريكا مسووليت پشتيبانيهاي لجستيكي دولت جديد را برعهده بگيرد. بر اساس اين طرح براي پرهيز از ويتنامي ديگر در ايران، دخالت مستقيم نيروهاي نظامي آمريكا در ايران به صلاح تشخيص داده نشده بود؛ اما توصيه گرديده بود كه آمريكا بايد بكوشد كه سد شديدي در برابر آيت الله خميني ايجاد كند.11
شاه راه حل دوم را پذيرفت و با معرفي شاپور بختيار، معاون وقت جبهه ملي و رييس جناح سوسيال دمكرات اين جبهه در 15 دي 1357 به نخست‎وزيري، حكومت نظامي ازهاري را كنار گذاشت و سپس براساس اين طرح 5 مرحله‎اي در 26 دي 1357 16 ژانويه 1979 ايران را ترك گفت و با عزيمت شاه از ايران، مسووليت حكومت و اداره امور كشور به‎طور كامل به‎دست دو نفر افتاد: شاپور بختيار نخست‎وزير و ژنرال رابرت هايزر.
هر قدر كه نهضت انقلابي به پيروزي نزديك مي‎شد، اختلافات ميان هيات حاكمه آمريكا نيز حادتر مي‎شد. سايروس ونس بعد از توجه به نظرات ساليوان، هياتي به سرپرستي تئودور اليوت يكي از ديپلماتهاي كاركشته آمريكايي كه به دليل سالها اقامت در ايران و انجام وظيفه در سمت رايزن اقتصادي سفارتخانه به فارسي مسلط بود را تعيين كرد تا عازم پاريس شوند و در آنجا با امام خميني به مذاكره بپردازند. در حاليكه اليوت به عنوان نماينده وزارت امور خارجه آمريكا و يا در حقيت، با سمت منشي مخصوص سايروس ونس به پاريس مي‎رفت، ژنرال هايزر به عنوان نماينده گروه برژينسكي در ايران حضور داشت و نظر وي درست مخالف نظر ساليوان بود. ساليوان در خاطراتش دراين‎باره مي‎نويسد: «بعضي اوقات، دستوراتي كه به من و هايزر داده شده بود، به‎قدري با هم متفاوت بود كه گويي ما با دو شهر مختلف يا مقامات دو كشور مختلف صحبت كرده‎ايم.»12
نتيجه مخالفت گروه برژينسكي با برنامه‎هاي گروه ونس اين بود كه در آخرين لحظات، كارتر ماموريت اليوت را لغو كرد و تنها توسط دو نفر و از طريق والري ژيسكاردستن ـــ رييس جمهور وقت فرانسه ـــ به‎طور غير مستقيم پيغامي را در 18 دي 1357 براي امام خميني ارسال كرد كه پيشتر از سوي سران 4 كشور غربي آمريكا، بريتانيا، فرانسه و آلمان غربي در گودالوپ تصويب شده بود. در اين كنفرانس، رهبران سه كشور غربي، رييس جمهور آمريكا را قانع كرده بودند كه راهي براي نجات شاه باقي نمانده است و غرب بايد به فكر راه چاره ديگري براي حفظ منافع حياتي خود باشد.13 كارتر در اين پيغام از امام خميني خواسته بود تا با همكاري با دولت بختيار از ادامه انقلاب بازماند. وي با نهايت صراحت اعلام كرده بود كه دولت بختيار مورد حمايت آمريكاست و با درخواست از امام خميني براي حمايت از او، چنين تهديد كرده بود كه در صورت مخالفت امام با دولت بختيار، وقوع يك كودتاي نظامي و به‎راه افتادن حمام خون در ايران حتمي است. كارتر با تاكيد بر اينكه خروج شاه قطعي است و در آينده نزديكي صورت خواهد گرفت، به امام خميني توصيه كرده بود كه در بازگشت به ايران شتاب نكند و اجازه دهد يك دوره سكوت و آرامش به‎وجود بيايد. تهديدات كارتر و نفوذ آمريكا در ايران آنقدر جدي به‎نظر مي‎رسيد كه امام خميني با رد آن تهديدات، آمريكا را به صدور حكم تحريم كالاهاي آمريكايي و اعلام جهاد مقدس عليه آن كشور تهديد كرد و از كارتر خواست كه شاه را ببرد، از دولت بختيار پشتيباني نكند و از خواست ملت كه امر مشروعي است، جلوگيري نكند.14
در كنار سياست مقابله با انقلاب اسلامي، آمريكاييها محلي را در نزديك اقامتگاه امام خميني در نوفل لوشاتو تدارك كرده بودند و از آن براي زير نظر گرفتن فعاليتها و رفت و آمدها و استراق سمع مذاكرات استفاده مي‎كردند. هنگامي هم كه امام خميني برنامه بازگشت خود را به ايران براي نخستين جمعه بعد از فرار شاه پيش‎بيني و اعلام نمود، با هماهنگي و توصيه برژينسكي، بختيار و ارتش تصميم گرفتند كه به محض ورود امام خميني به فضاي ايران، هواپيماي وي را سرنگون سازند و يا آن را بربايند.15
اتحاد همه اقشار ملت ايران به رهبري امام خميني و شدت روزافزون تلاطم خروشان حركت انقلاب اسلامي موجب شد كه سردرگمي هيات حاكمه آمريكا تا روز آخري كه انقلاب به پيروزي رسيد، تداوم يابد. با وجودي كه اعتماد و اطمينان كاخ سفيد از سفارت خود در تهران سلب شده‎بود، با ارسال پيام مستقيم به شخص بختيار، وي را از حمايت و اعتماد كامل دولت آمريكا مطمئن مي‎ساختند.16 حمايت آمريكا از بختيار و همچنين حمايت از فكر يك كودتاي نظامي حتي تا 22 بهمن ماه كه جنگهاي خياباني منجر به سقوط مراكز قدرت رژيم شاهنشاهي يكي پس از ديگري به‎دست انقلابيون مي‎شد، ادامه يافت.
در 22 بهمن 1357 هنگامي كه ستاد كل ارتش و اداره مستشاري آمريكا در تهران در محاصره نيروهاي انقلابي درآمده بود و ژنرال فيليپ گاست ـــ رييس مستشاران آمريكايي در ايران ـــ در زيرزمين ستاد كل ارتش پناه گرفته بود و نمي‎دانست، چگونه بايد از دست انقلابيون خلاصي يابد، شوراي امنيت ملي آمريكا به رياست برژينسكي و با حضور وارن كريستوفر و ديويد نيوسام ـــ معاونان وزارت امور خارجه ـــ چارلز دونكان ـــ‌ معاون وزير دفاع ـــ و ژنرال ديويد جونز ـــ رييس ستاد مشترك نيروهاي مسلح ـــ به‎اتفاق چند تن از مقامات وزارت دفاع و ستاد مشترك، استاسفيلد ترنر ـ رييس سيا به همراه فرانك كارلوچي از مقامات برجسته سيا، گري سيك و سرهنگ اودم از شوراي امنيت ملي در كاخ سفيد يك جلسه اضطراري سه ساعته تشكيل داد. برژينسكي در خاطرات خود درباره اين جلسه و تصميمات آن مي‎نويسد:
«من از عواقب درازمدت اين وضع متحير و نگران بودم و گفتم… فرماندهان ارتش ايران مهارت لازم براي بازيهاي پيچيده سياسي را ندارند. بهتر است از آنها بخواهيم مستقيما براي برقراري نظم و قانون دست به‎كار شوند. آيا نمي‎توانيم از ژنرال گاست و ژنرال هايزر سوال كنيم كه آيا هنوز نقشه كودتاي نظامي را مي‎توان در ايران به‎موقع اجرا گذاشت؟ … اگر انضباط نظامي در ارتش ايران از ميان نرفته باشد، هنوز قادر به كاري هست.»17
در پي اين تصميم، ديويد نيوسام از طرف برژينسكي در يك تماس تلفني با ساليوان، نظر وي را راجع به انجام يك كودتاي نظامي توسط ارتش ايران براي جانشيني دولت بختيار جويا شد. اين سوال به‎قدري در نظر ساليوان مسخره، سخيف و نامعقول آمد كه وي را به‎شدت برآشفت تا كلمات زشت ولي سزاواري را درباره برژينسكي به‎كار برد.18 به اين ترتيب تلاش وسيع دولت كارتر براي واكسينه كردن حكومت شاه، انحراف جنبش اسلامي از مسير اصلي آن و ممانعت از پيروزي انقلاب اسلامي به هر قيمت ممكن، تا آخرين دقايق پيروزي انقلاب اسلامي ادامه يافت و با پيروزي انقلاب اسلامي و سرنگوني رژيم شاهنشاهي هم تمام نشد، به‎طوريكه انتشار خبر پيروزي انقلاب اسلامي، كارتر را واداشت تا استانسفيلد ترنر، رييس سازمان سيا را به دليل عدم تهيه اطلاعات دقيق و كوتاهي در پيش‎بيني روند انقلاب توبيخ كند.19
دخالت در امور داخلي ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي
كليه گروه‏‎هاي مبارز در ايران براي مبارزه با استبداد شاهنشاهي كه هدف مشترك همه آنها بود، گرداگرد امام خميني قرار گرفته بودند و همگام با او و عموم ملت حركت مي‎كردند، اما به محض پيروزي انقلاب اسلامي، وقتي كه هدف نخست خود را فراهم ديدند، براي نيل به اهداف بعدي خود ـــ كه متفاوت و بلكه متضاد هم بود ـــ به رقابت با يكديگر پرداختند. اين رقابت و درگيري گروه‎هاي انقلابي به مخالفت بنيادين سلطنت‎طلبان و طرفداران رژيم پهلوي كه جبهه ضد انقلاب را تشكيل داده بودند اضافه مي‎شد و وضعيت هرج و مرجي را در كشور پديد آورده بود. به نوشته ابراهيم يزدي، معاون نخست‎وزير دولت موقت در امور انقلاب، همه مخالفان، استراتژي جديدي را براساس يك جنگ سياسي ـــ رواني عليه انقلاب شروع كرده بودند. وي عناصر اصلي مورد استفاده دشمن در اين جنگ را «شايعه‎سازي، شايعه‎پراكني، دروغ‎پردازي، تهمت‎زني و خلاصه ترور شخصيت (و در مواردي ترور شخص) عليه مبارزين سابقه‎دار و شخصيتهاي مورد اعتماد مردم و رهبري» مي‎ناميد كه در نتيجه «اختلافات ميان مسلمين را تشديد و نيروهاي اسلامي را تضعيف» مي‎نمودند.20
آمريكا كه منافع خود را با سقوط رژيم پهلوي در خطر مي‎ديد، طرح ورود مجدد به صحنه سياسي ايران و بازسازي روابط استراتژيكي از كف رفته را در دخالت در اين وضعيت اختلاف و گزينش و حمايت از يك گروه ضعيف‎تر كه با اهداف آمريكا همسويي بيشتري نشان مي‎داد، قرار داده بود.
آنچه مهم بود، اختلافات مرامي و اجرايي بود كه به‎تدريج در ميان دو گروه مذهبيون به رهبري امام خميني و دمكراتها شامل جبهه ملي و نهضت آزادي ايران به‎نمايندگي مهدي بازرگان ـــ كه با حكم امام خميني به نخست‎وزيري دولت موقت انقلاب اسلامي برگزيده شده بود، بروز كرد و تا سقوط بني‎صدر، نخستين رييس جمهور اسلامي ايران در تاريخ اول تير 1360 / 22 ژوين 1981 ادامه يافت.
در كنار اين تنشها و اختلافات، موضوع نحوه و سطح روابط دولت تازه تاسيس جمهوري اسلامي با دولت ايالات متحده آمريكا هم در زمره نخستين تنشهاي مشخص بازرگان و انقلابيون مذهبي قرار داشت. بازرگان معتقد بود كه «مخالف و مبارزه با آمريكا و غربيها فرع بر حمايت آنان از شاه بود و … به‎شرط عدم حمايت آمريكاييها از شاه و عدم دخالت در امور داخلي ما، روابطمان با آنها دوستانه خواهد بود.» 21 در حاليكه انقلابيون مذهبي، آمريكا را شريك جنايتهاي رژيم پهلوي و يك ابرقدرت مداخله‎گر و متجاوز به‎حساب مي‎آوردند و در كنار تاكيد بر استبداد ستيزي، مقابله و تعارض با قدرتهاي استعماري و استكباري جهان را هم وجهه همت خود ساخته بودند.22
انقلابيون مذهبي از هرگونه تماس با مقامات آمريكايي پرهيز مي‎كردند و صرف‎نظر از چند مورد انگشت‎شمار تماس قبل از انقلاب (تماس ساليوان با آيت‎الله بهشتي و آيت‎‎الله موسوي اردبيلي) و پس از انقلاب (تماس هنري پركت در سفر به تهران، دو هفته قبل از اشغال سفارت آمريكا در تهران، با امام جمعه تهران و آيت‎الله بهشتي)، هيچ‎گونه تمايلي به مذاكره با آمريكاييان نشان نمي‎دادند؛ ولي در مقابل، بازرگان و همفكرانش در دولت موقت از هر فرصتي براي عادي‎سازي روابط و مذاكره با مقامات آمريكايي استقبال مي‎كردند. آنها آمريكا را خطر جدي و مهمي نمي‎دانستند و حتي شوروي را به خاطر مرزهاي بيش از دو هزار كيلومتريش با ايران خطرناك‎تر از آمريكا مي‎دانستند.
كارتر در خاطرات خود دراين باره چنين مي‎نويسد: مهدي بازرگان … و اعضاي كابينه‎اش كه اكثرا تحصيل كرده غرب بودند، با ما همكاري داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت مي‎كردند و از ژنرال فيليپ گاست … مراقبت به‎عمل مي‎آوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و براي ما پيامهاي دوستانه‎اي مي‎فرستادند. بازرگان علنا اعلام كرد كه مايل است با آمريكا روابط حسنه‎اي داشته باشد؛ ولي به‎زودي افراطيون طرفدار آيت‎الله خميني بصورت مشكلي بزرگ براي او درآمدند.23
به نظر مي‎رسد، با علم به اين سوابق و اطلاعات از گروه‎هاي انقلابي ايران بود كه كارتر يك روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در يك كنفرانس مطبوعاتي اعلام كرد كه آمريكا آماده همكاري با دولت انقلابي ايران به رياست بازرگان است و اظهار اميدواري كرد كه روابط دوستانه ايران و آمريكا به نفع ملتهاي دو كشور همچنان ادامه يابد.
دولت آمريكا 5 روز بعد از پيروزي انقلاب، يعني در 27 بهمن 1357 نيز به طور رسمي اعلام كرد كه روابط ديپلماتيك خود را با تهران حفظ خواهد كرد و رژيم جديد ايران را به رسميت مي‎شناسد24 و با تمايل شديدي كه دولت موقت براي اين روابط اظهار مي‎كرد، اين ارتباط از اوايل تابستان 1358 به‎طور روزافزوني گسترش يافت. كارتر و برژينسكي براي آنكه بتوانند «از افكار و احساسات ضدكمونيستي روحانيون حاكم بر ايران بهره بگيرند… چندين بار به‎طور غيرمستقيم از منافع مشترك خود با ايرانيان سخن گفته و درصدد جلب حكومت جانشين شاه برآمده بودند.25 درواقع، آنچه كه آمريكاييها از آن نگران بودند، چپگرايان مسلح ازجمله حزب توده بودند كه به حمايت شوروي ممكن بود، در ايران قدرت را به‎دست بگيرد.
ايالات متحده كه در گذشته از ضعف اطلاعات خود درباره ايران ضربه جبران‎ناپذيري خورده بود، اين‎بار سعي كرد تا به‎طور جدي «عطش خود را براي اطلاعات سيراب كند»26 و در اين راه تماسهاي خود را هم با اعضاي هيات دولت موقت و هم با اقشار مختلف مردم از ضدانقلاب گرفته تا انقلابيون در پستهاي مختلف اداري و نظامي گسترش داد. اسناد لانه جاسوسي درباره اين تماسها به‎وضوح نشان مي‎دهد كه چطور براي بي‎توجهي و يا خارج‎كردن امام خميني از صحنه سياسي كشور، درصدد جذب افراد موثر و مهم دمكراتهاي دولت موقت از جمله بني‎صدر برآمدند و درظاهر به عنوان مشاور اقتصادي يك شركت آمريكايي با حقوق 1000 دلار به همكاري دعوت مي‎شد؛ ولي درواقع رابط سازمان سيا تلاش مي‎كرد تا وي را به استخدام اين سازمان درآورد27 در همين زمينه، كنسولگري آمريكا در تهران ماموريت داشت تا نظاميان و كاركنان سازمان هواپيمايي كشوري را در اولويت دريافت ويزا قراردهد و در ازاي دادن ويزا يا وجه نقد، اطلاعات آنها را درباره تغييرات احتمالي در طرحهاي مقابله با حمله عراق به ايران، آمادگي عملياتي هواپيماهاي اف 14، اف 5 و سي 130، طرح بازگرداندن مستشاران نيروي هوايي ايالات متحده، ناآراميهاي اقليتها در نواحي مرزي ايران از جمله بلوچستان و خريدهاي تسليحاتي ايران از كشورهاي غير از ايالات متحده دريافت و به سازمان سيا انتقال دهد.28
به نوشته حسن واعظي سفارت آمريكا در تهران به «ستاد ايجاد بحران در كشور» تبديل شده بود و ماموريت اصلي آن تلاش براي هماهنگ كردن «فعاليتهاي نيروهاي ليبرال و ملي‎گرا» و پيوند دادن «عناصر ليبرال ملي‎گرا با سلطنت‎‎طلبان طرفدار رژيم سابق پهلوي» برضد انقلاب اسلامي بود.29
علاوه بر اين اقدامات رسمي ولي پنهاني ايالات متحده و سفارت اين كشور در تهران، گروه‏هاي آمريكايي هوادار رژيم پهلوي هم كه كارتر را به خاطر سقوط شاه مقصر مي‎دانستند، فعاليت شديدي برضد انقلاب اسلامي آغاز كرده بودند. آنها در ذهن خود افكار ضد انقلابي را مي‎پروراندند و از هر شيوه‎اي براي بي‎اعتبار كردن انقلاب اسلامي دريغ نمي‎كردند. آنها ايرانيان را «غيرمتمدن» و رهبران انقلابي را «وحشي و متعصب مذهبي» و خود انقلاب را هم به‎صورت يك «كژراهه كوتاه كه فاقد حمايت مردمي است» نشان مي‎دادند30 اينها سعي مي‎كردند انقلاب اسلامي را تحت تاثير كمونيسم نشان دهند و حتي از امام خميني به عنوان «ملاي سرخ» ياد مي‎كردند و با اشاره به روابط خوب امام خميني با سازمان آزاديبخش فلسطين و دولتهاي يمن جنوبي، ليبي و سوريه بر نقش كاگ‎ب در تماسهاي بين‎المللي انقلاب تاكيد مي‎كردند.31 از اين گروه‏ها مي‎توان به پنج برادران راكفلر اشاره كرد كه از بزرگترين و قدرتمندترين سرمايه‎داران آمريكا بودند. آمريكاييان مقيم ايران به جرم و جنايات و تخلفات بسياري مرتكب مي‎شدند كه موجب آسيبهاي جدي بر روحيات ايرانيان مي‎شد. ازجمله رايج‎ترين اينها، بدمستي، جرم، جنايت و رانندگي در حال مستي بود كه بارها به قتل و جرح و هتك حيثيت بسياري از ايرانيان منجر شده بود و همواره هم با استفاده از قانون مصونيت كارمندان نظامي و غيرنظامي ايالات متحده در ايران از دست مجازات مي‎گريختند.32
تلاش ديگر آمريكا طراحي يك كودتاي نظامي در ايران بود كه با اشغال سفارت آمريكا در تهران در مرحله طرح باقي ماند. محسن ميردامادي يكي از طراحان اشغال سفارت آمريكا در تهران دراين‎باره مي‎نويسد: «در يك مورد برنامه‎ريزي براي كودتا شده بود كه در آن برنامه هم، كدهايي كه به نظاميان براي انجام عمليات مي‎دادند، از صداي آمريكا پخش مي‎شد و كودتاچيها را هدايت مي‎كردند.»33
علاوه بر اين موارد دخالت پنهاني مي‎توان به بازداشتهاي انقلابي پس از انقلاب اسلامي اشاره كرد كه موجب دخالت آشكار ايالات متحده در امور داخلي ايران شد و دو كشور را به رويارويي با يكديگر كشاند. اين موضوع از همان روز پيروزي انقلاب اسلامي شروع شده بود و تنها پس از گذشت دو روز با محاكمه و اعدام سران و سركردگان رژيم پهلوي از جمله هويدا، نخست وزير اسبق و نصيري، رييس اسبق ساواك كه در كشتار، سركوب، فساد و نابسامانيهاي آن رژيم دخالت موثر داشتند، به‎شدت ادامه يافت.
به‎همين خاطر دو تن از اعضاي سناي آمريكا به‎نامهاي جاكوب جاويتس و هنري جكسون كه از طرفداران پروپاقرص رژيم پهلوي بودند، در 27 ارديبهشت 1358 / 17 مه 1979 قطعنامه‎اي را از تصويب سناي آمريكا گذراندند كه ايران را به خاطر اين اعدامهاي انقلابي، با لحن شديدي محكوم مي‎كرد.
قطعنامه سناي آمريكا گرچه هيچ‎گونه ضمانت اجرايي نداشت؛ ولي از نظر دولت و مردم ايران نشانه موضع خصمانه ايالات متحده در مقابل انقلاب اسلامي و تلاش اين كشور براي انزواي انقلاب اسلامي تلقي شد و موجب گرديد تا نه تنها ملاقات چارلز ناس با امام خميني لغو گردد؛‌ بلكه پذيرش والتر كاتلر نيز كه به عنوان سفير آماده سفر به تهران بود، رد گردد. از نظر انقلابيون ايران اين موضع سناي آمريكا قطعا به خاطر دلايل انساني و بشردوستانه نبود؛ چرا كه به‎هنگام شورشهاي خياباني سال 1357 و قبل از آن، دولت آمريكا همواره از حكومت سركوبگر شاه حمايت كرده بود و با حمايت از كودتاي نظامي و اعمال سياست «مشت آهنين» حتي از به راه‎انداختن حمام خون در ايران ابايي نداشت. گذشته از اينها محكومان به اعدام به خاطر فساد فاحش، جنايات و كشتارهايي بود كه پيشتر انجام داده بودند. و براساس قوانين اسلامي محكوم به قصاص و مجازات شده بودند. سناي آمريكا در قطعنامه خود هرگز از ترور آيت‎الله مرتضي مطهري، رييس شوراي انقلاب اسلامي و سرلشگر ولي‎الله قرني، عضو اين شورا كه در 20 روز گذشته به‎دست گروه فرقان ترور شده بودند، اظهار انزجار نكرده بود و تنها به محكومان دادگاه‎هاي انقلاب اسلامي اكتفا كرده بود. علاوه بر اين قطعنامه، سنا از دولتهاي ديگر هم مي‎خواست كه دولت انقلابي ايران را براي ترك اين اعدامها زيرفشار بگذراند و به اين ترتيب يك فشار بين‎المللي براي انزواي انقلاب اسلامي ايجاد كند. چارلز ناس معتقد است كه دشمني ايران و آمريكا از زمان صدور قطعنامه جاويتس است و از اين زمان به بعد ايرانيان ديگر «حاضر به بازي نشدند.»34 امام خميني در واكنش به اين قطعنامه در سخنرانيهاي مكرر مواضع تندي اتخاذ كرد و ادامه روابط ايران و آمركيا را مورد ترديد و انتقاد قرارداد و گفت:
«ما مي‎دانيم كه اينها ما را محكوم مي‎كنند… براي اينكه آن داغي كه به دل آمريكا وارد شده است به واسطه اين نهضت، به دل هيچ كس وارد نشده است… دولت آمريكا ما را ]تهديد[ كرده بود كه اگر چنانچه اين اعدامها ادامه پيدا بكند، در روابط ايران با آمريكا يك قدري خطر مي‎افتد، اي الهي كه به خطر بيفتد. ما روابط با آمريكا را مي‎خواهيم چه بكنيم. روابط ما با آمريكا روابط يك مظلوم با يك ظالم است، روابط يك غارت شده با يك غارتگر است. … ما هيچ توقعي نداريم كه دولت آمريكا يا ساير دول ابرقدرت، آنهايي كه مي‎خواهند منافع ما را ببرند، حالا كه دست آنها را كوتاه كرده‎ايم بيايند تشكر هم بكنند. … اگر از كشتن هويدا آمريكا اظهار تاسف نكند خوب، اين از يك نوكر پانزده سال يا بيشتر خودش كه از دستش رفته است اظهار تاسف ]نكند[، اين بي‎وفايي است به نوكر، … قدرداني از يك نوكري كه همه ذخاير ما را تقديم آمريكا كرده. اين است كه اظهار تاسف بكنند. … دولت آمريكا معلوم است شكست خورده و زخمي است، مار زخمي است و شكست خورده.»35
در پي اين واكنش، موج تنش جديدي برعليه امپرياليسم آمريكا به‎صورت تظاهرات خياباني و شعارهاي ضدآمريكايي به‎پاخاست. از جمله مردم تهران به دعوت حزب جمهوري اسلامي در ميدان شهدا نسبت به دخالتهاي آمريكا اعتراض كردند. حجه‎الاسلام اكبر هاشمي رفسنجاني در اين اجتماع ضدامپرياليستي، به‎شدت به آمريكا و صهيونيسم حمله كرد و گفت:
«چيزهايي كه بعدا انتظار داريم، توطئه‎هاي حساب‎‎شده‎اي هستند؛ ولي ما يك قدم عقب‎نشيني نخواهيم كرد… ما تا به‎‎حال از روابط با آمريكاييها و غربيها چه سودي برده‎ايم كه امروز از آنها بترسيم… اينها احساس مي‎كنند كه جريان جديدي در حال رشد است و براي همه مردم تجربه مي‎شود و اگر اين جريان موفق و تثبيت شود، خطرش از كشورهاي جهان سوم كه به جرگه كشورهاي غيرمتعهد پيوسته‎اند، بيشتر است. اين حركت ما به صورت محرك در دنياي عرب و كشورهاي اسلامي درآمده است.»36
روز پس از اين سخنراني تند و ضدآمريكايي، در چهارم خرداد 1358 حجه‎الاسلام اكبر هاشمي رفسنجاني توسط گروه فرقان ترور و زخمي شد.
موضوع ديگري كه موجب تيرگي روابط ايران و آمريكا و دلخوري مردم ايران شد، پناه دادن آمريكا به شاه بود. قبل و بلافاصله پس از اينكه محمدرضا شاه ايران را براي هميشه ترك كند، كارتر از وي دعوت كرده بود به آمريكا برود، ولي او مي‎خواست كه ابتدا به مصر برود و بعد در مراكش بماند. علت اين تصميم شاه بيشتر به خاطر احتمالي بود كه وي به موفقيت كودتا در ايران و بازگشت هرچه سريع‎تر وي به كشور مي‎داد. امام خميني در 29 بهمن 1357 به‎طور غير رسمي خواستار استرداد شاه و محاكمه وي شده بود و وزارت امور خارجه ايران هم در اول اسفند 1357 با صدور بيانيه‎اي با هشدار به كليه كشورها براي عدم پذيرش شاه، از مراكش خواسته بود كه وي را به ايران مسترد دارد و باتوجه به اينكه ايران و مراكش قرارداد استرداد مجرمين را امضا كرده بودند، انتظار مي‎رفت كه شاه مخلوع به ايران مسترد گردد؛ ولي ملك حسن چنين نكرد و فقط از او خواست كه مراكش را ترك كند.
كارتر با وجودي كه مي‎دانست دعوت از شاه به خاطر وجود تنفر شديدي كه از آمريكاييان در ميان ايرانيان وجود دارد، موجب خشم توده‎هاي خشمگين ايراني خواهد شد و آسيب‎پذيري تعداد زيادي از اتباع آمريكا را كه هنوز در ايران به‎سر مي‎بردند، افزايش مي‎داد؛ با اينحال تحت فشار راكفلرها، كيسينجر و برژينسكي راضي شد كه به ادعاي خود «به دلايل انساني» و به ظاهر به بهانه معالجه شاه در مركز پزشكي دانشگاه كرنل در نيويورك، به وي اجازه اقامت دهد.
موضوع ديگر اقدام ايالات متحده براي تقويت حضور نظامي خود در خليج فارس بود كه از همان آغاز پيروزي انقلاب اسلامي به خاطر گسستي كه در ترتيبات امنيتي منطقه ايجاد شده بود، صورت گرفت. در يكي از نخستين واكنشهاي جدي نسبت به انقلاب اسلامي ايران و به بهانه حفظ امنيت منطقه و ادعاي اينكه «احتمال داده مي‎شود كه يك نفتكش در خليج فارس ربوده شود،» ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آماده‎باش درآورد37 و تهديدهاي نظامي خود را به صورت مانور و جابه‎جايي نيروها در منطقه افزايش داد. در اكتبر 1979 هم هنري جكسون سناتور آمريكايي در مصاحبه‎اي با برنامه تلوزيوني «ديدار با مطبوعات» اظهار داشت كه انقلاب ايران در شرف شكست و كشور در حال تجزيه به قسمتهاي كوچكتري است.38
اينها موجب نگراني ايران از به‎خطر افتادن منافع خود در منطقه و تحريك و تشويق مخالفان انقلاب اسلامي به حركت ضدانقلابي در ايران مي‎شد. در حالي كه تمايلات تجزيه‎طلبانه و خودمختارخواهانه در نواحي مرزي ايران از جمله بلوچستان، كردستان، آذربايجان، خوزستان و تركمن صحرا به شورش و مبارزه مسلحانه عجين شده بود و استقرار برخي از سران نظامي و امنيتي رژيم پهلوي از جمله اويسي و پاليزبان در عراق و تجهيز آنها به تسليحات، مشكلاتي را براي وضعيت تثبيت انقلاب اسلامي به‎وجود آورده بود، اين اقدامات و اظهارات حاكي از همكاري آمريكاييان با ضدانقلابيون و تجزيه‎طلبان بود. از همه ناگوارتر اقدامات خرابكارانه عوامل و جاسوسان دولت عراق در مرزها و داخل استانهاي مرزي بود؛ به‎طوري كه در سراسر تابستان و پاييز 1358 انفجارهاي پي‎درپي و شديدي در نقاط مختلف مسكوني و نفتي خوزستان صورت مي‎گرفت. يكي از اين موارد انفجار در بازار خرمشهر بود كه تلفات و خسارات زيادي برجاي نهاد.39 محسن ميردامادي با اشاره به اين وضعيت نابسامان كشور گفت:
«شواهد و قرايني در دست داشتيم كه اين وضع طبيعي نيست. اين احساس در بين دانشجويان وجود داشت كه اين كارها بايد از جايي هدايت شود و اين تصور به طور جدي در بين دوستان وجود داشت كه اين كارها به‎نحوي مستقيم يا غيرمستقيم به‎وسيله آمريكا هدايت مي‎شود. به اين دليل بود كه بحث اشغال سفارت آمريكا پيش‎آمد به‎عنوان مركزي كه اگر اشغال شود، كل توطئه‎ها از بين خواهد رفت.»40
حمله به سفارت و پيامدهاي اشغال
روز يكشنبه 13 آبان 1358 / 4 نوامبر 1979 براي انقلاب اسلامي يك روز سرنوشت‎ساز و براي كارتر يك روز فراموش‎نشدني بود.41 روزنامه اطلاعات شرح ماجرا را اين‎چنين گزارش كرد:
«ساعت 10:30 صبح گروهي از دانشجويان كه در حال شعاردادن در خيابان آيت‎الله طالقاني به سوي دانشگاه در حركت بودند؛ هنگامي كه به جلوي درب اصلي سفارت آمريكا رسيدند، مسير خود را تغيير دادند و پس از گشودن زنجيره‎هاي اين درب به داخل سفارت رفتند. در همان زمان، گروهي از دانشجويان نيز از ديوار خود را به داخل سفارت رساندند و پيشروي به سوي ساختمانهاي داخلي سفارتخانه را آغاز كردند. از همان لحظه‎هاي اول تصرف سفارت آمريكا، گروه‎هاي مختلف مردم در مقابل سفارت آمريكا اجتماع كردند و به دادن شعارهاي ضدآمريكايي مي‎پرداختند. دانشجويان در 3 بيانيه‎اي كه تا ساعت 18 از طريق بلندگو پخش كردند، اطلاع دادند كه ساختمان اصلي سفارت در ساعت 15 به تصرف كامل درآمد و حدود 100 نفر از مزدوران آمريكايي مستقر در آن كه عده‎اي تفنگدار آمريكايي در ميان آنها بودند به گروگان گرفته شده‎اند. دانشجويان اعلام كردند كه هرچند تصرف ساختمان با مقاومت 3 ساعته و همراه با پرتاب گاز اشك‎آور از جانب تفنگداران آمريكايي همراه بود، هيچ‎گونه آسيبي به طرفين وارد نيامد. از ساعت 16 آزادكردن گروهي از ايرانياني كه به عنوان ارباب رجوع يا كارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمريكاييان را با چشم بسته به محلي ديگر منتقل كردند.»42
اشغال سفارت آمريكا در تهران در حالي صورت گرفته‎بود كه بارها به‎دليل دخالتهاي عراق در امور داخلي ايران، سفارت عراق در تهران و كنسولگريهاي اين كشور در شهرهاي خرمشهر، كرمانشاه و اهواز مورد حمله قرار گرفته بود و حتي در صبح 15 آبان يعني دو روز پس از اشغال لانه جاسوسي آمريكا هم كنسولگري عراق در كرمانشاه به اشغال درآمده بود؛ اما در ساعت 17 پس از تماس تلفني با دفتر امام و تكليف ايشان براي ترك كنسولگري، محل كنسولگري تخليه گرديد و صورتجلسه‎اي هم مبني بر اين كه به هيچ سندي دست زده نشده و همه چيز سر جاي خودش است به امضا رسيده بود.43 در چهارده آبان هم يك روز پس از اشغال سفارت آمريكا، سفارت بريتانيا در تهران به مدت كوتاهي اشغال شد و در 11 دي 1358 / اول ژانويه 1980 سفارت شوروي مورد حمله تظاهركنندگان قرار گرفت كه هربار با تدبير مقامات جمهوري اسلامي قضيه فيصله يافت.44
اما حمله و اشغال سفارت آمريكا در تهران امري متفاوت بود. بنا به نظر محتشمي‎پور اين حمله «با انديشه و برنامه‎ريزي معين» و همچنين «براساس برنامه از پيش طراحي‎شده» بود و بعد از اشغال سفارت آمريكا جريان از طريق حجت‎الاسلام موسي خوئيني‎ها و حاج سيد احمد خميني به امام اطلاع و به ايشان اطمينان داده شده كه «دانشجويان كلا از افراد مورد اعتمادند و تحت نظارت مستقيم و اشراف آقاي موسوي خوئيني‎ها اين كار را انجام داده‎اند.» امام هم «وقتي كه … از ماجرا مطلع شدند، خيلي خوشحال شده و پيغامي به اين مضمون براي دانشجويان پيرو خط امام فرستادند كه كارتان شايسته است و خوب جايي را گرفته‎ايد و به هيچ قيمتي از آنجا خارج نشويد و آن را رها نكنيد.»45
انگيزه‎هاي اشغال سفارت آمريكا بسيار بود كه از جمله مهم‎ترين آنها مي‎توان به اقدام سياسي در واكنش نسبت به پذيرش شاه توسط دولت آمريكا، اعتراض به عملكرد دولت موقت كه كم‎كم به سمتي گرايش پيدا مي‎كرد كه دست آمريكا را دوباره در ايران باز كند، شناسايي جاسوسان و عوامل ايراني كودتا، پايان دادن به توطئه‎گريها و سلطه‎جوييهاي آمريكاييان در ايران و نشان دادن ضربه شستي به ايالات متحده به تلافي طراحي و اجراي كودتاي 28 مرداد 1332 توام با خفت دادن به آمريكاي مستكبر جهانخوار باشد،46 اشاره كرد. به‎همين دلايل اين موضوع نمي‎توانست با اطلاع دولت موقت يا شوراي انقلابي باشد؛ چرا كه به يقين يا به احتمالي برخي از جاسوسان و عوامل ايراني دوستدار آمريكا در آن نفوذ كرده بودند و درحقيقت، يكي از اهداف اين حمله، خود دولت موقت بود.
آنچنان‎كه محسن ميردامادي اظهار داشته است: «جز دانشجويان تقريبا تنها كسي كه از قضيه مطلع بود، آقاي موسوي خوئيني‎ها بودند. … ايشان مي‎گفتند، ما از مجموعه نظرات امام اين‎طور درك مي‎كنيم كه امام قاعدتا مخالفتي نبايد داشته باشند؛ اما اگر از ايشان سوال شود، احتمالا به دليل محذوراتي شايد نتوانند اعلام موافقت كنند و احتياج به سوال نيست.»47 به همين خاطر حمله در حالي صورت گرفت كه حدود 100 نفر پليس پياده و با خودرو، در اطراف سفارت از آن حفاظت مي‎كردند. دانشجويان كه قريب 500 نفر بودند، چنان با مهارت عمل كردند كه ضمن غافلگيركردن پليس مستقر در محل و پاره‎كردن زنجيرها و بالارفتن از نرده‎ها، ظرف كمتر از سه ساعت بدون حمل هرگونه سلاح گرمي، تمام قسمتهاي سفارت ازجمله محل اقامت سفير و ساختمان اصلي سفارت را به‎اشغال درآوردند و بيش از 50 ديپلمات آمريكايي را به گروگان خود گرفتند.
دانشجويان پس از تاييد رييس مجلس خبرگان و شوراي انقلاب بيانيه‎اي از طريق راديو و تلويزيون در بخش خبري ساعت 2 منتشر كردند. دانشجويان در اين بيانيه با استناد به پيام امام به مناسبت سيزده آبان 48 كه از دانش‎آموزان و دانشگاهيان و محصلين علوم دينيه خواسته بود «با قدرت تمام حملات خود را عليه آمريكا و اسراييل گسترش داده و آمريكا را وادار به استرداد اين شاه مخلوع جنايتكار نمايند،» از انقلاب اسلامي به عنوان يك عملكرد نوين ملتهاي دربند در مبارزه با يك ابرقدرت غارتگر بدون اتكا به ابرقدرت ديگر و تنها با اعتماد به نفس و اتكاي به مكتب و فرهنگ ملي ياد كردند.
دانشجويان در اين بيانيه از سفارت آمريكا در تهران به عنوان «سفارت جاسوسي آمريكا در تهران» ياد كردند كه با هدف حمايت از «مواضع قاطعانه امام در مقابل آمريكاي جهانخوار» و به منظور «اعتراض به دسيسه‎هاي امپرياليستي و صهيونيستي» به اشغال آنها درآمده تا اعتراضات خويش را به «گوش جهانيان» برسانند. اين اعتراضات عبارت بودند از:
اعتراض به آمريكا جهت پناه دادن و استفاده از شاه جنايتكاري كه قاتل ده‎ها هزار زن و مرد به خون‎خفته در اين مملكت است.
اعتراض به آمريكا به علت ايجاد فشار تبليغاتي مسموم و انحصاري و كمك و حمايت از افراد ضدانقلابي و فراري عليه انقلاب اسلامي ايران.
اعتراض به آمريكا به خاطر توطئه‎ها و دسيسه‎هاي ناجوانمردانه‎اش در مناطق مختلف كشور ما و نفوذ در ارگانهاي اجرايي مملكت.
اعتراض به آمريكا به دليل نقش مخرب و خانمان‎برانداز خود در برابر رهايي خلقهاي منطقه از دام امپرياليسم كه هزاران انسان مومن و انقلابي را به خاك و خون مي‎كشد.
دو روز بعد از اشغال در 15 آبان 1358 سه سخنگوي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در يك مصاحبه مطبوعاتي و راديو تلويزيوني در عباراتي انگيزه ديگري از اشغال سفارت را اين‎چنين اعلام كردند:
«خط امام، خطي است كه اين انقلاب را به نتيجه رسانده است. خط امام تنها داراي بعد ضدامپرياليستي نيست؛ بلكه در جميع ابعاد يك خط اسلامي و انساني است و به خاطر ماهيتش الزاما ضدامپرياليستي خواهد بود. … اسلام امام، اسلامي در متن است و هرگز براي توجيه خود حاضر نيست كه از مكاتب ديگر استفاده كند. … اگر خط امام به‎وسيله هر فرد يا گروه مورد استفاده تبليغاتي قرار بگيرد، انقلاب از مسير خود منحرف خواهد شد. … سياست آمريكا را ما تعيين مي‎كنيم. آمريكا نمي‎تواند در برابر جريانهاي مردم مقاومت كند. همچنان‎كه در جريان انقلاب در برابر حركتهاي مردم تسليم شد و گاهي بعضي از عكس‎العملهايش باعث شد كه انقلاب قدمي جلوتر بگذارد. … عمل گروگانگيري عملي بوده كه كاملا در رابطه با حمله به آمريكا و درنهايت حاكم كردن خط امام بوده‎است. از خيلي وقت پيش عدم كفايت ارگانهاي اجرايي مشخص بود و اين براي دانشجويان نيز بديهي بود، به‎خصوص با آشنايي دانشجويان در مورد سياستهاي گام‎به‎گام. عملكرد شوراي انقلاب در آينده نشان مي‎دهد كه چه خواهد كرد؟ اگر لازم باشد با شوراي انقلاب وارد مذاكره خواهيم شد و در مورد سرنوشت گروگانها و سفارت آمريكا، مردم تصميم خواهند گرفت. … در هر حال مساله شاه مطرح است و تا زماني كه به نتيجه‎اي كه مي‎خواهيم نرسيم، اينجا را ترك نمي‎كنيم.»49
در واقع، اشغال سفارت هم‎زمان با ملاقات نخست‎وزير دولت موقت و وزير امور خارجه‎اش با مشاور امنيت ملي آمريكا در الجزاير رخ داده بود. بازرگان كه براي شركت در جشن استقلال الجزاير به آن كشور رفته بود، در دهم همين ماه در محل اقامت خود با برژينسكي ديدار و علاوه بر بررسي مسايلي نظير پناهندگي شاه درآمريكا و انتقال داراييهاي او و خاندان سلطنتي به ايران، درباره «توسعه روابط اقتصادي، سياسي، امنيتي و اطلاعاتي» ميان دو كشور مذاكره كرده بود.50 اين ملاقات ديگر تحمل انقلابيون مذهبي را طاق كرد و دست به اشغال سفارت زدند. اگر‎چه بازرگان خود معتقد است كه «عمل گروگانگيري دانشجويان كوچكترين تاثيري در تصميم دولت موقت و تقديم استعفاي قطعي براي امام را نداشت.»51 ولي به اعتقاد سعيد برزين، «اشغال سفارت درواقع تير خلاص دولت موقت بود.»52
امام خميني يك روز پس از اشغال در چهارده آبان در جمع گروهي از بازديدكنندگان در قم با تاييد آشكار اقدام دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در اشغال لانه جاسوسي آمريكا، نام دولت آمريكا را «شيطان بزرگ» ناميد كه با فراخواندن شياطين كوچك به دور خود مشغول توطئه براي بازگرداندن منافع ازدست‎رفته خود و رژيم هواخواه خود در ايران است و اشغال «مركز توطئه» را انقلاب دوم پس از انقلاب اسلامي ناميد كه از آن مهم‎تر بوده است.
گرچه خواسته‎هاي اشغال‎كنندگان سفارت از ابتدا تا زماني كه اين موضوع به حل و فصل انجاميد، تفاوتهايي نشان مي‎دهد؛ اما اصلي‎ترين خواسته آنها كه به طور رسمي و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از: عدم دخالت ايالات متحده در امور داخلي ايران. درخواستهاي ديگر از قبيل تحويل شاه مخلوع و همسرش فرح براي محاكمه در ايران،53 تحويل اموال خاندان سلطنتي و ديگر فراريان از ايران،54 رفع تحريمهاي اقتصادي و مالي و آزادكردن اموال و داراييهاي دولت ايران در آمريكا و شعب بانكهاي آمريكايي، همه اينها ازجمله خواسته‎هايي بودند كه بعدها با به‎درازا كشيدن موضوع و اتفاقات ديگري كه در واكنشهاي متعدد و متفاوت آمريكاييان خلاصه مي‎گردد، اضافه شدند.
در نتيجه اين اقدام انقلابي، قدرت متزلزل دمكراتها در دولت موقت انقلاب اسلامي رو به افول گذاشت و همگام با آن اساس همكاريهاي استراتژيكي ايران و ايالات متحده فروپاشيده شد. در 15 آبان بازرگان، نخست‎وزير دولت موقت استعفا داد. به نوشته كارتر «نخست‎وزير، بازرگان حداكثر تلاش خود را براي اجراي تعهدات خود به‎عمل‎آورد؛ ولي كاري از پيش نبرد و اقدامات او بي‎نتيجه ماند.»55 استعفاي بازرگان در پي اعتراض و حملات شديد حوزه علميه قم، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام وگروه‎هاي اسلامي ديگر به مذاكره وي با مقامهاي آمريكايي در الجزاير و ديگر سياستهاي گام‎به‎گام وي در تداوم اهداف انقلاب اسلامي صورت گرفته بود. اين استعفا، بلافاصله از سوي امام خميني پذيرفته شد.
اشغال لانه جاسوسي به دو هدف كلي خود دست يافت. از يك‎سو، با كشف مستدل و مستند ارتباط و تمايل دولت موقت به گسترش روابط استراتژيك با آمريكا، مقدمات حذف دمكراتها را از قدرت فراهم كرد و از سوي ديگر، با يك حركت انقلابي و مردمي بنيادهاي روابط استراتژيك با آمريكا را گسست و مقابله با آمريكا را به عنوان سمبل معاصر استكبار جهاني به يك عزم ملي تبديل نمود. خسارتي كه از اين اقدام به آمريكا وارد شد، تنها هتك حيثيت و شرافت نبود؛ بلكه با خودداري ايران از مذاكره با مقامات آمريكايي درواقع، خط پاياني بر نفوذ آمريكاييان در منافع ايراني كشيده شده بود.
در واكنش به اين خسران فاحش، ايالات متحده علاوه بر اقدامات مسالمت‎آميزي همچون مذاكره، ميانجيگري، ارجاع به ديوان و شوراي امنيت، تحريم اقتصادي و قطع روابط به اقدامات خشونت‎طلبانه متعددي هم دست زد كه از عمليات نجات گروگانها، حمله نظامي محدود و گسترده و همچنين براندازي با كودتاي نظامي در نوسان بود. ايالات متحده هنگامي كه نتوانست از اين اقدامات به نتيجه مطلوبي برسد، سياست خود را بر پايه مذاكره و تن‎دردادن به خواسته‎هاي ايران براي آزادي گروگانها قرار داد؛ ولي انتقام خود را با تحميل يك جنگ ويرانگر و اعمال فشارهاي شديد اقتصادي و سياسي از ايران ستاند كه اثرات آن همچنان بر روابط دو كشور به‎صورت سايه سنگيني باقي مانده است.

پي‎نوشتها
1ـ كارتر، جيمي 444 روز ماجراي گروگانهاي آمريكايي در ايران، ترجمه احمد باقري، تهران، انتشارات هفته، چاپ دوم، 1361، ص 10.
2ـ اطلاعات، 18 بهمن 1358.
3ـ واعظي، حسن، ايران و آمريكا: بررسي سياستهاي آمريكا در ايران، تهران، سروش، 1379، صص5ـ6
4ـ كارتر، منبع پيشين، صص 3ـ5، همچنين نگاه كنيد به ساليوان، ويليام، ماموريت در ايران، ترجمه محمود مشرقي، تهران، هفته، چاپ دوم، 1361، ص 121 و برژينسكي، زبيگنيو، «چگونه ايران را از دست داديم؟» (بخشي از كتاب قدرت و اصول اخلاقي) در ونس سايروس و برژينسكي زبيگنيو، توطئه در ايران: دو برداشت از يك متن، ترجمه محمود مشرقي، تهران، هفته، چاپ دوم، 1362، ص 21.
5ـ ساليوان سفير آمريكا در ايران در خاطرات خود مي‎نويسد: «مقامات وزارت امور خارجه كه از طرف گروه‎هاي مختلف ذي‎نفوذ حزب دمكرات انتخاب شده بودند، نه فقط براي نظرات و تصميمات رييس جهوري احترامي قايل نبودند؛ بلكه گاه در جهت عكس نظرات و دستورات او گام برمي‎داشتند و بيشتر بر مبناي معتقدات شخصي خود عمل مي‎كردند. ويليام ساليوان، ماموريت در ايران، صص 6ـ7 وي همچنين به مساله فروش تسليحات نظامي، حقوق بشر و بحثهاي آن در وزارت امور خارجه اشاره مي‎كند. نگاه كنيد به ساليوان، منبع پيشين، صص 8ـ105.
6ـ همان، ص 94.
7ـ كارتر، منبع پيشين، ص 10.
8ـ البته با اعتراض ونس وزير امور خارجه و شكايت به كارتر رييس جمهور آمريكا، اين ارتباط بعدها قطع شد. نگاه كنيد به ونس، سايروس، نقش آمريكا در ايران، ص 28.
9ـ ساليوان، منبع پيشين، صص 5ـ143.
10ـ ونس، منبع پيشين، ص 43.
11ـ لدين، مايكل، لوييس، ويليام، هزيمت يا شكست رسواي آمريكا در ايران، ترجمه احمد سميعي، تهران، نشر ناشر، 1362، ص 74.
12ـ ساليوان، منبع پيشين، ص 162.
13ـ براي مطالعه مذاكرات و تصميمات كنفرانس گوادلوپ نگاه كنيد به ساليوان، منبع پيشين، ص 158 و يزدي، ابراهيم، آخرين تلاشها در آخرين روزها، تهران، قلم، چاپ ششم، تابستان 1368، ص 89 و كديور، جميله، رويارويي: انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، تهران، اطلاعات، 1374، صص 8ـ195.
14ـ يزدي، منبع پيشين، صص 5ـ91 و قره‎باغي، عباس، اعترافات ژنرال، تهران، نشر ني، 1356، صص 1ـ140.
15ـ برژينسكي، منبع پيشين، ص 150؛ يزدي، منبع پيشين، ص 175.
16ـ اين امر موجب دلخوري و استعفاي ساليوان از مقام سفارت و حتي از وزارت امور خارجه شد. نگاه كنيد به ساليوان، منبع پيشين، ص 171.
17ـ برژينسكي، منبع پيشين، صص 3ـ6.
18ـــ نگاه كنيد به ساليوان، منبع پيشين، ص 177، ونس، منبع پيشين، ص 49 و فالت، كن،‌ فرار عقابها، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران، نشر نو، چاپ دوم، 1363، ص 296.
19___  Sick Gary, All Fall Down: America‘s Tragic Encounter with Iran, New York, Penguin Books, 1986, pp.104-5.
20ـــ يزدي، منبع پيشين، ص 179.
21ـــ بازرگان، مهدي، انقلاب ايران در دو حركت، تهران، نهضت آزادي ايران، چاپ پنجم، پاييز 1363، ص 40.
Bill A. James, The Eagle and the Lion: The Tragedy of American – Iranian Relations, London, Yale University Press, 1988, p.265.
22ـــ علي اكبر محتشمي‎پور، در ستوده و كاوياني، بحران 444 روزه در تهران: گفته‎ها و ناگفته‎هايي از تصرف سفارت آمريكا، صص 20ـ34.
23ـــ كارتر، منبع پيشين، ص 20.
24ـــ اطلاعات 28/11/1357.
25ـــ برژينسكي، منبع پيشين، ص 166.
26ـــ هنري پركت در مصاحبه با جيمز بيل در آستين تگزاس در تاريخ 2 نوامبر 1986 نقل در.Bill, op. Cit.,p.280
27ـــ براي مطالعه بيشتر نگاه كنيد به اسناد لانه جاسوسي، ترجمه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، جلد 9، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، بي‎تاريخ و Bill, op. Cit.,p. 286-293.
28ـــ براي مطالعه بيشتر نگاه كنيد به اسناد لانه جاسوسي: توهم‎براندازي، ترجمه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، جلد 68، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، 1368 و Bill, op. Cit,p. 286.
29ـــ واعظي، منبع پيشين، ص 94.
30___ Bill, op. Cit., p. 277.
31___ Robert Moss, ”Who‘s Meddling in Iran? The Telltale Signs of Soviet handiwork,“ New Republic, Dec.2,1978, pp.15-18.
32ـــ براي مطالعه بيشتر نگاه كنيد به اسناد لانه جاسوسي: مستشاري نظامي آمريكا در ايران (3)، ترجمه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، جلد 72، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، 1370.
33ـــ ستوده و كاوياني، منبع پيشين، ص 70.
34ـــ اظهار نظر در كنفرانس «انقلاب در ايران،» وزارت امور خارجه آمريكا، موسسه خدمات خارجي، واشنگتن دي سي، 12 نوامبر 1985 نقل در Bill, op. Cit,p. 285.
35ـــ امام خميني، مجموعه آثار، جلد 7، صص 8ـ356 به نقل از لوح فشرده.
36ـــ جمهوري اسلامي 3/3/1358.
37ـــ كيهان 2/5/1358.
38ـــ نقل در Bill, op. Cit.,p. 285.
39ـــ كيهان 17/7/1357.
40ـــ نقل در ستوده و كاوياني، منبع پيشين، ص 68.
41ـــ كارتر، منبع پيشين، ص 27.
42ـــ اطلاعات 14/8/1358 ص 2.
43ـــ همان 16/8/1358 ص 3.
44ـــ معين‎زاده، عباس، حقوق ديپلماتيك نوين، تهران، موسسه چاپ و انتشارات وزارت امورخارجه، 1372، ص 170.
45ـــ نقل در ستوده و كاوياني، منبع پيشين، صص 5ـ84.
46ـــ نگاه كنيد به ابراهيم اصغرزاده در روزنامه عصر آزادگان،‌20/8/1378، ستوده و كاوياني، منبع پيشين، صص 35 ـ 34 و صص 70ـ71 و ص 91، بازرگان، منبع پيشين، ص 98.
47ـــ نقل در ستوده و كاوياني، منبع پيشين، ص 86ـ87.
48ـــ اين پيام در تاريخ 10 آبان 1358 و هم‎زمان با انتشار خبر ملاقات بازرگان با برژينسكي در الجزاير صادر شد.
49ـــ اطلاعات 16/8/1358 ص 2.
50ـــ برژينسكي، منبع پيشين، ص 172.
51ـــ بازرگان، منبع پيشين، ص 95.
52ـــ برزين، سعيد، زندگينامه سياسي مهندس مهدي بازرگان، تهران، نشر مركز، چاپ دوم، بهمن 1374، ص 297.
53ـــ يادداشت مورخ 8/8/1358 وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران به وزرات امور خارجه آمريكا و اطلاعيه شماره 1 وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران در اطلاعات 14/8/1358 ص 12.
54ـــ اطلاعيه شماره 2 وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران در همان 16/8/1358 ص 2.
55ـــ كارتر، منبع پيشين، ص 28
ايالات متحده در اين وضعيت از هر وسيله و شيوه ممكن قانوني و غيرقانوني براي حفظ منافع خود در ايران استفاده كرد كه ازجمله آنها مي‎توان به تقويت و تحكيم رژيم استبدادي برضد خواست عمومي ملت ايران، تلاش براي كودتا و راه‎انداختن حمام خون در ايران، جاسوسي، ايجاد اختلاف و تفرقه قومي نام‎برد.

دولت آمريكا، دو راه پيش پاي شاه گذارده بود تا خود يكي را به‎دلخواه بپذيرد: نخست اينكه بايستد و سياست مشت آهنين را بكار بندد و با تمام قوا عليه انقلاب به مبارزه نظامي برخيزد يا اينكه به طور موقت از ايران خارج شود و طرح 5 مرحله‎ايي با حاكميت دولتي از ملي‎گرايان و با شعار اصلاحات، به اجرا درآيد.

در كنار سياست مقابله با انقلاب اسلامي، آمريكاييها محلي را در نزديك اقامتگاه امام خميني در نوفل لوشاتو تدارك كرده بودند و از آن براي زير نظر گرفتن فعاليتها و رفت و آمدها و استراق سمع مذاكرات استفاده مي‎كردند. هنگامي هم كه امام خميني برنامه بازگشت خود را به ايران براي نخستين جمعه بعد از فرار شاه پيش‎بيني و اعلام نمود، با هماهنگي و توصيه برژينسكي، بختيار و ارتش تصميم گرفتند كه به محض ورود امام خميني به فضاي ايران، هواپيماي وي را سرنگون سازند و يا آن را بربايند.

تلاش وسيع دولت كارتر براي واكسينه كردن حكومت شاه، انحراف جنبش اسلامي از مسير اصلي آن و ممانعت از پيروزي انقلاب اسلامي به هر قيمت ممكن، تا آخرين دقايق پيروزي انقلاب اسلامي ادامه يافت و با پيروزي انقلاب اسلامي و سرنگوني رژيم شاهنشاهي هم تمام نشد.

آمريكا كه منافع خود را با سقوط رژيم پهلوي در خطر مي‎ديد، طرح ورود مجدد به صحنه سياسي ايران و بازسازي روابط استراتژيكي از كف رفته را در دخالت در اين وضعيت اختلاف و گزينش و حمايت از يك گروه ضعيف‎تر كه با اهداف آمريكا همسويي بيشتري نشان مي‎داد، قرار داده بود.

كارتر در خاطرات خود دراين باره چنين مي‎نويسد: مهدي بازرگان … و اعضاي كابينه‎اش كه اكثرا تحصيل كرده غرب بودند، با ما همكاري داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت مي‎كردند و از ژنرال فيليپ گاست … مراقبت به‎عمل مي‎آوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و براي ما پيامهاي دوستانه‎اي مي‎فرستادند.

اشغال لانه جاسوسي به دو هدف كلي خود دست يافت. از يك‎سو، با كشف مستدل و مستند ارتباط و تمايل دولت موقت به گسترش روابط استراتژيك با آمريكا، مقدمات حذف دمكراتها را از قدرت فراهم كرد و از سوي ديگر، با يك حركت انقلابي و مردمي بنيادهاي روابط استراتژيك با آمريكا را گسست و مقابله با آمريكا را به عنوان سمبل معاصر استكبار جهاني به يك عزم ملي تبديل نمود. خسارتي كه از اين اقدام به آمريكا وارد شد، تنها هتك حيثيت و شرافت نبود؛ بلكه با خودداري ايران از مذاكره با مقامات آمريكايي درواقع، خط پاياني بر نفوذ آمريكاييان در منافع ايراني كشيده شده بود.