شکوری‌راد: تسخیر لانه جاسوسی را محکوم نمی‌کنم

علی شکوری‌راد، عضو سابق دفتر تحکیم وحدت که پس از تسخیر سفارت آمریکا به دانشجویان پیرو خط امام پیوست، می‌گوید: «در تسخیر لانه جاسوسی، چه در نفس تسخیر و چه در افشاگری‌ها، حتما مواردی است که حالا لزوما تایید نمی‌شود. اما شخصا آن حرکت را محکوم هم نمی‌کنم.»
 
بخش‌هایی از گفت‌وگوی شکوری‌راد با ماهنامه نسیم بیداری در پی می‌آید:
 
* قبل از اوج‌گیری انقلاب، دانشگاه‌ها کانون مبارزه بودند و این کانون مبارزه بین چپ‌ها و مذهبی‌ها تقسیم می‌شد. انقلاب اسلامی که اوج گرفت، کلا فعالیت مبارزاتی دانشگاهی در درون مبارزات توده مردم حل شد اما بعد از انقلاب نقش دانشگاه‌ها دوباره برجسته شد. دوران جدیدی آغاز شد که دارای مقاطع مختلفی است. دوره اول از پیروزی انقلاب تا انقلاب فرهنگی و سپس حوادث سال ۶۰، دوره بعدی از سال ۶۰ تا ۶۲ که انتخابات دومین دوره مجلس بود. دوره دیگر از سال ۶۲ تا زمان رحلت حضرت امام بود و از زمان رحلت حضرت امام تا سال ۷۶ دوره‌ای دیگر است که البته تا سال ۷۸ ادامه دارد. از ماجرای کوی دانشگاه به بعد هم دوره‌ای است که به نظر من همچنان تا به حال ادامه دارد. به صورت کلی باید گفت جنبش دانشجویی به سبب اهداف کاملا آرمان‌گرایانه و بافت جوان کمتر به مصلحت‌سنجی‌های سایر جریان‌ها توجه کرده و در نتیجه در برخی موارد، شائبه تندروی درباره این جریان بیشتر طرح می‌شود.
 
* در تسخیر لانه جاسوسی، چه در نفس تسخیر و چه در افشاگری‌ها، حتما مواردی است که حالا لزوما تایید نمی‌شود. اما می‌خواهم بگویم که شخصا آن حرکت را محکوم هم نمی‌کنم. فرق دارد که شما بگویید حرکتی را دیگر تکرار نمی‌کنم یا حرکتی که انجام شده را محکوم کنید؛ کمااینکه در جریان انقلاب، اتفاقات زیاد دیگری نیز افتاد که الان نگاه می‌کنیم و می‌گوییم چه بهتر بود که نمی‌شد. همین تسخیر لانه جاسوسی، به دلیل اینکه ذهن همه جامعه آن را می‌پسندید و آن را یک حرکت طبیعی تلقی می‌کرد، در زمان خودش قابل دفاع بود. شخصا اصرار ندارم با کسی بحث کنم و از ابتدا از آن دفاع کنم، ولی اگر کسی بخواهد به این نتیجه برسد که آن حرکت غلط بوده و بعد بخواهد از آن نتیجه دیگری بگیرد، در این صورت جواب می‌دهم که تسخیر لانه جاسوسی یک واکنش طبیعی مردمی علیه آمریکا بود که توسط دانشجویان صورت گرفت. البته بعدا ابعادش گسترده‌تر شد. امام و دولت شورای انقلاب از آن حمایت کردند و زمان آن به دراز کشید. البته دولت موافق نبود، تقریبا می‌توان گفت تنها جمعی که در آن موقع مخالف بود و البته‌‌ همان موقع چندان ابراز نمی‌کرد، نهضت آزادی بود.
 
* یک زمان در آن ابتدا مردم شعار می‌دادند «بازرگان، بازرگان، نخست‌وزیر ایران» و یک سال بعد شعار می‌دادند «بازرگان، بازرگان پیر خرفت ایران». این شعار تند و توهین‌آمیز بر اساس شرایط انقلابی آن روز بود وگرنه به نظر من، بازرگان انسان شریفی بود که خوب می‌دانست و خوب می‌فهمید. آنچه می‌توان در نقد او گفت این است که نمی‌توانست دانسته‌هایش را به زبان جوان آن روز و پسند انقلابیون بیان کند. تاریخ تکرار شده است. همین انتقاد امروز به ما وارد می‌شود که گاهی نمی‌توانیم با نسل جوان که بعضا خواستار تحولاتی در دامنه انقلاب است، ارتباط شایسته برقرار کنیم. شما می‌گویید دفتر تحکیم برخی جا‌ها تند رفته است. خب، ما این حرف‌ها را به آن‌ها گفته‌ایم، نتیجه‌اش چه بوده؟ من یادم می‌آید در جبهه مشارکت کسی که به تندروی‌های دفتر تحکیم انتقاد می‌کرد، من بودم. خیلی هم بابت آن فحش خوردم. دوستان ما هم همیشه به من می‌گفتند نکن و نگو. این در حقیقت‌‌ همان چیزی بود که آن موقع به بازرگان می‌گفتند. من گفتم و فحشش را خوردم، بازرگان هم گفت و فحشش را خورد. اما بالاخره باید کسانی باشند که این‌ها را بگویند تا جوان‌ها دچار تندروی نشوند. جوان‌ها بالاخره احساسات دارند و هیجان جزء طبیعت جوان است. نباید جوان را به خاطر داشتن احساسات محکوم کرد، بلکه باید احساساتش را در مجرای درست انداخت. یعنی اگر افرادی که تجربه دارند و پخته‌تر هستند، می‌خواهند کاری بکنند نباید به جوان بگویند تو تندرو هستی برو کنار، تو نمی‌فهمی، جوانی و جاهلی و... چاره‌اش این است که بگویند جوان اگر می‌خواهی کاری بکنی، راهش این است. ما این تجربه را از آن دوره تا به حال بسیار تکرار کرده‌ایم.
 
* در تسخیر لانه جاسوسی، حرکتی که دانشجویان کردند، در زمان خودش حرکت تحسین شده‌ای از جانب قاطبه ملت و گروه‌های سیاسی بود و چیزی که در زمان خودش تحسین شده را نمی‌توان امروز محکوم کرد. اگر با معیارهای امروز نمی‌خواند، می‌توان گفت دیگر نباید تکرار شود. تسخیر لانه جاسوسی نه تنها در ایران تاثیر داشت، بلکه بر جهان هم تاثیر گذاشت. ما بعضی اوقات یادمان می‌رود که این حرکت‌ها تاثیراتی در جهان دارد که ارزشمند است. به نظر من، اینکه پوزه امریکا را که ابرقدرتی زورگو بود و در حق ملت‌ها ظلم بسیار کرده بود به خاک مالیده شود و او نتواند هیچ غلطی بکند، در دنیا تاثیر داشت. تاثیرش این بود که همینه امریکا را شکست و راه مبارزه با آن را پیش پای ملت‌ها گذاشت. خب که اگر بناست با ظلم و بی‌عدالتی مبارزه شود، چه کسی بیشتر از امریکا ظلم می‌کند، دوگانه برخورد می‌کند، تبعیض روا می‌دارد و منافع کشورهای دیگر را قربانی منافع خود می‌کند. اینکه امریکا و انگلیس که دارای ابزار قدرت هستند و دارند از این ابزار قدرتشان علیه کشور‌ها و ملت‌ها استفاده می‌کنند، رسوا بشوند بد نیست. طبیعی است که باید با این‌ها مبارزه شود، برعکس آن زمان، الان می‌بینیم بعضا جوان امروز ما در حالی که در داخل کشور تمام انرژی خود را صرف مبارزه با ظلم می‌کند، انگیزه مبارزه با امریکا را از دست داده و نسبت به وقوع ظلم در جهان غفلت کرده‌اند. آن موقع در داخل کشور این جوری بود که عده‌ای از دانشجویان تمام انگیزه خود را صرف می‌کردند برای مبارزه با ظلم در سطح جهان و توجه نمی‌کردند که در داخل مرز‌ها هم مواردی وجود دارد که باید با آن‌ها مبارزه کرد.‌‌ همان اشتباه دارد به صورت معکوس تکرار می‌شود.
 
* آیا امروز ما به دانشجو اگر تند برود پرخاش می‌کنیم؟ محکومش می‌کنیم؟ مثلا کسانی که قبلا جزء جنبش دانشجویی بودند و الان در VOA دارند کار می‌کنند، ما الان به این‌ها چه می‌گوییم؟ می‌خواهیم بگویم با معیارهای خودشان این‌ها‌‌‌ همان قدر بد عمل می‌کنند که به ادعای آن‌ها دانشجویان پیرو خط امام در سال ۵۸ بد عمل کردند. اگر آن افراط دانسته می‌شود، توجیهی ندارد که امروز تفریط بکنیم.
 
* تا قبل از انقلاب فرهنگی تشکل‌های دانشجویی کاملا آزاد بودند و از جایی مجوز نمی‌گرفتند. به همین دلیل، تعداد زیادی تشکل‌های دانشجویی در دانشگاه وجود داشتند و فعال بودند. خیلی‌هایشان دفتر هم داشتند، امکانات هم داشتند. اما بعد از انقلاب فرهنگی تنها تشکلی که مجوز گرفت تا در دانشگاه‌ها فعالیت کند، انجمن اسلامی بود. انجمن‌های اسلامی تشکل‌های مستقلی بودند که خودشان را خط امام می‌دانستند، ولی وابستگی به دولت یا نهاد خاصی نداشتند. امام هم نظارت به خصوصی بر انجمن‌ها نداشت و هیچ سازوکاری برای این منظور نداشت. عملا انجمن‌های اسلامی دانشجویان و اتحادیه آن‌ها، دفتر تحکیم وحدت، هیچ نوع وابستگی به هیچ نهاد حکومتی نداشتند. آن‌ها خودشان را خط امامی می‌دانستند و به لحاظ نظری تابع امام بودند، ولی نه از جایی تغذیه می‌شدند و نه به جایی تعهد داشتند. همین استقلال اجازه می‌داد که نقش‌آفرین بشوند و به همین دلیل بود که در سال ۶۲ و ۶۷ نقش‌آفرینی کردند و اثرات ماندگاری برجا گذاشتند.
 
* در تشکیل مجلس دوم و سوم و بعد از رحلت امام و بعد از دوره رکود سیاسی که تا سال ۷۳ پیش آمد، این نقش‌آفرینی‌ها صورت گرفت. سال ۷۳ که با سخنان رهبری مقداری فضا باز شد، دفتر تحکیم وحدت دوباره شروع به فعالیت کرد، نتیجه آن حضور در سطح سیاسی جامعه، زمینه‌سازی دوم خرداد سال ۷۶ بود.