قيام سى ام تير به رهبرى آيت الله كاشانى

دولت در توجيه اين اقدام غير قانونى استدلال مى كرد كه چون اختلافات ايران و انگليس در زمينه ملى شدن صنعت نفت در ديوان بين المللى دادگسترى مطرح است ، احتمال دارد عوامل بيگانه از وجود اختلافات بين نامزدهاى انتخاباتى بهره بردارى كنند و در نتيجه نظم و امنيت كشور مختل شود. از اين رو انتخابات بقيه حوزه ها به بعد از خاتمه كار ديوان لاهه موكول شد.
آيت الله كاشانى تذكرات دوستانه اى راجع به اين موضوع به دكتر مصدق داد كه وى اعتنايى نكرد. در طول سيزده ماهى كه مصدق بر سر كار بود انتخابات برگزار نشد و اين خود مقدمه اى براى وقوع حادثه سى تير شد.
مكمل اقدام فوق استعفاى ناگهانى و غافلگير كننده نخست وزير بود.
پس از اثبات حقانيت ايران در دادگاه لاهه در خصوص ملى شدن صنعت نفت ، دولت محمد مصدق بر تمامى مشكلات داخلى و خارجى با همراهى مردم و رهبرى آيت الله كاشانى فائق آمد و على رغم همه مشكلات اقتصادى ، آيت اله كاشانى مردم را همراه و همگام دولت نگاه داشت . مصدق كه در صدد آن بود بر اختيارات خود بيفزايد خواستار عهده دار شدن وزارت جنگ شد.
به دنبال مخالفت شاه با خواسته مصدق ، او مصدق بى آن كه آيت الله كاشانى و ديگر مبارزان را آگاه كند در هفته آخر تير ماه 1331 استعفاى خود را تسليم شاه كرد و شاه بى درنگ فرمان نخست وزيرى قوام السلطنه را صادر كرد.
آيت الله كاشانى و مردم ايران زمانى از جريان امر آگاه شدند كه قوام با اعلاميه شديد اللحنى آزاديهاى سياسى را محدود كرد و با ارعاب و تهديد مردم مراكز حساس شهر را به اشغال نيروهاى نظامى درآورد.
آيت الله كاشانى به مخالفت شديد با قوام برخاست و با صدور اعلاميه اى مردم را به مبارزه تشويق كرد. در اعلاميه ايشان آمده بود:
«احمد قوام ، عنصرى كه در دامان ديكتاتورى و استبداد پرورش يافته و تاريخ حيات سياسى او پر از خيانت و ظلم جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملى حكم مرگ و قطع حيات سياسى او را صادر كرده است ، براى چندمين بار بر مسند خدمتكاران واقعى گماشته اند. احمد قوام بايد بداند در سرزمينى كه مردم رنجديده آن پس از سالها رنج و تعب ، شانه از زير باز ديكتاتورى كشيده اند، نبايد رسما اختناق افكار و عقايد را اعلام و مردم را به اعدام دسته جمعى تهديد نمايد. بر عموم برادران مسلمان من لازم است كه در اين راه جهاد اكبر، كمر همت بر بسته و براى آخرين مرتبه به صاحبان استعمار ثابت كنند كه تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سيطره گذشته محال است .»
در حالى كه دكتر مصدق به احمد آباد محل اقامت خود رفته و سكوت اختيار كرده بود، آيت الله كاشانى با صدور اين اعلاميه مردم را به حركت درآورد. روز بعد يعنى 29 تيرماه 1331 در حالى كه كاميونهاى حامل سربازان سراسر خيابان محل سكونت آيت الله كاشانى را اشغال كرده بودند، بنا به دعوت ايشان خبرنگاران خارجى و داخلى و نمايندگان احزاب و گروهها دسته دسته به ديدار ايشان شتافتند. آيت الله در پاسخ يكى از خبرنگاران كه پرسيد: «اگر قوام نرود حضرت آيت الله چه تصميمى مى گيرند» با يك حركت شديد روى صندلى دو زانو نشست و فرمود:
«به خداى لايزال اگر قوام نرود اعلام جهاد مى كنم و خودم كفن پوشيده با ملت در پيكار شركت مى نمايم .»
پس از اين موضعگيرى قاطع آيت الله كاشانى در سى ام تير ماه ، بازار تعطيل شد و مردم به خيابانها ريختند و خواستار سرنگونى قوام شدند. به دستور قوام مردم به گلوله بسته شدند و عده اى به شهادت رسيدند.
سرلشكر وثوق كه فرماندهى ژاندارمرى را به عهده داشت مردم كفن پوش ‍ را كه از طرف كرمانشاه و همدان و قزوين به طرف تهران مى آمدند در كاروانسرا سنگى به گلوله بست و از حركت آنها جلوگيرى كرد.
ديدار نماينده شاه با آيت الله كاشانى
شاه كه پس از بركنارى مصدق قصد از بين بردن رهبر مذهبى مردم را داشت و پيروزى به دست آمده را در خطر مى ديد در صدد بر آمد نا با تطميع آيت الله كاشانى او را وادار به سكوت كند. به همين خاطر روز 28 تير حسين علاء وزير دربار را به خانه آيت الله فرستاد تا وى را به هر بهانه اى وادار به سكوت كند، و از ادامه مبارزه باز دارد.
در ملاقاتى كه بين كاشانى و حسين علاء انجام گرفت رهبر مذهبى مردم با اطلاع كامل از جريان با لحن تندى به وزير دربار گفت :
«به اعليحضرت بگوييد كه اگر بى درنگ دكتر مصدق بر سر كار باز نگردد (آيت الله كاشانى ) شخصا به خيابان خواهد رفت و مبارزه مردم را مستقيما متوجه دربار خواهد كرد.»
پس از وزير دربار حسن ارسنجانى كارگزار قوام السلطنه به خانه ايشان رفت و از سوى قوام پيام برد كه جناب اشرف انتخاب شش وزير را در اختيار حضرت آيت الله مى گذارند و در برابر تنها تقاضاى خوددارى از برانگيختن مردم را دارند.
آيت الله كاشانى ارسنجانى را نيز همچون علاء با پاسخى كوبنده و گزنده بيرون راند و روز بعد نامه زير را به وزير دربار نوشت :
«جناب آقاى علاء دام ظله ، عرض مى شود ديروز بعد از شما ارسنجانى از جانب قوام السلطنه آمد و گفت به شرط سكوت ، قوام انتخاب شش  وزيرش را در اختيار من مى گذارد. همان طور كه حضورى عرض كردم به عرض اعليحضرت برسانيد. اگر در باز گشت دولت مصدق تا فردا نفرماييد دهانه تيز انقلاب را با جلودارى شخص خودم متوجه دربار خواهم كرد. در انتظار اقدامات مجدانه شما. واسلام سيد ابوالقاسم كاشانى»
سرانجام در اثر مبارزه دلاورانه مردم كه به نداى پيشواى مذهبى و رهبران سياسى خود پاسخ مثبت گفته و به خيابانها ريخته و سينه هاى خويش را در برابر گلوله هاى شاه و قوام سپر كرده بودند و با تهديد و اتمام حجت بى سابقه آيت الله كاشانى ، مقاومت دربار در هم شكست و شاه سرانجام با تلخى به بركنارى قوام السلطنه تن در داد و مصدق با فداكارى مردم مسلمان به رهبرى روحانيت باز ديگر پيروز و سربلند در حالى كه سمت وزارت جنگ را نيز به دست آورده بود بر مسند نخست وزيرى جاى گرفت و در يك اقدام سرلشكر وثوق را به عنوان معاون وزارت جنگ به همكارى خويش برگزيد.
انتصاب نامبرده كه در كشتار مردم نقش اصلى را بر عهده داشت با عكس ‍ العمل آيت الله كاشانى مواجه شد، و ايشان در يك نامه خصوصى به مصدق ، زيان به همكارى برگزيدن اين گونه افراد را كه حقا بايستى محاكمه و مجازات مى شدند يادآور گرديد. اما مصدق در كمال ناباورى يك هفته بعد از واقعه 30 تير در روز 6 مرداد 1331 در پاسخ آيت الله كاشانى نامه زير را فرستاد:
«به عرض مى رساند:
مرقومه محترمه شرف وصول ارزانى داد. نمى دانم در انتخاب آقاى سرلشكر وثوق و يا آقاى دكتر اخوى كه بدون حقوق براى خدمتگزارى حاضر شده اند و همچنين آقاى نصرت الله امينى كه از فعالترين اعضاى نخست وزير هستند، حضرتعالى چه عيب و نقصى مشاهده فرموديد كه مورد اعتراض واقع شده اند. بنده صراحتا عرض مى كنم كه اكنون در امور اصلاحى عملى نشده و اوضاع سابق مطلقا تغيير ننموده است و چنانچه بخواهند اصلاحاتى بشود، بايد از مداخله در امور مدتى خوددارى فرمايند. خاصه اين كه اصلاحاتى ممكن نيست ، مگر اين كه متصدى مطلقا در كار خود آزاد باشد. اگر با اين رويه موافقيد بنده هم افتخار خدمتگزارى را خواهم داشت . والا چرا حضرتعالى از شهر خارج شوند، اجازه فرمايند بند از مداخله در امور خوددارى كنم . والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته - دكتر محمد مصدق» خلاصه اين كه بعد از پيروزى بزرگ ملت مسلمان ايران در به تصويب رسانيدن قانون ملى شدن صنعت نفت و كسب پيروزى باور نكردنى و بزرگى كه بى گمان بدون رهبرى روحانيت و فتاوى مراجع تقليد حاصل نمى شد، متاسفانه با برخورد ناشايست دكتر محمد مصدق با روحانيت و كنار گذاشتن ايشان از امور نهايتا وى نتوانست بيش از يكسال به حكومت ملى خود، ادامه دهد و سرانجام با كودتاى خونين 28 مرداد 1332 دولت وى سرنگون گرديد.