حمله به ایران: از حرف تا عمل

در پاییز سال گذشته که مقامات امنیتی اسراییل اقدام به برگزاری کنفرانسی در شهر «هرتزلیا» کردند تا مشکلات پیش روی این رژیم را به بررسی بنشینند، رییس موساد و مقامات امنیتی ارتش اسراییل به نتیجه ای واحد دست یافتند: «جمهوری اسلامی ایران بزرگ ترین خطری است که اسراییل از ابتدای تاسیس تا کنون با آن رو به رو بوده است». شاید چند روزی بیشتر از پایان این کنفرانس نگذشته بود که آریل شارون، مایر دوگان، رییس بخش بین الملل موساد را مامور بررسی و ساماندهی استراتژی جنگ با ایران کرد.
برنامه هسته ای ایران و ادعای اسراییل مبنی بر تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هسته ای البته اکنون به محور اصلی بهانه های این رژیم و ایالات متحده برای تهدید علیه ایران تبدیل شده است؛ اما مساله اصلی در این میان چیست: انقلاب اسلامی و حکومت جمهوری اسلامی به عنوان بروز و ظهور این انقلاب در ایران. با اطمینان می توان گفت اسراییل و آمریکا کمر به نابودی جمهوری اسلامی ایران بسته اند و این نه یعنی این که در 25 سال گذشته چنین عزمی نداشته اند که شاید اکنون دیگر برای تحقق این آرزوی خود تاب از کف داده اند.
بسیار ساده می اندیشند کسانی که این مشکل را در صورت عدم موفقیت بوش در صحنه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حل شده می بینند. دموکرات ها و جمهوری خواهان بیشتر متفاوت نمایی خود را مدیون اختلاف نظرشان در مسائل داخلی ایالات متحده و نیز رسانه های پر سر و صدا هستند. شاید اکثر مردم و حتی آگاهان سیاسی در مقابل پرسش «تفاوت دموکرات ها و جمهوری خواهان در سیاست خارجی چیست؟» پاسخ رایج دهه اخیر را تکرار کنند: جمهوری خواهان اقتدارگرا و جنگ طلب هستند و دموکرات ها اهداف خود را از راه همکاری و چانه زنی در محافل بین المللی و در یک کلام دیپلماسی پیگیری می کنند.
این اشتباه بزرگی است که در صورت همه گیر شدن می تواند اشتباهی مرگبار در تعیین استراتژی و تاکتیک در پی داشته باشد. آمار نشان می دهد اکثر جنگ های ایالات متحده علیه کشورهای مختلف جهان را دموکرات ها رهبری کرده اند و شاید تنها در دو دهه گذشته باشد که جمهوری خواهان، یعنی بوش پدر و پسر، اکثریت آمار جنگ ها را در دست دارند. این واقعیت یک اصل را روشن می کند و آن بازی خوب و ماهرانه دو حزب حاکم بر آمریکا در جهت اهداف و سیاست های تعیین شده است.
اما در برهه کنونی نیز باید دانست که سیاست آمریکا در صورت پیروزی هر یک از دو رقیب صحنه انتخابات در آمریکا، نابودی جمهوری اسلامی ایران است. اگر به سخنان تبلیغاتی «بوش» و «کری» دقت کنید، به وضوح می بینید که حتی کری، بوش را متهم به مسامحه در مورد ایران می کند و به مردم آمریکا وعده می دهد که در صورت انتخاب شدن سیاست های سختگیرانه تری را در قبال ایران به کار خواهد گرفت. مسابقه کاندیداهای هر دو حزب در تملق گویی رژیم صهیونیستی نیز البته خوانندگان را در فهم بهتر واقعیت های صحنه سیاست در آمریکا یاری خواهد داد. غرض این که منطق صهیونیسم مسیحی در هر دو صورت شکل دهنده رفتار آمریکا در سال ها و حتی دهه های آینده خواهد بود.
اما سوال اصلی این است که آیا فرجام کار تقابل ایران با آمریکا با اسراییل نظامی خواهد بود یا سوال واضح تر این که آیا همان گونه که این روزها اغلب مردم و صاحب نظران می پرسند، اسراییل و یا آمریکا مسایل هسته ای را بهانه تهاجم به ایران و یا لااقل تاسیسات هسته ای ایران قرار خواهند داد؟
اگر بخواهیم تنها با توجه به امکانات، توانا یی ها، شرایط داخلی کشوهای درگیر و موقعیت سرزمینی آن ها به این سوال پاسخ دهیم، جواب حتمی و مسلم این پرسش «نه» خواهد بود.
آمریکا، اسراییل و تمام کشورهای مدعی در این زمینه به خوبی به این حقیقت واقفند که تفاوت ایران با عراق یا افغانستان از زمین تا آسمان است. بگذریم از این که آمریکا در اشغال عراق و افغانستان به هیچ وجه درگیر جنگ نشد (؟) که این خود موضوع نوشتار مفصل دیگری است. اما حمله محدود به تاسیسات هسته ای ایران نیز با موانع بسیار جدی رو به روست. اگر فرض کنیم که اسراییل برای حفظ موجودیت خویش در مقابل انقلاب اسلامی با نادیده گرفتن افکار عمومی جهان دست به انتحار بزند و یک تنه برای تهاجم به ایران اقدام کند عملیاتی غیر ممکن را در مقابل خود خواهد داشت. شاید برخی از موانع را بتوان به این صورت فهرست کرد:
1) تاسیسات هسته ای ایران که تعداد آن ها به 20 مجموعه می رسد، در تمام جغرافیای ایران پراکنده اند.
2) بسیاری از این تاسیسات مخفی و پایین تر از سطح زمین در زیر لایه های حفاظتی بتون قرار دارند و اطلاعات کافی و دقیق از آن ها در دسترس نیست.
3) فاصله اسراییل از ایران بیش از آن است که هواپیماهای اسراییلی قادر باشند پس از هدف قرار دادن تاسیسات ایران به کشور خود بازگردند. بنابراین این رژیم مجبور خواهد بود از پایگاه های نظامی کشورهای اطراف ایران برای مقصود خود بهره گیری نماید. این گزینه نیز عواقب مرگ آوری برای کشور ثالث در پی خواهد داشت. زیرا پاسخ سهمگین ایران متوجه آن کشور نیز خواهد بود و می توان این اشتباه را برای کشور مفروض غیر قابل جبران تلقی کرد.
4) تعدد و پراکندگی تاسیسات هسته ای ایران عملیات یک روزه را نیز برای اسراییل غیر ممکن ساخته است.
5) آن چه که مطمئنا بیش از هر چیز ذهن تصمیم گیران اسراییلی را به خود مشغول داشته است، پاسخی است که ایران به این تجاوز رژیم صهیونیستی خواهد داد. پاسخی که مسئولان ایرانی اعلام کرده اند «جهان را غافلگیر خواهد کرد» مسلما اصلی ترین مانع این حمله است. ضمن این که حتی اگر آمریکا نیز مستقیما در این تهاجم دخالت نداشته باشد به عنوان اصلی ترین حامی اسراییل و نیز تجهیز کننده این رژیم به انواع سلاح های فوق مدرن از جمله 5000 بمب هوشمندی که دو هفته پیش در اختیار اسراییل قرار داد، باید انتظار دریافت پاسخی غافل گیر کننده را از سوی ایران داشته باشد. به دور از شعار می توان از هم اکنون تمامی نیروها و تجهیزات آمریکا در عراق، افغانستان و تمام خاورمیانه را گروگانی در دست ایران تلقی کرد.
نکته بسیار قابل تامل دیگر در این زمینه رفتار پیچیده اسراییل است. در چند ماه گذشته که مساله حمله به تاسیسات هسته ای ایران مطرح شده است اسراییل بارها و از زبان مسئولان مختلف خود مواضع مختلف و گاه متناقضی را اتخاذ نموده است. یک بار در یک بازه زمانی چند روزه تمامی مسئولان سیاسی، نظامی و امنیتی اسراییل ایران را تهدید به حمله می کنند و بار دیگر در حالی که رییس ستاد مشترک ارتش اسراییل با لحنی تند احتمال تهاجم به ایران را مطرح می کند، آریل شارون، نخست وزیر این رژیم، هرگونه احتمال این امر را مردود می شمارد. در برهه زمانی که اجلاس عمومی سازمان ملل در حال برگزاری بود نیز مسئولان اسراییلی تمام تلاش خود را برای تحریک کشورهای جهان به برخورد با ایران به کار بردند. برای نمونه می توان به اظهارات هفته پیش رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس اسراییل (کنست) اشاره نمود که خطاب به کشورهای جهان گفته بود: «جهان نباید از اسراییل کوچک انتظار خنثی کردن خطر هسته ای ایران را داشته باشد.»
واقعیت این است که اسراییل ترجیح می دهد حتی الامکان بار این اقدام بر دوش دیگر کشورها به خصوص آمریکا قرار گیرد.
اما راه حل های دیگری نظیر فشار سیاسی بر تهران، تهدید به کشاندن پرونده ایران به شورای امنیت و تحریم اقتصادی نیز برای به تسلیم واداشتن ایران مطرح می شود که به نظر می رسد چندان باب طبع صهیونیست ها نباشد. از سوی دیگر تحریم اقتصادی و یا نفتی ایران نیز همان طور که به وخیم شدن اوضاع اقتصادی ایران می انجامد عواقب ناگواری نیز برای کشورهای اروپایی که در حال حاضر در حجم بالایی مشغول مبادله اقتصادی با ایران هستند، خواهد داشت. همچنین تحریم نفتی ایران قیمت نفت را به طور سرسام آوری افزایش خواهد داد که قطعا برای هیچ یک از طرف های درگیر با ایران مطلوب نخواهد بود.

***
این ها همه که نگاشته شد البته واقعیاتی بود که ایران و دشمنانش با آن درگیرند، اما حرف اصلی نگارنده را شاید نتوان در سطور بالا یافت. آن چه که اکنون باید مورد توجه بیش از پیش قرار گیرد این است که مولفه های حاکم بر اصول سیاست خارجی اسراییل و آمریکا برگرفته از عقاید مذهبی و باورهای دینی است. شاید بر اساس واقعیات مذکور اسراییل و حتی آمریکا باید اندیشه تهاجم به ایران را از مخیله خویش دور کنند، اما اگر از اندیشه های آخرالزمانی صهیونیست های حاکم بر تل آویو و کاخ سفید آگاه باشیم احتمال این امر را چندان هم اندک نمی شماریم. آن ها آرماگدون را انتظار می کشند و البته خود نیک می دانند که در این سو منتظران بسیارند.