حمله به ایران به فرمان «دیوانه ها»

برای اینکه یک باردیگر به یاد داشته باشیم آمریکا در تهران طرفداری ندارد، باید به سال ۱۹۵۳ برگردیم وقتی آمریکا و انگلیس دولت منتخب محمد مصدق را سرنگون کردند تا دسترسی به نفت ایران را تضمین کنند. آنها سپس شاه جوان را به قدرت نشاندند و او با پلیس مخفی قدرتمند خود در بیرحمی نشان درجه یک گرفت. شاه از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۷۹ در ایران حکومت کرد و درپی قیام طرفداران آیت الله خمینی، رژیم او مثل یک خانه پوشالی فرو ریخت.
:
این خبر که آمریکا برای حمله به ایران آماده می شود، خنده دار است «اما باوجود این، همه گزینه ها در دست بررسی است؛ »و حتی خبرنگاران تندنویس غیرتحلیلگر هم می دانستند که نتیجه این حرف ها یک چیز است: «خنده.»
(برگرفته از گزارش دان فرامکین خبرنگار واشنگتن پست از کنفرانس خبری ۲۲ فوریه جورج بوش)
براساس مجموعه ای از دلایل منطقی (که اولین آن ها تعهد نیروهای آمریکایی در عراق و توان ایران برای بحرانی کردن اوضاع عراق است)، این موضوع که دولت بوش علیه ایران دست به حملات هوایی پیش دستانه می زند، غیرعاقلانه به نظر می رسد. غیرعاقلانه تر اینکه هدف، سرنگونی دولت ایران مانند سال ۱۹۵۳ (کودتای ۲۸ مرداد) باشد و این بار تحت عنوان« تغییر رژیم ».
اما سیاست دولت بوش در قبال خاورمیانه را مردانی، بله فقط مردانی، اداره می کنند که در دهه ۱۹۸۰ در محافل قدرت در واشنگتن، همواره « دیوانه ها »خوانده می شدند.
به گفته« جیمز ناتی »نویسنده کتاب« یک آمریکایی اتفاقی: تونی بلر و ریاست جمهوری »، کالین پاول وزیر خارجه پیشین ،در اشاره به این مقامات یک صفت مربوط به سربازان قدیمی را هم به لقب« دیوانه ها» اضافه کرده است. پاول که در اوائل دهه ۱۹۸۰ دستیار نظامی« کاسپر وینبرگر »وزیر دفاع وقت بوده، در یک گفت وگوی تلفنی با جک استراو وزیر خارجه انگلیس پیش از جنگ عراق صفت غیراخلاقی را در کنار عبارت« دیوانه ها »قرارداده و آنها را با این عبارت نام برده است. در آن زمان پاول به شدت نگران حمله به عراق با یا بدون تایید سازمان ملل بود. بعد از انتخابات و با شروع به کار دولت دوم کسی تعجب نکرد از اینکه بلافاصله آنها خود را از شر پاول رها کردند.
اگر برای دیوانه بودن دلایل دیگری هم نیاز هست، کافی است به کشتارهای غیرضروری در عراق از زمان حمله به این کشور در مارس ۲۰۰۳ نگاهی بیاندازیم.
آن حملات که بدون هیچ تحریکی صورت می گرفت ازنظر من خطرناک ترین خطای سیاست خارجی تاریخ کشور ما البته در حال حاضر، بوده است.
بدتر هم می شود کار« دیوانه ها »تمام نشده است و ما شاید نتوانیم جلوی عملی شدن نقشه هایی که آنها در سر دارند و مشکلاتی را که این نقشه ها در چهار سال آینده به بار خواهد آورد، بگیریم. اکنون که ارتش آمریکا و قدرت نظامی آن بی رقیب است، این مقامات را می توان « دیوانه مثل یک روباه »خواند، کسانی که طبق نظام ارزشی اشان،« قدرت همه چیز را درست می کند. » این ها که اکنون نومحافظه کاران خوانده می شوند براساس این نظام ارزشی کار می کنند و می گویند دقیقا می دانند چه کاری را انجام دهند. آنها یک ایدئولوژی روشن و یک استراتژی مربوط به جغرافیای سیاسی (geopolitical) دارند که از میان صفحات طرح« قرن آمریکای جدید » بیرون آ مده است.
همین مردانی که جنگ عراق را برای ما تدارک دیدند، اکنون روی ایران متمرکز شده اند و آن را تنها مانع باقیمانده برسر راه سلطه آمریکا بر کل خاورمیانه غنی از نفت می دانند.
آنها محاسبه می کنند که باوجود رسانه های تحت کنترل، شرکت ها و کلیسای دراختیارشان و افکار عمومی که هنوز به آنها اعتماد دارد، آمریکا یا اسراییل می توانند حمله هوایی موفقیت آمیزی برای فلج کردن برنامه هسته ای ایران انجام دهند که نتیجه احتمالی آن تغییر رژیم در این کشور باشد.
اما چرا حالا؟ رییس اداره اطلاعات دفاعی اخیرا به کنگره گفته است که ایران تا اوائل دهه آینده به سلاح هسته ای دست پیدا نمی کند. بعضی کارشناسان دفاعی می گویند چند تاسیسات از تاسیسات هسته ای ایران هنوز در دست ساخت است و امکان تخریب آنها بدون بروز مشکلات زیست محیطی، بسیار کم است. اما این احتمال امسال دیگر وجود ندارد.
عده ای دیگر از تحلیلگران دلیل این احساس ضرورت در واشنگتن برای حمله به ایران را احتمال دستیابی مخفیانه ایران به تکنولوژی می دانند که می تواند گامی به سوی باشگاه کشورهای هسته ای آن هم خیلی زودتر از زمان پیش بینی شده باشد. دکترین نومحافظه کاران این است که بهتر است در مقابل هرگونه خطر احتمالی آینده پیش دستی کرد. یکی از دلایل فشار اسراییل برای این موضوع این است که می بیند جورج بوش فقط چند سال دیگر در قدرت است.
اما درباره روز بعد از حملات چطور؟ آنها در توجیه این روز می گویند که میانه روهای غرب گرا در ایران با اندکی کمک آمریکا می توانند قدرت را در تهران در دست بگیرند. من با خودم فکر می کنم که آنها درباره عراقی ها هم همین را می گفتند و با خوش بینی در جلسات توجیهی اعلام می کردند، عراقی ها با آغوش باز و شاخه های گل به استقبال نیروهای آمریکایی و انگلیسی می آیند.
این حرف برای من یادآوری دردناکی از اوائل دهه ۱۹۸۰ است، وقتی در« اطلاعات »تحلیلی به میانه روهای درون کادر رهبری ایران اشاره می شد تا طرح رویایی سلاح در مقابل گروگان و ایران کنترا پیش برود. این حقیقت که« رابرت گیتس »تحلیلگر ارشد سابق سیا که بعدها مدیر شد و در آن زمان طراح تحلیل های مربوط به« میانه روهای ایرانی »بود، اکنون سمت جدید ریاست اطلاعات ملی را به عهده گرفته است، این یادآوری را هشدارآمیزتر می کند.
جورج بوش پدر در دوران ریاست جمهوری اش با توصیه های عملی ژنرال برنت اسکوکرافت مشاور امنیت ملی و جیمز بیکر وزیر خارجه، توانست « دیوانه ها »را کنترل کند و مانع از این شود که آنها کشور را دچار مشکل جدی کنند. آنها همواره از مناصب بنیادی همچون وزارت خارجه و دفاع دور نگاه داشته می شدند.
اما حتی با این شرایط هم بعد از پیروزی در جنگ دوم خلیج فارس در سال ،۱۹۹۰« دیوانه ها »برای بیان نظرات رادیکال خود فرصت یافتند. دیدگاه آنها محور پیش نویس« راهنمای برنامه ریزی دفاعی »قرار گرفت که پل ولفوویتز، رهبر نومحافظه کاران در سال ۱۹۹۲ برای دیک چنی وزیر دفاع وقت تهیه کرده بود. در آن پیش نویس، بازدارندگی به عنوان یکی از اصول منسوخ شده جنگ سرد رد شده و آمده است، آمریکا باید توان نظامی خود را برای مقابله با چالش های احتمالی تقویت کند و از آن در راه های پیش دستانه برای مقابله با کسانی استفاده کند که ممکن است در آینده به سلاح های کشتارجمعی دست یابند. این حرف ها آشنا نیست؟
کسی که به این استراتژی امپراطورگونه رادیکال برای دنیای بعد از جنگ سرد، دسترسی داشت نسخه ای از آن را به نیویورک تایمز داد و بوش (پدر) در موضعی قرار گرفت که مجبور شد آن را رد یا تایید کند. بوش خیلی زود به توصیه اسکوکرافت و بیکر آن را رد کرد. اما متاسفانه دیدگاه« دیوانه ها »ازبین نرفت.

بازگشت نومحافظه کاران
در سال ،۲۰۰۱ بوش پسر نومحافظه کاران را بازگرداند و آنها را در رأس جایگاه های سیاست گذاری واشنگتن قرار داد. حتی الیوت آبرامز معاون سابق وزیر خارجه که در سال ۱۹۹۱ به خاطر دروغ گفتن به کنگره محکوم و سپس از سوی بوش پدر بخشیده شده بود فراخوانده شد و در رأس سیاستگذاری های خاورمیانه در کاخ سفید قرار گرفت. در ماه ژانویه او به سمت بانفوذتری ارتقاء یافت و معاون مشاور امنیت ملی آمریکا شد. سپس از این جایگاه عالی رتبه در تعامل مستقیم با جان نگرو پونته همکار قدیمی روزهای جنگ کنترا قرار گرفت.
میان ما کسانی مانند کالین پاول که در دهه ۱۹۸۰ در جایگاه و خط مقدم بودند، اکنون بیشتر نگران ظهور دوباره نومحافظه کاران هستند. آ نها امروز بسیار خطرناک هستند چراکه برخلاف دهه ،۱۹۸۰ این نومحافظه کاران اکنون مشغول تدوین سیاست های متهورانه ای هستند که پسران و دختران ما قرار است آن را اجرا کنند.
این موضوع خیلی مهم است و بعد از حقیقت هشدارآمیز تمام شدن نفت روی کره زمین در آینده نزدیک، دومین عامل مهم و نگران کننده است.
البته این دو نکته مهم با هم مرتبط هم هستند، در پشت دست آویز نادرست سلاح های کشتار جمعی برای حمله به عراق، دلیل اصلی ناگفته ای وجود دارد و آن نفت است. نومحافظه کاران اکنون بر این باورند که بعد از انتخابات نوامبر اخیر یک چک سفید امضا دارند و مصمم هستند که آن را خیلی زود خرج کنند.
هدف بعدی، ایران
وقتی یکی از فرماندهان جوخه نیروی ویژه که به تازگی از عراق بازگشتند، به یکی از دوستان من گفت که به همراه واحدش برای ایران آماده می شوند، می دانستم که باید این حرف را جدی گرفت. این حرف برای من یادآور پست الکترونیکی بود که در بهار سال ۲۰۰۲ از پدر یکی از سربازان جوان تحت آموزش در
« فورت بنینگ »دریافت کردم.
این پست الکترونیکی بعد از آن به دستم رسید که در مقاله ای درباره زمان تصمیم بوش برای جنگ در عراق بحث کرده بودم. این پدر به من اطلاع داد که پسرش به خانه نامه نوشته و گفته است که برای رفتن به عراق آماده می شوند. من گفتم که نه، مقصد این نیروها افغانستان است. اما او تاکید کرد که مقصد عراق است.حالا حرف از ایران است. شواهدی شبیه این چندان هم قطعی نیست.
اما وقتی این ها را در کنار لحن کلام دولت بوش و نشانه های دیگر قرار می دهیم، همه چیز به حملات هوایی با مشارکت احتمالی نیروهای زمینی به ایران، ختم می شود. از گزارش های سیمور هرش در نیویورکر گرفته تا مقالات واشنگتن پست، همه نوشته ها هم از عملی شدن این حملات حکایت دارد.
اسکات ریتر بازرس تسلیحاتی سابق سازمان ملل و از افسران تفنگدار آمریکایی، در سخنرانی در ۱۸ فوریه ادعا کرد که رییس جمهور طرح های بمباران ایران در ماه ژوئن را امضا هم کرده است.
البته این لزوما به معنای چراغ سبز برای یک حمله بزرگ در ماه ژوئن نیست بلکه نشانه ای از جدی بودن رییس جمهور درباره این گزینه به حساب می آید.
چرا ایران به دنبال هسته ای شدن است؟
چرا ایران فکر می کند که باید به دنبال (سلاح) هسته ای باشد؟ سناتور ریچارد لوگار رییس کمیته روابط خارجی سنا چندماه پیش در یک برنامه تلویزیونی در مقابل این پرسش قرار گرفت، ولی نتوانست جواب درستی بدهد. فقط گفت:« خب، می دانید، اسرائیل... »ناگهان در این لحظه به خودش آمد و حرفش را قطع کرد. بعد از چند لحظه فکر کرد که نباید کلمه اسرائیل را اینطور ناگهانی نیمه کاره بگذارد و ادامه داد:« خب، ادعا می شود که اسرائیل توان هسته ای دارد. »
ادعا می شود؟ لوگار رییس کمیته روابط خارجی سناست ولی نمی داند اسرائیل براساس اکثر ارزیابی ها، دارای یک زرادخانه عمده هسته ای شامل چندصد سلاح هسته ای است؟ تصور کنید واکنش ایرانی ها و سوری ها به این سخنان لوگار چیست؟ کسی از این همه تظاهر مقامات ارشد و نمایندگان ما تعجبی نمی کند. رسانه های ما البته این تظاهر را نادیده می گیرند.
وقتی پای اسرائیل در میان است این شیوه استانداردی است که همه به آن عمل می کنند.
اما حقیقت آن است که ایران همانقدر از اسرائیل بیم دارد که اسرائیل از تهدید امنیت داخلی خود از سوی عوامل موردحمایت تهران وحشت دارد. در این میان اظهارات اخیر بوش و معاونش می تواند چراغ سبزی به اسراییل برای حمله به ایران باشد.
ایرانی ها همچنین به یاد می آورند که چطور اسرائیل توانست تکنولوژی هسته ای به دست آورد و آن را حفظ کند. بخش عمده این تکنولوژی توسط جاسوسان آمریکایی اسرائیل از آمریکا سرقت شد. اواخر دهه ،۱۹۵۰ واشنگتن می دانست که اسرائیل مشغول ساختن بمب است و می توانست این طرح را متوقف کند. اما مقامات آمریکایی به جای این کار تصمیم گرفتند با نادیده گرفتن این موضوع اجازه دهند اسرائیل به کار خود ادامه دهد. اکنون توان هسته ای اسرائیل شکل گرفته و این حقیقت زندگی استراتژیک است که زرادخانه هسته ای می تواند بازدارنده باشد.
آریل شارون نخست وزیر اسرائیل مشتاق آن است که حمایت واشنگتن از حمله پیش دستانه به ایران را به دست آورد. مقامات دفاعی آمریکا به خبرنگاران گفته اند که مقامات اسرائیلی که به آمریکا می روند یک سال و نیم است که در این مورد به مسئولان آمریکایی فشار می آورند.
اسرائیلی ها اکنون به طور علنی ادعا می کنند که ایران می تواند طی شش ماه به سلاح هسته ای دست پیدا کند، این مدت زمان با آنچه تحلیلگران اطلاعاتی آمریکا می گویند فاصله زیادی دارد و بسیار زودتر است.
در گذشته بوش تخمین های اطلاعاتی را حدس و گمان می خواند و آن را رد می کرد، به ویژه وقتی این تخمین ها اجرای طرح نومحافظه کاران را با پیچیدگی و مشکل روبه رو می کرد.
جالب است بدانید که چندتن از رهبران نومحافظه کاران همچون ریچارد پرل، داگلاس فیث و دیوید ورمسر در دهه ۱۹۹۰ در یادداشت هایی برای اسرائیل توصیه هایی برای سیاست گذاری های آن ارایه می کردند. آنها نمی توانستند میان منافع استراتژیک اسرائیل و آمریکا تفکیک قائل شوند.
همانطور که اسکوکرافت اخیرا گفته است، پرزیدنت بوش هم در چهار سال گذشته نشان داده است که مشورت شارون را ترجیح می دهد و «نخست وزیر اسرائیل می تواند رییس جمهور را روی انگشت کوچک خود بچرخاند.»
ایرانی ها همچنین حمایت شدید واشنگتن از رژیم صدام حسین در عراق در جنگ با ایران را به یاد می آورند. حمایت آمریکا از عراق، عامل دست نیافتن ایران به پیروزی در این جنگ بود. ایرانی ها تلاش بوش برای استقرار ۱۴ پایگاه نظامی دائم در عراق را تهدیدآمیز می دانند. هر ایرانی با نگاه به نقشه خاورمیانه به این نتیجه می رسدکه دولت بوش آماده است هر هزینه ای را بپردازد تا به ذخائر طلای سیاه زیر خاک ایران دست یابد.
اگر اسکوکرافت در گفتن این که« شارون مدام زیر گوش رییس جمهور زمزمه می کند »، صادق باشد، امکان دارد که اسرائیلی ها در متقاعدکردن واشنگتن برای حمله به ایران موفق شده باشند.

تغییر رژیم به خاطر نفت
برای اینکه یک باردیگر به یاد داشته باشیم آمریکا در تهران طرفداری ندارد، باید به سال ۱۹۵۳ برگردیم وقتی آمریکا و انگلیس دولت منتخب محمد مصدق را سرنگون کردند تا دسترسی به نفت ایران را تضمین کنند. آنها سپس شاه جوان را به قدرت نشاندند و او با پلیس مخفی قدرتمند خود در بیرحمی نشان درجه یک گرفت. شاه از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۷۹ در ایران حکومت کرد و درپی قیام طرفداران آیت الله خمینی، رژیم او مثل یک خانه پوشالی فرو ریخت.
ایرانی ها همچنین حمایت شدید واشنگتن از رژیم صدام حسین در عراق در جنگ با ایران را به یاد می آورند. حمایت آمریکا از عراق، عامل دست نیافتن ایران به پیروزی در این جنگ بود. ایرانی ها تلاش بوش برای استقرار ۱۴ پایگاه نظامی دائم در عراق را تهدیدآمیز می دانند. هر ایرانی با نگاه به نقشه خاورمیانه به این نتیجه می رسدکه دولت بوش آماده است هر هزینه ای را بپردازد تا به ذخائر طلای سیاه زیر خاک ایران دست یابد. اما پرسش اینجاست که چطور می توان در مقابل این اقدام مقاومت کرد؟ ایران از اینکه چطور کشور کوچک کره شمالی با تولید دست کم چند سلاح هسته ای توانسته است بازدارندگی خود را در مقابل امریکا حفظ کند، غافل نیست.
موضوع هسته ای مساله حساسی است. اگر یک بررسی و نظرسنجی صورت گیرد تنها ۲۰ درصد آمریکایی ها به این پرسش که آیا اسرائیل سلاح هسته ای دارد، پاسخ مثبت می دهند. این مهم است چون آمریکایی ها خود را مردم منصفی می دانند.
از سوی دیگر اگر از مردم ایران این سوال پرسیده شود، بیش از ۹۵ درصد پاسخ مثبت می دهند و می گویند، به همین دلیل هم ما ایرانی ها باید به توان هسته ای دست پیدا کنیم.
راه حل مطلوب و آرمانی این است که همه سلاح های هسته ای روی کره زمین نابود و تولید و استفاده آن در آینده هم ممنوع شود. ممنوعیت کامل جهانی ارزش تلاش را دارد و ما باید برای رسیدن به این مطلوب تلاش کنیم. اما این رویکرد در چهار سال آینده نتیجه نمی دهد. پس چه باید کرد؟

خاورمیانه عاری از سلاح هسته ای
اما راه حل خاورمیانه عاری از سلاح هسته ای چطور؟ آیا آمریکا می تواند این کار را بکند؟ اگر شفافیت و انصاف کافی را داشته باشیم این هدف قابل دسترسی است. هربار این پیشنهاد مطرح می شود، سوری ها با خشنودی ابراز شادمانی می کنند و می گویند: خب، این طرح، اسرائیل را هم شامل می شود؟ اما جواب منفی است. این کار شهامت هم می خواهد که در مقابل فشارها و اتهامات ضد یهودی گری، تسلیمی در کار نباشد.
واقعیت این است که به غیر از اسرائیل، خاورمیانه عاری از سلاح هسته ای است.
درک این نکته دشوار نیست که چرا رهبران اولیه اسرائیل با خاطرات و تجربیات کوره های آدم سوزی و وجود این همه تهدید در اطرافشان به دنبال بمب بوده اند. بنابراین برای تضمین خاورمیانه عاری از سلاح هسته ای، ابتدا باید مذاکرات برای تضمین زندگی اسرائیل در صلح و امنیت، به موفقیت برسد. این هم بخشی از ماجراست.
اینکه برسر راه چنین توافقی موانع زیادی وجود دارد، بهانه خوبی برای تلاش نکردن نیست. اینکه فقط توان هسته ای را انکار کنیم هم راه حل خطرناکی است.
باید با ایرانی ها به طور مستقیم وارد تعامل شد و نگرانی های آنها را درک کرد.
موعظه ایران و دیگر کشورها درباره خطرات دست یافتن به سلاح هسته ای کارساز نیست.
درحال حاضر ایران هیچ تهدید استراتژیکی برای اسرائیل ندارد، همانطور که عراق نداشت. حتی اگر ایران به توان هسته ای دست یابد، دلیلی وجود ندارد که باور کنیم این کشور دست به خودکشی می زند و به اسرائیل حمله می کند. این یعنی همان بازدارندگی دوجانبه.
رییس جمهور ما در ۱۷ فوریه جلوی دوربین های تلویزیونی گفت،« اسرائیل متحد ماست ». اما فکر نمی کنم ما پیمان ائتلاف یا هم پیمانی با اسرائیل داشته باشیم و به یاد نمی آورم سنا چنین پیمانی را تصویب کرده باشد. اما روابط طولانی مدت آمریکا و اسرائیل را برای ما به ضرورت تبدیل کرده است. همه مقامات ارشد ما از رییس جمهور به پایین، طوری رفتار می کنند و حرف می زنند که گویی ما چنین تعهدی به اسرائیل داریم.
* ری مک گاورن ۲۷ سال تحلیلگر سیا بوده و از زمان دولت جان اف کندی تا جورج بوش پدر در این سازمان کار می کرده است. در اوائل دهه ۱۹۸۰ او یکی از نویسندگان گزارش های روزانه به رییس جمهور بوده و مشاوران ارشد او را هم تغذیه خبری می کرده است.