دیپلماسی خط دوم
دیپلماسی وحدت اسلامی به دنبال چیست؟ آیا نوع جدیدی از دیپلماسی است و چه الزاماتی دارد؟ دكتر دهقانی فیروزآبادی، استاد روابط بینالملل و رئیس دانشكدهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی به بررسی این موضوع پرداخته است:
اگر بخواهیم به «دیپلماسی وحدت اسلامی» از لحاظ معنایی توجه كنیم، معنی و مفهوم دقیق این مقوله چه میتواند باشد؟
برای تبیین دیپلماسی وحدت قاعدتاً لازم است به تعریف و معنی عام خودِ دیپلماسی اشاره كنیم. تعاریف متعددی از دیپلماسی وجود دارد كه به چند مورد آن اشاره میكنیم:
بعضی در تعریف دیپلماسی گفتهاند: فن اداره و مدیریت سیاست خارجی و تنظیم روابط بینالملل به صورت مسالمتآمیز و از طریق گفتوگو. برخی دیگر بر این باورند كه دیپلماسی هنر و فن حل و فصل اختلافات بین كشورها و مسائل بینالمللی از طریق مذاكره است كه این هم جزء تعاریف سنتی است. عدهای هم در تعریف دیپلماسی تصریح كردهاند كه هنر كارگردانی منافع متضاد در سطح بینالمللی است. یعنی آن گونه كه شما میتوانید امور بینالمللی مبتنی بر منافع متضاد و متعارض بین كشورها را مدیریت كنید و منافع خود را تأمین نمایید.
در تعریف جدیدتر، دیپلماسی عبارت است از مدیریت امور متحول جهانی؛ یعنی اینكه چگونه بتوانیم در روابط بینالملل سیال و متحول روابط خارجی خودمان و امور بینالمللی را مدیریت كنیم.
یك تعریف دیگر كه بحث ما بیشتر بر آن مبنا خواهد بود، این است كه دیپلماسی فن و هنر بهكارگیری مسالمتآمیز قدرت برای تأمین منافع ملی و اهداف مطلوب میباشد. نمیتوان گفت این تعریف جامع است، ولی به بحث ما نزدیكتر است. در واقع مقصود این است كه چگونه میتوان در روابط بینالملل از قدرت ملی به صورت مسالمتآمیز استفاده كرد تا منافع ملی و اهداف مطلوب تأمین گردد؟
اگر دیپلماسی وحدت را به عنوان یك مفهوم به كار بگیریم، مفهوم مخالفش دیپلماسی تفرقه است. دیپلماسی تفرقه تاریخچهی طولانی دارد. به طوری كه این دیپلماسی راهبرد اصلی انگلستان در جهان اسلام بوده است.
اگر این تعریف را بپذیریم، چگونه میتوانیم به تعریف «دیپلماسی وحدت اسلامی» برسیم؟
قبل از هر چیز باید اشاره كنم كه من این تعبیر را جایی ندیدهام و این اولین بار است كه رهبر معظم انقلاب آن را ارائه دادهاند. اگرچه توضیح خواهم داد كه دیپلماسی وحدت اسلامی نسبتهایی با انواع دیگر دیپلماسی دارد، ولی جایی ندیدهام كه این تعبیر را قبلاً استفاده كرده باشند. در تعریف دیپلماسی وحدت اسلامی باید تصریح كنم كه این مفهوم سه جزء دارد: دیپلماسی، وحدت و قدرت و منافع.
در دیپلماسی وحدت، منافع و مصالحی فراتر از منافع ملی صرف مطرح است و منافع و مصالح اسلام و جهان اسلام را نیز در بر میگیرد. وحدت اسلامی ناظر به منافع جهان اسلام است و نه یك كشور؛ اگر چه در چهارچوب تأمین مصالح جهان اسلام منافع ملی كشورهای مسلمان نیز تأمین میشود. نكتهی مهم این است كه منظور از منافع كه در تعریف دیپلماسی نهفته است، منافع و مصالح اسلامی است كه متضمن منافع ملی نیز هست. مقصود از قدرت نیز وحدت اسلامی است كه به عنوان یكی از مهمترین مؤلفههای قدرت جهان اسلام ظهور پیدا میكند. بر این اساس، دیپلماسی وحدت را میتوان اینگونه تعریف كرد: «فن و هنر بهكارگیری وحدت اسلامی برای تأمین مصالح اسلام و منافع جهان اسلام و كشورهای اسلامی»، یعنی چگونه وحدت اسلامی را به عنوان عنصر قدرت جهان اسلام و مسلمانان در روابط بینالملل به كار بگیریم تا مصالح اسلامی و جهان اسلام تأمین گردد؟
ما در روابط بینالملل شاهد بهكارگیری انواع مختلفی از دیپلماسی هستیم. چه شباهت و نسبتی بین دیپلماسی وحدت اسلامی با انواع دیگر دیپلماسی وجود دارد؟
دیپلماسی وحدت از آن نظر كه یك نوع دیپلماسی است، با انواع دیپلماسی شباهتهایی دارد. برای نمونه دیپلماسی وحدت شباهتهایی با دیپلماسی عمومی دارد، ولی این دو یكسان نیستند، زیرا مثلاً دیپلماسی عمومی یك دولت برای تأثیرگذاری بر افكار عمومی كشور و ملت دیگر اعمال میشود. پس دست كم بخشی از آن ماهیت دولتی دارد، چون اعمالكنندهی آن دولت است. در دیپلماسی وحدت اسلامی اما عامل و عنصر غیر دولتی غلبه دارد، چون كارگزاران اصلی غیر دولتی و مخاطبان هم مردم هستند؛ هرچند كه دولتها هم مؤثرند. همچنین دیپلماسی وحدت با دیپلماسی چندجانبه شباهتهایی دارد، چون در دیپلماسی چندجانبه چند كشور در چهارچوب ائتلاف و اتحاد در جهت منافع جمعی خود با هم همكاری میكنند. در دپیلماسی چندجانبه كارگزاران همه دولتی هستند، ولی دیپلماسی وحدت اسلامی در چهارچوب مجمع تقریب مذاهب پیگیری میشود كه یك بازیگر غیر دولتی است.
دیپلماسی وحدت همچنین یك نسبتی با قدرت نرم دارد. در واقع دیپلماسی وحدت یكی از عناصر قدرت نرم جهان اسلام است. انسجام و وحدت ملی نیز یكی از عناصر قدرت ملی محسوب میشود. در اینجا اما بحث ما فراتر از یك ملت است و جهان اسلام مد نظر است. دیپلماسی وحدت اسلامی یكی از عناصر قدرت نرم جهان اسلام در مقابل سایر بلوكهای قدرت در نظام بینالملل محسوب میشود. با همهی این تفاسیر به نظرم دیپلماسی وحدت اسلامی با تعریفی كه ما داشتیم، بیشتر به دیپلماسی خط دو شبیه است. دیپلماسی خط دو یعنی گفتوگو؛ یعنی تعامالات و ارتباطات نخبگان و بازیگران غیر دولتی بین دو یا چند كشور. بنابراین دیپلماسی وحدت خیلی به این مفهوم نزدیك میشود و قرابت پیدا میكند. با تأكیدی هم كه رهبری در پیامشان بر همگرایی نخبگان حوزوی و دانشگاهی در این عرصهی دیپلماسی داشتند، مشخصاً در ادبیات روابط بینالملل با دیپلماسی خط دو نسبت پیدا میكند. پس میتوانیم بگوییم دیپلماسی وحدت به نوعی قرابت با انواع دیپلماسی دارد؛ هرچند كاملاً همسان با آنها نیست.
این وحدت كه در این دیپلماسی به آن اشاره كردید، دقیقاً چه مؤلفههایی دارد؟
همانطور كه میدانیم، وحدت یكی از دغدغههای علمای اسلام اعم از شیعه و سنی در طول تاریخ بوده است. همانقدر كه عدهای در پی تفرقه میان فرق اسلامی بودهاند، عدهی زیادی هم در پی وحدت فرق اسلامی بودند، هرچند باید توجه داشت كه عنصر وحدت اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بسیار اهمیت پیدا كرده است. به طوری كه حضرت امام (رضواناللهعلیه) و رهبر معظم انقلاب بر وحدت جهان اسلام به عنوان یك راهبرد تأكید و توصیه داشتهاند و در انقلاب اسلامی تجلی یافته است. شاید اگر تحلیل محتوا كنیم، یكی از پركاربردترین واژهها در كلام امام و رهبری وحدت است؛ چه در حوزهی داخل و چه در عرصهی جهان اسلام.
وحدت اسلامی دارای دو دوسته از مؤلفههای فراتاریخی و ثابت و مؤلفهها و متغیرهای تاریخی به مقتضای شرایط مسلمانان و جهان اسلام است. عناصر ثابت عبارت است از قرآن، نبوت و سنت و سیرهی رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم كه همهی مسلمانان در مورد آنها اتفاق نظر دارند و در طول تاریخ اسلام استمرار دارد. در شرایط متحول طبیعتاً عناصر ثابت هم وجود دارد كه تداوم دارد، اما در شرایط خاص عوامل مشخص و مؤلفههای تاریخی هم میتواند محور وحدت مسلمانان و جهان اسلام قرار گیرد. مثلاً در طول تاریخ گاهی دفاع از اسلام خود عامل وحدت مسلمانان بوده است. مثلاً در جریان جنگهای صلیبی یك عامل وحدت دفاع از كیان اسلام در مقابل هجوم صلیبیان بوده است. استعمارزدایی و مقابله با استعمار هم عامل وحدت مسلمانان بوده است. همچنین در طول تاریخ در برخی مقاطع گفتمان واحدی با تأكید بر گفتمان سیاسی عامل وحدت مسلمانان شده است.
دیپلماسی وحدت همچنین یك نسبتی با قدرت نرم دارد. در واقع دیپلماسی وحدت یكی از عناصر قدرت نرم جهان اسلام است. انسجام و وحدت ملی نیز یكی از عناصر قدرت ملی محسوب میشود. در اینجا اما بحث ما فراتر از یك ملت است و جهان اسلام مد نظر است.
در شرایط فعلی علاوه بر آن عوامل ثابت، باید دید چه عناصر متحول و متغیری موجب وحدت جهان اسلام و مسلمانان شده و میشود؟ در شرایط حاضر وحدت گفتمانی عامل وحدتبخش به معنی گفتمان واحد اسلام سیاسی و انقلابی است؛ عاملی كه امروزه به صورت وحدت گفتمانی در قالب بیداری اسلامی تجلی پیدا كرده و یك عنصر مهم قدرت جهان اسلام است. الان بیداری اسلامی یا گفتمان بیداری اسلامی و اسلام سیاسی انقلابی در مقابل قرائتهایی كه برخی دیگر از اسلام دارند، میتواند یك عامل وحدت در جهان اسلام باشد. از این رو بعضی با سیاستها و راهبردهای مقابلهجویانه سعی میكنند كه این عامل وحدت را خنثی كنند. به نظر من این گفتمان فراگیر است و میتواند همهی فرقههای اسلامی را به وحدت برساند.
شما نگاه كنید در تونس، مصر، لبنان و ایران مذاهب اسلامی یكسان وجود ندارد، ولی آنچه موجب وحدت شده است، همین گفتمان اسلام سیاسی و انقلابی است. این گفتمان از مؤلفههای مهمی تشكیل شده است؛ از جمله مردمسالاری اسلامی، مقاومت در مقابل نظام سلطه و صهیونیسم -كه در چهارچوب گفتمان مقاومت تجلی كرده است- و استقلالخواهی و عزتخواهی جهان اسلام. در پیام رهبری هم تصریحاً آمده كه بیداری اسلامی به عنوان یك عامل وحدت است.
در مقابله و تعارض با این وحدت و جریان بیداری اسلامی طبیعتاً گفتمانهای معارض یا رقیب از سوی بعضی بازیگران مثل آمریكا، اسرائیل و مرتجعین عرب به وجود آمده است. مهمترین سازوكارها و ابزار این گفتمانها در مقابله با گفتمان وحدت عبارتند از:
۱. تحریف از طریق تعریف و تفسیر نادرست از وحدت اسلامی: یعنی برخی در صدد هستند عامل وحدت را چیزی تعریف كنند كه در مقابل وحدت اسلامی صحیح قرار بگیرد؛ مثل تأكید بر ملیگرایی و پانعربیسم به عنوان عامل وحدت در كشورهای اسلامی.
۲. بهكارگیری دیپلماسی تفرقه و فرقهگرایی در جهان اسلام: اگر دیپلماسی وحدت را به عنوان یك مفهوم به كار بگیریم، مفهوم مخالفش دیپلماسی تفرقه است. دیپلماسی تفرقه تاریخچهی طولانی دارد. به طوری كه این دیپلماسی راهبرد اصلی انگلستان در جهان اسلام بوده است. عبارت معروف «تفرقه بینداز و حكومت كن» بنا بر دیپلماسی تفرقه شكل گرفته و پیشینهی تاریخی طولانی دارد. طبیعتاً هماكنون نیز قدرتهای استعماری آن را به كار میگیرند. یكی از مهمترین نمادها و نمودهای آن ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی است.
بنابراین باید توجه داشت كه وحدت اسلامی به صورت ایجابی و سلبی در شرایط فعلی اهمیت استراتژيك دارد. وحدت اسلامی به صورت ایجابی به عنوان یك عنصر قدرت جهان اسلام ضرورت و اهمیت دارد. از این رو وحدت اسلامی در شرایط فعلی و در هنگامهی بیداری اسلامی، یك عنصر قدرت است كه باید كاملاً از آن مراقبت كرد. وحدت اسلامی به صورت سلبی نیز اهمیت دارد. سلبی هم نه با این معنی كه بار منفی داشته باشد، بلكه برای مقابله با دیپلماسی تفرقهی دشمن، كه وجه بازدارنده پیدا میكند.
الزامات دیپلماسی وحدت از نظر شما كدامند؟
برای توضیح الزامات دیپلماسی وحدت باید تعریفمان از دیپلماسی را یادآوری كنیم. بر اساس تعریفی كه ارائه دادیم، دیپلماسی در كانون اطلاعات و ارتباطات قرار دارد و دیپلماسی بدون اطلاعات و ارتباطات معنی نخواهد داشت. یعنی از یك سو لازم است از خودمان و از طرف مقابل و از شرایطی كه میخواهیم دیپلماسی را اعمال كنیم، اطلاعات كافی داشته باشیم. لذا باید ضمن آگاهی از منافع و مصالح جهان اسلام، از منظور كسانی كه با این اهداف مخالفند نیز آگاه باشیم. از سوی دیگر، دیپلماسی مستلزم ارتباط است كه در دیپلماسی وحدت به معنی ارتباطات بین جوامع اسلامی و نخبگان جهان اسلام است.
بر این اساس، اولین الزام آن است كه مجمع تقریب و نهادهای مرتبط، باید یك سند راهبردی وحدت جهان اسلام را تدوین و تعریف كنند. این بسیار مهم است. الزام دوم شناسایی عناصر و مؤلفههای متغیر و ثابت وحدت اسلامی در شرایط موجود منطقه و جهان است. ما بدون شناحت این عناصر ثابت و متغییر نمیتوانیم در جهت تأمین مصالح اسلام حركت كنیم. الزام سوم اولویتبندی رتبهای و زمانی این عناصر در شرایط فعلی است؛ اینكه كدامیك از عناصر در شرایط فعلی اولویت بیشتری دارد، چه به لحاظ مرتبه و مكانت و چه به لحاظ زمانی. اینكه در كوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت چه عناصری را باید در دستور كار قرار دهیم.
اما الزام چهارم، تعریف و تبیین سازوكارها و ابزارهای مقتضی برای تأمین وحدت در شرایط كنونی است. وحدت از طریق ابزارها و سازوكارهای مختلفی قابل تأمین است كه در شرایط مختلف ممكن است متفاوت باشد. شرایط امروز جهان اسلام با پنجاه سال پیش تفاوت كرده و همین یكی از الزامات بسیار مهم و قابل توجه است. اگر ابزارهای نامناسب را در شرایط زمانی و مكانی خاص خود به كار نگیریم، چهبسا به جای تأمین وحدت منجر به تفرقه شود. الزام پنجم شناخت شرایط منطقه و بینالمللی است، چرا كه میخواهیم دیپلماسی وحدت را در شرایط منطقه و بینالمللی اعمال كنیم و برای همین باید نسبت به آن شناخت داشته باشیم. مثلاً ما باید ببینیم كه دیپلماسی معارض دیپلماسی وحدت چه ویژگیها و چه عناصر و اهدافی دارد تا در جهت خنثیسازی آن حركت كنیم. الزام ششم برجستهسازی گفتمان وحدت در فضای گفتمانی جهان اسلام از طریق تببین ماهیت، اهمیت و ضرورت آن است. این برجستهسازی نیز از طریق نخبگان جهان اسلام باید صورت گیرد.
هفتمین الزامی كه به نظرم بسیار اهمیت دارد، زیرا به واسطهی آن نقش و جایگاه نخبگان جهان اسلام در دیپلماسی وحدت مشخص میشود، آن است كه یك «گفتگوی نخبگانی» در جهان اسلام صورت بگیرد. تحقق الزامات این گفتوگو مستلزم آن است كه نخبگان جهان اسلام بنشینند و سند راهبردی وحدت را تدوین و شرایط موجود را تجزیه و تحلیل كنند. از این رو نقش نخبگان حوزوی و دانشگاهی در تدوین و تنفیذ دیپلماسی وحدت، محوری و كانونی است، چون در چهارچوب گفتوگو است كه دیپلماسی معنادار میشود. پس اگر یكی از عناصر مهم دیپلماسی را ارتباطات بدانیم، ارتباط بین نخبگان جهان اسلام یكی از مهمترین الزامات دیپلماسی وحدت است؛ به گونهای كه بدون گفتوگوی نخبگانی جهان اسلام، وحدت اسلامی ناقص و ابتر خواهد بود.