فشار آمریکا، مطالبات ما

این روزها فشار آمریکا بر ایران رو به فزونی گذاشته و هر لحظه یکی از مسؤولان آمریکایی در این‌باره اظهارنظر می‌کنند. از سوی دیگر آمریکایی‌ها با میدان دادن به منافقین در عراق، در تلاشند تا اهرم فشاری برای ایران دست و پا کرده، مانع از آن شوند تا ایران بتواند به ملت عراق کمک کرده و حق پایمال شده شیعیان را احیا کند.
دلیل این همه فشار چیست؟ روشن است که دولت ایران، نه به بعثیان پناه داده و نه همسر و فرزندان صدام را به این کشور راه داده است. پس برای چه باید این اندازه تهدید شود و تحت فشار قرار گیرد؟
به نظر می‌رسد آمریکا دو هدف را دنبال می‌کند:
نخست آنکه نیروهای داخلی شبه اپوزیسیون و برخوردار از تمام مواهب جمهوری اسلامی که از ترس،‌تهدیدات آمریکا علیه ایران را جدی گرفته‌اند، فشارهای بیشتری بر دولت و مراجع تصمیم‌گیری بیاورند تا در برابر آمریکا کوتاه آمده و با سیاست‌های آن همراه شوند.
هدف دوم آمریکا، محدود کردن دست ایران در کمک‌رسانی به مردم مظلوم عراق است که پس از سی سال زندگی سخت تحت سلطه حزب بعث، نیاز به پشتوانه روحی از هم‌مذهبان خود دارند. درست در لحظه‌ای که آمریکا همه بعثی‌ها را رها کرده و به جز یک لیست 55 نفره، کوچکترین مزاحمتی برای بعثی‌هایی که برخی از آنان، صدها بلکه هزاران نفر از مردم عراق را به کشتن داده‌اند، فراهم نمی‌آورد، به بهانه ارتباط با ایران، به ایجاد مزاحمت برای معارضان عراقی برمی‌آید که سالهاست از وطن خویش آواره‌اند. به راستی باید سخن سعدی را بر زبان جاری کرد که «سنگ را بسته‌اند و سگ را رها کرده‌اند».
این چه سیاستی است که بعثی‌ها باید آزاد باشند، اما معارضان مسلمان پس از تحمل این همه مصیبت نتوانند در کشور خود تصمیم بگیرند و صاحب حق باشند و برخوردار از حمایت یک دوست؟ برخی از این افراد، از خاندان‌های برجسته شیعه عراق مانند خاندان شبر، حکیم، صدر، بحرالعلوم و غیره،‌ گاه تا پنج نفر از اعضای خانواده خود را که از روحانیون برجسته بوده‌اند، از دست داده‌اند؛ افرادی که هر کدام استوانه‌ای در حوزه نجف بوده‌اند.
اما درست در همین حال، دولت آمریکا برای تهدید این افراد مسلمان و وارد آوردن فشار بر ایران برای کمک نکردن به مشتی شیعه مظلوم، باید از یک گروه تروریستی که خودش طی سالها نام آنها را در لیست تروریست‌ها گذاشته بود،‌ حمایت کند؟ گروهی که همیشه دم از «السید الرییس صدام حسین» می‌زده و سالها با کردها و معارضین دولت عراق مقابله کرده است. این با کدام منطق سازگار است، جز آنکه آمریکایی به چیزی جز منافعشان نمی‌اندیشند و همان‌طور که روزگاری برای مهار ایران از صدام حمایت می‌کردند، اکنون از تروریست‌ها حمایت می‌کنند.
آمریکا در مقابل پایمال شدن حقوق شیعیان به وسیله بعثی‌ها چه کرده است؟ اکنون نزدیک به دوازده سال است که بیش از 135 نفر از علمای برجسته شهر نجف و کربلا در زندان‌های بعثی به شهادت رسیده‌اند، بدون اینکه خانواده‌های آنان تا به امروز اطلاعی از آنان داشته و حتی سازمان‌های بین‌المللی تلاشی برای یافتن خبری از آنان صورت داده باشند. شهادت این تعداد عالم شیعه که در تاریخ شیعه بی‌مانند است، آیا جز به دست همین بعثی‌های جنایتکار و خطرناک بوده است؟ آیا آمریکا که مدعی است، برای احیای حقوق پایمال شده این مردم آمده است، نبایست برای اثبات ادعاهای خود دست‌کم قاتلان این چهره‌های برجسته را بشناساند و آنان را به سزای اعمالشان برساند؟ به هر حال باید انتقام این خون‌ها از بعثی‌ها گرفته شود و روزگاری برسد که فردی مانند مختار در عراق ظهور کند و عمر سعدها و شمربن‌ذی‌الجوشن‌های بعثی و حامیان منافق آنان را از میان بردارد.
همه این فشارها و سروصداهای مسؤولان آمریکایی علیه ایران برای قطع ارتباط میان ایران و شیعیان است. روشن است که ایران قصد مداخله سیاسی در عراق را ندارد،‌ اما آیا حق ندارد از مردم عراق حمایت معنوی کند و آنان را که طی صد سال گذشته و به ویژه در دوره بعثی‌ها عقب نگاه داشته شده‌اند، در راه رسیدن به موقعیتی که حق آنان است،‌کمک کند؟ مگر آمریکا جز با بهانه فراهم آوردن دموکراسی، به این کشور آمده است؟ برای آمریکا مانند روز روشن است که شیعیان عراق ارتباطشان را با ایران قطع نخواهند کرد. همان‌طور که کردهای عراقی، ایران را حامی اصلی خودشان می‌دانند. به همین دلیل چاره‌ای جز آنکه به گونه‌ای با ایران کنار بیایند، نخواهد داشت. اما پیش از آنکه آمریکایی‌ها بخواهند امتیازی بدهند، بنا را بر آن گذاشته‌اند تا با تبلیغات، فضای تندی را بر ضد ایران فراهم کنند. حتی باید در انتظار بود که برای قطع رابطه ایران با شیعیان عراق، از گروه‌های افراطی ـ فرقانی عراقی که تحت نام شیعه با نفوذ عجم مخالفت می‌کنند، ‌استفاده کنند.
اما آمریکایی‌ها باید بدانند که این سیاست به جایی نخواهد رسید، زیرا مرجعیت در عراق، در بیشتر اوقات ایرانی بوده و همیشه از سوی عشایر عرب عراق حمایت شده است. هم‌اکنون هم اکثریت قریب به اتفاق شیعیان عراق، از اعراب شهرنشین تا عشایر، مقلد آیت‌الله سیستانی و دیگر مراجع ایرانی و مبرز هستند. طبعا می‌بایست حساب مشتی ماجراجو که تحت تأثیر جو تسلط حزب بعث به عرب‌گرایی افراطی دامن می‌زنند، از عشایر و توده‌های شیعه جدا شود.
در این میان و متأسفانه، ‌برخی منابع خبری داخلی هم تهدیدهای آمریکا را بزرگ می‌کنند و با وارد کردن نام منافقین در اخبار روزانه، از آنان مترسک می‌سازند. منافقین بی‌آبروتر و بی‌مایه‌تر از آن هستند که در عراق آینده، آن هم در میان مردم این کشور، اعم از شیعیان و کردها موقعیتی داشته باشند. دیر یا زود وقتی آمریکا سوءاستفاده سیاسی خودش را از این فرومایگان ـ که هر از چندی در دامن دلالی می‌غلطند ـ برد، آنان را مانند کهنه حیض به دور خواهد انداخت و نهایت لطفی که در مقابل این خودفروشی و وطن‌فروشی به آنان خواهد کرد، آن است که جایی را برای اسکان آنها در نقطه‌ای دوردست در نظر خواهد گرفت.
مسؤولان ایرانی نباید از این تشرها هراسی داشته باشند. در عین حال، باید به آمریکایی‌ها که بی‌تردید به اهمیت موقعیت ایران در عراق واقفند، در عمل تفهیم کنند که تصمیم عاقلانه‌تری بگیرند و حاضر باشند سهمی برای ایران در عراق آینده در نظر بگیرند؛ سهمی معنوی که ایران بتواند در بازسازی روحیه شیعیان عراق شرکت کند و به علاوه، با استفاده از تجربه‌های خود، با ایجاد وحدت میان شیعه و سنی، راه را برای پدید آمدن دشواری‌های جدید ببندد.
اگر آمریکا حسن نیت داشته باشد ـ و دست کم اگر حسن نیت ندارد، تنها واقع‌گرا باشد ـ این راهی است که باید بپیماید و دست از تهدید ایران بردارد. مسؤولان ایرانی باید آگاه باشند که آمریکا نمی‌تواند برای مدت طولانی در عراق بماند و هر دولتی که در این کشور به قدرت برسد، می‌بایست برای حفظ خود هم که شده، منافقین را از این کشور بیرون بریزد. بنابراین این فشارها مقطعی و صرفا برای جنجال‌آفرینی است و نباید از آنها هراسی داشت. در مقابل باید تلاش کرد تا با یک سیاست اصولی، همچنان حامی مردم مظلوم عراق بود و آمریکا را که در مخمصه‌ سختی افتاده است، وادار به قبول خواسته‌های به حق مردم عراق کرد. هر اندازه معارضان عراقی بتوانند در امور داخلی عراق سهم بیشتری داشته باشند، نفوذ دولت آمریکا محدودتر خواهد بود.