ماجراي مك فارلين
پس از اينكه عراق از اهداف سياسي و نظامي هجوم سراسري خود باز ماند و ايران در عملياتهاي آزادسازي با موفقيت چشمگيري روبهرو شد، سياست كلي آمريكا بر جلوگيري از پيروزي ايران در جنگ قرار گرفت. اين سياست پس از عمليات والفجر 8 با پيشبيني پيروزي ايران تشديد شد، بهخصوص اينكه جمهوري اسلامي ايران سال 1365 را سال تعيين سرنوشت جنگ اعلام كرد. پس از اين بود كه غرب و شرق به طور آشكار اعلام كردند كه از پيروزي ايران جلوگيري خواهند كرد و به دنبال آن ارسال سلاحهاي پيشرفته، مخرب و كشتارجمعي را به عراق تشديد كردند.
وزير خارجه آمريكا در تاريخ 24/7/1365 اعلام كرد كه در صورت پيروزي ايران در جنگ، آمريكا دخالت نظامي خواهد كرد. روز بعد نيز مورفي مديركل وزارت خارجه آمريكا در امور خاورميانه تأكيد كرد كه در جنگ ايران و عراق، برنده يا بازندهاي وجود نخواهد داشت. وي افزود: “آمريكا سه سال است كه از راههاي ديپلماتيك در تلاش است از دسترسي ايران به تسليحات ساخت كشورهاي دوست و متحد آمريكا جلوگيري كند.” از سوي ديگر، سازمان سيا بر اين باور بود كه ايران در وضعيتي است كه ميتواند به يك پيروزي سريع نائل شود، لذا به كاخ سفيد توصيه كرد تا باب مذاكره با تهران را بگشايد. برخلاف سيا، سرويسهاي اطلاعاتي وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون) در سميناري خطر ناشي از سياست بركناري زودرس صدام و در پس آن امكان برقراري شرايط صلح مورد قبول تهران را مورد تأييد قرار داد. همچنين كارشناسان پنتاگون اظهار نگراني كردند كه چنين سياستي نه تنها به سقوط رژيم عراق ميانجامد بلكه خطري است جدي كه توازن در كل منطقه را بر هم خواهد زد. پنتاگون تأييد كرد كه نبايد به توانايي ايران در پيروزي سريع در جنگ بيش از حد بها داد.
چند روز بعد (18/8/1365) رئيس سازمان سيا از دولت آمريكا خواست تا بر حجم كمكهايش به رژيم عراق بيفزايد. به گفته وي سقوط صدام موجب ميشد كه كويت بر لب پرتگاه بايستد و نيروهاي ايران خود را به مرزهاي عربستان برسانند. “كيسي” همچنين هشدار داد كه پيروزي ايران در جنگ، قيمت نفت را به طور بيسابقهاي افزايش خواهد داد و بنيادگرايي اسلامي دامن كشورهاي دوردست مثل مصر، مراكش و اندونزي و سرتاسر جهان اسلام را نيز خواهد گرفت. از سوي ديگر، منابع نزديك به پنتاگون گفتند كه اين سازمان مصمم است كه اگر ايران به يك تهاجم تعيين كننده مبادرت ورزد، از عراق فعالانه حمايت نمايد تا اين كشور بتواند ايران را از لخاظ نظامي شكست دهد. به گفته منابع مذكور، پنتاگون همچنين قصد داشت با تحويل هرچه بيشتر تجهيزات جاسوسي و رديابي به شيخنشينهاي خليجفارس، به آنها امكان كنترل دقيق مانورهاي ايران را بدهد. به نوشته نشريه العالم، از زمان ارسال گزارش سازمان سيا به مشاور امنيت ملي ريگان درباره قريبالوقوع بودن سقوط صدام، كاخ سفيد و وزارت خارجه آمريكا تمامي راههاي جلوگيري از پيروزي ايران، از جمله وادار كردن عراق به استفاده كامل از نيروي هوايي عليه تأسيسات اقتصادي ايران را بررسي كرده بودند كه اين راه شروع دور جديد جنگ شهرها را نيز دربرداشت. تلاش ديگر آمريكا، ايجاد فشار بينالمللي براي جلوگيري از حمله ايران و دعوت از شوراي امنيت سازمان ملل براي تشكيل جلسه دربارة جنگ ايران و عراق بود.
جنجال رابطه ايران و آمريكا (ماجراي مكفارلين)
مواضع آمريكا كه حاكي از خصومت، تلاش براي جلوگيري از پيروزي ايران، ممانعت از دستيابي ايران به تسليحات و … بود، به اختصار ذكر شد. اما روي ديگر سكة اقدامات آمريكا، تلاش براي آزادگي گروگانهاي آمريكايي در لبنان در ازاي فروش تسليحاتي محدود به ايران بود. در كنار اين هدف مقطعي، تلاش مزبور هدف درازمدت ارتباط استراتژيك و نزديك با ايران را نيز دنبال ميكرد. اين اقدامات، صرفنظر از موفقيت يا شكست، از ناحيه طرفين سري قلمداد شده و در همين سطح پيگيري ميشد. تا اين كه درج گزارشي مخلوط از واقعيات و اكاذيب از سفر يك هيأت آمريكايي به ايران در هفتهنامه لبناني “الشراع” مورخ 12/8/1365، فضايي متفاوت ايجاد كرد. به دنبال انتشار اين گزارش، آقاي هاشمي رفسنجاني با توصية امام خميني، در مراسم 13 آبان به تشريح سفر “مكفارلين” و همراهان به ايران پرداخت و به اين ترتيب ابتكار عمل اين جريان به دست ايران افتاد و بحراني بزرگ و طولاني براي دولت آمريكا ايجاد گرديد. در آن سو، دولت آمريكا چند روزي را با خودداري از بيان واقعيت و تأكيد بر بيطرفي آمريكا در جنگ ايران و عراق و ممنوعيت فروش سلاح آمريكايي به ايران، پشت سر گذاشت. تعدادي از رسانههاي آمريكايي نيز با ادعاي اين كه در اين جريان سلاحهايي از اسرائيل به ايران ارسال شده يا اينكه اسرائيل واسطه انتقال سلاخ به ايران بوده است، كوشيدند بخشي از فشارها و بحران ايجاد شده در آمريكا را به ايران منتقل كنند، اما سرانجام پس از ده روز از افشاي اين ماجرا،, رئيسجمهوري آمريكا (ريگان) رسماً به اين جريان اعتراف كرد و به دفاع و توجيه آن پرداخت. ريگان دلايل اقدام خود را تجديد روابط با ايران، خاتمه جنگ ايران و عراق، محو كردن تروريسم دولتي و خرابكاري و تأثير در امر بازگشت گروگانها از لبنان اعلام كرد.
افشاي سفر يك هيأت آمريكايي به ايران هرچند در داخل ايران نيز واكنشها و تفسيرهايي در پيآورد ولي نوع برخورد امام و آقاي هاشمي در بازگو كردن نسبتاً صريح ماجرا، به جاي تنش، موجب افزايش وحدت ملي در اين باب شد و در اين جا اعتماد بينظير مردم و نخبگان به شخص امام خميني، كه او را منزه ز هر گونه بند و بست و اقدامي خلاف منافع اسلام و ايران ميدانستند و نيز براي وي قابليت و توانايي برخوردهاي اين چنيني را با آمريكا، قائل بودند، نقش اصلي و عمده را ايفا كرد. از سوي ديگر، اينگونه برخوردها بازتاب گستردهاي در محافل داخلي آمريكا و رسانههاي جمعي دنيا داشت و تغييرات متعددي را در كاخ سفيد و شوراي امنيت ملي آمريكا باعث شد.
در دهم آذر 1365 ريگان براي كاستن از فشارها، سه تن را براي تحقيق درباره عملكرد شوراي امنيت ملي آمريكا در ارتباط پنهاني با ايران، برگزيد كه عبارت بودند از: 1- “جانتاور” سناتور محافظهكار و رئيس كميسيون تحقيق در اين زمينه. 2- “ادموند ماسكي” وزير سابق خارجه. 3- “برنت اسكوكرافت” مشاور اصلي سياست خارجي و چند رئيسجمهور سابق جمهوريخواه.اين گروه پس از سه ماه تحقيق، گزارش خود را به رئيسجمهور آمريكا ارائه داد. در خصوص اين گزارش توضيح چند نكته ضروري به نظر ميرسد:
1.گزارش را آمريكاييها تنظيم كرده بودند و حفظ منافع ملي آمريكا و رعايت حيثيت سياسي اين كشور مورد نظر آنان بوده است.
2.برخي از افراد كليدي همچون “پويندكستر” رئيس شوراي امنيت ملي، سرهنگ دوم “تورث” و “ريچارد سكو” ژنرال بازنشسته، از حضور در مقابل هيأت تحقيق و اداي توضيحات خودداري كردند.
3.يادداشتها و صورتجلسات مهم در اختيار هيأت تحقيق قرار نگرفته و برخي نيز به طور ناقص به هيأت ارائه شده است.
4.خود هيأت تحقيق برخي مطالب را امنيتي تشخيص داده و از ذكر آن در گزارش خودداري كرده است.
به رغم تمامي مسائل مذكور، از سو، ضعف مفرط آمريكا در اين ماجرا و زير پا گذاشتن اصول سياسي از نوع آمريكايي در ايجاد ارتباط، و از سوي ديگر، نوع رفتار ايران به گونهاي بوده است كه بخشهاي متعددي از اين گزارش نيز اين قضاوت را منطقي نشان ميدهد كه ايران در اين ماجرا دست بالا را داشته است.
اين گزارش را هيأت بررسي كننده، به نام “ماجراي ايران كنترا” منتشر كرد كه ظاهراً قصد بر آن بوده است كه با اصلي كردن يكي از موضوعات فرعي ماجرا (تخصيص مقداري از سود فروش اسلحه به ايران براي ضد انقلابيون نيكاراگوا، يعني كنتراها) موضوع اصلي حتيالامكان به شكلي فرعيتر جلوه كند، ولي جالب اينكه در بازتابهاي بعدي آنچه مورد توجه نقادان و مفسران قرار گرفت، تلاش آمريكا براي ايجاد ارتباط و خصوصاً مبادله اسلحه با گروگانها بود و موضوع كنتراها به صورت فرعي آن هم در بعد حقوقي – نه در ابعاد سياسي – مورد توجه قرار گرفت.
حاصل اين ارتباط پنهاني براي ايران، دريافت 8 مورد سلاح و لوازم يدكي در تاريخهاي جداگانه، شامل 2008 قبضه موشك ضدتانك “تاوا”، 18 قبضه موشك ضدهوايي “هاواك” و قطعات يدكي پرتاب كننده اين موشكها بود.
همچنين از شروع اين ارتباط، فقط دو گروگان آمريكايي در 24 مهر و 11 آبان 1365 آزاد شدند، ولي سه تن ديگر نيز در 18 و 21 شهريور و 21 مهر 1365 در بيروت به گروگان گرفته شدند كه اولي بلافاصله آزاد شد و دو تن ديگر تا مدتها در گروگان بودند.توجه به گزيدهاي از قضاوت هيأت بررسي كننده “ايران كنترا” و همچنين سخنان آقاي هاشمي كه دربرگيرندة كليات ماجرا است و برگزيدهاي از بيانات امام خميني در اين باره كه در اين جا درج ميشود، ميتواند در تبيين اصل موضوع و نيز ترسيم پيامدها و بازتابهاي ماجرايي كه هنوز همه جوانب آن اعلام نشده است، ما را در شناخت اين مسأله كمك كند.گزيدهاي از اظهارنظر هيأت بررسي كننده آمريكايي متشكل از جان تاور، ادموند ماسكي و برنت اسكوكرافت دربارة ماجراي مكفارلين:
“ارسال اسلحه به ايران يك اقدام پنهاني بود كه مستقيماً مغاير با سياستهاي مهم و اعلام شده قوه مجريه به شمار ميآيد، اما خود اقدام حاوي يك تناقض سياسي بود. از ابتدا دو هدف آشكار بود: فتح بابي استراتژيك به سوي ايران و آزادي اتباع آمريكايي كه در لبنان به گروگان گرفته شده بودند. به نظر ميرسد فروش اسلحه به ايران به منظور ايجاد راههايي براي تحقيق دو هدف فوق صورت گرفت. اين كار همچنين به كساني كه منافع ديگري نيز داشتند، فرصت داد و برخي از آنان در اثر معاملات فروش اسلحه آمريكايي به ايران، سودهاي مالي ميبردند. در حقيقت فروش اسلحه به ايران به طور يكسان براي تحقق هر دو هدف مناسب نبود. اسلحه چيزي بود كه ايران خواهان آن بود، اگر چه تمام آن چيزي كه آمريكا به دنبال آن بود، آزاد شدن گروگانها نبود.
فروش اسلحه در مقابل آزادي گروگانها ميتوانست اهداف هر دو طرف را برآورده سازد، اما چنانچه هدف آمريكا فقط داشتن روابط گستردهتر و استراتژيك با ايران بود، فروش اسلحه ميبايست قبل از هرچيز مشروط به قراردادن عوامل اين رابطه باشد. در اين زمينه، معامله فروش اسلحه در مقابل آزادي گروگانها براي حصول رابطه استراتژيكي گسترده ميتواند اثر عكس داشته باشد.
به علاوه، آزادي گروگانها ايجاب ميكرد كه بر حزبالله كه ميتواند اغلب راديكالترين عوامل رژيم ايران را در بر گيرد، اعمال نفوذ شود، ليكن نوع ايجاب فتح باب استراتژيك مورد نظر آمريكا آن گروهي را شامل ميشد كه عواملميانهروتر به حساب ميآمدند.
مقامات آمريكايي كه در اين ابتكار دخالت داشتند به نظر ميرسد سه عقيده متفاوت از يكديگر داشتهاند: از نظر بعضي از آنان انگيزه اصلي ظاهراً فتح بابي استراتژيك با ايران بود؛ براي برخي ديگر ايجاد رابطه استراتژيكي دستآويزي قابل قبول براي فروش اسلحه در ازاي آزادي گروگانها بود، به هر منظور كه اين كار انجام گرفته باشد.
تقريباً از همان آغاز، اين ابتكار به صورت يك سري معاملات فروش اسلحه در مقابل آزادي گروگانها درآمد. ارسال تسليحات در نوامبر 1985 (آبان و آذر 1364) مستقيماً مرتبط با آزادي يك گروگان بود. در واقع ارسال اسلحه در اوت و سپتامبر (مرداد و شهريور 1365) ميتواند چيزي جز يك معامله فروش اسلحه در مقابل گروگانها نبوده باشد. تا 14 ژوئيه 1985 (24 خرداد 1365) پيشنهاد خصوصي براي فروش صد موشك “تاو” به ايران در ازاي كمك ايرانيان به تضمين آزادي كليه گروگانها تقديم كاخ سفيد گرديد و با رئيسجمهوري مورد بحث قرار گرفت. آنچه كه عملاً رخ داد و حداقل تا آنجا كه مربوط به ارسال تسليحات سپتامبر ميشود، شامل ارتباط مستقيم فروش اسلحه و آزادي گروگانها است.
ابتكار همچنان به معناي ايجاد رابطه گستردهتر استراتژيك توصيف ميگرديد، اما آن عوامل هرگز به طور واقعي محقق نمينشدند. در حالي كه مقلاقات در سطح عالي ميان مقامات ارشد آمريكايي و ايران همچنان به صورت موضوع مذاكره باقي ماند، ولي هرگز انجام نپذيرفت. اگر چه آقاي مكفارلين در ماه مه 1986 (خرداد 1365) به تهران سفر كرد ولي مقامات بلندپايه ايراني كه به وي وعده ملاقات با آنها داده شده بود، هرگز ظاهر نشدند. طي مذاكرات بين مقامات آمريكايي، به نظر ميرسيد كه بر چشمانداز آزادي گروگانها و ايجاد رابطه استراتژيك تأكيد شده باشد. حتي اگر اين توضيح قابل قبول نباشد كه فروش اسلحه و موضوع گروگانها نشاندهندة حسن نيت و جديت هدف هريك از طرفين بود، اين امر به وضوح توسط معامله سپتامبر صورت پذيرفت بود، به طور صريحتر اين مطلب واقعيت دارد كه فروش تسليحات در مقابل آزادي گروگانها صورت نگرفت؛ فروش اسلحه در ازاي دريافت پول انجام پذيرفت و به ايران هم فروخته شد نه به تروريستهايي كه گروگانها را در اختيار داشتند. ايران به وضوح خواهان خريد اسلحه بود، با اين حال (هميشه) تمايل آمريكا نيز براي فروش مستقيم مشروط به آزادي گروگانها بود، اگر چه ايران ميتواند ادعا نمايد كه خودش گروگانها را در اختيار نداشته است، با اين حال تمام ترتيبات بر اساس توانايي ايران جهت تضمين آزادي آنان انجام پذيرفت.
در حالي كه آمريكا در صدد آزاد نمودن گروگانها از اين طريق بود، شديداً سياستهايي را دنبال ميكرد كه به طرز عجيبي مغاير با چنين تلاشهايي بود. حكومت ريگان بالاخص با اين اعلان به سر كار آمده بود كه موضعي سرسختانه عليه تروريسم در پيش گرفته است و همچنان نيز آن را دنبال ميكند. در دسامبر 1985 (آذر و دي 1364) دولت آمريكا بر مخالفت با اشكال مختلف تروريسم و سوگند براي يك جنگ عليه تروريسم و منبع اصلي آن بود. دولت آمريكا همچنان بر فشار خود بر متحدينش جهت عدم فروش اسلحه به ايران و ندان هيچگونه امتيازي به تروريستها ادامه داد.
هيأت معتقد است كه ايجاد فتح باب استراتژيك با ايران ميتوانست در راستاي منافع ملي باشد. ولي آمريكا هرگز نميبايست خود مستقيماً يك طرف ارسال اسلحه شود. معاملات اسلحه در مقابل آزادي گروگانها نهتنها كمكي به قضيه نميكند بلكه فقط ميتواند انگيزهاي براي گروگانگيري آتي باشد.
به عنوان نقض تحريم فروش اسلحه توسط آمريكا، اين امر ميتوانسته ممنوعيت فروش اسلحه توسط ساير كشورها را نيز از ميان بردارد. اين عمل ميتواند موازنه نظامي ميان ايران و عراق را متزلزل نموده و براي كشورهاي خليجفارس و منافع غرب در آن منطقه نيز خطرات بعدي به همراه داشته باشد. معاملات فروش اسلحه در مقابل آزادي گروگانها به رژيمي پاداش داد كه علناً از تروريسم و گروگانگيري حمايت ميكند. انجام دادن اينگونه معاملات، اين خطر را افزايش ميداد كه آمريكا بهويژه در جهان اعراب به مثابه مخلوق اسرائيل به شمار آيد. به متحدين و دوستان آمريكا در منطقه اينطور القا شد كه آمريكا سياست خود را به نفع ايران تغيير داده است و اين سؤال را مطرح نمود كه آيا ميتوان به بيانيههاي سياسي آمريكا اعتماد كرد؟!
مأموريت مكفارلين به تهران بدون هيچگونه برنامهريزي قبلي و با انتظاراتي كاملاً متفاوت از سوي هر دو طرف، انجام پذيرفت. اين كار ميتوانست به شكست اين مأموريت كمك كرده باشد. اما اشتباههاي بسيار جديتري وجود داشت، بدون بررسي و مطالعه كافي به ايرانياني كه بالقوه به جنگ ايران و عراق اهميت فراواني ميدادند، مطالب اطلاعاتي داده شد.
در ملاقات با كانال دوم كه از پنجم تا هفتم اكتبر 1986 (14 تا 16 مهر 1365) صورت گرفت، سرهنگ نورث دسترسي خود به رئيسجمهور را تحريف نمود. با “قربانيفر” در مورد گفتوگوهايي كه با رئيسجمهور داشت – و همه نيز غير واقعي بود – صحبت كرد. وي بدون اجازه، تغيير سياست آمريكا عليه عراق به طور اعم و عليه شخص صدامحسين به طور اخص را بيان داشت. و سرانجام در دستور كار 9 مادهاي كه در 26 تا 28 اكتبر (4 تا 6 آبان) مورد بحث قرار گرفت، وي بدون داشتن اجازه، آمريكا را متعهد به موضعي مغاير با سياست مشخص اين كشور در قبال زندانيان كويت ساخت.
عملكرد مذكره كنندگان با قربانيفر و كانال دوم به طريقي انجام پذيرفت كه حاكي از ناپختگي محض بود. مذاكرات جهت انجام معامله با واسطههايي كه متعلق به رژيمي هستند كه مخالف منافع آمريكا هستند، كاملاً سطحي صورت گرفت و دست آمريكا كراراً رو شد و نقش اين كشور به طور غيرماهرانه باز ميشد. ترتبيات جهت تضمين اين كه آمريكا گروگانها را در قبال مبادله با اسلحه به دست آورد، با شكست روبهرو شد. سرهنگ نورث كراراً اجازه داد كه تسليحات بدون آزادي حتي يك گروگان، ارسال گردد.
چنانچه يكي از اشتباهات در خطمشيها كه مورد بررسي قرار گرفت، اجتناب ميشد، تاريخ كشور يك زخم كمتر، يك شرمساري كمتر و يك فرصت كمتر براي دشمنان جهت از بينبردن اصولي كه اين كشور در صدد حفظ و پيشبرد آن در جهان است، فراهم ميكرد.
در مجموع، اين پيشنهادها به آنهاي ارائه شده است كه خود را در وضعيتي مشابه آنچه ما مورد بررسي قرار دادهايم، ميدانند. يعني وضعيتي كه تحت فشار بوديم با زماني محدود، اطلاعات ناقض و مزاحمتهايي كه در نتيجه افشاي بيموقع (به آن) برخورد كرديم؛ در چنين شرايطي، بهبود ناچيز در كار ميتواند ثمرات عجيبي داشته باشد.”
اظهارات آقاي هاشمي رفسنجاني در مصاحبه با كيهان هوايي (19/1/1366) درباره گزارش هيأت آمريكايي بررسي كننده ماجراي مكفارلين:
“… تا آنجايي كه من (گزارش تاو را) خواندهام، نشان ميدهد كه مأموريت اين كميسيون اين بود كه اين قطعه تاريخ را به گونهاي تدوين كنند كه حتيالامكان ضررهايي را كه آمريكاييان كردند، كم كنند. البته همه اين را ميدانند كه اين ضررها را كلا نميتوانند از بين ببرند چون دستشان بسته است، يعني آنها نميتوانستند همه مسائل را نديده بگيرند چون خيلي از اين مسائل منتشر شده است. علاوه بر اين، يك طرف قضيه ما بوديم و ما اين جا اسنادي داريم كه آنها ندارند، يعني ما نورهايي داريم كه آنها ندارند و ممكن است روزي با صداي خود اشخاص منتشر شود، ضمن اينكه آنان بيشتر از ما ضرر ميكنند ولي ما هم اسناد محكمتري داريم. مسئله ديگر تضادي است كه بين دو گروه در آمريكا وجود دارد و باعث شد عده زيادي حرف بزنند و خيلي از چهرهها برملا شدند. بنابراين آمريكاييان دستشان بسته بود. با اين كه مأموريت كميسيون تاور اين بوده كه تاريخ را گريم كند و يك مقدار هم گريم كرد و قصد داشت در جهت مشخص كردن بيشتر حضور مسائل در داخل اين جريان و در جهت تبرئه كردن شخص ريگان و شخصيت كاخ سفيد عمل كند، ولي باز هم بعضي چيزها را مبهم گذاشته است. با وجود اين، در چيزهايي كه مجبور به اعتراف آن شدند، نقاط ضعف آن براي آمريكا نسبت به نكات قوتش خيلي بيشتر است. تقريباً تمام چيزهايي را كه ما عليه آمريكاييها ادعا كرده بوديم، بعضي از آنها در اين گزارش به طور روشن و بعضي از آنها خيلي كمرنگ تأييد شده است. در كل، نقاط ضعف آمريكاييها روشن شد. عدم انسجام در حاكميت آمريكا واضح شد. مشكلات حاكميت آمريكا روشن شد. نياز آمريكا به انقلاب اسلامي ايران روشن شد. ضعف آمريكا در لبنان به خوبي روشن شد. شعارشان كه سالهاست تكرار ميكنند اين بود كه حاضر نيستيم در مسائل گروگانگيري باج بدهيم، (ولي) معلوم شد كه دروغ ميگويند و باج دادهاند. اينها كه به فرانسه و انگليس و ديگران ميگفتند “شما باج ندهيد”، خودشان باج دادند؛ البته قبلاً هم باج داده بودند، در رابطه با هواپيماي “تيدبليو” آنها حدود هزار نفر زنداني را آزاد كردند كه خودم آنجا دخالت كرده بودم. پس آنها يك بار ديگر هم باج داده بودند. هر چيزي كه در اين قضيه كشف شد، به نفع ما بود.
ما يك روال خيلي معمولي را در پيش گرفتيم و اين بار نيز كاري بيش از آنچه در اين هفت سال ميكرديم، نكرديم. هر بار ما از دلال اسلحه كه ميتواند يك قاچاقچي يا يك مأمور “سيا” و يا يك سرمايهدار غير صحيح باشد، اسلحه ميخريديم و اين طبيعي است كه ما نيازهاي خودمان را تأمين كنيم. همين حالا هم حاضريم به آزادي گروگانها كمك كنيم. ما مسئوليتي در لبنان نداريم ولي قبول داريم براي اين كه يك انسان راحت شود، كمك كنيم. آمريكاييها در تلاشي كه براي برقراري رابطه با جمهوري اسلامي ايران آغاز كرده بودند، شكست خوردند؛ اين مسئله را آقاي ريگان، آقاي شولتز، واينبرگر و حتي مخالفين ريگان گفتهاند. حتي نمايندگان كنگره كه با او خوب نيستند و دمكراتها گفتهاند كه ما اصل سياست ريگان را ميپسنديم كه “بايد با ايران رابطه برقرار كنيم” عمده مسئله اين است كه آنها همه كاري براي نزديك شدن به ما انجام دادند و ميخواستند با يك تماس (آن را) شروع كنند. براي رفع اين خصومتها ميخواستند با مسئولين جمهوري اسلامي تماس برقرار كنند ولي در اين جا سخت شكست خوردند. آنها يك مقدار جاهلانه اقدام كردند، خيلي كودني به خرج دادند كه مقامات بلندپايه خود را با يك هواپيماي باري همراه با قطعات به ايران فرستادند.! اين هواپيما كه براي حمل اسلحه آمده بود، مال آمريكا هم نبود، هواپيمايي بود كه براي ما (به صورت) قاچاق قطعات ميآورد و بدون جلب موافقت ما و بدون زمينهسازي به ايران آمد و به تعبيري (آنها) يك كار احمقانه كردند. البته ما نميخواهيم بيادبي كنيم ولي خودشان اين تعبير را به كار بردند و اين كار را انجام دادند ولي از يك واسطة اسلحه فريب خوردند و مناسب نبود كه يك جايي مثل كاخ سفيد، فريب بخورد و از يك واسطة ما شكست بخورند. افتضاح اصلي در همين نكته است و پيروزي اصلي ما هم همين است. اين كه در جنگيم و عليرغم اين كه واقعاً به قطعات آمريكايي براي استفاده از تسليحات موجود در كشور نياز داريم، اما اصول خود را حفظ كرديم و گفتيم كه ما با آمريكاييها حاضر نيستيم در سطح مقامات رسمي تماس بگيريم و خيلي مسلط با آنها برخورد كرديم و خشونت به خرج نداديم، آنها را تحت نظر گرفتيم، تخليه اطلاعاتي كرديم، همه حرفهايشان را فهميديم ولي هرگز با آنها به طور رسمي حرف نزديم.
در گزاشهاي اين كميسيون جملاتي را نقل كردهاند كه ايرانيها اين طور گفتهاند يا آن طور گفتهاند و همه اين حرفها هم دروغ است. وقتي آنها كه به اينجا آمده بودند به ما گفتند كه روسها 36 لشكر در مرز جنوبي آذربايجان مستقر كردهاند و ميخواهند به شما حمله كنند و يك نقشه هم به ما دادند كه اين نقشه را نيز به دنيا نشان خواهيم داد. يك نقشه فرستادند و گفتند كه اين نقشه ماهوارهاي است و در آن نقشه خطهايي كه شوروي ميخواهد نفوذ كند (نشان داده بودند) مثلاً از ارس، از خزر و غيره. برنامه آنها اين بود كه بگويند شوروي هم ميخواهد با شما بجنگد. آنها دو هدف را با طرح اين مسئله تعقيب ميكردند: يكي اينكه ما نيروهايمان را در جنگ عراق به كار نبنديم و يكي اينكه مبادا ما به شورويها يك مقدار نزديك بشويم و روابطمان را حسنه كنيم. آن موقع موفق نشدند و حالا در كميسيون تاور اين مسئله را گنجاندهاند و گفتهاند كه “ايرانيان اين طور گفتهاند” و اين شيطنتها را دارند ادامه ميدهند.”
آقاي هاشمي دربارة تلاش آمريكا براي آلوده كردن اين جريان به اسرائيل گفت: “آنها خيلي دزدانه دست اسرائيل را در اين معامله بند كردند تا بعداً بگويند كه ما با اسرائيل رابطه داريم. اينها چهار يا پنج سال است كه زحمت ميكشند بگويند ايران از اسرائيل اسلحه ميخرد. هيچجا نتوانستند يك مورد پيدا كنند، اينجا شيطنتي كردند تا آن را ثابت كنند، البته ما در اينجا ضرر كرديم ولي دنيا فهميده كه كه ما نميدانستيم، اين امر از گزارشهاي خود آمريكاييها، از گفتهها و حرفهايشان و از جاهاي ديگر روشن است. موشكهاي “تاو” را از آمريكا بر ميدارند و ميآورند اسرائيل و از آنجا به ايران ميآوردند. اولاً ميتوانستند مستقيم بياورند؛ ثانياً ميتوانستند مثلاً از اسپانيا يا پرتقال يا ايرلند – همان طور كه هواپيماهاي اخير از ايرلند آمده بودند – به عمان يا مصر يا تركيه بياورند، چرا كه در همه اين كشورها پايگاه و حضور دارند؛ ثالثاً ميتوانستند اين سلاحها را از جاهايي مثل تركيه يا اسپانيا يا آلمان و غيره بگيرند و به ما بدهند و بعد به آن كشورها پس بدهند. البته يكبار متوجه شديم به نوعي در اين جريان اسرائيل دخالت دارد، جلو تخليه سلاحها را از فرودگاه گرفتيم و دستور داديم آن محمولهها را برگردانند. اين كه مخفيانه دست اسرائيل را داخل كار كردند به دليل شيطنت آنها بوده، اين را دنيا فهميده است، حالا اگر كسي گوشش را ميبندد كه اين حرفها را نشنود، اين ديگر تقصير خودش است.”
با قسمتي از بيانات امام خميني در تاريخ 29/8/1365، سالروز ميلاد رسول اكرم (ص) و امام جعفر صادق (ص) در ديدار با مردم، بررسي ماجراي مكفارلين را به پايان ميبريم:
“يك امر مهمي كه در اين روز عيد بايد به همه تبريك عرض بكنم، اين انفجار عظيمي است كه در تاريخ كاخ سياه واشنگتن رخ داد و اين رسوايي بسيار مهمي كه براي سران كشور آمريكا پيدا شد. شما اگر ملاحظه بكنيد و ببينيد كه در تمام دنيا، در سراسر جهان، مطبوعاتشان و رسانههاشان و خطابههاشان، تمام متوجه اين معناست كه سرپوشي بگذراند بر اين رسوايي كه براي رئيسجمهور آمريكا پيش آمد. رئيسجمهور آمريكا در اين رسوايي بايد عزا بگيرد و كاخ سفيد مبدل به كاخ سياه بشود، گرچه هميشه بوده است. لكن اين متفرقهگويي و اضطرابي كه در كاخ سفيد پيدا شد و در طرفداري آمريكا، حكايت از عظمت مسئله ميكند.
يك مقام عاليرتبه – به قول خودشان - از آمريكا به طور قاچاق و با تذكره جعلي وارد ايران ميشود، در صورتي كه ايران نميداند چي است. به مجردي كه وارد ميشود معلوم ميشود كه اين از مقامات آمريكاست، ايران او را در يك جايي تحتنظر قرار ميدهد و او با هر كسي خواسته است ملاقات كند، ملاقات نميكند. اوني كه ادعا ميكند “اگر من به شوروي رفته بودم رئيس شوروي سه مرتبه به ديدن من ميآمد” گمان ميكند اينجا شوروي است! اينجا كشور اسلام است؛ اينجا، نه كرملين قابل اين است ازش ذكري بشود و نه كاخ سياه، اينجا كشور رسول خداست. اينجا كشور حضرت صادق است؛ اينجا پاسدارهاي ما شرافت دارند بر كاخنشينها؛ اينجا بسيجيهاي ما و امت ما شرف دارند بر تمام كاخنشينهاي عالم و همه كساني كه ادعاي پوچ خودشان را ميكنند و گمان ميكنند كه بايد عالم پيش آنها خاضع باشد. آنهايي كه ميگفتند ما چه كنيم و چه ميكنيم و قطع رابطه ميكنيم و از اين مسائل ميگفتند، امروز معلوم شد با عجز و ناله در پيشگاه اين ملت آمدهاند و ميخواهند كه رابطه برقرار كنند، ميخواهند عذر تقصير بخواهند و ملت ما قبول نميكند.