نئوکان ها و تهاجم نظامی به ایران

عبدالله شهبازی محقق برجسته تاریخ، نیم نگاهی به روند برخورد روانی- تبلیغاتی آمریکا علیه ایران انداخته است. او می گوید آمریکایی ها در تلاش برای خلق یک 11 سپتامبر جدید و منتصب کردن عوامل آن به ایرانند تا زمینه ی ذهن درگیری نظامی با ایران را فراهم نمایند. ما بدون هیچ پیش داوری شما را به خواندن این متن فرا می خوانیم.

ایران؛ کشوری خطرناک-نومحافظه کاران (نئوکان ها) با شدت وحدت می کوشند تا سیستم دولتی ایالات متحده آمریکا را به علیه ایران وادار کنند.
مقاله ویلیام کریستول در نشریه ویکلی استاندارد، با عنوان «و اکنون نوبت ایران است» (شماره 81 ، 3بهمن 1384)، شروع دور جدید تهاجم نئوکان ها و اعلان جنگ آنان به ایران به شمار می رود.{1} ویلیام کریستول در مقاله فوق ایران را «کشوری خطرناک» و دارای «پیشینه حمایت از تروریست ها» خواند که در پی توسعه سلاح های کشتار جمعی است؛ و آمریکا دولتی است که، به کمک «متحدان اروپایی» و آژانس بین المللی انرژی اتمی، می کوشد تا مسئله ایران را به شکل «صلح آمیز» فیصله دهد. کریستول تشدید حمایت از ناراضیان ایرانی برای تغییر حکومت، گسترش فعالیت های پنهان و اطلاعاتی و سرانجام اقدام نظامی را به عنوان راه کارهای مبارزه آمریکا علیه ایران مطرح کرد.
مدت ها پیش، در 6 مهر 1383، تام باری، محقق آمریکایی، اعلان جنگ نئوکان ها به ایران را پیش بینی کرد و مقاله ای منتشر نمود با عنوان «آیا نوبت بعدی ایران است؟» مقاله تام باری پس از رسوایی جاسوسی لارنس فرانکلین برای اسرائیل انتشار یافت. فرانکلین کارشناس ایران و از نزدیکان داگلاس فیث، نفر سوم پنتاگون در آن زمان بود. اف.بی.آی. فرانکلین را متهم کرد که اسناد مربوط به تشدید مواضع دولت بوش علیه ایران را در اختیار کمیته آمریکایی- اسرائیلی (AIPAC) و نائور گیلون، رئیس دپارتمان سیاسی سفارت اسرائیل در واشنگتن، قرار داده است.
در پی گسترش مخالفت افکار عمومی آمریکا با جنگ احتمالی علیه ایران برخی مقامات بلندپایه پیشین در شورای امنیت ملی آمریکا، مانند ریچارد کلارک و استیون سیمون، علیه این مشی نئوکان ها سخن گفتند و پیامدهای ستیزنظامی با ایران را برای منافع ملی آمریکا بسیار مخرب تر از حوادث جاری عراق اعلان کردند.
جنگ های قریب الوقوع - در 28 فروردین 1385 سیمور هرش، تحلیل گر نامدار یهودی- آمریکایی که به عنوان فردی «مطلع» شناخته می شود، در نشریه نیویورکر مقاله مفصلی منتشر کرد با عنوان «طرح های ایران». هرش اعلام کرد که دولت بوش، همپای تحرکات علنی دیپلماتیک خود، فعالیت های مخفی در درون ایران را شدت داده و طرح هایی برای تهاجم هوایی به ایران در دست دارد. این مقاله در رسانه های جهان بازتاب گسترده یافت.
هرش یک سال پیش، در دی ماه 1380 و در آستانه شروع دومین دور ریاست جمهوری جرج بوش، در نیویورکر مقاله مشابهی منتشر کرد با عنوان «جنگ های قریب الوقوع». این مقاله نیز، چون مقاله اخیر، بازتاب وسیع داشت. هرش در مقاله فوق به اهداف «تهاجمی» و سودایی بوش در قبال حکومت ایران اشاره کرد و نوشت: «من در مصاحبه هایم مکررا گفته ام که هدف استراتژیک بعدی ایران است.» او از طرح هایی سخن گفت که به طور جدی در حال تهیه است و طبق آن تهاجم نظامی گسترده، به کمک اسرائیل، علیه ایران آغاز خواهد شد با هدف سرنگونی حکومت کنونی ایران. هرش در 27 دی 1384 با سی.ان.ان. مصاحبه ای کرد با عنوان «آمریکا در حال برنامه ریزی برای حمله به ایران است.» او تاکید کرد که منابع اطلاعات وی برای تدوین تحلیل فوق کاملا مطلع و موثق اند. سیمور هرش در اواخر همان سال با درج مقاله مفصل دیگری در همین زمینه بر تحلیل پیشین خود تاکید کرد.
مقالات سیمور هرش و بازتاب های جنجالی آن را باید بخشی از پروژه آماده سازی گام به گام افکار عمومی آمریکا و جهان برای تهاجم نظامی به ایران ارزیابی کرد.
آرمان های صهیونیسم مسیحی - جرج بوش و حامیان و مشوقان نومحافظه کار او، برخلاف آن چه گاه عنوان می شود، آرمان گرایان دین خو نیستند. بنیانگذاران نومحافظه کاری، چون ایروینگ کریستول و نورمن پادهارتز، به خانواده های یهودی تعلق دارند، در جوانی به جریان تروتسکیستی در مارکسیسم گرویده اند و با حمایت مالی و تبلیغاتی سرویس های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس در جبهه جنگ سرد فرهنگی بلوک غرب علیه اتحاد شوروی کوشیده اند. این بستری است که از درون آن نومحافظه کاری زاده شد.
نئوکان ها نه کم ترین تقید دینی دارند و نه باور یا علاقه ای به ظهور مسیح. البته آن ها می کوشند از اعتقادات آرمانی صهیونیست های مسیحی نیز برای پیشبرد اهداف سوداگرانه خود بهره جویند. آن چه سیمور هرش درباره آرمان های دینی و باورهای مسیحایی جرج بوش نوشته مهملاتی است که تنها به درد عوام ساده لوح آمریکایی می خورد.{2} به عکس، تحولاتی که دولت بوش منادی آن بوده از جوهره ای به شدت مادی برخوردار است.
ساده تر بگویم: سخن بر سر «پول» است یعنی همان نیروی محرکی که در پایه پیدایش و گسترش استعمار غرب، از بدو ظهور آن بوده است. در اوائل سده شانزدهم میلادی، در آستانه آغاز تحرکات استعماری ماوراءبحار انگلستان، سرتوماس مور، اندیشمند و مصلح نامدار انگلیسی، نوشت: «درهرجا می توانم توطئه ثروتمندان را تصور کنم که به نام و در زیرلوای دولت و جامعه در جستجوی تامین منافع خودند.» و درسال 1281 هابسون در کتاب نامدار خود، امپریالیسم، نوشت:
هرچند امپریالیسم جدید کسب و کار بدی برای ملت است ولی کسب و کار خوبی برای طبقات و تجارت های درون ملت است. صرف مخارج زیاد در تسلیحات، جنگ های پرهزینه، سیاست های خارجی پرمخاطره و دشوار، انسداد اصلاحات سیاسی و اجتماعی در درون بریتانیا، هرچند صدمات بزرگی بر ملت وارد می سازد ولی به منافع کاسب کارانه صنایع ومشاغل معینی خدمت می کند.
این تحلیل هابسون امروزه نیز صادق است. روزنامه گاردین در ماه های نخست زمامداری جرج بوش، که هنوز پروژه «جنگ با تروریسم» کلید نخورده بود، نوشت:
جرج بوش مأموریت اصلی ریاست جمهوری خود را پنهان نمی کند. این مأموریت عبارت است از اعطای پاداش به کمپانی هایی که او را در صعود به قدرت یاری رسانیدند... آقای بوش، برای انجام این کار، به نام امنیت ملی، درجستجوی احیای خصومت و سوء ظن است... صنایع نظامی به منازعه نیازدارند. به این دلیل، ایالات متحده در سراسر جهان در جستجوی بهانه است. (گاردین، 1 خرداد 1380)
شعبده 11 سپتامبر- کسانی چون جرج بوش، کاندولیزا رایس، پل ولفوویتز، ویلیام کریستول، دانیل پایپز و دیگران مهره های دستگاهی هستند که ماموریت دارد آتش «جنگ با تروریسم» را افروخته نگه دارد تا چپاول ثروت ملی آمریکائیان و سایر مردم جهان توسط زرسالارانی که هدایت «مجتمع نظامی- صنعتی» {3} را به دست دارند و در نهادهایی چون کلوپ بیلدربرگ {4} لانه کرده اند، تداوم و افزایش یابد.البته آن ها نیز در قبال مأموریت خود و متناسب با اهمیت آن سهمی دریافت می کنند.
افکار عمومی ایالات متحده آمریکا دیگر حضور نظامیان آمریکایی در عراق و توجیهات دولت جرج بوش را برای تداوم این حضور پرخرج، که ماهیانه 5 الی 6 میلیارد دلار هزینه بر مالیات دهندگان آمریکایی تحمیل می کند، برنمی تابد. گسترش این موج سبب شد تا نورمن پادهارتز سالخورده، پدر معنوی نومحافظه کاری، چنین شکوه سر دهد:
اکنون شاهد آنیم که بهترین سربازان و برجسته ترین میهن دوستان، که زمانی از تهاجم به عراق حمایت می کردند و از دکترین بوش تبعیت می نمودند، از موضع گذشته خود دست می کشند و اکنون باز ما شاهد آنیم که مخالفان پوشیده جنگ روز به روز بیش تر نظرات خود را آشکار می کنند و برشمارشان افزوده می شود.
شعبده 11 سپتامبر جاذبه خود را برای فریب افکار عمومی از دست داده است.این شعبده بودجه رسمی پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) را، که پس از فروپاشی اتحاد شوروی و پایان جنگ سرد (آذر ماه 1370) باید به شدت کاهش می یافت،{5} از 310 میلیارد دلار درسال 1380 (سال نخست زمامداری بوش) به 914 میلیارد دلار درسال 1385 رسانید که 16 درصد بودجه 57/2 تریلیون دلاری دولت بوش را شامل می شود. به این ترتیب، در زمانی که به دلیل فروپاشی ابرقدرت رقیب، اتحاد شوروی، ایالات متحده آمریکا بلامنازع می نمود و هیچ عقل سلیمی سرمایه گذاری سنگین دولتی در صنایع نظامی را موجه نمی دانست. بودجه پنتاگون با اوج دوران جنگ سرد برابری کرد. سال های زمامداری رونالد ریگان ، که جرج بوش پدر و پسر وارثین او به شمار می روند، {6} به عنوان اوج جنگ سرد شناخته می شود. ریگان با پیش کشیدن پروژه «جنگ ستارگان» بودجه پنتاگون را به بالاترین حد در دوران جنگ سرد رسانید. درسال پایانی زمامداری ریگان بودجه پنتاگون 8/429 میلیارد دلار بود که با بودجه سال 1385 دولت بوش (419 میلیارد دلار) تفاوت ناچیز دارد.
بودجه 419 میلیارد دلاری سال 1385 پنتاگون تمامی هزینه هایی نیست که شعبده 11 سپتامبر و پروژه «جنگ با تروریسم» بر جامعه آمریکایی تحمیل کرده است. این رقم تنها بودجه آشکار نظامی دولت آمریکا را شامل می شود. بخش مهمی از هزینه های نظامی گرایانه دولت بوش در بودجه سایر وزارتخانه ها پنهان شده است. هزینه های توسعه تسلیحات هسته ای بوش در بودجه وزارت انرژی منظور شده و مخارج یکصدمیلیارد دلاری نیروهای نظامی آمریکا در عراق و افغانستان در بودجه وزارت خارجه. بخشی از بودجه وزارتخانه نوپدید امنیت ملی را نیز باید به این ارقام افزود. رابرت هیگز تخمین می زند که مجموعه بودجه نظامی آشکار و پنهان دولت بوش برای سال مالی 1384 حدود 840 میلیارد دلار است که تقریبا یک سوم کل بودجه دولت را شامل می شود. رقم نجومی 840 میلیارد دلار ابعاد بی سابقه غارت جامعه آمریکا توسط «مجتمع نظامی- تسلیحاتی» را نشان می دهد؛ رقمی بسیار بیش از اوج جنگ سرد و استیلای ریگانیسم. در مقابل، دولت جرج بوش در دوران زمامداری خود ده ها میلیارد دلار از بودجه های آموزشی، بهداشتی، رفاهی و تامین اجتماعی، را به زیان مردم فقیر آمریکا کاهش داد {7} و بدهی دولت آمریکا را از 8/5 تریلیون دلار درسال 1380 به 6/8 تریلیون دلار درسال 1385 رسانید.
اینک نخبگان آمریکایی دریافته اند که پروژه «جنگ با تروریسم» دکانی است که برای سوداگری نظامی گشوده شده، حضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان دیگر موجه نیست. به گفته ران پل، نماینده جمهوری خواه تکزاس، 72درصد از نظامیان آمریکایی در عراق خواستار خروج از این کشور و بازگشت به وطن خود هستند. رومانو پرودی تا پایان سال 1385 نیروهای ایتالیایی را از عراق خارج خواهد کرد و تونی بلر، متحد استوار بوش، نیز مجبور است به زودی نیروهای انگلیسی را خارج کند. بنابراین، اگر فرآیند کنونی ادامه یابد تا پایان سال 1386 کلیه نیروهای نظامی آمریکا و متحدینش از عراق خارج خواهند شد و پروژه «جنگ با تروریسم»، و به تبع آن بودجه ها و پیمان های عظیم نظامی، رو به افول خواهد رفت. پس، باید بهر طریق جبهه جدیدی گشوده شود. این جبهه جدید ایران است.
حادثه سازی های مشکوک- دستگاه گسترده ای که در خدمت «مجتمع نظامی- صنعتی» است به نویسندگان و آوازه گرانی چون ویلیام کریستول و دانیل پایپز محدود نیست؛ کارشناسان اطلاعاتی و پرووکاتورها، یعنی متخصصان عملیات تحریک آمیز و تخریبی، نیز به شدت مشغول اند.
با توجه به کاهش شدید مقبولیت دولت بوش در جامعه آمریکا و مخالفت های شدید در کنگره و دشواری های ناشی از عدم همراهی متحدان اروپایی آمریکا، نئوکان ها می خواهند تهاجم نظامی را به شکلی غیررسمی آغاز کنند و مردم و کنگره آمریکا را در مقابل کار انجام شده قراردهند. به عبارت دیگر، باید ایران به عنوان شروع کننده تهاجم نظامی علیه منافع آمریکا معرفی شود و افکار عمومی به شدت علیه آن تهییج شود. برای تحقق این هدف حادثه سازی های مشکوکی شبیه به 11سپتامبر در پیش است: شاید یک ناو آمریکایی در خلیج فارس به آتش کشیده شود و ماجرا به ایران نسبت داده شود، شاید بمبی صدها نفر را در نیویورک یا لندن یا پاریس یا هر جای دیگر به خاک و خون کشد و این جنایت به ایران نسبت داده شود، شاید مقام آمریکایی یا اروپایی بلند پایه ای ترور شود و تروریست ها «ایرانی» معرفی شوند، شاید سفارت آمریکا در بغداد مورد تهاجمی خونین قرارگیرد و صدها نظامی و خبرنگار و دیپلمات آمریکایی و اروپایی در عراق کشته شوند، و ده ها احتمال دیگر. به این ترتیب، تهاجم نظامی به سرعت آغاز خواهد شد، دیدگاه های متنوع کارشناسی به باد خواهد رفت، کنگره در مقابل عمل انجام شده قرار خواهد گرفت و امپراتوری تبلیغاتی افکار عمومی آمریکائیان ساده دل را علیه ایران تحریک خواهد نمود.
زمانی که جرج بوش در روز جمعه 8 اردیبهشت 1385 بر «حل دیپلماتیک و صلح آمیز» مسئله ایران تأکید کرد ماجرا خطرناک تر جلوه نمود به ویژه که پس از آن از «حمایت نظامی از دمکراسی جدید در ایران» سخن گفت. به دلیل مخالفت گسترده مردم و کارشناسان و برخی از مقامات بلند پایه پیشین آمریکا با تهاجم به ایران، دولت بوش می خواهد مسئولیت شروع حمله نظامی را متوجه ایران کند و خود را در موضعی موجه قراردهد. بنابراین، احتمال انجام یک اقدام تروریستی از سوی شبکه های پنهان دسیسه گر، که به نام ایران تبلیغ شود و به این ترتیب ایران را به عنوان مسبب حمله نظامی آمریکا در موضع اتهام نشاند، بیش از پیش جدی تلقی می شود.
آغاز جنگ روانی- همپای جنگ روانی، عملیات اطلاعاتی، تخریبی علیه ایران آغاز شده است. بخشی از این عملیات در خارج از ایران رقم می خورد. جنجالی ترین نمونه ماجرای «تصاویر شیطانی»، انتشار کاریکاتورهای اهانت آمیز علیه پیامبر اسلام(ص) در سپتامبر 1384، است که برخی تحلیل گران مطلع آمریکایی آن را توطئه برنامه ریزی شده نومحافظه کاران برای زمینه سازی تهاجم به ایران و جلب اروپائیان به این جنگ ارزیابی کردند. در این ماجرا دانیل پاییز نقش مستقیم داشت.
کریستوفر بالین، روزنامه نگار سرشناس محافظه کار آمریکایی، نوشت: رسوایی کاریکاتورهای ضد اسلامی بخشی از پروژه «برخورد تمدن ها» است که نئوکان های صهیونیست پیش می برند. هدف آن ها ایجاد تعارض مصنوعی میان به اصطلاح «غرب مسیحی» با دولت ها و مردم مسلمان است. بالین فاش کرد که فلمینگ راس، دبیر فرهنگی نشریه دانمارکی ییلاندزپستن Jyllands posten که کاریکاتورهای اهانت آمیز را منتشر کرد، دولت و همکار دانیل پایپز «نومحافظه کار صهیونیست» است.
وبستر تارپلی، نویسنده کتاب جنجالی زندگینامه جرج بوش، به صراحت هدف از انتشار کاریکاتورهای اهانت آمیز علیه پیامبر اسلام(ص) را «جلب اروپا به جنگ بوش علیه ایران» خواند. او نوشت:
دبیر فرهنگی ییلاندز پستن، که دستور چاپ کاریکاتورها را داد، فلمینگ راس است. راس دارای پیوندهای گسترده با دانیل پایپز است. پایپز یک دیوانه فاشیست نئوکان است که اداره مؤسسه Campus Watch را به دست دارد. این سازمان به شکار دگراندیشان طبق مدل دوران مک کارتیسم اشتغال دارد و کار آن شناسایی اساتید دانشگاه آمریکایی است که از اسرائیل انتقاد می کنند یا نسبت به فلسطینی ها همدردی نشان می دهند. بوش می خواست پایپز را در رأس انستیتوی آمریکایی صلح بگمارد که یک سازمان دولتی وابسته به وزارت امورخارجه است... ولی پایپز، به دلیل دیدگاه های افراطی اش، چنان بی اعتبار بود که نمی توانست برای تصدی این سمت مورد تأیید سنا قرار گیرد. لذا، بوش در تابستان 1382S بدون جلب موافقت سنا وی را به طور موقت در این سمت منصوب کرد.{8}
وبستر تارپلی سپس به حملات خشنی که در پی انتشار «تصاویر شیطانی» به سفارتخانه های دانمارک شد اشاره کرد. او مدعی است که طبق برخی شواهد این حملات توده خشمگین مسلمان از سوی سرویس های اطلاعاتی آمریکا، بریتانیا و اسرائیل سازماندهی شده بود با هدف «قانع کردن افکار عمومی اروپا که جنگ تمدن ها، جنگ میان غرب و دنیای اسلام، واقعا غیرقابل اجتناب است.»
اسرائیل شامیر، یهودی ضدصهیونیست، نیز در مقاله ای با عنوان «تصاویر شیطانی» پیوندهای نزدیک فلمینگ راس با دانیل پایپز را مورد تأیید قرار داد.
در این ماجرا، همچنین فاش شد که آندره الدروپ، شوهر مرت الدروپ مدیر شرکت ییلاندز پستن، عضو «گروه بیلدربرگ» است.
عملیات پنهان در درون ایران- بخش دیگری از عملیات پنهان برای شروع حمله نظامی به ایران باید در داخل ایران رقم خورد. مطلعینی مانند سیمور هرش از اوائل سال 4831 درباره شروع عملیات پنهان آمریکا در درون ایران سخن گفته اند. به گمان من، آمریکائیان در ایران دارای شبکه پنهان قابل اعتنایی نیستند. این انگلیسی ها و اسرائیلی ها هستند که، درست مانند سال های نهضت ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28مرداد 1332، در کسوت «پیمانکاران اطلاعاتی» شبکه ها و عوامل خود در داخل ایران را در اختیار آمریکائیان قرار داده اند؛ از این طریق هم سود خود را می برند و هم آمریکائیان را به دنبال خود می کشند.
برای من، که دو دهه اخیر زندگی خود را صرف شناخت شبکه ها و عملیات کانون های توطئه گر در تحولات تاریخ جهان و ایران کرده ام و سازوکار پیچیده اقدامات آنان برایم کم و بیش آشناست، شناخت این عملیات پنهان در برخی موارد دشوار نیست. گاه احساس می کنم که تاریخ به شکلی تراژیک در حال تکرارشدن است زیرا ساده نگری ها همچنان پابرجاست. به سادگی طعمه می شویم زیرا از تجربه تاریخی نیاموخته ایم. عوام زدگی و تمکین در برابر حرکات پوپولیستی به ظاهرخود انگیخته و مردمی، ولی در باطن سازمان یافته، مهم ترین بستری است که شبکه های پنهان می توانند با اتکا بر آن امواج گسترده، با هدف تضعیف حکومت و ایجاد نارضایتی در مردم و به تبع آن ایجاد فاصله میان جامعه و حکومت، ایجاد کنند.
در ماه های اخیر چه حوادث مهم تشنج آمیزی در درون کشور رخ داده است؟ در پشت این حوادث ردپای «عملیات پنهان» به روشنی قابل رؤیت است. چرا در محرم امسال، یعنی در اولین محرم دوران ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد، به ناگاه قمه زنی در مناطقی که در طول تاریخ خود فاقد چنین سنتی بودند به شکلی گسترده و سازمان یافته به راه می افتد؟{9} چرا به ناگاه برخی تعرضات صورت می گیرد که یکی از پیامدهای مهم آن تضعیف پایگاه نظام در نواحی مرزی کردستان و لرستان است؟ شیوع «پدیده بدحجابی» مسئله جدیدی نیست. چرا درست در این برهه حساس از تاریخ ایران اعتراض به آن به شکلی سازمان یافته اوج می گیرد و تقابل میان برخی از علما با رئیس جمهور را پدید می آورد؟{10}چرا سخنان مشاور هنری رئیس جمهور، با هدف تشدید تعارض میان تعدادی از علما با رئیس جمهور، به شکلی تحریک آمیز نقل می شود؟ آیا زمزمه جمع آوری قلیان از اماکن عمومی تقابل بخش مهمی از جوانان و نوجوانان با نیروی انتظامی و نارضایتی آنان از دولت احمدی نژاد را در پی نخواهد داشت؟
جبهه جدید:جنگ داخلی به نظر می رسد کانون های توطئه گر آمریکایی -انگلیسی- اسرائیلی در حال گشودن جبهه جدید جنگ داخلی در کردستان ایران هستند. این تحرکات از حمایت دولت ترکیه و شبکه های مستقر در عراق برخوردار خواهد بود. سفر غنی بلوریان، از رهبران سابق حزب دمکرات کردستان ایران که سال ها در خارج از کشور منزوی بود، به کردستان عراق و استقرار او در این منطقه را در این راستا ارزیابی می کنم. به نظر می رسد که بلوریان می خواهد حمایت رهبران کرد عراقی را، که با برخی از آنان سابقه دیرین دوستی دارد، جلب کند.

* پانوشت ها در گروه سیاسی موجود است.