تاریخ را نمی توان تحریف کرد

شخصیت روحانی مجاهدی به نام آیت الله کاشانی همواره در معرض انواع اتهام های بی اساس بوده است. این اتهام ها چه در دوران حیاتش توسط عده ای به اصطلاح ملی گرا و چه در عصر حاضر توسط عده ای به اصطلاح تاریخ نویس، هر چند موجب هتک شخصیت این عالم مجاهد شده است، اما هیچگاه موجب انکار واقعیت های موجود در حیات سیاسی واجتماعی وی توسط ملت آگاه ایران و وجدان های پاک و بیدار نشده است. چندی قبل نیز شخصی در مقاله ای که در یکی از سایت ها با عنوان از خدمت تا ضیافت کاشانی نوشته بود، سعی کرده تا بسان دیگرانی که حقد فرو خفته خود در مورد آیت الله را با سلاح قلم عقده گشایی نموده و اتهامات بی اساس را متوجه آیت الله کاشانی بنماید. هر چند با توجه به سستی و تکراری بودن این مدعیات، هر گونه پاسخ گویی به این اتهامات بی اساس را شایسته نمی دانم، اما جهت تنویر افکار عمومی و دفاع از شخصیت مظلوم این روحانی مبارز به دو نکته مهم، اشاره می نمایم:
1. اصولا آیت الله کاشانی، مردی سازش ناپذیر و ثابت قدم در اصول و عقایدش بود. این سازش ناپذیری چه در برخورد با قدرت حاکمه و چه قدرت خارجی بارها نمود عینی یافت. وی در دوران رضاخان بدون هر گونه ملاحظه ای، بارها حاکمیت را به چالش می کشانید. سازش ناپذیری و شجاعت مثال زدنی آیت الله کاشانی در برابر حاکمی که حتی نامش، رعب و وحشت بر قامت افراد جامعه می انداخت، تحسین دوست و دشمن را بر می انگیخت. امام خمینی (ره) در تبیین شجاعت آیت الله کاشانی در برابر رضاخان، می گویند: «یکی شان رفته بود پیش مرحوم کاشانی گفته بود که فرموده اند که شما باید در آن مجلس که (زن و مرد) مختلط است شرکت کنید. ایشان فرمودند: فلان خوردند! او گفته بود که آن بالایی ها گفته اند، گفته بود: من هم همان بالایی ها را می گویم».[1] وی همچنین علیرغم دستور رضا خان مبنی بر برخورد با ملاقات کنندگان آیت الله حاج آقا حسین قمی، که در آن زمان در بازداشت و حصار مأموران قرار داشت، به ملاقات آیت الله قمی رفت. در مبارزه با قدرت های خارجی نیز می توان آیت الله کاشانی را یکی از پیشقراولان این امر به شمار آورد به ویژه در برابر استعمار انگلیس، مواضع آن عالم مجاهد ستودنی بود. پس از حضور آیت الله کاشانی در مجلس، وی به عنوان یک مانع جدی در برابر طرح ها و لواح استعماری بریتانیا مطرح شد و بر همین اساس «بولارد» سفیر انگلستان دستور داد تا او را بازداشت کنند. انگلیس ها آیت الله کاشانی را دشمن شماره یک خود می دانستند.
یکی از مهم ترین اقدامات آیت الله را می توان مقابله وی با ادامه قرار داد «ناکس دارسی» که 60 سال نفت ایران را در اختیار انگلیس قرار می داد، دانست. آیت الله کاشانی در واکنش به این قرار داد استعماری، صریحا اعلام نمود: «ما باید دستور قرآن را اطاعت کنیم». حسنین هیکل مورخ و روز نامه نگار معروف مصری در این مورد می گوید: «صدای آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی در تمام گوشه و کنار دنیا می پیچد: سگ های انگلیس! از کشور ما خارج شوید و نفت ما را رها کنید». مقاومت ستودنی این روحانی مجاهد در برابر زیاده خواهی های استعمار انگلیس، موجب شد تا انگلیس ها نیز به تلافی سازش ناپذیری وی، به مقابله با آیت الله بپردازند. آنان ابتدا با شایع کردن همکاری آیت الله کاشانی با آلمان نازی، در صدد دستگیری وی بر آمدند، ولی آیت الله، با همکاری هوا داران خود متواری شد، اما پس از چندی در آستانه مجلس چهاردهم، توسط انگلیس ها دستگیر شد، اما وی حتی برای لحظه ای در زندان های اراک و کرمانشاه که متعلق به اشغالگران انگلیس بود، سازش نکرد، بلکه حتی به یک افسر شکنجه گر انگلیس گفته بود: «اگر در زندان شما بمیرم ننگ ابدی بر شما خواهد بود و اگر سالم بیرون آیم، کاری خواهم که شیر نفت به انگلستان بسته شود».[2] سازش ناپذیری و مقاومت مجدّانه آیت الله کاشانی در برابر قدرت های زورگو را می توان به عنوان شاخصه بسیار مهم وی در طول حیات سیاسی و اجتماعی اش دانست.
از این رو وصله «سازش پذیری» و «کرنش در برابر حرف زور» نه تنها بر قامت عالم مجاهدی به نام آیت الله کاشانی نمی چسبد بلکه شایسته کسانی است که با غرور و نخوت خاص خود، تمام آرزوهای بلند ملت ایران در راه استقلال و آزادی را بر باد دادند و خواسته یا ناخواسته بر ادامه حضور قدرت های خارجی و استبداد داخلی در ایران صحه گذاشتند.
2. اما بی گمان می توان مهم ترین فراز حیات سیاسی آیت الله کاشانی را در چگونگی تعامل و تقابل آن با دکتر محمد مصدق دانست.
هر چند نویسنده مقاله مذکور و بسیاری دیگر از نویسندگانی که در مورد آیت الله کاشانی جانب انصاف را رعایت نمی کنند و وی را متهم به اتهاماتی از قبیل پشت کردن به نهضت، گرفتار شدن در دام نخوت و غرور، دارای زد و بند با حکومت، حامی مجرمانی نظیر زاهدی و دهها اتهام دیگر می کنند، اما واقعیت آن است که متأسفانه این طیف نویسندگان با نادیده گرفتن بسیاری از واقعیت های تاریخی، تنها به تحریف وقایع روی آورده اند. دکتر محمد مصدق که در دوران حکومت فارس با حمایت از پلیس جنوب روابط حسنه ای با انگلیس ها داشت.[3] و در پیشینه مبارزاتی وی، تنها خطابه های شور انگیز به چشم می خورد، سوار بر موج عواطف مردم که به دنبال تبعید آیت الله کاشانی به لبنان فوران یافته بود، وارد صحنه شد. وی که فعالیت های فراماسونری نیز داشته است در قیام مشروطه نیز در طیف روشنفکران هوادار انگلیس بود، حال پرچمدار مبارزه با استعمار شده بود.[4](!) مصدق در حالی که خود را لیدر ملی شدن صنعت نفت می نمایاند که در مجلس چهاردهم از امضای ماده واحده لغو امتیاز نفت جنوب انگلیس خودداری کرد و بهانه آورد که: «چون هر قراردادی دو طرف دارد و به ایجاب و قبول طرفین منعقد می شود، لذا تا طرفین رضایت به الغاء ندهند قرار داد ملغی نمی شود».[5] مصدق اینچنین در راستای تأمین نظر انگلیس ها قدم برداشت، در حالی که آیت الله کاشانی در راه مبارزه با یاغی گری های استعمار پیر در ایران، حتی عواقب سخت اسارت، شکنجه، تحقیر و عاقبت تبعید را به جان خریده بود. پس از حمایت های مصلحتی آیت الله کاشانی که منجر به نخست وزیری مصدق شد، مصدق به جای آنکه همگام با آیت الله در راه مبارزه با انگلیس ها گام بردارد، به منزوی کردن وی پرداخت و از آیت الله کاشانی فاصله گرفت، بعد از قیام 30 تیر وقتی مصدق به انتصاب افرادی چون سرلشکر وثوق ـ که عامل قتل و عام مردم بود ـ ، دکتر اخوی، نصرت الله امینی ـ از عوامل سیا ـ اقدام کرد، آیت الله کاشانی با ارسال نامه ای محرمانه، اعتراض خود را ابراز داشت اما پاسخ اعتراض آیت الله با نامه تند مصدق داده شد. مصدق در آن نامه نوشت: «... بنده صراحتاً عرض می کنم که تاکنون در امور اصلاحی، عملی نشده و اوضاع سابق مطلقا تغییر نکرده است و چنانچه بخواهند اصلاحی بشود، باید از مداخله در امور مدتی خودداری فرمایند...».[6] اما علیرغم همه جفاها و بدهایی که در حق آیت الله کاشانی شد تا بدان جایی که به تعبیر امام خمینی (ره)، جهت توهین به مقام آیت الله کاشانی، سگی را به نام آیت الله در خیابان گرداندند،[7] وی باز هم از نصیحت های مشفقانه خود دست بر نداشت، تا جایی که در آخرین تذکر دلسوزانه خود خطاب به دکتر مصدق نوشت: «27 مرداد، حضرت نخست وزیر معظم جناب آقای دکتر مصدق، دام اقباله ـ عرض می شود گرچه امکانی برای عرایضم نمانده ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرض ورزی ها و بوق و کرنای تبلیغات، شما بهتر از هر کس می دانید که هم و غمم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقای آن مایل نیستید! از تجربیات روی کار آمدن قوام ولج بازی اخیر بر من مسلم است که می خواهید مانند سی ام تیر کذایی، یک بار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانه بروید. حرف این جانب را در خصوص اصرارم در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید. خانه ام را سنگ باران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید... این نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدی های خصوصی تان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا به وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست، آگاه کردم که فردا جای هیچ گونه عذر موجهی نباشد. اگر به راستی در این فکر اشتباه می کنم با اظهار تمایل شما سید مصطفی (کاشانی) و ناصرخان قشقایی را برای مذاکره خدمت می فرستم...» ولی دکتر مصدق در پاسخ به این نامه خیر خواهانه آیت الله کاشانی نوشت: «27 مرداد، مرقومه حضرت آقا به وسیله آقا حسن آقای سالمی زیارت شد، این جانب مستهظر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام».[8] از این رو بود که آیت الله کاشانی در اواخر عمر خود در نامه ای که به فرزند خود نوشت، تصریح کرد: «... مصدق با خود خواهی و لج بازی، همه سنگرهای محکم دفاعی ملت را خرد و نابود کرد...».[9] علیرغم این مستندات متقن تاریخی مشخص می شود که آیت الله کاشانی، مجاهدی بود که همواره در خدمت دین و ملت بود و افراد وابسته و مغرور آنانی بودند که با خود خواهی خود همه سنگرهای محکم دفاعی ملت را نابود کردند. این تاریخ را نمی توان تحریف کرد.
________________________________________
[1]. صحیفه امام، ج13، ص320.
[2]. تاریخ تهاجم فرهنگ غرب ـ ج7، ص242.
[3]. شهید سید حسن آیت، چهره حقیقی، مصدق السلطنه، ص24.
[4]. همان، ص20.
[5]. همان، ص48. [6]. همان، ص72.
[7]. صحیفه امام، ج14، ص456.
[8]. شهید دکتر حسن آیت، همان، ص220 ـ 219.
[9]. نقش روشنفکران وابسته. ج7، ص494.