مظلومــیت شریــــعتی / گفت و گو با عماد افروغ

هنگامی که با دکتر افروغ برای انجام مصاحبه در مورد سالروز رحلت دکتر شریعتی تماس گرفتم وی مشتاقانه پذیرفت. نوع استقبال افروغ از موضوع مصاحبه، نشان از آن داشت که نماینده منتقد مجلس هفتم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. افـروغ طـی مـصـاحـبـه بارها از مظلومیت شریعتی در دوران ما سخن گفت و در عین حال از برخی آراء مرحوم شریعتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌انتقاد کرد اما فریادها، انتقادها و شجاعت شریعتی را ستایش نمود. عضو کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم از دردهای شریعتی‌‌‌‌‌و سوختن او در این دردها گفت و بیان کرد که برای پرداختن به مشکلا‌ت امروز نیاز به شریعتی‌ها داریم. افروغ امیدوار بود که کسانی بتوانند جای خالی شر یعتی‌ها را در عرصه روشنفکری امروز پر کنند. این استاد دانشگاه همچنین پیش بینی کرد که اگر شریعتی در قید حیات بود به مانند عملکرد خودش در مجلس هفتم و هم مسلکانش در مقابل مصلحت اندیشی‌ها و نگاه ابزاری به دین ساکت نمی‌نشست و فریاد اعتراض سر می‌داد. وی معتقد است که اگر دکتر بودکلید اعتراض‌هارا در برابر مصلحت اندیشان می‌زد.
- دکتر علی شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان از حوالی شهرستان سبزوار متولد شد. اجداد او همه ‌از عالمان دین بوده اند. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه ‌بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حکیم اسرار (حاج ‌ملاهادی سبزواری) محسوب می شد. پدرش استاد محمد تقی شریعتی (موسس کانون حقایق اسلامی که هدف ‌آن "تجدید حیات اسلام و مسلمین" بود) و مادرش زهرا امینی زنی روستایی متواضع و حساس بود. علی ‌حساسیتهای لطیف انسانی و اقتدار روحی و صلاحیت عقیده اش را از مادرش به ودیعه گرفته بود. او در سال 1334 پس از تاسیس دانشکده علوم و ادبیات انسانی مشهد وارد آن دانشکده شد. او دردانشکده مسئول انجمن ادبی دانشجویان بود در همین سالهاست که آثاری از اخوان ثالث مانند کتاب ارغنون‌ (1330) و کتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسید و او را سخت تحت تاثیر قرار داد. ‌در این زمان فعالیتهای سیاسی - اجتماعی شریعتی در نهضت (جمعیتی که پس از کودتای 28 مرداد توسطجمعی از ملیون خراسان ایجاد شده که علی شریعتی یکی از اعضا آن جمعیت بود) همچنان ادامه داشت اگرچهدر این دوره هنوز رنگ و شکلی کاملاً ایدئولوژیک به خود نگرفته بود در مهرماه سال 1336 وی همراه 16تن از اعضا و پیروان نهضت مقاومت از جمله استاد محمد تقی شریعتی و... دستگیر شدند. ‌- آشنایی او با خانم پوران شریعت رضوی در دانشکده ادبیات منجر به ازدواج آن دو در سال 1337 می گردد‌ و پس از چند ماه زندگی مشترک به علت موافقت با بورسیه تحصیلی او در اوایل خرداد ماه 1338 برایادامه تحصیل راهی فرانسه می شود. وی به پیشنهاد دوستان و علاقه شخصی خود، به قصد تحصیل در رشته جامعه شناسی به پاریس رفت، اما پس از ورودش به پاریس مطلع شد که باید دکترایش در ادامه رشته تحصیلی اش - ادبیات فارسی - باشد. ازاین رو با آقای پروفسور ژیلبرت لازار که استاد شرق شناسی زبان و ادبیات فارسی بود گفتگو کرد و بهراهنمایی و پیشنهاد ایشان قرار شد، موضوع رساله (وی)، کتاب " تاریخ فضائل بلخ" اثری مذهبی متعلق بهقرن 13 میلادی که توسط "صفی الدین" نوشته شده بود، باشد. از این تاریخ علی (شریعتی) تحت نظر آقایدکتر ژیلبرت لازار، مشغول تهیه رساله اش شد. در این ایام علاوه بر نهضت آزادیبخش الجزایر با دیگر نهضت‌های ملی افریقا و آسیا، آشنایی پیدا کرده بود. بهدنبال افشای شهادت پاتریس لومومبا در سال 1961 تظاهرات وسیعی از سوی سیاهپوستان در مقابل سفارت بلژیکدر پاریس سازمان یافته بود که منجر به حمله پلیس و دستگیری عده زیادی از جمله دکتر علی شریعتی شد. دولت فرانسه که با بررسی وضع سیاسی (او)، تصمیم به اخراج وی گرفته بود، با حمایت قاضیسوسیالیست دادگاه، مجبور می شود اجرای حکم را معوق گذارد. وی در سال 1963 از رساله خود دفاع کرد و رسماً از دانشگاه با درجه دکترا فارغالتحصیل شد. پس از مدتی او به همراه خانواده و سه فرزندش به ایران بازگشت و در مرز بازرگان توسطمأموران ساواک دستگیر شد. اوایل شهریور 1343، دکتر علی شریعتی از زندان آزاد شد. از اواخر سال 50 تا آبان 51، کار وی در حسینیه ارشاد سرعت غریبی پیدا کرد، به طوری که برای انجامسخنرانی هایش فرصت تحقیق قبلی را نداشت و بیشتر از حافظه اش کمک می گرفت. نمایش ابوذر درمرداد ماده1351‌ درست سه ماه قبل از اینکه حسینیه بسته شود اجرا شد. نمایش بعدی در فاصله کمتر از دو ماه درحسینیه به اجرا در آمد که منجر به بسته شدن حسینیه ارشاد شد. و از اواخر آبان ماه 51 زندگی مخفی ویآغاز شد و پس از چند ماه زندگی مخفی درمهرماه سال 1352 خود را به ساواک معرفی کرد که تا 18 ماه اورا در سلول انفرادی زندانی کردند. آقای عبدالطیف خمیشی (از اعضای نهضت مقاومت آزادیبخش الجزایر) که از همکلاسی ها و همرزمان دکترشریعتی بود، در دیداری که با شاه در کنفرانس اپک داشت (یکی دو هفته پیش از عید سال 54، شاه برایگذراندن تعطیلات زمستانی، به سوئیس و از آنجا برای شرکت درکنفرانس سران اپک به الجزایر می رود) ازاو می خواهد که دکتر شریعتی را آزاد کند. شاه در آنجا قول آزادی وی را می دهد که نهایتاً در اواخر اسفندماه سال 53 او از زندان آزاد می شود و بدین ترتیب مهمترین فصل زندگی اجتماعی و سیاسی وی خاتمه مییابد. ‌- شریعتی نهایتا در روز 26 اردیبهشت سال 1356 از ایران، به مقصد بلژیک هجرت کرد و پس ازاقامتی سه روزه در بروکسل عازم انگلستان شد و در منزل یکی از بستگان نزدیک همسر خود اقامت گزید وپس از گذشت یک ماه در 29 خرداد همان سال به نحو مشکوک درگذشت و با مشورت استاد محمد تقی شریعتیو کمک دوستان و یاران او از جمله شهید دکتر چمران و امام موسی صدر در جوار حرم مطهر حضرت زینب‌ (س) در سوریه به خاک سپرده شد.

● آقای افروغ ! به عنوان اولین سوال، آیا ما این حق را داریم که افکار دکتر شریعتی را به عنوان انگیزه انقلا‌ب و یا حداقل بخشی از انگیزه انقلا‌ب معرفی کنیم؟
سوال یک مقدار ابهام دارد. برای اینکه انقلا‌ب برای خودش یک سری عوامل عملی مختلف و همین طور یک سری عوامل شتاب بخش عدیده ای دارد. حداقل می توانیم از مرحوم شریعتی به عنوان یک عامل شتاب بخش یاد کنیم وفکر نمی کنم شتاب بخشیدن هم بی ارتباط با انگیزه باشد. یعنی می شود این گونه داوری کرد که یکی از چهره های تاثیرگذار و موثر در انقلا‌ب اسلا‌می حداقل در بخش روشنفکری دانشگاهی و دانشجویی مرحوم شریعتی است. علا‌وه بر این در وجه روشنگری، روشنفکری و نظریه پردازی هم نمی توان از نقش مرحوم شریعتی در تبیین ایدئولوژی اسلا‌می و در مواجهه با ایدئولوژی رقیب - مارکسیست - غافل شد. فکر می کنم برای سوال مبهم شما همین مقدار بسنده باشد.

‌● آقای دکتر! فکر می کنید هدف مرحوم شریعتی چه بود؟ آیا واقعاً به اعتقاد برخی واقعاً وی به دنبال ناکجا آباد بود ؟
مرحوم شریعتی اهداف خود را در آثارش واضح بیان کرده است. در واقع هدف او استقرار نظامی بود که حداقل بتواند سه وجه عرفان، آزادی و برابری را در کنار هم داشته باشد. من شخصاً معتقدم این آرمان، بسیار متعالی است. ایشان نه نگاه روشنگرانه مربوط به عصر روشنگری را داشت که صرفاً دلمشغول آزادی‌های فردی بودند و نه صرفا دلمشغولی سوسیالیست‌ها را داشت که توجه آنها معطوف به وجه برابری بود. فکر می‌کنم اگر بخواهیم یک نگاه متعادل، بینابین و دینی به مقوله آزادی وعدالت داشته باشیم و بخواهیم این دو را در کنار هم داشته و آن را بومی کنیم باید با یک پیوندی این کار را انجام دهیم. باید اذعان کرد که حلقه پیوند آنها تنها عرفان و عشق است. فکر می‌کنم یکی از شاهکارهای شریعتی همین نکته است. در واقع وی از همان روح شرقی خودش استفاده کرد وتوانست پیوندی میان آزادی‌ وعدالت برقرار کند و این می‌تواند مهمترین هدف مرحوم شریعتی تلقی شود. در حال حاضر هم وقتی به بررسی آثار امام (ره) می‌پردازیم عرفان را متعالی ترین سطح توقعات و انتظارات ایشان می‌بینم. یعنی ایشان هدف اصلی از حکومت اسلا‌می را ضمن اینکه بسط عدالت می‌دانند اما معتقدند که این بسط عدالت یک هدف غایی دیگری را هم دارد که همان بعد اخلا‌ق، عرفان و معنویت است. عرفان مرحوم شریعتی هم بی ارتباط با معرفت خدانیست. فکر می‌کنم شریعتی کاملا‌ غرق در معرفت خدا بود و بابت همین موضوع می‌سوخت. دعاهای مرحوم شریعتی گواه خوبی است برای این سوزش. به هرحال این نکته بیانگر این است که معرفت خداوند در نگاه شریعتی موج می‌زند و ما هم کماکان تشنه یک چنین جامعه آرمانی هستیم. جامعه‌ای که بتواند این سه وجه - عرفان، ‌آزادی و برابری- را جمع کند. در مورد خود امام (ره) هم اگر بخواهیم یک رتبه بندی میان آرمان‌هایشان داشته باشیم اخلا‌ق، عرفان و آزادی به ترتیب مهمترین آنها است. به هر حال اگر جامعه ای می خواهد توازنی میان سه وجه عرفان، آزادی و عدالت برقرار کند که نه آزادی فدای عدالت و نه عدالت قربانی آزادی شود از نظر شریعتی یک حلقه واصلی می خوا هد که آن عرفان می باشد. اگرچه عرفان یک هدف مجزا شناخته می شود اما می تواند در این موضوع نقش رابط را بازی کند. بنابراین به نظر می رسد به یک معنا شریعتی به دنبال عرفان می‌رود.

● این که می گویند دکتر شریعتی دلبسته مارکسیسم بوده درست می باشد؟
من فکر می کنم این موضوع درست نیست. زیرا نوعا مارکسیست ها نگاه تک عاملی دارند و عمده ترین دلمشغولی شان موضوعات اقتصادی و محو نابرابری های طبقاتی است. در حالی که مرحوم شریعتی تمام تلا‌شش این بوده که از اصالت بخشیدن به روح و همین طور به ماده فاصله بگیرد و به هر دو توجه کند. بنابراین نمی توانیم او را یک مارکسیست قلمداد کنیم. ممکن است که او تحت تاثیر فیلسوفان وجودی مانند ژان پل سارتر و امثال آن که بیشتر روی عاملیت و فاعلیت انسان توجه می کردند بوده و شاید به یک معنا مرحوم شریعتی علا‌قمند و دلمشغول وجه برابری اقتصادی باشد و یا شاید در آثارش تمثیل های مارکسیستی را هم خصوصا در کتاب اسلا‌م شناسی‌اش ببینیم اما از کلیت آثار مرحوم شریعتی و دلمشغولی او به عرفان و آزادی اینگونه استنباط می‌شود که ایشان نمی‌تواند یک مارکسیست تلقی شود. شاید برخی از اجزای تفکرتلفیقی او بر گرفته از مارکسیسم باشد اما باید به خاستگاه این تلفیق نگاه کرد نه اجزای آن. در واقع خاستگاه این تلفیق نشان از آن دارد که ایشان مارکسیست نیست. آیا اگر کسی در منظومه فکری خودش با یک مبنای قابل قبولی از تلفیق، بحثی از نابرابری طبقاتی، مساوات، نفی ازخود بیگانگی و انسان گرایی در وجه اقتصادی کند اینها نشان از مارکسیست بودن او است؟ فکر می‌کنم در کشورمان مارکس را به خوبی نشناختیم. مارکس بیش از آن که دغدغه اقتصادی داشته باشد دغدغه انسانی دارد. در این موضوع تفسیرهای غلطی می‌شود. مارکس هدفش این نیست که یک جامعه برابر طبقاتی صرف داشته باشیم بلکه هدفش یک جامعه برابر انسانی، بدون تبعیض، بدون از خود بیگانگی‌‌‌‌و انسان آزاد با تلقی مارکسیستی است. مارکس این‌طور استنباط کرد که برای رسیدن به این اهداف یک مانعی است که آن مانع، مالکیت خصوصی و تقسیم کار است. وی به این نتیجه می‌رسد که اگر تقسیم کار ومالکیت خصوصی نباشد خواه یاناخواه انسان بهتر می‌تواند مراحل انسانی خودرا طی کند. در واقع مارکس برخلا‌ف هابز، یک نگاه روسویی به انسان دارد. هابز انسان را ذاتاً شرور تلقی می‌کرد در حالی که ‌مارکس انسان را ذاتاً خوب می‌دانست و معتقد بود که این جامعه است که سد تعالی انسان است. دقت بفرمائید که محو نابرابری و شکاف های طبقاتی یک ابزار است برای مارکس و صرفاً هدف نیست. یعنی او به دنبال چیزدیگری است. به همین دلیل است که مفاهیمی همچون شیء وارگی را در آثار مارکس می بینیم. مارکس مخالف هرگونه< شیء وارگی> انسان بود، یعنی مخالف این بود که انسان تبدیل به یک شیء و ابزار شود. این موضوع نشان می دهد که همین مارکس که ما از او تفسیر غلیظ اقتصادی می کنیم در پس او یک مارکس غیر اقتصادی است. یک مارکس که برای انسان ذات و جوهر قائل است البته مارکس متوجه نبود که باید یک خدایی باشد تا بتوان از ذات انسان سخن گفت. به نظر می رسد قطع نظر از این اشکال عمده در اندیشه مارکس که مقابله ای با مذهب می کند اما او برای انسان یک جوهر و حق قائل است. همین که یک فیلسوف برای انسان یک منافع حقیقی و واقعی قائل است نشان دهنده این است که برای انسان سرشت قائل است. این نکات قابل تامل است به طوری که نه شریعتی مارکسیست است ونه خود مارکس، مارکسیست به آن معنای جا افتاده‌اش است.

● اگر شریعتی در حال حاضر در میان ما بود با توجه به مشکلا‌تی که در حال حاضر وجود دارد چه رویه‌ای را اتخاذ می‌کرد؟
احساس می‌کنم که شریعتی واقعا مظلوم واقع شده است. در واقع شریعتی مستحق این همه هزینه و فشار نبود. کسانی که روزی علم شریعتی را بلند کردند و به مرور علیه او موضع گرفتند و او را به خاطر تفکراتش - که به اصطلا‌ح منتقدین، ایدئولوژیکی کردن دین بود غافل از این که مفری از ایدئولوژی نیست واز گفتارهای خود منتقدین شریعتی که زمانی هوادار او بودند ایدئولوژی ساطع می شود- سرزنش کردند. همچنین کسانی که به دلیل سنت گرا بودنشان و نه به معنای دین گرا بودنشان با نگاه تاریخی و تمدنی به دین نتوانستند جوهر وروح اندیشه شریعتی را درک کنند. آنها شریعتی را به خاطر برخی موضعگیری ‌های موردی او نسبت به برخی از اقشار و نه به اصل دین مورد بی مهری قرار دادند. احساس می‌کنم روند مظلومیت شریعتی کما کان از هر دوسو ادامه دارد. یعنی هم مخالفانش و هم موافقانش که زمانی علم موافقت را بلند کرده بودند، از مخالفان جدی او شدند. یادم میآید سال‌ها پیش در جمعی یک عرایضی داشتم و اینکه امروز اگر دوستان ایشان - شریعتی - به سمت نقد تفکراتش رفته‌اند یک زنگ خطر است. زیرا شریعتی مقدمه است و به تدریج به سراغ اصل اسلا‌م خواهند آمد. من آنجا گفتم این که شما به این موضوع حساسیت نشان نمی‌دهید به دلیل این است که خود شما هم نقد دارید و حرکات آن ها مقدمه ای است تا به سراغ شما هم بیایند و دیدید که این طور هم شد. اما این که اگر در حال حاضر مرحوم شریعتی زنده بود چه می کرد و چه موضعی می گرفت، شخصا معتقدم که در وهله اول نسبت به موضع عرفانی و اخلا‌قی که داشت در برابر مشکلا‌ت امروز فریاد اخلا‌ق و عرفان سرمی داد. در واقع این یکی از فریادهای شریعتی می تواند باشد نسبت به شرایط حاکم بر جامعه. شریعتی با وجود نقش آفرینی در ساختار جمهوری اسلا‌می و نگاه تاییدآمیزی که نسبت به امامت داشت و این که آن را یک امر ذاتی می‌دانست، اما تن به هر مشروعیتی هم نمی داد. به رغم آن که این ساختار در جوهر مورد تایید او باشد اما حداقل وجه اخلا‌قی و عرفانی مورد نظر را اساس داوری خودش برای وضع موجود قرار می داد. او همچنین نسبت به وضعیت آزادی حتما اعتراض می کرد. زیرا ایشان به رغم این که برخی اوقات مخالفت صریحی با دموکراسی کرده اما علنا از آزادی دفاع کرده است. زیرا میان آزادی و دموکراسی فرق هم است. متاسفانه در این کشور توسط برخی از روشنفکران ما آزادی و دموکراسی خلط شده است. این در حالی است که آزادی با دموکراسی یکی نیست. در واقع آزادی در برابر توتالیتاریسم می‌ایستد و دموکراسی در برابر اقتدار گرایی قرار می‌گیرد. دموکراسی در برابر این می‌ایستد که در حکومت، شخص تصمیم بگیرد. ولی ممکن است یک شخص تصمیم بگیرد اما انسانی تصمیم بگیرد؛ وبالعکس آن ممکن است، شخصی منتخب عده‌ای باشد اما دیکتاتوری کند. مانند هیتلر؛ اوکودتا نکرد بلکه منتخب مردم بودو از طریق لیبرال دموکراسی و رقابت‌ها ی حزبی بالا‌ آمد. در واقع شریعتی مخالف توتالیتاریسم و تمامیت خواهی بوده و به خاطر این علم، آزادی را بلند کرده است. وقتی کسی مخالف توتالیتاریسم و خواهان آزادی می‌شود باید ملزوماتی داشته باشد. یعنی قرار نیست ظلمی و ستمی روا شود. فکر می‌کنم نوع نگاهی که ایشان نسبت به آزادی داشتند می‌تواند با یک نگاه منفی نسبت به برخی قرائت‌های دموکراسی قابل جمع باشد. وی همین طور اگر در قید حیات بود راجع به برابری هم اعتراض داشت. مسلماً اگر بخواهیم نسبت به برابری‌های اقتصادی قضاوتی کنیم با یک جامعه عدل اقتصادی فاصله داریم. عدلی که هم تجلی اقتصادی همه جانبه -در وجه تولید، توزیع ومصرف - داشته و هم ابعاد فرهنگ، اجتماعی و سیاسی را در برداشته باشد. اما این که بگوییم وی اگر بود با کلیت نظام مسئله داشته و با آن ستیز می‌کرد، درست نیست. معتقدم وی کلیت را می‌پذیرفت زیرا خود در این کلیت، پیدایش آن و در این جوهره دوشادوش سایر روشنفکران نسل دوم مثل مطهری، جلا‌ل آل احمد و در را‡س آنها، خود حضرت امام (ره) نقش داشته است. ما می‌توانیم از افکار شریعتی مطلب دیگری هم بیرون بکشیم که رگه‌هایی از آن در افکار آیت‌الله مطهری هم بوده که خیلی مهمتر از موضوعات نقد شریعتی باشد که آن روحیه اعتراض و فریاد ایشان است. ممکن است ما مسائل ومشکلا‌ت زیادی داشته باشیم و مردم هم ناراضی باشند و همچنین تردید نسبت به این موضوع نباشد اما اعتراضی به گوش نرسد. اگر شریعتی زنده بود با شجاعتی که داشت کلید این اعتراض‌ها رامی‌زد. من بارها گفته‌ام جامعه ما تشنه یک مرحوم شریعتی و شهید مطهری است. به این ترتیب که ‌آنها شجاعانه و بدون هیچ گونه رودربایستی و مصلحت‌گرایی - عنصر اصلی تفکر شریعتی و مطهری این موضوع است - اعتراض کنند. بارها شریعتی مخالفت خودرا با هرگونه مصلحت اندیشی اعلا‌م کرده و می‌گفت بالا‌ترین مصلحت، حقیقت است. این حقیقت‌گرایی مرحوم شریعتی امروز نیاز جدی ماست. البته این موضوع تنها مربوط به شخص شریعتی نیست بلکه مربوط به نسل دوم روشنفکری است که با روشنگری خودشان بستر اجتماعی را برای انقلا‌ب آماده کردند. ما امروز به یک حلقه واصل برای تغییر وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب نیاز داریم که آن اعتراض، فریاد، و امربه معروف و نهی از منکر است. مشکل امروز ما این موضوعات است که اگر امروز شریعتی زنده بود حداقل این روحیه پرخاش و اعتراض را زنده می‌کرد. امیدوار هستیم که توسط دیگران این خلا‌ء - یعنی روحیه اعتراض، فریاد و نقد - پرشود. در اینجا باید به یک نکته‌ای هم اذعان کنم که اگر فرمان رهبر در جامعه اسلا‌می مشروع است، نظارت مردم، فریاد مردم ونقادی مردم نیز شرعی است. این نکته بسیار اساسی است. شاید این خلا‌ء در تفکر شریعتی هم موجود باشد و وی کمتر به این مسئله توجه و صرفا به مشروعیت از بالا‌ نگاه کرده باشد. وی برغم اینکه بحث انتقاد و اعتراض را بیان کرده نیامده روی مشروعیت از پایین به بالا‌ انگشت بگذارد. ما در باب مشروعیت بحث امر به معروف و نهی از منکر، حق و حقوق متقابل و مشورت را داریم. آیا این موضوعات شرعی نیست؟ آیا مصالح مردم کهبر اساس آن رهبر باید بسیاری از احکام اولیه خودش را عطف به آن کنار بـگـذارد، شـرعـی نـیـسـت ؟ چـرا هـنـگـامـی کـه بـحث مشروعیت مطرح می شود همه نگاه ها می رود به سمت بالا و تنها به فرمان توجه می شود؟ آیا در این میان توجه به نظارت نمی تواند شرعی باشد؟ من بارها گفته ام اگر فرمان رهبر با سه واسطه شرعی می شود اما نظارت مردم واسطه نمی خواهد. اگر واسطه هم بخواهد آن واسطه خداست. یعنی اگر قرار است فرمان رهبر شرعی باشد باید اذن خدا، رسول و معصوم را داشته باشد اما اگر شما احساس کردید که حق شما در حال پایمال شدن است این را خدا در ذات شما گذاشته است که فریاد اعتراض بزنید. این ها نکاتی است که چندان به آن توجه نمی شود. این اظهارات من در خصوص اصل اذن در مورد قلمرو، گستره و موضوعاتش نیست، بنابراین اگر متخصصان جامعه ای عطف به آن تخصصشان و با محوریت فرمان خدا نظارت کنند آیا این نظارت مردمی خارج است؟ مگر مردم فقط توده هستند ؟ در واقع مردم متشکل از گروه بندی ها و اقشار مختلف می باشند. بنابراین نظارت های تخصصی هم نظارت های مردمی تلقی می شود. به نظر می‌رسد برروی این مسئله‌ اگر رگه‌هایی از روشنگری، در افکار روشنفکران نسل دوم ما بوده در حال حاضر باید توسعه وتجلی بیشتری پیدا کند. فکر می‌کنم در آثار مرحوم شریعتی رگه‌هایی از اعتراض، حقیقت گرایی و پرهیز از مصلحت اندیشی دیده می‌شود. ما می‌توانیم از این رگه‌ها استفاده کنیم، اما باید بحث تئوریک آن را افزایش داد تا بتوانیم علیه مشکلا‌ت و اعتراضات سازمان یافته و متراکم درقالب گفتمان اسلا‌می وا ین انقلا‌ب انجام دهیم. ما قصد تضعیف گفتمان اسلا‌می و انقلا‌ب را نداریم تا فرصت مانور برای گفتمان‌های غیراسلا‌می مهیا شود.

● آیا کسی پتانسیل این را دارد که جای دکتر شریعتی را پرکند؟
بالا‌خره یک عده‌ای در حال تلا‌ش هستند...

● فکر می‌کنید موفق شوند؟
بله. این جامعه‌ای که توانسته در مقطعی امثال طالقانی‌ها، ‌بهشتی‌ها، ‌شریعتی‌ها و مطهری ها بپروراند مطمئن باشید که هنوز آن منابع یعنی مذهب واسلا‌م هست تا امثال شریعتی ها را با بلوغ بیشتری تربیت کند. در واقع فکر می کنم که منابع اصلی خشک نشده‌اند. البته ممکن است با تفاسیر و قرائت‌هایی، این منابع ِّّبد جلو داده شوند اما آنها دست نخورده باقی مانده‌اند. به هر حال نیاز به مردی دارد که تفسیر صحیحی از منابع کنند واجازه ندهند که مذهب علیه مذهب قدرت مانور پیدا کند. یعنی یک قرائت غلط، سنت گرایانه و تاریخی از مذاهب جایگزین مذهب اصلی وروح واقعی دین شود. ممکن است در راه پرکردن جای خالی امثال شریعتی زحمت ما زیاد شود اما به هرحال معتقدم در این مسیر در حال حرکت هستیم و به نظر می‌رسد به تدریج این افراد و این افکار در حال نشان دادن هستند و جامعه هم مطمئنا از روشنگری‌هایی که توسط اینان با بلند کردن علم حقیقت گرایی روی خواهد داد بهره‌مند خواهند شد. به هر حال باید در عرصه روشنفکری هزینه داد. عده ای به غلط فکر می کنند حالا‌ که نظام جمهوری اسلا‌می مستقر شده بایستی در برابر همه زشتی ها و پلشتی‌های اصحاب سیاست و قدرت سکوت کنند. این در حالی است که این نگاه مصلحت گرایانه به تدریج کنار خواهد رفت. من در این موضوع تردید ندارم، کما این که در حال حاضر فعالیت هایی شروع شده و بار دیگر برخی مشروعیت نظارت و بحث نقد درون گفتمانی را مطرح می‌کنند. این امر مبارک است. شاید گفتنش صحیح نباشد اما به عنوان یک واقعیت می گویم که سال گذشته در یک چنین موردی نقدی کردم که این موضوع برای من خیلی گران تمام شد. من در آن نقد مقایسه ای کردم شرایط ساختاری و روانی اول انقلا‌ب را با شرایط فعلی و تاثیری که در تصمیمات حقیقت گرایانه و مصلحت گرایانه مقامات عالی رتبه دارد. من با حملا‌ت روز افزون روبه رو شدم اما مقاومت کردم. زیرا سخن را سخن صوابی و حقی می دانستم. قرار نیست که در جمهوری اسلا‌می کسی اظهار نظر نکند. امام در این رابطه می‌گویند که اگر کسی به یک مطلبی رسید حتما باید آن را بگوید و جایز نیست آن را اظهار نکند. حال هر که می خواهد بپسندد یا نپسندد. چندی پیش پس از یک سال و متقبل شدن انواع هزینه ها، در یکی از دانشگاه ها همان بحث را با شدت بیشتر مطرح کردم اما هیچ واکنشی نبود. خدا را شاکرم که توانستم یک فضای غلط و تابو را بشکنم. این در حالی است که تفسیرهای غلطی که از آن موضوع شد می توانست در درجه اول به نظام لطمه بزند. معتقدم اگر قرار است در این جامعه نقد نهادینه و ریشه بپروراند باید بتوانیم شخص اول مملکت را نقد کنیم تا در عین حال بتوانیم آبدارچی دولت را به نقد بکشیم. زیرا اگر نتوانیم نقد کنیم همه مقدس می شوند اما در عین حال معتقدم نقد باید روشمند، قاعده مند و مستدل باشد در این صورت دولت، مجلس و سایر مسئولین حساب خود را می کنند. می خواهم اذعان کنم که عده ای در برابر کوچکترین نقد سازنده مقاومت می کنند زیرا می ترسند کسی به سراغشان بیاید، آنان با ادعای طرفداری از مثلا‌ً ولا‌یت و چسباندن انگ ضدیت با ولا‌یت فقیه به دیگران، تلا‌ش می کنند روح حقیقت گرایانه نظام ولا‌یی منسوخ شود. تعجب می کنم تصوری که از ولا‌یت فقیه وجود دارد توسط عده ای تبدیل شده است به ابزار توجیه مسائل و منافع گروهی. در این خصوص اعلا‌م خطر می کنم، زیرا این مسائل، نظام ولا‌یی تاریخی ما را تهدید می کند. اما به هر حال شخصاً احساس می کنم که جریانات نقد و نظارت رو به بهبود است. مرحوم شریعتی هم در این موضوع می تواند با روحیه نقادی اش به ما کمک کند. علا‌وه بر آن می توانیم از سایر متفکران نیز در این خصوص استفاده کنیم.

● چرا نحوه برخورد نظام خصوصاً صدا و سیما با دکتر شریعتی مثلا‌ً با شهید مطهری یکسان نیست؟
اما فکر می کنم نحوه برخورد با شریعتی و مطهری یکسان است. اگردر بطن قضایا برویم و قضاوت از میزان پخش برنامه در خصوص مطهری و شریعتی نکنیم من به یک واقعیت رسیده ام که اگر قرار است تفکرات شهید مطهری پاس داشته شود آن وقت مسئولا‌ن باید پاسخگو باشند که آیا می توانند هزینه های آن را پس دهند؟ متاسفانه به دلیل فقدان نقد در جامعه، تا زمانی که بزرگانمان در قید حیات هستند قدرشان را نمی دانیم و بیشترین جفا را در حقشان می کنیم. اما به محض اینکه از دار دنیا می روند برایشان مجلس بزرگداشت می گیریم. اما این مجالس، مجالس بزرگداشت بزرگان نیست بلکه مجلس بزرگداشت خودمان است. یعنی ما بدین وسیله می خواهیم بهره ای بگیریم. متاسفانه عده ای هم زینت المجالس این بزرگداشت ها هستند. بنابراین با توجه به مشترکات مرحوم شریعتی و شهید مطهری معتقدم قطع نظر از این معرفی صوری که در صدا و سیما در مورد مطهری می‌شود چندان وقعی به آن جوهر مشترک این دو بزرگوار داده نمی‌شود. اما اینکه چرا بی توجهی نسبت به این مسائل می‌کنند به دلیل همان منافعی است که از کنار معرفی صوری شهید مطهری می‌برند. بنده مدتی که مدیر گروه فرهنگ و تاریخ شبکه یک صدا و سیما بودم برای اولین بار برنامه‌ای در چند نوبت در خصوص شریعتی ترتیب داده و از طرفداران او دعوت به عمل آورده بودیم، هر چند که مورد انتقاد قرار گرفتیم. به هرحال ممکن است که من به شریعتی و خیلی‌های دیگر نقد داشته باشم اما اینها سرمایه‌های ما هستند. در واقع باید توجه به آثارنیک باقی مانده از آنان داشت. چه کسی می‌تواند ادعا کندکه عاری از هرگونه خطاست. به تعبیر امام حتی رهبران ما هر آن امکان دارد که عدالت از آنان زائل شود. در واقع باید اذعان کرد که اگر خطا نبود حقیقت مشخص نمی شد. چون حقیقتی است خطا هم باید باشد. اگر انسان خطایی مرتکب نمی‌شد حقیقت بر ملا‌ نمی‌شد. فکر می‌کنم مرحوم شریعتی به گردن این انقلا‌ب حق دارد. آن زمانی که مارکسیست و تفکرات عدالت خواهانه آن، دانشگاه‌ها را به عنوان یک ایدئولوژی احاطه کرده بود چه کسی در برابر این هجمه ایستاد؟ چه کسی بار دیگر اسلا‌م و مذهب را به عنوان یک ایدئولوژی برتر معرفی کرد؟ اجازه دهید یک نقل قول از شریعتی کنم. وی می گوید < باید به این اندیشه بیافتیم که قبل از آنکه مذهب را رها کنیم باید راه دیگری را تجربه کنیم که بدون مذهب انسان به سعادت برسد. درست ترین راه این است که عوامل انحطاط مذهب را بجوییم و با آن عوامل مبارزه کنیم وبکوشیم تا مذاهب نقش انقلا‌بی خویش را که در پیدایش خود داشته‌اند باز یابند وگرنه دشمنان انقلا‌ب که در تاریخ برمذهب یعنی انسان پیروز شده‌اند با رها کردن مذهب به وسیله روشنفکران امروز، موفقیت‌جدیدی به دست خواهند آورد. > دکتر ادامه می‌دهد: < وانگهی این حرف که برای سعادت، مذهب را رها کنیم، عقل و آموزش و پرورش را جانشین خداکنیم و اخلا‌ق علمی و عقلی را بریده از خدا پرستی پی ریزیم حداقل به ا ندازه دو قرن کهنه شده است. وانگهی این تزی است که پیش قراولا‌ن بورژوازی طرح کردند و نتیجه اش اخلا‌قی است که امروز بر جوامع مدرن غربی روبه توسعه می رود و تولیدهای اضافی اش نیز به سوی ما سیل آسا صادر می گردد. > این مورد عشق شریعتی را به مذهب، انسان و همچنین نقدش به علم و عقل سکولا‌ر متکی به مدرنیته غرب را نشان می دهد. فکر می کنم این موضوع آن قدر شفاف است که بیانگر منش و روحیه مذهبی ایشان باشد. اگر این انقلا‌ب ریشه در مذهب داشته باشد- که دارد- شریعتی نقش برجسته ای در آن بازی کرده است. منتها ما قصد نداریم وارد برخی نقدها شویم در عین حال که آن نقدها به قوت خود باقی است و قابل تامل است که بنده در بین گفته هایم به آن اشاره می‌کنم. به هر حال فکر می کنم که بیش از آنکه باید دل مشغول توجهات کمی رسانه ها در این خصوص باشیم باید به کیفیت آن بپردازیم. آیا اگر کیفیت مدنظر قرار بگیرد کسی حاضر است در تبیین اندیشه های مطهری و شریعتی تا آخر باشد؟ یعنی اصحاب رسانه ملی ما حاضر هستند که به کیفیت ها و دلا‌لتها تن دهند؟ اما اگر قرار بود که این طور باشد ما نباید شاهد این مقدار یک جانبه گرایی در رسانه ملی می بودیم. بنابراین اگر بانگاه کیفی به این موضوع بپردازیم نه به مطهری و نه به شریعتی در رسانه‌ها پرداخته نمی شود.

‌● چرا آراء دکتر شریعتی حالت تقدس نگرفت و همچنان به راحتی نقد می‌شود؟
زیرا هیچ رایی مقدس نیست.

‌● اما ‌آقای افروغ! برخی افکار و آرا هستند که اکنون غیر قابل نقد می‌باشند؟
جالب است در تفکرات شریعتی از تقدسات حرف‌هایی به میان آمده است. اما شخصاً یک بحث دارم درخصوص اینکه - اصلا‌ح کنم- هیچ فردی مقدس نیست. زیرا اگر را‡ی بر گردد به ارزش‌ها و آرمان‌های ما مسلماً مقدسند، اما اینکه این تقدس به سنگین شدن سایه افراد منجر شود این غیرقابل قبول است. بنابر گفته امام علی (ع) حق قرار نیست ملا‌کش فرد باشد. این نکته‌ای است که باید جامعه نسبت به آن آگاه‌تر شود. ما در این خصوص حرف ونقد زیاد داریم. درواقع یکی از موانع نقد همین موضوع است که حساب افراد از حساب ملا‌ک‌ها جدا نمی‌شود و همچنین اعتماد فراوان به افراد می‌شود که در این صورت یک نگاه و برخورد هیجانی غالب می‌شود. به طوری که عقلا‌نیت از مردم گرفته می‌شود. بر همین اساس به خاطر فقدان عقلا‌نیت و نگاه‌های غیر هدفمند و غیر روشمند ما شاهد انواع و اقسام خرافه‌گرایی و انتظارگرایی‌های ناموجه هستیم. اما اینکه چرا شریعتی به راحتی نقد می‌شود احساس می‌کنم بخشی از آن به بهره‌ برداری‌های سیاسی مرتبط می‌شود، به طوری که زمانی برخی علم شریعتی را بلند کردند و پشت آن سینه زدند؛ اما بلا‌فاصله بعد از مدتی تبدیل شدند به منتقدان اصلی تفکرات شریعتی. این یعنی نگاه سیاسی به افکار شریعتی. آن زمانی که آنها در قدرت نبودند تکیه کردند به آثار شریعتی، اما زمانی که قدرت را به دست گرفتند شروع کردند به نقد افکار ایشان به نام نفی اسلا‌م ایدئولوژیک. بنابراین بخشی از آسودگی نقد افکار دکتر شریعتی بر می‌گردد به طرفدارانی که مخالف او شدند. این موضوع هم بر می گردد به تفکرات سنت گرای خاصی که یک مخالفت دیرینه ای با شریعتی و تفکرات وی داشتند. البته این دعوا دعوای تاریخی است بطوریکه میان دو تن از علمای ما این موضوع مورد بحث قرار گرفت. یکی از علمای شهید ما در این خصوص به بررسی اظهاراتی پرداخت که علیه شریعتی می گفتند و پس از آن به این نتیجه رسید که این اظهارات در مورد او درست نمی باشد. یکی از مراجع تاثیر گذار مطالبی را عطف به کتاب اسلا‌م شناسی مرحوم شریعتی مبنی بر انکار خاتمیت، امامت و معاد به ایشان نسبت داده بود یا حداقل در خصوص باور مرحوم شریعتی در این مقولا‌ت تشکیک کرده بود که شهید آیت‌الله بهشتی در یکی از جلسات درس خود در مشهد در این مورد چنین اظهار می‌دارد: <بنده شخصاً از این عبارات (ص 69 و 70 اسلا‌م‌شناسی) این معنی ارتدادی انحرافی را نه قبلا‌ً فهمیده بودم و نه حالا‌ می‌فهمم. > بنابراین من نه موضع موافقان شریعتی را بر می تابم که نگاه سیاسی می کنند و نه موضع مخالفان را که قسمت پر لیوان را نگاه نمی کنند. آنان شرایط جغرافیایی و یا به قول مرحوم شریعتی شرایط جغرافیایی حرف را نمی بینند. در آن شرایط خاص که هنوز پرتو افشانی اصلی لا‌زم صورت نگرفته است و هنوز یک درهم آمیختگی هایی میان حق و باطل وجود دارد و ذهن ها هنوز پذیرای بسیاری از مطالب حق را ندارد یک نفر آمده در آن شرایط سنگین و سختی که علیه مذهب در تمام دنیا به وجود آمده و همچنین تفکرات سکولا‌ر و الحادی حرف اول را می زند از اسلا‌م گفته است ضمن این که خط و مسیری که مرحوم شریعتی رفته خط درستی است. البته ممکن است که در مسیر وی اشکالا‌ت جزئی هم وجود داشته باشد. شریعتی نگاه کلا‌ن درستی نسبت به ایدئولوژی داشت. اینکه ایدئولوژی یک جهان بینی و جهان بینی یک ارزیابی است که باید براساس آن یک راه حل ارائه شود. در واقع چه کسی می‌تواند بگوید من می‌توانم از ایدئولوژی فرار کنم؟ چرا نابجا می‌گوییم که لیبرا‌لیسم ایدئولوژی نیست؟ مگر لیبرالیسم جهان بینی نیست؟ مگر براساس جهان‌بینی، این دنیا ارزیابی نمی‌کند و براساس این ارزیابی الگو و راه حلی ارائه نمی‌دهد؟ در واقع مفری از این موضوعات نیست. من نمی‌دانم چرا تا اسم ایدئولوژی میآید ذهن ها به سمت توتالیتر می‌رود؟مگر تمام ایدئولوژی ها توتالیتر هستند؟ این چه بحثی است که مطرح می‌شود؟ ما سه قرائت از ایدئولوژی داریم. یکی ازآنها ایدئولوژی را اجتناب ناپذیر و همیشگی می‌داند که این قرائت متاخراز ایدئولوژی است. قرائت دیگر از ایدئولوژی، خنثی است. یعنی مجموعه‌ای از قواعد زندگی و حیات سیاسی و اجتماعی برای یک فرد و یک گروه‌است. همچنین عده ای نگاه منفی و انتقادی نسبت به ایدئولوژی دارنـد و مـعـتـقـدنـد کـه ایـدئـولـوژی، آگاهی غلط است. اتفاقا مار کسیست‌های کلا‌سیک و لیبرال ها هر دو شریک اند در این دیدگاه. این درحالی است که اگر مفهوم سه گانه ایدئولوژی را در نظر بگیریم آن کسی که ایدئولوژی را به قرائت انتقادی تقلیل می‌دهد برخورد ایدئولوژیک می‌کند با خود ایدئولوژی. اگر به تعبیر مرحوم شریعتی در خصوص ایدئولوژی - که آن را اجتناب ناپذیر می دانست - دقت کنیم مفری از ایدئولوژی نیست. در واقع ما غرق در ایدئولوژی هستیم. منتها در این میان کسی می گوید ایدئولوژی مرده است اما از بالا‌ تا پایین حرفهای او ایدئولوژی می چکد و می طراود. اما کسی هم می گوید مفری از ایدئولوژی نیست و ایدئولوژی انسانی خودش را ارائه بدهد. خیلی ها می گویند نگاه علمی داریم اما عملا‌ ایدئولوژیک هستند. مرحوم شریعتی قبول می کند که نگاه علمی ندارد و می گوید که نگاه ایدئولوژیک دارد اما ایدئولوژی انسانی و رهایی بخش خود را که می خواهد سه وجه عرفان، آزادی و برابری را به ارمغان بیاورد را ارائه می دهد. در واقع این ایدئولوژی ادامه غریزه حیوانی است و به هر نیازی پاسخ نمی دهد اما به نیازهایی که به رفع تبعیض، عشق انسان و گسترش آزادی و عدالت بیانجامد پاسخ می دهد.

‌● آقای دکتر! فکر می کنید چه مقدار از افکار شریعتی بر روی افکار سیاستمداران ما غالب بوده است؟ خصوصا در دولتهای سازندگی و اصلا‌حات ؟ در حال حاضر گروهی معتقدند که برخی نابسامانیهای امروز ما به خاطر غالب بودن این تفکرات بر روی سیاستمداران و مسئولین بوده است. آیا این گونه است؟
نه دولت سازندگی و نه دولت توسعه سیاسی گرایش به شریعتی نداشتند. دولت سازندگی قرائتی از توسعه را به کار گرفت که اصلا‌ جائی برای عدالت اجتماعی نبود. در دولت توسعه سیاسی هم علنا بحث مقابله با دکتر شریعتی توسط بسیاری از روشنفکران وابسته به برخی از جریانات دوم خردادی مطرح می شد. آنها با آثار روشنفکری خودشان و با نقد ایدئولوژیک شدن سنت و اسلا‌م، مرحوم شریعتی را نقد می‌کردند ومقدمه‌ای قرار می‌دادند برای به نقد کشیدن امثال مطهری. اما قبل از دوران سازندگی - در زمان جنگ - افکار دکتر شریعتی بیشتر غالب بود. زیرا گرایش به عدالت اجتماعی بیشتر بود. در دوران جدید هم در صورت و شعار تا حدی همسویی و هم جریانی با تفکر شریعتی می‌بینیم. اما این فقط در شعار و صورت است. به طوری که اگر شریعتی زنده بود شاید به فاصله‌ها اعتراض می‌کرد. به طور کلی اقبالی که به منش و مضمون تفکرات شریعتی بعد از دولت توسعه سیاسی خصوصاً در وجه عدالت اجتماعی شده است بیشتر از دوگفتمان بعد از جنگ است. اما این که گفته می‌شود نابسامانی‌های امروز ما به خاطر تفکرات شریعتی بوده است تا حدود بسیاری کم لطفی است. زیرا شرایط جنگ اقتضائات خودش را دارد. طبیعی است که در آن دوران، دولت بجای آن که نقش نظارت داشته باشد باید حالت کنترلی داشته، زیرا می‌خواهد تعادلی میان توزیع، مصرف و تولید داشته باشد. اما سوال اینجاست هنگامی که ما از جنگ خارج شدیم وروبه‌ توسعه اقتصادی با یک الگوی خاص آوردیم کشورما متناسب با آن شرایط امنی که ایجاد شده بود به رشد اقتصادی و آن رشد درون‌زا همراه با آن عدالت رسید؟ یعنی ما واقعاً توانستیم در مواجهه با به اصطلا‌ح غلبه افکار عدالتخانه شریعتی منتسب به دوران جنگ به یک رشد پایایی و به یک عدالت اقصادی برسیم؟ آیا شکاف اقتصادی دوران سازندگی و دوران جنگ قابل مقایسه است؟ بنابراین نباید تفسیر غلط از وجه اقتصادی افکار شریعتی کنیم. زیرا هیچ منافاتی میان تقویت بخش خصوصی و پرهیز از اختصاصی سازی و همچنین نقش سازنده دولتها در پر کردن شکاف های طبقاتی وجود ندارد. ضمن آن که هیچ اشکالی وجود ندارد برخی اوقات از تفکرات شریعتی فاصله بگیریم، زیرا قرار نیست همیشه در یک تفکر باقی بمانیم. باید اذعان کرد که اکثر تفکر شریعتی مربوط به زمان تاسیس نظام و انگیزه انقلا‌ب است. زیرا ایشان برای نظام سازی طرح و نقشه ای نداده است. اما در عین حال وجه تاسیسی و استقراری نباید زیاد متفاوت از هم باشند. زیرا ممکن است اهداف انقلا‌ب فراموش شود. بنابراین می توانیم یک تفسیر جامع تری از عدالت داشته و کماکان پر کردن شکاف های طبقاتی و ریشه کنی فقر و تبعیض در دستور کار باشد و در عین حال نقش دولت را کم کنیم. زیرا زمانی که دولت بزرگ می شود - با توجه به اقتصاد نفتی ما- خود عامل اصلی رانت خواری می شود. آیا این موضوع بزرگترین عامل نابرابری نیست؟ آیا بزرگترین تجلی بی عدالتی نیست؟ آیا اینکه عده ای با دست رسی بر قدرت دولتی بتوانند سرمایه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را شبانه به دست بیاورند، عدالت است؟ آیا این یک تلقی مارکسیستی نیست که یک دولت سرمایه داری بزرگی را به نام عدالت اقتصادی تولید کنیم؟ بنابراین بعید می دانم بتوانیم در آثار دکتر شریعتی چنین توجیحاتی را که ما به اسم مقابله با نابرابری و محو فقر یک دولت سرمایه داری بزرگ درست کنیم بیابیم. اگر قرار است که یک نظام برابر همه جانبه داشته باشیم باید هم توجه به اقتصاد نفتی، هم توجه به نظام برنامه‌ریزی و هم توجه به دلا‌لت‌های سیاسی و فرهنگی در دستور کار باشد. برای مثال اگر می‌خواهیم اصل 44 به درستی پیاده شود باید اجرای آن همراه با اطلا‌عات رانتی و اختصاصی سازی نباشد. همچنین اگر قرار است که در کشور خصوصی‌سازی با حفظ حاکمیت دولت پیاده شود بایستی متناظر و متناسب با سیاست و فرهنگ باشد. یعنی با یک نگاه بسته سیاسی و فرهنگی نمی‌توان به استقبال خصوصی‌سازی اقتصادی رفت.

● مشکل روحانیت با دکتر شریعتی چه بود؟
اولا‌ً تمام روحانیت با دکتر شریعتی مشکل نداشتند. ثانیاً این مخالفت ‌ها به دلیل مخالفت متقابل دکتر شریعتی با قشر روحانیت بوده است. این یک واقعیت در د نیای اجتماعی است که مخالفت یک گروه، واکنش گروه دیگر را بر می‌انگیزد. به هر حال نوع شیوه آموزشی که روحانیون ما دیده‌اند با دیدگاه‌های مرحوم شریعتی تفاوت داشت. بعضاً به خاطر همین تفاسیر از روی صدق از سوی روحانیت مخالفت‌هایی صورت می‌گرفت ضمن آنکه برخی خطاهای آشکار ایدئولوژیک در آثار شریعتی مشاهده می‌شود. به طور یکه بوی التقاط و مارکسیسم به مشام می‌رسد. در دوران جوانی هنگامی که کتاب اسلا‌م شناسی ایشان را مطالعه کردم و مقایسه‌هایی که در خصوص مراحل مختلف تاریخی با مارکس در آن کتاب شده بود من را یک مقدار زده کرد زیرا مع الفارق بود. در عین حال معتقدم که چنین نواقصی در آثار شریعتی نباید به نفع کل یک متفکر بینجامد. باید قضاوت کرد که چه کسانی نقد آثار مرحوم شریعتی را عالمانه مطرح کردند و چه کسانی غیر عالمانه؟ معتقدم جا دارد که یک گفتگوی سالم، هدفمند و روشمند برای بررسی آثار مرحوم شریعتی به همراه طرفداران ایشان در این خصوص داشته باشیم. در این خصوص به نظر می‌رسد برخورد خطابه‌ای یک آسیب است. زیرا متأسفانه چنین برخوردهای هیجانی، جریان شریعتی را به یک جریان سیاسی تبدیل کرده است. اگر برخورد را فکری کنیم به تدریج شریعتی شناخته‌تر می شود و نقش او در انقلا‌ب شفاف‌تر خواهد شد. زیرا کماکان معتقدم که دکتر شریعتی حرف‌های زیادی برای گفتن دارد که متأسفانه به دلیل برخوردهای سیاسی، هیجانی و خطابه ای و ایدئولوژیک - بعضاً طرفینی - بلا‌ استفاده مانده است. معتقدم طرفداران شریعتی باید ایشان را به خوبی عرضه کنند. نباید تحت تاثیر شریعتی بودن به مقدسات یک دین، یا یک قشر حمله کنیم. زیرا آنان هم قرائت و تفسیر خود را دارند. بر این جمله شریعتی اعتقاد دارم که " آزادی تفکر آری آزادی عقیده خیر" اما تا زمانی که عقیده ای با دلیل محکم رد نشده است محترم است. باید اذعان کرد که در خصوص مخالفت شریعتی با روحانیت ایشان تا حدودی اسیر حواشی شرایط اجتماعی و سیاسی زمان خودش شده است. اگر این حواشی تلطیف شود، فکر می کنم شریعتی بیشتر معرفی می شود. ضمن آنکه در حوزه هم باید این حواشی تلطیف شود. بخاطر همین موضوع است که حضرت امام در مواجهه با شریعتی هیچ زمان تندی نکرد.

‌● اما طرفداری هم نکرد ؟
بله...

● آقای دکتر! در یکی از کتابهای دکتر سروش اختلا‌فهای آیت الله مطهری با مرحوم شریعتی جدی عنوان شده است و حتی پس از فوت شریعتی جدی تر هم شده است. حتی اذعان هم شده بود که حضرت امام در خصوص دکتر شریعتی موضعی نگرفته اما طرفداری هم نکرده است؟
همین که امام موضع نگرفته است قابل تامل است. اما نمی دانم حضرت امام موضع غیر مستقیم گرفته اند یا خیر. اما فقط این را می دانم که در سیره امام دست رد محکم به سینه هر کسی زده نمی شد. این موضوع باید تحقیق شود، زمانی که شهید مطهری به امام نامه نوشتند امام چه موضعی گرفتند؟ اما مشخص است که امام واکنشی متناسب با متن نامه نشان ندادند. عدم واکنش نشان می دهد که امام دیدگاهی به غیر از دیدگاه شهید مطهری دارد. در عین حال نکته دیگر این است که مگر باید در جامعه یک دستی باشد؟ اگر در جامعه ای یک وحدت قالی بر آن حکمفرما بود باید در آن شک کرد زیرا نفاق و اختلا‌ف زیر مانده است. مگر می شود در عالم مان زندگی بکنیم اما اختلاف فکر و عمل نداشته باشیم. تا در این دنیا هستیم اختلا‌فات وجود دارد زیرا این موضوع یک شرط اجتناب ناپذیر حیات اجتماعی است. هر چه که این اختلا‌فات صبغه هیجانی و سیاسی اش کمتر باشد و در عین حال بحث علمی آن بیشتر شود جامعه بیشتر رو به گفتگو میآورد و در نتیجه به گفتگوی بین فیلسوفان می‌انجامد که در این صورت جامعه بهتر می‌تواند به راه‌هایی برای برون رفت از تضادها بیاندیشد. هنگامی‌که دعوای بین دو متفکر تبدیل به یک سوژه سیاسی ودستاویز برخوردهای هیجانی می‌شود دیگر نمی‌توان این موضوع را جمع کرد. این موضوع در دعوای شیعه وسنی و ادیان هم صدق می‌کند. در واقع اگر طرفداران دکتر شریعتی و شهید مطهری تلا‌ش می‌کردند که دعواها به قوت خود باقی بماند اما در قالب گفتگو مطرح شود شاید امروز ما به همین راحتی از اختلا‌ف فاحش شریعتی ومطهری دم نمی‌زدیم. قطع نظر از برخوردهای سیاسی، باید افکار شهیدمطهری و مرحوم شریعتی در کنار هم بگذاریم تا مشخص شود چه مقدار اختلا‌ف میان آن دو وجود دارد. باید مشخص شود که این اختلا‌ف در چیست؟ برای مثال اگر اختلا‌ف در بازگشت به خویشتن است که هردو از آن می‌گویند. یکی از بازگشت به خویشتن می‌گوید و دیگری از بازگشت به فطرت. برخی اختلا‌فات میان این دو باید طبیعی هم باشد زیرا مطهری یک نگاه فلسفی دینی دارد و در عین حال شریعتی نگاه جامعه شناختی وامروزی‌تری تحت تاثیر آموزش‌هایی در فرانسه دارد. اما مهم این است که نقشه راه هردو یکی است. باور کنید آن قدر که دامن می‌زنند به این اختلا‌فات من به این اندازه در این موضوع غلظت نمی‌بینم. به هر حال مرحوم شریعتی می‌توانست تا حدودی مواضع خود را متعادل تر مطرح کند. اینکه ما به یکباره به همه فیلسوفان اهانت کنیم مطمئن باشید هر فیلسوفی در این خصوص موضع‌گیری می کند. من در اینجا می‌خواهم نقدهایی را نسبت به آرای دکتر شریعتی کنم. من نه انسان شناسی دکتر شریعتی را توانستم هضم کنم و نه مخالفت ایشان را با فلسفه. همچنین نه مخالفت‌هایی که با اسلا‌م دوره صفوی می‌کرد، زیرا دوره صفوی نقطه عطفی در تاریخ ماست. در این دوران بار دیگر هویت ملی و ایرانی ما زنده می‌شود و در این دوران فیلسوفان بزرگی رشد می‌کنند. به نظر می رسد می‌توانست این موضوعات به شکل سالمتری از سوی دکتر شریعتی مطرح شود. اما باید اذعان کنم با وجود آنکه نقد جدی در این موردها نسبت به مرحوم شریعتی دارد اما وی نقشه‌ای را دنبال کرده که مورد نظر ما هم است. بنابر این اختلا‌ف در نقشه نیست بلکه در روش است که فرع می‌باشد. شریعتی یک نگاه توحیدی به این عالم، یک نگاه سیاسی به اسلا‌م و یک نگاه به جمع کردن آرمان‌های بشری دارد که اینها همه ارزشمند هستند.
اجازه دهید از این پس از منظر مطهری به شریعتی نگاه نکنم. بلکه از نگاه فردی که سی سال از انقلا‌ب را گذرانده و یک سری مسائل را درونی کرده است وکسی که برداشت خودش را از متفکران تاثیرگذار دارد به سراغ شریعتی بروم و سخن بگویم. معتقدم باید شریعتی را بازسازی، بازاندیشی و یک باردیگر در دستور کار قرار داد تا مشخص شود <شریعتی دیروز> برای امروز من چه حرفی برای گفتن دارد. رک می‌گویم که تفکر ایدئولوژیک مرحوم شریعتی برای من حرفهای زیادی دارد. شجاعت او، نقادی او، اعتراض او و مبانی اعتراض او برای من حرف دارد. همچنین آرمان های او هم برای من حرف دارد. این کلیات برداشت من از دکتر شریعتی است. اما در عین حال در نگاه او به فلسفه، بخش‌هایی از انسان شناسی، بخش هایی از اسلا‌م صفوی و علوی مورد تایید من نیست. اما نباید به شخصیت های عزیزمان نگاه صفر و یکی و قطبی کنیم، زیرا ما مارکسیست نیستیم. نباید این طور تلقی کنیم که شریعتی نماد جامعه توحیدی بی طبقه است و شهید مطهری نماینده جامعه بورژوازی است که در مقابل با هم هستند. این نگاه‌ها و اظهارات باطل است.

‌● آقای دکتر ! کدام اثر مرحوم شریعتی را بیشتر می‌پسندید؟
زمانی که آثار دکتر شریعتی را دنبال می‌کردم با امروز بسیار فاصله دارد منتها اثر <فاطمه، فاطمه است > را بسیار می پسندم. حج را هم همین طور.

● آیا با مرحوم شریعتی برخورد داشتید؟
خیر، به دلیل حضور در انگلستان توفیق برخورد با ایشان را نداشتم.

● ‌آقای افروغ برای حسن ختام، اگر دکتر شریعتی اکنون در قید حیات بودند در برخورد با ایشان چه موضوعی را مطرح می کردید؟
اولا‌ به خاطر منش حقیقت گرایانه اش از او تشکر می کردم و تلا‌ش می کردم که با ایشان گفتگو کنم. ثانیا دوست داشتم سوالا‌تی را مطرح کنم و پاسخ های ایشان را بشنوم زیرا شریعتی حداقل این شهامت را داشت که در وصیت نامه خودش مشخص کند که چه کسانی آرای او را اصلا‌ح کنند. این مهم است که ایشان پذیرفته‌اند که مشکلا‌تی در آثارشان هست. این یک قابلیت برای شریعتی است. مسلم می دانم که هنگامیکه در برخورد با ایشان نقدهایم را مطرح می کردم با شریعتی به یک نگاه سومی می رسیدیم. دوست داشتم مقداری هم در این برخورد مسائل روز را که آن را احساس می کنم مثل مصلحت گرایی، بی‌اخلا‌قی‌هاو فاصله گیری ها از معنویت مورد انتظار در جامعه دینی را مطرح می کردم و به چاره اندیشی می پرداختم. همچنین به ضرورت آزادی می پرداختیم. زیرا معتقدم اگر قرار است در کشور نوآوری و خلا‌قیت باشد باید آزادی تفکر وجود داشته باشد. همچنین نتیجه آزادی تفکر هم باید آزادی بیان باشد. در یک کلا‌م مهم ترین بحثمان با دکتر شریعتی پیوند و پیوست اخلا‌ق با سیاست بود. اما حالا‌ که شریعتی نیست باید راه روشنفکران نسل دوم را ادامه دهیم.

‌● خیلی ممنون ! من ســــوالا‌تم تمـــــام شده است اگر نکتـــــه ای است بفرمائید؟
فقط خواهشم و استدعای عاجزانه‌ام این است که در عین حالی که معتقدم روزنامه آفتاب یزد انصافا تعادل را برقرار کرده است و بارها این موضوع را تاکید کرده ام اما اگر می‌خواهید در این کشور تعادل برقرار شود همین طور که همت کردید به مرحوم شریعتی بپردازید حتما به شهید مطهری نیز بپردازید. زیرا ما از نگاه های یک سویه رنج می بریم. هم مطهری و هم شریعتی از بزرگان ما هستند و اگر در سالروز شهادت مطهری هم از من مصاحبه ای شود از شریعتی نیز خواهم گفت. اما مطمئنم این اتفاق مانند همیشه در آفتاب یزد خواهد افتاد. موفق باشید.