ناهاراک، مردانه در برابر ظلم مى‌ايستد - گفتگو با پدر بزرگوار شهيدى از خيل اقليت‌هاى ديني؛ژوزف شاهينيان

اشاره:
هشت سال دفاع مقدس در عين آنکه تجلى عارفانه‌ترين حضورها و رشيدترين حماسه‌ها بود، تجلى اوج يکرنگي، همسويى و وحدت قلب‌ها و قدم‌ها نيز بود. در هشت سال دفاع مقدس، دنيا ديدنى‌ترين حماسه‌هاى وحدت را مشاهده کرد که چگونه مردان و زنان با وجود تنوع قومي، مذهبى و زبانى دوش در دوش يکديگر تحت يک پرچم با يک ندا و به سمت يک هدف تجمع کرده، ماندنى‌ترين حماسه‌ها را ثبت کردند. امروز ايران سربلند، سرافراز از خون فرزندان خويش است که براى آزادى واستقلالش از بالاترين سرمايه خويش گذشتند.
به خاطر همين ادله‌هاى روشن است که بايد گفت هيچ ملتى مثل ملت ايران در عين پايدارى بر اسلام، ميهن‌دوست نيست. امروزه واژه شهيد و شهادت ديگر نه تنها براى ما مسلمانان داراى ارزش است بلکه هزاران اقليت دينى نيز با اين افتخار مانوس و آشنايند چرا که خود دهها و صدها عزيز خود را فداى استقرار واستحکام پايه‌هاى ميهن خويش کرده اند.
چندى پيش به حضور خانواده گرامى شهيدى از هموطنان گرامى ارامنه رسيديم. خانواده بزرگ شهيد “ژوزف شاهينيان”. پدر ومادر عزيز شهيد در بدو ورودمان به منزل نورانى‌شان با استقبال گرم خويش، ما را شرمگين محبت خويش مى‌کنند. پدر عزيز شهيد على‌رغم کسالت شديدى که دارد افتخار حضور مى‌دهد و ما را ميهمان محفل خاطرات و گفته‌هاى شيرين خويش از فرزند عزيزش مى‌نمايد. باب سخن را با ذکر زندگى شهيد آغاز کرده، مى‌گويد؛
“شهيد ژوزف متولد سال 1342 بود. وقتى ديپلم گرفت ابتدا يکبار در کنکور سراسرى شرکت نمود و پس از عدم قبولى در آن خواست تا به خدمت مقدس سربازى اعزام شده پس از اتمام آن دوباره در کنکور شرکت نمايد. بعد از يک دوره آموزش 3 ماهه به جبهه اعزام شد. يک ماه در ميدان جبهه بود تا اينکه در سال 1365 در ايستگاه حسينيه اهواز به شهادت رسيد.” ادامه گفتگو را مى‌خوانيم؛

از خصوصيات و سيرت فرزند گراميتان موردى را در ذهن داريد؟
شهيد ژوزف عزيز داراى اراده‌اى قوى و پشتکارى عجيب بود. به طورى که از اداى هيچ کارى که بر عهده او گذاشته مى‌شد سر باز نمى‌زد. از طرفى ورزشکار هم بود و داراى روحيه ورزشکاري، لذا قاطعيت و قدرت را همراه با لبخندى هميشگى در چهره داشت تا جايى که در بسيارى اوقات اين چهره و اراده او به من قوت قلب مى‌بخشيد. حتى ايشان در جبهه ترکش مى‌خورند و در همانجا قرار مى‌شود روى ايشان عمل جراحى صورت بگيرد و اصرار شهيد اين بوده که با چشم باز و بدون بى‌هوشى اين کار را بکنند يعنى اينقدر به خود اعتمادبه نفس داشت.

چگونه از شهادت ايشان مطلع شديد؟
قضيه شهادتش را ابتدا به ما نگفتند. بلکه اول با دامادمان در ميان گذاشته بودند و ايشان هم ابتدا به ما گفت که “ژوزف” مجروح شده و در بيمارستان است اما با مراجعه هيئت‌هاى سينه‌زن- که به مناسبت ايام محرم مشغول مراسم بودند- به منزل ما بود که متوجه قضيه شدم و انصافا مردم مسلمان خوب استقبال وبدرقه‌اى از پيکر شهيدمان به عمل آوردند و ثابت کردند که احترام ايشان به شهيد، احترام به يک مقام و منزلت الهى است و اين مافوق تصورات عادى است.

اشاره کرديد به اينکه شهيد ورزشکار هم بود. ايشان در چه رشته‌هايى فعاليت مى‌کرد؟
در رشته‌هاى فوتبال و شطرنج بازى مى‌کرد. عضو باشگاه شاه عزيز تهران بود و با تيم‌هاى برجسته‌اى مسابقه مى‌داد.در مناسبت‌هاى مهم مثل 22 بهمن و مراسم مذهبى مسابقه‌هايى را برگزار مى‌کردند و تاکنون تصاوير متعددى از بازى‌هاى ايشان در مطبوعات مختلف به چاپ رسيده است.

از خاطرات شهيد در جبهه از زبان همرزمانش چيزى شنيده‌ايد؟
خاطره بسيار است و بسيارگفته شده اما يکى از همرزمانش گواهى مى‌داد که “ژوزف” تا آخرين تيرى که در تفنگ داشت مقاومت کرد. خودش هم مدام مى‌گفت که ما به اين آسانى از پاى درنخواهيم آمد. تا دشمن را به ستوه درنياورم بر زمين نخواهم نشست.

مقام معظم رهبرى چندسال پيش بازديدى از منزل شما داشتند. از خاطره اين ديدار بگوييد.
آن وقت من سرايدار مدرسه بودم و در منزلى که داخل مدرسه به ما اختصاص داده شده بود اقامت داشتيم. صبح بود که آمدند اطلاع دادند از بنياد شهيد قرار است هيئتى بيايد. ما هم آماده شديم اما ديدم که اوضاع طور ديگرى است و گويا قضيه بالاتر از اين حرفهاست. لذا اولين احساسم اين بود که ميهمان خانه محقر ما بايد فرد بزرگى باشد تا اينکه آقا تشريف آوردند و حقيقتا با حضورشان يک روز فراموش‌نشدنى در زندگى ما به ثبت رسيد که هنوز با خوشى‌هاى آن ديدار مانوسم.

با توجه به اينکه مکرر از عنوان “شهيد” استفاده کرديد، دوست داشتيم بدانيم تعبير شما از اين واژه چيست؟
ما در زبان خودمان از شهيد با عنوان “ناهاراک”‌ياد مى‌کنيم و آن يعنى کسى که در برابر يک ظلم خارجى مردانه تا آخرين لحظه مبارزه مى‌کند و در نهايت نه سازش را مى‌پذيرد نه تسليم مى‌شود و لذا مرگ را که بهترين نوع مرگ است انتخاب مى‌کند.

از آخرين وداع شهيد خاطره‌اى در ذهن داريد؟
بله آخرين بارى که ايشان داشت مى‌رفت با اطمينان خاصى مى‌گفت اين اعزام را برگشتى نخواهد بود. وقتى ما مى‌گفتيم که اين چه حرفى است؟ مى‌گفت نه، مگر خون من رنگين‌تر از ديگر شهداست؟ من خودم از خدا شهادت را خواسته‌ام و مى‌دانم که بزودى به اين خواسته‌ام خواهم رسيد.

واقعا جالب توجه است. عزيزى از اقليت‌هاى دينى به اين شدت و وسعت نسبت به شهادت عشق مى‌ورزد؟!
بله. البته اين عشق، عمومى است. ما هم حضور در رکاب انقلاب و امام را افتخار مى‌دانيم و همه آرزوى ما اين است که بتوانيم اندکى در موفقيت انقلاب اسلامى موثر باشيم. ما امروز چهارصد سال است که در اين خاک زندگى مى‌کنيم و مثل ساير هم‌ميهنانمان، وطن را دوست داريم و انقلاب را بالاتر از آن دوست داريم.

از توصيه‌ها وگفتارهاى شهيد برايمان بگوييد؛
يکى از مهمترين صحبت‌هاى ايشان که همواره در ذهنم است تاکيد ايشان بر واقعى بودن آرمان ارتش 20 ميليونى بود که امام خميني(ره) مطرح فرموده بودند.
“ژوزف” مى‌گفت الان اين افرادى که مستقيم در جنگ حضور دارند اندکى از آن‌ارتش 20 ميليونى هستند و دشمن خواهد ديد که در ازاى شهادت هر رزمنده ايرانى صدنفرجايگزين پيدا خواهد شد. لذا به اين پشتوانه بزرگ هميشه افتخار مى‌کرد.

پدرجان از مزار شهيد هم سراغى مى‌گيريد؟
بله ما در هر سال بيش از 8بار بر سر مزار شهيد حاضر مى‌شويم. در تمامى مراسم مذهبى‌مان به ياد ايشان در سر مزار حضور پيدا مى‌کنيم و اين زيارت‌هاست که همچنان ارتباط روحى ما با شهيد را حفظ کرده است.

از علاقه شهيد و خودتان به امام و انقلاب گفتيد. ريشه اين علاقه و محبت را در چه مى‌دانيد؟
ببينيد ما جزئى از ملت بزرگ ايران هستيم. دست لطفى که حضرت امام خميني(ره) بر سر ملت کشيد ما را نيز شامل شد و حقيقتا ما عزت خود را مرهون حرکت ايشان مى‌دانيم. درعرصه انقلاب هم همين‌طور حضور داشتيم. يادم مى‌آيد روز 22 بهمن يک تانک رژيم شاه به داروخانه‌اى حمله کرد و اهالى محل که از ارامنه بودند تانک را گرفتند و بعد از پيروزى انقلاب آن‌را تحويل بچه‌هاى انقلاب دادند.

بعد از شهادت شهيد، ايشان را تاکنون در خواب هم ديده‌ايد؟
من يک پسر ديگر دارم که ايشان خيلى برادرشان را در خواب مى‌بيند. اما چند بار بيشتر به خواب من نيامده و در همه موارد با همان چهره لبخندگونش زيارتش کرده‌ام که نشان از بشاشيت و شادمانى ايشان از سرنوشتى دارد که خود از خدا خواسته بود.

به‌عنوان آخرين کلام اگر صحبت خاصى ناگفته باقى مانده بگوييد.
من در کلام آخرم تاکيد مى‌کنم به‌عنوان يکى از اقليت‌هاى دينى مقيم جمهورى اسلامى ايران بر وفادارى به امام وانقلاب عزيز پايدار هستم. شايد برايتان جالب توجه باشد که بگويم هر هفته به اتفاق يکى از دوستان به حرم مطهر امام خميني(ره) مى‌روم و در آنجا همه دلتنگى‌هايم را با ايشان در ميان مى‌گذارم و سخن آخر اينکه از اين طريق سلام ما را به مقام معظم رهبرى و ملت شريف اعلام کنيد و بگوييد که از ايشان سپاسگزاريم.