اسرائیل از نگاه پست صهیونیستها
جنبش پست صهیونیسم از سال 1978 یعنى پس از آنکه اسناد جنگ 1948 بعد از یک دوره سى ساله از آرشیوهاى محرمانه بیرون آمد از محافل آکادمیک و دانشگاهى آغاز شد و سپس برخى دیگر از عرصهها را در برگرفت و هماکنون در صحنه عمل سیاسى در اسرائیل نمایان شده است .
از زمانى که "ناتان برن بام"1 در یک جلسه مباحثه عمومى در شهر وین اتریش در تاریخ 23 ژانویه 1892 براى اولینبار اصطلاح " صهیونیسم" را بکار گرفت و تئودر هرتزل، روزنامهنگار مجارىالاصل ساکن اتریش در اولین کنگره صهیونیستها در تاریخ 29 اوت 1897 در شهر "بال "سوئیس، صهیونیسم را از حالت مذهبى به صهیونیسم سیاسى تبدیل کرد، در جهان اسلام و خود یهودیت صداى اعتراض به این مکتب جدید بلند شد . با پیدایش رژیم صهیونیستى اسرائیل در سال 1948 و اقدامات این رژیم در طى نیم قرن گذشته، انتقاد از صهیونیسم جان تازهاى به خود گرفته است .
نتورى کارتاها، یهودیانى هستند که معتقد به صهیونیسم مذهبى هستند نه صهیونیسم سیاسى که هرتزل آنرا به وجود آورد . یا (Siyon)، که ریشه صهیونیسم استبه معنى کوه خشک یا پر آفتاب و نام تپهاى در جنوب غربى شهر بیتالمقدس در سرزمین فلسطین مىباشد . در بعضى از اساطیر یهودى آمده است که ناجى قوم یهود پس از ظهور در همین کوه، قدرت مطلقه آنان را به تمام اقوام و ملل جهان مستقر مىسازد . صهیونیسم مذهبى عبارت از امید بزرگ رهایىبخش یهودیان در آخر زمان است . بر اساس این اعتقاد هنگام ظهور حضرت عیسى (ع)، در آخر زمان، دوره حکومتخداوند که تمام قبایل زمین به آن دعوت شدهاند، براى تمام افراد بشر تحقق خواهد یافت و این ملتبه سوى سرزمینهایى که تورات حماسه ابراهیم و موسى را در آنجا قرار داده رهسپار خواهد شد . صهیونیست مذهبى سنت زیارت سرزمین مقدس و تشکیل جوامع روحانى در برخى نقاط مقدس فلسطین را بنیان نهاد . صهیونیسم سیاسى به عنوان یک مقوله کاملا جدایى از صهیونیسم مذهبى در اواخر قرن نوزدهم و با افکار و اهدافى سیاسى پا به عرصه نهاد .
نتورى کارتاها معتقدند نتایج صهیونیسم سیاسى هم به صورت مادى و هم معنوى براى ملتیهود فاجعهآمیز است . اینان معتقدند در تورات از طرف خداوند به مردم یهود حق زندگى و حاکمیتبه سرزمین موعود داده است ولى این حق بىقید و شرط نبود . این حق بر اساس فرمانبردارى از دستورات الهى و مشیت او به آنها داده شده است . در تورات آمده است که اگر آنها از انجام این کار سرباز زنند، باید در انتظار تنبیه سخت آوارگى و تبعید در سراسر جهان باشند، که این امر دو بار اتفاق مىافتد و در هر دو بار یهود مجبور به تبعید شده که تبعید دوم تا به امروز به طول انجامیده است . به گفته پیامبران تورات، تبعید دوم به صورت معجزهآسا از طریق معجزات و وقایع شگرف به پایان مىرسد . تنها راهى که براى نجات از تبعید وجود دارد، راهى روحانى است، یهودیان باید از گناهان توبه کنند و به کمالاتى نظیر دعا، آموزش تورات و اعمال خوب و مهربانانه روى آورند .
به زعم نتورى کارتاها، قدرت نظامى و فشار سیاسى نخواهد توانست تبعید یهودیان را به پایان رساند . ماجراجویىهاى نظامى بىربط و یا حتى زیانبار خواهند بود و هیچ تاثیرى در نجات ملتیهود نخواهد داشت . پرخاشگرى نسبتبه دیگر ملل جهان نخواهد توانست رهایى و نجات یهودیان را تسریع کند . اینها صهیونیسم سیاسى را زائیده ذهن افراد سرخورده و سست ایمان نظیر هرتزل مىدانند . آنها از فرمان الهى در مورد تبعید خسته شده و این موضوع را که تبعید یک مشیت الهى بود قبول نداشتند . نتورى کارتاها مىگویند این جنبش که بیش از صد سال عمر ندارد ولى از تمام یهودیان مىخواهد تا درک سنتى خود را از تبعید و نجات کنار بگذارند، ترور و خونریزى و جنگ نظامى ابزار صهیونیسم شده است . تنفر جهانیان از اسرائیل ریشه در اعمال صهیونیسم سیاسى دارد . این ورود بىپایان به خوبى توسط دانیال متخصص کتابهاى مقدس به عنوان نتیجه غیرقابل اجتناب سرپیچى از شرایط تبعید توصیف شده است . نتورى کارتاها مىگویند روش یهودیان سنتى باعثحفظ یهودیت در طول 2 هزار سال شده است و یهودیت مقیم فلسطین تا قبل از ورود صهیونیسم سیاسى در صلح و آرامش با اعراب در حال زندگى بودند . ملىگرایى غیرمذهبى صهیونیسم سیاسى نه تنها خالى از روح خداوندى مىباشد بلکه پرخاشگر و فاقد اصول اخلاقى نیز هست . صهیونیسم یهودیان را دعوت به جنگ دائمى علیه همسایگان غیریهود در سراسر جهان مىکند . در این تفکر، اسرائیل که ادعاى به وجود آوردن مکانى امن براى یهودیان را دارد در حقیقتخطرناکترین مکان در سراسر جهان براى یهودیان است . پس از آنکه صهیونیستهاى مذهبى (نتورى کارتاها) اندیشه صهیونیسم سیاسى را مورد انتقاد قرار دادند، گروهى دیگر از اندیشمندان اسرائیلى با توجه به عملکرد نیم قرن گذشته اسرائیل، این رژیم را از درون مورد انتقاد قرار دادهاند . این گروه که به پست صهیونیستها معروف شدهاند روایتهاى غلط تاریخى صهیونیستهاى سیاسى و نیز تضادها و شکافهاى درونى این رژیم را نمایان ساختهاند .
پست صهیونیسم و اسرائیل
واژه پست صهونیسم2 (فراصهیونیسم - مابعدصهیونیسم - پساصهیونیسم) یک اصطلاح سیاسى است که براى اولین بار "یورى رام"3 جامعهشناس اسرائیلى به گروهى از نخبگان اسرائیل اطلاق کرد . این واژه دو گروه را دربرمىگیرد: 1 . مورخین جدید 2 . جامعهشناسان منتقد . تعبیر پست صهیونیسم بر تمامى کسانى اطلاق مىشود که در کارهاى علمى و تحقیقاتى خود اعمال و اقدامات اسرائیل را از آغاز تاکنون مجددا مورد بررسى قرار داده و از آن انتقاد مىکنند . جنبش پست صهیونیسم از سال 1978 یعنى پس از آنکه اسناد جنگ 1948 بعد از یک دوره سى ساله از آرشیوهاى محرمانه بیرون آمد از محافل آکادمیک و دانشگاهى آغاز شد و سپس برخى دیکر از عرصهها را در برگرفت و هماکنون در صحنه عمل سیاسى در اسرائیل نمایان شده است .
تاریخنگاران جدید
تاریخنگاران جدید کسانى هستند که از سال 1978 به این سو از دانشگاههاى اسرائیل فعالیت علمى خود را بر اساس بررسى اسناد آرشیوهاى اسرائیل، انگلیس و آمریکا شروع کردهاند . تام سگو، بن موریس4، ایلان پاپ5، آوى شالیم، شلوموسند و ... مورخینى هستند که شکلگیرى دولت اسرائیل را زیر سوال بردهاند .
یکى از تئوریهاى بنیادین صهیونیستهاى سیاسى این بود که "یهودیان ملتى بدون سرزمین هستند و فلسطین نیز سرزمینى بدون ملت است . " بر اساس تفسیرى که تا دهه 1970 گفتمان حاکم در اسرائیل بود، جنگ 1948 یک پروسه تئولوژیکى و بازگشت رنسانس مردم یهود بود . وظیفه تاریخنگاران محدود بود به بازسازى این موضوع و این که این نهضت از سال 1880 شروع و جنگ 1948 "جنگ آزادى و رهایى" علیه انگلیس بود . تاریخنگاران اسرائیلى هنگام بررسى تاریخ این حوادث حتى نسبتبه جنگ سال و رهایى دیاسپورا از یوغ ( (Shihru مىآوردند . اعراب در این تاریخنگارى جایگاهى ندارد . تاریخنگاران گفتمان صهیونیستى از نوشتن اینکه جنگ 1948 یک تراژدى انسانى است، خوددارى مىکنند . در تاریخنگارى سنتى اسرائیل، اعراب در 1948 کاملا غایب هستند، سرزمینى که اسرائیل در سال 1948 به آن دستیافتند را بخشى از امپراتورى عثمانى معرفى مىکنند که بدون سکنه بوده است . بطورکلى در مباحث تاریخنگارى 1948 تا 1967 اصلا بحثى از فلسطینىها نیست و از آنها صرفا با نام آواره یاد مىشود و از سال 1967 به بعد آنها را چهرههاى تروریستى معرفى مىکنند که درصدد نابودى قوم یهودى هستند . نتیجه مطالعات آکادمیک بر روى اسناد آرشیوها توسط مورخین جدید اسرائیلى برعکس آن چیزى که در تاریخنگارى سنتى بود نشان داد و از آن لحظه به بعد فلسطین به یکى از عناصر این تاریخ تبدیل شده و اثبات گردید که تئورى یک سرزمین بدون ملت واهى است .
از طرف دیگر در تاریخنگارى سنتى صهیونیستها گفته مىشد که موقعیتیهودیان در سال 1948 نسبتبه فلسطینىها مانند یهودیان تحت کنترل نازیها در جنگ جهانى دوم بود که در آستانه نابودى کامل قرار داشتند در تاریخنگارى جدید، مورخین پست صهیونیست اثبات کردند که فلسطینىها در آن موقع آنچنان قدرتى نداشتند که در 14 مه 1948 یهودیان را نابود کنند و در واقع برخلاف قیاس مذکور، یهودیان گروههاى منسجمى بودند که از جهان خارج بطور منظم حمایت مىشدند و این اعراب بودند که بصورت پراکنده و ضعیف قرار داشتند و روابط یهودیان و اعراب ساکن فلسطین قبل از 1948 برخلاف نظر صهیونیستها بسیار خوب بود وگرنه میان دشمن معاملهاى انجام نمىشود . (منظور فروش زمین توسط اعراب به یهودایان است) .
تاریخنگاران صهیونیست مىگفتند که معدود فلسطینىهاى موجود بطور دلخواهانه و به درخواستسران عرب آنجا را ترک کردهاند . پاپ مورخ پست صهیونیست در انتقاد از صهیونیستها مىگوید اگر فلسطینىها خود از سرزمینهایشان داوطلبانه بیرون رفتند، پس قهرمانان یهودى چه کسانى بودند و با چه کسانى مىجنگیدهاند؟
تام سگو یکى از پیشگامان تاریخنگارى پست صهیونیستى، نخستین کسى بود که جامعه و تاریخ کنونى اسرائیل را با مطالعه خویش زیر سوال برد . وى در کتاب "نخستین اسرائیلىها" که در سال 1984 منتشر شده است، هژمونى از تاریخ و جامعه اسرائیل را پیرامون موضوعات تاریخى تشکیلدهنده اسرائیل مورد چالش قرار داد . سگو مىگوید تاکنون فقط بخشى از آرشیوها رو شده است و اسرار بسیار مهمى هستند که هنوز کشف نشدهاند . از یادداشتهاى روزانه بن گوریون فصلهایى که به تحقیقات هستهاى اختصاص یافته است، هنوز دور از دسترس است . در فهرستى از معادنى که در آن هنگام امید به یافتن آنها در صحراى نقب مىرفته و بدستبنگوریون تنظیم شده استیک کلمه حذف شده است و این کلمه به اندازه واژه اورانیوم است . طرح ساختبمب اتمى براى فهم تاریخ سیاسى، اقتصادى و دیپلماتیک اسرائیل ضرورى به نظر مىرسد . کمیسیون ذىربط با مساله خارج شدن اسناد دولتى از طبقهبندى با اکراه برخورد مىکند زیرا این کار تاریخ ما را به گونهاى نه چندان خوشایند روشن مىسازد . وى مىافزاید با مطالعه این کتاب دریافتم که در سال 1948 یک واحد ویژه تشکیل شده، کتابهاى بدست آمده از خانههاى تصرف شده در اروشلیم را مىدزدیده است . دو نهاد هنوز دور از دسترس هستند: موساد (سازمان جاسوسى) و شاباک (سازمان امنیت داخلى)
بن موریس دیگر مورخ پست صهیونیست در سال 1987 در کتابى تحت عنوان "پیدایش مساله آوارگان فلسطینى 1949 - 1947" افسانههایى که رهبران یهودى در مورد جنگ 1948 ساخته بودند به این شرح برمىشمارد:
1 . در حالیکه رهبران اسرائیلى از طرح تقسیم سازمان ملل در سال 1947 استقبال مىکردند رهبران عرب با آن مخالفت مىنمودند .
2 . جنگ 1948 جنگى بود میان یک اقلیتبىدفاع و پراکنده (یهود) با گرده نسبتا قوى (اعراب) .
3 . مساله آوارگان فلسطینى به رهبران عرب برمىگردد . چون آنان به فلسطینىها مىگفتند شما فلسطین را تخلیه کنید تا ما زودتر پیروز شویم .
4 . اسرائیل به دنبال صلح بوده است اما اعراب اعتقادى به آن نداشتهاند .
موریس مىگوید این چهار پارامتر جزیى از تاریخ و فرهنگ و گفتمان حاکم در اسرائیل بوده و دانشآموزان در مدارس بر این اساس جامعهپذیر مىشوند . وى در عین حال مىگوید که تجربه و اسناد تاریخى عکس این چهار پارامتر را نشان مىدهد
موریس معتقد است که اسرائیلىها، اعراب را در سال 1948 به زور از خانههایشان بیرون کردند و در فاصله آوریل و دسامبر 1948 سربازان اسرائیلى روستاهاى اعراب را تخریب کرده و براى جلوگیرى از استقرار مجدد آنها در خانههایشان، شروع به اختشهرکهاى یهودى نمودند . به اعتقاد وى کشور اسرائیل بر روى "یک گناه" پایهگذارى شده یعنى اخراج وحشیانه و به زور اعراب توسط اسرائیل . شلوموسند، استاد تاریخ دانشگاه تلآویو و از مورخین پست صهیونیستبا انتقاد از سیاستهاى آموزش و پرورش اسرائیل در تفسیرى که از تاریخ قوم یهود نشان مىدهد، خطاب به وزیر آموزش و پرورش مىگوید: توصیه مىکنم که تحقیقات باستانشناسان اسرائیلى را مطالعه کنید .
طبق این کاوشها، ماجراى فتح سرزمین کنعان و کشتار ساکنان آن به دستور خداوند، داستان بىاساسى بیش نیست . وى مىگوید من جز آن دسته از اسرائیلىها هستم که از مطالبات خود بر اساس تاریخ خیالى دستبرداشتهام . اگر ما بخواهیم براى ساختن جهانى جدید مرزها و یا حقوق دو هزار سال پیش را معیار قرار دهیم تیمارستانى به ابعاد کره زمین به وجود خواهد آمد . اگر ما تاریخى ساختگى را همچنان به کودکان اسرائیلى یاد دهیم، هیچگاه به مصالحهاى پایدار دست نخواهیم یافت .
اسحق دویچر، مورخ پست صهیونیست دیگرى است که تاسیس کشور اسرائیل را به وضعیت مردى تشبیه مىکند که از خانهاى آتش گرفته بیرون مىپرد و بر روى مرد دیگر که جلوى خانه ایستاده فرو مىافتد، مردى که روى زمین ایستاده بطور قطع خسارت مىبیند اما اظهارنظر درباره مردى که مىپرد حالت نسبى دارد . وى مىگوید ماجراى اشغال سرزمینهاى فلسطین در سال 1967 نیز مىتوان اینگونه تشبیه کرد . مردى که از بام خانهاى که در حال سوختن هم نیست پایین مىپرد و بر لگدکوب کردن مردم دیگرى مىپردازد که دست و پا بسته بر روى زمین دراز کشیدهاند .
جامعهشناسان جدید و نقد جامعه دموکراتیک اسرائیل
همواره از سوى غرب ادعا مىشود که اسرائیل تنها دموکراسى خاورمیانه است . این مطلب بارها توسط مقامات آمریکایى اعلام شده است . جامعهشناسان جدید یا منتقد گروهى از پست صهیونیستها هستند که ضمن رد کردن مبانى اصولى دموکراتیک در اسرائیل، به شکافهاى عظیم طبقاتى و نژادى در این رژیم مىپردازند . در بیانیه تشکیل اسرائیل که در 14 مه 1948 بوسیله دیوید بن گوریون قرائتشد، تصریح شده است: اسرائیل کاملترین مساوات اجتماعى و سیاسى را براى تمام شهروندانش بدون تمایز مذهبى، نژادى یا جنسى را تامین خواهد کرد . اما وى در عین حال چندین بار مىگوید که اسرائیل یک دولتیهودى است .
آلن داوتى یکى از جامعهشناسان پست صهیونیست مىگوید آیا یک دولت مىتواند هم یهودى باشد و هم دموکراتیک؟ به نظر وى از آنجا که اسرائیل یک دولتیهودى است و تنها یهودیان را به رسمیت مىشناسد، نمىتواند دموکراتیک باشد . به اعتقاد داوتى کشورى که بنیان آن توجه شدید به نژاد بنا شده باشد، آشکارا یک کشور نژادپرستخواهد بود . جامعهشناسان جدید از چند منظر به نقد جامعه و دولت اسرائیل مىپردازند . عدهاى از جامعهشناسان پست صهیونیست، اسرائیل را از دیدگاه "استعمار" تبیین کردهاند . "باروخ کایمرلینگ"6 در سال 1983 در کتابى تحت عنوان "صهیونیسم و سرزمین: بعد اجتماعى - سرزمینى سیاستهاى صهیونیستى" تشکیل دولت اسرائیل را در قالب نظریه استعمار شرح مىدهد . به نظر وى اسرائیل وابسته به جهان استعمار است که هدف آن توسعه سفیدپوستان در مناطق غیر سفیدپوست است . "گرشون شافیر"7 نیز معتقد استیهودیان در اثر توسعه مهاجرین در امور اقتصادى در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 و امتزاج آن با ایدئولوژى صهیونیسم زمینه براى استثمار اعراب فراهم شد .
به اعتقاد وى در سال 1905 یهودیان بسیار زیادى از اروپاى شرقى براى دستیابى به موفقیت کارى بهتر براى کار به فلسطین آمدند . آنان که به فلسطین آمدند با توجه به سرمایهاى که داشتند اعراب را به کار گرفتند و بعدها به عنوان یک مساله فرعى و روساختارى مساله مرزها و تشکیل دولت اسرائیل میان آنها مطرح شد . وى بازگشتیهودیان به فلسطین را نه بر اساس ایده مذهبى صهیونیسم بلکه صرفا با دیدگاه استعمارى تحلیل مىنماید .
شاماس و جیبى که دو جامعهشناس پست صهیونیست هستند، تئورى استعمار را با وضعیت کنونى اعراب ساکن در مرزهاى 1948 تطبیق مىدهند . به زعم آنان اعرابى که تعداد آنها بیش از یک میلیون نفر نیز هستبه یک مستعمره در کنار یهودیان تبدیل شدهاند به گونهاى که آنها امروزه از نظر فیزیکى به حاشیه اسرائیل رانده شده و به زبان اقلیت صحبت مىکنند و جایگاهى در ساختار سیاسى قدرت در اسرائیل ندارند به عقیده این دو، گفتمان استعمارى صهیونیسم باعثشده است که اسرائیل به صورت گروهى متشکل از یک ملت (نه شامل گروههاى دیگر) ایجاد شود که در تناقض با شعارهاى اولیه تشکیل اسرائیل مبنى بر جامعهاى فارغ از هرگونه تبعیض نژادى است .
"نیرماساه"8 اخیرا کتابى تحتعنوان "امپراتورى اسرائیل و فلسطین، سیاست توسعهطلبى" منتشر کرده است . موضوع اصلى این کتاب توسعهطلبى اسرائیل در سرزمینهاى اشغال شده کرانه باخترى و نوار غزه از سال 1967 مىباشد . وى در این کتاب مبانى ایدئولوژیکى اسرائیل براى توسعهطلبى همراه موارد استفاده از خشونت و زور و جنایات جنگى که توسط برخى از سازمانهاى حقوق بشر مورد تایید قرار گرفته را تبیین مىنماید .
وى معتقد است که ایدئولوژى توسعهطلبى صهیونیسم که از سال 1948 در وجود رهبران اسرائیل تجلى یافته تاکنون به رغم جابجایى و تغییر و تحولات سیاسى در داخل اسرائیل یکسان مانده است و همگى آنها تئورى اخراج فلسطینىها از سرزمین مادرى خود و یک سرزمین بدون ملت را دنبال مىکنند . ماساه تاکید مىکند که این استراتژى کلى در قالب تاکتیکهاى متفاوت انجام شده است . براى نمونه از سال 1967 به این سو انتقال جمعیت مهاجر یهودى، جایگزین اخراج فلسطینىها در این مناطق شده است . مبناى این اقدام صهیونیستها از نظر وى این است که باید یک توازن دموگرافیکى در این مناطق به وجود بیاید . به نظر وى احزاب اسرائیل از چپ گرفته تا راست همه توسعهطلب و استعمارگر هستند . ماساه مىگوید چهار گرایش عمده: صهیونیسم حزب کار، صهیونیسم تجدیدنظر طلب، گروههاى بنیادگراى یهودى و سکولارهاى افراطى نظیر Tahiya - moleder - Tsomet همگى توسعهطلب هستند و مساله انتقال جمیعت موضوع محورى و مشترک همه اینهاست .
شکاف میان سفاردىها و اشکنازىها
یکى از مسائلى که جامعهشناسان پست صهیونیست در انتقاد از اسرائیل مورد توجه قرار دادهاند، شکاف میان یهودیان اشکنازى و سفاردى9 است . سفاردىها به یهودیانى گفته مىشود که منشا آفریقایى - آسیایى و اروپاى شرقى دارند . در مقابل اشکنازىها به یهودیانى که از اروپاى غربى به اسرائیل آمدهاند، گفته مىشود . به رغم تعداد زیاد سفاردىها، در اسرائیل قدرت در انحصار اشکنازىهاست (یهودیان بومى فلسطین را صبرا (Sabra) مىگویند) .
بر اساس گفتمان مدرنیستى صهیونیستى، یهودیان سفاردى داراى نقص تکاملى هستند . بر اساس این گفتمان اشکنازىها متمدن و مدرن هستند و سفاردىها، اهل خرافه، سنتى و غیرمتمدن . اریحا جلیله یک روزنامهنگار اسرائیلى در مورد سفاردىها که از دوران مهاجرت دستهجمعى یهودیان از کشورهاى عربى و خاورمیانه به اسرائیل آمدهاند، مىگوید:
ما با اشخاصى سر و کار داریم که بدون بودن آنها در بالاترین سطح قرار داشته و سطح معرفت آنها در واقع در حد جهل و نادانى مطلق مىباشد . بدتر اینکه آنها فاقد موهبت درک هرگونه امور عقلى هستند . این یهودیان همچنین از ریشه و اصالت عمیق در دین یهودیت نیز برخوردار نیستند زیرا کاملا تحتسیطره غرایز بدوى و وحشیانه قرار دارند .
این نگرش حتى در سالهاى اولیه پیدایش اسرائیل نیز وجود داشتبه گونهاى که بن گوریون معتقد بود:
"یهودیان سفاردى از زمانى دیگر آمدهاند که پیشرفتشان کمتر بوده است . آنها متعلق به قرن شانزدهم مىباشند و دیگر یهودیان متمرکز در پیرامون اروپا در قرون وسطى به سر مىبرند . آیا ما توان آنرا داریم که این مهاجران را به سطح تمدنى مناسبى ارتقا دهیم؟
کالمان کاتسنلول در سال 1964 در کتابى تحت عنوان "انقلاب اشکنازى" به شدت سرازیر شدن سیلوار یهودیان سفاردى به اسرائیل را مورد انتقاد قرار داده و حتى به اشکنازىها هشدار داده استبراى رهایى از آلودگى نژادى با آنها وصلت نکنند .
القاى این چهره عقبمانده از سفاردىها در طول دهه 1960 و 1970 به طرق گوناگون در کتب و مطبوعات اسرائیل بیان شده است . ادوارد سعید، خاورشناس مشهور در اینباره مىگوید: گفتمان صهیونیست فرهنگ سفاردى ماقبل صهیونیستى را به صورت یک فرهنگ ساکن و منفى در نظر مىگیرد که در انتظار سرازیر شدن حیات و نشاط فرهنگ اروپا به سر مىبرد . این در حالى است که بنیانگذاران صهیونیسم فلسطین را به مثابه سرزمین خالى تصور مىکردند که منتظر فعالیتیهودیان براى تغییر چهره آن مىباشند . آنان یهودیان عرب را همچون ظرفى خالى در نظر مىگرفتند که در انتظار روح برانگیزاننده صهیونیستى براى شکل دادن به آن مىباشد .
تحقیقات جامعهشناسان پست صهیونیستشکاف بسیار زیادى را در میان اشکنازىها و سفاردىها نشان مىدهد . جامعه شناسان مذکور رگههاى نابرابرى را در این زمینه در متون درسى، شعارها، موزیکها و مراسم مختلف پیدا کردهاند . سفاردىها که دو سوم جمعیت اسرائیل را تشکیل مىدهند، جایگاه بسیار ضعیفى در عرصه قدرت سیاسى در این رژیم صاحب هستند به گونهاى که از 6 رئیسجمهور اسرائیل از بدو پیدایش تاکنون تنها 2 نفر سفاردى بودهاند . در کنست نیز وضعیت همینگونه است .
شکاف میان سفاردىها و اشکنازىها جامعه اسرائیل را با یک مشکل جدى مواجه کرده است . تداوم مقاومت فلسطینىها و ناامن شدن مناطق اشغالى باعثشده است که یهودیان اشکنازى کمتر به اسرائیل مهاجرت کنند . اما یهودیان سفاردى به انگیزههاى مختلف همچنان در حال مهاجرت هستند . پس از فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى، بسیارى از یهودیان این کشور پس از آنکه با مشکلات مالى مواجه شده و از طرف دیگر نتوانستند به کشورهاى غربى مهاجرت کنند . با توجه به تسهیلاتى که آژانس جهانى یهود براى آنها فراهم کرد به اسرائیل مهاجرت کردند . به همین دلیل هم اکنون تعداد یهودیانى که از اتحاد جماهیر شوروى سابق به اسرائیل مهاجرت کردهاند حدود یک میلیون نفر مىباشد . از طرف دیگر در کشورهاى دیگر نظیر اتیوپى که فقر اقتصادى شدیدى حاکم است، یهودیان، بسیارى از اتباع اتیوپى را به جهت استفاده از نیروى آنها مهاجرت دادهاند . این اقدام، براى ایجاد تعادل میان جهتیهودیان با اعراب است . طبیعتا مهاجرین جدید کسانى هستند که در شهرکهاى یهودىنشین اسکان داده مىشوند از آنجا که این شهرکها ناامن هستند و این افراد براى دستیافتن به رفاه اقتصادى مهاجرت کرده و تعلقات ایدئولوژیک ندارند، روند مهاجرت معکوس افزایش یافته است از طرف دیگر استفاده ابزارى از سفاردىها، موجبات اعتراض آنان را فراهم کرده است .
اسرائیل، جامعهاى میلیاریستى
یکى از انتقادات جامعهشناسان پست صهیونیستبه جامعه اسرائیل، ماهیت نظامیگرى آن است . بن موریس بر اساس اسناد آرشیوها ماهیت تهاجمى رژیم اسرائیل را در طول سالهاى 1948 و 1950 استخراج کرده است . بر اساس این تحقیقات اسرائیل براى تهاجم و توسعهطلبى یک دولت نظامى و میلیاریستى تشکیل داده که بر همه ابعاد جامعه سایه افکنده است . به زعم وى در جامعه اسرائیل که ادعا مىشود یک جامعه دموکراتیک است، ماهیت تهاجمى آن باعثشده که "امنیت" اولویت اساسى جامعه شود و مسائل اجتماعى در اولویتهاى بعدى قرار گیرند .
باروخ کایمرلینگ و "یوناتان شاپیرو"10 نیز اسرائیل را دولتى اقتدارگرا و دیکتاتور مىدانند و ماهیت اقتدارگرایانه این نظام سیاسى و نقش رهبران آن در شکلگیرى و تداوم عمر اسرائیل استنباط مىکنند .
پروفسور زیمرمن جامعه اسرائیل را از این دیدگاه با نازیسم مقایسه مىکند . وى مىگوید: هیولایى در وجود تک تک ما لانه کرده است و اگر همچنان اعمال خود را موجه جلوه دهیم این هیولا بزرگ و بزرگتر مىشود، امروز من به پدیدهاى مىاندیشم که هر روز ابعاد بزرگترى به خود مىگیرد . بخشى از ملتیهود وجود دارد که من بدون هیچ تردیدى آنها را نسخه برابر اصل آلمانیهاى نازى مىدانم . کودکان شهرک یهودى نشین هبرون را ببینید آنها کاملا شبیه جوانان دوره هیتلر هستند . از همان دوران کودکى به آنها یاد مىدهند که همه عربها بد و تمام غیر یهودیان دشمن ما هستند . با این کار نوعى بىاعتمادى کلى در آنها به وجود آمده است . آنها خود را نژاد برتر مىدانند و این همان احساسى است که جوانان دوره هیتلر داشتند .
شکاف مذهب در اسرائیل
سنجش افکار عمومى در اسرائیل حاکى از آن است که شکاف میان مذهبیون و سکولارها در اسرائیل حادتر از تعارض میان اعراب و اسرائیل است . به گونهاى که در روز 14 فوریه 1999 همزمان با تظاهرات عظیم از سوى مذهبیون و سکولارها در بیتالمقدس برگزار شد که در هر یک از آنها تقریبا 300 هزار تن شرکت کردند .
نماد این تعارض مذهبى، ترور اسحاق رابین توسط ایگال امیر، دانشجوى افراطى مذهبى بود . این ترور در پى فتواى رهبران افراطى مذهبى مبنى بر استنکاف سربازان از تخلیه شهرکها صورت گرفت . در مقابل این طیف افراطى مذهبى، نظرسنجىها نشان داده است که تنها 40 درصد از افراد یهودى در اسرائیل خود را مذهبى مىشمارند و بیش از 60 درصد به خداوند اعتقاد دارند و 13 درصد آنها به خدا هیچگونه اعتقادى ندارند . و 56 درصد نیز هیچگاه در کنیسه و نمازهاى جمعى یهودیان شرکت نمىجویند .
شکاف میان مذهبیون و غیرمذهبیون که از موضوعات موردتوجه جامعهشناسان پست صهیونیست است، با توجه به روند مهاجرت یهودیان غیرمذهبى هر روز دامنه جدیدترى به خود مىگیرد . پست صهیونیسم در طول یک دهه گذشته بتدریج از محافل آکادمیک به حوزههاى شعر، فیلم، رمان، موسیقى و تئاتر منتقل شده است . یکى از اولین فیلمهایى که مضمون پست صهیونیستى داشت، فیلمى بود که توسط "رام لوى"11 ساخته شد . این فیلم درباره تراژدى اشغال فلسطین و اخراج اعراب بود . البته از پخش این فیلم ممانعتبه عمل آمد . لوى در سال 1986 موفق شد فیلم "من احمد هستم" را تهیه کند این فیلم نحوه بر خورد اسرائیلىها با فلسطینىها را به تصویر مىکشید . فیلم پست صهیونیستى "بیت" نیز توسط "آموس گیتائى"12 و "آنسوى تبعید" توسط "دیوید بن شیریت" 13 ساخته شدهاند . در فیلم نخست نحوه تصرف خانههاى فلسطینىها و جایگزینى آنان توسط یهودیان به تصویر کشیده شده و در فیلم دوم داستان ماجراهاى پیش آمده براى سه آواره زن فلسطینى تصویر شده است . سریال22 قسمتى تکوما (رستاخیز) همزمان با پنجاهمین سالگرد تشکیل اسرائیل از جمله فیلمهاى پست صهیونیستى بود که تمام آنچه را که مورخین و جامعهشناسان پست صهیونیست مىگفتند با ظرافتخاصى به تصویر کشیده بود . پخش این فیلم از تلویزیون اسرائیل انتقادات بسیار فراوانى را از طرف یهودیان افراطى و صهیونیستها به دنبال آورد .
تهاجم اسرائیل به جنوب لبنان در سال 1982 باعثشد که شاعران پست صهیونیست در زمینه صلحطلبى و مبارزه با جنگطلبى اسرائیلى اشعارى بسرایند . همزمان با آغاز انتفاضه این اشعار بیشتر شد به گونهاى که حتى اشعار شاعران عرب عراقى، سورى و فلسطینى و لبنانى به عبرى برگردانده شد .
پست صهیونیسم در حوزه موزیک نیز سربرآورد به گونهاى که آویو جفن14 ستاره پاپ در اسرائیل در قالب یکى از ترانههاى خود نظامیگرى اسرائیل را مورد نقد قرار داد . رمان، دیگر حوزهاى بود که پیامهاى پست صهیونیستها را در قالب داستانهاى کوتاه خود منتقل مىکرد . بسیارى از داستانهاى، کوتاه مصرى و حتى فلسطینى به زبان عبرى برگردانده شدهاند . نویسندگانى چون " آلبرت سویسا"15، "سامى میخائیل"16 "اسحاق لائور"17 و "دیوید گروسمن"18 از جمله نویسندگانى بودند که در این حوزه آثارى را تالیف کرده، از اوایل دهه 1980 نیز بازیگران تئاتر پست صهیونیستبه میدان آمدند . "هانوخ لوین"19 اولین شخصى بود که گفتمان صهیونیستى را در حوزه تئاتر به چالش طلبید . در طول این دهه تئاترهاى زیادى توسط اعضاى "جنبش اینک صلح" به روى صحنه رفت . این بازیگران رفتار نظامیگرى اسرائیل را از سال 1967 به شدت مورد انتقاد قرار دارند . این تئاترها با عنوان "بازى اینک صلح" مشهور شدهاند . اسحاق لائور رماننویس مشهور پست صهیونیست در سال 1989 تئاترى با عنوان "ابراهیم به ارتش برمىگردد" ساخت . وى در این اثر سیاستهاى اعلام شده توسط اسرائیل در هنگام اشغال فلسطین را با سیاستهاى نازىها مقایسه کرده بود . این اثر توسط مقامات صهیونیستى توقیف شد . در دهه نود بتدریج مقالات پست صهیونیستى نیز به مطبوعات راه یافتبه گونهاى که در 15 اکتبر سال 1995 تمامى مطالب مطرح شده در سمپوزیوم پست صهیونیسم بویژه مطالبى که درباره آینده اسرائیل بود، در روزنامههاى این رژیم درج شد .
نتیجهگیرى
نقطه تفکر پست صهیونیسم که سه دهه پس از پیدایش اسرائیل در محافل آکادمیک منعقد شد، با گذشت زمان به حوزه شعر، سینما، مطبوعات و تئاتر کشیده شد و هم اکنون تا حدودى به صحنه عمل سیاسى آمده استبه گونهاى که "جنبش اینک صلح"20 در این راستا تشکیل شده و نیروهاى ذخیره نیز با استناد به مطالبى که پست صهیونیستها مطرح کردهاند بطور دستجمعى از خدمت در مناطق اشغالى خوددارى کردند که در نوع خود یک بحران براى اسرائیل محسوب مىشود .
البته به علت جنایات سردمداران اسرائیل و گسترش بحران در منطقه، زمینه فعالیت پست صهیونیستها چندان فراهم نیست اما ممکن است آنان در آینده مخاطبان بیشترى را جذب کرده و مبانى و روشهاى صهیونیسم سیاسى را در عرصههاى فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و نظامى متزلزل کنند .