بعد از فلسطین نوبت ایران است

دکتر پیروز مجتهدزاده در گفت‌وگوهایی با ایلنا و فارس، به تشریح شرایط ژئوپلتیک جهان و آرایش سیاسی در منطقه خاورمیانه و نقش تحولات ایران در معادلات آتی این منطقه پرداخت .

به نظر می‌ رسد، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جهان ژئوپلتیک در حال دگرگونی است و به سمت تک قطبی شدن پیش می‌ رود. جایگاه آمریکا را در این تحولات چگونه می‌ بینید؟
در این نظام تک قطبی، ایالات متحده آمریکا در انتهای همه مباحث قرار خواهد گرفت و داور نهایی در مسایل جهانی خواهد بود. البته حداقل یک دهه است که ما به سمت چنین وضعیتی حرکت می‌ کنیم و همین‌طور که جلو می‌ آییم یک سلسله تحولات این شکل‌ گیری‌ ها را بیشتر تقویت کند. مهم‌ ترین این حوادث حادثه 11 سپتامبر 2001 است که در حقیقت فصل تازه‌ ای را در تاریخ شکل‌ گیری‌ های ژئوپلتیک جدید رقم زد.
بدون تردید بحران عراق فصل دیگری از این تاریخ است. در این مرحله اشکال و ابعاد جهان تک‌قطبی، بهتر و بیشتر از همیشه قابل مشاهده است و این پروسه همچنان در جریان است و باید همچنان منتظر حوادث دیگری باشیم تا فصل‌ های تازه‌ تری از این شرایط را تکمیل کند.

در این مسیر آمریکا چه اهداف و برنامه‌ های راهبردی را برای خود در نظر گرفته است؟
آنچه مسلم است این است که آمریکا می‌ خواست رژیم بعثی صدام را سرنگون کند ولی نه صرفاً به این دلیل که با این رژیم دشمنی داشت، آن چیزی که بیشتر از هر چیز دیگری مورد توجه ایالات متحده آمریکا بود، مفهوم تغییر رژیم در یک کشور توسط یک کشور دیگر بود. ایالات متحده آمریکا سعی کرد، جهان سیاست را وارد مرحله تاز‌ه‌ ای کند. در این مرحله تازه، دیگر اصول و ضوابط حاکم بر روابط بین‌الملل در عصر مدرنیته، مورد توجه و اعتنا نبود. ایالات متحده سعی کرد بگوید، «من تصمیم گیرنده جهان هستم و آنچه من بخواهم قانون است و ضابطه حاکم بر روابط بین الملل خواهد بود».
مطابق اصول دوران مدرن، تغییر رژیم در هر کشوری حق انحصاری آن ملت است. آمریکا با این حرکت خواست بگوید، آن دوران را پشت سر گذاشته‌ ایم و در این عصر دیگر روابط سابق حاکم نیست.

انتخاب عراق برای به کرسی نشاندن این قانون جدید به چه دلایلی بوده است؟
دلایل زیادی را می‌توان برشمرد. ایالات متحده آمریکا احساس کرد که عراق سهل‌ ترین راه است. به این دلیل که رژیم این کشور حدود ده سال تحت تحریم‌ های استراتژیک و اقتصادی و بمباران‌ های تبلیغاتی آمریکا قرار داشت و رژیمی متزلزل بود. در عین حال یک رژیم عرب متعصب و نژاد پرست به شمار می‌رفت که همه همسایگان خود را عاصی کرده بود.

پس آمریکا با حمله به عراق برنامه آزمایشگاهی خود را آغاز کرد، تا به جهان ثابت کند که وارد دوران تازه‌ ای شده‌ ایم و تغییر رژیم کشوری بنا به خواست دولتی دیگر، شاخصه این دوران جدید است.
دقیقاً درست است. اهداف و خواسته ژئوپلتیک هستند و بر اساس چنین شناختی است که ما می‌ توانیم سیاست‌ های ایالات متحده آمریکا را بهتر درک کنیم. وضعیت تازه‌ ای درجهان ایجاد شده است و چیزی که در این وضعیت جدید سابقه ندارد، این است که یک نظام حکومتی به خود اجازه داده است تا وارد یک کشور دیگر شود و رژیم آن کشور را تغییر دهد و رژیم جدیدی را تعیین کند.

آیا رژیم بعثی عراق، مانعی برای ایالات متحده آمریکا بود و آمریکا می‌ خواست این مانع را بردارد؟
رژیم بعثی عراق آسان‌ ترین هدف برای ایالات متحده بود تا مفهوم تغییر رژیم در جهان پست مدرن را جا بیاندازد. لذا آمریکا این کار را انجام داد و نتیجه گرفت و امروز تقریباً همگان ـ حتی کشورهایی مانند فرانسه، روسیه و اتحادیه اروپا که به شدت با این برنامه مخالفت می‌کردند ـ این مسأله را پذیرفته‌ اند. پس ما از این به بعد با جهانی سروکار داریم که دارای چارچوب جدیدی است که در این چارچوب مسایل به صورت جدیدی باید مورد توجه و تجزیه و تحلیل قرار گیرد. به طور مثال حتی نوع بحث‌ های مطرح سیاسی با گذشته فرق دارد. در دوران جدید بحث محیط زیست از بحث‌ های عمده سیاسی شده است به ویژه در روابط بین‌الملل و در چارچوب سیاست‌ های کلان.
بحث رقابت‌ های فضایی از مباحث ژئوپلتیک به کلی خارج شده است و بحث « هارت لند» به مباحث ژئوپلتیک برگشته است، بدین معنا که آمریکا خلیج فارس و دریای خزر را به عنوان دو منبع اصلی تأمین کننده انرژی جهان آینده قرار داده است که خود به خود میان این دو منطقه تبدیل به یک «هارت لند» در جهان جدید می‌ شود که ایران در مرکز آن قرار می‌ گیرد و عراق و بخشی از خاورمیانه، افغانستان و پاکستان نیز در اطراف قرار می‌ گیرند.
لذا همه حوادث در این چند سال در اطراف این منطقه دور می‌ زند و نوعی «هارت لند» جدید در مباحث جهانی مطرح می‌ شود. یعنی پس از حادثه عراق، آخرین تحولات در اطراف این منطقه تمرکز یافته است یعنی از یک طرف ایران و از طرف دیگر فلسطین و اسراییل.
لذا ایالات متحده آمریکا در نظر دارد ضمن چیرگی بر جهان، حرف آخر را نیز بزند. با این مفهوم که هر رژیمی بخواهد در مقابل این وضعیت جدید مقاومت کند، قابل تحمل نخواهد بود و باید از بین برود ، بنابراین ما باید وضعیت کشورهای منطقه را از این منظر بررسی کنیم.

وضعیت کشورهای دوست و همراه آمریکا در منطقه خاورمیانه در این شرایط جدید چگونه تعریف می‌شود؟
از نظر اقتصادی جهان باید یکدست شود و این یکدست شدن هم‌اکنون در حال انجام است. همه کشورها با فرآیندجهانی شدن و فراگیر شدن اقتصاد بازار و آزادی در این زمینه، در حال پیوستن به آن هستند.
در این شرایط ایالات متحده از طریق مکانیسم‌ هایی که ایجاد کرده، هم ناظر است و هم حرف آخر را می‌ گوید. از نظر نظامی، ایالات متحده به دلیل ناهنجاری‌ های پیش آمده در سال‌ های اخیر در رابطه با اروپا، روسیه و موارد دیگر ، چندان تکیه‌ ای بر ناتو ندارد بلکه بیشتر به قدرت نظامی خودش به عنوان بازوی اصلی حمایت کننده از نظرات جهانی خود اتکا دارد و از آنجا که ایالات متحده خواستار ایجاد یک شرایط یکدست در جهان است این شرایط باید در همه مناطق از جمله منطقه خاورمیانه تکمیل شود.
باید به این نکته توجه داشت که مفهوم دولت‌ های دوست برای آمریکا بیش از این مطرح باشد. چون داشتن کشورهای دوست معمولاً در مقابل کشورهایی که دوست نیستند، مطرح می‌ شود که این مربوط می‌ شود به جهان گذشته که یکسری از کشورها با ایالات متحده آمریکا دوست بودند و یکسری دشمن یا در رقابت بودند. ما امروز دیگر این شکل دوم را نداریم.

یعنی دیگر دشمن به شکل حاد وجود ندارد؟
این مربوط بود به شرایطی است که رقیب بزرگی به نام شوروی وجود داشت و آن روز شوروی نیز دوستانی در منطقه داشت که این دوستان شوروی، دشمنان آمریکا هم محسوب می‌شدند و دوستان آمریکا دشمنان شوروی بودند.
با از بین رفتن شوروی و کشورهای رقیب در منطقه‌ ای مانند خاورمیانه، مسأله کشورهای دوست نیز برای ایالات متحده آمریکا منتفی شد. به عبارت دیگر، آمریکا دیگر پایبند به شرایط دنیای گذشته نیست که مثلاً حتماً باید از رژیم عربستان سعودی به هر شکلی که هست حمایت کند، بلکه خود به فکر اصلاح آن رژیم افتاده است.
البته من نمی‌ خواهم از این بحث این نتیجه غلط گرفته شود که ایالات متحده آمریکا می‌ خواهد به جان عربستان سعودی، مصر و دیگران بیفتد. این حرف‌ هایی که اخیراً مطرح شده، اصلاً درست نیست این استنباط را بعضی از افراط‌گرایان تجزیه و تحلیل‌کنندگان مسایل سیاسی درایالات متحده درست کرده‌ اند که پس از عراق نوبت عربستان است و بعد نوبت مصر. تحولی که پدید آمده این است که ایالات متحده دیگر آن دلبستگی خاص سیاسی، ژئوپلتیک و استراتژیک پیشین را نسبت به این دولت‌ ها ندارد و بودن و نبودن آنها برای آمریکا به صورت علی السویه درآمده است.

شعار دموکراتیزه کردن آمریکا چه می‌ شود؟
آن چیزی که در حال حاضر برای آمریکا در رابطه با این کشورها مطرح است، تغییر وضعیت این رژیم‌ هاست، آن هم به گونه‌ ای که از نظر افکار عمومی داخلی و بین المللی به عنوان دولت‌ هایی که با تعبیه دولت‌ ها یکدست هستند مقبولیت پیدا کنند، دولت‌ هایی که به اصلاح دموکراتیک هستند.
در جهان جدیدی که آمریکا می‌ سازد، مسأله دموکراسی یک امر پذیرفته شده، قطعی و نهایی است.مطابق ایده فوکویاما که دموکراسی پایان تاریخ است و بعد از دموکراسی ما سیستم دیگری نخواهیم داشت.
پس آمریکا با این، به عنوان یک پدیده واقعیت یافته برخورد می‌ کند که تنها سیستم عملی برای ادامه حکومت است و دیگرانی که چنین وضعیتی ندارند، باید به این وضع برسند و در این رابطه است که با دولت‌ هایی مانند عربستان، مصر و یا دیگر کشورها در خاورمیانه که در سابق جزو دوستان آمریکا بودند، یک برخورد نسبتاً ملایمی خواهد داشت. آن برخورد هم دیکته کردن این است که باید به سمت مردم سالاری حرکت کنید و این دولت‌ ها هم استقبال می‌ کنند و در حال انجام این کار هم هستند. منتهی بعضی از این دولت‌ ها ظرفیت این کار را دارند و بعضی ندارند. مصر نشان داده است که ظرفیت این کار را ندارد، بر خلاف ظاهر قضیه که جمهوری و پارلمانی هم هست. البته این وضعیت بسیار ناهنجاراست چراکه کشورها یا پادشاهی هستند یا جمهوری یا دیکتاتوری یا دموکراتیک. اگر دموکراتیک است، مانند اسپانیا، انگلیس و سوئد برخورد می‌ کند، و اگر سیستم دیگری دارد، مطابق همان سیستم برخورد می کند. لذا با یک سلسله جمهوری‌ هایی در دنیای جدید سر و کار داریم که خاصیت پادشاهی دیکتاتوری را به نام جمهوری پنهان می‌ کنند. وضعیت عربستان به گونه‌ ای دیگر و خاص است. در این کشور سیستم قبیله‌ ای پادشاهی دیکتاتوری مطلقه است.

این تفاوت ناشی از چیست؟
دموکراسی معمولاً در جامعه‌ ای شکل می‌ گیرد که حکومت آن بر اساس موجودیت ملت شکل گرفته و مشروعیت یافته باشد. دموکراسی در جامعه‌ ای بوجود می‌ آید که آن جامعه صنعتی یا نیمه صنعتی باشد و در جامعه‌ ای نمود می‌ یابد که فرهنگ مردم سالاری وجود داشته باشد. لذا جامعه قبیله‌ ای که هرگز چنین فرهنگی وجود نداشته است و عربستان سعودی به دلیل آنکه سیستم قبیله‌ ای دارد و جامعه‌ ای به معنی واقعی کلمه صنعتی نیست بلکه با توسعه صنعت نفت، کشوری نیمه صنعتی است، پا گرفتن دموکراسی واقعی در آن با مشکل طبیعی مواجه می شود. اگر بر عربستان فشار وارد شود تا دموکراسی در آن کشور دیکته شود، احتمال انفجار جامعه خیلی زیاد است. کما اینکه در ایران زمان پادشاهی نیز آمریکا تا حدودی سعی کرد، دموکراسی را دیکته کند که این مسأله با انفجار مواجه شد. با همه این احوال، رژیم سعودی می‌ کوشد در راستای دموکاتیزه کردن جامعه حرکت کند و در این راستا اقداماتی نظیر تشکیل شوراها که اول انتصابی است ولی کم کم انتخابی می‌ شود را شاهد هستیم. وضعیت ترکیه از عربستان سعودی و مصر شدیدتر و وخیم‌ تر است. ترکیه سال‌ هاست که ادای دموکراسی رادرمی‌ آورد، در حالی که یک رژیم پلیسی در آنجا حاکم است.

حتی با روی کار آمدن دولت جدید؟
روی کار آمدن دولت اسلامی در ترکیه یک وضعیت طبیعی ندارد. حزب اسلامی آنچنان عصاره‌اش کشیده شده است که هیچ تفاوتی با حزب ضد اسلامی ندارد و این حزب زمانی که روی کار آمد، تعهد کرد تا آن چیزهایی را که لازم است انجام ندهد.

تضاد میان دولت و نظامیان ترکیه را چگونه ارزیابی می‌ کنید؟
این تضاد بسیار مختصر است. دولت به اصطلاح اسلامی ترکیه، دست به یک سلسله اقداماتی زد که در ظاهر با دولت قبلی فرق می‌ کرد ولی در عمل، در همراهی با خواست‌ های نظامیان صورت گرفت ،منتهی با فرمول‌ های جدید.
بالاترین تضاد وقتی حاصل شد که دولت و پارلمان این کشور با استفاده از خاک ترکیه توسط آمریکا مخالفت کردند ولی در عمل این مخالفت معنا نداشت و آمریکا از خاک ترکیه برای گسیل نیروی نظامی به طرف عراق استفاده کرد و پس از اتمام بحران، وزیر خارجه ترکیه بلافاصله در اسراییل تجدید عهد انجام داد. البته طبیعی است که به خاطر این سرپیچی تنبیه خواهد شد. ترکیه باید وضع خود را در رابطه با دموکراسی مشخص کند. تا به حال توانسته است آمریکا را کمی فریب دهد که انتخابات آزاد دارد ولی معلوم است که این انتخابات چگونه است لذا باید این مسأله را بررسی کند در غیر این صورت شاهد ورود آمریکا برای رسیدگی به این مسأله خواهیم بود.
پس تقریباً همه کشورهای منطقه به گونه‌ ای درگیر وضعیت جدید هستند.

با توجه به این مسأله، در کشورهایی که ظرفیت پذیرش مطلق دموکراسی را ندارد، چه تحولی رخ خواهد داد؟
باید دید که این وضعیت تا چه اندازه‌ ای جدی پیگیری می‌ شود. اولویت اول آمریکا در حال حاضر در منطقه مسأله فلسطین و اسراییل است و اولویت دوم ایران است. مصر وترکیه در اولویت‌ های بعدی قرار می‌ گیرند.
مسأله اصلی، ایجاد یک جهان یکدست است. لذا برای آمریکا از نظر سیاسی اهمیت دارد تا مسأله فلسطین و اسراییل را حل کند چون اگر در این مورد شکست بخورد، مسایل دیگر جهان را نمی‌ تواند حل کند. اما در مورد این مسأله که آمریکا در قبال کشورهایی که استعداد لازم را درجهت تحقق دموکراسی ندارند ،چه واکنشی نشان خواهد داد باید گفت که بعید است دولت‌ های منطقه به طور کلی از ایجاد تحول عاجز باشند لذا این کشورها خود را ناچار خواهند دید تا تحت فشارهای لازم تحولاتی را به وجود آورند و این تحولات نیز قطعا آهسته و به تدریج خواهد بود.
هر چند در کشوری مثل ترکیه که خیلی شدید از واکنش ناهنجار جامعه خودش نسبت به دموکراتیزه شدن جامعه وحشت دارد ولی آمریکایی‌ ها آهسته آهسته می‌ توانند این ترس را در ژنرال‌ های ترکیه بر طرف کنند.

حکومت‌ هایی که نپذیرند چه سرنوشتی خواهند داشت؟
چنین چیزی مطرح نیست. در دنیای جدید باید بپذیرند. مسأله این است که سیاست ایالات متحده در برخورد با جهان امروز و فردا، مسأله «باید» است.آمریکا آمده و رژیم عراق را برداشته است تا به همه جهان بگوید «اگر شما خودتان را عوض نکنید من تغییرتان می‌ دهم».مثلاً ترکیه در اختیار خودش نیست که این کار را انجام دهد یا ندهد. فقط به این بستگی دارد که نوع فشار و میزان فشاری که آمریکا نسبت به هر یک از این رژیم‌ ها تحمیل خواهد کرد، چگونه باشد.فعلاً هیچ دلیلی وجود ندارد که آمریکا فشار نامعقولی به هر یک از این کشورها وارد کند و به نظر می‌ آید این فشارها به طورمعقول آرام و فشرده دنبال خواهد شد تا تغییرات در این کشورها حاصل شود. چون آمریکا هم واقف است که اگر ناگهان تغییراتی در این کشورها ایجاد کند، به خصوص در عربستان و ترکیه، خطر تجزیه در آنها به وجود می‌ آید و تجزیه مطلقاً مورد نظر آمریکا نیست. به هیچ وجه به سود آمریکا نیست که یک کشوری را که در حال حاضر در کنترل است به پنج، شش کشور بن لادنی تبدیل کند.

کشورهایی که در مقابل بحث دموکراسی خواهی و دموکراتیزه شدن جوامع مقاومت کنند، چه آینده‌ ای برای آنها متصور است؟
چنین کشورهایی هیچ‌گونه آینده‌ ای نخواهند داشت. منظور ما این نیست که آمریکا بخواهد و ما هم این کار را انجام دهیم، بلکه جهان به گونه‌ ای شده است که یک حکومت پلیسی مثل ترکیه نیز ناچار شده است که بگوید یک حزب اسلامی بیاید این کارها را انجام بدهد. چین هم از سوی آمریکا تحت فشار نیست، اما خودش دارد دموکراتیزه می‌ شود. منتهی خیلی حساب شده و با مطالعه.به همین دلیل رژیم صدام حسین خیلی وقت بود که منحل شده بود. برای اینکه اصلاً با این جهان ارتباط و تعلق نداشت. رژیم صدام به قرن 18 مربوط بود و در جهان جدید دیگر جایی نداشت. لذا یا به صورت عراق (به یکباره) از بین می‌ روند یا به صورت آهسته و تدریجی.کره هم مسأله‌ اش حل خواهد شد. حتی به جنگ هم کشیده نخواهد شد.
در جهان جدید، دموکراسی یکی از اصول اولیه است که هر کس با آن تطبیق نیابد خودبه خود از بین می‌ رود و این ربطی به فشار آمریکا ندارد زیرا دیگر مردم نمی‌ پذیرند که مثل سابق زندگی کنند، مردم به حرکت درآمده‌ اند و در همه جا از دموکراسی صحبت می‌ کنند.
تنها چند جزیره کوچک در جهان وجود دارد که مردم جرأت گفتن این حرف‌ ها را ندارند، مثل کره شمالی.آنها که فکر می‌ کنند تا ابد می‌ توانند دیکتاتوری قبل را داشته باشند. سخت در اشتباه هستند، آنها باید به زودی خداحافظی کنند. دنیا، دنیای دیگری است که یکدست خواهد بود.

نحوه برخورد آمریکا با ایران چگونه خواهد بود؟
وضعیت ما فرق دارد. در حال حاضر غیر از اینکه مسأله اسراییل و فلسطین در اولویت اول آمریکا قرار دارد و به آن رسیدگی می‌ کند، ایران از نظر ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک در اولویت قرار دارد و روابط ایران و ایالات متحده به صورتی است که از اعمال فشارهای قوی و ناگهانی ابا نخواهد کرد.
لاجرم وضعیت ایران خاص است منتهی با این تفاوت که استعداد تحول در جمهوری اسلامی ایران بر خلاف ترکیه، عربستان و مصر زیاد است و خیلی اوقات خود این نظام، در حال تحول است و تحول را خود شروع کرده است. یعنی دموکراتیزه شدن، مردم سالاری و اصلاح طلبی را خود ایرانی‌ ها شروع کرده‌اند و هیچ ارتباطی هم به آمریکایی‌ ها ندارد. اما نوسان این تحول چیزی است که مورد بحث است. لذا احتیاجی به لشکر کشی نیست.
مسأله دیگر مربوط به روابط خارجی ایران است، مسأله فلسطین و اسراییل(با امکان تحول) است وایران هم در این زمینه نشان داده است که استعداد تحول دارد کما اینکه دولت ایران رسماً اعلام کرد که اگر گروه‌ های فلسطینی «نقشه راه» را بپذیرند، ما هم خواهیم پذیرفت.پس استعداد تحول در هر دو زمینه در ایران وجود دارد و این موضوعات، دو زمینه اصلی مورد نظر آمریکا در رابطه با ایران است.
آمریکا در حال حاضر برنامه سرنگونی رژیم ایران را در دستور کار ندارد، هرچند ممکن است در آینده چنین برنامه‌ ای را در نظر بگیرد که بستگی به واکنش‌ های ایران دارد. باید توجه داشت با پذیرش نگاه‌ های جهانی و ژئوپلتیک میان آمریکا، اروپا و دیگر قدرت‌ ها، توافق‌ های لازم حاصل شده است، لذا تمرکز روی حملات تبلیغاتی بر روی ایران صورت گرفته است که قبلاً چنین وضعیتی وجود نداشت. درگذشته رژیم طالبان درافغانستان و رژیم بعثی عراق شریک این حملات بودند که از طرف آمریکا صورت می‌ گرفت اما با از بین رفتن این دو رژیم نوعی تمرکز آتش صورت گرفته است و نوعی هماهنگی با قدرت‌ های دیگر منطقه‌ ای پیش آمده است و اهداف کلی این تمرکز تبلیغاتی هم ایجاد تحول کیفی در ایران است و نه ساختاری .یعنی اینکه رژیم جمهوری اسلامی برود و رژیم دیگری بر سر کار بیاید مورد بحث نیست و همین‌طور هم امکان استفاده از نیروهای نظامی مورد بحث نیست. منتهی این بستگی به این دارد که ایران چطور واکنش نشان دهد.
در حال حاضر مسأله تلاش ایران برای دستیابی به سلاح اتمی مورد بحث است و غیر از آن ،بحث بر سرمسأله حقوق بشرنیز در سطح پایین‌ تری همچنان ادامه دارد و بعد از آن مسأله پروسه دموکراسی در ایران و مساله روابط ایران با گروه های فلسطینی است که کمتر بحث می‌ شود ، که در واقع بحث حقوق بشر و سلاح‌ های هسته‌ ای بیشتر جنبه ابزار تبلیغاتی بر علیه ایران دارد در حالی که هدف اصلی، دو موضوع دیگر است یعنی پروسه دموکراسی در داخل و روابط ایران با گروههای فلسطینی. البته در ایران نگرشی وجود دارد مبنی بر اینکه بیاییم و ظواهری را در هر دو مورد ایجاد کنیم ،مثلا در مورد پروسه دموکراسی در داخل بیاییم دو روزنامه را آزاد کنیم و یا دو نفر زندانی را آزاد کنیم که این فکر اشتباه است که اگر اینگونه عمل کنیم فشارهای وارده را رفع خواهد کرد. باید بدانیم نوعی نظارت هماهنگ در داخل و خارج وجود دارد.
در مورد فلسطین هم این فکر به وجود آمده است که ما اعلام می کنیم که در قضیه فلسطین دخالتی نمی‌ کنیم و اگر فلسطینیان قبول کردند، ما هم قبول می کنیم . این موضع گیری قانع کننده نیست و من متاسف هستم که دولت خاتمی و وزارت خارجه به این نتیجه رسیده‌اند که می‌توانند این مساله را با ظاهرسازی حل کنند.
توجه این دولت را من جلب می‌کنم به این حقیقت که دنیا دچار یک تحول عظیم شده است و ما از دوران مدرن عبور کرده‌ایم و وارد دوران جدیدی شده‌ایم که من اسمش را می‌گذارم پست مدرن .
سیاست‌ها شفاف و آشکار و برنامه‌ها روشن است ، توطئه‌ها رو در رو هستند و قوانین و مقررات سابق هم کارایی سابق را ندارند که مثلا" فلان پروتکل اجازه نمی‌دهد تا چنین کاری صورت گیرد و... تمام این حرف‌ها اکنون کنار رفته است و نمی‌توان به هیچ کدام از این حرف‌ها توسل جست.
در شرایط جدید طرف می‌گوید «من تصمیم می‌گیرم که رژیمی را عوض کنم »که این بر خلاف تمام مقررات و اصول‌ پذیر فته شده در تمام دوران مدرن بود. ما در این جهان یا باید بپذیریم یا نباید بپذیریم.
رییس موسسه «یوروسویک» لندن همچنین در مصاحبه با خبرگزاری فارس درخصوص پروتکل الحاقی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی گفت: در شرایطی که تهمتها گسترده و حتی متحدین ایران نیز در جنگ تبلیغاتی آمریکا علیه کشورمان شرکت می کنند، گذاشتن شرط و شروط و چانه زنی جهت امضای پروتکل الحاقی منطقی نیست.
پافشاری بر وضعیت فعلی اقدامی نامناسب بوده و عواقب بسیار سنگینی خواهد داشت که ویرانیش تقریبا هزار برابر آن چیزی است که ما فکر می‌کنیم زیرا در قرن 21 زندگی می‌کنیم که ژئوپلتیک پست مدرن حاکم است و طرح‌ها و توطئه‌ها دیگر پشت پرده نمی‌باشد.
رییس موسسه «یوروسویک» لندن تصریح کرد:‌جنگ تبلیغاتی گسترده‌ای علیه ایران وجود دارد که هدف اصلی آن سلاح اتمی نیست و از این موضوع استفاده ابزاری جهت تغییرات اساسی در رفتار سیاسی ایران در داخل و روابط خارجی می شود.
مجتهدزاده خاطر نشان کرد: هنگامی که بهانه به صورت جنگ تبلیغاتی در می‌آید به گونه‌‌ای که حتی متحدین هم در آن شرکت می‌کنند، جایی برای چانه‌زنی باقی نمی ماند و منطق حکم می‌کند که رفع بهانه نمود که این امر نیز با امضای پروتکل صورت می پذیرد.
این استاد داشگاه افزود: پس از امضای پروتکل الحاقی باید به دنبال تکنولوژی هسته‌ای بود و برای این کار نیازمند طریق علمی هستیم نه عملی و ایران نیز مانند هر کشور صلح‌خواهی باید فکر این قضیه را در مجامع بین‌المللی مطرح کند.
رییس مؤسسه «یوروسویک» لندن اظهار داشت: در حین طرح این قضیه نیز باید گوشزد کنیم که با توجه به اینکه ایران در منطقه بسیار حساسی از جهان واقع شده و همه رقیبان آن مجهز به سلاح اتمی هستند در صورت عدم تجهیز ایران موازنه استراتژیک و ژئواستراتژیک در منطقه بر هم خورده و عدم آن به زیان صلح و ثبات منطقه و جهان خواهد بود.
مجتهدزاده سفر البرادعی به ایران را در خصوص رفع ابهامات به وجود آمده از سوی آمریکا ، اتحادیه اروپا و روسیه ارزیابی کرد و گفت: دولت جمهوری اسلامی ایران نیز باید با اقداماتی از قبیل امضای پروتکل رفع ابهام کند.
وی در پاسخ به این سؤال که امضاء پروتکل منجر به بازرسیهای بدون اطلاع قبلی خواهد شد عنوان کرد:‌ما باید این فکر را که بارزسان جاسوس هستند از ذهن بیرون کنیم البته امکان دارد که در مواردی چنین اتفاقاتی افتاده باشد اما نباید همه را جاسوس فرض کرد .
این استاد دانشگاه افزود: با پذیرفتن اصل بازرسی‌ها، دیگر نمی توان فرض را بر جاسوس بودن بازرسان گذاشت البته بازرسان نیز حق بازرسی از تمام مراکز نظامی ایران را نخواهند داشت بلکه تنها مراکز مرتبط با تکنولوژی هسته‌ای را بازرسی خواهند کرد.