ماجراهاي افشا نشده ترور محمدرضا پهلوي

مورد اول ترور محمدرضا در 15 بهمن ماه 1327 بود. در آن روز قرار بود مراسم فارغ التحصيلي دانشجويان دانشکده حقوق دانشگاه تهران در محل دانشکده برگزار شود. محمدرضا که براي اعطاي دانشنامه تحصيلي دانشجويان به دانشگاه تهران رفته بود به محض پياده شدن از اتومبيل هدف تيراندازي قرار گرفت و 5 گلوله طپانچه به طرف وي شليک شد که يکي از گلوله ها کلاه را سوراخ کرد و گلوله ديگر کمي از بيني اش را خراش داد. ضارب که از محوطه چمن دانشگاه و از پشت يک درخت به طرف شاه شليک مي کرد نتوانست زخم کاري بر شاه وارد سازد و هيچيک از 5 گلوله او کارساز نبود.

چه کسي در مظان اتهام بود
به محض آنکه گلوله هاي ضارب تمام شد قواي گارد شاهنشاهي حاضر در محوطه دانشگاه بجاي آنکه درصدد باشند او را دستگير کنند تا معلوم شود چه کسي دستور ترور را صادر کرده و پشت قضيه چه طرح و نقشه اي خوابيده است به دستور سرلشکر دفتري که در موقع تيراندازي از ترس جان خود در زير يکي از اتومبيل ها دراز کشيده بود، ضارب را به گلوله بستند و او را کشتند.
شاهدان عيني در محل مي گفتند که سرلشکر دفتري و سرتيپ صفاري شخصاً ضارب را به قتل رساندند و اجازه ندادند زنده توسط سربازان گارد دستگير شود.


شايعات قوي هم وجود داشت که نشان مي داد طراح ترور، سپهبد حاجيعلي رزم آرا، رئيس ستاد ارتش بوده که مي خواسته پس از به قتل رساندن شاه زمام امور کشور را در دست بگيرد.
رزم آرا از نظاميان جنجالي سالهاي دهه 1320 بود که انديشه هاي بلند پروازانه اي را در سر مي پروراند و قبل از آن هم ترور عبدالحسين هژير را به او نسبت داده بودند.
(عبدالحسين هژير از سياستمداران دست پرورده انگلستان بود که چند ماهي پس از عزل قوام السلطنه نخست وزير شد اما در اين پست دوام نياورد و به ضرب گلوله به قتل رسيد اين قتل سياسي را هم به رزم آرا نسبت داده و مي گفتند چون رزم آرا قصه تصدي پست نخست وزيري را دارد و هژير را سدي در برابر خويش تشخيص داده او را از سرراه خود برداشته است.)


ترور دوم
دومين حادثه ترور محمدرضا شاه که مطالب مربوط به آن در همان زمان تا حدودي منتشر شد و در کتب منتشره بعد از انقلاب هم به آن اشاره شده است حادثه تيراندازي 21 فروردين 1344 در محوطه کاخ نياوران است.
در اين روز هنگاميکه شاه از محوطه داخل کاخ نياوران قصد ورود به باغ را داشت سرباز وظيفه گارد شاهنشاهي به نام رضا شمس آبادي او را هدف قرارداد و يک خشاب کامل گلوله را به طرف او خالي کرد که در اين حادثه شاه توانست خود را به زمين بيندازد و از مرگ حتمي نجات يابد اما دو تن از درجه داران گارد شاهنشاهي به اسامي استوار بابائيان و استوار لشکري که خود را سپر بلاي شاه قرارداده بودند کشته شدند. طراح اصلي اين ترور پرويز نيکخواه بود که بعداً به واسطه دخالت فرح همسر شاه، مورد عفو قرار گرفت و مجازات اعدام او لغو شد.

مواردي که گفته نشد
اما داستانهايي که هرگز گفته نشد مربوط به 3 حادثه ترور ديگر است که يکي را مستقيماً سرويس پليس مخفي اتحاد شوروي طراحي کرده بود و ماجراي ديگر ساخته و پرداخته ذهن عليرضا پهلوي تنها برادر تني شاه بود.
عليرضا پهلوي متولد 1300 شمسي تنها برادر تني محمدرضا شاه بود که در 32 سالگي بر اثر سانحه هوايي کشته شد.
شاهپور عليرضا در سال 1324 با يک دختر آواره لهستاني (آواره جنگي) به نام کريستيم کولوسکي در تهران ازدواج کرد.
در زمان جنگ تعداد کثيري از آوارگان لهستاني بخصوص زنان و دختران و کودکان بي سرپرست توسط متفقين به ايران آورده شده و بيشتر آنها در خارج از شهر تهران (جنوب دروازه قزوين) و تعدادي هم در محل کارخانه برق ميدان ژاله (شهداي فعلي) اسکان داده شده بودند.
خانواده پهلوي با اين ازدواج جداً مخالف بودند اما عليرضا عليرغم همه مخالفت ها، بويژه مخالفت مادرش و اشرف با اين دختر آواره لهستاني ازدواج کرد که حاصل آن فرزندي به نام علي بود. (متولد 1325 شمسي)

رقيب اصلي شاه براي سلطنت
در آن سالهاي پر آشوب که محمدرضا به دليل ضعف نفس و شخصيت ذاتي تاب تحمل در برابر گروه هاي مخالف سياسي را نداشت و شرايط بحراني پس از جنگ جهاني دوم اساس سلطنت پهلوي را در معرض نابودي قرارداده بود اشرف و تاج الملوک تلاش مي کردند شاه سلطنت را به شاهپور عليرضا تفويض نمايد.
اين شايعه که شاهپور عليرضا درصدد کنار زدن برادر خود و نشستن بر روي تخت سلطنت است فوق العاده قوي بود و هنگاميکه در سال 1332 شمسي اعلام شد شاهپور عليرضا بر اثر سقوط هواپيمايش کشته شده است افکار عمومي ابراز اطمينان مي کرد که عليرضا قرباني رقابت سياسي و جنگ قدرت با برادرش شده و شاه در پشت اين حادثه ساختگي قراردارد.
عليرضا فردي بيرحم و خشن بود که از نظر شخصيت و فضايل فردي فوق العاده به رضاشاه شباهت داشت و بارها تاج الملوک در حضور اشخاص گفته بود.
رضا بايد عليرضا را به وليعهدي خود انتخاب مي کرد...
ارتشبد حسين فردوست هم در صفحه 102 کتاب خاطرات خود به امکان دخالت شاه در کشته شدن عليرضا صراحتاً اشاره کرده است.
حتي اشرف پهلوي در کتاب خاطرات خود اشاره کرده است که شاهپور عليرضا واجد امتيازات بيشتري براي سلطنت ايران بود و مادرش (تاج الملوک) هم از اين نظريه اشرف که عليرضا بهتر خواهد توانست سلطنت پهلوي را حفظ و حراست کند، حمايت مي کرد.
اما واقعيت اين است که کار اين دو برادر از رقابت سياسي گذشته بود و عليرضا پهلوي چند مورد طرح و نقشه نيز براي قتل محمدرضا تدارک ديد که به دلايل مختلف به مرحله اجرا در نيامدند و تنها نتيجه اش اين شد که خود عليرضا جانش را بر سر رقابت گذاشت.
عليرضا به يکي از شکارچيان منطقه زرند بنام ميرهاشمي که از دوستان نزديکش بود پيشنهاد کشتن محمدرضا را داد.
اسکندر دلدم نويسنده و از روزنامه نگاران درباري در کتاب من و فرح پهلوي مي نويسد: من پس از انقلاب با خانواده ميرهاشمي گفتگو کردم و همسر، دختر و يکي از پسران ميرهاشمي اظهار داشتند چندي قبل از حادثه ناپديد شدن ميرهاشمي، شاهپور عليرضا کوشيده بود او را براي ترور شاه استخدام کند !
ميرهاشمي شکارچي ماهري بود و همين امر باعث آشنايي او با شاهپور عليرضا که گاهي براي شکار به مناطق اطراف زرند مي رفت، شده بود يونس ميرهاشمي را سرهنگ منصور بهبهاني به شاهپور عليرضا معرفي مي کند و شاهپور عليرضا پس از اطلاع از مهارت ميرهاشمي در شکار مسؤوليت شکارباني مناطق زرند را به او مي سپارد و حکمي هم براي او صادر مي کند.
پس از چند بار رفت و آمد عليرضا به منطقه که براي شکار انجام مي گرفت. دوستي و الفتي ميان اين دو پديد آمد و ميرهاشمي شکاربان شکارگاه سلطنتي رفيق و يار غار شاهپور عليرضا شد.
عليرضا که به دوستي ميرهاشمي نسبت به خود مطمئن شده بود يک روز او را صدا مي کند و مي گويد: فلان روز هر کس را که براي شکار به اين منطقه آمد به گلوله ببندد!
- ميرهاشمي جا مي خورد و مي گويد: والا حضرتا! شوخي مي فرمائيد؟اما عليرضا توضيح مي دهد که هيچ شوخي در کار نيست و با صحبت هاي بعدي خود سعي در آماده سازي ذهن ميرهاشمي و آماده سازي او براي انجام قتل و اجراي دستور مي کند!
وي مي گويد: من قصد دارم محمدرضا را به منظور شکار و تفريح به اين محل بکشانم تا تو او را به گلوله ببندي!
عليرضا تمهيداتي را که براي نيل به اين منظور انديشيده بود به ميرهاشمي آموزش مي دهد و اضافه مي کند پس از مرگ شاه پست و مقام مناسبي هم در اختيار او خواهد گذاشت!
ميرهاشمي که تا آن لحظه ساکت ايستاده و با خونسردي حرف هاي عليرضا پهلوي را گوش مي کرد در جواب مي گويد: «والا حضرتا. من شکارچي حيوانات هستم اما از من نخواهيد آدم بکشم.»
عليرضا پهلوي که تصور نمي کرد پاسخ منفي بشنود بسيار خشمگين مي شود و حتي او را تهديد مي کند، اما ميرهاشمي که مطمئن بود در صورت شليک به طرف شاه و کشتن او خودش هم زنده نخواهد ماند و براي مکتوم ماندن راز اين ترور در همانجا توسط شاهپور عليرضا و يا اطرافيانش به گلوله بسته خواهد شد، به تهديدهاي عليرضا وقعي نمي نهد و به هيچ وجه زيربار نمي رود و از عليرضا خواهش مي کند دور او را قلم بگيرد!
چند روز بعد سپهبد حاجيعلي رزم آرا ميرهاشمي را مي خواهد و مجدداً پيشنهاد شاهپور عليرضا را تکرار مي کند و ميرهاشمي را تحت فشار مضاعف مي گذارد تا با آنها در خلاص کردن شاه همکاري کند. اما ميرهاشمي مجدداً از قبول اينکار امتناع مي کند.
... ميرهاشمي موضوع درخواست شاهپور عليرضا و بعد هم رزم آرا، جهت کشتن شاه را براي همسر و فرزندان و يکي دو سه نفر از دوستان و نزديکانش تعريف مي کند و همانطوريکه در ايران عادت مألوف و رسم سنتي است: «هر چيز را که دو نفر از آن مطلع باشند ديگر حکم راز و ستر را ندارد! » و بزودي همه از آن مطلع خواهند شد موضوع نقشه شاهپور عليرضا دهان به دهان در زرند زلويه و مناطق اطراف آن پخش مي شود و به عليرضا خبر مي رسد که اگر دير بجنبد خبر ماجرا از زرند به تهران خواهد رسيد. بهترين راه پايان دادن به اين ماجرا خاموش کردن ميرهاشمي بود.
به هر حال عليرغم اينکه خبر قتل ميرهاشمي به صفحات جرايد کشيده شده و همان موقع يکي از روزنامه ها جرأت کرد و خيلي کم رنگ نوشت. قضيه قتل ميرهاشمي سياسي بوده است، اما کسي توضيح نداد سياست چه ربطي به قتل اين شکارچي زرندي داشته است.

ماجراي کشتن عليرضا
ماجراي تلاش عليرضا جهت کنار زدن شاه از سلطنت حتي به بهاي قتل او چيزي نبود که از ديد محمدرضا پنهان بماند. بنابراين حادثه سقوط هواپيماي داکوتاي حامل عليرضا پهلوي پيش آمد و عليرضا در سانحه هواپيما کشته شد.
همان موقع اعلام شد که جنازه عليرضا را در زيرزمين آرامگاه رضاشاه در شهر ري دفن کرده اند اما در روزي که آية ا... خلخالي پس از پيروزي انقلاب سرگرم خراب کردن مقبره رضا شاه بود من به اتفاق همراهان آية ا... خلخالي و جمعي از خبرنگاران از اين محل ديدن کرديم و در زير سنگ قبر منسوب به عليرضا پهلوي هيچ جنازه اي وجود نداشت و اين امر نشان مي داد که اطلاعيه دربار شاهنشاهي در مورد به خاک سپردن عليرضا پهلوي در آن محل کذب محض بوده و هرگز جنازه عليرضا پهلوي در آن محل دفن نشده است.

اين بار «ک گ ب» وارد عمل شد
اقدام ديگري که براي ترور شاه به عمل آمد و ماجراي آن هرگز افشا نشد مربوط به سال 1340 شمسي است.
در اين سال که اوج جنگ سرد ميان ايالات متحده آمريکا و اتحاد شوروي بود خروشچف رهبر اسبق اتحاد شوروي ملاقات تاريخي خود را دروين (پايتخت اتريش) با جان. اف. کندي رئيس جمهوري آمريکا به عمل آورد و در اين ملاقات بود که بي احتياطي کرد و آن جمله معروف را که مي گويد: «ايران سيب گنديده اي است که بزودي جلوي پاي اتحاد شوروي به زمين خواهد افتاد! » بر زبان آورد و باعث هوشياري آمريکايي ها و متحدان غربي شاه شد.
خروشچف در وين پيش بيني کرد که بزودي در ايران آشوب هاي زيادي به راه خواهد افتاد. ولي اتحاد شوروي در اين قضايا نقشي نخواهد داشت!
خروشچف درست پيش بيني کرده بود چون ايوان آنيسيمويچ فادکين رئيس عمليات مستقيم «ک-گ-ب» طرحي را براي ترور شاه تهيه کرده و به تصويب «پوليت بورو» نيز رسانده بود.
فاديکين که از چهره هاي برجسته ک-گ-ب بود، پس از کودتاي 28 مرداد 1332 که نفوذ آمريکاييان در ايران رو به گسترش گذاشت رهبران اتحاد شوروي مشاهده کرده که شاه ايران را به سرپلي براي تجاوز به اتحاد شوروي مبدل کرده و در صورتي که بين شوروي و آمريکا جنگي در بگيرد آمريکا از ايران به جنوب اتحاد شوروي حمله ور خواهد شد.
همه اين محاسبات موجب شد تا شوروي در صدد از ميان برداشتن ديکتاتور احمق و ضد شوروي ايران برآيد.
اداره تحت مديريت فاديکين مأمور اجراي اين ترور شد.
فاديکين در سال 1340 با نام جعلي فاديف وارد تهران شد تا مقدمات قتل شاه را فراهم کند.
طرحي که فاديکين تهيه کرده بود اگرچه به نظر طرحي ساده و امتحان شده در موارد بسياري بود اما نزديک يک سال صرف تهيه مقدمات و اجراي آن شد.بر اساس طرح فاديکين يک دستگاه اتومبيل فولکس واگن قورباغه اي که در آن زمان تعداد زيادي از آن در تهران وجود داشت خريداري شد. اين اتومبيل را با شناسنامه و اسم و مشخصات جعلي خريداري کردند تا بعداً مورد شناسايي قرار نگيرد.
درون اتومبيل را با مواد منفجره قوي که در بسته هاي ديپلماتيک از مسکو فرستاه شده بودند پر کردند و در يکي از روزهاي بهمن ماه سال 1340 در کنار خيابان شاه آباد(جمهوري فعلي) نزديک ساختمان مجلس قرار دادند. در آن روز قرار بود شاه براي شرکت در يک جلسه مجلس به بهارستان برود و ساعت عبور و مرور و مسير شاه براي شرکت در جلسه توسط عوامل ک-گ-ب دقيقاً از چند روز قبل شناسايي شده بود. اتومبيل را که به وسيله يک چاشني انفجاري مجهز شده بود در کنار مسير عبور شاه قرار دادند و يکي از مأمورين با دستگاه کنترل از راه دور در فاصله 500 متر از اتومبيل حاوي مواد منفجره مستقر شد تا در موقع عبور شاه دکمه انفجاري را بفشارد و کلک محمدرضا را بکند.موقعي که رولز رويس حامل شاه در ميان اسکورت موتور سوارانش پيدا شد و کاروان حامل شاه و اطرافيانش به کنار فولکس واگن رسيدند مأمور ک-گ-ب دکمه دستگاه کنترل از راه دور را فشار داد اما دستگاه عمل نکرد و اتومبيل منفجر نشد!
طرح ک-گ-ب شکست خورد و شاه زنده ماند بعدآً معلوم شد که اگر اين اتومبيل منفجر مي شد نه تنها شاه و اطرافيانش را پودر مي کرد بلکه تا شعاع پانصد متري همه چيز را در هم مي کوبيد و به ويرانه اي تبديل مي نمود.علت عمل نکردن دستگاه انفجاري اين بود، شخصي که دکمه کنترل از راه دور را فشرده بود، مي بايست حداقل به مدت 3 ثانيه آن را در همان وضعيت نگه مي داشت تا امواج راديويي به دستگاه انفجاري تعبيه شده در داخل فولکس واگن برسند، اما او اشتباه کرده و فقط با يک بار فشردن روي دکمه از ترس جانش از محل گريخته بود! شاه و ساواک ترجيح دادند به خاطر جلوگيري از يک برخورد بزرگ ديپلماتيک با اتحاد شوروي و بروز يک جنجال سياسي از کنار اين ماجرا بگذرند و موضوع را بروي خود نياورند. بعد از اين واقعه دستور داده شد تا در موقع عبور اتومبيل شاه از مسيرهاي تعيين شده کليه اتومبيل ها جمع آوري و مسير بکلي پاکسازي و معاينه امنيتي شود از آن پس در مسير رفت و آمد شاه کليه ساختمان هاي بلند شناسايي و حتي روي پشت بام ها مأموران ساواک مستقر مي شدند. در طول مسير هم نظاميان را با لباس شخصي مستقر مي کردند تا هم براي شاه هورا بکشند و ابراز احساسات کنند و هم مراقب اقدامات تروريستي احتمالي باشند.
منابع:
من و فرح پهلوي نوشته اسکندر دلدم
ظهور و سقوط پهلوي نوشته حسين فردوست