حافظان غیرت دینی در عصر پهلوی

این توطئه هر چند منحصر به کشورهای مسلمان نبود و غارتگران در هر جامعه ای با محو غیرت، تعصب و باورهای مذهبی و ملی، بی هویتی نسبی را حاکم ساخته، به غارت و تاراج فرهنگی و مادی پرداختند، ولی در بین جوامع اسلامی به دلیل وابستگی های شدید دینی با مسایل اجتماعی فرهنگی و سیاسی نمود بارزی یافت. بر طبق فرهنگ استعماری باید آثار و جلوه های غیرت دینی از بین می رفت. زمامداران کشورهای اسلامی این ماموریت خیانت بار را بر عهده گرفتند. آنان که خود از دین و دینداری فرسنگها فاصله داشتند، تنها راه بقاء سلطنت ننگین خود را حذف دین محوری که در نهایت به حکومت صالحان منجر می شد، می دیدند. تمام ابزارها در خدمت خائنان به دین قرار گرفت. روشنفکر نمایان به «ضد توسعه »، «عدم هماهنگی با جامعه جهانی » و «مخالف آزدیهای فردی » بودن دین، در طی سالهای متمادی به روشهای گوناگون، تاکید کردند و بروز جلوه های دینداری همچون «حجاب »، مخصوصا چادر که برترین الگوی حجاب به شمار می آید، در عرصه های اجتماعی را نشانگر آثار عقب ماندگی فرهنگی و اجتماعی دانسته، رهایی جامعه از این مظاهر را در تبدیل سنتهای دینی به فرهنگهای غربی و گسترش و ترویج «فرهنگ تسامح » و مدارا با جوامع متمدن دانستند.
مهره های تاریخ نگار، مبانی تاریخی فرهنگ دینی و تعصب مذهبی را زیر سؤال بردند و برخی عالم نمایان و فراریان از مکتب، پایه های علمی و دینی را سست کردند. آنگاه که زمینه برای قدرتهای تبلیغی آماده شد، هنر بدستان، ابزارهای هنری را برای محو غیرت دینی به کار گرفتند. آنان با تمام تلاش خود سعی می کردند آداب و رسوم غربی را در جامعه اسلامی رواج دهند و مردم را شیفته تمدن غربی کنند. در این بین سیاستمداران نیز با تقویت فرهنگ دین گریزی دست دین را از سیاست قطع کردند.
در سالهای 46 و 1345 ه .ق مطابق 6 و 1305ش رضاخان از ایران و آتاتورک از ترکیه و امان الله خان از افغانستان به اروپا فرا خوانده شدند. آنان طی سفری سیاحتی تفریحی مرعوب صفت و پیشرفت غرب شدند و بعد از بازگشت به کشورهای خود به اصلاحات سخت اجتماعی و مذهبی دست زدند به این گمان که عامل اصلی در پیشرفت اروپائیان و شادابی جوامع آنان، گریز از آداب و رسوم دشوار مذهبی و دینی بوده است. البته به حقیقت عامل اساس این گونه نگرش را باید در تحلیلهای روشنفکران و غرب زدگان مریض جستجو کرد که ارکانهای قدرت را با تحلیلهای خود همسو ساختند. امان الله خان پادشاه افغانستان مجری طرح تحول و ترقی در این کشور شد. در این کشور نهضت تحول از نابودی حوزه های علمیه شروع شد او بعد از سفرش به اروپا در (1306ش) نهضت خود را قوت بخشید. در تابستان 1928 «انجمن حمایت نسوان » تشکیل و دوازده نفر وکلای زنان کابل اداره آن را در دست گرفتند در همان سال (1307ش) حجاب زدایی با عنوان (برداشتن حجاب از ؟ است) آغاز شد و در همان فرصت طرح (شهادت نامه داشتن برای ملایی) را نیز به اجرا گذاشت تا علاوه بر محدود کردن روحانیون از گرایش عمومی مردم نیز کاسته شود.
به هر روی تحصیل دختران و پسران در کنار یکدیگر رسمی شد و چندی نگذشت که عده ای دختر جوان افغانی بدون حجاب برای نخستین بار به ترکیه عازم شدند.
اصلاحات اجتماعی و مذهبی در ایران
هنگامی که رضاخان پهلوی، اعلام کشف حجاب کرد، و مامورین او با اجبار، چادر و روسری بانوان را می کشیدند و می دریدند. علماء و مردم، در گوشه و کنار کشور، با شیوه های مختلف، اعتراض کردند، از جمله جمعیت بسیاری، به عنوان اعتراض به هیات حاکمه، در حرم حضرت رضا(ع) و در مسجد گوهرشاد، که در جنب آن است، متحصن شدند، و روحانی مبارز «بهلول » با سخنرانیهای خود، به شدت، به اقدامات شوم رضاخان، اعتراض نمود.
فرمانده لشگر مشهد به نام سرتیپ ایرج مطبوعی (که در تاریخ 2 مهرماه 1358 اعدام گردید) جریان را به رضاخان گزارش داد.
رضاخان فرمان داد: تا سربازان و ارتشیان، وارد حرم شوند و مردم را بترسانند، و اخطار کنند که اگر مردم متفرق نشوند، به طرف آنها تیراندازی می شود.
به دنبال این فرمان، رضاخان، «سرتیپ البرز» را به مشهد فرستاد، به دستور سرتیپ مطبوعی و سرتیپ البرز، واحدهای لشگر مشهد وارد صحن شدند، و مردم را به گلوله بستند ...
در این هجوم وحشیانه دژخیمان رضاخان، حدود 25 نفر کشته و 40 نفر مجروح شدند.
به راستی جنایتی از این بالاتر می شود، که عده ای از مؤمنین که به حرم شریف حضرت رضا(ع) پناهنده شده بودند، به جرم دفاع از اسلام آن گونه کشته گردند؟! و آن طور مورد هجوم وحشیانه قرار گیرند؟ (این جریان در سال 1314ش رخ داد)
حضرت امام خمینی(س) در این راستا در فرازهایی از بیانات خود در تاریخ 19/10/56 می فرماید:
«انگلیسی های جنایتکار، رضاخان را اسلحه دار کردند، این آدم ناشایسته بی اصل را با اسلحه آوردند و مسلط کردند ... اسلحه در دست بی عقل بود؟... آن جنایاتی و کشتار عامی که در مسجد گوهرشاد واقع شد، دنبال آن، علمای خراسان را گرفتند آوردند به تهران، حبس کردند، و بعضی شان را هم محاکمه کردند، و بعضی شان را هم کشتند، برای اینکه اسلحه دست بی عقل بود.
رضاخان که با پای پیاده همراه با دستجات عزاداری حرکت می کرد، در مجالس و تکیه ها حاضر می شد و خود را مقید و پایبند به اصول مذهب نشان می داد به یکباره رسوم مذهبی را کنار گذاشت. تنها هفت سال بعد از کودتا و یک سال بعد از تاجگذاری (چهار اردیبهشت 1305ش) همسر شاه بدون حجاب در حرم حضرت معصومه(س) قم حاضر شد و واقعه حرم و دستگیری آیت الله بافقی رخ داد. این حادثه سرآغاز کشف حجاب به شمار می آید و تغییر تقویم رسمی به شمسی در سال (1314)، نهضت پاکسازی زبان فارسی از تازی، راه اندازی مؤسسه وعظ و خطابه (سال 1313) از دیگر اقدامات رضاخان در راه تغییر سنن و آداب ملی و مذهبی ایران به شمار می آید.
فهرست مهمترین اقدامات حکومتی رضاخان به این شرح است:
1 - اجباری بودن استفاده از کلاه شاپو و صدور قانون «متحدالشکل نمودن البسه ».
2 - منع حجاب برای محصلین دختر مدارس و معلمین زن.
3 - موظف شدن کارگزاران حکومتی برای حضور با همسران بدون حجاب خود در مراسم
4 - موظف شدن استانداران و فرمانداران و بخشداران به انعقاد مراسم متعدد و دعوت از روحانیون و تجار و افراد صاحب نفوذ به آن مراسم به همراه زنان بدون حجاب خود.
5 - دستور به نیروهای شهربانی برای توسل به قوه قهریه جهت کشف حجاب.
6 - سوار نکردن زنان باحجاب در وسایل مسافرتی.
7 - جلوگیری از حضور زنان باحجاب در اماکن زیارتی و مساجد و مراکز عمومی.
کسروی از سیاست گام به گام رضاخان این گونه یاد می کند:
از هر باره جنبش در پیشرفت می بود تا رضاشاه در سال 1315 آخرین گام را برداشته دستور داد از چادر و پیچه جلوگیرند.
اگر چه این کار بی دردسر نگذشت و ملایان و پیروانشان آخرین ایستادگی خود را نشان دادند و در مشهد آشوبی نیز پدید آمد ولی رضاشاه باک نداشت و آن ایستادگیها را نیز از میان برد.
و صدرالاشراف در خاطراتش می نویسد:
«در اتوبوس زن باحجاب را راه نمی دادند و در معابر پاسبانها از اهانت و کتک زدن به زنهایی که چادر داشتند با هایت بی پروایی و بی رحمی فروگذار نمی کردند. حتی بعضی از مامورین بخصوص در شهرها و دهات، زنهایی که پارچه روی سر انداخته بودند، اگر چه چادر معمولی نبود از سر آنها کشیده پاره پاره می کردند و اگر زن فرار می کرد او را تا توی خانه ای تعاقب می کردند و به این هم اکتفا نکرده اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده، اگر چادر از هر قبیل می دیدند پاره پاره می کردند یا به غنیمت می بردند.»
بعد از وی محمدرضا از دو روش سرکوب و تبلیغات فرهنگی سود برد.
بنابراین هجوم پلید پهلوی به حجاب در دنباله سلسله ای از اصلاحات اجتماعی قرار داشت که گستره اش از کوچکترین آداب اجتماعی و ملی (لباس مردم) تا محو قدرتمندترین گروه مذهبی جامعه (روحانیان) را شامل می شد اما در این بین به دلیل غیرت دینی ملت مسلمان کشف حجاب جنجالی عظیم به پا کرد که در سایه آن نقشه های دیگر پهلوی نیز در اجرا با رکود مواجه شد. به هر روی این همه هجوم در سایه سلطه وحشتناک و بلامنازع رضاخانی که با کودتای ننگین به حکومت رسیده بود صورت گرفت و خیزشها و تحرکاتی از سوی توده های مردم، نویسندگان و عالمان و حافظان دین را در پی داشت. آنان به هر صورت ممکن سعی در روشن نگاه داشتن شعله های غیرت دینی داشتند. در این بخش به فرازهایی از مبارزات عالمان بزرگ که با تمامی وجود در مقابل هجوم سیاهی و ظلمت ایستادند اشاره می کنیم.
آیت الله بافقی
هجوم به حوزه علمیه قم در راس سیاست ضد دینی استعمار بود و آیت الله حائری که در راس حوزه علمیه قم به عنوان بنیانگذارترین مجمع علمی بزرگ قرار گرفته بود، بیشتر از همه کس بر این نهاد علمی بیم داشت و همواره همچون نگهبانی بیدار بود و چون بر ماهیت رضاخان و تهی بودن او از وجدان انسانی آگاه بود، در مقابل ماجراجویی او هوشیارانه عمل می کرد.
داستان هجوم رضاخان به قم به بهانه بی احترامی به خانواده اش نمونه ای از این موضعگیری آگاهانه است. از قدیم الایام تا به امروز مرسوم بودخ و هست که غالب مردم به هنگام تحویل سال نو در اماکن متبرکه به سر می برند و آن را به فال نیک می گیرند.
عید نوروز سال 1306ه .ش مصادف بود با27 ماه مبارک رمضان 1346ق و زوار بسیاری از مقاط مختلف به سوی شهر قم روی آورده بودند تا هنگام تحویل در حرم حضرت معصومه(س) باشند به قدری جمعیت و ازدحام در صحن و حرم و رواقها بود که جای سوزن انداختن نبود. اعضای خانواده پهلوی که همسر رضاشاه (مادر محمدرضا) جزو آنان بود و به قم آمده، در غرفه بالای ایوان آیینه بدون حجاب کامل نشسته بودند و این به طوری جلب نظر می کرد که صدای اعتراض مردم از هر سو بلند بود ولی هیچ کس جرات نمی کرد که قدم پیش بگذارد. خبر به حاج شیخ محمدتقی بافقی رسید او به خانوداه دربار پیغام فرستاد که شما اگر مسلمان هستید نباید با این وضع در این مکان مقدس حضور یابید و اگر مسلمان نیستید باز هم حق ندارید. پیام مؤثر واقع نشد حاج شیخ محمدتقی شخصا به حرم آمد و سخت به آنان اعتراض نمود. و از آنها خواست که یا سر و صورت خود را بپوشانند و یا از حرم خارج شوند. در این وقت غوغایی بپا خواست خانواده پهلوی فورا به منزل تولیت رفته از آنجا با تلفن به رضاشاه خبر دادند و او فورا به سوی قم حرکت کرد و دستور داد یک دسته سرباز پشت سر او حرکت کنند.
پس از چند ساعت به شهر قم رسید و مستقیما وارد صحن شد و چند نفر طلبه را در آن حول و حوش بودند شلاق زد و چند نفری را هم در جوار قبر حضرت معصومه با عصا و لگد مضروب نمود و حاج شیخ محمدتقی بافقی را نیز دستگیر و به تهران فرستاد. تا پس از پنج ماه که آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی خواستار آزادی وی گردید.
بعد از قیام فقیه آیت الله بافقی در قم علیه سیاست حجاب زدایی پهلوی عملا این طرح خیانت بار تا هشت سال با رکود مواجه شد. (1305 تا 1314ش) در طول این مدت رضاخان که به قدرت معنوی روحانیون بیش از گذشته و به طور ملموس پی برده بود با روشهای گوناگون در صدد تضعیف و نابودی آنان برآمد. که تضعیف کردن موقعیت اجتماعی عالمان دین در بین عموم مردم از طریق رسانه های مطبوعاتی، پخش شایعات و اکاذیب و مثلها و تحریک اقشار حاضر از جامعه علیه آنان، محدود کردن قدرت اجتماعی و حقوقی و عالمان دین از جمله این تحرکات خیانت آلود بود. شیخ فضل الله نوری در رجب سال 1326، آخوند ملاکاظم خراسانی در1329 و آیت الله آقازاده در ذیقعده 1356 هر یک به نحوی از صحنه سیاست محو شدند و صفحه ای سیاه بر تاریخ ننگین رضاشاه پهلوی افزودند.
آیت الله شیخ عبدالکریم حائری
آیت الله شیخ عبدالکری حائری با تمام صبر و استقامتی که در مقابل حوادث تلخ و ماجراجوییهای رضاخان در حوزه ها از خود نشان داد، در قضیه کشف حجاب که مستقیما محو غیرت مسلمانان را در پی داشت، تحمل را جایز ندانست و از شدت ناراحتی نماز جماعتی را که اقامه می کرد، به «آیت الله صدرالدین صدر» واگذار و دروس خود را تعطیل کرد. وقتی از او در باره تکلیف شرعی در مقابل کشف حجاب پرسیدند، در حالی که از شدت ناراحتی چشمانش سرخ شده بود، گفت: «مساله دین است، ناموس است تا پای جان باید ایستاد». پس از آن طی تلگرافی به رضاخان خشم خود را نسبت به عملکردهای خلاف شرع او ابراز داشت. رضاخان حامل نامه را دستگیر و زندانی کرد و تلگرافی تهدیدآمیز و توام با تحقیر در جواب اعتراض آیت الله حائری ارسال کرد.
سید حسام الدین فالی
در سال 1313ش، در یکی از شبها مجلس و سخنرانی با حضور وزیر معارف در مدرسه شاپور شیراز برپا شد. رژیم مزدور پهلوی مبارزه با حجاب را ادامه داد و برای اجرای آن هدف جشنهایی در شیراز در سال 1353 ه .ش برگزار کرد. این مجلس در مدرسه شاهپور توسط میرزا علی اصغرخان حکمت شیرازی (وزیر معارف و فرهنگ) منعقد گردید و روز پنجشنبه بعدازظهر (ذی حجة) حدود 30 تا 40 نفر زن و دختر بدون چادر به رقص و پایکوبی پرداختند.
این اقدام خشم ملت را برانگیخت. مردم مذهبی شیراز، فردای آن شب در مسجد وکیل اجتماع کردند. «سید حسام الدین فالی » روحانی سرشنای و متعهد شیراز، دست از جان شسته، بالای منبر رفت و با خروش و فریاد، مردم را به هوشیاری در مقابل توطئه های رضاخان فرا خواند.
اعتراض وی به فساد و فحشا بی جواب نماند و ماموران رضاخان، وی را دستگیر کردند. اخبار شیراز به شهرهای قم و مشهد و تبریز رسید. در تبریز سید ابوالحسن انگجی و آقامیرزا صادق آقا در اعتراض به روند اسلام زدایی قیام می کنند. لیکن عمال رضاخان آن دو را نیز دستگیر و تبعید کردند.
آیت الله حسین قمی
حاج آقا حسین قمی از مراجع مشهور بود که ده سال در نزد میرزا محمدتقی شیرازی درس خواند و از جمله استوانه های علمی گشت. او در سال 1331 ه .ق به مشهد مسافرت کرد و به سرپرستی مردم آن دیار همت گماشت.
آیت الله قمی در حرکتهای معترضانه به عنوان مبارزه منفی با دستگاه فاسد حکومتی، ایران را به قصد عراق ترک کرد و در سال 1354 به کربلا مهاجرت کرد.
حاج آقا حسین دانشمند پیکارگری بود که در اوج وحشت و اختناق رضاخانی، علم مبارزه را بر دوش گرفت و در زمانی که نفسها در سینه ها حبس شده بود، علیه برنامه «کشف حجاب » و دیگر کارهای خلاف حکومت شورید و شوری حسینی در میان مسلمانان ایران به پا نمود.
او وقتی در برابر تهاجم فرهنگی غرب که به دست رضاخان قلدر در کشور عملی می شد احساس تکلیف کرد، بی درنگ حرکتی تاریخی و کم نظیر را آغاز کرد و به آنان که در این راه ایجاد شبهه و تردید داشتند، فرمود: «من قصد اقدام دارم. چنانچه برای جلوگیری از کشف حجاب، ده هزار نفر که یکی از آنها من باشم کشته شود، جایز است.»
علما و مجتهدین مشهد همچون حاج آقا حسین قمی، سید یونس اردبیلی و میرزا محمد آقازاده، جلسات متعددی برگزار می کردند و موضوعاتی از قبیل توطئه حجاب زدایی و موضوع اجباری شدن کلاه بین المللی و برپایی جشن و مجالسی همچون جشن مدرسه شاپور شیراز و جشن میدان جلالیه را مورد بحث و بررسی قرار می دادند. در یکی از نشست ها که در منزل حاج آقا حسین قمی برگزار گردید، ایشان به شدت متاثر شده، گریست و گفت:
«امروز اسلام فدایی می خواهد بر مردم است که قیام کنند.»
در نهایت جلسه ای در منزل آیت الله سید یونس اردبیلی تصمیم می گرفتند که حاج آقا حسین قمی در اعتراض به رضاخان به تهران رفته و با او صحبت کنند.
ایشان در آخرین جلسه درس خود فرمود: «به عقیده من اگر پیشرفت این جلوگیری از خلاف مذهب منوط به کشته شدن ده هزار نفر که راس آنها حاج آقا حسین قمی است باشد، ارزش دارد.»
گروهی پرسیدند: اگر با شاه ملاقات کنی چه خواهی گفت؟
گفت: «اول از او درخواست می کنم که از برنامه های ضد اسلامی دست بردارد و اگر موافقت نکرد خفه اش می کنم » او از طرف دیگر با ارسال نامه ای از حاج شیخ عبدالکریم حائری نیز استمداد طلبید و آنگاه راهی تهران شد.
سید مرتضی برقعی (برادرزاده حاج آقا حسین قمی) می گوید:
«از قم به قصد دیدار عموی بزرگوارم راهی تهران شدم وقتی وارد باغ محل سکونت ایشان شدم مشاهده کردم که چشم آقا از شدت گریه و ناراحتی ورم کرده است، گریه و اشک بر ظلمی که به اسلام و مقدسات دین مردم و علما از سوی رضا خان وارد شده بود.
و بدین سان همه را از بلاتکلیفی رهانید. وی با خلوص تمام، قیام خویش را آغاز و به عنوان اعتراض به برنامه های ضد دینی و فرهنگ رضاشاه از مشهد به سوی تهران حرکت نمود و اول ربیع الثانی 1354 ه.ق به تهران رسید و در باغ سراج الملک شهر ری به تحصن نشست وقتی که مردم از ورود آقا به تهران باخبر شدند گروه گروه به صورت دسته های عزاداری به دیدار وی می شتافتند. در کمترین زمان بیشترین جمعیت در باغ و اطراف آن گرد هم آمدند. رژیم که از این اجتماع بی مانند سخت تکان خورده بود و بر خود می لرزید با کماندوهای خود، باغ را به محاصره درآورد و در روز سوم با تمام نیرو مانع از ورود مردم و عالمان و دانشمندان به باغ شد و در واقع مجاهد بزرگ حاج آقا حسین طباطبایی را در آن زندانی کرد.
سینا واحد در کتاب قیام گوهرشاد تاثیر زندانی شدن آیت الله حسین قمی تا پایان واقعه مسجد گوهرشاد را این گونه به تصویر می کشد: به محض بازداشت حاج آقا حسین قمی، از مرکز دستور می رسد به شهربانی مشهد که وعاظ معروف را هر چه زودتر دستگیر کنند. بنا به این دستور، شیخ غلامرضا طبسی و شیخ شمس نیشابوری دو تن از وعاظ معروف خراسان دستگیر می شوند.
گردهمایی فزاینده مردم در مسجد گوهرشاد، همراه با سخنان روحانیت بیدار و هشیار می رود تا پایه های نظام سلطه ای استعمار را درهم فرو ریزد.
علما و مجتهدین در یکی از جلساتشان در منزل مرحوم آیت الله سید یونس اردبیلی تصمیم می گیرند تلگرافی به رضاشاه مخابره کنند تا او را از این عمل منصرف گردانند. این تلگراف به امضای هشت تن از علماء مسؤول و متعهد می رسد. همچنین قرار می شود که خطبای معروف، امثال شیخ مهدی واعظ خراسانی و شیخ عباسعلی محقق و ... در مسجد گوهرشاد به منبر بروند و مردم را بیدار سازند.
صبح روز جمعه 10 ربیع الثانی 1354 قمری برابر با 20 تیر 1314 شمسی، قزاقان مستقر در مشهد برای متفرق ساختن مردم وارد عمل می شوند. قزاقان رضاخان بی محابا به روی مردم آتش می گشایند و حدود یکصد نفر را کشته و زخمی می کنند، اما مردم متفرق نگشته و مقاومت می نمایند و قزاقان علی الظاهر می گریزند. این گریز، به جهت این بود که آنان دستوری برای اعمال هر چه بیشتر خشونت در متفرق کردن مردم نداشتند، لذا بنا به دستور، عقب نشینی می کنند.
پس از این هجوم، مردم اطراف مشهد با داس و چهار شاخ و بیل و ... به طرف مسجد سرازیر می شوند. مسجد گوهرشاد لبریز از جمعیت می شود، روحانیون به ترتیب در منبر حضرت صاحب الزمان قرار می گیرند و برای مردم توطئه های رژیم شاهنشاهی را افشا می کنند. غذای مورد نیاز مردم متحصن در مسجد از بیرون توسط پیشینیان نهضت می رسد. زنان خواستار شرکت در نهضت یعنی خواستار حضور در متن جریان می شوند. «مسجد پیرزن » که در وسط مسجد گوهرشاد واقع است، با زدن چادری برای زنان شجاع و آزاده مسلمان آماده می گردد. مرحوم نواب احتشام رضوی، برای زنان سخنرانی می کند و ...
روز شنبه 11 ربیع الثانی 1354 برابر با 21 تیر 1314، مسجد دیگر جای سوزن انداختن نیست، شعارهایی ضد سلطنت و ضد کلاه بین المللی و ضد«حجاب زدایی » داده می شود. مردم مسجد یکپارچه سرود مقاومت سر می دهند. دولتیان، وحشت خویش را به مرکز خبر می دهند. مرکز تلگرافخانه مشهد، شاهد رفت و آمد شتابزده نمایندگان حکومت استعماری است. ذات ملوکانه امر می فرمایند که «مسجدیان » را تار و مار کنند و همه را گرفته مجازات نمایند.
سران قشون و سران شهربانی و آگاهی، نیروهای خویش را هماهنگ می کنند و قرار می شود بعد از نیمه های شب کشتار آغاز شود. قبل از ظهر، قزاقان در شهر و در نقاط حساس و استراتژیک مسجد گوهرشاد مستقر می شوند و مسلسلهای سنگین را بر بامهای مشرف به حیاط گوهرشاد مستقر می نمایند و شایع می کنند برای حفاظت از بانکها آمده اند. اسدی، نایب التولیه رضاشاه، از نقشه کشتار مطلع است و چون می داند که مجتهدین هم در مسجد هستند در صدد برمی آید آنها را از مسجد خارج کند. لذا به دروغ پیام می فرستد که تلگراف شما را اعلیحضرت همایونی پاسخ گفته، تشریف بیاورید برای مذاکره. با این حیله، مجتهدین را از کشیکخانه مسجد به دارالتولیه می کشانند. شاید هم این حیله را خود سران و طراحان جنایت خلق کردند، برای اینکه اگر مجتهدین و علماء طراز اول در این حمله و یورش کشته می شدند خراسان یکپارچه آتش می شد و این آتش گسترش می یافت و دیگر به هیچ روی قابل جلوگیری نبود.
توپهای سنگین در خیابان تهران روبروی مسجد گوهرشاد استقرار یافته و در ذهن مردم مشهد هجوم روسیه را در سال 1330 قمری به سرکردگی ژنرال «ردکو» دوباره زنده کرده است. اما این بار روسها نیستند که می خواهند حمله کنند، بلکه قزاقان رضاخان هستند.
پاسی از نیمه های شب 12 ربیع الثانی گذشته بود که صدای غرش مسلسلهای قزاقان آسمان مقدس خراسان را به لرزه انداخت و قشون شرق به فرماندهی سرلشگر ایرج مطبوعی و ... برای فتح مسجد گوهرشاد به حرکت درآمد و صدای شیپور آغاز جنگ از همه طرف بلند شد.
عده ای از ماموران مخفی رژیم قبلا وارد مسجد شده بودند و قرار بود از داخل وارد عمل گشته و راهها را برای ورود نیروهای رضاخان به داخل مسجد هموار سازند و چنین شد. دژخیمان اسلحه بدست پای به درون خانه خدا گذاردند و همه «مسجدیان » را از دم تیغ گذراندند و به هیچ کس رحم نکردند و به قول خودشان «کاری کردند که روسها نکرده بودند».
هنگامی که سپیده سر زد، دیگر نه صدای گلوله ای بود و نه صدای «یاعلی، یاعلی » و قزاقان فاتح در پناه مسلسل کور و نابینای خویش پای بر روی کشته شدگان بر زمین فتاده می گذاشتند و به دنبال زندگانی بودند که در پناهگاهی از دسترس گلوله به دور مانده اند.
اینک قزاقان با کشتن بیش از دو هزار تن (تا پنج هزار تن) و اسیر کردن هزار و پانصد تن، توانستند قلب مقاومت گران مسجد گوهرشاد را درهم شکنند و دل استعمارگران بین المللی را شاد و مسرور سازند، ولی آیا قزاقان رضاخان توانستند آوازهای مقاومت و دفاع از ارزشهای اسلامی را هم به بند بکشند و از انتشار آن جلوگری به عمل آورند؟ تاریخ خونبار روحانیت بیدار به ما پاسخ می دهد: هرگز.
آری، کامیونها را آوردند برای بردن جنازه مدافعانی که جز اسلحه ایمان و شهادت سلاح دیگری نداشتند و آماده بودند تا با خون سرخ خویش از ارزشهای اسلامی دفاع کنند. به گفته یک شاهد عینی 560 کامیون جنازه بردند و زخمیها را هم همراه کشته شده ها در گودالی در محله خشتمالها و باغ خونی مشهد دفن کردند.»
شیخ محمد قوچانی
حجة الاسلام و المسلمین محمدعلی نجات در گفتگو با نویسنده کتاب قیام گوهرشاد از مرحوم شیخ محمد قوچانی یاد می کند و می گوید:
چندی قبل از موضوع مسجد، صحبت کشف حجاب بود و چادربرداری. آن وقت علما با هم مشورتهایی کردند که منتهی شد به اینکه همه علما به طور متفق در مسجد گوهرشاد جمع شوند و مردم را هم جمع کنند و هر روز یکی از علما سخنرانی کنند راجع به این موضوع. علما آن زمان خیلی زیاد بودند مثل مرحوم آقازاده پسر آخوند خراسانی و شیخ حسن کاشانی و شیخ حسن برسی، اینها همه مرجعیت داشتند و به خصوص مرحوم قمی رساله اشان پخش بود. مرحوم آقازاده مقامشان از همه بالاتر بود، در حدود شصت سال سن داشتند و پسر دوم آخوند خراسانی بودند. بعد از ایشان حاج میرزا احمد بود که همین جا بود و دو سه سال قبل مرحوم شد. اینها هر روز جمع می شدند در مسجد گوهرشاد، روزی یک نفر سخنرانی می کرد.
یک روز شیخ محمد قوچانی به منبر رفت و گفت ای مردم خواب نروید، خواب نباشید، هی ننشینید و بگویید ببینیم چطور می شود، باید کار کرد. این موضوع دنباله سختی دارد، این تازه اول کار است باید مبارزه کرد.
قوچان ما یک بار یک ژاندارمی، ماموری آمد در خانه یک فقیری گفت من امشب مهمان شما هستم. آن خانواده هم چون فقیر بودند خیلی ناراحت شدند و بالاخره او را به داخل منزل پذیرفتند. کمی که نشست گفت من امشب پلومرغ می خواهم. مرد به زنش نگاهی کرد و گفت چه بکنیم؟ زن گفت تو که می دانی ما نان جو نداریم بخوریم چه برسد به مرغ و پلو. مرد گفت خلاصه باید هر طور شده تهیه کنیم برو از همسایه ها بگیر تا ببینیم چه می شود. بالاخره غذا را تهیه کردند و او زهرمار کرد. بعد موقع خوابیدن گفت عیالت هم باید امشب پهلوی من بیاید. مرد متغیر شد و گفت خدایا چطور می شود؟ من چه باید بکنم؟ خلاصه به زور اینکار را هم کرد. صبح که بلند شد خواست برود چشمش به صورت چاق و لطیف پسر آن فقیر خورد و گفت پسرت را هم می خواهم خلاصه همین طور ببینم چطور میشه، چطور میشه، کار به اینجاها رسید. شماها هنوز که زود است اتحاد کنید و نگذارید کار به جاهای باریک برسد.
آیت الله کاشانی
در تهران در میدان جلالیه با حضور رئیس الوزراء (ذکاء الملک فروغی) دخترهای مدارس را بدون چادر و بی حجاب جمع کردند و متینگ خاصی را انجام دادند، در جمع آنان گفته شد: نسلی باید پرورش یابد که قبله گاهش «غرب » باشد و زیارتگاهش «لندن ».
امام راحل در باره مقاومت علما در برابر این منکر آشکار به آنچه بر سر آیت الله کاشانی آمده چنین اشاره می کند: «حتی به علمای بزرگ پیشنهاد می کردند که شب مجلس بگیرید با خانم هایتان، با زنهایتان بیایید مجلس، نقل کردند یکی شان رفته بود پیش مرحوم آقای کاشانی گفته بود که فرمودند شما باید در مجلسی که اختلاط زن و مرد است شرکت کنید. ایشان فرموده بودن: فلان خوردند.
گفته بود که آن بالائیها گفتند.
گفته بود: من هم همان بالاییها را می گویم.
آنان که از سابقه مبارزاتی آیت الله کاشانی با استعمار ظلم و ستم اطلاع داشتند، به خود جرات درگیری با وی را نمی دادند و آنجا که پای کاشانی به میان می آمد، خود را کنار می کشیدند.
در یکی از شبها عده ای از ماموران مجری قانون کشف حجاب که به مساجد ریخته و پرده میان مردان و زنان نمازگزار را می کشیدند، به مسجد هجوم بردند، اما در همان لحظه نخست آیت الله کاشانی چنان برخورد شدید با عوامل رژیم کردند که همگی پا به فرار گذاشتند و در یک چشم به هم زدن از آنجا دور شدند.
در سطح برخوردهای شخصی، محله ای و گروهی نیز عالمان دین از پای ننشستند و در زمان محمدرضا پهلوی در سطح شهر و روستاها به هدایت عمومی نیز روی آوردند و با عوامل زمینه ساز بدحجابی به مبارزه عملی پرداختند.
شهید مدنی
نقل می کنند در آن ایامی که شهید مدنی در روستای «دره مرادبیگ » همدان بود احساس می کند که این روستا به دلیل داشتن آب و هوای خوش مورد توجه افراد شرابخوار و زنان بی حجاب قرار گرفته است. وی اهالی را بر علیه آنها بسیج نموده و به دروازه روستا اینچنین نوشته ای را آویزان می کنند: «ورود افراد شرابخوار و زنان بی حجاب به این روستا ممنوع است » و این زمانی بود که حکومت، خود فساد را ترویج می نمود.
آیت الله طالقانی
روزی در چهارراه گلوبندک تهران بین یک زن و ماموری مزدور درگیری بوجود آمد. مامور برای برگرفتن چادر از سر آن زن تلاش می کرد اما زن که حجاب را نشانه پاکدامنی می دانست همچنان بر حفظ آن پافشاری داشت.
آیت الله طالقانی که از آنجا می گذشت با صحنه کشمکش آنان روبرو گشت. آنچنان خشمگین شد که موسی وار به یاری زن شتافت و با مامور گلاویز شد و آن زن را از چنگ آن بی شرم رها ساخت.
به دنبال این درگیری آیت الله طالقانی را به جرم اهانت به مقامات بلندپایه مملکتی بازداشت و به شش ماه زندان محکوم کردند.
شهید سعیدی
مدتی بود که کسبه و معتمدین محل با معضلی برخورد کرده بودند و آن ظاهر شدن زنی بود که آخر محله سکونت داشت او هر روز با لباسهای زننده مسیر خیابان غیاثی تا سر ایستگاه اتوبوس را پیاده طی می کرد و نظر جوانان را به خود جلب می نمود. از آنجا که محله غیاثی با نفوذ شهید سعیدی و همکاری مردم از خودنمایی زنان در امان مانده بود. برای اهل محل این حرکت که تا حدودی حساب شده به نظر می آمد قابل تحمل نبود از این رو کسبه و بعضی از مردم این موضوع را با شهید سعیدی در میان گذاشتند. شهید سعیدی آنان را از هر گونه عکس العمل بازداشت و خود به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت.
روز بعد شهید سعیدی با بعضی دیگر از اهل محله راه را بر این زن گرفتند و شهید سعیدی با لحنی پر ؟ شروع به موعظه او کرد، خواهرم دارند شما را گول می زنند ... چرا شخصیت خود را فراموش کرده ای؟ ... جواب خدا را چه می دهی؟
سخنان شهید سعیدی چنان در دل آن زن اثر کرد که دیگر او را هیچگاه بی حجاب ندیدیم.
شهید مطهری
در یکی از سالها که شمار داوطلب ورود به دانشکده الهیات رو به نزولی نهاد و این کثرت در تاریخ آن روز دانشکده بی سابقه بود، عده ای از داوطلبین را زنان بی حجاب تشکیل می دادند. استاد بزرگوار این مطلب را مبتلا پیش بینی کرده بودند و در یکی از جلسات شورا پیشنهاد کردند که دختران و زنانی که می خواهند در این دانشکده به تعطیلات خود ادامه دهند باید با پوششی ؟ (دارای حجاب شرعی) باشند وگرنه دانشکده از ادامه تحصیل آنان معذور است.
این پیشنهاد مورد تصویب اعضای شورا و رئیس وقت دانشکده - که شخصیتی میتن بود - قرار گرفت.
قبل از شروع کنکور اختصاصی دانشکده استاد تعداد زیادی روسری تهیه کرد. بخشی از آنها را به نگهبان درب جنوبی و بخشی دیگر را به نگهبان درب شمالی دانشکده سپرد به آنها گفت: هر داوطلب زن که بدون حجاب وارد دانشکده می شود یکی از روسریها را به او هدیه کنید تا بدون حجاب به دانشکده ای که یک مکان مقدس است نیاید.
از این روسریها استقبال خوبی به عمل آمد و تدبیر اندیشمندانه استاد به نحو مطلوبی مؤثر افتاد.

پدید آورنده : محمد عابدی قسمت دوم ، صفحه 70
مناسبتها
در شماره پیشین به بحث منطقه ای کشف حجاب (ترکیه، افغانستان، ایران) اشاره شد. در این فرصت با ما همراه شوید تا بر مبارزات روحانیت تشیع در ایران اسلامی درمقابل فاجعه کشف حجاب گذر کنیم.
هجوم پلید پهلوی به حجاب در دنباله سلسله ای از اصلاحات اجتماعی قرار داشت که گستره اش از کوچکترین آداب اجتماعی و ملی (لباس مردم) تا محو قدرتمندترین گروه مذهبی جامعه (روحانیان) را شامل می شد; اما در این بین به دلیل غیرت دینی ملت مسلمان، کشف حجاب جنجالی عظیم به پا کرد که در سایه آن نقشه های دیگر پهلوی نیزدر اجرا با رکود مواجه شد. به هر روی این همه هجوم در سایه سلطه وحشتناک وبلامنازع رضاخانی که با کودتای ننگین به حکومت رسیده بود، صورت گرفت و خیزشها وتحرکاتی از سوی توده های مردم، نویسندگان و عالمان و حافظان دین را در پی داشت.
آنان به هر صورت ممکن سعی در روشن نگاه داشتن شعله های غیرت دینی داشتند. دراین بخش به فرازهایی از مبارزات عالمان بزرگ که با تمامی وجود در مقابل هجوم سیاهی و ظلمت ایستادند اشاره می کنیم.
آیت الله بافقی
قم عید نوروز سال 1306ه .ش مصادف با27 ماه مبارک رمضان 1346ق بود. زوار بسیاری از مناطق مختلف به سوی شهر قم روی آورده بودند تا هنگام تحویل در حرم حضرت معصومه(س) باشند به قدری جمعیت و ازدحام در صحن و حرم ورواقها بود که جای سوزن انداختن نبود. اعضای خانواده پهلوی که همسر رضاشاه(مادر محمدرضا) جزو آنان بود و به قم آمده، در غرفه بالای ایوان آیینه بدون حجاب کامل نشسته بودند، به طوری جلب نظر می کرد که صدای اعتراض مردم از هر سو بلندبود ولی هیچ کس جرات نمی کرد که قدم پیش بگذارد. خبر به حاج شیخ محمدتقی بافقی رسید. او به خانوداه دربار پیغام فرستاد که شما اگر مسلمان هستید نباید با این وضع در این مکان مقدس حضور یابید و اگر مسلمان نیستید باز هم حق ندارید. پیام مؤثر واقع نشد. حاج شیخ محمدتقی شخصا به حرم آمد و سخت به آنان اعتراض نمود.
و از آنها خواست که سر و صورت خود را بپوشانند و یا از حرم خارج شوند. در این وقت غوغایی بپا خاست. خانواده پهلوی فورا به منزل تولیت رفته، از آنجا با تلفن به رضاشاه خبر دادند و او فورا به سوی قم حرکت کرد و دستور داد تا دسته ای سربازپشت سر او حرکت کنند.
پس از چند ساعت به شهر قم رسید و مستقیما وارد صحن شده، چند نفر طلبه را که در آن حول و حوش بودند، شلاق زد و چند نفری را هم در جوار قبر حضرت معصومه باعصا و لگد مضروب نمود و حاج شیخ محمدتقی بافقی را نیز دستگیر و به تهران فرستاد.
تا پس از پنج ماه که آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی خواستار آزادی وی گردید.
مهمترین دستاورد خروش آیت الله بافقی علیه سیاست حجاب زدایی پهلوی این بود که عملا طرح خیانت بار کشف حجاب تا هشت سال (1305 تا 1314ش) با رکود مواجه شد. درطول این مدت رضاخان که به قدرت معنوی روحانیون بیش از گذشته و به طور ملموس پی برده بود، با روشهای گوناگون در صدد تضعیف و نابودی آنان برآمد. که تضعیف موقعیت اجتماعی عالمان دین در بین عموم مردم از طریق رسانه های مطبوعاتی، پخش شایعات، اکاذیب، مثلها، تحریک اقشار مختلف جامعه علیه آنان و محدود کردن قدرت اجتماعی و حقوقی عالمان دین از جمله این تحرکات خیانت آلود بود. آیت الله آقازاده در ذیقعده 1356 و ... از صحنه سیاست محو شدند و صفحه ای سیاه بر تاریخ ننگین رضاشاه پهلوی افزودند.
آیت الله شیخ عبدالکریم حائری
قم آنچه تا کنون کمتر مورد توجه محققان قرارگرفته است این حقیقت است که سرآغاز کشف حجاب را باید در سال 1306 که خانواده پهلوی بدون حجاب در مقدس ترین مرکز علمی و مذهبی جهان تشیع حاضر شدند جستجو کرد.
این اقدام علاوه بر کشف حجاب در راستای سیاست کلی رضاخان برای محو دین که نمونه بارز آن حوزه علمیه قم بود، صورت پذیرفت. بنابراین هجوم به حوزه علمیه قم درراس سیاست ضد دینی استعمار بود. در این بین آیت الله حائری که در راس حوزه علمیه قم به عنوان بنیانگذار مهمترین مجمع علمی قرار گرفته بود، بیشتر از همه کس بر این نهاد علمی بیم داشت و همواره همچون نگهبانی بیدار بود و چون بر ماهیت رضاخان و تهی بودن او از وجدان انسانی آگاه بود، در مقابل ماجراجویی اوهوشیارانه عمل می کرد.
او در برابر هجوم رضاخان به قم موضعگیری آگاهانه ای را به نمایش گذاشت. با این حال و با تمام صبر و استقامتی که در مقابل حوادث تلخ و ماجراجوییهای رضاخان درحوزه ها از خود نشان داد، در قضیه کشف حجاب که مستقیما محو غیرت مسلمانان را درپی داشت، تحمل را جایز ندانست و از شدت ناراحتی نماز جماعتی را که اقامه می کرد،به «آیت الله صدرالدین صدر» واگذار و دروس خود را تعطیل کرد. وقتی از او درباره تکلیف شرعی در مقابل کشف حجاب پرسیدند، در حالی که از شدت ناراحتی چشمانش سرخ شده بود، گفت:
«مساله دین است، ناموس است تا پای جان باید ایستاد». پس از آن طی تلگرافی به رضاخان خشم خود را نسبت به عملکردهای خلاف شرع او ابراز داشت.
رضاخان حامل نامه را دستگیر و زندانی کرد و تلگرافی تهدیدآمیز و توام باتحقیر در جواب اعتراض آیت الله حائری ارسال کرد.
سید حسام الدین فالی- شیراز
دور جدید و علنی کشف حجاب رسما از سال 1313 آغازشد و در این سال در یکی از شبها مجلس سخنرانی با حضور وزیر معارف در مدرسه شاپور شیراز برپا شد. رژیم مزدور پهلوی که همچنان مبارزه با حجاب را ادامه می داد، این بار جشنهای شیراز را در سال 1313 ه .ش برگزار کرد. این مجلس درمدرسه شاهپور توسط میرزا علی اصغرخان حکمت شیرازی (وزیر معارف و فرهنگ) منعقدگردید و روز پنجشنبه بعدازظهر (ذی حجه) حدود 30 تا 40 نفر زن و دختر بدون چادربه رقص و پایکوبی پرداختند. این اقدام خشم ملت را برانگیخت.
مردم مذهبی شیراز، فردای آن شب در مسجد وکیل اجتماع کردند. «سید حسام الدین فالی » روحانی سرشناس و متعهد شیراز، دست از جان شسته، بالای منبر رفت و با خروش و فریاد، مردم را به هوشیاری در مقابل توطئه های رضاخان فرا خواند.
اعتراض وی به فساد و فحشا بی جواب نماند و ماموران رضاخان، او را دستگیرکردند. اخبار شیراز به شهرهای قم و مشهد و تبریز رسید. در تبریز سید ابوالحسن انگجی و آقامیرزا صادق آقا در اعتراض به روند اسلام زدایی قیام می کنند. لیکن عمال رضاخان آن دو را نیز دستگیر و تبعید کردند.
آیت الله حسین قمی- مشهد
حاج آقا حسین قمی از مراجع مشهور بود که ده سال درنزد میرزا محمدتقی شیرازی درس خواند و از جمله استوانه های علمی گشت. او در سال 1331 ه .ق به مشهد مسافرت کرد و به سرپرستی مردم آن دیار همت گماشت.
آیت الله قمی در حرکتهای معترضانه به عنوان مبارزه منفی با دستگاه فاسدحکومتی، ایران را به قصد عراق ترک کرد و در سال 1354 به کربلا مهاجرت کرد.
حاج آقا حسین در اوج وحشت و اختناق رضاخانی، علم مبارزه را بر دوش گرفت و درزمانی که نفسها در سینه ها حبس شده بود، علیه برنامه «کشف حجاب » و دیگر کارهای خلاف حکومت شورید و شوری حسینی در میان مسلمانان ایران به پا نمود.
او وقتی در برابر تهاجم فرهنگی غرب که به دست رضاخان قلدر در کشور عملی می شد،احساس تکلیف کرد.
بی درنگ حرکتی تاریخی و کم نظیر را آغاز کرد و به آنان که در این راه ایجادشبهه و تردید داشتند، فرمود: «من قصد اقدام دارم. چنانچه برای جلوگیری از کشف حجاب، ده هزار نفر که یکی از آنها من باشم کشته شود، جایز است.» علما و مجتهدین مشهد همچون حاج آقا حسین قمی، سید یونس اردبیلی و میرزا محمد آقازاده، جلسات متعددی برگزار کرده، موضوعاتی از قبیل توطئه حجاب زدایی و موضوع اجباری شدن کلاه بین المللی و برپایی جشن و مجالسی همچون جشن مدرسه شاپور شیراز و جشن میدان جلالیه را مورد بحث و بررسی قرار دادند. در یکی از نشست ها که در منزل حاج آقاحسین قمی برگزار گردید، ایشان به شدت متاثر شده، گریست و گفت:
«امروز اسلام فدایی می خواهد بر مردم است که قیام کنند.» در نهایت جلسه ای درمنزل آیت الله سید یونس اردبیلی برگزار شد و تصمیم گرفتند که حاج آقا حسین قمی دراعتراض به رضاخان به تهران رفته و با او صحبت کند.
ایشان در آخرین جلسه درس خود فرمود: «به عقیده من اگر پیشرفت این جلوگیری ازخلاف مذهب منوط به کشته شدن ده هزار نفر که راس آنها حاج آقا حسین قمی است باشد،ارزش دارد.» گروهی پرسیدند: اگر با شاه ملاقات کنی چه خواهی گفت؟
گفت: «اول از او درخواست می کنم که از برنامه های ضد اسلامی دست بردارد و اگرموافقت نکرد خفه اش می کنم » او از طرف دیگر با ارسال نامه ای از حاج شیخ عبدالکریم حائری نیز استمداد طلبید و آنگاه راهی تهران شد. و بدین سان همه رااز بلاتکلیفی رهانید و با خلوص تمام، قیام خویش را آغاز و به عنوان اعتراض به برنامه های ضد دینی و فرهنگ رضاشاه از مشهد به سوی تهران حرکت نمود و اول ربیع الثانی 1354 ه.ق به تهران رسید و در باغ سراج الملک شهر ری به تحصن نشست.
وقتی که مردم از ورود آقا به تهران باخبر شدند، گروه گروه به صورت دسته های عزاداری به دیدار وی می شتافتند. در کمترین زمان بیشترین جمعیت در باغ و اطراف آن گرد هم آمدند. رژیم که از این اجتماع بی مانند سخت تکان خورده بود و بر خودمی لرزید. با کماندوهای خود باغ را به محاصره درآورد و در روز سوم با تمام نیرومانع از ورود مردم و عالمان و دانشمندان به باغ شد و در واقع مجاهد بزرگ حاج آقا حسین طباطبایی را در آن زندانی کرد. سید مرتضی برقعی (برادرزاده حاج آقاحسین قمی) می گوید:
از قم به قصد دیدار عموی بزرگوارم راهی تهران شدم. وقتی وارد باغ محل سکونت ایشان شدم، مشاهده کردم که چشم آقا از شدت گریه و ناراحتی ورم کرده است، گریه واشک بر ظلمی که به اسلام و مقدسات دین مردم و علما از سوی رضا خان وارد شده بود.
حرکت و زندانی شدن آیت الله حسین قمی تاثیری بس شگفت آور در نهضت ضد کشف حجاب برجای گذاشت و به واقعه مسجد گوهرشاد انجامید.
سینا واحد در کتاب قیام گوهرشادتاثیر زندانی شدن آیت الله حسین قمی تا پایان واقعه مسجد گوهرشاد را این گونه به تصویر می کشد: «به محض بازداشت حاج آقا حسین قمی، از مرکز دستور می رسد به شهربانی مشهد که وعاظ معروف را هر چه زودتر دستگیر کنند.
بنا به این دستور، شیخ غلامرضا طبسی و شیخ شمس نیشابوری دو تن از وعاظ معروف خراسان دستگیر می شوند.» گردهمایی فزاینده مردم در مسجد گوهرشاد، همراه باسخنان روحانیت بیدار و هشیار می رود تا پایه های نظام سلطه ای استعمار را درهم فروریزد.
علما و مجتهدین در یکی از جلساتشان در منزل مرحوم آیت الله سید یونس اردبیلی،تصمیم می گیرند تا تلگرافی به رضاشاه مخابره کنند تا او را از این عمل منصرف گردانند. این تلگراف به امضای هشت تن از علماء مسوول و متعهد می رسد. همچنین قرار می شود که خطبای معروف، امثال شیخ مهدی واعظ خراسانی و شیخ عباسعلی محقق و .
.. در مسجد گوهرشاد به منبر بروند و مردم را بیدار سازند.
صبح روز جمعه 10 ربیع الثانی 1354 قمری برابر با 20 تیر 1314 شمسی، قزاقان مستقر در مشهد برای متفرق ساختن مردم وارد عمل می شوند. قزاقان رضاخان بی محابابه روی مردم آتش می گشایند و حدود یکصد نفر را کشته و زخمی می کنند، اما مردم متفرق نگشته و مقاومت می نمایند و قزاقان علی الظاهر می گریزند. این گریز، به جهت این بود که آنان دستوری برای اعمال هر چه بیشتر خشونت در متفرق کردن مردم نداشتند، لذا بنا به دستور، عقب نشینی می کنند.
پس از این هجوم، مردم اطراف مشهد با داس و چهار شاخ و بیل و ... به طرف مسجدسرازیر می شوند. مسجد گوهرشاد لبریز از جمعیت می شود، روحانیون به ترتیب در منبرحضرت صاحب الزمان قرار می گیرند و برای مردم توطئه های رژیم شاهنشاهی را افشامی کنند. غذای مورد نیاز مردم متحصن در مسجد از بیرون توسط پیشینیان نهضت می رسد.
زنان خواستار شرکت در نهضت یعنی خواستار حضور در متن جریان می شوند. «مسجدپیرزن » که در وسط مسجد گوهرشاد واقع است، با زدن چادری برای زنان شجاع و آزاده مسلمان آماده می گردد.
مرحوم نواب احتشام رضوی، برای زنان سخنرانی می کند و ...
روز شنبه 11 ربیع الثانی 1354 برابر با 21 تیر 1314، مسجد دیگر جای سوزن انداختن نیست، شعارهایی ضد سلطنت و ضد کلاه بین المللی و ضد«حجاب زدایی » داده می شود.
مردم مسجد یکپارچه سرود مقاومت سر می دهند. دولتیان، وحشت خویش را به مرکز خبرمی دهند. مرکز تلگرافخانه مشهد، شاهد رفت و آمد شتابزده نمایندگان حکومت استعماری است. ذات ملوکانه امر می فرمایند که «مسجدیان » را تار و مار کنند وهمه را گرفته مجازات نمایند.
سران قشون و سران شهربانی و آگاهی، نیروهای خویش را هماهنگ می کنند و قرارمی شود بعد از نیمه های شب کشتار آغاز شود.
قبل از ظهر، قزاقان در شهر و در نقاط حساس و استراتژیک مسجد گوهرشاد مستقرمی شوند و مسلسلهای سنگین را بر بامهای مشرف به حیاط گوهرشاد مستقر می نمایند وشایع می کنند برای حفاظت از بانکها آمده اند. اسدی، نایب التولیه رضاشاه، از نقشه کشتار مطلع است و چون می داند که مجتهدین هم در مسجد هستند در صدد برمی آید آنهارا از مسجد خارج کند; لذا به دروغ پیام می فرستد که تلگراف شما را اعلیحضرت همایونی پاسخ گفته، تشریف بیاورید برای مذاکره. با این حیله، مجتهدین را ازکشیکخانه مسجد به دارالتولیه می کشانند. شاید هم این حیله را خود سران و راحان جنایت خلق کردند، برای اینکه اگر مجتهدین و علماء طراز اول در این حمله و یورش کشته، می شدند خراسان یکپارچه آتش می شد و این آتش گسترش می یافت و دیگر به هیچ روی قابل جلوگیری نبود.
توپهای سنگین در خیابان تهران روبروی مسجد گوهرشاد استقرار یافته و در ذهن مردم مشهد هجوم روسیه را در سال 1330 قمری به سرکردگی ژنرال «ردکو» دوباره زنده کرده است.
اما این بار روسها نیستند که می خواهند حمله کنند، بلکه قزاقان رضاخان هستند.
پاسی از نیمه های شب 12 ربیع الثانی گذشته بود که صدای غرش مسلسلهای قزاقان آسمان مقدس خراسان را به لرزه انداخت و قشون شرق به فرماندهی سرلشگر ایرج مطبوعی و ... برای فتح مسجد گوهرشاد به حرکت درآمد و صدای شیپور آغاز جنگ ازهمه طرف بلند شد.
عده ای از ماموران مخفی رژیم قبلا وارد مسجد شده بودند و قرار بود از داخل وارد عمل گشته و راهها را برای ورود نیروهای رضاخان به داخل مسجد هموار سازند وچنین شد. دژخیمان اسلحه بدست پای به درون خانه خدا گذاردند و همه «مسجدیان »را از دم تیغ گذراندند و به هیچ کس رحم نکردند و به قول خودشان «کاری کردند که روسها نکرده بودند».
هنگامی که سپیده سر زد، دیگر نه صدای گلوله ای بود و نه صدای «یاعلی، یاعلی »و قزاقان فاتح در پناه مسلسل کور و نابینای خویش پای بر روی کشته شدگان بر زمین فتاده می گذاشتند و به دنبال زندگانی بودند که در پناهگاهی از دسترس گلوله به دور مانده اند.
اینک قزاقان با کشتن بیش از دو هزار تن (تا پنج هزار تن) و اسیر کردن هزار وپانصد تن، توانستند قلب مقاومت گران مسجد گوهرشاد را درهم شکنند و دل استعمارگران بین المللی را شاد و مسرور سازند، ولی آیا قزاقان رضاخان توانستندآوازهای مقاومت و دفاع از ارزشهای اسلامی را هم به بند بکشند و از انتشار آن جلوگیری به عمل آورند؟ تاریخ خونبار روحانیت بیدار به ما پاسخ می دهد: هرگز.
آری، کامیونها را آوردند برای بردن جنازه مدافعانی که جز اسلحه ایمان و شهادت سلاح دیگری نداشتند و آماده بودند تا با خون سرخ خویش از ارزشهای اسلامی دفاع کنند. به گفته یک شاهد عینی 56 کامیون جنازه بردند و زخمیها را هم همراه کشته شده ها در گودالی در محله خشتمالها و باغ خونی مشهد دفن کردند.»
شیخ محمد قوچانی- مشهد
محمدعلی نجات در گفتگو با نویسنده کتاب قیام گوهرشاد از مبارزات شیخ محمد قوچانی یاد می کند ومی گوید:
چندی قبل از موضوع مسجد، صحبت کشف حجاب بود و چادربرداری.
آن وقت علما با هم مشورتهایی کردند که منتهی شد به اینکه همه علما به طورمتفق در مسجد گوهرشاد جمع شوند و مردم را هم جمع کنند و هر روز یکی از علماسخنرانی کنند، راجع به این موضوع. علما آن زمان خیلی زیاد بودند مثل مرحوم آقازاده پسر آخوند خراسانی و شیخ حسن کاشانی و شیخ حسن برسی، اینها همه مرجعیت داشتند و به خصوص مرحوم قمی رساله اشان پخش بود. مرحوم آقازاده مقامشان از همه بالاتر بود، در حدود شصت سال سن داشتند و پسر دوم آخوند خراسانی بودند.
بعد از ایشان حاج میرزا احمد بود که همین جا بود و دو سه سال قبل مرحوم شد.
اینها هر روز جمع می شدند در مسجد گوهرشاد، روزی یک نفر سخنرانی می کرد.
یک روز شیخ محمد قوچانی به منبر رفت و گفت ای مردم خواب نروید، خواب نباشید،هی ننشینید و بگویید ببینیم چطور می شود، باید کار کرد. این موضوع دنباله سختی دارد، این تازه اول کار است باید مبارزه کرد.
قوچان ما یک بار یک ژاندارمی، ماموری آمد در خانه یک فقیری گفت من امشب مهمان شما هستم. آن خانواده هم چون فقیر بودند، خیلی ناراحت شدند و بالاخره اورا به داخل منزل پذیرفتند. کمی که نشست گفت من امشب پلومرغ می خواهم. مرد به زنش نگاهی کرد و گفت چه بکنیم؟ زن گفت تو که می دانی ما نان جو نداریم بخوریم چه برسد به مرغ و پلو. مرد گفت خلاصه باید هر طور شده تهیه کنیم برو از همسایه هابگیر تا ببینیم چه می شود.
بالاخره غذا را تهیه کردند و او زهرمار کرد. بعد موقع خوابیدن گفت عیالت هم باید امشب پهلوی من بیاید. مرد متغیر شد و گفت خدایا چطور می شود؟ من چه بایدبکنم؟ خلاصه به زور اینکار را هم کرد. صبح که بلند شد خواست برود چشمش به صورت چاق و لطیف پسر آن فقیر خورد و گفت پسرت را هم می خواهم ... خلاصه همین طور ببینم چطور میشه، چطور میشه، کار به اینجاها رسید. شماها تا زود است، اتحاد کنید ونگذارید کار به جاهای باریک برسد.
آیت الله کاشانی
در تهران در میدان جلالیه با حضور رئیس الوزراء (ذکاء الملک فروغی) دخترهای مدارس را بدون چادر و بی حجاب جمع کردند و متینگ خاصی را انجام دادند، در جمع آنان گفته شد:
نسلی باید پرورش یابد که قبله گاهش «غرب » باشد و زیارتگاهش «لندن ».
امام راحل در باره مقاومت علما در برابر این منکر آشکار به آنچه بر سرآیت الله کاشانی آمده چنین اشاره می کند: حتی به علمای بزرگ پیشنهاد می کردند که شب مجلس بگیرید با خانم هایتان، با زنهایتان بیایید مجلس، نقل کردند یکی شان رفته بود پیش مرحوم آقای کاشانی گفته بود که فرمودند شما باید در مجلسی که اختلاط زن و مرد است شرکت کنید. ایشان فرموده بودن: فلان خوردند.
گفته بود که آن بالائیها گفتند.
گفته بود: من هم همان بالاییها را می گویم.
آنان که از سابقه مبارزاتی آیت الله کاشانی با استعمار ظلم و ستم اطلاع داشتند،به خود جرات درگیری با وی را نمی دادند و آنجا که پای کاشانی به میان می آمد،خود را کنار می کشیدند.
در یکی از شبها عده ای از ماموران مجری قانون کشف حجاب که به مساجد ریخته وپرده میان مردان و زنان نمازگزار را می کشیدند، به مسجد هجوم بردند، اما در همان لحظه نخست آیت الله کاشانی چنان برخورد شدید با عوامل رژیم کردند که همگی پا به فرار گذاشتند و در یک چشم به هم زدن از آنجا دور شدند.
در سطح برخوردهای شخصی، محله ای و گروهی نیز عالمان دین از پای ننشستند و درزمان محمدرضا پهلوی در سطح شهر و روستاها به هدایت عمومی نیز روی آوردند و باعوامل زمینه ساز بدحجابی به مبارزه عملی پرداختند.
شهید مدنی- همدان
نقل می کنند در آن ایامی که شهید مدنی در روستای «دره مرادبیگ » همدان بود احساس می کند که این روستا به دلیل داشتن آب و هوای خوش مورد توجه افراد شرابخوار و زنان بی حجاب قرار گرفته است. وی اهالی را بر علیه آنها بسیج نموده و به دروازه روستا اینچنین نوشته ای را آویزان می کنند:
«ورود افراد شرابخوار و زنان بی حجاب به این روستا ممنوع است » و این زمانی بود که حکومت، خود فساد را ترویج می نمود.
آیت الله طالقانی- تهران
روزی در چهارراه گلوبندک تهران بین یک زن و ماموری مزدور درگیری بوجود آمد. مامور برای برگرفتن چادر از سر آن زن تلاش می کرد; امازن که حجاب را نشانه پاکدامنی می دانست، همچنان بر حفظ آن پافشاری داشت.
آیت الله طالقانی که از آنجا می گذشت با صحنه کشمکش آنان روبرو گشت. آنچنان خشمگین شد که موسی وار به یاری زن شتافت و با مامور گلاویز شد و آن زن را از چنگ آن بی شرم رها ساخت.
به دنبال این درگیری آیت الله طالقانی را به جرم اهانت به مقامات بلندپایه مملکتی بازداشت و به شش ماه زندان محکوم کردند.
شهید سعیدی- تهران
مدتی بود که کسبه و معتمدین محل با معضلی برخورد کرده بودند و آن ظاهر شدن زنی بود که آخر محله سکونت داشت او هر روز با لباسهای زننده مسیر خیابان غیاثی تا سر ایستگاه اتوبوس را پیاده طی می کرد و نظر جوانان را به خود جلب می نمود. از آنجا که محله غیاثی با نفوذ شهید سعیدی و همکاری مردم از خودنمایی زنان در امان مانده بود. برای اهل محل این حرکت که تا حدودی حساب شده به نظر می آمد، قابل تحمل نبود; از این رو کسبه و بعضی از مردم این موضوع رابا شهید سعیدی در میان گذاشتند. شهید سعیدی آنان را از هر گونه عکس العمل بازداشت و خود به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت.
روز بعد شهید سعیدی با بعضی دیگر از اهل محله راه را بر این زن گرفتند و شهیدسعیدی با لحنی پرمهر شروع به موعظه او کرد، و گفت: خواهرم دارند شما را گول می زنند ... چرا شخصیت خود را فراموش کرده ای؟ ... جواب خدا را چه می دهی؟
سخنان شهید سعیدی چنان در دل آن زن اثر کرد که دیگر هیچگاه بی حجاب دیده نشد.
شهید مطهری -تهران
در یکی از سالها که شمار داوطلب ورود به دانشکده الهیات رو به صعود نهاد و این کثرت در تاریخ آن روز دانشکده بی سابقه بود، عده ای ازداوطلبین را زنان بی حجاب تشکیل می دادند. استاد بزرگوار این مطلب را قبلا پیش بینی کرده بودند و در یکی از جلسات شورا پیشنهاد کردند که دختران و زنانی که می خواهند در این دانشکده به تحصیلات ادامه دهند، با پوششی اسلامی (دارای حجاب شرعی) بیایند وگرنه دانشکده از ادامه تحصیل آنان معذور است.
این پیشنهاد مورد تصویب اعضای شورا و رئیس وقت دانشکده که شخصیتی متین بودقرار گرفت و قبل از شروع کنکور اختصاصی دانشکده استاد تعداد زیادی روسری تهیه کرده، بخشی از آنها را به نگهبان درب جنوبی و بخشی دیگر را به نگهبان درب شمالی دانشکده سپرد به آنها گفت: هر داوطلب زن که بدون حجاب وارد دانشکده می شود یکی از روسریها را به او هدیه کنید تا بدون حجاب به دانشکده ای که یک مکان مقدس است،نیاید.
از این روسریها استقبال خوبی به عمل آمد و تدبیر اندیشمندانه استاد به نحومطلوبی مؤثر افتاد.