حزب توده درآستانه انقلاب اسلامي؛ سردرگمي و بحران
كيانوري زمينه را براي تحقق جاهطلبي ديرينه خود رسيدن به مقام دبيركلي فراهم مييافت و اسكندري مقاومت ميكرد. دانشيان، با انگيزههاي قدرتطلبانة شخصي، از اسكندري حمايت ميكرد و اسكندري نيز براي تحكيم مواضع خود ميكوشيد تا بيشتر به دانشيان نزديك شود.
در اين زمان، با تعميق بحران سياسي و اجتماعي در ايران، مسائل تئوريك سياسي در رابطه با تحليل وضع كشور و مشي حزب توده مطرح گرديد و بحث شديدي درگرفت و جناحبنديها تشديد شد.
مسئله محوري بحثها، رشد سرمايهداري در ايران، ماهيت رژيم شاه، شيوههاي برخورد به گروههاي چريكي مخالف رژيم («چريكهاي فدايي» و «مجاهدين خلق»)، و در يك كلام، برنامه و مشي عملي حزب بود. اسكندري مواضع ليبرالي اتخاذ نمود. او رشد سرمايهداري را بسيار مثبت ميدانست، شاه را مستبد ميشمرد ولي ضدملي نميشناخت و جريانات چريكي را خرابكاري و تروريسم ميدانست.
با مواضع اسكندري در زمينه حمايت از رژيم شاه، اكثريت هيئت اجرائيه موافق نبود و لذا وقتي اسكندري مواضع خود را در پلنوم 14 مطرح كرد، گزارش او به دليل «راستگرايي» رد شد و چون پلنوم به نتيجه نرسيد، به پيشنهاد دانشيان قرار شد مواضع سياسي حزب با نظرخواهي از كادرها تنظيم شود. طرح اين مواضع تنظيم گرديد و به نظرخواهي گذارده شد و از طريق راديو پيك ايران پخش شد و در تيرماه سال 1354 در «برنامه جديد حزب توده ايران» به تصويب پلنوم پانزدهم رسيد.
برنامه جديد حزب توده، مصوب پلنوم پانزدهم، جامعترين برنامهاي است كه اين حزب در طول حيات خود در دوران سلطنت پهلوي بر مبناي ايدئولوژي ماركسيستي تنظيم نمود. برنامه فوق حزب توده را «حزب طراز نوين طبقه كارگر ايران» و جهانبيني آن را ماركسيسم ـ لنينيسم معرفي ميكند. در برنامه همچنين با تأكيد قيد شده است كه: «حزب توده ايران بنا بر ماهيت طبقاتي و جهانبيني و خصلت ميهنپرستانه خود به انترناسيوناليسم پرولتري معتقد است و آن را شرط حياتي پيروزي جنبش انقلابي ميشمارد».
برنامه بر اساس تزهاي كنگره بيستم حزب كمونيست شوروي و برخلاف نظريات حزب كمونيست چين، كه تضاد اصلي جهان را ميان خلق و امپرياليسم ميداند، تضاد بين اردوگاه سوسياليسم (به رهبري اتحاد شوروي) و اردوگاه امپرياليسم را به عنوان «تضاد اساسي دوران ما» معرفي ميكند و سوسياليسم را «عامل قاطع و تعيين كننده دوران ما» ميشمرد. از ديدگاه برنامه، طبق فرمول «استاندارد» كنفرانسهاي احزاب كمونيست جهان، به ترتيب اهميت، «سيستم جهاني سوسياليستي، طبقه كارگر بينالمللي، جنبش رهاييبخش ملي در نبرد عليه امپرياليسم» سه نيروي انقلابي دوران معاصر ميباشند.
برنامه جديد، در تحليل وضع اجتماعي و اقتصادي جامعه ايران، نخست به تحليل دگرگونيهاي ناشي از «انقلاب سفيد» ميپردازد و آن را «در جهت تسريع روند گسترش مناسبات سرمايهداري در شهر و ده» و «استقرار مناسبات سرمايهداري به جاي مناسبات ارباب رعيتي» و «گسترش سريع نيروهاي مولده» ميداند. از ديدگاه ماركسيستي، رشد مناسبات سرمايهداري و فروپاشي مناسبات «فئودالي» گامي است مثبت، كه به پيدايش «پرولتارياي صنعتي» و در نهايت استقرار سوسياليسم خواهد انجاميد. برنامه مشخصة سياست خارجي رژيم پهلوي را وابستگي روزافزون به امپرياليسم ذكر ميكند.
برنامه پس از تحليل وضع طبقات اجتماعي جامعه ايران، مرحله انقلاب ايران را «انقلاب ملي و دمكراتيك» اعلام ميدارد، يعني انقلابي كه در آن همه نيروهاي ضدسلطنت و ضدامپرياليست متحداً عمل ميكنند، ولي اينكه اين انقلاب به سوسياليسم فرا رويد و «انقلاب دمكراتيك ملي» به «انقلاب دمكراتيك خلق» بدل شـود، بستگي به نقشي دارد كه «حزب طبقه كارگـر» يعني حزب توده، در آن ايفاء خواهد كرد.
آنچه گفته شد، كليترين رئوس برنامه جديد حزب توده است، كه در واقع شالودة مشي سياسي آن را در سالهاي بعد و حتي پس از انقلاب اسلامي ايران، تشكيل ميداد. مضمون اساسي برنامه فوق تئوري «فراروئي انقلاب دمكراتيك ملي به انقلاب سوسياليستي» است، كه توسط لنين در كتاب دو تاكتيك سوسيال دمكراسي در انقلاب دمكراتيك مطرح شد و توسط خود او با پيروزي عملي گرديد و منجر به كودتاي بلشويكي 1917 و سقوط دولت موقت كرنسكي شد. اين تاكتيك بلشويكي بعدها در پايه سياست «جبهه متحد خلق» قرار گرفت و توسط كمينترن اشاعه داده شد و سپس در كنفرانسهاي احزاب كمونيست جهان در سالهاي 1957 و 1960 و 1969 تئوريزه گرديد.
مضمون استراتژي فوق عبارت است از اتحاد با كليه نيروها در سرنگوني دشمن مشترك، كه در جريان اين فرآيند كمونيستها مواضع خود را تحكيم نموده و در «فرصت مناسب» قدرت سياسي را از چنگ متحدان سابق بيرون ميآورند. حزب توده نيز، كه فقدان هرگونه پايگاه اجتماعي خود را در جامعه ايران دريافته بود، به اين سياست «اتحاد طلبانه» تمسك جست و همين مشي تاكتيكي را پس از انقلاب اسلامي ايران ادامه داد.
به هر روي، در سال 1356، اوجگيري انقلاب اسلامي ايران عمق خيالبافيهاي اين برنامه «قالبي» را، كه فاقد هرگونه تحليل واقعي از شرايط اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي جامعه ايران بود و در واقع به نسخهبرداري از فرمولهاي عام ماركسيستي بيشتر شباهت داشت تا «برنامه عمل» يك حزب سياسي ايراني، نشان داد. امواج انقلاب اسلامي ايران، كه برنامه جديد حزب توده كوچكترين اشارهاي به پايههاي مادي و فرهنگي آن نداشت، بحران دروني حزب را عميقتر ساخت و سردرگمي عجيبي در ميان آنها و حزب كمونيست اتحاد شوروي پديد آورد. كيانوري مطرح ميساخت كه حزب توده شعار سرنگوني سلطنت و استقرار رژيم جمهوري را بپذيرد و از مبارزات اسلامي مردم حمايت كند و در واقع پايههاي نخستين مشي حزب توده پس از انقلاب را مطرح ساخت. ماهيت چنين «حمايتي» كه به معناي اتخاذ سياست نفوذي و براندازي خزنده و مسخ انقلاب اسلامي ايران بود، امروزه آشكار است. جناح اسكندري (اسكندري، جودت، صفري) به پيروزي انقلاب اسلامي باور نداشت و معتقد بود كه حداكثر يك دمكراسي معتدل در ايران روي كار خواهد آمد و آمريكا به هيچوجه از ايران دست نخواهد كشيد و لذا بايد از شريعتمداري و «جبهه ملي» حمايت كرد. شورويها نيز هيچ تصوري از انقلاب اسلامي و عمق مبارزات مردم ايران نداشتند و از رژيم شاه حمايت ميكردند. براي مثال، در بحبوحة انقلاب اسلامي ايران (همزمان با تظاهرات تاسوعا و عاشوراي 1357) رژيم آلمان شرقي از شاه براي مسافرت به آن كشور دعوت كرد و آكسن، مسئول شعبه بينالمللي حزب سوسياليست متحدة آلمان شرقي، جريان را به اطلاع كيانوري رساند و گفت كه اميدوار است قراردادهاي مهم اقتصادي با شاه منعقد نمايند! البته، به دليل شرايط سياسي كشور شاه موافق به اين ديدار نشد.
بالاخره، در پائيز 1357، كيانوري به مسكو رفت و در جلسهاي با شركت واديم زاگلادين معاون اول شعبه بينالمللي حزب كمونيست شوروي، اوليانوفسكي معاون شعبه فوق و سيموننكو مسئول ايران در شعبه فوق شركت كرد. شورويها بالاخره اعلام داشتند كه به اين نتيجه رسيدهاند كه شاه سقوط ميكند و حركت اسلامي به رهبري امام خميني به پيروزي ميرسد. آنها براي اينكه حزب توده بتواند در نظام برخاسته از انقلاب اسلامي، نقش فعالي در جهت مطامع شوروي در پيش گيرد وعده تحولاتي را در رهبري حزب توده دادند. بدينسان سنگ پايه سياست كنوني حزب توده در قبال انقلاب و نظام جمهوري اسلامي شكل گرفت.
در 23 ديماه 1357، جلسه هيئت اجرائيه كميته مركزي حزب منحلة توده تشكيل شد و به پيشنهاد دانشيان، كه هماره مهمترين موضعگيريها توسط او مطرح ميشد و سخنگوي روسها شمرده ميشد، نظريات كيانوري پذيرفته شد و او دبير اول كميته مركزي گرديد. چون اين تصميم توسط مقامات شوروي اتخاذ شده بود، به اتفاق آراء به تصويب رسيد و خود اسكندري نيز به آن رأي موافق داد! هيئت دبيران جديد مركب از عناصر وابسته به كيانوري (به جز حميد صفري كه با اعمال نفوذ دانشيان به عنوان دبير دوم انتخاب شد و سپس در پلنوم 17 توسط كيانوري از كميته مركزي اخراج گرديد) تشكيل شد. اعضا هيئت دبيران عبارت بودند از: نورالدين كيانوري، فرجالله ميزاني (جوانشير)، منوچهر بهزادي، انوشيروان ابراهيمي، حميد صفري.
اين تحولات، در شانزدهمين پلنوم كميته مركزي حزب، كه در اسفند 1357 در آلمان شرقي برگزار شد، به تصويب كميته مركزي رسيد و بدين ترتيب فعاليت حزب توده در خارج از كشور پايان پذيرفت و فعاليت آن در داخل كشور آغاز شد.