مدرس با رضاخان همان کاری را کرد که امام خمینی با محمدرضا
نسبت شهید مدرس با روحانیت زمان خودش چه بود؟ زمانیکه قرار شد پنج نفر ناظر برای نظارت بر قانونهای مجلس انتخاب شوند، مدرس روحانیای بود که اسم و رسم زیادی نداشت وشخصیتهای معروف دیگری هم بین علما و مراجع بودند؛ چطور شد روحانیت ایشان را جزو آن پنج نفر انتخاب کرد؟
پنج نفری که قرار بود بر قانونهای مجلس نظارت میکردند، باید از مجتهدان زمان انتخاب میشدند و نه از مراجع. تعداد مجتهدان معمولا از تعداد مراجع خیلی بیشتر است. در مسأله نظارت بر قانونهای مجلس، قرار بود مجتهدان وارد شوند. مدرس هم در آن مقطع جزو علما و مجتهدان بود. وقتی هم قرار میشود پنج نفر را برای نظارت معرفی شوند، مراجع نجف 20 نفر از جمله شهید مدرس را معرفی میکنند و در ایران از میان آن 20 نفر، پنج نفر انتخاب میشوند.
شهید مدرس قبل از نمایندگی به این شدت در مسائل عمومی موضعگیری جدی نمیکرد؟ نسبت روحانیت آن زمان با موضعگیریهای تند شهید مدرس چطور بود؟
البته شهید مدرس در نهضت مشروطه هم حضور جدی دارد و از فضای عمومی جامعه دور نیست. زمانی که نماینده میشود، تقریبا 15 سال از آن دوره گذشته و طبیعتا مدرس بیشتر جا افتاده و مطرح شده و بهعنوان نماینده مجلس در عرصههای جزییتر وارد شده است. در دوره مشروطه و حتی نهضت تنباکو، وعاظ بیشتر فعال بودند و بهطور مستقیم با مردم در ارتباطند. یعنی افرادی مثل مدرس واسطه مراجع و مردم هستند. حضور سیاسی مدرس آن زمان در این جایگاه پررنگ میشود. منتها در مقطعی که نماینده مجلس میشود، در جرگه عالمان در حد اجتهاد مطرح است و وارد صحنه سیاسی میشود و از همان رابطه نزدیک با مردم استفاده میکند و وکیل آنها میشود.
نزدیکی رابطه شهید مدرس با مردم که به آن اشاره کردید، در تکرار حضور مدرس در مجلس هم ثابت میشود. مدرس از معدود نمایندههایی است که در دوره خودش پنجبار با بالاترین رأی از طرف مردم به مجلس میرود. جنس مناسبات شهید مدرس با مردم چطور بود؟
وقتی به زندگی شهید مدرس مراجعه کنید، سادهزیستی، مردمی بودن و حضور در مجامع مردمی را از ایشان زیاد میبینیم. تا قبل از انتخاب مدرس بهعنوان نماینده مجلس از طرف مردم، ما حضور فرد مجتهدی مثل مدرس را وسط میدان سیاست به این شکل نداریم. ویژگی حضور مدرس در مجلس این است که وقتی در قالب نماینده مجلس فعالیت سیاسی میکند، دیگر بهعنوان یک مرجع یا مجتهد نقش بازی نمیکند، در قالب یک نماینده مجلس مردم نقش بازی میکند. وقتی میخواهد جلو اقدامات بیگانگان را بگیرد یا جلو برخی از برخوردهای رضاخان بایستد، کمتر میبینید مثل مراجع برای نشان دادن زشتی اتفاقها به احکام دینی و شرعی استناد کند. مدرس نه اینکه نخواهد به شرع استناد کند بلکه جایگاه او بهعنوان نماینده مجلس اقتضا میکند استنادات عرفی خودش را مطرح کند. مثلا بحث بیگانهستیزی را در قالب منافع ملی مطرح میکند. مسأله ضررهای رضاخان به منافع ملی را مطرح میکند. بهویژه بعد از مشروطه با اعدام شیخ فضلالله و ترور مرحوم بهبهانی ضربهای به علما خورد و احساس کردند در عرصه سیاسی نهضت مشروطه از اینها سوءاستفاده شد و سرخورده شدند و علما برای حضور در صحنه سیاست محتاط شده بودند و از این حوزه پرهیز داشتند. ولی در همین فضا، مدرس وسط معرکه سیاست میآید و میخواهد نشان دهد که میشود نماینده مجلس و یک رجل سیاسی بود و دینی عمل کرد. میشود یک رجل سیاسی بود و سالم بود و برای منافع ملی اقدام کرد. مدرس الگوی نوینی را در عرصه سیاسی مطرح میکند؛ یک رجل سیاسی سالم و حرکتکننده در راستای منافع کشور. به همین دلیل، علاوهبر جذابیتی که بهدلیل روحانی بودن و مقام اجتهاد بین مردم دارد، در دوره پهلوی علقه مردم با مدرس بیشتر علقه کسی است که بهعنوان زبان مردم در مجلس صحبت میکند و منافع مردم را پیگیری میکند. از اینرو، مدرس در دوره خودش محبوبیت زیادی پیدا کرد.
مثلا حسین مکی که در ظاهر نسبتی با مشی و مشرب شهید مدرس ندارد، خیلی از جاها پای کار او میایستد و هرجا که لازم است با او هم رأی میشود. آیا این نفوذ در تیپهای مختلف نمایندگان آن روز هم به همین نکته برمیگردد که مدرس خیلی با زبان دین صحبت نمیکند و البته از موضع دین حرف میزند؟ میشود گفت نفوذ مدرس در مجلس برخاسته از همین مدل رفتاری است؟
بله، مدرس بهعنوان یک مجتهد طبعا نماینده اقشار دینی و حوزوی جامعه محسوب میشد. زمانی که یک نفر بهعنوان نماینده دین حرف میزند، دیندارها طبیتا حرفهای او را میپذیرند و استقبال میکنند. اما وقتی مدرس همان حرفها را با زبان نماینده مردم و نه بهعنوان یک عالم دینی مطرح میکند، هم با قشرهای وسیعتری از مردم و نمایندهها همزبانی پیدا میکند، هم قشرهای روشنفکر و تحصیلکرده و... با او همراه میشوند. ادبیات مدرس احساس نزدیکی بین آنها ایجاد میکند و این حس در آنها پدید میآید که مدرس فقط دغدغه دین و احکام شرعی ندارد. البته او با صراحت میگفت «سیاست ما عین دیانت ماست.» چنین آدمی وقتی حرف سیاسی هم میزند، قطعا پشتوانه دینی دارد. ولی ادبیات مدرس، ادبیاتی است که میخواهد نشان دهد ما نمایندگان مردم ورای دینی بودن، باید پتانسیل کار کردن برای مردم و مملکت را داشته باشیم. این ادبیات سبب میشد افرادی که حتی گاهی علقههای دینی هم نداشتند، با مدرس همدل و همراه شوند و احساس کنند مدرس حرف آنها را میزند.
ظاهرا نکته اینجاست! فرد روشنفکری که از مواضع دیگری برای منافع ملی حرف میزند، بهدلیل نداشتن پشتوانه دینی و مذهبی شهید مدرس، شجاعت او را هم ندارد. این شجاعت که خاستگاه آن دین است، مرز تمایز مدرس با آن تعداد از نمایندههای همعصر خودش است که واقعا برای منافع ملی کشور دغدغه داشتند و میخواستند کار کنند ولی شجاعت ایستادن مقابل پهلوی را نداشتند.
قطعا یکی از دلایل همین است. همانطورکه گفتید، شاید آدمهای دیگری هم بودند که دوست داشتند مثل مدرس بایستند و از منافع کشورشان دفاع کنند اما این جرأت را نداشتند و قطعا این جرأت و جسارت مدرس به آن اعتقاد دینیاش برمیگشت. دین به مدرس میگفت برای چه باید از رضاخان بترسی، نهایت کار کشته شدن است که آنهم در این مکتب، شهادت است. این اعتقاد سبب میشد مدرس شجاعت و جسارت پیدا کند.
در صحبتها اشاره کردید شهید مدرس بهصورت جدی زبان مردم در مجلس بود. این ویژگی در این سطح بعد از شهید مدرس و حتی در سالهای بعد از انقلاب اسلامی خیلی بین نمایندگان مجلس برجسته نبود و نمایندگانی مثل شهید دیالمه و شهید آیت کمتعداد بودند. در فضای مجلس مسألههای عمومی مردم مطرح میشود اما ظاهرا آن استقامت و استحکام در طرح و پیگیری مسألهها نیست. چرا این روحیه کمرنگ شده است؟
نمیشود گفت این روحیه خیلی کم است. الان هم نمایندگانی هستند که این فضا را دارند و جسورانه و پیگیر منافع مردم را دنبال میکنند ولی دلیل اینکه حرکت مدرس و آیت و دیالمه خیلی پررنگ است، این است که شهید مدرس در مجلسی حضور دارد که مقابلش رضاخان ایستاده. اهدافی را در ذهن دارد و پی میگیرد که 180 درجه با چیزی که رضاخان در ذهن دارد، متفاوت است. به همین دلیل این مقابله جلوه میکند. چون بین مدرس و هیأت حاکمه بهعنوان رضاخان و ایادیاش تقابل جدی هست. درباره شهید دیالمه و شهید آیت هم به همین شکل است. در آن دوره، بنیصدر رییسجمهوری است که کاملا با ایدههای آیت و دیالمه و فضای کلی نظام جمهوری اسلامی غریبه است و نگاه مخالف دارد. الان چون این تعارض وجود ندارد و همه در یک مسیر هستند، تقابل به آن شکل ایجاد نمیشود و طبیعتا پررنگ هم نمیشود. البته این آسیبشناسی را میتوانیم انجام دهیم که چند نفر از نمایندههای ما مثل مدرس جسور و بیباک و بیتوجه به منافع شخصی و بهویژه در فضای امروز منافع گروهی، میتوانند برای حرف مردم بایستند. قطعا مدرس میتواند الگوی خوبی برای نمایندهها باشد. غالبا در فضایی که دشمن هست، حرکتها قویتر و سریعتر است، همانطورکه فضای زمان جنگ و بعد از جنگ در کشور ما خیلی متفاوت است و در فضای صلح و آرامش طبعا منافع مادی بیشتر جلوهگری میکند.
نسبت حرکت مدرس با مکتب و مشی امام خمینی چطور بود؟ در خیلی از صحبتها حضرت امام فضای کلی حرکت مدرس را تأیید میکنند اما برخی از جاها در جزییات نکتههایی مطرح میشود. مثلا در بحث جمهوریت رضاخان فضای کلی حرکت مدرس با حرکت امام خمینی چه نسبتی دارد؟
از دوره صفویه به بعد که علمای شیعه در ایران در عرصههای سیاسی و اجتماعی جایگاه پیدا کردند، دغدغهشان حفظ اسلام وگسترش احکام آن بوده و هر عالمی بنا بر شرایط و مقتضیات دوره خودش در این راه تلاش کرده است. البته استثنا هم هست و در هر صنفی آدمهای منحرف هم وجود دارند. علما نسبت به شرایط مختلف تشخیصهای متفاوت دارند و این اختلاف در تشخیص مصداق است. حرکت کلی شهید مدرس با حرکت امام در یک راستاست. همان برخوردی که امام با پسر رضاخان دارد، مدرس با رضاخان دارد. اینکه جمهوریخواهی رضاخانی بهتر بود یا جلوگیری از آنکه به نظام سلطنتی انجامید، اختلاف در تشخیص مصداق است. ممکن است شهید مدرس بگوید سلطنت مشروطه را بیشتر از جمهوری میتوان کنترل کرد. در جمهوری نظام رنگ و لعاب غربی میگیرد و رضاخان رسانهها را در دست میگیرد و به اسم مردم و نماینده جمهور، هر کاری بخواهد میکند و دستش باز میشود. اما مسیر کلی حرکت علمای شیعه یکی است.
درباره شهادت سیدحسن مدرس تحلیلی هست که میگوید بهدلیل اینکه در اواخر عمر مدرس، رضاخان در فضای اجتماعی منفور شده و امکان بازگشت مردم بهسمت مخالفان او قوت گرفته بود، انگلیس مدرس را حذف کرد که مردم بهسمت او که مقبولیت و محبوبیت عمومی داشت، برنگردند. تحلیل شما از شهادت آیتالله مدرس چیست؟
کاملا با این تحلیل موافقم. اگر رضاخان در حد کشتن مدرس با او مشکل داشت، چرا زودتر این کار را نکرد. رضاخان مدرس را تبعید کرد ولی شهادت مدرس مدتها بعد از تبعید اتفاق میافتد. فضای عمومی جامعه هم نسبت به مدرس تغییر نکرده بود که بگوییم رضاخان در مرحله اول جرأت کشتنش را نداشت و بعدها که فضا عوض شد، این جرأت را پیدا کرد. بنابراین تنها تحلیلی که درباره تأخیر زمان شهادت مدرس پذیرفتنی و درست بهنظر میرسد، همین است. مدرس محبوبیت جدی دارد، اسمش بین مردم زنده است، حتی در جریان ملی کردن نفت، جلال امامی ملیگرا باز به حرفهای مدرس استناد میکند. یعنی مدرس در اواخر دهه 20 و اوایل دهه30 هم در فضای عمومی جامعه زنده است. پس چون رضاخان منفور شده و از چشم مردم افتاده و اگر قرار باشد مردم به کسی در مقابل رضاخان اقبال کنند، جسورترین و شجاعترین و مورداعتمادترین شخص برای آنها، مدرس است، انگلیسیها او را حذف کردند.
شهید مدرس کتابی به نام «کتاب زرد» دارد که شامل تحلیلهای او از شرایط و اتفاقهای مختلف کشور در آن ایام است و اتفاقا تحلیلهای قوی و محکمی هم هست. از طرفی کتابهای ارزشمندی مثل متن دستور مجلس و نطقهای مدرس در مجلس خیلی کمیاب است؛ فقط چاپهای قدیمی آن موجود است. چرا این کتابها تجدید چاپ نمیشود؟
البته «کتاب زرد» چاپ شده ولی احتمالا کم چاپ شده، یا تجدید چاپ نشده. بعضی از این کتابها مثل همان مذاکرات مجلس هم قطر زیادی دارد و معمولا مشتری اینجور کتابها، کتابخانهها هستند. به همین دلیل، در تیراژ بالا چاپ نمیشود. منع و محدودیتی برای چاپ این کتابها نیست، خیلی وقتها دلیل چاپ نشدن چنین کتابهایی این است که آن شخص مسئول، اهل فن آن کار نیست و ارزش آن کتاب یا نسخه خطی را نمیداند و نمیشناسد. به همین دلیل، برای چاپ آن اقدامی نمیکند