گزارش موسسه خاور نزدیک واشنگتن از عواقب اقدام پیشگیرانه برضد ایران
خلاصه گزارش:
پیش بینی نحوه اقدام تلافی جویانه ایران دشوار است، زیرا این کشور در مقاطع گوناگون تاریخی و در شرایط مختلف، واکنش های متفاوتی از خود نشان داده است. ممکن است ایران بلافاصله دست به اقدام تلافی جویانه بزند، یا این اقدام را به تاخیر اندازد و یا اجرای آن را به دست نمایندگان و جانشینان خود بسپارد. از جمله عواقب و واکنش های احتمالی ایران میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
کنارهگیری ایران از پیمان منع گسترش تسلیحات هسته ای (NPT):
در این صورت ایران براساس ماده 41 فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد، از تمام فناوری هایی که اعضای این پیمان مجاز به دریافت آن هستند محروم خواهد شد.
ممانعت ایران از رفت و آمد کشتیهای تجاری و نفتی در خلیج فارس و عبور آنها از تنگه هرمز:
در صورت بروز چنین پیشامدی کشورهای حامی آزادی کشتیرانی و شورای امنیت سازمان ملل متحد میتوانند با محکوم کردن اقدام ایران مانع ادامه روند احتمالی در طولانی مدت شوند.
قطع صادرات نفتی ایران:
افزایش صادرات نفتی کشورهای عمده صادرکننده نفت از جمله عربستان سعودی و ساختن خطوط لوله انتقال نفت با استفاده از ماده کاهنده اصطکاک - از جمله توسط امارات متحده عربی - با کاهش صادرات نفت و متعاقبا افزایش قیمت آن در بازارهای جهانی مقابله خواهد کرد.
حمله ایران به منافع آمریکا در خلیج فارس:
در صورت حمله ایران به زیرساختهای حساس و مهم این منطقه میتوان با اتخاذ اشکال گوناگون اقدامات حفاظتی به صورت قراردادی و مستحکمتر کردن اکثر زیرساختها از شدت آسیبپذیری تاسیسات (تاسیسات نفتی عربستان سعودی در شهر ابقیق و طرح های نمک زدایی در سواحل جنوبی خلیج) جلوگیری کرد اما نمیتوان کاملاً مانع هر گونه اتفاق شد.
حمله ایران به منافع آمریکا در عراق:
نیروهای ائتلافی باید به منظور مقابله با تهدید فزاینده ایران تلاش خود را برای کاهش نفوذ این کشور در عراق
به کار برند.
حمله ایران به اسرائیل - از طریق لبنان - و حمله به رآکتور هسته ای دیمونا:
حمایت گسترده آمریکاازاسرائیل وبالا بودن سطح حفاظتی این رآکتوراحتمال وقوع چنین حملهای راکاهش میدهد.
حمایت ایران از گروههای خارج از کشور:
ایران میتواند به کمک نیرویهای حزب الله جنگ شدیدی علیه آمریکا به راه اندازد.
تاثیر پیشگیری بر روابط آمریکا با روسیه و چین:
با توجه به این نکته که روسیه و چین در رقابت با آمریکا هستند، اگر حمله آمریکا علیه ایران به یک رویارویی نظامی طولانی میان این دو کشور منتهی شود ممکن است روسیه و چین فرصتی برای تجهیز کردن ایران بیابند تا بدین طریق یا درگیری را به سود خود به پایان برند یا آمریکا را شکست دهند.
ترغیب سایر کشور ها برای دستیابی به تسلیحات هستهای:
در صورتی که ایران به تسلیحات هستهای دست پیدا کند، تعدادی از کشورهای منطقه (مانند مصر، عربستان سعودی و ترکیه) یا سایر کشورها (مانند برزیل، آرژانتین، تایوان و ژاپن) نیز احتمالا به انجام چنین کاری وسوسه میشوند و بدین ترتیب استانداردها و قوانین جهانی در مورد منع گسترش چنین تسلیحاتی را نادیده میگیرند و چالشهای مربوط به بازدارندگی را در جهانی که تسلیحات هستهای در آن گسترش یافته پیچیدهتر میکنند و احتمال استفاده از این تسلیحات را افزایش میدهند هر چند که کشورهای دارای تسلیحات کشتار جمعی و اتمی حق افزایش و تکمیل زرادخانهها را برای خود محفوظ میدانند.
هم چنین آمریکا باید واکنش های ملی گرایانه مردم ایران را در نظر بگیرد. حمله به ایران و کشته شدن غیرنظامیان موجب تحریک احساسات ملیگرایانه خواهد شد که به سود آمریکا نیست.
بهرغم این که اقدام نظامی خساراتی بر زیرساختهای هستهای ایران وارد میکند و روند اجرای برنامه هستهای این کشور را به تاخیر میاندازد، به راحتی موفقیتآمیز نخواهد بود مگر این که در طولانی مدت موجب توقف کامل برنامه هستهای ایران شود. در واقع آمریکا باید سیاستی اتخاذ کند که در کنار اقدام نظامی موجب کاهش تاثیر اقدامات تلافی جویانه ایران شود که این امر غیرممکن به نظر میرسد.
ذکر این نکته ضروری است که حمله آمریکا به عراق به بهانه وجود تسلیحات هسته ای در این کشور و فریفتن افکار عمومی جهان، مانع از آن خواهد شد که کشورهای متحد آمریکا و سایر کشورها بار دیگر به این کشور اعتماد کنند و اقدام نظامی آن را مورد حمایت قرار دهند. کشورهای پادشاهی حاشیه خلیج فارس نیز دلایل مناسبی برای سکوت در جریان مقابله آمریکا با ایران ندارند. اغلب این کشورها کوچک هستند و در مقابل پاسخ های ایران بسیار آسیب پذیرند، در نتیجه نمیتوانند حمایت علنی خود را از آمریکا اعلام دارند.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که آمریکا می تواند با اتخاذ اقدامات پنهانی احتمال بروز عواقب سیاسی یا واکنش شدید ایران را به حداقل برساند. چنین اقداماتی میتواند شامل تلاش برای تشویق مهندسان و دانشمندان برجسته ایرانی برای ترک کشور، قرار دادن طرح های معیوب و ناقص در قطعات اصلی تجهیزات یا ریختن ویروس های مخرب در برنامه های اساسی کامپیوتری یا دستکاری تاسیسات مهم باشد. در این صورت ایران نمیتواند اثبات کند که این اقدامات مستقیما توسط آمریکا انجام گرفته و بنابراین تاثیر اقدام تلافیجویانه آن نیز کاهش می یابد اما احتمال افشای این
اقدامات نیز وجود دارد که آنگاه در مجامع بینالمللی به ضرر آمریکا خواهد بود.
در مجموع، استفاده از زور زمانی تاثیرگذار خواهد بود که مشروعیت آن تایید شود. ارزیابی میزان پذیرش این
اقدام - در افکار مردم آمریکا، متحدان اصلی این کشور، جامعه جهانی در سطحی وسیع و حتی جریانهای مهم سیاسی در داخل ایران - در موفق شدن آن بسیار موثر خواهد بود. این گروه ها باید اعتقاد داشته باشند که جمهوری اسلامی پیشنهادهای منطقی دیپلماتیک را رد میکند؛ و در نتیجه برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران هیچ چشم انداز مطلوبی
به جز استفاده از نیروی نظامی وجود ندارد؛ اما نفوذ ایران طی سالهای اخیر افزایش یافته است و در حال تبدیلشدن
به قدرتی منطقهای است. حمایت از چنین اقدامی بدون آگاهی از این که آیا آمریکا اطلاعات دقیق مورد نیاز برای
چنین عملیاتی را در دست دارد غیر مسئولانه خواهد بود.
دستاویز نهایی
پاتریک کلاسون و آیزن اشتات
"پاتریک کلاسون "معاون پژوهشی موسسه مطالعات خاور نزدیک واشنگتن است. وی علاوه بر نوشتن چندین مقاله تخصصی در مورد ایران، از جمله مقالات مربوط به مطالعات تاریخی، نویسنده کتاب ایران ابدی: تداوم و هرج و مرج (به همراه مایکل رابین در سال 2005) بوده است و ویرایش کتابهای آماده رویارویی با ایران هستهای باشید و از برنامههای هستهای ایران جلوگیری کنید (نوشته هنری سکولسکی (Henry Sokolski(به ترتیب در سالهای 2004 و 2005 در موسسه مطالعات استراتژیک دانشکده جنگ ارتش آمریکا) را بر عهده داشته است. همچنین وی پنج سال استاد پژوهشی موسسه مطالعات استراتژیک ملی دانشگاه دفاع آمریکا بوده و به مدت چهار سال نیز اقتصاددان ارشد موسسه تحقیقات سیاست خارجی، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول بوده است. وی به زبان فارسی مسلط است.
"مایکل آیزن اشتات " از مدیران ارشد برنامه مطالعات امنیتی و نظامی در موسسه واشنگتن است. وی متخصص مسایل خلیج فارس و امور امنیتی اعراب و اسرائیل است و مقالات متعددی درباره استراتژی نظامی و امنیتی ایران و همچنین گسترش غیر قراردادی تسلیحات هستهای در خاور دور و آسیای جنوب غربی نوشته است. وی پیش از پیوستن به این موسسه به عنوان تحلیلگر مسایل نظامی در ارتش آمریکا فعالیت میکرد. وی که در فاصله سالهای 2002 - 2001 و در جریان عملیات تداوم آزادی و برنامه ریزی ستاد مشترک برای عملیات آزادسازی عراق فعالانه در مقر مرکزی فرماندهی آمریکا خدمت میکرد در حال حاضر به عنوان افسر مامور در ارتش حضور دارد. وی دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته مطالعات عرب از دانشگاه جورج تون است و چندین بار به خاور میانه سفر کرده است. نوشتههای وی که پیشتر در این موسسه به چاپ رسیده شامل ارزیابی آشوب طلبی عربهای سنی در عراق (به همراه جفری وایت (Jeffrey White 2005) و سیاستهای آمریکا در عراق پس از صدام: یافتههای حاصل از تجارب انگلیس (به همراه اریک متیوسان (Eric Mathewson 2003)) میشود. عقاید مطرح شده در این مطالعه که بر سیاستهای موجود متمرکز میشود عمدتا عقاید نویسندگان آن است و لزوما نظرات موسسه واشنگتن، هیات امنا یا مشاوران آن را در خصوص سیاستهای مربوط به خاور نزدیک منعکس نمیکند.
دیدگاه منطقی کلی میگوید اقدام نظامی پیشگیرانه علیه برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران خطرات قابل توجهی را به دنبال خواهد داشت و دورنمای موفقیتآمیز بودن آن نیز نامعلوم است. هیچ ضمانتی وجود ندارد که زیرساختهای هستهای ایران تخریب خواهد شد، روند اجرای برنامه هستهای این کشور به تعویق خواهد افتاد، یا پاسخهای این کشور در ایجاد بیثباتی تغییر خواهد کرد و از میان خواهد رفت.
علاوه بر این، بخش عمده مباحث مربوط به اقدام پیشگیرانه عمدتا بر ملاحظات تکنیکی و نظامی متمرکز شده است. آیا آمریکا (یا اسرائیل) اطلاعات لازم برای حمله به اهداف دقیق را در دست دارند؟ آیا آمریکا و اسرائیل از تجهیزات مورد نیاز جهت تخریب زیرساختهای هستهای که در تاسیسات مستحکم موجود در زیر زمین واقع شدهاند برخوردار هستند؟ آیا اکنون زمان مناسبی برای آغاز حمله است، و چه زمانی دیگر برای به راهانداختن
حمله دیر خواهد بود؟
اگرچه، این پرسشها (که با جزئیات بیشتری در پیوست 1 مورد بحث قرار میگیرند) پرسشهای اساسی نیستند ،
و این واقعیت را نمایان میکنند که دیدگاه منطقی کلی به منظور ارزیابی میزان موفقیت اقدام پیشگیرانه بر پایه معیارهایی نادرست استوار است: شاید اهمیت میزان تخریبی که متوجه زیرساختهای هستهای ایران میشود کمتر از تصمیم این کشور به بازسازی یا عدم بازسازی این زیرساختها باشد.
دیدگاه منطقی کلی شرایط موجود را نیز نادیده میگیرد: اقدام پیشگیرانه که واکنشهای تحریک آمیز ایران، مانند اعلام این کشور در ترک پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای (NPT)، را به دنبال خواهد داشت در مقایسه با اقدامی که موجب تحریک ایران نشود تاثیر متفاوتی برجای خواهد گذاشت. همچنین، دیدگاه منطقی کلی بر پایه فرضیاتی استوار است که در آن به سوابق اقدام تلافی جویانه جمهوری اسلامی در مقابل حمله نظامی که در شرایط مختلف متفاوت بوده است توجهی نمیشود. تقریبا هر اقدام تلافی جویانهای چالشها و خطرات قابل ملاحظهای را برای ایران در پی خواهد داشت.
در این تحقیق به منظور شناسایی بهتر عواقب احتمالی اقدام نظامی پیشگیرانه علیه برنامه هستهای ایران و شرایط لازم برای اتخاذ سیاستی موفقیتآمیز در جهت اجرای این اقدام - در صورتی که آمریکا تصمیم به اتخاذ چنین رویهای بگیرد - فرضیاتی در نظر گرفته میشود که موجب بررسی بسیار دقیق این موضوع شود. بر این اساس دو مساله مهم زیر مورد بررسی قرار میگیرد:
1) دلیل، زمان و نحوه اقدام نظامی تا چه میزان در تعیین تاثیر آن بر منافع آمریکا و برنامه هستهای
ایران دخیل است؟
2) آیا لازم است که برای مقابله با چالش هستهای ایران و اتخاذ یک استراتژی جامع، اقدامات غیرنظامی نیز در کنار اقدام نظامی در نظر گرفته شود؟
این تحقیق از اقدام نظامی علیه برنامه هستهای ایران حمایت نمیکند. اکنون زمان مناسبی برای چنین تصمیمی نیست وادامه دیپلماسی حداقل موفقیتهایی را به بار خواهد آورد. بعلاوه، حمایت از چنین اقدامی بدون اطمینان از این که آیا آمریکا اطلاعات دقیق مورد نیاز برای چنین عملیاتی را در دست دارد غیر مسوولانه خواهد بود.
با این حال، ممکن است زمانی نه چندان دور - شاید اواخر این سال، یا شاید در چند سال آینده - زمان عملی کردن چنین تصمیمی نیز فرا رسد. بنابراین، اکنون زمان بررسی عواقب احتمالی این اقدام و تاکید بر این واقعیت است که اقدام نظامی پیشگیرانه نه تنها چالشهای نظامی تکنیکی به بار خواهد آورد بلکه چالشهای سیاسی نیز در پی خواهد داشت. بنابراین، تصمیم در مورد پیشگیری نه تنها باید بر اساس ارزیابی میزان خسارتهای وارده به زیرساختهای هستهای ایران به وسیله بمب و موشک باشد، بلکه باید بر پایه ارزیابی نحوه مقابله موثر با چالشهای سیاسی مرتبط با آن و کاهش شدت واکنشهای احتمالی ایران نیز استوار باشد.
شرایط موجود
تاثیر احتمالی اقدام پیشگیرانه، به میزان قابل توجهی، به شرایط داخلی آمریکا و ایران و همچنین شرایط منطقهای و بینالمللی بستگی خواهد داشت. به عنوان مثال، واکنش در مقابل بروز حمله پیشگیرانه همزمان با پیگیری فعالانه روند دیپلماتیک، در زمانی که دستگاه اطلاعاتی آمریکا به این نتیجه رسید که ایران هنوز با داشتن تجهیزات و ابزار لازم جهت ساخت بمب هستهای سالها فاصله دارد بسیار متفاوت تر از زمانی خواهد بود که حمله نظامی در آستانه جدایی ایران از پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای انجام گیرد (بدون توجه به تصمیم این کشور در مورد گسترش یا عدم گسترش تسلیحات هستهای) - به ویژه زمانی که ایران پس از رد پیشنهادهای مشترک پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد (UNSCP - 5) از NPT جدا شود.
واکنش ایران
سیاستهای داخلی جمهوری اسلامی تاثیر مهمی بر واکنش این کشور نسبت به اقدام پیشگیرانه خواهد داشت. موضع انقلابی رئیس جمهور محمود احمدی نژاد در قبال مسایل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی یا خارجی، بسیاری از نخبگان کشور - اصلاح طلبان و کارشناسان حکومتی - و همچنین مخالفان محافظه کار وی را به خشم آورده است. تا اواسط سال 2007، برنامه هستهای عامل اصلی اختلافات حزبی روزافزون در ایران شده بود و انتقادهایی که از سوی طیف سیاسی متوجه وی بود هشدار میداد که موضع احمدی نژاد در قبال سیاست خارجی به شکلی غیر ضروری پرمخاطره وتحریک آمیز بوده است. احمدی نژاد نیز در مقابل با ادعای هدایت از سوی امام غایب و متهم کردن مخالفان به "خیانت " لحن خود را شدیدتر کرد (وی تا حدی پیش رفت که مذاکره کننده سابق مسایل هستهای را به جرم جاسوسی دستگیر کرد، اما اتهاماتش به سرعت رد شد.)
پاسخ تند احمدی نژاد به اعتراضات افرادی که وی را یک افراطی تندرو میدانستند که با طعنه زدن به جامعه بینالمللی در مورد برنامه هستهای ایران، امنیت این کشور را به خطر میاندازد، این بود که وی احتمال هر گونه حمله آمریکا را رد میکرد. اگر آمریکا در آن زمان دست به حمله میزد، برخی در ایران به همان میزانی که واشنگتن را به دلیل واکنش افراطی اش سرزنش میکردند احمدی نژاد را نیز حداقل به دلیل محاسبات اشتباهش سرزنش میکردند.
در مقابل، اگر حمله پیشگیرانه زمانی آغاز میشد که برنامه هستهای مساله مهمی در سیاستهای داخلی ایران نبود واکنشی بسیار متفاوت را در پی داشت. به عنوان مثال، پس از انتشار گزارش سازمان اطلاعات ملی آمریکا (NIE) در مورد برنامه هستهای ایران در نوامبر سال 2007، انتقادهای داخلی در مورد اظهارات فتنهانگیز احمدی نژاد فروکش کرد و رهبر انقلاب به دلیل کسب پیروزیهای تاریخی که وی با موضع سرسختانه خود در قبال مساله هستهای به دست آورده بود به او تبریک گفت. به نظر میرسید همه در ایران به این نتیجه رسیده بودند که این کشور دیگر با خطر حمله پیشگیرانه مواجه نخواهد بود. اگر حمله پیشگیرانه در این شرایط رخ میداد، مردم آمریکا واکنشهای شدیدی به تلاشهای این کشور در محروم ساختن ایران از حق "طبیعی " خود در دستیابی به تکنولوژی هستهای نشان میدادند به ویژه در زمانی که حتی دستگاه اطلاعاتی ایالات متحده نیز برنامههای هستهای ایران را رد کرده بود.
سیاستهای جهانی
فوریت و عظمت تهدیدی که از برنامه هستهای ایران ناشی میشود، واکنشهای مربوط به حمله پیشگیرانه را در میان عموم مردم آمریکا، ایران و نقاط دیگر تحت تاثیر قرار خواهد داد. به احتمال زیاد حمله پیشگیرانه در صورت وجود تردیدهای جدی در مورد فوریت این مشکل چندان پذیرفته نخواهد بود - زیرا دیپلماسی وعدههایی برای رفع این مشکل میدهد، چرا که گمان نمیرود ایران در آستانه دستیابی به تسلیحات هستهای باشد، یا به این دلیل که فرصت منطقی زندگی در کنار یک ایران مجهز به تسلیحات هستهای، به نظر امکان پذیر میرسد.
نکتهای که از اهمیت ویژه برخوردار است، این است که آیا ایران تعهدات خود در قبال NPT را نقض کرده و در شرف دستیابی به تسلیحات هستهای بوده است. در صورتی که ایران به صورت علنی اعلام کند که چنین کاری را انجام داده، شرایط برای اتخاذ اقدام پیشگیرانه مهیا خواهد شد. به همین دلیل، احتمالا ایران نقض NPT و تلاش جهت دستیابی به تسلیحات هستهای را انکار خواهد کرد. در این صورت، پرسش اساسی این خواهد بود که ارزیابی میزان پیشرفت ایران تا چه حد مورد اطمینان - مردم آمریکا، ایران و نقاط دیگر - خواهد بود.
حتی اگر توافق گستردهای در مورد نزدیک بودن بحران هستهای ایران وجود داشت، عوامل متعدد دیگری هم میتوانست بر تصمیم جامعه جهانی در مورد تعیین مقصر این بحران تاثیر گذارد. به عنوان مثال، آیا پنج عضو دائم شورای امنیت به همراه سیزده عضو دیگر موضع واحدی در قبال ایران دارند؟ آیا راه حلهای پیشنهادی گروه پنج بعلاوه یک اهداف ایران را محقق میسازد؟ آیا بازرسان آژانس بینالمللی انرژی هستهای (IAEA) عملکرد مطلوبی دارند؟ شناخت جامعه جهانی از رهبران آمریکا و ایران نیز حائز اهمیت است. آیا دولت آمریکا به تعهدات خود در دیپلماسی چند جانبه احترام میگذارد؟ آیا ایران سایر کشورهای منطقه را نیز تهدید میکند؟
در صورتی که فوریت مساله محسوس باشد و گروههای تندرو و سرسخت در ایران به عنوان منبع مشکل شناخته شوند، آن گاه بسیاری - در آمریکا، ایران و نقاط دیگر- اقدام پیشگیرانه را به عنوان ضرورتی نامطلوب در نظر نمیگیرند. این وضعیت ممکن است بر تصمیم ایران برای بازسازی برنامه هستهای یا بروز واکنش نظامی تاثیر گذارد. به عنوان نمونه، با وجود آن که پذیرش اقدام پیشگیرانه از سوی اروپاییان بلافاصله پس از حمله آمریکا به عراق به نظر غیر محتمل میرسید، در حال حاضر وضعیت حداقل در فرانسه تغییر کرده است. نه تنها رئیس جمهور این کشور نیکلا سارکوزی و وزیر امور امورخارجه، بلکه بسیاری از روشنفکران برجسته نیز اظهارات شدیداللحنی در مورد برنامههای هستهای ایران بیان میکنند. این تغییر در موضع فرانسه نمونه خوبی از وضعیتی است که نشان میدهد چگونه شرایط موجود میتواند بر موقعیت سرزنش شونده و سرزنش کننده تاثیر گذارد و نیز به نوبه خود میتواند بر واکنش ایران نسبت به اقدام پیشگیرانه تاثیر گذارد.
ارزیابی میزان پیشرفت ایران
بخشی از مشکلی که ما در ارزیابی میزان پیشرفت ایران با آن مواجه هستیم (مشکلی که ارتباط مستقیم با فوریت و عظمت این تهدید دارد) این است که این کشور روشهای متعددی برای تهیه مواد قابل انشقاق جهت ساخت بمب در دست دارد. گزارش سازمان اطلاعات ملی آمریکا (National Intelligence Estimate) در نوامبر سال 2007 به این مساله اذعان داشت که احتمالا ایران مسیری پنهانی را در جهت دستیابی به توان هستهای در پیش
گرفته است: "ما با اطمینان نسبی میگوییم که احتمالا ایران از تاسیسات پنهانی - بیش از آن مناطق هستهای که خود اعلام کرده است - برای تولید اورانیوم غنی شده عالی مورد نیاز جهت ساخت سلاح استفاده میکند. اطلاعات بسیاری در دست است که نشان میدهد ایران مشغول فعالیتهای پنهانی تبدیل و غنیسازی اورانیوم بوده، با این حال ما چنین نتیجهگیری میکنیم که این تلاشها (در برنامه هستهای ایران) در پاییز سال 2003 متوقف شده
و حداقل تا اواسط سال 2007 از سر گرفته نشده است. "
این نیتجهگیری ناگفتههای زیادی را باقی میگذارد. در این گزارش بیان میشود که احتمالا از این تاسیسات پنهانی (شاید مخفیانه صحیحتر باشد) برای تولید اورانیوم غنی شده عالی استفاده میشود، اما چیزی در مورد محل تهیه مواد خام گفته نمیشود. آیا ایران اورانیوم غنی شده خفیف یا گاز هگزا فلورید اورانیوم (UF6) را که به صورت علنی در کارخانههای تبدیلی خود تولید میکند به اورانیوم غنی شده عالی تبدیل میسازد؟ (این گاز ماده اولیه سانتریفیوژهایی است که میتواند اورانیوم غنی شده خفیف و عالی را تولید کند.) یا این که ایران گاز UF6 و اورانیوم غنی شده خفیف را در کارخانههای مخفیانه خود تولید میکند؟ در گزارش سازمان اطلاعات ملی به این نکته اشارهای نمیشود، در حالی که اختلاف میان این دو مورد در آشکارسازی مساله بسیار حایز اهمیت است.
در صورتی که ایران از تاسیسات اعلام شده خود برای تولید مواد خام اولیه استفاده کرده باشد، علاوه بر این که مکانیسمهای بسیار موثر آژانس بینالمللی انرژی هستهای در زمینه پاسخگویی را زیر پا گذاشته، خطر افشای فعالیتها و متعاقب آن تحریمهای بینالمللی را نیز برای خود ایجاد کرده است. آژانس تلاش زیادی برای پیشبرد روشهایی بسیار حساس و موثق به کار برده است تا پاسخگویی ایران را در قبال مواد هستهای اعلام شده خود برانگیزد. اعلام این مساله از سوی آژانس، که میزان قابل توجهی از مواد هستهای محافظت شده در ایران مفقود شده است، مطمئنا بحرانی جهانی را به دنبال خواهد داشت. در مقابل، اگر پاسخگویی ایران در قبال مساله هستهای به شکلی معقول موجب رضایت آژانس گردد، دیگر هیچ یک از اظهارات آمریکا در مورد این که نکتهای گمراه کننده و نادرست در این مساله وجود دارد، اذهان مردم آمریکا و جهان را تحت تاثیر قرار نخواهد داد.
NIE به این نکته اشاره میکند که شاید ایران درصدد تولید تسلیحات هستهای با استفاده از کارخانهها و تاسیسات مخفیانه خود باشد که این خود مستلزم داشتن زیرساختهای غیر علنی و اعلام نشده قابل ملاحظهای است. پذیرش این مساله در جامعه جهانی که ایران برنامه تسلیحات هستهای خود را به صورت مخفیانه دنبال میکند تنها بر اساس اظهارات سازمانهای جاسوسی آمریکا به نظر غیر محتمل میرسد. اما در مجموع، سلسله مدارک محکم و به هم پیوسته دستگاه اطلاعاتی آمریکا در ارزیابی آن چه تصور میکرد، شواهدی غیر قابل تردید در مورد برنامههای هستهای ایران بود. مدارکی که با بررسیهای "بسیار موثق " دستگاه اطلاعاتی (در مورد وجود برنامه تسلیحات هستهای در ایران) و انتشار گزارش NIE در نوامبر سال 2007، خلاف آن اثبات شد.
بدون شک، برخی این پرسش را مطرح خواهند کرد که چگونه آمریکا میتوانست بدون آگاهبودن از محل تاسیسات هستهای در ایران از وجود آنها در این کشور اطمینان داشته باشد؟ بعلاوه، اگر آمریکا میدانست که این تاسیسات در کجا واقع شدهاند، چرا آژانس را از محل آنها مطلع نساخت و خواستار انجام بازرسی در ایران نشد؟ فعالیتهای اکتشافی آژانس که با موفقیت فوق العادهای در کشورهای کره شمالی، عراق و ایران انجام گرفت نشان میدهد که بازرسان این سازمان در صورتی داشتن اجازه دسترسی، قادر به شناسایی و کشف نکات زیادی هستند. مدارک و شواهد مرتبط آژانس که با حضور بازرسان و بررسی محل به دست آمده است، به مراتب بسیار مطلوبتر از مدارکی است که دستگاه اطلاعاتی آمریکا با تکیه بر بررسیهای خود از راه دور به آن رسیده است. در چنین شرایطی، افکار مردم آمریکا و جهان حامی بازرسیهای آژانس خواهد بود و تمایلی به برخورد نظامی براساس اطلاعات تردید آمیز جاسوسی نشان نخواهد داد.
همین بحث در مورد ادعای آمریکا مبنی بر این که ایران مواد لازم جهت ساخت بمب را از بازار سیاه تهیه کرده است نیز مطرح میشود. این ارزیابی آمریکا که ایران مبادلاتی در بازار سیاه انجام داده است، مورد شک و تردید خواهد بود مگر این که ایالات متحده منشاء فروش این مواد را شناسایی کند و بازرسان بینالمللی هم بتوانند آن را پیدا کنند. با توجه به این که پنهان کردن مقادیر اندک از مواد قابل شکافت بسیار آسان است، این مساله نیز غیر محتمل به نظر میرسد.
در واقع، حتی اعلام تولید تسلیحات هستهای از سوی ایران نیز لزوما ارزش صوری نخواهد داشت، همچنین اظهارات دائمی رهبران ایران در مورد توان این کشور در تولید تسلیحات پیشرفته معمولی مانند جنگندههای هوایی قابل قبول نخواهد بود. بنابراین مسیر بازار سیاه چالشی دردسرساز را به وجود میآورد. در صورتی که آمریکا بدون تکیه بر اطلاعات دقیق و محکم آژانس دست به اقدام پیشگیرانه بزند، آن گاه شاید تصمیم ایران در آغاز مجدد برنامههای هستهای خود یا ساخت علنی تسلیحات هستهای با موافقت افکار جهانی روبهرو شود.
در مقابل، این احتمال نیز وجود دارد که آژانس قادر به یافتن مدارک قانع کننده در مورد تسلیحات هستهای ایران ـ حتی با وجود تردیدهای شدید ـ نباشد و نتواند ثابت کند که مواد اولیه مورد نیاز برای ساخت بمب در ایران وجود داشته است. فقدان شواهد "بسیار روشن و اثبات کننده "، شرایط را برای راهاندازی حمله نظامی علیه ایران کاملا دشوار خواهد کرد. بدون داشتن مدارک محکم در مورد محل مواد اولیه ساخت بمب یا تاسیسات سازنده آن، نمیتوان با حمله نظامی چیزی را از بین برد. علاوه بر این مشکل نظامی، یک مشکل سیاسی هم وجود دارد و آن این است که ایران میتواند از تصور وجود مواد لازم برای ساخت بمب بهره برداری کند و همراهی افرادی که معتقدند جامعه جهانی باید تنها در صورت کشف شواهد آشکار در مورد اجرای برنامه هستهای توسط آژانس وارد عمل شود، را جلب نماید. حمله پیشگیرانه برضد مناطق مشکوک میتواند شرایطی را فراهم آورد که به ایران اجازه دهد بدون هیچ مجازاتی، از پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای کنارهگیری کند.
بنابراین، هر چند که افکار تردیدآمیز آمریکا یا جامعه جهانی ممکن است مانع اقدام پیشگیرانه آمریکا علیه ایران نشود، اما احتمالا منجر به بروز انتقادهای گستردهای در مورد پیشگیری خواهد شد و این تصور را برای ایران ایجاد میکند که در صورت کنارهگیری از پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای، یا ساخت مجدد یا ادامه علنی فعالیتهای مربوط به تسلیحات هستهای با مخالفت اندکی مواجه میشود و خطر بروز حملات بر ضد این کشور نیز کاهش خواهد یافت.
حتی شروع حمله پیشگیرانه با داشتن مدارک "روشن و اثباتکننده " در مورد وجود تسلیحات هستهای آزمایش نشده در ایران قمار بسیار خطرناکی خواهد بود. برخی به دست آوردن چنین اطلاعاتی را به منزله فراهم شدن آخرین فرصت برای بازداشتن ایران از هستهای شدن میدانند، در حالی که برخی دیگر معتقدند اتخاذ اقدام پیشگیرانه در این شرایط به مثابه جنگ با ایران هستهای است. با توجه به تمام اهداف عملی، انتظار برای به دست آوردن مدارک "روشن و اثباتکننده " به ممکن است به پذیرش ایران مجهز به سلاح هستهای منجر شود.
به طور خلاصه، با درنظر گرفتن مسایل موجود، واکنش ایران و همچنین افکار مردم آمریکا و جامعه جهانی، پیشگیری وابسته به شرایطی خواهد بود؛ از جمله شرایط داخلی، منطقهای و جهانی ایران، درک فوریت و عظمت تهدید هستهای، اعتبار و صحت ادعاهای آمریکا در مورد وضعیت و ماهیت برنامه هستهای ایران. عامل آخر، حداقل در حد خود، به موضع آژانس در قبال این مساله بستگی خواهد داشت.
ارزیابی موفقیتها و شکستها
به طور کلی بحث پیرامون اقدام نظامی پیشگیرانه بر میزان خسارات وارده بر تاسیسات هستهای ایران متمرکز میشود. اگر چه، این مساله تنها معیار یا حتی مهمترین معیار ارزیابی موفقیتها نیست؛ اما اقدام نظامی به تنهایی نمیتواند برنامههای هستهای ایران را متوقف کند. حتی در صورت تخریب تمام تاسیسات هستهای ایران، اگر این کشور هم چنان مایل به ادامه فعالیتها باشد و از توانایی بازسازی نیز برخوردار باشد، اقدام پیشگیرانه تنها موجب بسط دادن وسعت خطر میشود و با شکست مواجه خواهد گردید. به نظر آمریکا و متحدانش، مطلوبترین نتیجه اقدام نظامی، تصمیم تهران به متوقف کردن ادامه برنامههای خود یا خلع سلاح است.
بنابراین، اقدام نظامی که موجب تخریب بخش عمدهای از زیرساختهای هستهای ایران شود موفقیت چندانی به دست نیاورده و احتمالا بینتیجه خواهد بود. چنانچه این اقدام صورت گیرد به محکومیت گسترده واشنگتن، ترغیب ایران به بازسازی مجدد تاسیسات، کاهش محدودیتهای بینالمللی علیه برنامه هستهای ایران (زیرا ایران به عنوان قربانی محسوب میشود و لذا دفاع از کشور با دستیابی به تسلیحات هستهای حق آن خواهد بود)، و ممانعت از آمریکا در اتخاذ هر گونه اقدامی علیه برنامههای هستهای ایران یا هر کشور دیگری منجر خواهد شد. در مقابل، یک حمله پیشگیرانه که خسارات محدودی به بار آورد اما تهران را متقاعد کند که برنامهای بسیار خطرناک و پرهزینه دارد (به دلیل حمایت جهانی گسترده از اقدامات دیپلماتیک، اقتصادی و در صورت لزوم نظامی علیه ایران) یک موفقیت به نظر میرسد.
پیامدهای متعاقب
شرایط احتمالی متعددی وجود دارد که بر اساس آن ممکن است موفقیتها و شکستها بلافاصله آشکار نشود:
اگر ایران تغییری در سیاستهای داخلی خود یا تغییراتی در شرایط موجود در منطقه تجربه کند و بازسازی برنامه هستهای خود را متوقف ساخته و یا از پیگیری آن صرفنظر کند. به عنوان مثال، بروز یک بحران سیاسی داخلی که در رژیمی آزادتر و دموکراتیکتر رخ میدهد ممکن است تهران را به ارزیابی مجدد هزینه برنامه هستهای خود در مقایسه با روابطش با جهان خارج وادار کند. بالعکس، کاهش شدید قیمت نفت، تشکیل عراقی ایمن و با ثبات و حامی آمریکا، یا پیشرفت در حل و فصل مشکلات موجود در منطقه خاورمیانه (فلسطین و لبنان) که ایران هم از آنها منتفع شده است ممکن است این کشور را به کندکردن روند اجرای برنامههای هستهای یا متوقف ساختن آن وادار کند تا بدین طریق از شدت انزوای خود در سطح بینالمللی و اعمال فشار علیه خویش بکاهد.
اگر روند اجرای برنامه هستهای چندین سال به تاخیر میافتاد، آمریکا آزادی سیاسی و نظامی خود را برای آغاز حمله (در صورت لزوم) حفظ میکرد. این وضعیت مستلزم اطمینان مستمر در مورد تاسیسات هستهای بازسازی شده و مهیا بودن شرایط سیاسی در داخل و خارج از کشور برای اتخاذ اقدام نظامی است.
اگر ایران در گفتار خود وعده بازسازی برنامه هستهای، و حمله به منافع آمریکا را بدهد، در واقع کاری انجام نداده است. ایران بارها در شرایط انجام اقدامات تهاجمی قرار گرفته اما در عمل کار زیادی از پیش نبرده است.
چه چیز باعث بروز شکست میشود؟
اگر پیروزی در اقدام پیشگیرانه، ساختار تصمیمهای ایران برای متوقف ساختن یا رها کردن برنامه هستهای را شکل بدهد، شکست این اقدام نیز، ساختار تصمیمهای این کشور در تسریع فعالیتهای هستهای را شکل خواهد داد. بنابراین، یکی از خطرات احتمالی پیشگیری این است که مجموعه حکومت ایران ممکن است به این نتیجه برسد که برای دفاع از کشور در مقابل آمریکا، مسلح شدن به سلاح هستهای ضروریست و لذا این اولویت را که تاکنون در برنامه هستهای لحاظ نشده بود در آن بگنجاند.
تحقیقات آژانس نشان میدهد که فعالیتهای هستهای مخفیانه ایران به سال 1985 باز میگردد و این کشور بیش از آن که درگیر مسابقه هستهای شود، فعالیتهای بی هدفی را انجام میداده است. توضیحی که برای این مساله میتوان ارائه داد این است که اگر چه برنامه هستهای کره شمالی با ناامیدی پیش میرود، اما برنامه هستهای ایران توام با تمایل به کسب حیثیت و احترام، مشتاقانه رو به جلو میرود. خطر کنونی این است که همانند صدام حسین که پس از سال 1981 و حمله اسرائیل به رآکتور ازیراک تصمیم گرفت برنامه هستهای عراق را گسترش دهد، رهبران ایران نیز ممکن است پس از حمله به این نتیجه برسند که برنامه آنها شایسته داشتن اولویتهای بزرگتری است و با فوریت بیشتری باید دنبال شود.
تحمیل هزینه با حمله به زیرساختهای ایران
از آن جایی که هدف نهایی از پیشگیری، وادار کردن ایران به تغییر رویه خود است، لذا حملات موثر علیه زیرساختهای هستهای این کشور نقش مهمی در تحت تاثیر قرار دادن محاسبات تصمیمگیری آن ایفا میکند. حملاتی که به ویرانی کامل زیرساختهای هستهای این کشور منجر شود موجب تضعیف روحیه و دلسرد شدن ایران خواهد شد و ارزیابیهای تهران در مورد هزینه بازسازی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. اما به راهاندازی حملات شدیدتر علیه تاسیسات هستهای ایران ضروری به نظر نمیرسد. آسیب پذیری ایران در حمله به زیرساختهای صادرات نفتی این کشور بسیار زیاد است. درآمدهای نفتی حداقل سه چهارم درآمد دولت و حداقل 80 درصد درآمدهای صادراتی را تشکیل میدهد. تاسیسات صادرات نفتی ایران به شدت آسیب پذیر است؛ تقریبا تمام نفت ایران از طریق تعداد معدودی از ایستگاههای مکش و نقاط بارگیری در کنار ساحل خلیج فارس صادر میشود، که به راحتی درمعرض حمله دریایی یا هوایی قرار دارد. در صورتی که ایران مجبور باشد از درآمد صادرات نفتی خود صرف نظر کند، ذخایر خارجی این کشور برای بیش از یک سال کافی است، اما تاثیر سیاسی از دست دادن درآمد نفتی موجب میشود که ایران موضع هستهای خود را مورد بازبینی قرار دهد؛ به گونهای که ممکن است حمله به زیرساختهای هستهای این کشور لغو شود.
با اطمینان میتوان گفت که حمله به زیرساختهای نفتی ایران در شرایطی که اوضاع بازار جهانی نفت بسیار
آشفته است، مشخصا موجب افزایش قیمت نفت و آسیب رساندن به مصرف کنندگان نفت در آمریکا و سایر کشورهای وارد کننده نفت میشود. با این حال، در صورتی که ذخایر سایر کشورهایی که به منظور جبران زیان حاصل از قطع صادرات نفتی ایران، آمادگی خود را برای افزایش صادرات اعلام میکنند، بهاندازه کافی زیاد باشد، مشکل عمدهای به وجود نخواهد آمد. بهعلاوه، اگر قرار باشد میان قیمت بالاتر نفت و خاورمیانهای مملو از قدرتهای هستهای دست به انتخاب زد، واضح است که قیمت بالاتر نفت و کاهش رشد اقتصادی، مشکل
بزرگتر نخواهد بود.
ایران: عواقب داخلی
یکی از نگرانیهای عمده مربوط به اقدام پیشگیرانه ترس از افزایش حمایتهای داخلی از دولت است که رژیم ایران را قادر خواهد ساخت تجاوزهای خود را گسترش دهد و کنترل خود بر امور کشور را مستحکم کند. آیا مردم ایران به حمایت از دولت برخواهند خواست، یا حمله نظامی شکاف موجود میان جمهوری اسلامی و مردم را عمیق تر خواهد کرد؟ آیا حمله نظامی مردم ایران را - که در گذشته اصلیترین حامیان آمریکا در منطقه بودند- به مخالفان آمریکا مبدل خواهد کرد؟ اگر واکنش ملیگرایانه و ضد آمریکایی پاسخ احتمالی مردم ایران نسبت به این اقدام پیشگیرانه باشد، آیا میتوان از شدت چنین پیشامدی کاست؟
تاثیر سیاسی حمله
برخی معتقدند بر اساس سوابق تاریخی همان گونه که بمباران استراتژیک کشوری، عزم مردم آن را تقویت میکند، اقدام نظامی پیشگیرانه در ایران نیز موجب افزایش "حمایت مردم از دولت " خواهد شد. در واقع، بر اساس یکی از معدودترین مطالعات تجربی در مورد تاثیر بمباران استراتژیک که پس از جنگ جهانی دوم در مطالعه وضعیت بمباران استراتژیک آمریکا انجام گرفت، این نتیجه به دست آمد که بمباران استراتژیک در تخریب روحیه مردم آلمان و ژاپن در زمان جنگ موثر بوده است، اما به دلیل آن که این کشورها مخالفت سازمان یافتهای
نداشتند و مکانیسمهای اجتماعی و سیاسی آنها آسیبی ندید، این تضعیف روحیه عملا عواقب سیاسی چندانی
درپی نداشت.
در واقع، تجربه جمهوری اسلامی نشان میدهد که واکنش نسبت به بمباران به شرایط موجود بستگی دارد. در جریان حمله عراق به ایران در سپتامبر 1980، حمله هوایی به تهران و سایر شهرهای بزرگ در نخستین روزهای جنگ احساسات ملیگرایانه مردم را برافروخت و موجب افزایش حمایت مردم از دولت شد. حتی پسر شاه سابق نیز آمادگی خود را برای شرکت داوطلبانه در جنگ اعلام کرد که پیشنهاد وی رد شد. با این حال، در ماههای مارس و آوریل سال 1988، پس از هشت سال جنگ، زمانی که عراق حملات هوایی خود را با استفاده از موشکهای 189 به شهرها (عمدتا تهران) تشدید کرد، با وجود این که میزان خسارات چندان زیاد نبود، تاثیر بدی بر روحیه مردم گذاشت. یک چهارم جمعیت تهران از این شهر خارج شدند و همین موجب شد که دولت ایران در ماه جولای سال 1988 تصمیم به خاتمه جنگ بگیرد.
عوامل دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که بدون شک حمله پیشگیرانه علیه ایران بسیار متفاوتتر از بمباران استراتژیک در جریان جنگ جهانی دوم یا جنگ ایران و عراق است. مردم ایران، مردم کشور دشمن محسوب نمیشوند؛ بنابراین، به دلایل متعدد اخلاقی و قانونی برنامهریزان آمریکایی یا اسرائیلی در صدد کاهش خسارات غیر نظامی خواهند بود. گزارشهای شفاهی از جنگهای اخیر در بالکان و عراق نشان میدهد که پس از گذشت چند روز از حملات هوایی دقیق، غیر نظامیان دریافتند که تا زمانی که از تاسیسات نظامی یا اهداف استراتژیک احتمالی دور بمانند، میتوانند در آرامش و در امنیت به سر برند و حتی در جریان حملات به کار خود نیز ادامه دهند. احتمالا این مساله از شدت واکنشها در مقابل هر گونه حمله پیشگیرانهای میکاهد.
بحث میان مقامات ایرانی در مورد ابراز یا عدم ابراز حمله تلافی جویانه و چگونگی آن مطمئنا با جنگ قدرت میان نخبگان سیاسی احزاب مختلف در هم پیچیده خواهد شد و تلاش احزاب مختلف برای به دست آوردن منفعت در مقابل رقبا بر آن تاثیر خواهد گذاشت.
اگر سیاستمداران برجسته ایرانی حمله را نتیجه غیرضروری سیاستهای تهاجمی حکومت قلمداد کنند، شاید تاثیر طولانی مدت حمله پیشگیران بر احساسات ضد آمریکایی و تجاوز حکومت به حقوق مردم چندان مورد توجه قرار نگیرد. در این صورت، عقیده تعداد نسبتا اندک مقامات ارشد انقلابی که به شورای عالی امنیت ملی ایران - و به طور ویژه به رهبر انقلاب آیت اله خامنهای - وابسته هستند از بیشترین اهمیت برخوردار خواهد بود.
بر هیچ پایه و اساسی نمیتوان مطمئن بود که حمله پیشگیرانه به اعتراض عمومی بر ضد دولت ایران منتهی خواهد شد. برخی جنگها در طول تاریخ، آتش انقلابهای مردمی (مانند انقلاب 1917 روسیه) و تغییرات دموکراتیکی (مانند خلع رئیس جمهوری یوگسلاوی، اسلوبودان میلوسویچ از قدرت در اکتبر سال 2000، به دنبال حمله هوایی ناتو) را روشن کرده، اما بروز چنین اتفاقاتی بسیار نادر بوده است. مطمئنا بروز حمله پیشگیرانه وضعیت داخلی ایران را تحت تاثیر قرار خواهد داد، اما پیشبینی دقیق مطلوبیت یا عدم مطلوبیت عواقب سیاسی این حمله از دیدگاه آمریکا یا اسرائیل غیرممکن است. علیرغم این که بروز آشفتگی سیاسی امکان پذیر است، حمایت از پیشگیری به امید این که اقدام نظامی میتواند به تغییر حکومت منجر شود چندان عاقلانه به نظر نمیرسد.
در همین راستا، نمیتوان چنین تصور کرد که حمله پیشگیرانه بر ضد زیرساختهای هستهای ایران لزوما واکنشی ملیگرایانه را در پی خواهد داشت. احتمالا واکنش مردم ایران به شرایط موجود و ماهیت حمله بستگی خواهد داشت. بر این اساس، هر گونه اقدام نظامی مشخصا با هدف پیشگیری از چنین واکنشی برنامهریزی خواهد شد. حملهای که تاسیسات هستهای را با موفقیت تخریب کند اما موجب شعلهور شدن احساسات ملیگرایانه شود، افکار ضد آمریکایی را در میان مردم عادی تقویت میکند و حمایت عمومی از حکومتی غیر مردمی را گسترش میدهد که بهای گزافی برای آن باید پرداخت.
کاهش شدت عواقب ناخواسته
با این وجود، کاهش احتمال وقوع چنین واکنشی امکانپذیر است. دو اقدام زیر میتواند احتمال بروز عکس العمل ملیگرایانه را کاهش دهد:
به راهاندازی یک جنگ کامل اطلاعاتی با تاکید بر این نکته که اقدام نظامی بر ضد دولت ایران صورت میگیرد نه مردم این کشور. این جنگ باید تاکید کند که:
الف) رژیم ایران به منظور دفع انتقادهای داخلی و بینالمللی از نقض حقوق بشر، جلوگیری از فشارها برای تغییرات سیاسی و تهدید کردن همسایگانش در صدد دستیابی به بمب است.
ب) براین اساس حمله پیشگیرانه هر گونه جنگ و حتی زیان بزرگتری را از مردم ایران دور میکند.
حمله به تاسیسات هستهای ایران باید به همراه حمله به مراکز فرماندهی و پادگانهای وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - سازمانهایی که با برنامه هستهای این کشور مرتبط هستند و مسوولیت سرکوب مردم در داخل و ترورهای خارجی را برعهده دارند - صورت گیرد. به ویژه در صورتی که در جنگ اطلاعاتی، حمله به دستگاههای ضدشورش تهران به عنوان حمله بر ضد دستگاه ترور داخلی ترسیم شود، توان دولت ایران در بهرهبرداری از واکنش مردم به نفع خود محدود خواهد شد.
با این وجود، اگر این اقدامات، حکومت ایران را متقاعد کند که آمریکا در صدد سرنگونی آن بوده و این حکومت نیز برای حفظ بقای خود به سلاح هستهای نیاز دارد، این جنگ اطلاعاتی یا حمله به دستگاه ضدشورش دولت، ممکن است نتیجه معکوس در پی داشته باشد. رهبر انقلاب متقاعد شده است که آمریکا درصدد تحریک یک انقلاب مردمی است و قصد دارد کاری را که در اتحاد جماهیر شوروی انجام داد تکرار کند، و نگران آسیبپذیری ایران نسبت به چنین مبارزهای است. عقیده رهبر انقلاب در مورد خشنودی آمریکا از تغییر حکومت در ایران کاملا صحیح است اما در حال حاضر سیاست آمریکا، تلاش برای معامله با دولت فعلی بر سر مساله هستهای است. از قرار معلوم سیاست آمریکا حتی در آستانه اقدام نظامی پیشگیرانه نیز همین خواهد بود. چالش موجود این است که در صورت تمایل آمریکا به چنین رویکردی، این کشور هدایت جنگهای اطلاعاتی و نظامی که عکسالعمل ملیگرایانه را کاهش خواهد داد و موجب منزوی کردن حکومت خواهد شد را بر عهده میگیرد، و هم زمان به رهبران جمهوری اسلامی اعلام میکند که در صورت متوقف کردن برنامه هستهای حاضر به
معامله با آنها است.
دورنمای اقدام تلافی جویانه ایران: سوابق تاریخی
تاثیر احتمالی اقدام نظامی پیشگیرانه را باید از منظر تجارب تاریخی نگریست و عوامل متعددی که ممکن است ایران را به دلیل حمله به برنامه هستهای خود به تلافی وادارد در نظر گرفت. سابقه جمهوری اسلامی در واکنش نسبت به تحریکات یا حملات نظامی کاملا متغیر بوده است. از میان هفت مورد درگیری که در این جا بررسی شده است (من جمله چهار رویارویی نظامی میان آمریکا و جمهوری اسلامی) ایران در سه مورد به هیچ اقدام تلافی جویانه قابل توجهی دست نزده است و این نشان دهنده آن است که عوامل و شرایط موقعیتی در این موارد از اهمیت ویژهای برخوردار است.
تلاش جهت نجات گروگانهای سفارت آمریکا
در جریان طرح ریزی برای نجات گروگانهای سفارت آمریکا در تهران در آوریل 1980، سایروس ونس وزیر امور خارجه وقت آمریکا به شدت نگران بود و گمان میکرد که هر گونه تلاشی برای نجات این افراد موجب بروز حملات شدید به سفارتخانههای آمریکا در سراسر جهان اسلام خواهد شد، به همین دلیل دستور داد بیش از 900 تن از مقامات آمریکایی و اعضای خانوادههای آنها پستهایی را که به نظر وی آسیب پذیر میآمد ترک کنند و خود نیز از سمتش استعفا داد این یکی از معدود دفعاتی بود که یک وزیر امورخارجه در جریان اعتراضات استعفا میداد. در این حادثه، شکست عملیات نجات، هیچ عکس العمل خاصی در خارج از ایران به دنبال نداشت و در ایران نیز واکنش عمومی چندانی دیده نشد. علیرغم اظهارات مهاجمانه پس از حمله، دولت ایران هیچ اقدامی انجام نداد. اگرچه چنین نتیجهگیری شده است که شکست این عملیات و حقارت آمریکا نیاز به اتخاذ اقدام
را رفع نمود.
بمباران استراتژیک در طول جنگ ایران و عراق
از زمان آغاز جنگ ایران و عراق، عراق چندین بار تلاش کرد تا با ضربه زدن به اهداف اقتصادی ایران، به ویژه صنعت نفت این کشور، و خسارت به مراکز شهری، این کشور را وادار به تسلیم کند. این حملات در جریان "جنگ شهرها " در سال 1988 به اوج خود رسید. ایران با حمله موشکی به شهرهای عراق به این اقدام پاسخ داد و با تلاش در جهت بیثبات کردن شماری از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس دامنه درگیری را گسترش داد. ایران به ناوگان کشتیرانی بینالمللی نیز حمله کرد. با این حال، حملات ایران نتیجه معکوس به بار آورد: تجاوز و هجوم به کویت، بحرین و عربستان سعودی این کشورها را در حمایت از دولت عراق مصممتر ساخت، حمله به ناوگان بینالمللی بسیاری از کشورهای غربی را به رویاروی آشکار با ایران برانگیخت و حملات موشکی به بغداد، عراق را بر آن داشت تا از موشکهای دور برد اسکاد که قابلیت رسیدن به تهران را داشتند استفاده نماید.
قصد جدی برای آغاز عملیات
در طی مراحل پایانی جنگ ایران و عراق در فاصله سالهای 1988-1987، آمریکا، انگلستان و سایر کشورهای اروپایی به درخواست دولت کویت گروهی از تانکرهای نفتی و گازی را که "پرچمی واحد " حمل میکردند سازماندهی کردند و به منظور حمایت در مقابل حملات ایران، حافظت از آنها را هنگام عبور از خلیج فارس بر عهده گرفتند. پس از آن در اواسط سال 1987 عملیاتهایی به راه افتاد، حملات قایقهای سبک (با استفاده از تسلیحات سبک، راکتهای موشکانداز و راکتهای توپخانهای) به سرعت دفع شد، و ایران به روشهای بسیار ساده حمله مانند استفاده از مین روی آورد، با این وجود میزان خساراتی که وارد آورد حداقل بهاندازه گذشته بود. در سپتامبر و اکتبر 1987 ایران حملات بیباکانه خود را بار دیگر از سر گرفت، از جمله حملاتی که با استفاده از موشکهای کرم ابریشم به راهانداخت، این حملات آمریکا را به تخریب دو سکوی نفتی که از سوی سپاه پاسداران به عنوان پایگاهی برای انجام حمله مورد استفاده قرار میگرفت و وارد کردن خسارات به یک سکوی دیگر برانگیخت. ایران در طول سه روز بعدی، سه موشک کرم ابریشم به پایانه صادرات نفتی کویت شلیک کرد و صادرات نفت این کشور را مختل ساخت. حملات ایران به کشتیها در طول شش ماه بعد افزایش یافت و از
حدود شش حمله در هر ماه به حدود ده حمله رسید. به طور خلاصه میتوان گفت که ایران با افزایش عملیاتهای خود به تصمیم برای آغاز عملیات واکنش نشان داد.
پیشبینی عملیات جنگی
پس از آن که مینهای ایرانی در تاریخ 14 آوریل 1988خسارات سنگینی بر ناوشکن ساموئل رابرتز آمریکا وارد ساخت، آمریکا در تاریخ 18 آوریل دو سکوی نفتی ایران را غرق کرد؛ در همین روز نیروهای عراقی توانستند بار دیگر، به کمک اطلاعات گردآوری شده آمریکا، در جریان عملیاتی که نقطه عطفی در تاریخ جنگ بود، شبه جزیره فاو را اشغال کنند. نیروهای دریایی ایران با حمله به چند کشتی آمریکایی به این حملات پاسخ دادند. در نتیجه، ناوگان دریایی آمریکا اکثر ناوهای باقی مانده ایران را غرق کرد. پس از این مرحله، تا پایان جنگ حملات ایران به کشتیها از ده حمله در طول ماه به دو حمله کاهش یافت. واکنش بعدی ایران نسبت به عملیات آمریکا ارائه دادخواست علیه این کشور به دلیل وارد کردن صدها میلیون دلار خسارت به دو سکوی نفتی خود در دادگاه بینالمللی لاهه بود (ایران نتیجهای از این دادخواست به دست نیاورد). در مجموع، نیروهای ایرانی نگران رویارویی با نیروهای توانمندتر و عظیمتر آمریکا نبودند و با تمام توان جنگ را دنبال کردند اما پس از تحمل شکست سنگین از آن دست کشیدند.
سقوط هواپیمای ایران
در ژولای سال 1988، در جریان مراحل پایانی جنگ ایران و عراق، رزمناو آمریکایی وینسنز که گمان میرفت مورد حمله هواپیماهای جنگی ایران قرار گرفته است به صورت تصادفی یک هواپیمای ایرباس ایرانی را هدف
قرار دادکه به کشته شدن تمامی 290 سرنشین آن منجر شد. این حادثه،که در میان حمایتهای گسترده و
غیر مستقیم آمریکا از جنگ عراق و اندکی پس از حمله موفقیتآمیز عراق به فاو رخ داد، رهبری ایران را متقاعد کرد که آمریکا به پشتیبانی از عراق وارد جنگ شده است و رهبر ایران، آیت اله روحالله خمینی را بر آن واداشت تا به آتش بس با عراق تن دهد. علیرغم رنجش و ناراحتی قابل توجهی که در میان مردم ایران بر سر این حادثه به وجود آمد، ایران هرگز در صدد اقدام تلافی جویانه برنیامد. آمریکا مسوولیت مرگ این مسافران را پذیرفت و غرامت آن را پرداخت کرد.
بمباران بوینس آیرس
پس از آن که نیروهای اسرائیلی در فوریه سال 1992 در جریان جنگ با حزبالله، شیخ عباس موسوی، دبیر کل این حزب و خانوادهاش را به شهادت رساندند، حزبالله به منظور بمباران سفارت اسرائیل در بوینس آیرس در ماه میسال 1992 از همکاری وزارت اطلاعات و امنیت ایران استفاده کرد. سپس در ژوئن سال 1994، هلیکوپترها و هواپیماهای جنگنده اسرائیل یکی از پایگاه حزبالله در لبنان(Ayn Dardara) را مورد حمله قرار دادند که در نتیجه حدود ده نفر از نیروهای جدید حزبالله و مربیان ایرانی آنها کشته شدند. یک ماه بعد، حزبالله و ایران مرکز تجاری یهودیان بوینس آیرس را بمباران کردند که به کشته شدن هشتاد و پنج تن و زخمی شدن صدها نفر دیگر انجامید. به طور خلاصه باید گفت، ایران با درگیر شدن در عملیاتهای تروریستی در جهان به اصلیترین متحد و حامی خود، یعنی حزبالله لبنان کمک کرد تا حملات اسرائیل را تلافی کند.
کشته شدن دیپلماتهای ایرانی به دست طالبان
در ماه آگوست سال 1998، با تشدید جنگ داخلی در افغانستان، طالبان به شهر مزارشریف، اصلی ترین شهر مخالف این گروه، در شمال افغانستان یورش برد و نیروهای آن را که مدتها مورد حمایت مالی ایران قرار داشتند و به کمک این کشور به تسلیحات نظامی تجهیز شده بودند شکست داد و هزاران تن از مسلمان شیعه این شهر را قتل عام کرد. همچنین طالبان یازده دیپلمات ایرانی را به همراه دیگر شهروندان ایرانی این شهر به قتل رساند، شدت این جنایت به حدی بود که شورای امنیت سازمان ملل متحد این اقدام را به شدت محکوم کرد. ایران که از شرایط موجود در کشور شیعهنشین افغانستان، قتل دیپلماتهای خود و احتمال پیروزی طالبان در جنگ داخلی بسیار خشمگین بود، در ماه اکتبر بیش از 200000 تن از نیروهای خود را در مرز ایران و افغانستان مستقر کرد. حتی با وجود این که اوضاع جهانی برای بروز واکنش نظامی ایران مساعد بود (کشتار فجیع مردم بی گناه و تخریب معروفترین تندیس بودا در بامیان در ماه سپتامبر به دست طالبان برای بسیاری در سراسر جهان دردناک بود)
ایران به افغانستان حمله نکرد. از قرار معلوم، ایران قصد نداشت در مرداب افغانستان گرفتار شود.در مقابل، ایران برای ارسال تسلیحات جنگی برای احمد شاه مسعود، رهبر غیررسمی نیروهای ائتلاف شمال بر ضد طالبان، به دولت فدرال روسیه پیوست و موجبات موفقیت وی در حملات اکتبر و نوامبر 1998 را که به بازپسگیری بخش زیادی از اراضی افغانستان و وارد کردن خسارات وضربات سخت به طالبان منجر گردید فراهم آورد. این تجربه نشان میدهد با وجود آن که ایران ممکن است در صورت لزوم از اقدام مستقیم سرباز زند، اما در حفظ منافع و تنبیه دشمنان از طریق متحدان و نمایندگانش کاملا ماهرانه عمل میکند. از این تجارب میتوان به سه تجربه دست یافت:
1) تهران میداند که گاهی اوقات محدودیتها و موانع بهترین راه برای حفظ منافعش است، با این حال در صورتی که شرایط مهیا باشد وارد عمل خواهد شد.
2) گاهی اوقات واکنشهای ایران با توجه به منافع این کشور چندان به موقع و متقاعد کننده نبوده است، اما گاهی اوقات از دید تهران مناسب بوده است (به عنوان نمونه، تکیه بر واکنشی که مدتها بعد به شکلی نامتناسب و در نقطهای دورتر از محل حادثه رخ میدهد و استفاده از نمایندگان یا جانشینان تروریستی)
3) تهران به منظور آرام کردن احساسات ملیگرایانه مردم نسبت به حملات خارجی در تمامی شرایط واکنش سریع نشان نمیدهد و گاهی اوقات نیز هیچ پاسخی به این حملات داده نمیشود. پاسخ تهران به این حملات اغلب در محدوده زمانبندی خود و زمان و مکانی که خود انتخاب میکند رخ میدهد.
ماهیت، مقیاس و وسعت اقدام پیشگیرانه و واکنش ایران
به احتمال زیاد ماهیت، مقیاس و وسعت هر اقدام پیشگیرانهای بر ماهیت، مقیاس و وسعت واکنش ایران تاثیر میگذارد.
اقدام پنهانی
ممکن است اقدام پنهانی احتمال بروز عواقب سیاسی یا واکنش شدید ایران را به حداقل برساند. چنین اقدامی میتواند شامل تلاش برای تشویق مهندسان و دانشمندان برجسته ایرانی برای ترک کشور، قرار دادن طرحهای معیوب و ناقص در قطعات اصلی تجهیزات یا ریختن ویروسهای مخرب در برنامههای اساسی کامپیوتری یا دستکاری تاسیسات مهم باشد. ممکن است در اقدامات پنهانی، مقامات ایرانی قادر به تعیین این که خسارت وارده به یکی از تاسیسات مهم یک اشکال صنعتی بوده یا از طریق دستکاری به وجود آمده است، نباشند. حتی اگر تهران مشکوک به دستکاری نیز شود، نمیتواند تعیین کند که این اتفاق به دست مخالفان داخلی رخ داده یا دستگاههای اطلاعاتی خارجی در آن دخیل بودهاند. این عدم اطمینان خطر بروز عکسالعمل ملیگرایانه و اقدام تلافیجویانه ایران را تا حد زیادی کاهش میدهد. با این وجود، اقدام پنهانی چالشهایی را نیز به دنبال خواهد داشت که کمترین آن در مورد دسترسی به تاسیسات مورد هدف است. زیرساختهای هستهای ایران بسیار گسترده است و به همین دلیل، ایجاد اختلال و از هم پاشیدن آن دشوار است. بعلاوه، موفقیت اقدام پنهانی مستلزم صرف وقت است. به دلیل وجود این دشواریها، ممکن است اقدام پنهانی تاثیر گسترده و طولانی مدت بر برنامههای هستهای ایران و رفع لزوم اقدام نظامی نداشته باشد.
حمله به تاسیسات پنهانی
گزینه دیگر حمله به تاسیسات پنهانی (در صورت وجود) خواهد بود، همانند حملهای که اسرائیل در 6 سپتامبر سال 2007 علیه نقاط مشکوک هستهای سوریه راهاندازی کرد. آن حمله به عنوان موفقیت سیاسی مهمی محسوب گردید: هیچ یک از کشورهای عربی به صورت علنی به این حمله اعتراض نکردند، و نشان دادن انزوای رهبران سوری تاثیر این اقدام را با بزرگ نمایی جلوه داد. علاوه بر این، سوریه در نحوه پاسخگویی به این حمله دچار سردرگمی شد و با آشکار شدن وجود تاسیسات پنهانی، بروز اعتراضات موجب شرمندگی سوریه گردید. امکان عملی بودن این اقدام در مورد ایران، به همان میزان که جالب به نظر میرسد، قابل تردید هم هست. ایران دارای تاسیسات آشکاری است که میتواند مواد قابل شکافت برای ساخت تسلیحات هستهای را بدون استفاده از تاسیسات پنهانی در آنها تولید کند. بنابراین، در صورت حمله آمریکا یا اسرائیل به زیرساختهای هستهای ایران، نه تنها تاسیسات پنهانی احتمالی باید نابود شود، بلکه بخشهایی از زیرساختهای هستهای آشکار این کشور که قابلیت اجرای برنامه تسلیحات هستهای را دارند نیز باید از میان بروند.
یک حمله جامع و کلی
در دورنمای حمله گسترده به ایران با هدف قرار دادن بخشهای مهم زیرساختهای هستهای آشکار این کشور، هم چنان پرسشی بدون پاسخ باقی مانده است: رابطه میان مقیاس/وسعت این حمله و تاثیر سیاسی احتمالی آن. اگر این حمله بیش از آن که به صورت چندین اقدام جداگانه در طول زمان رخ دهد یک حادثه واحد بود، تاثیر آن نیز به شکل قابل توجهی کاهش مییافت. عامل دیگر میزان خسارات وارده است که در نظر نگرفتن آن بسیار دشوار است. در مجموع، در صورتی که بخشهای مهم و اصلی زیرساختها (یا حجم قابل ملاحظهای از مواد قابل شکافت) در حمله نخست باقی بمانند، ایران واکنش چندان محکمی نشان نخواهد داد، مبادا که این واکنش حمله دیگری را علیه باقیمانده موجودی هستهای این کشور تحریک کند. صرف نظر از واکنش دولت، احتمالا واکنش مردم ایران، به تعداد افرادی که ناخواسته در حمله کشته شوند، بستگی خواهد داشت. برخی از زیرساختهای هستهای پنهانی ایران که از سال 2002 تاکنون خلع سلاح شده است در مراکز شهری یا نزدیک به آنها واقع شده، و به دلیل مجاورت غیر نظامیان با اهداف تعیین شده یا به دلیل بروز اشتباه (شناسایی نادرست اهداف یا تاخیر در رهاکردن بمبها به دلیل اشتباهات مکانیکی) احتمال کشته شدن این گروه از مردم در حمله بسیار زیاد است. علاوه بر این، بسیاری از تاسیسات شناخته شده هستهای نزدیک مراکز شهری واقع شده است (رآکتور بوشهر و تاسیسات اصفهان) و تخریب آنها موجب پراکنده شدن دودهای بسیار سمی شیمیایی یا مواد رادیواکتیو در جو خواهد شد که مردم شهرهای نزدیک را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
شاید آمریکا علاوه بر حمله به زیرساختهای هستهای ایران، به منظور بازداشتن این کشور از اقدام تلافی جویانه عناصر مهم نیروهای مسلح را نیز مورد حمله قرار دهد (به عنوان مثال، نیروی دریایی، ذخایر مربوط به صنایع هوایی که در جنگ بهکار میرود، یا موشکها و راکتهای این کشور). چنین حملهای یک هفته یا بیشتر به طول میانجامد. شمار قابل توجهی از غیر نظامیان و صدها، اگر نگوییم هزارها، نیروی نظامی در این جنگ کشته خواهند شد. نیروی نظامی ایران عمدتا از سربازهایی تشکیل شده که از تمامی نقاط کشور و سطوح اجتماعی مختلف عازم خدمت سربازی میشود (گرچه بسیاری از خانوادههای مرفه میتوانند خدمت سربازی فرزندان خود را بخرند). به نظر میرسد تاثیر هر آسیبی به نیروی نظامی ایران در سراسر کشور و تمامی سطوح جامعه درک خواهد شد. این عامل احتمالا فشار مردم بر دولت برای انجام اقدام تلافیجویانه را افزایش خواهد داد.
و اگر اسرائیل دست به حمله بزند؟
احتمالا ایران به همان روشی که به حمله آمریکا پاسخ میدهد در مقابل حمله اسرائیل واکنش نشان نخواهد داد. گرچه تهران فرض میکند که حمله اسرائیل با حمایت آمریکا صورت میگیرد، اما احتمالا خواستار تشدید اختلافات با اسرائیل نخواهد بود زیرا این اختلافات آمریکا را نیز در بر میگیرد. البته میتوان مطمئن بود که برخی از تصمیم گیرندگان ایرانی به منظور تخریب بیشتر جایگاه آمریکا در منطقه از انجام چنین کاری حمایت میکنند. در مقابل ایران با تمسک به ابزار تروریسم (احتمالا حمله به اهداف آسیب پذیر اسرائیل و یهودیان) به حملات اسرائیل پاسخ میدهد، در حالی که تنها به دلیل کسب امتیازات تبلیغاتی، آمریکا را مورد حملات لفظی خود قرار میدهد. یا شاید با گشودن جبههای جدید برضد آمریکا حمایتهای خود را از حمله علیه نیروهای آمریکایی در عراق افزایش دهد و با این کار در صدد آرام کردن حامیان اقدام تلافیجویانه برآید، بدین ترتیب احتمال افزایش شدت و وسعت جنگ کاهش مییابد. در نهایت، ممکن است ایران علیه اسرائیل و آمریکا به اقدام تلافی جویانه دست بزند و با این کار آنها را به بروز واکنش مشترک وادارد و بدینوسیله در مقابل چشمان بسیاری از اعراب و مسلمانان اتحاد آمریکا و اسرائیل را مستحکمتر کند. گرچه در صورتی که ایران به طور همزمان آمریکا و اسرائیل را تحریک کند، باید برای هر پیروزی تبلیغاتی که از اقداماتش به دست میآورد، بهای زیادی پرداخت کند.
با این حال، همانگونه که پیشتر گفته شد، مقیاس و وسعت حملات بر مقیاس و وسعت واکنشهای ایران تاثیر میگذارد، ملاحظات سیاسی داخلی و شرایط نظامیـ سیاسی حاکم بر منطقه، تصمیم ایران در مورد نحوه واکنش را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.
پاسخهای احتمالی ایران
اگر ایران تصمیم به واکنش در برابر اقدام نظامی پیشگیرانه آمریکا و اسرائیل بگیرد، گزینههای زیادی را پیش رو خواهد داشت. با این وجود، آمریکا و متحدانش نیز به منظور جلوگیری از این واقعه یا افزایش هزینههای آن، کاهش مزایا یا تاثیر واکنشهای ایران ابزارهای متعددی در دست دارند تا شاید مطلوبیت این واکنشها و مزایا را درنظر تهران کمرنگ جلوه دهند. در این جا برخی از واکنشها مورد بحث و بررسی قرار میگیرند.
کنارهگیری از پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای (NPT)
ادعای ایران در پایبندی به پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای موجب شده که این کشور برنامه هستهای خود را مشروع بنمایاند و بر اساس ماده 4 این پیمان از حق "مسلم " خود در غنیسازی این فناوری دفاع کند. در نتیجه، در صورتی که ایران در آستانه حمله آمریکا یا اسرائیل از این پیمان کنارهگیری کند با مشکلاتی چند مواجه خواهد شد. اتخاذ چنین موضعی احتمال پیگیری روند دیپلماسی پس از جنگ را کاهش میدهد، تلاشهای ایران در ترسیم چهره خود به عنوان قربانی زیان دیدهای که مورد تجاوز قرار گرفته است کماثر میشود و تلاش آن برای دستیابی به فناوری هستهای از کشورهای خارجی به منظور ساخت مجدد برنامه هستهای خود، با دشواری مواجه میشود. مطمئنا در صورت بروز حمله، ایران میتواند بر اساس ماده 10 این پیمان حق خود را مطالبه و از آن کنارهگیری کند. احتمال انجام این کار تنها در صورتی وجود دارد که ایران مطمئن باشد میتواند به تنهایی و بدون تکیه بر تجهیزات و فناوری منابع خارجی برنامه هستهای خود را بازسازی کند. به منظور جلوگیری از چنین پیشامدی، آمریکا میتواند از تصویب قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد حمایت کند. این قطعنامه براساس ماده 41 فصل هفتم از منشور سازمان ملل متحد بیان میکند که کنارهگیری هر دولتی از NPT مستلزم محروم شدن وی از هرگونه فناوری مجاز برای اعضای پیمان یا اعمال محرومیتهای اقتصادی یا تخریب تاسیسات هستهای آن است.
جلوگیری از صادرات نفتی منطقه
طبق ارزیابی اطلاعات دفاعی آمریکا که اخیرا به صورت غیرمحرمانه منتشر شده است، "نیروی دریایی ایران ... میتواند با استفاده از زیردریاییهای دیزلی KILO، ناوچه گشتی موشکانداز، مینهای دریایی و موشکهای کروز ضدکشتی مستقر در دریا و خشکی به مدت کوتاهی مانع از عبور نفت در خلیج فارس شود. "
علیرغم این که ایران میتواند با ممانعت از عبور نفت در خلیج فارس، حداقل موجب بروز یک آشفتگی موقت در جهان نفت و بازارهای مالی شود، اما نمیتواند این کار را به مدت طولانی ادامه دهد. غرق کردن تانکرهای بزرگ بسیار دشوار است؛ بزرگی و استحکام این کشتیها و بخش ـ بخش بودن بدنه آنها موجب کاهش آسیب پذیری این کشتیها میشود. علاوه بر این، تنگه هرمز بهاندازه کافی عمیق و بزرگ است و تانکرها میتوانند از کنار کشتیهای شکسته یا غرق شده عبور کنند. با این حال، پاک سازی و ایجاد امنیت در این تنگه به منظور تردد کشتیها در مقابله با تلاش ایران برای ممانعت از عبور کشتیها از این منطقه ممکن است یک ماه یا بیشتر به طول انجامد. با توجه به این که در حال حاضر تهران هیچ راه دیگری برای عبور نفت و گاز خود به بازار ندارد، تلاش برای بستن این تنگه حداقل به همان میزان که به زیان سایر کشورهای منطقه است، برای این کشور نیز زیانآور خواهد بود. تقریبا تمامی صادرات نفت و گاز ایران از طریق این تنگه صورت میگیرد. بعلاوه، چهار بندر از شش بندر اصلی این کشور در سواحل خلیج فارس قرار دارد؛ حدود 85 درصد از واردات ایران در این بنادر جا به جا میشود. همچنین تلاش به منظور مسدود کردن این تنگه موجب تحریک اقدامات تلافیجویانه دیگری علیه زیرساختهای تولید نفت این کشور و صادرات آن از طریق تنگه هرمز خواهد شد. نکته بسیار مهم این است که حمله به کشتیها در خلیج فارس از لحاظ سیاسی ایران را در میان کشورهای همسایه تولید کننده نفت، کشورهای وارد کننده نفت و کشورهایی که حامی آزادی کشتیرانی هستند منزوی خواهد کرد. ممکن است ایران با اقدام شورای امنیت سازمان ملل متحد مواجه شود. آخرین باری که ایران به یک کشتی بی طرف در خلیج فارس حمله کرد در طول جنگ ایران و عراق بود که منجر به مداخلات نظامی کشورهای خارجی (آمریکا و اروپا) گردید که به سود ایران نبود. در هر صورت، در گفتار یا عمل، ایران به این تنگه به عنوان نقطه قوتی که در صورت حمله به برنامه هستهای این کشور از آن استفاده خواهد کرد مینگرد. در مواقع متعددی در طول جنگ ایران و عراق، مقامات ارشد ایرانی هشدار دادند که در صورت مجاز نبودن ایران به صدور نفت از خلیج فارس، هیچ یک از کشورهای منطقه اجازه چنین کاری را پیدا نخواهند کرد. همچنین، تمرینهای نظامی ایران غالبا شامل مسدود کردن یا بستن تنگه هرمز میشود.
بنابر این از روی احتیاط فرض میکنیم که ایران تردد کشتیها در تنگه هرمز را تهدید خواهد کرد. اقدامی که ممکن است آمریکا به منظور کاهش تاثیر چنین حرکتی اتخاذ کند آرام کردن جو بازارهای نفتی است، بدین طریق که همزمان با اقدام نظامی اعلام کند که در صورت اتخاذ چنین اقدامی از سوی ایران و متعاقبا کاهش صادرات نفتی از خلیج فارس، ذخایر استراتژیک نفتی روانه بازار خواهد شد. در عین حال سایر کشورهای عضو سازمان بینالمللی انرژی را نیز به حفظ این ذخایر تشویق کند. همچنین پیش از تشدید شدن تنشها و ممانعت از کشتیرانی در این منطقه، آمریکا میتواند ترتیبی برای ارائه بیمه تضمین شده دولتی برای کشتیرانی در این خلیج فراهم آورد.
علاوه بر این، در صورت مشخص شدن زمان حمله، آمریکا میتواند پیش از حمله به منظور پیشگیری، و در صورت لزوم مقابله با هر گونه حمله ایران به کشتیها، نیروهای نظامی بیشتری را در خلیج فارس مستقر کند. سایر کشورها، نظیر کشورهای عضو ناتو و وارد کنندگان اصلی نفت در آسیا، میتوانند با اعمال فشار بیشتر بر تهران و بیان تعهدات خود نسبت به آزادی کشتیرانی در منطقه و اعلام آمادگی برای دفاع از هر یک از کشورهای حاشیه خلیج فارس که مورد تهدید ایران قرار گیرد، این کشور را از مداخله در کشتیرانی این خلیج بازدارند. در نهایت، پیش از حمله میتوان کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس را به افزایش ظرفیت لولههای نفتی موجود در تنگه هرمز تشویق کرد. خط نفتی عربستان سعودی قادر به حمل 5 میلیون بشکه نفت در روز به سواحل دریای سرخ است - این ظرفیت را میتوان با استفاده از ماده کاهنده اصطکاک به سرعت به بیش از 8 میلیون بشکه در روز افزایش داد. امارات متحده عربی در حال ساخت خط لولهای به ظرفیت 5/1 میلیون بشکه در روز به سواحل عمان در خلیج فارس است؛ ماده کاهنده اصطکاک به میزانی است که ظرفیت این خط لوله را میتوان به بیش از 5/2 میلیون بشکه در روز افزایش داد. این دو خط لوله به تنهایی میتوانند بیش از 60 درصد از 17 میلیون بشکه نفتی را که در طول روز از این تنگه عبور میکند، حمل کنند.
متوقف کردن صادرات نفتی ایران
ایران میتواند صادرات نفت خود را متوقف کند. ذخیره ارزی این کشور (بیش از 70 میلیارد دلار) برای خرید واردات به مدت یک سال و نیم کافی است. با این حال، تاثیر توقف صادرات نفتی ایران به واکنش سایر کشورهای تولید کننده نفت بستگی خواهد داشت. در اوایل سال 2008، سایر کشورهای تولید کننده نفت در حاشیه خلیج فارس (عمدتا عربستان سعودی و امارات متحده عربی) به جایگاه پیشین خود بازگشتند و ظرفیت مازاد خود را بهاندازهای افزایش دادند که بتوانند با حذف صادرات نفتی ایران در بازار جهانی نفت مقابله کنند.
این اختلاف با افزایش رکود اقتصاد جهانی گسترش مییابد و ظرفیت تولید نفت نیز به دلیل افزایش قیمتها در سالهای اخیر بیشتر میشود. توافق با کشورهای تولیدکننده نفت به منظور افزایش تولید میتواند تاثیر توقف صادرات نفتی ایران را خنثی کند.
حمله به منافع آمریکا و متحدانش در خلیج فارس
ایران میتواند به زیرساختهای حساس و مهم در خلیج فارس حمله کند مانند تاسیسات نفتی عربستان سعودی در شهر ابقیق که بزرگترین تاسیسات نفتی جهان است و روزانه بیش از نیمی از صادرات نفتی این کشور را جابهجا میکند. وارد کردن خسارت به این تاسیسات ماههای متمادی موجب کاهش صادرات چندین میلیون بشکه نفت خام از عربستان سعودی خواهد شد. با وجود این، پس از حمله گروه القاعده در سال 2006 به ابقیق، عربستان سعودی امنیت تاسیسات نفتی خود را افزایش داده است. در عوض، ایران میتواند به طرحهای نمکزدایی در سواحل جنوبی خلیج فارس که 60 درصد آب آشامیدنی مصرفی در کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس را تامین میکند حمله ببرد. از آن جایی که این کشورها به شدت به آب تصفیه شده وابسته هستند و ذخایر آبی آنها اندک است، حمله به تاسیسات نمک زدایی در این خلیج بلافاصله بر سلامت و آسایش مردم این منطقه تاثیر خواهد گذاشت.
با این حال، میتوان با اتخاذ انواع اقدامات حفاظتی به صورت قراردادی و مستحکمتر کردن اکثر زیرساختها از شدت آسیبپذیری این تاسیسات جلوگیری کرد، به عنوان مثال میتوان سیستمهای آبی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس را به یکدیگر مرتبط کرد به گونهای که حمله به تاسیسات یک کشور با رجوع به سایر تاسیسات خنثی شود ایجاد یک اتصال دائمی چندین سال به طول میانجامد، اما اقدامات موقتی میتواند از شدت خسارات تا حد چشمگیری بکاهد.
البته وارد کردن عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در درگیری با آمریکا نتایج معکوسی برای ایران به بار خواهد آورد و به منزله تکرار یکی از بزرگترین اشتباهات این کشور در دوران جنگ ایران و عراق خواهد بود. ضمنا ایران میتواند به تجهیزات دریایی آمریکا در خلیج فارس حمله کند. مطمئنا تاکتیکهای گروهی قایقهای سبک ایران خسارات سنگینی به ناوگان پنجم آمریکا وارد خواهد کرد. با سرنگویی ناوگان آمریکا نه تنها ایران مدعی یک پیروزی تبلیغاتی خواهد شد، بلکه چنین حملاتی با تاکید نیروی دریایی این کشور بر ارزشهای شیعی انقلاب مانند استقامت بی چون و چرا، ایثار در راه رسیدن به هدفها و شهادت هماهنگ خواهد بود (اگر بمیریم، پیروزیم، اگر دشمن را شکست دهیم، پیروزیم) در مقابل این مفاهیم در خارج از ایران مفاهیمی چون "نیروی طاقت فرسا " و "عملیات قاطعانه " دیده میشود. اگر ایران دست به حمله بزند، پاسخ آمریکا قطعا نابودی و تخریب نیروی دریایی ایران خواهد بود.
حمله به منافع آمریکا در عراق
ممکن است ایران از شبه نظامیان شیعه و "گروههای خاصی " که در عراق درگیر حمله با آمریکا و نیروهای دولت موقت ائتلافی هستند حمایت کند. تا این جا به نظر میرسد که ایران در حمایت از این گروهها چندان صادقانه رفتار نکرده است، اما در آستانه حمله پیشگیرانه میتواند حمایت خود را تقویت کند، و صدور قطعات برای ساخت مواد منفجرکننده دستساز و تسلیحات پیشرفتهتر ضدزرهی و ضدهوایی نیمهسنگین را افزایش دهد. بهعلاوه میتواند از بمبگذاریهای انتحاری گروههای شیعه علیه نیروهای ائتلافی حمایت مالی کند. نیروهای ائتلافی باید به منظور مقابله با تهدید فزاینده ایران تلاش خود را برای بستن مسیرهای قاچاق و پنهانی که توسط ایران برای بردن تسلیحات و نیرو استفاده میشود، افزایش دهند.
حمله به اسرائیل از طریق لبنان
ممکن است ایران در پاسخ به حمله آمریکا حزبالله را به حمله موشکی علیه اسرائیل وادار کند، و بدین ترتیب به یکی از متحدان اصلی آمریکا زیان برساند، به محبوبیت خود در میان اعراب بیفزاید و تلاشهای مربوط به از سرگیری روند دیپلماسی اسرائیل و فلسطین را با شکست مواجه کند. ایران به منظور دستیابی به چنین اهدافی انرژی و منابع قابل ملاحظهای را به منظور تشکیل توان نظامی حزبالله (براساس گزارشها، بیش از 30000 راکت) سرمایهگذاری کرده است، و حزبالله نقش مهمی در محاسبات ایران برای ایجاد رعب و وحشت ایفا میکند. با وجود این، حزبالله که پس از جنگ با اسرائیل در تابستان سال 2006 توان خود را باز یافته است، تمایلی برای به خطر انداختن پایگاه حمایتی خود در جهان تشیع و بینتیجه گذاشتن تلاشهای خود برای بازسازی در جنوب لبنان و تشکیل مجدد نیروی نظامی ندارد. احتمالا آمریکا درصدد است با اظهار حمایت از اسرائیل در مقابل حمله موشکی حزبالله به این رژیم، همانند سال 2006، تلاش خواهد کرد امکان بروز چنین عکس العملی را کاهش دهد. ممکن است آمریکا همکاری خود با اسرائیل را در جهت گسترش و استقرار سیستمهای دفاعی در مقابل حملات موشکهای کوتاه برد افزایش دهد.
حمله به رآکتور هستهای اسرائیل در دیمونا
ممکن است ایران در پاسخ به حمله آمریکا یا اسرائیل به زیرساختهای هستهای خود، رآکتور هستهای اسرائیل در دیمونا را مورد حمله موشکی قرار دهد. در آغاز جنگ ایران و عراق، ایران در 30 سپتامبر 1980 حمله نافرجامی به رآکتور هستهای ازیراک در عراق داشت (حدود یک سال پیش از حمله موفقیتآمیز اسرائیل در ژوئن 1981). در طول جنگ ایران و عراق، عراق هفت بار در فاصله سالهای 1984 و 1988 به نیروگاه هستهای بوشهر حمله کرد، اما ایران تاکنون اقدامی در جهت تلافیکردن این حملات انجام نداده است. در عوض، عراق حدود ده سال بعد در طول جنگ خلیج فارس با شلیک موشک به دیمونا حمله اسرائیل به ازیراک را پاسخ داد (این موشک به یک کلاهک جنگی بسیار محکم مجهز بود و میتوانست به ساختار مستحکم رآکتور نفوذ کند). اگرچه این موشک از هدف خود منحرف شد. از قرار معلوم اسرائیل به منظور حفاظت از دیمونا با استفاده از تجهیزات دفاع موشکی اقداماتی صورت داده است. حتی اگر یک یا چند موشک هم بتوانند وارد این رآکتور شوند، مشخص نیست که میزان دقت آنها بهاندازهای بالا باشد که احتمال وارد کردن خسارت به دیمونا را افزایش دهد.
حمایت از ترور و تخریب
اگر فرض کنیم که ایران در رویارویی با آمریکا از جوانب دیگر ناتوان است، قابلیت این کشور در ترور و تخریب هم چنان یکی از نیرومندترین اهرمهای قدرتی این کشور در مواجهه با آمریکا محسوب میشود. در پاسخ به حمله آمریکا، ممکن است ایران از عملیاتهای تروریستی در بحرین، کویت، عمان، قطر و امارات متحده عربی (تمامی این کشورها از مهمترین تجهیزات نظامی آمریکا نگهداری میکنند) حمایت کند و بدین ترتیب موجب بروز ترس در میان کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس شود و این کشورها را بر آن دارد تا مانع دسترسی آمریکا به تجهیزات نظامی در این خلیج شوند. به یمن روابط محکمی که ایران با حزبالله لبنان دارد، و محیط امنی که اخیرا برای القاعده فراهم کرده است (فرض میکنیم که کمکی به این گروه نکرده باشد)، تهران قادر است یک جنگ تروریستی وحشتناک علیه منافع آمریکا در بسیاری از کشورها و حتی خود آمریکا به راهاندازد.
ایران و حزبالله قادر هستند چنین جنگی را راهاندازی کنند. در حالی که نیروهای ایرانی لحظه به لحظه وضعیت پرسنل و تاسیسات آمریکا را در سراسر جهان بررسی میکنند، حزبالله میتواند با تکیه بر حضور و حمایت ایران حملات تروریستی را در خود آمریکا به راهاندازد. بعلاوه، برخی مقامات آمریکایی معتقد هستند که نیروهای القاعده ایران در طرحریزی برای بمبگذاری ماه میسال 2003 در سه مجتمع مسکونی ریاض در عربستان سعودی که منجر به کشتهشدن بیست و پنج تن (به جز 9 بمب گذار) گردید، دست داشتند. اگر ایران تصمیم به چنین کاری بگیرد میتواند با تکیه بر روابطش با حزبالله و القاعده و اطلاعات جاسوسی خود، حمله به منافع آمریکا در خاورمیانه، اروپا، آمریکا جنوبی و خود ایالات متحده را، به راه اندازد و یا رهبری کند. با وجود این، تلاش برای از میان بردن نیروهای برجسته اطلاعاتی ایرانی، شبکهها و گروههای تروریستی مورد حمایت ایران در سراسر جهان بلافاصله پس از حمله، تا حد زیادی از اثرات پاسخ تلافی جویانه ایران خواهد کاست.
تشدید جنگ تمام عیار
برخی از تحلیلگران نگران بروز جنگ تمام عیاری هستند که از حمله آمریکا علیه ایران ناشی میشود. حملات معدود میتواند به واکنشهای تلافی جویانهای تبدیل شود و دامنه اهداف را گستردهتر کند و در نهایت به یک جنگ زمینی مبدل شودد که هیچ یک از طرفین نه خواستار آن بوده و نه انتظار آن را داشته است.
با این حال، حتی در بطن اختلافات فزاینده آمریکا با جمهوری اسلامی، نمیتوان باور کرد که این کشور جنگ زمینی علیه ایران به راه خواهد انداخت. گرچه آمریکا به عنوان بخشی از حمله پیشگیرانه خود ممکن است به منظور کاهش توان ایران در اتخاذ اقدام تلافی جویانه به نیروی نظامی این کشور حمله کند، حملات بعدی در طول هفتههای آتی بخش عمدهای از نیروهای نظامی این کشور را از میان خواهد برد. با وجود این که در جریان اقدام پیشگیرانه، نیروهای زمینی آمریکا ممکن است به اشتباه سکوها یا جزایر نفتی ایران در خلیج فارس را به منظور بازداشتن نیروهای نظامی ایرانی در استفاده از آنها یا تسهیل بخشیدن به استفاده از این امکانات توسط نیروهای آمریکایی به تصرف در آورند - اقدامی که مطمئنا واکنشهای ملیگرایانه مردم ایران را در پی خواهد داشت - احتمال بروز اقدام دیگری بعید به نظر میرسد.
با توجه به تجارب آمریکا در عراق، رهبران نظامی و سیاسی این کشور به خوبی با در نظر گرفتن احتمال بروز مقاومت گروههای کوچک اما مهم در برابر اشغال آمریکا آگاه هستند که آمریکا از نیروی لازم برای حمله، اشغال و اداره کشوری که جمعیتی سه برابر جمعیت عراق دارد و مساحتش چهار برابر مساحت آن است برخوردار نیست. این احتمال وجود دارد که اختلاف موجود پس از گذشت چندین هفته عملیات نظامی فشرده به درگیریهای جزئی تبدیل شود و حملات تروریستی نیروهای ایرانی و نمایندگان آنها به منافع آمریکا در سراسر جهان و متعاقبا اقدامات تلافی جویانه آمریکا علیه ایران را برانگیزد. با این حال، حتی بروز یک جنگ محدود چالشها و مشکلات بیشماری را برای طراحان نظامی و سیاستگذاران آمریکا به بار میآورد.
شرایط گستردهتر
به احتمال زیاد پیامد گسترده اقدام نظامی پیشگیرانه از مرز روابط ایران و آمریکا فراتر میرود و منافع آمریکا در سراسر جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. یادآوری این نکته حائز اهمیت است که در زمان حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان در سال 1979، این کشور توجهی به تاثیر اقدام خود بر روابطش با سه کشور دیگر نداشت. به همین دلیل، رهبران شوروی از واکنش آمریکا که با تحریم بازیهای المپیک سال 1980 مسکو آغاز شد بسیار شگفت زده شدند. به همین ترتیب، اقدام نظامی پیشگیرانه احتمالا اسرائیل، سایر دوستان و متحدان آمریکا و اهداف گستردهتر این کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
روابط با اسرائیل
چندان عجیب نیست که اسرائیل در مقایسه با آمریکا آمادگی بیشتری برای حمله به ایران دارد. یک ایران هستهای به شکل خطرناکی میتواند تعادل استراتژیک موجود در منطقه را بر هم بزند، مانع عملیات نظامی اسرائیل در فلسطین و لبنان شود، رژیمهای میانه رو عرب را که مایل به زندگی در کمال صلح و آرامش با اسرائیل هستند به جنبش وا دارد، و افراطیون اسلامی ضد اسرائیلی را در سراسر جهان تحریک کند. مساله نگرانکنندهتر این است که ایران هستهای تهدیدی آشکار برای اسرائیل محسوب میشود. امکان بروز تروریسم هستهای، احتمال محاسبات نادرست در بروز این بحران، یا امکان وسوسه شدن رهبران غیر مسوول و متعصب ایران به استفاده از زرادخانه هستهای این کشور برای حذف کردن "غده سرطانی " اسرائیل از منطقه - بدون توجه به عواقب این کار برای مردم فلسطین و ایران - از جمله نگرانیهای اسرائیل محسوب میشود. همچنین برخی از اسرائیلیها معتقدند که ایران هستهای زندگی در اسرائیل را برای آنها غیر قابل تحمل خواهد کرد و موجب افزایش مهاجرت خواهد شد.
هر گونه تصمیم آمریکا در مورد اقدام نظامی پیشگیرانه باید اقدام احتمالی اسرائیل، از جمله احتمال اقدام یک جانبه را، در صورت وارد عمل نشدن آمریکا در نظر بگیرد. حمله پیشگیرانه اسرائیل زیانهای بسیاری برای آمریکا به بار خواهد آورد. حمله اسرائیل مساله جهانی شکست ایران در رعایت تعهداتش در قبال پیمانهای بینالمللی را به مساله دو سویه ایران و اسرائیل مبدل خواهد کرد که مخالفت با اسرائیل را در سراسر جهان در پی خواهد داشت. این موقعیت میتواند تلاشهای صورت گرفته برای اعمال فشار بر ایران جهت عدم بازسازی برنامه هستهای این کشور را با شکست مواجه کند. ممکن است حمله اسرائیل، انتقادهای بینالمللی در مورد بزرگی مساله ایران را افزایش دهد و با محکوم کردن شدید اسرائیل، ایران بدون نیاز به تصویب جهانی برای بازسازی برنامه خود مورد اعتماد قرار گیرد.
بسیاری در سراسر جهان تصور میکنند که اگر واشنگتن فعالانه به تل آویو کمک نکند، "چراغ سبز " خود را به آن نشان داده است، بنابراین ممکن است که آمریکا با واکنشهای مشابهی مواجه شود به شکلی که گویی خود این حمله را به راهانداخته است. نکته نهایی این است که، حمله اسرائیل در مقایسه با حمله آمریکا خسارات کمتری به ایران متحمل خواهد ساخت. با این حال، همان گونه که پیشتر نیز اشاره شده بود، میزان خسارات لزوما موفقیت این گزینه را در طولانی مدت نشان نمیدهد. بدترین حالت ممکن این است که اسرائیل برخلاف خواستههای آمریکا دست به حمله بزند و نتیجه مطلوبی کسب نکند، و با این کار افکار منطقه و جهان را متقاعد کند که ایران برای دفاع از خود در برابر اسرائیل نیازمند تسلیحات هستهای است. در چنین شرایطی، با افزایش تهدید مربوط به برنامه هستهای ایران، رابطه آمریکا و اسرائیل نیز خدشه دار خواهد شد.
به منظور جلوگیری از چنین پیشامدی، اگر سیاستگذاران آمریکایی به این نتیجه رسیدند که اسرائیل به اقدام نظامی پیشگیرانه دست خواهد زد و به ویژه اگر در مورد موثر واقع شدن این اقدام مردد باشند باید به دقت واکنشی را که خود در برابر اقدام اسرائیل نشان خواهند داد مورد بررسی قرار دهند. یکی از گزینههایی که پیش روی آمریکا قرار دارد این است که به منظور بازداشتن اسرائیل با مقامات آن گفتگو کند و خود وارد عمل شود. گزینه دیگر این است که به اسرائیل اجازه دهد دست به چنین کاری بزند. گزینه سوم این است که آمریکا به منظور متقاعد کردن اسرائیل برای حمله نکردن به ایران انگیزهها و ضمانتهای سیاسی و نظامی متعددی به این کشور ارائه دهد (از جمله ضمانتهایی برای تهدید و بازدارندگی). گزینه چهارم این است که بنا بر پیشنهاد آمریکا هر اقدامی مشترکا توسط این کشور و اسرائیل صورت گیرد، گرچه پیشبینی امتیازات سیاسی و نظامی که چنین اقدامی برای آمریکا به بار میآورد بسیار دشوار است. در هر صورت، مقامات ارشد آمریکا و اسرائیل باید در خصوص چنین مساله حساسی با یکدیگر مشورت کنند. در صورتی که آنها بتوانند بحثهای علنی و سودمندی درباره این گزینهها به راهاندازند و تصمیم بگیرند که کدام گزینه بهتر است (تمامی این گزینهها خطرناک و ناخوشایند است) آن گاه پاسخ به تهدیدات هستهای ایران بیش از آنکه همکاریهای استراتژیک آمریکا و اسرائیل را تضعیف کند، موجب گستردهتر و عمیق تر شدن این روابط خواهد شد.
روابط آمریکا با سایر متحدان و دوستان این کشور
بدون شک ایالات متحده آمریکا نمیتواند انتظار داشته باشد که دوستان و متحدانش ارزیابیهای دستگاه اطلاعاتی این کشور در خصوص توان و مقاصد هستهای ایران را بپذیرند؛ مشکلی که با انتشار گزارش سازمان امنیت ملی آمریکا در نوامبر سال 2007 شدیدتر شد. همچنین با توجه به وضعیتی که این کشور با تکیه بر برآوردهایش در عراق به وجود آورد، نمیتواند انتظار داشته باشد که دوستان و متحدانش تصمیمات واشنگتن را در مورد اقدامات لازم برای مقابله با مشکل هستهای ایران بپذیرند. در صورتی که حمله پیشگیرانه آمریکا علیه ایران بدون مشورت و تبادل نظر گسترده با دوستان و متحدانش صورت گیرد پیامدهای نامطلوبی را در پی خواهد داشت و تلاش به منظور ایجاد جبههای بینالمللی برای متقاعد ساختن ایران به توقف برنامههای خود پس از حمله را با شکست مواجه خواهد کرد.
در صورت مشارکت متحدان اروپایی در حمله پیشگیرانه آمریکا، تاثیرات این حمله افزایش خواهد یافت - نه به این دلیل که زیانهای نظامی آمریکا متوجه متحدان اروپایی نیز خواهد شد (اگرچه انگلیس و فرانسه میتوانند از لحاظ نظامی کمکهای فراوانی به این کشور ارائه دهند)، بلکه به دلیل تاثیرات سیاسی بسیار مهمی که این حمله به دنبال خواهد داشت.
حضور متحدان اروپایی در این مساله بدین مفهوم است که در صورت عدم کسب موافقت میان رژیم ایران و قدرتهای اصلی در مورد برنامه هستهای این کشور، مطمئنا فشار بینالمللی بر ایران برای ممانعت از این کشور در اتخاذ اقدام تهدیدکننده پس از حمله - که احتمالا شامل حملات تلافی جویانه خواهد بود - بیشتر میشود. این نکته برای آمریکا بسیار حیاتی است که از دیدگاه تهران اختلاف موجود به منزله پافشاری جامعه جهانی بر متعهد بودن ایران نسبت به پیمان بینالمللی باشد و صرفا به عنوان اختلاف واشنگتن یا "جهان غرب " با جمهوری اسلامی در نظر گرفته نشود. اگر اقدامات تهاجمی و تهاجمی ایران پس از حمله مانند کنارهگیری از پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای که احتمالا با اعلام ساخت تسلیحات هستهای همراه خواهد شد به عنوان عامل تسریع کننده حمله نظامی در نظر گرفته شود، آنگاه نقش حضور متحدان اروپایی قابل ترسیم خواهد بود.
کشورهای پادشاهی حاشیه خلیج فارس نیز دلایل خوبی برای ساکت ماندن در جریان مقابله آمریکا با ایران خواهند داشت. اغلب این کشورها کوچک هستند و در مقابل پاسخهای ایران بسیار آسیب پذیرند. اندازه و موقعیت جغرافیایی این کشورها، دلیل سیاستهای طولانیمدت آنها در واداشتن آمریکا به مقابله در برابر ایران، و اعطای حق دسترسی به نیروهای آمریکایی برای ساخت پایگاه و پرواز در حریم هوایی این کشورها، و هر اقدام دیگری را که لازم باشد توضیح میدهد. در حالی که به صورت علنی تظاهر به همراهی با ایران میکنند. تامین کمکهای پنهانی برای حمله آمریکا کاملا با موقعیت استراتژیک و عملکرد آنها در گذشته سازگار است، این کمکها همواره وجود داشته و آمریکا دیگر اشارهای به آنها نمیکند.
عامل دیگری که میتوان به آن اشاره کرد وجود تبلیغات منفی در منطقه خلیج فارس است. این کشورهای پادشاهی توجه ویژهای به افکار عمومی میکنند، گرچه معمولا مسایل داخلی بسیار کم اهمیتتر از مسایل مربوط به امنیت ملی است. نحوه واکنش افکار عمومی در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس وسایر کشورهای عربی کاملا آشکار است. حمله اسرائیل که در 6 سپتامبر 2007 به بهانه وجود تاسیسات هستهای در سوریه صورت گرفت هیچ واکنشی را در افکار عمومی کشورهای عربی (یا دولتهای آنها) برنیانگیخت، حتی با وجودی که این حمله علیه یک کشور عربی راهاندازی شده بود (که از قرار معلوم مردم عرب بیش از کشور شیعه و غیر عربی ایران با آن احساس همدردی میکنند) و کشور متجاوز نیز اسرائیل بود. این عدم واکنش نشان میدهد که شرایط مربوط به شروع حمله به شدت بر واکنش افکار عمومی تاثیر خواهد داشت. غالبا هشدارهای زیادی در مورد هجوم مردم عرب به خیابانها داده میشود اما به ندرت چنین اتفاقی میافتد.
به نظر نمیرسد آمریکا در صدد کسب یا دریافت هر نوع کمکی از سوی عراق، افغانستان، ترکیه، پاکستان یا دیگر کشورهای همسایه ایران باشد. این کشورها بهاندازه کافی درگیر مشکلات خود هستند؛ آنها نمیخواهند خود را وارد جنگ آمریکا (یا هر ابرقدرت دیگری) با ایران کنند.
سایر اهداف آمریکاعلاوه بر خاورمیانه، حمله پیشگیرانه آمریکا علیه برنامه هستهای ایران میتواند منافع مهم این کشور در جهان، از جمله وضعیت اقتصادی، جایگاه باز دارندگی و وجهه این کشور به عنوان کشوری که به قانون احترام میگذارد و روابط آن با روسیه و چین را نیز تحت تاثیر قرار دهد.
طبق گزارشهای به دست آمده رهبر انقلاب، آیتالله خامنهای به یوشکا فیشر، وزیر امورخارجه آلمان اظهار داشت که غرب نمیتواند اقدامی علیه برنامه هستهای ایران انجام دهد، زیرا توانایی تحمل قیمت نفت با بشکهای 140 دلار را ندارد. وی زمانی این مساله را عنوان کرد که قیمت نفت حدودا بشکهای 50 دلار بود. اوضاع کنونی بازار جهانی نفت که از آن زمان تاکنون وخیمتر شده است، مشکل افزایش قیمت نفت را در دوران پس از اقدام پیشگیرانه شدیدتر خواهد کرد (زیرا در حال حاضر، پیش از بروز هر نوع بحرانی قیمت پایه نفت بسیار بالاتر از زمانی است که چنین مسالهای حتی مطرح هم نشده بود). با این حال، سه برابر شدن قیمت نفت در بازارهای جهانی در فاصله سالهای 2007 - 2004 و تاثیر نسبتا اندک آن بر اقتصاد کلان نشان میدهد آن گونه که فرض میشد افزایش قیمت نفت تهدید چندان مهمی محسوب نمیشود. در واقع، وضعیت سیاسی آمریکا در سالهای اخیر نشان میدهد که هرگاه قیمت نفت افزایش یافته است مردم این کشور بدون اشاره به تغییر سیاستهای آمریکا در خاورمیانه خواستار رفع وابستگی به نفت این منطقه شدهاند. بنابراین، نگرانی در مورد تاثیر احتمالی پیشگیری بر مسایل اقتصادی دیگر بهاندازه زمانی که تصور میشد بر تصمیمگیری در مورد استفاده از نیروی نظامی علیه برنامه هستهای ایران تاثیر میگذارد مهم به نظر نمیرسد.
جایگاه بازدارندگی
برخی معتقدند که نفوذ آمریکا در جهان از علاقه به این کشور ناشی نمیشود بلکه ریشه در ترس و واهمه از این کشور دارد. برخی دیگر معتقدند که کابینه بوش در دور دوم ریاست جمهوری، به دلیل بیانات کوبنده و محکم خود، عملا اقدام چندانی در پاسخ به پیشرفتهایی که پیشتر گفته میشد پذیرش آن "غیرقابل قبول " خواهد بود، مانند آزمایش تسلیحات هستهای کره شمالی، از پیش نبرد. برای برخی رهبران خارجی که تصور میکنند آمریکا کشوری است که با قدرت حرف میزند و کمتر وارد عمل میشود، اقدام پیشگیرانه میتواند وجهه این کشور را به عنوان کشوری که در صورت تهدید شدن منافع امنیت ملی خود به زور متوسل میشود احیا کند. برای آن دسته از رهبران خارجی که تصور میکنند آمریکا کشور قدرتمندی است که بسیار سریع به زور متوسل میشود، نیز این تصور پررنگتر میشود. در هر دو صورت، جایگاه بازدارندگی آمریکا تقویت خواهد شد، با این حال تاثیر پیشگیری بر وجهه آمریکا به عنوان مسوول راهاندازی جنگ و محبوبیتش به عنوان یک متحد به این مساله بستگی خواهد داشت که آیا این اقدام در کشورهای مختلف جهان به عنوان اقدامی موجه قلمداد شود یا خیر.
دیپلماسی چند جانبه و احترام به نقش قانون جنگ در عراق وجهه آمریکا را به عنوان کشوری که قوانین بینالمللی را رعایت میکند و در جهت قدرتمند کردن بنیادهای بینالمللی تلاش میکند خدشه دار کرد. بدون توجه به شرایطی که زمینه حمله پیشگیرانه آمریکا علیه ایران را فراهم میکند، برخی نکات و مسایل تکراری، مصرانه نشان خواهد داد که همانند عراق، واشنگتن از قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد و پیمانهای بینالمللی به عنوان بهانهای برای اقدام نظامی استفاده کرده است. میزان این مشکل به شهرت کابینه دولت آمریکا به عنوان حامی قانون، و نقش ایران در ایجاد این بحران در نتیجه ردکردن طرحهای دیپلماتیک منطقی و پیگیری عملکردی متخاصمانه، بستگی خواهد داشت.
رابطه با روسیه و چین گرچه ارزیابی دقیق روابط آمریکا با چین یا روسیه از حوزه بررسی این مطالعه فراتر میرود، اما این دو قدرت بزرگ و رقبای قدیمی ممکن است برای کسب نفوذ جهانی، در آینده تصمیم به ازسرگیری رقابتهای خود با آمریکا بگیرند. در صورتی که حمله آمریکا به ایران (بدون توجه به تاثیر آن بر برنامه هستهای این کشور) موجب وخیم شدن روابط آمریکا با یکی از این قدرتها یا هر دوی آنها شود، منافع آمریکا با زیانهایی جدی مواجه خواهد شد زیرا پکن و مسکو به این نتیجه رسیدهاند که واشنگتن روحیهای مهاجمانه دارد و یا شاید به این دلیل که پکن نیز میتواند به صورت غیر مستقیم بر افزایش قیمت نفت در دوران پس از حمله تاثیر گذارد. بالعکس در صورتی که حمله آمریکا روسیه یا چین را متقاعد سازد که این راه حل آمریکا به جهت جلوگیری از رقابت نظامی است که آنها نیز در صدد جلوگیری از آن بودهاند، آنگاه این حمله مزایای مهمی را برای آمریکا به بار خواهد آورد. و اگر حمله آمریکا به یک رویارویی نظامی طولانی میان این کشور و ایران منتهی شود ممکن است روسیه و چین فرصتی برای تجهیز کردن ایران بیابند تا بدین طریق یا درگیری را به سود خود به پایان برند یا آمریکا را شکست دهند. در هر صورت، در مباحث مربوط به خطرات و چالشهای اقدام پیشگیرانه علیه ایران باید این پیامدهای احتمالی مورد توجه قرار گیرد.
ارزیابی پیشگیری و بازدارندگی
اگر راه حل دیپلماتیک برای متوقف کردن برنامه هستهای تهران با مشکل مواجه شود، و اگر تهران هم چنان به پیشرفت خود در زمینه کسب مواد قابل شکافت، جهت اجرای برنامه تسلیحاتی ادامه دهد، سیاستگذاران آمریکا با فشار فزایندهای برای ارزیابی هزینهها و مزایای مربوط به راه حلهای باقی مانده - پیشگیری و بازدارندگی - مواجه خواهند شد: " اگر خطرات احتمالی، چالشها و عواقب پیشگیری (همان گونه که پیشتر مطرح گردید) نگران کننده باشد، خطرات و چالشهای بازدارندگی به مراتب شدیدتر خواهد بود. بازدارندگی جایگزینی آسان و کمخطر نیست. با توجه به نامشخص بودن میزان موفقیت و هزینه احتمالی شکست در هر یک از راه حلهای اقدام پیشگیرانه و بازدارندگی، در حال حاضر، مقایسه میزان هزینه و مزایای اقدام پیشگیرانه در مقایسه با بازدارندگی، به عنوان راهی جهت مقابله با برنامه هستهای ایران، یکی از پیچیده ترین و دشوارترین تصمیماتی است که پیش روی سیاستگذاران آمریکایی قرار دارد. "
اگر خطرات و مزایای مربوط به پیشگیری و بازدارندگی را کنار هم قرار دهیم، نتیجه حاصل چیزی شبیه به این خواهد بود: "از یک سو اقدام پیشگیرانه، خطر اقدام تلافی جویانه ایران را که پیامد آن نامشخص و مزایای آن
نیز نسبتا کوتاه مدت است (مانند وقفه چند ساله در ادامه برنامه هستهای ایران) به دنبال خواهد داشت، مگر این که اقدام نظامی دیگری صورت گیرد. با این حال، در صورتی که دیپلماسی با شکست مواجه گردد، آن گاه علیرغم تمامی خطرها، اقدام پیشگیرانه به عنوان تنها راه حل ممکن برای مقابله با ظهور یک ایران هستهای و متعاقبا خطر بروز مسابقه تسلیحاتی در خاور میانه و تضعیف نقش پیمان جهانی منع گسترش تسلیحات هستهای محسوب خواهد شد. "
از سوی دیگر، با وجود آن که بازدارندگی خطرات زیادی به بار میآورد، بروز بحران هستهای شدن ایران را به تعویق میاندازد. دامنه برخی از این خطرات در حال گسترش است: به عنوان نمونه، ایران زیر چتر هستهای شدن آزادی عمل بیشتری در سرنگون کردن دولتهای پادشاهی حاشیه خلیج فارس و حمایت فعالانهتر از تروریسم علیه اسرائیل، آمریکا و سایر کشورها به دست میآورد. احتمال شکست فاجعه آمیزی که به کشته شدن صدها هزار نفر، اگر نگوییم میلیونها نفر منجر میشود نیز وجود دارد. و شاید با اجازه دادن به ایران برای گسترش توان تسلیحات هستهای خود و داشتن برنامهای مبهم خطر بزرگتری به وجود آید و آن این که سایر کشورها، از جمله کشورهای قدرتمند در خاورمیانه و حتی در سراسر جهان، دچار وسوسه شوند و روش ایران را در پی گیرند و با زیر پا گذاشتن پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای جهانی را به وجود آورند که در آن امکان بروز جنگ هستهای به شکل وحشت آوری افزایش مییابد.
علاوه بر این، به نظر میرسد بنا به دلایلی بازداشتن ایران هستهای به مراتب بسیار دشوارتر از بازدارندگی هستهای در جریان جنگ سرد باشد: جامعه جهانی به منظور ترساندن ایران از لحاظ سیاسی تمایلی به ایجاد ائتلافی متشکل از دولتها یا تشکیل قدرتی که چنین ائتلافی را در طول سالها حفظ کند ندارد.
اوضاع پیچیده امنیتی در منطقه خاورمیانه احتمال بروز این خطر را افزایش میدهد که ایران با محاسبات اشتباه خود ناخواسته وارد جنگی شود که امکان وخیمتر شدن و گسترش آن وجود دارد.
حزبگرایی در این حکومت، مشکلات احتمالی فرماندهی و کنترل را افزایش میدهد: عناصر افراطی مشابه کسانی که از تروریسم حمایت میکنند جوانب برنامه هستهای ایران را نیز کنترل خواهند کرد، و این خطر را به وجود خواهند آورد که در صورت تضعیف سیستم کنترل و توازن در ساختار دولتی ایران، احتمالا تروریسم هستهای بروز پیدا کند.
برخی از عناصر افراطی رژیم ایران اطلاعات درستی از جهان خارج ندارند، و به نظر میرسد اطمینان دارند که خداوند حامی آنهاست و از رویارویی با جهان خارج به عنوان ابزاری جهت احیای روح و ارزشهای انقلاب اسلامی که بازگشت حضرت مهدی - مسیح شیعیان - را تسریع میبخشد و ظهورش نشانهای از استقرار فرمانروایی خداوند بر زمین خواهد بود استقبال میکنند.
سیاست بازدارندگی مشکلات دیگری نیز به دنبال دارد. در صورتی که ایران به تسلیحات هستهای دست پیدا کند، تعدادی از کشورهای منطقه (مانند مصر، عربستان سعودی و ترکیه) یا سایر کشورها (مانند برزیل، آرژانتین، تایوان و ژاپن) نیز احتمالا به انجام چنین کاری وسوسه میشوند و بدین ترتیب استانداردها و قوانین جهانی در مورد منع گسترش چنین تسلیحاتی را نادیده میگیرند و چالشهای مربوط به بازدارندگی را در جهانی که تسلیحات هستهای در آن گسترش یافته پیچیدهتر میکنند و احتمال استفاده از این تسلیحات را افزایش میدهند.
بعلاوه، اگر واشنگتن از جامعه جهانی بخواهد سیاست بازدارندگی را بیش از پیشگیری به کار ببرد، باید اسرائیل را متقاعد سازد که با این کشور همراهی کند، انجام این کار نیز مستلزم داشتن تضمین امنیتی کافی است تا اسرائیل را از اقدام یک جانبه و مقابله در برابر تهدیدی که احساس میکند با آن مواجه است باز دارد. به وجود آوردن این تضمین امنیتی مشکل کوچکی نخواهد بود؛ ایجاد تغییر در سیاستهای هستهای آمریکا، ارائه کمک نظامی بیشتر و شاید انعقاد یک پیمان دفاعی رسمی با اسرائیل برای انجام این کار لازم است.
اقدام پیشگیرانه و بازدارندگی در کنار یکدیگر موجب وخیمتر شدن اوضاع نمیشوند. پیشگیری میتواند در به تعویق انداختن برنامه هستهای ایران موفق عمل کند، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که این برنامه را به طور کامل متوقف کند. در نهایت، اقدام پیشگیرانه مسیری غیر مستقیم به سمت بازدارندگی - و بازدارندگی بسیار پرهزینه - خواهد بود. بنابراین، در صورتی که پس از یک یا چند حمله پیشگیرانه، ایران موفق به کسب تسلیحات هستهای شود، آن گاه در نظر گرفتن تاثیرات احتمالی اقدام پیشگیرانه بر ثبات یک رابطه ارعابآمیز و بازدارنده با ایران هستهای از اهمیت ویژهای برخوردار خواهد بود. آیا پیشگیری به برقراری رابطهای بازدارنده و کم و بیش باثبات با ایران هستهای منجر میشود؟ آیا یک جنگ دردناک و پرهزینه رهبران جمهوری اسلامی را به رعایت احتیاط و ملاحظات بیشتری در آینده وا میدارد؟ یا این جنگ رابطه ایران و آمریکا را وخیمتر خواهد کرد و زیانهایی جانی به بار خواهد آورد که باید جبران شود؟
شکست دیپلماسی یا پیشگیری یا بازداشتن ایران از دستیابی به تسلیحات هستهای، شرایط بازدارندگی را پیچیدهتر خواهد کرد. سیاستگذاران آمریکا اظهارات بسیاری در جلوگیری از تهدید مربوط به برنامه هستهای ایران بیان کردهاند. رئیس جمهور آمریکا، بوش، اظهار داشته است که دستیابی ایران به تسلیحات هستهای "غیر قابل قبول " است و دیک چنی معاون وی نیز بیان کرده که آمریکا اجازه دستیابی ایران به تسلیحات هستهای را نمیدهد. در نتیجه، اگر ایران با وجود این هشدارها موفق به کسب تسلیحات هستهای شود، آمریکا در معتبر ساختن هشدارها، تهدیدات و " "خطوط قرمز " خود در آینده، و برقراری رابطهای بازدارنده با ایران هستهای شده با دشواری بیشتری روبهرو خواهد بود.
در نهایت، پذیرفتن نیاز به استفاده از ابزارهای سیاسی به منظور ممانعت از تشکیل ایران هستهای لزوما به مفهوم پذیرش دایمی ایران هستهای نیست. رویهم رفته، با نتیجه اعمال سیاست موفقیتآمیز بازدارندگی و محدودسازی، تهران در نهایت به این نتیجه خواهد رسید که تسلیحات هستهای مزایای اندکی برای این کشور به بار آورده و زیانهای اقتصادی و سیاسی آن بسیار پر هزینه بوده است، در نتیجه زرادخانه هستهای خود را خلع سلاح خواهد کرد (همانند افریقای جنوبی که در نتیجه تغییر رژیم داخلی و تغییرات عمده در شرایط بینالمللی در نهایت به چنین کاری دست زد). مطمئن باشید که تحت شرایط کنونی، کسب چنین نتیجهای غیر محتمل به نظر میرسد و استوار بودن سیاستهای آمریکا بر پایه این امیدها، غیر واقعی و غیر عاقلانه است. و احتمال آن وجود دارد که با موافقت تهران در متوقف کردن فعالیت زرادخانه هستهای ایران، فناوری هستهای و مواد قابل شکافت هستهای، به صورت عمدی یا غیرعمدی در اختیار گروههای تروریستی وابسته به تهران یا کشورهای متحد با آن قرار گیرد، یا منطقه در چنگال مسابقهای تسلیحاتی گرفتار شود که رها شدن از آن بسیار دشوار باشد.
سرانجام، شاید پاسخهای صریح و روشنی به پرسشهای مربوط به مقایسه هزینهها و مزایای پیشگیری با بازدارندگی داده نشود. شاید برخی از سیاستگذاران مایل باشند که پیچیدگی این مشکل را با تکیه بر اصول اساسی سیاست خارجی آمریکا در دوران پس از حملات 11 سپتامبر حل کنند: نمیتوان به خطرناکترین ملتها اجازه داد تا به خطرناکترین تسلیحات دست یابند. برخی دیگر ترجیح میدهند با اجتناب از پیشگیری و امید به این که در طول زمان از شدت تهدیدات ایران کاسته خواهد شد و وضعیت موجود در منطقه بیش از پیش برای این کشور قابل قبول خواهد بود، از رویارویی سریع با این کشور و راهانداختن جنگی دیگر در خاورمیانه ممانعت کنند و معتقدند که برای ایجاد صلح میتوان بر بازدارندگی تکیه کرد.
شاید مسایل مربوط به پیشگیری در مقایسه با بازدارندگی در این جا مورد پرسو جو و کنکاش قرار گیرد، اما مباحثه واقعی با این پرسش حساس آغاز میشود که حقیقت ماجرا در جریان شکلگیری یک بحران چه بوده است. تجربه حاصل از بحران موشکی کوبا حاکی از آن است که با حتمیشدن تهدیدات علیه منافع حیاتی، ممکن است مواضع سیاستگذاران کلیدی به گونهای تغییر کند که با توجه به مواضع آنها در دوران پیش از بحران قابل پیشبینی نبود.
با این حال، مشکل موجود این است که فعالیتهای هستهای ایران ممکن است به گونهای پیش برود که هرگز امکان تشخیص حقیقت را به وجود نیاورد؛ اگرچه تشخیص حقیقت انتخابهای سختی را در پی خواهد داشت. در مقابل، اگر برنامه هستهای ایران به آرامی و بدون هیاهو به پیش رود، و ایران از اقدامات تحریکآمیزی که میتواند جامعه جهانی را علیه این کشور برانگیزد و به خشم آورد اجتناب کند، خطر موجود این است که سیاستگذاران آمریکا مرتبا تصمیمگیریهای دشوار را به تاخیر خواهند انداخت تا زمانی که جایگاه ایران به عنوان یک قدرت هستهای تثبیت شود و نقش برجسته این کشور در منطقه به صورت یک عمل انجام شده به ظهور برسد.
نتیجهگیری:
شناخت عواقب پیشگیری
احتمال به نتیجه رسیدن تلاشهای دیپلماتیک در جهت بازداشتن برنامه هستهای ایران کماکان وجود دارد. اساسا ایران از موقعیت ضعیفی برخوردار است که گاهی اوقات ترکیبی از شرایط موجود به نفع جمهوری اسلامی این ضعف را تحت پوشش قرار میدهد و پنهان میکند. هر چه تلاشهای جامعه جهانی برای تحت فشار قرار دادن ایران افزایش یابد، رهبران این کشور نسبت به ضعف خود حساستر خواهند شد و اگر تصمیم به متوقف ساختن برنامههای هستهای خود نگیرند، حداقل اجرای آن را به تعویق خواهند انداخت.
با این حال، اگر ایران هم چنان به فعالیتهای خود در زمینه پیشبرد برنامه هستهای ادامه دهد، آمریکا و متحدانش با تصمیم دشوارتری در مورد نحوه واکنش در برابر این کشور مواجه خواهند شد. خطرات، چالشها و عواقب احتمالی مربوط به پیشگیری نگران کننده است، اما خطرات، چالشها و عواقب احتمالی مربوط به بازدارندگی به مراتب نگران کنندهتر است. بازداشتن ایران هستهای بسیار دشوارتر از بازدارندگی هستهای در جریان جنگ سرد است. در پایان، پاسخ واضحی به پرسش مربوط به مقایسه هزینهها و مزایای پیشگیری در مقابل بازدارندگی
داده نمیشود.
ارزیابی میزان موفقیتها
بخش عمده بحث عمومی پیرامون نامناسب بودن معیار سنجش میزان موفقیتهای اقدام پیشگیرانه از جمله میزان خسارات وارده به زیرساختهای هستهای ایران است. در نهایت اهمیت این مساله شاید از تصمیم ایران مبنی بر ساخت یا عدم ساخت مجدد برنامه هستهای خود کمتر باشد. حمله پیشگیرانهای که خسارات محدودی به دنبال داشته باشد اما ایران را متقاعد کند (احتمالا در نتیجه استفاده از دیپلماسی و تحریمهای اقتصادی پس از حمله) که برنامه هستهای این کشور بسیار خطرناک و پر هزینه است، به نظر موفقیتآمیز خواهد بود. با این حال، اگر ایران در بازسازی تاسیسات تخریب شده و احیای برنامه خود مصمم باشد، در نهایت به راهاندازی یک اقدام نظامی دیگر لازم خواهد بود (گرچه هرگز نمیتوان این احتمال را نادیده گرفت که یک حمله نظامی در کنار مجموعهای از حوادث غیر قابل پیشبینی و غیرمرتبط (تحریم، انقلاب یا جنگ) میتواند به تعلیق برنامه هستهای منجر شود، درست همانند تلاشهای عراق در بازسازی برنامه هستهای خود که با حمله موفقیتآمیز اسرائیل به رآکتور ازیراک در ژوئن 1981 و عملیات طوفان صحرا در سال 1991 و متعاقبا تحریمهای سازمان ملل متحد و بازرسیهای تسلیحاتی مختل شد و به نتیجهای نرسید.
در هر دو صورت، اقدام نظامی پیشگیرانه لزوما مقدمهای برای اقدامی دیگر خواهد بود: دیپلماسی چند جانبه به منظور تحت فشار قرار دادن ایران برای عدم بازسازی برنامه هستهای خود، و یا حملههای نظامی پس از ساخت مجدد زیرساختهای هستهای. بنابراین، موفقیت پیشگیری را نباید تنها با توجه به خسارات وارده بر زیرساختهای هستهای ایران و ایجاد تاخیر در اجرای برنامه هستهای این کشور مورد ارزیابی قرار داد، بلکه باید به تاثیر این اقدام در تسریع بخشیدن به دیپلماسی یا اقدام نظامی را نیز توجه کرد.
در صورتی که به دلایل مختلف نظامی - تکنیکی یا سیاسی انجام حملات متوالی امکان پذیر نباشد، اقدام پیشگیرانه چیزی بیش از مسیری غیر مستقیم (و احتمالا پر هزینه) برای مقابله با ایران هستهای محسوب نمیشود. در هر بحثی که در مورد امکان استفاده از اقدام نظامی توسط کابینه بوش در آخرین روزهای ریاستش برای "حل و فصل کردن " مشکل هستهای ایران مطرح میشود باید به این حقیقت اشاره شود. میزان موفقیت هر "اقدامی که با بدرقه این کابینه همراه میشود " تا حد زیادی به نحوه واکنش مردم آمریکا، ایران و جهان نسبت به این اقدام و میزان خرابیهای حاصل از آن مرتبط خواهد بود.
اگر آمریکا اقدام پیشگیرانه را انتخاب کند، میزان موفقیت تا حد زیادی منوط به توانایی این کشور در اتخاذ سیاستی پایدار است که بتواند به منظور از میان بردن نقاط کلیدی و حساس در زیرساختهای هستهای ایران، بازدارندگی یا کاهش تاثیر اقدام تلافیجویانه این کشور و فراهم کردن شرایط برای اتخاذ رویکرد دیپلماسی یا اقدام نظامی در دوران پس از حمله، ابزارهای دیپلماتیک، نظامی و اطلاعاتی را به شکلی موثر با یکدیگر
هماهنگ کند.
ایجاد توازنی مطلوب میان این ابزار و اهداف مستلزم برخورداری غیر معمول از بینش و قوه تصمیمگیری استراتژیک است. احتمال موفقیت اقدام نظامی در صورتی افزایش مییابد که با آمادگیهای دقیق به منظور مقابله با پاسخهای احتمالی ایران، ایجاد آرامش در بازارهای نفتی آشفته، توجه به نگرانیهای مردم آمریکا و ایران و جامعه جهانی، ایجاد زمینه برای اتخاذ روند دیپلماسی و اعمال تحریم علیه ایران به منظور تحت فشار قرار دادن این کشور در عدم بازسازی برنامه هستهای خود همراه باشد. این مساله که آیا امکان فراهم شدن چنین شرایطی وجود دارد یا خیر هم چنان نامعلوم است.
در نظر گرفتن شرایط موجود بسیار مهم است
دیدگاه منطقی کلی در بررسی اقدام نظامی پیشگیرانه علیه برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران، توجه به شرایط موجود را نادیده میگیرد. فوریت و عظمت تهدید ناشی از برنامه هستهای ایران تاثیر زیادی بر نحوه واکنش افکار عمومی در آمریکا، ایران و نقاط دیگر جهان خواهد داشت. نکتهای که از اهمیت ویژه برخوردار است نقض آشکار تعهدات NPT از سوی ایران و پیشرفت این کشور در دستیابی به تسلیحات هستهای است. اگر اقدام نظامی در زمانی صورت گیرد که بسیاری از مردم در سراسر جهان اهمیت مساله را درک کنند و مقامات تندروی ایران را به عنوان منبع اصلی بروز این مشکل بدانند آنگاه بیمیلی در پذیرش پیشگیری به عنوان ضرورتی ناگوار از میان خواهد رفت. بدین ترتیب، شرایط مطلوبتری برای اتخاذ دیپلماسی و اقدام نظامی در دوران پس از جنگ مهیا خواهد شد و به احتمال زیاد جمهوری اسلامی نیز برنامه هستهای خود را در آستانه حمله متوقف خواهد کرد. نحوه واکنش سیاستگذاران و افکار عمومی در آمریکا، ایران و سایر نقاط جهان نقش اساسی در موفقیت این اقدام خواهد داشت.
علاوه بر این، حمله پیشگیرانهای که با توافق سیاسی و در نتیجه بحث و گفتگوی علنی در مورد مساله یا مشاوره با کنگره صورت گیرد نیز از لحاظ سیاسی امکان راهاندازی حملات متوالی را بیشتر فراهم میکند. گر چه، سیاستگذاران با مساله پیچیدهای مواجه هستند: مشورت با کنگره به جمهوری اسلامی فرصت میدهد تا تجهیزات و مواد مهم را از تاسیسات هستهای خود تخلیه کند، در حالی که عدم مشورت با کنگره باعث میشود سیاست پیشگیری، از حمایت افکار عمومی و کنگره که برای ادامه این سیاست در درازمدت لازم است، محروم شود. اقدام پیشگیرانه به منظور موفقیتآمیز بودن مستلزم پیروی از سیاستی پایدار است و پایدار بودن این سیاست در طول زمان نیز مستلزم حمایت سیاسی گسترده از سوی مردم آمریکا و احزاب این کشور است.
اقدام نظامی که به شدت محکوم شود مشکلات را حل و فصل نمیکند؛ بلکه شرایط را وخیمتر خواهد کرد. در واقع، اگر ایران از حمله به عنوان بهانهای برای ترک NPT و گسترش آشکار تسلیحات هستهای استفاده کند، و اگر افکار مردم آمریکا و جهان با حملاتی که هیچ فشاری علیه برنامههای هستهای ایران وارد نمیکند به خشم آید، آن گاه پیشگیری تاثیری معکوس به بار خواهد آورد و در نهایت فعالیت علنی ایران در دستیابی به تسلیحات هستهای را تضمین خواهد نمود.
استفاده از زور زمانی تاثیرگذار خواهد بود که مشروعیت آن تایید شود. ارزیابی میزان پذیرش این اقدام - در افکار مردم آمریکا، متحدان اصلی این کشور، جامعه جهانی در سطحی وسیع، و حتی جریانهای مهم سیاسی در داخل ایران - در موفق شدن آن بسیار موثر خواهد بود. این گروهها باید اعتقاد داشته باشند که جمهوری اسلامی پیشنهادهای منطقی دیپلماتیک را رد میکند و در نتیجه برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران هیچ چشمانداز مطلوبی به جز استفاده از نیروی نظامی وجود ندارد؛ و ایران هستهای تهدیدی غیر قابل قبول برای صلح و ثبات مردم این کشور، منطقه و جهان-بدون در نظر گرفتن رژیم جهانی منع گسترش تسلیحات هستهای- محسوب میشود.
احتمالا تحقق آخرین معیار از سایر معیارها دشوارتر است. در واقع اگر زمانی فرا رسد که دو معیار نخست رعایت شود؛ یعنی دیپلماسی کاری از پیش نبرد و برنامه هستهای ایران هم بسیار پیشرفت کند، بحث مفصلی در مورد مزایای نسبی اقدام پیشگیرانه و بازدارندگی در آمریکا و سراسر جهان برقرار خواهد شد. نحوه مطرح شدن این بحث حداقل بهاندازه ملاحظات نظامی - تکنیکی در موفقیت اقدام نظامی پیشگیرانه حایز اهمیت خواهد بود.
حتی افرادی که معتقدند اقدام نظامی پیشگیرانه علیه برنامه هستهای ایران نامطلوب است، ممکن است در نهایت با ضرورت چنین اقدامی موافقت کنند. دقیقا به دلیل آن که راه حل دیپلماتیک برتر از سایر راه حلهای موجود است، در حال حاضر باید اقداماتی جهت اعتبار بخشیدن به اقدام نظامی صورت گیرد. بدین ترتیب دورنمای دیپلماسی موفقیتآمیز تقویت میشود و در صورت ضروری شدن اقدام نظامی پیشگیرانه، زمینه اتخاذ سیاستی موفقیتآمیز که همراه با این اقدام به کار رود، فراهم خواهد شد.