جستاري در باره عبدالحميد ديالمه

جستاري در باره عبدالحميد ديالمه

برگرفته از سخنراني شهيد دکتر عبدالحميد ديالمه در دانشکده ادبيات
 از طرفي ارزش زمان براي بيشتر افراد تا به امروز درک نشده، همان چيزي که سوره اي مستقل در قرآن در موضوع آن عنوان شده است. خداوند در آن سوره به عصر قسم مي خورد؛ "والعصر" : قسم به زمان؛ قسم به چيزي که همه کارهاي ما و ارزش¬هايي که مي سازيم بستگي به آن محتوا دارد.
مبارزه کردن، کشتن ، کشته شدن ، انقلاب، صبر، سکوت، يقين و مشابه اينها. همه اينها تا وقتي مطرح است که زمانش مطرح باشد. اگر قيام امام حسين عليه السلام يک ثانيه زودتر و يا يک ثانيه ديرتر انجام مي شد، ديگر آن ارزشي را که امروز دارد نمي داشت. قيام امام عليه السلام مي بايست درست در زماني انجام مي¬شد که شد. به طوري که افراد وقتي خدمت حضرت مي آيند و مي گويند پس چرا معطل هستيد، آيا مي ترسيد؟! حضرت مي فرمايند: " بله مي ترسم، مي ترسم از اين که يک لحظه زودتر شروع کنم و کاري کنم که بعداً مورد مؤاخذه قرار گيرم..."
دانشگاه فردوسي مشهد 9/9/58
به ياد آن مرزبان حماسه جاويد تشيع که در کوتاه زمان زندگي خود، همچون شمع سحرگاهي سوخت و مجمع عاشقان احياي تفکرات شيعي را روشنايي بخشيد. او که با درک و شناخت صحيح از "انسان در قالب زمان" از لحظه لحظه وجودش به "نقد" و نه به نسيه و حواله و وعده و وعيد استفاده کرد.
در چهارم ارديبهشت ماه سال 1333 در تهران در خانواده اي برخوردار امکانات مادي و داشته هاي معنوي پا به عرصه زمين نهاد و بال در امتداد زمان گشود.
به خردسالي با بهره گيري از پدر فرزانه اش دکتر حميد ديالمه از جلسات مذهبي سود برد و از شش سالگي افتخار تقليد در عمل به احکام شرع مقدس اسلام را از پير روشن ضمير انقلاب حضرت امام خميني (ره) يافت.
آشنايي با جلسات انجمن اسلامي پزشکان در نوجواني و جواني و استفاده از محضر معلم بزرگ انقلاب استاد شهيد مطهري و نيز زنده ياد شريعتي و ديگر بزرگان حوزه و دانشگاه به او آموخت که از نقد زندگي خويش به نقادي زمانه اش بپردازد.
در سال 1352 با ورود به دانشگاه فردوسي مشهد و تحصيل در رشته داروسازي، خود نيز با فعاليتي پيگير و مخلصانه با شيوه هاي گوناگون به ارائه داروي شفابخش انديشه و تفکر نسل جوان پرداخت.
تلاش هاي او در جمع دوستانش با پيروزي انقلاب اسلامي در مجمع احياء تفکرات شيعي نمود پيدا کرد. مجمعي که به مرور مي رفت تا ديگر اقشار جامعه را نيز در جمع خود جاي دهد.
در فضاي چپ زده و التقاطي و الحادي دانشگاه آن روز با تلاش هاي او و دعوت از روحانيت مبارز به دانشگاه و تشکيل جلسات سخنراني نخستين پيوندهاي حوزه و دانشگاه مشهد شکل گرفت.
با تشکيل جلسات دعاي کميل در سطح دانشگاه با اشاره به کلام حضرت امام خميني (ره) که "همين کميل بخوان شمشيرزن هم هست" توجه دانشجويان را بيش از پيش به بعد ديگري از نيازهاي انسان و نازهاي پروردگار جلب کرد. اين جلسات بعدها در سطح عمومي و گسترده ¬تر در حرم مطهر حضرت امام رضا عليه السلام تداوم يافت.
به گونه اي اعجاب آور از انواع انديشه هاي انحرافي آگاهي داشت، حتي پيش از طرح اين انديشه ها در جامعه، و به گفته خود او همين که کتابي را مي ديد مي دانست که در آن چه نوشته است بدون آن حتي آن را بخواند. (و البته مي خواند) و اين نيز ميسر نبود مگر با مدد الهي آن هم در بستر پاکي و اخلاص مثال زدني او. علاوه بر آن؛ اين آگاهي را با جسارت تمام و نيز با استدلال و منطق و بيان بسيار شيوا به ديگران منتقل مي کرد. او که همه خطوط انحرافي را همچون پله¬هاي نردبان به هم مربوط مي دانست با الگوپذيري از اهل بيت عليهم السلام به رسواگري آنها پرداخت. در سخنراني خود جهت افشاگري نقشه هاي بني صدر و منافقين با عنوان "خلافت دائمي" با اشاره به شيوه هاي گوناگون اهل بيت عليهم السلام در رسواگري دستگاه خلافت مي گويد: " ... امام جواد عليه السلام بچه کوچکي است، خليفه براي اين که خودش را بزرگ کند قصد مي کند که دخترش را به ازدواج او در بياورد. همه درباريان مي گويند آقا شما به اين بزرگي، خليفه با دو سه کيلومتر اسم! چند تا لقب برايت گذاشتند، حالا مي خواهي دخترت را بدهي به اين بچه کوچکي که هيچ چيز نمي داند. خليفه دستور مي دهد که تمام علما را از اقصي نقاط جمع کنند و مي گويد سؤالاتتان را هم معلوم کنيد. همه مي آيند مي نشينند از قبيل يحيي بن اکثم ها و .... اينها هر چه سؤال مي خواهند جمع مي کنند که بپرسند بعد مي فرستند دنبال امام جواد عليه السلام، حضرت وارد مجلس مي شود، مي نشيند مي گويد سؤال کنيد(دقت کنيد ببينيد حرکت براي خراب کردن اين بنيادها چطور بوده) حالا هر کدام از آنها جزء علما و زعما بودند و طرفدار بحث آزاد!! يکي از آن وسط بلند ميشود که خيلي هم مي فهميده!! و قاضي القضات بوده، ميگه آقا يک فردي در مراسم حج شکار کرده، حکمش چه مي شود؟ حضرت مي گويد کدام قسم آن را مي خواهي؟ مي گويد يک شق که بيشتر ندارد. حضرت مي فرمايد مطلبي که مي گويي 16 شق دارد و شروع مي کند به شمردن، آن حيوان بريّ بوده يا بحري؟ حلال گوشت بوده يا حرام گوشت؟ حج عمره بوده يا تمتّع ؟ داخل مسجد الحرام بوده يا خارج ؟ کسي که آن را کشته برده بوده يا آزاد؟ ... و به همين ترتيب تا شانزده تا، اون بابا مي گويد من که نمي دانم، جوابش را هم خودتان بفرماييد. امام صادق عليه السلام هم همين طور؛ براساس يک روش زيربنايي شاگرداني هم چون هشام را تربيت کرده به ميدان عرضه مي کرد مي گفت حالا شما فقها، نيروهايي که از گروه هاي ديگر هستيد، شما متصوّفه، شما صاحب ادّعاها، شما گروه هاي مدّعي روش هاي علمي بياييد بحث کنيد و جواب اينها را بدهيد".
نقد منافقين را بسيار زودتر از آشکار شدن نقشه هاي منافقانه آنان آغاز کرد، از جمله هنگامي که آنها در نشريه خود با انتشار برخي اسناد به زبان فرانسه سعي کردند تا رهايي رهبرشان از اعدام رژيم شاه را به تلاش هاي ديپلماتيک برادر رهبرشان از طريق سازمان ملل نسبت دهند، اين شهيد ديالمه بود که گفت اين آزادي ربطي به ادعاي آنان نداشته و رهايي رهبر منافقين از اعدام به دليل همکاري هاي او با ساواک و لو دادن دوستانش بوده است.
در ادامه افشاگري هايش در مورد انديشه هاي التقاطي منافقين با انتشار اوّلين کتابهاي جديد ايدئولوژيک منافقين تحت عنوان " تبيين جهان "، شهيد ديالمه نيز سلسله سخنراني هاي نقّادانه خود را با عنوان " تبيينِ تبيين جهان" آغاز کرد که از همان ابتدا با تهديدهاي منافقين روبرو شد. او نيز به اميد آگاهي گروهي ديگر با حقايق از منافقين کسب مهلت مي¬کند تا آن سلسله نقدها را به پايان برساند، بعد اگر خواستند تهديد خود را عملي سازند. (يادآور مهلت خواستن مولايش امام حسين عليه السلام در شب عاشورا) گويي آنها نيز به خواست او تن دادند!
نمونه اي از دقت نظر او در نقد مسائل ايدئولوژيک را يادآور مي شود. منافقين از خدا در کتاب خود به عنوان " تکامل مطلق" ياد کرده بودند. شهيد ديالمه با بياني دقيق ثابت کرد که چنين تعبيري در مورد خداوند صدق نمي کند و خداوند "کمال مطلق" است و تعبير تکامل براي خداوند يعني اين که خداوند کامل نيست و رو به کامل شدن است آن هم مطلق!!
منافقين و ديگر منحرفان که درمانده و وامانده از پاسخگويي به استدلالهاي منطقي او بودند، توطئه جديدي به راه انداختند و گفتند : "ديالمه مدرک دکتري ندارد" و او ناچار شد تصوير مدرکي را در اختيار آنان قرار دهد. و آنها غافل بودند از اين که اين شهيد بزرگوار براي اين که بتواند در کنار دانشجويان و در محيط دانشگاه به ارشاد آنها بپردازد حتي حدود يک سال ديرتر از موعدي که مي توانست از تز دکترايش دفاع کرد و مدرکش را گرفت و طبق گفته خود او مدرک او در ميان خانواده و فاميل تحصيل کرده او کمتر ارزشي داشت و يا اين که بسيار اغراق آميز در مورد رفاه و زندگي خصوصي او شايعه پراکني مي کردند و اين در حالي بود که ديالمه در خانه اي نسبتا کوچک با تعدادي از دانشجويان زندگي بسيار ساده دانشجويي را سپري مي کرد و چه بسيار شبهاي سرد زمستان که حتي نفت براي گرم کردن خانه اش نداشت و گاهي اوقات از طرف دوستانش تامين مي شد.
نقد نظرات و تکفر و خط مشي سياسي بني صدر را مدتها پيش از مطرح شدن او به عنوان کانديداي رياست جمهوري او آغاز کرد و اين در حالي بود که بسياري از بزرگان کشور و انقلاب در رده هاي مختلف از بني صدر حمايت مي کردند. ديالمه براي اين که حقانيت نظر خود را به گوش مسئولان کشور برساند به همراهي دوستان خود عازم تهران شد و دفتر روزنامه انقلاب اسلامي بني صدر را اشغال کردند و البته نامهرباني ها ديدند. او بني صدر را همسو با فراماسونري جهاني و نقشه هاي شوم آنها و رياست جمهوري او را فاجعه مي دانست.
با انتخاب بني صدر به رياست جمهوري و تصميم نيروهاي خط امام مبني بر نامزد شدن نيروهاي شايسته براي انتخابات مجلس، ديالمه نيز از طرف برخي علما و بزرگان انقلاب تشويق به کانديداتوري شد. اما او تا آخرين لحظات کانديدا نشد، آن هم به اين علت که مي گفت : "آقاي ... نسبت به من براي اين منظور شايسته تر است و اگر او کانديدا شود ديگر لازم نيست من کانديدا شوم". البته با کانديدا نشدن آقاي .... ديالمه کانديدا شد. پس از کانديداتوري از آنجا که عوامل عمده ستاد تبليغات او دانش¬آموزان و دانشجويان بودند و درآمد مستقلي نداشتند، اين شهيد بزرگوار تاکيد داشت که فعاليت آنها با رضايت اولياي آنها صورت پذيرد. (رعايت اخلاق اسلامي)
آن زمان با وجود آن که بني صدر در اوج محبوبيت خود به سر مي برد و افشاگري هاي ديالمه درمورد بني صدر موقعيت شهيد را در انتخابات به خطر مي انداخت با اين وجود با راي بالاي مردم به عنوان نمانيده دوم مشهد به مجلس شوراي اسلامي راه يافت کسي که تنها دوره دانشجويي اش را در مشهد سپري کرده بود، اينک نيز که در سنين جواني به عنوان نماينده مردم مشهد به مجلس وارد شد بنا بر مصالحي!! هرگز اين اجازه را نيافت که از طريق راديو و تلويزيون خراسان (که آن زمان تحت رياست آقاي ... معاونت کنوني آقاي خاتمي رياست جمهور بود ) با مردم ارتباط برقرار کند و حتي پيش از خطبه هاي نماز جمعه مشهد به او اجازه سخنراني ندادند. البته يک بار اعلام شد که در تاريخ 5/10/59 سخنران پيش از خطبه هاي نماز جمعه مشهد دکتر عبدالحميد ديالمه خواهد بود ولي باز هم گويا بنا بر مصالحي! در همان روز سخنراني اعلام شد که به جاي نماينده مردم قرار است فرمانده نيروي دريايي، دريادار ناخدا افضلي (بعدا معدوم!) سخنراني کند و جالب آن که آقاي ناخدا هم در آن روز تشريف نياوردند!
شهيد ديالمه در روز 15/12/59 يعني فرداي روز سخنراني بني صدر در دانشگاه تهران و برپايي غائله 14 اسفند، در مهديه تهران در ميان جمعيتي که به شدت نسبت به آن شهيد ابراز احساسات مي کرد در سخنراني خود با عنوان " مصدق از حمايت تا خيانت" گفت: "... دستهايي در کارند تا وحدت ابوموسي اشعري را به جاي وحدت علي عليه السلام به مردم قالب کنند . اين بود که بر آن شدم تا مطالبي را در کمال اختصار با شما در ميان بگذارم. برادران در لحظات بسيار حساس و خطرناکي قرار گرفته ايم، حساس و خطرناک همچون ميدان هايي از مواد منفجره که با جرقه اي کوچک آتش مي گيرند و شياطين بر آنند تا با ژست هاي آزاديخواهانه قلابي تا آنجا که مي توانند بر ميزان شعله وري محيط بيفزايند،... اما آنچه که ما از ابتداي انقلاب فاقد آن بوديم و چوب آن را مي خوريم اين است که افراد را درست نمي شناختيم و آگاهي از مواضع آنان نداشتيم و همين امر باعث شد که اسلام شناسان اروپايي بر مبناي آزادي هاي غلط غربي آنچه را خواستند به خورد اين ملت دادند و سعي نمودند مسلمانان مؤمن را با برچسب هاي گوناگون از ميدان به در نمايند.
مي دانيد چماقداري از ما و اسلام نبود، ما به عنوان مسلمان استدلال و منطق داريم، چماقداري از آن نيروهاي چپ و راستي براي فرود آوردن چماقشان بر سر اين ملت فراهم آورند ظاهرا خود را ضد چماق معرفي کردند و الاّ چه زماني ما حرف حساب را نشنيده يم؟ چه زماني از "بحث آزاد" فرار کرده ايم که امروز آنها به خود اجازه مي دهند فرياد برآورند که ما اهل بحث آزاديم و بقيه زور مي گويند. اگر بنده و شما آگاه باشيمن خوب مي فهميم که چرا اين گونه مي گويند و عمل مي کنند، چرا يکباره اسامي نيروهاي مرتجع داخلي و خارجي عوض مي شود و مي شوند انقلابي!! پيشتاز! مجاهد! مبارز! پيشگام؟! و در مقابل همه نيروهايي که در اين سمت قرار دادند و حرکت را ايجاد کرده اند مي شوند نيروهاي مرتجع، انحصارطلب و گم و از اين قبيل، اين همان شيوه هميشگي و مرسوم تاريخ است که اصطلاحا معروف است به " نعل وارونه" .... ساليان درازي است که براي ممالک اسلامي طراحي کرده اند و برنامه هاي آن توسط صهيونيسم بين الملل مدون گرديده است، خطرناکترين آنها حرکتي است که به وسيله مستشرقين درجوامع اسلامي ايجاد گرديده تا اسلام را آن گونه که مايلند معرفي نمايند و شرايطي را فراهم کنند که محتواي اسلام از دست رفته و تنها اسمي از آن بر جاي بماند، به همين منظور متخصصين جامعه شناسي وعلوم اجتماعي و اقتصاد اسلامي! و اسلام شناسي! ساختند و به جامعه هاي ما روانه کردند تا در ذهن ما از اسلام، يک فرهنگ ، يک انقلاب، يک تمدن بسازند و تا آنجا پيش آمدند که امروز در ذهن اکثريت نسل جوان ما اسلام نه به عنوان يک دين الهي و رهبري اش نه به عنوان يک رهبري الهي، که اسلام به عنوان يک تمدن و پيامبر به عنوان يک انقلابي ترسيم گرديده است. پيامبر مي شود انقلابي تا در قدمهاي بعدي بتوانند او را در کنار چه گوارا، مارکس و انگلس قرار دهند و ظهور اسلام حرکتي بشود همچون انقلاب اکتبر و انقلاب فرانسه و چهره هاي اسلامي از علي عليه السلام گرفته تا فاطمه سلام الله عليها و زينب و ابوذر و سلمان و ... هر يک به نوعي تغيير يابند. صهيونيسم بين الملل براي پياده نمودن طرحهاي خود سازمان ها و گروه هاي مرموزي را تشکيل داده که يکي از آنها در تحقق بخشيدن به آرمانهاي صهيونيسم لژهاي فراماسونري است... و مردم ما اصلا آگاهي نداشته اند که اينها کي هستند....".
بعد از اين سخنراني کم کم شعار " بني صدر ، ديالمه، بحث آزاد پيش همه " زبانزد بسياري از جوانان مسلمان شد و بر برخي ديوارهاي شهرهاي تهران و مشهد نيز نقش بست. بني صدر که تبليغات بحث آزادش بسيار فراگير شده بود با توجه به شناختي که نسبت به اين جوان برومند مکتب تشيع و "هشام زمانه" داشت صلاح ندانست خود را درگير چنين بحثي بکند.
با نخست وزيري شهيد رجايي و شناخت او نسبت به ديالمه، شهيد رجايي او را به عنوان اولين گزينه براي پست وزارت خارجه در نظر گرفته بود؛ چرا که او ضمن تحصيلات دانشگاهي و حوزوي مسلط به زبانهاي انگليسي و عربي نيز بود و تا حدودي با زبان فرانسه نيز آشنايي داشت. شهيد ديالمه پس از اين پيشنهاد شهيد رجايي مطلب را با دوستان و شاگردانش در ميان گذاشت و در نهايت تصميم گرفت آن را نپذيرد؛ چرا که قبول اين پيشنهاد او را از فعاليتهاي فرهنگي اش " اين بار به عنوان نماينده مردم و در جهت آگاه ساختن مردم" باز مي داشت.
در مجلس نيز با توجه به حساسيت امور شوراها و مانور گروه هاي مختلف درمورد آن و آگاهي هاي شهيد در مورد آن، در کميسيون مربوط به امور شوراها به فعاليت پرداخت.
ديالمه در آخرين سخنراني عمومي اش به مناسبت شهادت دکتر چمران در روز چهارم تيرماه 1360 يعني سه روز قبل از شهادت خود گفت: "... من امروز متاسفم که هميشه بعد از مرگ افراد هست که از آنها تجليل مي کنيم و الان که ما نيروهاي مخلص، ارزنده و خوب بسيار داريم و ابا داريم که از آنها تعريف و تمجيد کنيم و من به يقين مي دانم که اگر اينها از دنيا بروند خيلي ها تمايل دارند با انتصاب به آنها وجهه اي براي خودشان کسب کنند. کساني که با دکتر چمران تماسي داشتند مي دانند که او در درجه اي از عرفان اسلامي شيعي بود که هر کس را در برخورد اول مجذوب خودش مي کرد. در واقع طرز تفکر چمران در ايران قرباني يک طرز تفکر غالب فلسطيني شد و او به خاطر ايستادگي اش در روي اسلام و مخصوصا شيعه درهمه جا آماج تهمت ها بود. حتي دو روز بعد از شهادتش در جلوي مجلس اعلاميه هايي پخش کردند که در آن افرادي را به عنوان آمريکايي معرفي کرده بودند و يکي از آنها هم چمران بود... ا ز فلسطين به عنوان نيروهاي مقابله گر در مقابل اسرائيل بر طبق عقيده اسلاميمان موظفيم که حمايت کنيم اما نه از طرز تفکر فلسطيني... اين را به شما بگويم که طرز تفکر چمران در جامعه امروز ما يک افتخار است. بدانيد که اگر بخواهيد از اين طرز تفکر در ايران دفاع کنيد حيثيت و شخصيت اجتماعي را از دست خواهيد داد....".
راهش مدام باد